زندگی به سبک شهدا

#نور
Канал
Логотип телеграм канала زندگی به سبک شهدا
@Shohada72_313Продвигать
643
подписчика
32,4 тыс.
фото
32,4 тыс.
видео
2,4 тыс.
ссылок
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313
‍ ♡بسم رب شهدا

🍃بیایید #عاشق شویم، پرده های #ظلمت را بدریم و روزنه وجود را به سوی نور بگشاییم، دست در دست هم در مسیر عاشقی گام برداریم

🍃در سینه ما #دل را قرار دادند بهر عاشق شدن. عشقی از جنس #نور، بهر پاسبانی از #حریم_عشق تا پای جان، بهر میزبانی از #معرفت و راه یافتن به سوی #حق

🍃باید دل به #دریا زد و همره خوبان شد، همرنگ جماعتی از جنس معرفت. برای اینکه رسم عاشقی را بیاموزی و از بند #نفس رها شوی باید دلت را پاکسازی کنی دل که #پاک شود، عاشق میشوی، عاشق که شدی ،آماده پاسبانی میشوی، آماده پاسبانی که شدی، میزبان معرفت و راهی ابدیت میشوی. و چه سخت است گذر از سیم خاردار های نفس و این همه #موانع

🍃از دل #فاطمیون هزاران نفر دلشان را به دریا زدند و آماده جنگی تمام عیار با نفس و دشمن خویش شدند، #ابوزینب هم یکی از آنها. مردی از خیابان بهار کوچه خرداد پلاک ۹ #محمد_جعفر_حسینی

🍃ابوزینب دلش را به حریم #حرم باخته بود. عاشق شده بود در کلاسِ درسِ عشق، خوب درسش را آموخته بود.

🍃جز مردان خدا کسی را سراغ ندارم که کارنامه قبولی از این مدرسه گرفته باشند، کارنامه ای که پایش مهر #سعادت خورده است.

🍃اهل دلی می‌گفت: برای #فتح_خرمشهر های پیش رو مردانی می‌خواهیم از جنس #جهان_آرا که ابتدا فاتح شهردل خویش باشند. شاگردان این مکتب همه فاتح شهر دل خویش بودند و بعد برای فتح خرمشهر های پیش رو کمر #همت بستند.

🍃عاشق که شوی معشوق #آسمانی ات خوب تو را می‌خرد. کافیست بلند شوی و یک یا علی بگویی. کمی "همت" چاشنی این یا علی و عشقت کنی میشوی همان که خالقت میخواهد...

پس #یا_علی مجاهد

به مناسبت سالروز #تولد #شهید #محمدجعفر_حسینی

نویسنده : #مهدیه_نادعلی

📅تاریخ تولد : ۹ خرداد ۱۳۶۳
📅تاریخ شهادت : ۷ دی ۱۳۹۸.سوریه

🥀مزار شهید : بهشت زهرا

#گرافیست_الشهدا

#کانال_زندگی_به_سبک_شهــدا
📡  @shohada72_313👈
زندگی به سبک شهدا
"رمان 📚 #از_روزی_که_رفتی 🍃🍃 #قسمت4⃣6⃣ #بعد از آن شب، تک تک #مهمانها رفتند.زندگی روی روال #همیشگی_اش افتاده بود. #آیه بود و #دخترکش..🥺 #آیه_بود_وقاب_عکس_مردش...!💔 نام #ارمیا در #خاطرش آنقدر #کمرنگ بود که #یادی هم از آن نمیکرد #مردی که #چشم به…
"رمان📚

#از_روزی_که_رفتی🍃🍃

#قسمت56⃣

#دستی_روی_صورت_دخترکش_کشید:

از #زبان حال #دخترکش برای #بابای بچه اش #نجوا کرد...

_امشب تو #کجایی که ندارم #بابا 😭
#من بی تو #کجا خواب ببینم #بابا..؟


#برخیز ببین #دخترکت میآید
#نازک بدنت آمده اینجا #بابا 😭

#دستی به #سرم بکش تو ای #نور_نگاه
#عقده به #دل مانده به جا #ای_بابا😭

در #خاطر_تو هست که من #مشق_الفبا کردم...؟
#اولین_نام تو را مشق #نوشتم_بابا😭

#دیدی که #نوشتم آب را #بابا داد...؟
#لبهایت بسی #خشک شده ای #بابا😭

#من هیچ #ندانم که #یتیمی سخت #است
#تکلیف شده این به #شبم ای #بابا😭

این #خانه‌ی تو #کوچک و کم جاست #چرا...؟
#من به #مهمانی_آغوش نیایم #بابا...؟😭

#من از این #بازی #دنیا_نگرانم اما
#رسم بازی #من و توست بیایی #بابا 😭



#رها_هق_هقش_بلند_شد. 😭

#صدرا که #مهدی را در #آغوش داشت، دست دور شانه ی #رهایش انداخت و او را به خود تکیه داد.
#اشک چشمان خودش هم #جاری بود.


