آمین

#ابتهاج
Канал
Искусство и дизайн
Социальные сети
Семья и дети
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала آمین
@aminhaghrahПродвигать
767
подписчиков
7,58 тыс.
фото
860
видео
1,77 тыс.
ссылок
درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1
Forwarded from صدای ایران
🌐 ماجرای «ارغوان» در خیابان کوشک
✍️ پرنیان سلطانی

«ارغوان، شاخه همخون جدا مانده من / آسمان تو چه رنگ است امروز؟ / آفتابی است هوا؟ / یا گرفته است هنوز؟». این بخشی از درددل «هوشنگ #ابتهاج» با درخت ارغوانی است که سال‌ها پیش در حیاط خانه‌اش نظاره‌گر رشد و بالندگی‌اش بود. درختی که هنوز هم بخش‌هایی از آن برقرار و استوار است، اما مهاجرت «سایه» به آلمان بین او و درخت پر از خاطره‌اش برای همیشه جدایی انداخت. اگر می‌خواهید بیشتر درباره شاخه همخون جدا مانده استاد ابتهاج بدانید، به خانه سابقش در خیابان کوشک (شهید تقوی) بیایید؛ خانه‌ای که این روزها تبدیل به ساختمان اداری یک شرکت سیمانی شده است!

❇️ درباره درخت خشکی که جوانه زد

ماجرای درخت ارغوان خانه سایه به دهه 30برمی‌گردد؛ به زمانی که این شاعر خانه‌ای را در خیابان کوشک تهران خریداری کرد. در حیاط این خانه یک تنه خشک‌شده درخت ارغوان وجود داشت که همان زمان برخی از دوستان این شاعر معاصر پیشنهاد کردند آن را قطع کرده و از فضای آن برای کاشت گیاهان دیگری استفاده کند. اما ابتهاج این کار را نکرد. برعکس با تمام عشق و محبت خود به این درخت خشکیده رسیدگی کرد تا جایی که سرانجام ارغوان دوباره جان گرفت و سبز شد.

❇️ یکی از اعضای خانواده!

اهمیت درخت ارغوان در زندگی هوشنگ ابتهاج به قدری است که سایه بارها از آن به‌عنوان یکی از اعضای خانواده خود نام برده است! همچنین تعریف می‌کند که در زمان فروش خانه به‌دلیل مهاجرت از ایران، وقتی چشمش به درخت ارغوان افتاد، از آن خجالت کشید و به سوی دیگری نگاه کرد!

شکل‌گیری شعر ارغوان در زندان
حالا که از اهمیت جایگاه درخت ارغوان در زندگی این شاعر نام‌آشنای معاصر گفتیم، وقت آن رسیده که به شکل‌گیری شعر ماندگار ارغوان بپردازیم؛ شعری که در زندان سروده شد و بی‌شک به یکی از بهترین و ماندگارترین شعرهای هوشنگ
ابتهاج تبدیل شد. 2سال بیشتر از دهه60 نگذشته بود که ابتهاج به زندان اوین افتاد و درست یک سال بعد در اردیبهشت‌ماه سال 1363آزاد شد. درست است که حبس یکساله برای این شاعر حساس به اندازه یک عمر گذشت، اما اگر این روزها در زندگی هوشنگ ابتهاج نبود، هیچ‌وقت شعر ماندگار ارغوان خلق نمی‌شد. ابتهاج در روزهایی که از خانه و زندگی و همسر و فرزندانش دور بود، از درخت ارغوان حیاط خانه‌اش سمبلی ساخت و با او به درددل پرداخت؛

❇️
ثبت به نام شرکت سیمان!

