آمین

#مهرداد_بهروزی
Канал
Искусство и дизайн
Социальные сети
Семья и дети
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала آمین
@aminhaghrahПродвигать
767
подписчиков
7,58 тыс.
фото
860
видео
1,77 тыс.
ссылок
درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1
Forwarded from Jargeh
▪️
فاطمه سیاح
[ یادی از بانوی اندیشه ]
#مهرداد_بهروزی
https://goo.gl/ZQj7BH

#اندیشه
@khoroosjangi1
Forwarded from عکس نگار
🔻
[ درباره ی زندگی و سرانجام #ژاندارک ]
نوشته: #مهرداد_بهروزی
به مناسبت ۱۶می، سالگرد شناخته شدن او به عنوان «قدیس» از طرف واتیکان.

#ژاندارک، به سال۱۴۱۲در «دمرمی» فرانسه به دنیاآمد. در ۱۶ساله گی، و پس از دیدار با «شارل هفتم» به فرماندهی ارتش فرانسه نائل آمد.‌ در ۱۷ساله گی، انگلیسی ها را در جنگ (پاته) شکست داد و (اورلئان) را از آنها باز پس گرفت. در ۱۹ساله گی، به هنگام آزادسازی پاریس (درناحیه ی اونوره) مجروح و به دست ارتش انگلیس افتاد. بابرگزاری دادگاه (روآن) و منتسب کردن وی به الحاد و سحر، او رادر آتش سوزاندند (۳۰مه ۱۴۳۱).

ژاندارک، شمایل تاریخ غربی هاست. عنوان هائی که به وی نسبت داده اند بسیاراست؛ بانوی اورلئان، بانوی باکره، باکره ی اورلئان، افسانه ی آزادی، سنت (قدیسه) ژان (که ازسوی واتیکان و در سال ۱۹۰۹ به او داده اند)، اسطوره ی فرانسه (که ازسوی حاکمیت فرانسه و در سال ۱۹۱۹ به وی نسبت دده اند.

ظهور «ژاندارک» ماحصل جنگ های صدساله ی (فرانسه- انگلیس) است. انگلیس که شالوده ی (بریتانیا) را با ایرلند، ولز و اسکاتلند پی گذارده بود در واپسین سالهای ۱۴میلادی، پروژه ی دست اندازی دیگر نواحی اروپا را اغاز کرد.

انگلیسی ها، قضایا را با مشارکت انکیزیسیون ( دیوان تفتیش عقاید) برگزارکردند. به این ترتیب مسئله رنگ مذهب به خود گرفت. ریاست دادگاه با «کاردینال بووه پی پرکشن» فرانسوی بود!

مرگ «ژاندارک» با رنج توامان بود. رنج نه صرفا از بابت سوزاندن اش در آتش بلکه به دلیل حرمت زدایی از او. نخست، و در زندان شکنجه اش دادند و به وی تعرض کردند ( موضوعی که آن بانوی ۱۹ساله در دادگاه اعلام کرد ). زان پس، موهایش را چیدند ( حرکتی که در آن برهه به مفهوم بی عفتی بانوان و فاحشه گی بود ). در انتها، برهنه اش کردند و تمام...

#تاریخ
@aminhaghrah
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍🔻
به یاد آن مبدا!
[ به بهانه‌ی سالمرگ #علی_دریابیگی، سینماگر شهیر اهل انزلی ]

#مهرداد_بهروزی

۲۶سال پیش، لحظاتی پس از حلول سال ۱۳۷۰ علی دریابیگی، دیده از دنیا فروبست.

وی، چونان (اوگانیانس) و (سپنتا)، اضلاع مثلثی بود که اهتمام شان، موجودیت سینما در ایران را پی گذارد.

حاجی میرمحمدعلی‌خان دریابیگی، زاده ی سال ۱۲۸۲ بود در بندرانزلی. درسا ل ۱۳۰۰ به اخذ (دیپلم) از مدرسه آمریکائی تهران نائل آمد. در فاصله ی ۱۳۰۷ تا به ۱۳۱۲، درآلمان، به تحصیل دررشته ی تئاتر، و در سه مرکز دانشگاهی اشتغال داشت: انستیتوبرلین. انستیتوملسر. انستیتو زای مان. او در ۳۱ساله گی به ایران بازگشت.

