آمین

#سعید_سلطانپور
Канал
Искусство и дизайн
Социальные сети
Семья и дети
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала آمین
@aminhaghrahПродвигать
767
подписчиков
7,58 тыс.
фото
860
видео
1,77 тыс.
ссылок
درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1
Taraneye Jouybar
Saeed Soltanpour

ترانه‌ی جویبار
شعر و صدا: #سعید_سلطانپور

دلم تو را میخواهد
دلم به سوی تو پرواز میکند
مثل کبوتری خسته
پر شکسته
به سوی آب 
مثل گلی غمگین
تنها
که میروید در رؤیا
و می پیچد
می پیچد
می پیچد
در هاله ا ی ز خون و خاکستر
آرام و بی هیاهو
تا مهتاب
 
دلم تو را میخواهد
ای بافته ز آب و ز ابریشم
ای سخت
تو مثل صخره مرا میشکنی
من آبم
تو مثل آبهای گریزانی
من گردابم
 
چگونه با تو بگویم که بی تو غمگینم
حریق سوخته با آب در نمیگیرد
تو چشمه ی خنکی
من غروب خونینم
چگونه بی تو بخندم
چگونه بی تو بتابم
وقتی تو را نمیبینم
تو آفتابی و من آفتابگردانم
نازنینم
 
دلم تو را میخواهد
مثل گل و کبوتر
مثل درخت و آب
ای آب و ماهتاب من
ای صبح آفتاب...

#صدا
@aminhaghrah
▪️
بیراه نگفته است اخوان که پاییز پادشاه فصل‌هاست!
و فکر می‌کنم از میان فصل‌ها، بیشترین ترانه را ترانه‌سازها برای پاییز گفته باشند.
از میان آن همه ترانه‌ی پاییزی اما یک سرود | ترانه‌ی دهه‌ی پنجاهی، با شعری از #سعید_سلطانپور روی ملودی‌ای قدیمی، از عهد نوجوانی تا حالا، همواره و نه فقط در فصل خزان، ورد زبانم بوده.
«پاییز آمد» یا «سرود کوهستان»، از آن دست سرودهای حماسی ست که آدم دلش می‌خواهد هزاربار همخوانِ همسرایان‌اش بشود. یک چیزی در قواره‌ی «سر اومد زمستون»

بعد از انقلاب و در سالهای دهه‌ی هشتاد هم یک نسخه‌ی دیگر از این سرود | ترانه شنیده شد. به گمانم با آهنگسازی محمدرضا علیقلی، منتها با تغییراتی در شعرِ ترانه. مثلن آن جا که جای «خلق» را با «حق» عوض کرده‌اند!
حالا شما هردو «پاییز آمد» را بشنوید...
.
.
پاییز آمد در میان درختان، لانه کرده کبوتر از تراوش باران می‌گریزد
خورشید از غم، با تمام غرورش، پشت ابر سیاهی، عاشقانه به گریه می‌نشیند
من با قلبی به سپیدی روز، می‌روم به گلستان
همچو عطر اقاقی، لابلای درختان، می‌نشینم

شعر هستی بر زبانم جاری، پُر توانم آری، می‌روم در کوه و دشت و صحرا
ره‌پیمای قله‌ها هستم من، در کنار یاران، راه خود در طوفان، می‌نوردم
در کوهستان، یا کویر تشنه، یا که در جنگل‌ها رهنوردی شاد و پرامیدم
باید روزی، شعر هستی بر لب، جان نهاده بر کف، راه انسان‌ها را در نوردم

شعر هستی، بودن و کوشیدن، رفتن و پیوستن
از کژی بگسستن، جان فدا کردن در راه خلق است
شعر هستی بر زبانم جاری، پُر توانم آری، می‌روم در کوه و دشت و صحرا…


#پاییز
#تک_ترانه

@aminhaghrah
آمین
‍ ‍ ▪️ در سوگِ شب‌نورد... امروز شنیدم #اصلان_اصلانیان هم رفت؛ ۲۹آبان، تنها در خانه‌ای محقر در حوالی تهران... و در عجبم چرا این‌طور ناگهان و در سکوت! تا همین حالا جز نوشته‌ی کوتاهی از عزیزی، نه خبری از واقعه خوانده‌ام نه پیام تسلابخشی جایی دیده‌ام. خیلی بد…
▪️
یادداشت #رضا_مقصدی درباره‌ی #اصلان_اصلانیان

با اصلان در سال ۵۳ هم بند بودم .نامش را به عنوان شاعر، یک باردر جُنگی دیده بودم .گویا در جُنگ "چاپار" که تنها دوشماره از آن به کوشش #احمدرضا_دریایی در آمده بود. چند شعر این دوشماره ی "چاپار" را #خسرو_گلسرخی ومن به احمدرضا داده بودیم. احتمال می‌دهم خسرو آن شعر را از او گرفته باشد چون نخستین بار این نام را از دهان خسرو شنیده بودم .به او گفتم ارمنی ست؟ یادم نیست چه پاسخ داد.