#ارمیا هم #چشمانش پر از #اشک بود"
#خدایا...
#صبر_بده_به_این_زن_داغدیده...!"


شانه های #ارمیا_خم شده بود. #غم تمام #جانش را گرفته بود.
#فکرش را نمیکرد امروز #آیه را ببیند.

از آن #شب تا کنون #بانوی_سید_مهدی را ندیده بود.


#دل_دل میکرد. با این #حرفهایی که آیه زده بود، #نمیدانست وقت پیش #رفتن است یا #نه...؟

#دل_به_دریا_زد_و_جلو_رفت...!



َ #آیه کفشهای #مردانه_ای رامقابلش دید #مرد نشست و #دست روی #قبر گذاشت...

#فاتحه_خواند.


بعد #زینب را در #آغوش گرفت و با پشت دست، #صورتش را #نوازش کرد.
عطر #گردنش را به #تن کشید.



هنوز #زینب را #نوازش میکرد که
به سخن درآمد:
_سالها پیش، #خیلی_جوون بودم، تازه وارد #دانشگاه_افسری شده بودم.
#دل_به_یه_دختر_بستم...


#دختری که خیلی #مهربون و #خجالتی بود. #کارامو رو به راه کردم و رفتم #خواستگاریش...! اون روز رو،
#هیچوقت_یادم_نمیره...


#اونا
مثل #حاج_علی نبودن،
#اول سراغ #پدر و #مادرم رو گرفتن؛
#منم با #هزار جور #خجالت_توضیح دادم که

#پدر_مادرم رو #نمیشناسم و
#پرورشگاهی_ام...!


#این رو که گفتم از #خونه بیرونم کردن، #گفتن ما به آدم #بی‌ریشه_دختر نمیدیم..!


#اونشب با خودم #عهد کردم هیچوقت #عاشق نشم و #ازدواج نکنم.
#زندگیم_شد_کارم...



با کسی هم #دمخور نمیشدم، #دوستام فقط #یوسف و #مسیح بودن که از #پرورشگاه با هم بودیم.
تا اینکه سر از راه #سیدمهدی دراوردم

#راهی که #اون به پایان #خوشش رسیده بود و #من هنوز #شروعش هم #نمیدونم؛
#شما_کجا_و_من_کجا...!



#من خودمو در #حد_شما نمیدونم #خواستن شما #لقمه‌ی بزرگتر از #دهن برداشتنه، #حق دارید حتی به
#درخواست_من_فکر_نکنید.


#روزی که شما رو دیدم، #عشقتون رو دیدم، #علاقه و #صبرتون رو دیدم،
#آرزو کردم کاش منم #کسی رو داشتم که اینجوری #عاشقم باشه....!


برام #عجیب بود که از #شما گذشته و رفته برای #اعتقاداتش کشته شده...!
#عجیب بود که #بچه_ی تو راهشو #ندیده رفته...!


#عجیب بود با این همه #عشقی که دارید، اینقدر #صبوری کنید...! شما همه ی #آرزوهای منو داشتید.

شما همه‌ی
#خواسته_ی من بودید...


#شما دنیای #جدیدی برام ساختید.
#شما و #سید، من و #راهمو_عوض کردید.


#رفتم_دنبال_راه_سید....!



🌷نویسنده: #سنیه_منصوری

#ادامه_دارد...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
"رمان 📚 #از_روزی_که_رفتی🍃🍃 #قسمت4⃣5⃣ #تحویل_سال_نزدیک_بود. #آیه سفرهی #هفت_سینش را روی #قبر ِ #همسرش در #بهشت_معصومه چیده بود، #حاج_علی سر #مزار رفته بود، #فخرالسادات روی #قبر_همسرش سفره #چیده بود؛ #چقدر تلخ است این #روز که #غم در دل #بیداد_میکند...!…
"رمان📚
#از_روزی_که_رفتی 🍃🍃

#قسمت55⃣

ارمیا: قصه ی #سیدمهدی چیه..؟
#حاج_علی: یعنی چی..؟

#ارمیا: چرا #رفت..؟
حاج علی: #دنبال چی هستی..؟
ارمیا: دنبال #آرامش از دست #رفته‌م.