در سال ۱۳۱۴، کلاس تئاتری را در (تماشاخانه شهرداری تهران) دایر کرد. ۴۴سال بعد، با یاری (م. فکری) و (ع. نوشین) درتاسیس هنرستان هنرپیشگی تهران مشارکت داشت. درسا ل ۱۳۲۶، فیلم (طوفان زندگی) را کارگردانی کرد. در ۵۷ساله‌گی، و پس از ۲۶سال سکونت در تهران، به زادگاه اش (بندرپهلوی) بازگشت. تا به مرگ در ماه نخست ۷۰.

تجربه ی تاریخی سینمای ایران، تا پیش از برهه ی ثبات در سالهای ۳۰۰ شمسی، موید واقعیت تلخی ست: حرکت نسل اول، یعنی، مبدا، آن‌هائی که سنگ نخست را پی گذاردند، نادیده ماند.

رخدادنگاری صنعت فیلم در نزد پارسی ها، مشتمل به ۴مدخل ادواری ست:

۱۲۷۹: حضور سوغات فرنگ (سینموفتوگراف) درتهران.
۱۳۰۹: آبی و رابی، فیلمی صامت که اثر اول سینمای ایران به شمارمی آید. با کارگردانی اوگانیانس.
۱۳۱۲: دخترلر، نخست اثر ناطق سینمای ایران که تولیداش در (هند) به وقوع پیوست! با کارگردانی سپنتا.
۱۳۲۶: طوفان زندگی، نخست فیلم ناطق سینمای ایرانی درایران. با کارگردانی دریابیگی.

دکتر کوشان، که صنعت فیلم بومی ماندگاری‌اش را مدیون اوست در آذر ۱۳۲۵ اعلام کرد: در شرکت میترافیلم، اولین فیلم ایرانی را تهیه خواهم کرد.

به این ترتیب علی دریابیگی به عنوان کارگردان (طوفان زندگی) گام به پروژه‌ای ۱۹ماهه گذارد که ۱۷سال پس از ( آبی و رابی ) و ۳سال پیش از ۵۰ساله گی حضورسینما در ایران، در سا لن( رکس) تهران به نمایش درآمد: سه شنبه ۱۳۲۷/۲/۷.

دریابیگی، بعد از این اثر، فیلم دیگری هم را کارگردانی کرد: شکارخانگی، در ۱۳۳۰ ،که درآبان همان سال درسینما (هما)ی تهران به نمایش درآمد. زان پس، اما ادامه نداد.

۳۱ سا ل واپسین زیستاراش را به انزوا گذراند. انزوائی که بی تردید، ناخواسته بود و انگار تحمیلی.

در مصاحبه ای استثنائی (که نه توسط مرکزنشین های تهران بلکه از مدخل چهره‌ای بومی(ع. ر. غاروریانی) صورت گرفت، در روزهای انتهائی حیات‌اش می‌توان از پس غبارها، به فحوای نگاه‌اش دست یافت. از ۵۳ پرسشی که درگفت وگو با وی عنوان گردیده، به ۱۹مورد پاسخی نداده.

به (یاس) سخن گفت وآکنده از حرمان. گوئی می‌خواسته تمامی واکنش خود نسبت به آن چه رخ داده را بنمایاند:
بی اعتنائی کارگزاران حاکمیت/ سطح و وسع طیف‌های اجتماع/ فرصت‌های از دست رفته/ و حسرت.

#سینما
#بندرانزلی
@aminhaghrah
🔺
( از هزار و یک شب تا... ) عنوان اثری ست با (گردآوری) ‌ی مریم ساحلی، که توسط نشر (فرهنگ ایلیا) و درسال ۱۳۹۵ به طبع درآمده.

کتاب موردنظر، آمیزه‌ای ست ازداستان‌های کوتاه. آثاری که ۱۱ نویسنده آفریده‌اند.

(بهزادموسائی) ی عزیز، که متاسفانه، سال۱۳۹۳ دیده از دنیا فروبست، ۷سال پیش، جستار مفصلی نگاشت با عنوان (سیر ادبیات داستانی در بندرانزلی)/ نشریه ی (خزر)/ دی ۱۳۸۹

بهزاد عزیز در آن نوشته‌اش، شروع کار مولفان قصه (باصبغه‌ی زاده‌ی پهلوی/ انزلی) را سال ۱۳۳۹دانسته: داستان کوتاه (دختری از باغستان زیتون) که (م. جراح‌زاده) در ۲۷ساله‌گی‌اش و در نشریه‌ی (صبح امروز) منتشرکرده.