در زندان، اصلا رفتار روشنفکرانه نداشت اما احتمالا با پرونده ی اهل تِاتر (#سعید_سلطانپور، ناصر رحمانی نژاد)دستگیر شده بود. در آنجا بیشتر با سعید می‌گشت .انسانی مهربان و خاکی و مردمی بود. در حیاط زندان، گه‌گاه با هم قدم می زدیم اما یادم نمی آید از شعر با هم حرف زده باشیم. از کارش با کامیون، در بیرون می‌گفت و از فرهنگ راننده‌های کامیون حرف می‌زد و می‌خندید. آنجا بود دانستم که چرا چهره‌ی روشنفکرانه! ندارد.

امروز به ملاقات #سایه، به بیمارستانی در "کُلن" رفتم. با او از سوگنامه‌ی دردمند ِ #فرج_سرکوهی درباره‌ی اصلان گفتم. اورا به دُرستی می‌شناخت. از حُجب وُ حیای ذاتی‌اش گفت. اندوهی سیاه بر چهره‌اش نشست.
گفتم: "سایه" جان! یادت هست این ترانه چگونه به "چاووش/گروه شیدا"راه یافت؟ (چون اورا در گُستره ی باورهای سیاسی،اعتقادی دیگر بود).
گفت: یادم نیست. گفتم: چه شد که این ترانه، آن‌گونه گُل کرد؟ گفت نمی‌توان چندان به چند و چون و چگونگی ِ تاثیر ِ یک شعر یا ترانه در ذهن وُ زبان مردم ، درنگ کرد. پیچیدگی‌هایی دارد که به زبان در نمی‌آید. گاهی یک شعر، چنان در مردم راه می‌یابد که شگفتی می‌آفریند.

خنده‌های اصلان هنوز با من است .حیف شد که از دست ما رفت. خیلی حیف...

در مُردگان ِ خویش نظر می‌بندیم
با طرح ِ خنده‌یی
و نوبتِ خود را انتظار می‌کشیم
بی‌هیچ خنده‌یی...

@aminhaghrah
Gole Mina @aminhaghrah
davood sharare ha. soltanpoor
[ گُل مینا ]
از مجموعه سرودهای مبارزه | دهه ۵۰
آهنگساز: #مهرداد_باران (موجی)
ترانه‌سرا: #سعید_سلطانپور
خواننده: #داوود_شراره_ها

#سرود
#تک_ترانه
@aminhaghrah
🔻
مجموعه «سرودهای مبارزه » را گوش میدهم. از سالهای منتهی به انقلاب ۵۷. این یکی را کم شنیده ایم. «گُل مینا» را.
متن این ترانه را «سعید سلطان پور» در زندان نوشت به بهانه‌ی کشته شدن دانشجوی مبارز/ بانوی جوان «مینا رفعتی» در سال ۱۳۵۵ به دست ماموران دستگاه امنیت پهلوی. بعدتر «مهرداد موجی» (باران) آهنگش را ساخت و مثل خیلی دیگر از این سرودها «داوود شراره‌ها» از گروه کُرِ دانشجویان واشنگتن خواند.
از ویژه گی‌های این ترانه که خوشایند‌اش می‌کند، زمستان گریزی ست. و این‌که به پایان شب و طلوع بهارِ امید می دهد.
دارد می‌خواند...

از درون شب تار، می شکوفد گل صبح
خنده بر لب، گل خورشید کند، جلوه بر کوه بلند
نیست تردید زمستان گذرد

وز پی‌اش پیک بهار
با هزاران گل سرخ
بی‌گمان می‌آید

در گذرگاه شب تار، به دروازۀ نور
گل مینای جوان
خون بیفشانده تمام
روی دیوار زمان

لاله‌ها نیز نهادند به دل، همگی داغ سیاه
گرچه شب هست هنوز، با سیه‌چنگ بر این بام آونگ

آسمان غرق ستاره است و لیک
آسمان غرق ستاره است هنوز

خوشه‌ها بسته ستاره گل گل
خوشۀ اختر سرخ
با تپش‌های سترگ

عاقبت کورۀ خورشید گدازان گردد...

#ترانه
#سرود_مبارزه
#سعید_سلطانپور
#داوود_شراره_ها
@aminhaghrah