#مهرداد_بهروزیخسروگلسرخی، زاده مرکز گیلان بود (۱۳۲۲/۱۱/۲). در فاصله ای ۷ساله (۵۲-۱۳۲۵) و در ۴ نشریه به کار اشتغال داشت. درکارنامه ی تالیفی اش، سه مدخل به دیده می آید: سروده ها/ یادداشت ها/ برگردان ها (ترجمه از فرانسوی)
وی، ۱۳۵۲/۱/۸، بازداشت و پس از ۹ ماه زندان، در دادگاه اول (۱۶دی ۵۲) و دادگاه دوم (۳ بهمن ۵۲) حضور یافت. درهفته ی چهارم ازشروع ۳۱ساله گی اش، مرگ را تجربه کرد.
پیرامون گلسرخی، هاله ای از مه فرا گرفته و، گرداگرداش، پیرایه ها.
آمیزه گی ی این پیرایه ها وآن مه، اسطوره ای اجتماعی آفریده که نه فقط محدودیت زاست بلکه امکان تبیین هرنوع بحثی درمورد او (بافرض/ آفریننده گی درگستره ی هنری) را به پس می راند.
گلسرخی، شاعر بود و منتقد. سروده هایش، ازپائیز ۱۳۴۳ به طبع درآمدند. ابتدای کارِ او در عرصه ی نظم سرائی، سروده ای ست باعنوان (کنار پنجره) وانتها، چکامه ای ست که دردادگاه دوم سروده: این کاج های بلنداست/ که در میانه جنگل/ عاشقانه می خواند...
درعرصه ی نقد، صرف نظر از این که صفحه ای ثابت باعنوان (عیارسنجی کتاب) در روزنامه ی (آیندگان) داشت، تحریرهائی کوتاه و طویل می نگاشت. اولی، به فرض (سالمرگ فروغ)/کیهان، ۱۳۴۶/۱۱/۲۵، و دومی، به فرض (گل بر گستره ی ماه) که نقد سروده ای از (رضا براهنی) ست،آیندگان، ۲۱ خرداد ۱۳۴۸.
ایضا، پاره ای از یادداشت های گلسرخی، برگردان آثار غربی هاست. سروده های (نرودا)، (آراگون) و یا، برگردان نوشته ای از (زلینسکی) در مورد (گورکی).
کالبد تجربه ی هنری ی گلسرخی، منتسب به نحله ای ست که آفریننده گی را صرفا در سنخیت با الگوی (اجتماع/ گروه) تصورمی کند. یعنی، بی اعتباری ی موجودیت (فرد/ انسان) چونان شالوده ی آفریننده گی ی هنری.
لحن گلسرخی با نثرگلسرخی تفاوت دارد. نثراش، مشتمل به وضوح کامل است. به ساده گی می نویسد و عاری از لفظ پردازی. درمبحث لحن، اما، قضایا جور دیگری ست. عصبی/ پراکنده/ عاری از مدارا.
او، هرگز، جزئیات را توضیح نمی دهد. به سهولت، فتوا صادر می کند و بیانیه می دهد. بی هرگونه توضیحی.
به فرض، انتشار ویژه نامه های (کتاب امروز) توسط (کریم امامی) را تلاشی برای یک بنگاه استعماری دانسته. سنت سترگ نظم گوئی ی پارسی (و کلاسیک) را فرهنگ مومیائی می دانست، و یا، آن یادداشت اش (برگردان نوشته ی/ زلینسکی) با این ادعا شروع می شود: ادبیات اجتماعی با ادبیات تفاوت داردو ...
گلسرخی، این فرصت را یافت تا چهره ای اجتماعی یابد. صرف نظر از نمایش دادگاه دوم (توسط تلویزیون ایران در همان سال ۱۳۵۲)، دفاعیه اش، ۳ دفعه در سیمای جمهوری ی اسلامی به نمایش درآمد: ۴روز پس از تثبیت انقلاب اسلامی ۵۷/ ۳۷ سال بعد از برگزاری دادگاه دوم/ و، سال ۱۳۹۱.
بی تردید، آن چهره ی منحصر به فرد، بابت دیدگاه اش، هزینه ای گران داد. بس گران. این هزینه ی بس گران را دیگران (ام) داده اند: جزنی/ پویان/ احمدزاده/ مرضیه اسکوئی/ و... این بهترین ها، اما، هرگز فرصت آن را پیدا نکردند تا جلوه ای اجتماعی یابند. پاسخ گوی چرائی ی این عدم، گلسرخی نیست بلکه اجتماعی ست که به واقعیت زدائی ی تاریخ انگاری اهمیت می دهد و نه، واقعیت زائی ی تاریخ نگاری.
پیوست:
۶۹ سال پس از زایش نگره ی چپ درایران/ ۳۳ سال بعدازگردهمائی ی توده ای ها/ و ۳ سال پس از رخداد سیاهکل، داستان خسرو گلسرخی شکل گرفت. داستانی با لایه هائی از غبار و تیره گی و شبهه.
اداره ی چهارم ساواک تهران، در واپسین روزهای دی ۱۳۵۱، توسط (ا. ح. فطانت) که با (کرامت دانشیان) رابطه داشت، از نشست یک گروه ۱۳ نفره اطلاع می یابد.
گروه، ترکیبی بود از اهالی ی مطبوعات/ کارمندان تلویزیون/ و، یک موسیقیدان. از این تعداد، اسفندیارمنفردزاده، توانست بعد از بازداشتی کوتاه و پیش از دادگاه اول، خود را برهاند.
روزنامه ی کیهان (۲۲ دی۱۳۵۲) نوشت: اخلالگران قصد داشتند تا اعلیحضرت همایونی را در استراحتگاه نوشهر ترورکرده و...
۳۴ سال پسین، پرویزثابتی (قائم مقام ساواک در سال های ۱۳۵۰ تا به ۵۷) در کتاب (در دامگه حادثه) ۲۰۰۷/ آمریکا، ازصحنه سازی هائی نمایشی سخن گفت که ساواک ترتیب می داد، و، می نویسد: می خواستیم این را بگوئیم که بر اوضاع مسلط هستیم و...
ایضا، دراین راستا، نکته هائی را بایستی مدنظر داشت:
الف: گروه، نسبتی با سازمان های سیاسی (خاصه، چریک های فدائی) نداشت.
ب: بحثی از ترورنبود. طیفور بطحائی و شکوه فرهنگ ازامکان ربودن (فرح دیبا) در فستیوال فیلم کودک و نوجوان صحبت کرده بودند. موضوعی که (مریم اتحادیه) مدعی ست، صحت ندارد.
دنباله یادداشت را بخوانید
🔻#خسرو_گلسرخی#سیاست#تاریخ@aminhaghrah