پس، به این ترتیب، انزلیائی‌ها، در عرصه‌ی قصه نویسی و تا به امروز، سنتی۵۷ساله دارند.

مریم ساحلی، که به اهتمام وی، کتاب (از هزار و یک شب تا به ...) پدید آمده، زاده ی تهران است/ ۱۳۵۲، تحصیل کرده‌ی رشته‌ی پرستاری در دانشگاه گیلان/ ۱۳۷۵.

خانم ساحلی، خودشان، نویسنده‌اند. صرف نظر از تحریرهایشان درنشریات، منظومه‌های داستان کوتاه (مشق‌هایم زیرباران) / ۱۳۷۶، و (کسی نگاهم می‌کند)/۸۷، در کارنامه‌ی او به دیده می‌آیند.

ایشان، ۹سال پیش، نشریه‌ای را در انزلی منتشر می‌کرده‌اند با عنوان (باران) که چهار شماره‌اش به رویت در آمده. خانم ساحلی، در چندساله‌ی معاصر، بیش‌تر، روزنامه‌نگار بوده‌اند تا نویسنده.

کتاب (از هزار و یک شب تا ...) اثری‌ست خواندنی و، البته، شایسته‌ی تامل. یک نگاه موکد به قصه‌های آمده, به صراحت و به سهولت، اوضاع و احوال مستتر در نوشته‌ها را به خواننده می‌نمایاند.

وضعیت سطح و وسع تمامی‌ی داستان‌ها (با حفظ اگرها و اماها) به گونه‌ای‌ست که بیش تر، ستایش را در پی خواهد داشت تا نکوهش را.

در این راستا، گفتنی‌ست که در زمانه‌ی انواع و انحای (مدرنیسم) عاریتی (و، زوری) که صدر تا به ذیل‌اش، نه به کار ما می‌آید (چه منِ بومی و چه مرکزنشین تهرانی‌اش) و نه خاصیتی دارند، جلوه ی قصه‌های کتابِ مورد نظر، ستودنی‌ست.

کالبد داستان‌ها، حتا با توجه به پاره‌ای از رگه‌های فراواقعیت‌مداری در چند اثر، اما، تداعی‌ی سنّت (رآلیزم) اند. از این رو، در کار نویسنده‌گان کتاب، نه اداهای (رآلیزم سحر) و (مارکزبازی)های بی‌ریخت خودنمائی می‌کند و نه، بازی‌ی انحطاط واژه گان.

و، اما، بعد.

از نویسنده‌گان آمده درکتاب، آن‌گونه که حافظه یاری می‌دهد، صرفاً فاطمه رهبر، شهره‌اند. بانوی ۳۴ساله‌ای که درسال ۱۳۸۷، منظومه‌ی ۱۴داستان کوتاه (مردها با سلیقه خودشان روفرشی نمی‌خرند) را به طبع درآورده‌اند.

عدم آشنائی‌ی خواننده با دیگر مولفان، می‌توانست با رویت کارنامه‌ای از هر نویسنده، پدید نیاید.

کاربست مولفه‌ی (لحظه) درادبیات، که اصطلاح عرفی‌اش، واژه‌ی (زمان) خواهدبود، فی‌نفسه، دیروز (ماضی)‌ست. یعنی، فرایند داستان، رخدادی‌ست که پیش‌تر به وقوع پیوسته و لذا، شمولیت (حال)- مضارع را ندارد.

این دومی، در حال وقوع، عنصر لحظه در ادبیات نمایشی (تئاتر/ سینما) به شمار می‌آید و نه ادبیات. ازقصه‌های آمده درکتاب،۱۷ اثر، این نکته را نادیده گرفته‌اند.

و، ۴نکته، درانتها.

۱. پیش‌تر، با رعایت اگرها و اماها، از سطح و وسع داستان‌ها گفته‌ام. با این حال، اما، تعدادی از قصه‌ها در صدراند:

بایرام/ همه‌ی زن‌های بلندقد و سبزه‌روئی که می‌شناسیم/ این‌ها را نمی‌شود به طاهر گفت/ ماهی توی باغ سیب/ لیلا/ صدایش را می‌شنوم.