و اما بشنوید از خانه‌ای که هوشنگ ابتهاج تا قبل از مهاجرت به آلمان و زندگی در شهر کلن، در آنجا روزگار می‌گذراند. خانه‌ای 2طبقه با آجرهای قرمزرنگ که در خیابان کوشک قرار دارد و به خانه ابتهاج یا خانه ارغوان معروف است. این خانه که روزگاری محفل شاعران بود، به‌خاطر درخت ارغوان مشهورش در 26آبان‌ماه سال 1387با شماره ثبت 23878به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران در فهرست سازمان میراث‌فرهنگی به ثبت رسید. جالب اینکه کارشناسان میراث‌فرهنگی به‌دلیل وجود درخت ارغوان به‌عنوان معروف‌ترین نماد خانه، نام ارغوان را برای ثبت این بنا انتخاب کردند! اما امروز به جای اینکه این خانه جایی برای بازدید علاقه‌مندان به شعر و ادبیات باشد، در اختیار شرکت سیمان تهران قرار دارد و از آن به‌عنوان دفتر اداری این شرکت سیمانی استفاده می‌شود!


👇 تعدادی از «ارغوان»خوانی هوشنگ ابتهاج و مطالب در‌این باره در کانال صدای ایران👇


«ارغوان» - شعرخوانی و توضیحات هوشنگ ابتهاج درباره‌ی چگونگی سرایش این شعر - ٣ مارس ٢٠١٩
🔗
https://t.me/SedayIrann/3355

هوشنگ
ابتهاج از ارغوان می‌گوید. شبِ بزرگداشت سایه، غزلسرای شهیر ایرانی‌ در دانشگاه یوسی‌ ال‌ ای، لس انجلس
🔗
https://t.me/SedayIrann/566

«ارغوان» - شعرخوانی هوشنگ
ابتهاج در دانشگاه کالیفرنیا - سن دیگو
🔗
https://t.me/SedayIrann/2382

«ارغوان» - شعر خوانی هوشنگ
ابتهاج در دیدار مجازی با ایشان ؛ مرداد 1399
🔗
https://t.me/SedayIrann/5249

درخت «ارغوان» منزل هوشنگ
ابتهاج - یکم فروردین 1397
🔗
https://t.me/SedayIrann/929

«ارغوان» - تار و آواز استاد محمدرضا لطفی ؛ اجرای کنسرت کلن سال 1986
🔗
https://t.me/SedayIrann/1254

روایت یلدا
ابتهاج از خاطرات خانه پدری | خانه‌ای به رنگ شعر، به رنگ ارغوان
🔗
https://t.me/SedayIrann/5734

ماجرای سروده شدن این شعر از زبان استاد، برگرفته از کتاب پیر پرنیان‌اندیش
🔗
https://t.me/SedayIrann/7027
🔗
https://t.me/SedayIrann/7028


👉
🔗 Instagram Instagram backup Aparat Youtube Twitter

🎼 @SedayIrann
▪️
شهریار گفت: ببین چه کسی ما را تعقیب می‌کند؟
گفتم: باز شروع کردی؟
او می‌گفت که روس‌ و انگلیس می‌خواهند مرا بکشند. من به ایشان می‌گفتم: شهریارجان. روس و انگلیس در دنیا با هم دعوا دارند اخه سر تو با هم متحد شدند و می‌خواهند تو را بکشند؟! تو مگر چه کار کردی؟
می‌گفت: من به خدا هیچ کاری نکردم. و دوباره شروع می‌کرد. قسم می‌خورد به مولاعلی من هیچ کاری نکردم ولی آنهایی که دائم اسکیمو می‌فروشند، می‌گفت این‌ها اسکیمو نمی‌فروشند که این‌ها عمال روس هستند. از پشت دیوار اتاق من می‌خواهند بگویند خیال نکنی فراموشت کردیم، به حسابت می‌رسیم!


[ از احوالات خصوصی #شهریار ِ شاعر | بریده‌ای از گفتگوی مجله‌ی ادبی چامه با هوشنگ #ابتهاج؛ #سایه | شماره‌ی نهم‌. سال ۱۳۹۸ ]

@aminhaghrah
Keyvan Setare bood
Houshang Ebtehaj (Sayeh)
▪️کیوان ستاره بود...
[ #شعر و #صدا ی هوشنگ #ابتهاج | #سایه ]

۶۵ سال از اعدام #مرتضی_کیوان می‌گذرد...