۲. ضرورت ماندگاری در گستره‌ی ادبیات (چونان دیگر عرصه‌های اندیشه‌زا) حضوری تداومی‌ست و نه پراکنده.

۳. از آن همه چهره‌های سال‌ها پیش، که می‌نوشته‌اند، چه کسی (ره) را تا به انتها رفته؟
ا. باران/ هاجر خمامی/ کاوه هانمونی/ افسانه عیسی زاده/ ح. رفیعی/ خزر مهرانفر/ صفرقاسمی/ فریده مولائی.
سوآل این است که از چهره‌های این سال ها، نویسنده‌گان آمده در کتاب مورد بحث ما (و، ایضا، آیدا.م. آهنی) چه کسی(ره) را تا به انتها خواهد رفت؟

۴. در صفحه ی۴ کتاب (شناسه)، سال نگار انتشار اثر به این صورت آمده: فرهنگ ایلیا/ ۱۳۹۵، و، چاپ نخست/ ۱۳۹۶.

#ادبیات
#بندرانزلی
#مهرداد_بهروزی
@aminhaghrah
[ انزلیائی ] ها 🔻
پیرامون مجموعه داستانِ از هزار و یک شب تا...
نوشته ی: #مهرداد_بهروزی

#ادبیات
@aminhaghrah
🔺ادامه یادداشت:

پ: ساواک از همان ابتدا (و توسط، فطانت) نه فقط در جریان مسائل بود بلکه به فرایند قضایا شکل می داد. به فرض، طرح تهیه ی سلاح (ازطریق فطانت) و تحویل اش به گروه. طرحی که به اجرا در نیامد.

جزئیات موردهای آمده (صرف نظر از دیگر ماخذها) را می توان در ۴مکتوب که درفاصله ی ۱۳۷۹ تا به ۱۳۹۴ انتشار یافته اند، بازیافت:

۱- من یک شورشی هستم/ نوشته ی/ عباس سماکار
۲- دستی درهنر، چشمی برسیاست/ نوشته ی/ رضا علامه زاده
۳- سفرخیال/ نوشته ی/ طیفور بطحائی
۴- یک فنجان چای بی موقع/ نوشته ی/ امیرحسین فطانت

#مهرداد_بهروزی
#خسرو_گلسرخی
#سیاست
#تاریخ
@aminhaghrah
#مهرداد_بهروزی

خسروگلسرخی، زاده مرکز گیلان بود (۱۳۲۲/۱۱/۲). در فاصله ای ۷ساله (۵۲-۱۳۲۵) و در ۴ نشریه به کار اشتغال داشت. درکارنامه ی تالیفی اش، سه مدخل به دیده می آید: سروده ها/ یادداشت ها/ برگردان ها (ترجمه از فرانسوی)

وی، ۱۳۵۲/۱/۸، بازداشت و پس از ۹ ماه زندان، در دادگاه اول (۱۶دی ۵۲) و دادگاه دوم (۳ بهمن ۵۲) حضور یافت. درهفته ی چهارم ازشروع ۳۱ساله گی اش، مرگ را تجربه کرد.

پیرامون گلسرخی، هاله ای از مه فرا گرفته و، گرداگرداش، پیرایه ها.
آمیزه گی ی این پیرایه ها وآن مه، اسطوره ای اجتماعی آفریده که نه فقط محدودیت زاست بلکه امکان تبیین هرنوع بحثی درمورد او (بافرض/ آفریننده گی درگستره ی هنری) را به پس می راند.

گلسرخی، شاعر بود و منتقد. سروده هایش، ازپائیز ۱۳۴۳ به طبع درآمدند. ابتدای کارِ او در عرصه ی نظم سرائی، سروده ای ست باعنوان (کنار پنجره) وانتها، چکامه ای ست که دردادگاه دوم سروده: این کاج های بلنداست/ که در میانه جنگل/ عاشقانه می خواند...

درعرصه ی نقد، صرف نظر از این که صفحه ای ثابت باعنوان (عیارسنجی کتاب) در روزنامه ی (آیندگان) داشت، تحریرهائی کوتاه و طویل می نگاشت. اولی، به فرض (سالمرگ فروغ)/کیهان، ۱۳۴۶/۱۱/۲۵، و دومی، به فرض (گل بر گستره ی ماه) که نقد سروده ای از (رضا براهنی) ست،آیندگان، ۲۱ خرداد ۱۳۴۸.

ایضا، پاره ای از یادداشت های گلسرخی، برگردان آثار غربی هاست. سروده های (نرودا)، (آراگون) و یا، برگردان نوشته ای از (زلینسکی) در مورد (گورکی).

کالبد تجربه ی هنری ی گلسرخی، منتسب به نحله ای ست که آفریننده گی را صرفا در سنخیت با الگوی (اجتماع/ گروه) تصورمی کند. یعنی، بی اعتباری ی موجودیت (فرد/ انسان) چونان شالوده ی آفریننده گی ی هنری.

لحن گلسرخی با نثرگلسرخی تفاوت دارد. نثراش، مشتمل به وضوح کامل است. به ساده گی می نویسد و عاری از لفظ پردازی. درمبحث لحن، اما، قضایا جور دیگری ست. عصبی/ پراکنده/ عاری از مدارا.

او، هرگز، جزئیات را توضیح نمی دهد. به سهولت، فتوا صادر می کند و بیانیه می دهد. بی هرگونه توضیحی.

به فرض، انتشار ویژه نامه های (کتاب امروز) توسط (کریم امامی) را تلاشی برای یک بنگاه استعماری دانسته. سنت سترگ نظم گوئی ی پارسی (و کلاسیک) را فرهنگ مومیائی می دانست، و یا، آن یادداشت اش (برگردان نوشته ی/ زلینسکی) با این ادعا شروع می شود: ادبیات اجتماعی با ادبیات تفاوت دارد‌و ...

گلسرخی، این فرصت را یافت تا چهره ای اجتماعی یابد. صرف نظر از نمایش دادگاه دوم (توسط تلویزیون ایران در همان سال ۱۳۵۲)، دفاعیه اش، ۳ دفعه در سیمای جمهوری ی اسلامی به نمایش درآمد: ۴روز پس از تثبیت انقلاب اسلامی ۵۷/ ۳۷ سال بعد از برگزاری دادگاه دوم/ و، سال ۱۳۹۱.

بی تردید، آن چهره ی منحصر به فرد، بابت دیدگاه اش، هزینه ای گران داد. بس گران. این هزینه ی بس گران را دیگران (ام) داده اند: جزنی/ پویان/ احمدزاده/ مرضیه اسکوئی/ و... این بهترین ها، اما، هرگز فرصت آن را پیدا نکردند تا جلوه ای اجتماعی یابند. پاسخ گوی چرائی ی این عدم، گلسرخی نیست بلکه اجتماعی ست که به واقعیت زدائی ی تاریخ انگاری اهمیت می دهد و نه، واقعیت زائی ی تاریخ نگاری.

پیوست:
۶۹ سال پس از زایش نگره ی چپ درایران/ ۳۳ سال بعدازگردهمائی ی توده ای ها/ و ۳ سال پس از رخداد سیاهکل، داستان خسرو گلسرخی شکل گرفت. داستانی با لایه هائی از غبار و تیره گی و شبهه.

اداره ی چهارم ساواک تهران، در واپسین روزهای دی ۱۳۵۱، توسط (ا. ح. فطانت) که با (کرامت دانشیان) رابطه داشت، از نشست یک گروه ۱۳ نفره اطلاع می یابد.

گروه، ترکیبی بود از اهالی ی مطبوعات/ کارمندان تلویزیون/ و، یک موسیقیدان. از این تعداد، اسفندیارمنفردزاده، توانست بعد از بازداشتی کوتاه و پیش از دادگاه اول، خود را برهاند.

روزنامه ی کیهان (۲۲ دی۱۳۵۲) نوشت: اخلالگران قصد داشتند تا اعلیحضرت همایونی را در استراحتگاه نوشهر ترورکرده و...

۳۴ سال پسین، پرویزثابتی (قائم مقام ساواک در سال های ۱۳۵۰ تا به ۵۷) در کتاب (در دامگه حادثه) ۲۰۰۷/ آمریکا، ازصحنه سازی هائی نمایشی سخن گفت که ساواک ترتیب می داد، و، می نویسد: می خواستیم این را بگوئیم که بر اوضاع مسلط هستیم و...

ایضا، دراین راستا، نکته هائی را بایستی مدنظر داشت:

الف: گروه، نسبتی با سازمان های سیاسی (خاصه، چریک های فدائی) نداشت.