@aminhaghrah
▪️
از مجموعه طراحی‌های هوشنگ #ابتهاج (#سایه)
منبع: کانال تلگرام یلدا ابتهاج

@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ ▪️
نت سکوت در سوگ جمعه سیاه
[ بازخوانی استعفای اعضای گروه #شیدا در ۱۸ شهریور ۵۷ ]

یک روز بعد از جمعه سیاه شهریور ۵۷ خون‌های ریخته شده در مرکز میدان ژاله نت‌های سکوتی شد و از روی سازهای به زمین افتاده اعضای گروه شیدا و رئیس مرکز موسیقی به روی کلمه استعفا چکید.

«آن روز هیچ کسی فکر نمی‌کرد #انقلاب پیروز خواهد شد. می‌خواستیم کاری کنیم.» این جمله‌ بین هر کدام از اعضای گروه شیدا که روز ۱۸ شهریور ۵۷ زیر برگه استعفای دسته‌جمعی را امضا کردند مشترک است.

ساواک اما بعد از لغو کنسرت مسکو برخی از اعضای گروه را احضار کرد تا به اصلاح زهرچشمی بگیرد. یکی از این افراد محمدرضا #شجریان بود که هفته بعد از این استعفا از سوی دفتر مرکزی ساواک احضار شد. او در این باره نقل کرده است: «در آن جلسه که یادم نیست دقیقا کجا بود، یک آقای متین و مودب آمد و خیلی هم محترمانه با من حرف زد. البته از جای دیگری حرفش را شروع کرد، بعد از مدتی صحبت‌های پراکنده و بی‌ربط به موضوع، از من پرسید: شما چرا برای کنسرت نرفتید؟ من هم گفتم ما هنرمندیم و جزو همین مردم هستیم. وقتی یک چنین اتفاقی در ۱۷ شهریور افتاده و عده‌ای کشته شده‌اند، من نمی‌توانم بروم آنجا و کنسرت بدهم. من ضبط صوت نیستم که مرا به برق بزنند و روشنم کنند و من هم بخوانم. من آدمیزادم و باید حس داشته باشم تا بروم آنجا و کنسرت بدهم. من با این شرایط نمی‌توانستم و برای همین نرفتم. پرسید که این تصمیم را چه کسانی گرفتند و من هم گفتم این تصمیم را همه گرفتیم و به این نتیجه رسیدیم با این شرایطی که پیش آمده نمی‌توانیم برویم و کنسرت اجرا کنیم. قرار بود با گروه شیدا برویم اما تصمیم را من، آقای #لطفی و آقای #ابتهاج سه نفری گرفتیم که به مسکو نرویم.»...

بیشتر بخوانید🔻
http://tarikhirani.ir/fa/news/30/bodyView/5591

@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️
داد و بی‌داد...

#کورش_یغمایی بزرگ ترانه‌ای خوانده به روایتی از #نوذر_پرنگ با زمینه‌های فولک که اسمش هست: «تفنگ دسته نقره»

از زمان شنیدنش تا امروز، در نظرم توامان قصه‌گوترین، قدرتمندترین، درست‌ترین، حماسی‌ترین، معترض‌ترین، تکان‌دهنده‌ترین، حز‌ن‌انگیز ترین و عاشقانه‌ترین ترانه‌ی دوران‌ است.
و مگر تکرار شدنی‌ست و می‌شود این همه حرف گفته و ناگفته‌ی یک ملت را بی کم و کاست توی چهار بیت، این‌طور زیبا و دل‌کش جا داد:

میگن اسبت رفیق روز جنگه
مو می‌گویم از او بهتر تفنگه
سوار بی تفنگ قدرت نداره
سوار وقتی تفنگ داره سواره
تفنگ دست نقره‌م را فروختم
برا یارم قبای ترمه دوختم
فرستادم برایم پس فرستاد
تفنگ دست نقره‌م داد و بیداد...

امروز گفتگوی #میلاد_عظیمی را با #سایه در پیرِ پرنیان‌اندیش دوره می‌کردم. دیدم #ابتهاج هم همین‌ها را توی این ترانه دیده:

«سایه شدیداً متاثر شده و به گریه افتاده است. با حزن و درد و دریغی بیت دوم را خواند!:

به نظر من این دردناک ترین شعر فارسیه؛ می‌دونید که برای عشایر تفنگ چه ارزشی داره، وانگهی می‌گه تفنگ دسته نقره‌م؛ دیگه اوج ارزش و اهمیت تفنگو می‌رسونه؛ حالا این تفنگو فروخته و برای دلبر قبای ترمه خریده، اونهم پس فرستاده؛ شما بی کسی این آدمو تصور کنید؛ "تفنگ دسته نقره‌م داد و بیداد"
(دوباره می‌زند به گریه!)