ب: بحثی از ترورنبود. طیفور بطحائی و شکوه فرهنگ ازامکان ربودن (فرح دیبا) در فستیوال فیلم کودک و نوجوان صحبت کرده بودند. موضوعی که (مریم اتحادیه) مدعی ست، صحت ندارد.

دنباله یادداشت را بخوانید 🔻
#خسرو_گلسرخی
#سیاست
#تاریخ
@aminhaghrah
[آفریننده یا آفریده؟]
یادداشتی درباره ی زندگی و سرانجام #خسرو_گلسرخی
به قلمِ:
#مهرداد_بهروزی 🔻
@aminhaghrah
#مهرداد_بهروزی

🔺۱۴ بهمن ماه ۷۶ سال پیش، مرگ را به “ارانی” هدیه دادند .هدیه ای که او پس از ۳۳ ماه زندان و در ۳۷ ساله گی اش گرفت.

از آن گروه بازداشتی های سال ۱۳۱۶ که به ۵۳ نفر شهره اند، فقط "ارانی" بود که به مارکسیزم اعتقاد داشت. هفت نفر گرایشی به کمونیسم داشته. چهار نفر در همان ابتدا رها شدند. نه نفر پس از سه سال و چهار ماه بازداشت به سلک دیگری در آمدند. ۳۲ نفر دیگر در سال های زندان به دیدگاه چپ اعتقاد پیدا کردند.

تقی ارانی (۱۲۸۱) در دانشگاه برلین رشته ی شیمی تحصیل کرد و در سال ۱۳۰۷ به اخذ دکترا نائل آمد . در یک فاصله ۹ ساله و تا پیش از بازداشت، در دانش سرای ایرانشهر و دانشگاه تهران به تدریس اشتغال داشت. در کارنامه ی تالیفی اش و از ۱۳۰۱ به این سو، صرف نظر از انبوه یادداشت ها و انتشار ۱۶ ماهه ی نشریه دنیا، تالیف ۷ کتاب و ترجمه ی ۹ اثر به دیده می آید.

"دکتر ارانی" تا پیش از ۲۳ ساله گی نسبتی با مارکسیزم نداشت. نوشته های کوتاه وی در نشریات ایرانشهر، نامه فرنگستان، موید آن است که دیدگاه اش تا سال ۱۳۰۴، اعتقاد به ناسیونالیسم ایرانی بوده و تمدن پارسی. از ۱۳۰۴ به بعد، در تحریرهای ارانی جلوه ای خود نمایی می کند که از یک سو، فاصله از اعتقاد پیشین است و از دیگر سو، اعتقاد به یک دیدگاه جدید و با واژه گان نو. به این ترتیب، هنگامی که ارانی در آستانه ی ۲۶ ساله گی و پس از اتمام تحصیل در آلمان به ایران باز می گردد، مارکسیزم را به تمامی فرا گرفته بود.
زایش نگره چپ در ایران، پیش از انقلاب مشروطیت است. ۱۲۸۳ و با گروه سوسیال دموکراسی. زان پس، زمینه ی تداومی این نگره، گذار از یک فرایند سه گانه است: حرکت ارانی؛ ۱۳۰۹، سازماندهی توده ای ها؛ ۱۳۱۹، و نهضت چریکی (۴۹/۴۶/۱۳۴۲)
منشاء اولی و سومی و چهارمی، کنش/ عمل (پراتیک) بوده و ماهیت حرکت ارانی، واکنش/ نظر (تئوریک). این که پروسه ی آمده چه تبعاتی در پی داشته بحث این یادداشت نیست اما ماحصل کارنامه ی ارانی به گونه ای ست که گذار سوسیال دموکراسی آغازین را به مراحل پس از خود متصل می نماید .

یک دیده گذرا به آثار مکتوب ارانی و ایضاً دفاعیه اش در دادگاه و نوع زندگانی او ، سیمای منحصر به فرد و مهجور وی را به ما می نمایاند:

-تسلط استثنائی در عرصه ی اندیشه و احاطه اش به فلسفه ی مارکسی، که به شگفتی می ماند.
-صراحت لحن و رُک گویی و صلابت لفظ.
-مهرش به ایران و عطوفتش به ایرانی ها.
-شیوه ی زیست اش که فراتر از ساده گی نبود...