به نظر من این دو بیت هزار بار از شعر حافظ موثرتره... خسرالدنیا و الاخره همینه دیگه.
شعر فردوسی نمی‌رسه به پای این دو بیت...اصلن این شعر تجسم درده؛ تجسّم خسرالدنیا والاخره است... حافظ هم نتوسته؛ " کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد" به این شعر نمی‌رسه...
«تفنگ دسته نقره‌م، داد و بیداد»

لحن ساده و عمیق دردی که تو ترانه‌های محلی وجود داره، به خاطر اینه که اونا نمی گ‌خواستن " هنر" به وجود بیارن. اونا درد خودشونو گفتن. فرق اینه. این زبان مردم عادی این سرزمینه...

این ادبای اتوکشیده، نمی‌تونن وارد این فضاها بشن... فورن دوتا قصیده برات می‌خونن. البته حرف من انکار بزرگان شعر فارسی نیست. اما خُب این آدم عامی می‌خواسته دردشو بگه و درنمونده بلکه توفیق کامل پیدا کرده؛ نه معانی می‌دونسته نه بیان. اینها سرمشق هنری آدمند... واقعن ماها نمی‌تونیم به اینها برسیم چون هنوز موازین ادبی و این پرت وپلاها تو گردن ِ ماست...»


#تک_ترانه
#روزانه
@aminhaghrah
Shahede Shekar
Houshang Ebtehaj (Sayeh)
▪️
شب قدر

شعر: #سعدی
صدا: هوشنگ #ابتهاج | #سایه
موسیقی: #فریدون_شهبازیان


یک امشبی که در آغوش شاهد شِکرم
گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم
چو التماس برآمد هلاک باکی نیست
کجاست تیر بلا گو بیا که من سپرم
ببند یک نفس ای آسمان دریچه صبح
بر آفتاب که امشب خوشست با قمرم
ندانم این "شب قدر"ست یا ستاره روز
تویی برابر من یا خیال در نظرم
خوشا هوای گلستان و خواب در بستان
اگر نبودی تشویش بلبل سحرم
بدین دو دیده که امشب تو را همی‌بینم
دریغ باشد فردا که دیگری نگرم
روان تشنه برآساید از وجود فرات
مرا فرات ز سر برگذشت و تشنه‌ترم
چو می‌ندیدمت از شوق بی‌خبر بودم
کنون که با تو نشستم ز ذوق بی‌خبرم
سخن بگوی که بیگانه پیش ما کس نیست
به غیر شمع و همین ساعتش زبان ببرم
میان ما به جز این پیرهن نخواهد بود
و گر حجاب شود تا به دامنش بدرم
مگوی سعدی از این درد جان نخواهد برد
بگو کجا برم آن جان که از غمت ببرم...


#صدا
@aminhaghrah
▪️
چهار #شعر منتشر نشده از هوشنگ #ابتهاج (#سایه) در بخاراى تازه
.
.
پانوشت:
در نظرم، به نسبت شاهکارهای کلاسیکی که از او خوانده‌ایم، مایوس کننده‌اند.

@aminhaghrah
Audio
▪️
این خانه حیف است...
[ واکنش #سایه به احتمال تخریب خانه مادری‌اش در #رشت ]


#صدا
#میراث
#ابتهاج
@aminhaghrah
▪️
درد دیرینه
[ میلاد عظیمی ]

بیت زیر از #سایه (#ابتهاج) است. ازغزلی به اسم «زنده‌وار» که چند ماه پس از پیروزی انقلاب سروده شده است:

سحرم کشیده خنجر که چرا شبت نکشته است
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری

این بیت و این غزل آیینه‌ای است برای نشان دادن یکی از بیماری‌های مزمن جامعه ایران. شاعر به‌سختی بازخواست می‌شود که چرا رژیم شاه تو را نکشته است. چرا زنده ماندی؟ به قول سایه: «یه وقتی این صحبت بوده که آدم‌هایی که توی اون دوره زنده موندن، همین نشونه‌ی تسلیم‌شدن و همرنگ جماعت بودن‌شونه» (پیر پرنیان‌اندیش، ص۶۵۳).

چهل سال از انقلاب گذشت و حقّه مهر بر آن نام و نشان است که بود. هنوز عدّه‌ای دلخواه و مطلوبشان این است که چهره‌های نامدار علمی و فرهنگی و ادبی و هنری٬ ازحکومت زخم بخورند و تحقیر شوند و زندانی و شکنجه شوند و حتی کشته شوند تا این جماعت از خون و جان و آبروی زخم‌خوردگان٬ بیرق و بوق بسازند و هنگامه بگیرند و نوحه‌گری کنند. تا درد و داغ لت‌وپارشدگان را هیمه‌ کنند و اجاق آوازه‌گری و آرزو و هوس و سود سیاسی‌ خود را گرم بدارند. تا دل پر از کینه‌ی خود را تشفّی بدهند.

اگر حکومت به هر دلیل و نیّت٬ خواست که به شخصیت‌های ملی و مشهور و محبوب احترامکی بگذارد یا به ایشان اهانت نکند٬ این عدّه هیاهو می‌کنند و هو می‌کنند و دشنام می‌دهند. نیّت‌خوانی می‌کنند و شلتاق می‌کنند. اینان دوست ندارند هیچ نقطه‌ی روشنی در کارنامه‌ی حکومت وجود داشته باشد و اگر هم نقطه‌ی روشنی باشد آن را نمی‌بینند و محو می‌کنند. همان‌طور که هیچ نقطه‌ی روشنی را در کارنامه‌ی رژیم پهلوی ندیدند. القصه هرچه حکومت بی‌محاباتر و سخت‌کُش‌تر و بی‌فرهنگ‌تر باشد٬ برای اینان مفیدتر است.

این روحیه از سیاست‌زدگی بدخیم سرچشمه می‌گیرد. مخرّب است و راه را بر اصلاح امور می‌بندد. کشور ما از سیاست‌زدگی و دمیدن در کوره مخاصمات کور و میدان دادن به جولان عواطف برافروخته و شعار دادن و شهیدسازی آسیب‌ها دیده است. به حکم عقل و انصاف٬ در هرکس و هرچیز٬ عیب و هنر را باید باهم دید و سنجید. به حکم عقل و انصاف٬ کار درست و پسندیده و سودمند را باید تحسین و تقویت کرد؛کننده‌ی کار هر که بود بود. یاد استاد ایرج افشار بخیر که چنین بود و اگر کسی و نهادی – هر که خواهد گو باش- کار فرهنگی صحیح و سودمندی می‌کرد، آن را تحسین و تقویت می‌کرد. استاد احسان یارشاطر نیز چنین بود. از جمهوری اسلامی صدمه‌ها خورده بود اما کارهای فرهنگی مفیدی را که نهادهای جمهوری اسلامی انجام می‌دادند، می‌ستود و تشویق می‌کرد. البته برای اینکه مثل ایرج افشار و احسان یارشاطر بود، باید خردمند بود. باید منصف بود. باید آزاده و حق‌بین بود. باید در دوستی و دشمنی معتدل و حق‌مدار و حدنگه‌دار بود. باید از «من» گذشت و به «ایران» و منافع ملی اندیشید.


@aminhaghrah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️
-مخاطب شعر شما کیه؟
+گاهی شما هستی. گاهی یه دختر خوشگله. همه جور هست دیگه. برای من مشخصه. برای طرف هم گاهی مشخصه به روی خودش نمیاره!...

#ویدئو
#ابتهاج
@aminhaghrah
▪️
سایه او شدم
چون گریزم از او...


#ابتهاج
@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️
«در تهران افراد بیشتری را می‌بینم، عده‌ای مثل اینکه بخواهند به سیرک بروند به دیدنم می‌آیند چون وقتی سال‌هایی از سن شما بگذرد، تبدیل به آدم عجیبی می‌شوید. همه فکر می‌کنند او چرا مریض نشده است؛ برایشان جالب است این آدم هنوز نفس می‌کشد و شعر می‌گوید»...