نور لبخند زد
و خندید
چشم ها تاریک شدند
ناگهان هراسیدند
این، همه ی آن چه بود که بر او گذشت.
«تد هیوز/ شاعر انگلیسی»

🔹شرح عکس:
پلاک یادمان به نام «تقی ارانی» بر سر در «هتل آگوستا» در خیابانی در برلین غربی.
این هتل در گذشته مجتمعی مسکونی بوده که زمانی اَرانی هم در آن زندگی کرده است. گرچه آن مجمتع، بعدها خریداری و تعمیر و تغییر کاربری داده و حالا شده یکی از هتل‌‌های مشهور در شهر برلین. با این‌حال آن پلاک یادمان به قوت بر سر جای خودش ایستاده و محفوظ است.
ترجمه ی متن روی پلاک نصب شده بر سر در هتل آگوستا این است:
«در دهه‌ی بیست، در این خانه، دکتر تقی ارانی، دانشمند ضد فاشیست ایرانی، زندگی و کار می‌کرده است.»

#تقی_ارانی
#سیاست
#تاریخ
#فلسفه
@aminhaghrah
از فحوای صحبت های شاعر ما (در همان یک مصاحبه ی سینمائی) سه نکته به دست می آید:
1-کارنامه ی سینمائی من، برده گی من است.
2-سینما نه در حد ادبیات است و نه اهمیت ادبیات را دارد.
3-در سال هائی که سینما کار می کردم، سینمای ایران تولید زیادی نداشت. نازل بود و سنتی نداشت.
****
پیرامون مورد اول صحبت ایشان، بحثی نیست. مورد دوم (ام) با همه ی درستی ی نظرشان، بماند. مورد سوم، اما، درست نیست.
****
حضور شاعر ما در سینممای ایرانی هنگامی شکل گرفت که (60 سال) از موجودیت صنعت فیلم در ایران می گذشت.
60 سال، یعنی، پی ریزی ی یک سنت. دیگر این که، سینمای ایران (از سال 1330) به این سو (به دلایلی مشخص) به سوی تولید انبوه حرکت کرد. در همان سال 39 که ایشان در تولید فیلم (اول هیکل) مشارکت داشته اند، 33 فیلم به تولید در آمدند.
****
نازا بودن سینمای ایران در آن برهه، صحت ندارد. در سال 1351 که شاعر ما فیلم نامه ی (مرد اجاره ای) را می نوشت، به یک تاویل، هفت سال) اگر مبدا فیلم خشت و آینه است) و به تاویلی دیگر چهار سال (اگر مبدا فیلم گاو است) از نوزائی ی موج نو سپری شده بود. در عرصه ی مستند ام، فیلم نخست ایشان (آنا قلیج داماد میشه)، 1348،در وضعیتی رخ داد که مستند سازی در ایران، فرایند شکوفائی اش را می گذراند. فرایندی که به یک مفهوم، از سال 1336 و با فیلم (یک آتش) پدید آمد.
****
با نفی صورت مسئله، ماهیت مسئله تغییر نمی یابد. شاعر ما در پاره ای از لحظات زیستار اش، نظراتی را ارائه داد که نه در شان روشنفکری بوده و نه در سطوح شاعری، و نه، حائز صحت تاریخی. نظرات ایشان در مورد (فرزانه ی توس)، (موسیقی ی ایرانی)، (سهراب سپهری) از این نسخه اند.
****
اعتراض اش به سپهری، صرف نظر از لحن ( )، تجویز نسخه ی کار به شاعری ست که به گمان وی، در هنگامه ی هیاهوی کشتار، از (گِل نکردن) می گوید. ایراد کار، اما، در این است که در همان هنگامه ی هیاهوی کشتار، (به فرض، رخداد سیاهکل)، 1349، شاعر ما، فیلم نامه ی اثر مستندی را نوشت و کارگردانی کرد با عنوان (رقص قاسم آبادی)، 1349.

(مهرداد بهروزی/مهرماه 1395)

#سینما #فیلم #شاعر #احمد_شاملو #خروس_جنگی #مهرداد_بهروزی
@aminhaghrah
نقدی بر حضور 16 ساله ی احمدشاملو در عرصه ی فیلم وسینما
#سینما #شاعر #احمد_شاملو #مهرداد_بهروزی
@aminhaghrah