[ هوشنگ #ابتهاج در گفتگو با هفته‌نامه‌ی صدا ]

@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️روانشناسی پیری و توهمات دن کیشوتی!
#بهزاد_عشقی

هوشنگ #ابتهاج، ملقب به #سایه، نود ساله شد. مبارک است. می گویند که سایه خاتم غزل سرایان معاصر است. درست است. حافظ غزل فارسی را به کمال رساند و بعد از سایه نیز کسی بهتر از او غزل نسرود. البته جای این سوال باقی است که وقتی حافظ داستان را تمام کرد، دیگر چه نیازی به غزل سرایان دیگر است؟ خب با اندکی تسامح می توان گفت:حافظ زمانه خود را سروده است و سایه نیز از این قالب کهن برای بیان دغدغه های روزگار خود سود می برده است. نگارنده تخصصی در شعر ندارد و خواننده حرفه ای شعر نیز به حساب نمی آید. هدف از این یادداشت نیز واکاوی شعرهای سایه نیست. اما می توان از حرفه ای های شعر پرسید که آیا حافظ معاصر خود بوده است؟ جدا از این خرده گیریی درباره کتاب پیرپرنیان اندیش و صحبت های سایه دارم که مایلم در این یادداشت طرح کنم. امیدوارم که دوستداران سایه ناراحت نشوند. احترام سایه واجب است، اما...

پیری فقط زوال جسم نیست و در مواردی می تواند نوعی تزلزل روانی و توهمات دن کیشوتی نیز باشد. مثلا پاره ای از اشخاص مسن دوست می دارند که خود را در گذشته نه آنچنان که بودند، بلکه به گونه ای که دوست می داشتند، تصور کنند. مثلا مدام خود را می ستایند و از زیبایی و تیزهوشی و دانایی و توانایی خود یاد می کنند و از جوانان می خواهند که گذشته ی آن ها را چراغ راه خود قرار بدهند تا در زندگی کامیاب شوند. این نوع فخر فروشی مادام که به حوزه ی شخصی افراد مربوط می شود، اشکالی ندارد و ضرری به بار نمی آورد. اما وقتی به جعل تاریخ می انجامد، یا هویت دیگران را به ریشخند می گیرد، یا تصویری دروغین از حوزه های مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ارایه می دهد، دیگر جای چون و چرا دارد و قابل تحمل نیست. چون این توهمات نارسیستی و دن کیشوتی، منجر به جعل تاریخ می شود، یا این که چهره های حقیقی و حقوقی را مخدوش می کند، یا این که مفاخر ملی را به زیر سوال می‌برد.

سایه در کتاب پیر پرنیان اندیش، خود را در مرکز جهان فرض می کند، تمام امتیازهای هنری و فکری و انسانی را فقط به خود نسبت می دهد، و تقریبا از تمام چهره های شاخص دوران خود به زشتی یاد می کند:
#فروغ_فرخزاد شاعر بی استعدادی بود که به کمک ابراهیم #گلستان فیلم می ساخت و شعر می سرود.
هیچ کس شعرهای #نصرت_رحمانی را جدی نمی گرفت و فقط گاهی نادر #نادرپور، به خاطر پاره ای از بند و بست های پشت پرده، از او تعریف می کرد.
مهم ترین هنر شاملو لطیفه گویی و حاضر جوابی و طنازی بود.
هگل می گوید نفی همان اثبات و اثبات همان نفی است. وقتی می گوییم روز است، یعنی می خواهیم بگوییم شب نیست. سایه می گوید #شاملو فقط طناز است، تا بگوید شاعر نیست. حتا #شهریار نیز، که به ظاهر همدم و مرشد و رفیق اش بود، از گزندش مصون نمی ماند و او را به شکل پیرمردی زشت و کثیف و خواب آلود به تصویر می کشد. یا از این هم فراتر می رود و می گوید که براساس مطلعی از او شعری ساخته است و این بهترین شعر او بوده است. یعنی که محترمانه استاد و مراد خود را به سرقت ادبی متهم می کند. سایه در سال های قبل از انقلاب، مسئول واحد شعر و موسیقی تلویزیون بود. قطبی در آن دوران رییس رادیو وتلویزیون بود و به گفته دوست و دشمن این سازمان عصر زرین خود را در آن ایام طی می کرده است. اما سایه به گونه ای از #قطبی یاد می کند که انگار کارگزار و فرمانبر او بوده است. یا از محمد رضا #شجریان، نه به عنوان خواننده ای خلاق و هنرمند، که بیش تر به عنوان فردی آزمند و پول دوست یاد می کند. این مشکل البته فقط به سایه مربوط نمی شود و اغلب کسانی که در سال های سالمندی خاطره می نویسند، از خود چهره ای آرمانی می سازند و رقبای خود را یا به حاشیه می رانند، و یا به شکل ضدقهرمان و بدمن در می آورند. احترام سایه به جای خود محفوظ، اما غلط غلط است و منتقد هر جا که غلط ببیند باید با جسارت بگوید که غلط نگویید.
.
.
●پ.ن:
بهزاد عشقی درست نوشته است، با آن‌که همه‌ی داستان را ننوشته است! ورود او به مبحث نقد سایه، از همان مدخلی‌ست که سایه در گفتگوی منتشر شده در قامت کتاب پیر پرنیان‌اندیش، به تحقیر و تخفیف نامداران هنر و ادب معاصر پرداخته. همان شیوه‌ی رندانه‌ی راست گفتن و نگفتنِ همه‌چیز!


@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️
سردبیر یکی از مطبوعاتی که چند سال قبل مصاحبه من را چاپ کردند و روی جلد هم یک تیتر جنجالی دروغ زدند، آمده بود این جا. من از آن اتاق آمدم بیرون، دیدم بلند شدند ایستادند. گفتم: «نه بفرمایید بنشینید. من باید جلوی پای شما بلند شوم.»

خیلی تعجب کردند از این حرف. گفتم: «من باید جلوی پای شما بلند شوم که شما با این جرئت دروغ می نویسید.» گفتم این جمله «من هنوز سوسیالیستم» را که شما تیتر جلدتان کرده اید، چه کسی در زندگی از من شنیده؟ من که خودم یادم نمی آید پیش خودم همچین ادعایی کرده باشم. من این قدر می فهمم که بدانم برای داشتن همچین ادعایی چقدر باید خواند و کار کرد. همان طور که نمی گویم من شاعر فلانی هستم، این را هم نمی گویم.

گفتم فکر کرده اید با این کار به کجا می رسید. خیلی که پیشرفت کنید، می شوید یکی مثل این مدیر روزنامه کیهان! خود این آقا به من گفت با این تیتر و طرح جلد تیراژ ما دو برابر شد. با همین قبیل کارها حالا این را هم بگویم. خیلی بعد از آن تیتر دروغ به من می گویند آفرین، تو چه جسارتی به خرج دادی که این حرف را زدی. الان این جزو افتخارات من شده. من هی می گویم من اصلا این را نگفته ام.

[ هوشنگ #ابتهاج در گفتگو با فریدون عموزاده | بخشی از تازه‌ترین مصاحبه‌ی منتشر شده‌ی #سایه در چلچراغ ]

@nabayad_mikhandim
@aminhaghrah
▪️تازه ترین سروده ی #سایه

جوانی ام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شد...

#شعر
#ابتهاج
@aminhaghrah
▪️تازه‌ترین سروده ی هوشنگ #ابتهاج، درباره ی درخت محبوبش ارغوان؛ کلن/ خرداد۹۶

[ منتشر شده در شماره ی جدید (۱۲۰) نشریه ی بخارا ]

#سایه
#شعر
@aminhaghrah
▪️نامه استعفای هوشنگ #ابتهاج، محمدرضا #شجریان و محمدرضا #لطفی از رادیو در اعتراض به واقعه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ و فاجعه #سینما_رکس آبادان، به خط #شجریان.

#سند
@aminhaghrah
🔺داستان ربنا...
[ #کتاب پیر پرنیان‌ اندیش | خاطرات هوشنگ #ابتهاج | #سایه ]

#شجریان
@aminnhaghrah
Ещё