حاج علی: #مطمئنی که قبلا #آرامشی بوده..؟
ارمیا: الان به هیچی #مطمئن نیستم.

حاج علی: #الان چی میخوای...؟
#ارمیا: میخوام بدونم چی #باعث شد از #جونش و #زنش و #بچه‌ش بگذره و بره..؟


#آیه_لب_باز_کرد:
_ایمانش..!

#حس اینکه از #جا مونده های #کربلاست... #بی‌تاب بود، همه ی #روزاش شده بود #عاشورا، همه ی #شباش شده بود #عاشورا..!


از #هتک حرمت #حرم_وحشت داشت،یه روز #گریه میکرد ومیگفت #دوباره به حرم
#امام_حسین(ع) جسارت شده..!


بعد از #هزار_و_چهارصد سال دوباره
#حرمت حرم رو #شکستن، میگفت میخوام بشم دستای #ابالفضل_العباس؛


میگفت َ#حرم_عمه‌م رو به خاک و خون کشیدن؛
#میگفت ،حرم عمه ام رو به #خاک_و_خون کشیدن
#میخوام_بشم_علی_اکبر..!


#گریه میکرد که #بذارم بره، پاهاش #زنجیرمن بود...
#رهاش_که_کردم_پر_کشید...!


ِ آخه #گریه_های سر #نمازش جگرمو
#آتیش_میزد

آخه هر بار #سوریه اتفاقی #میافتاد به خودش میگفت #بی‌غیرت...!


#مهدی بوی #یاس گرفته بود...
#مهدی #دیدنیها رو دیده بود و #شنیده بود.


#اون صدای
" #هل_من_ناصر_ینصرنی"
رو #شنیده بود.
دیگه چی #میخواید..؟


#ارمیا: خودشو #مدیون چی میدونست که رفت..؟

#حاج_علی: مدیون #سیلی_صورت_مادرش، #مدیون_فرق_شکافته شده ی #پدرش،


#مدیون_جگر پاره پاره ی #نور_چشم_پیامبر؛ مدیون #هفتاد_و_دو سر به #نیزه رفته؛ #مدیون شهدای #دشت_نینوا،
مدیون #قرآن روی #نیزه ها...!


ارمیا:پس چرا #مردم اون #زمان نفهمیدن..؟


#حاج_علی: چون #شکم_هاشون از #حرام پر شده بود،که اگه #شکمت از #حرام پر نباشه، شنیدن #صداش حتی بعد از #قرن_ها هم زیاد سخت نیست...!


#ارمیا: از #کجا بفهمم #کدوم راه،
#راه_حقه..؟

#حاج_علی: به صدای #درونت گوش بده...! کدوم رو #فطرتت میپذیره...؟


َ #اسلامی که #کودک 6 ماهه روی
#دست_پدر پرپرمیکنه یا #اسلامی که میشه #مرهم روی #زخم_یتیم ها...؟

#اسلام دفاع از #مظلوم شبیه #اسلام
#امام_حسین(ع)یا #اسلامی که جلوی #چشمای_بچه_هاسر_میبره...؟!


#ارمیا: شاید #اونا هم خودشون رو #حق میدونن..! شاید #اونا هم دلیل دارن که #افتادن دنبال گرفتن #حقشون...!


مگه نمیگن #حضرت_زهرا (س) هم دنبال #فدک_رفت...؟


اونا هم شاید #طلب دارن؛
#امام_حسین (ع) هم رفت #دنبال_حکومت..

#حاجی دفاع از #کشور یه چیزه اما #آدمایی که به ما #ربط ندارن یه #طرف دیگه،

اصلا تو #کتابهاتون نوشته #سوریه آزاد نمیشه؛
#چرا_الکی_بریم_بجنگیم..!


#حاج علی: #فدک_حق بود که #ضایع شد. فدک #حق_امامت بود و


#خلافت،اصلا #خلافت و #امامت جدا از هم #نبود، از هم #جدا کردنش؛ #حق رو از #حق_دارش گرفتن،


#فدک یعنی #حکومت مطلق #امیرالمومنین،
#حکومت_امام_حسین(ع)


#ارمیا: اینکه شد #موروثی و #شاهنشاهی..! مردم باید
#انتخاب_کنن..!


#حاج_علی: اونا #آفریده شدن برای #هدایت بشر...! #اونا بالاترین #علم رو برای هدایت #بشر_دارن...


#تو اگه بخوای یک #نقاشی بکشی وقتی یه #طرحی جلوته که از همه #طرف بهش #اشراف داری بهتر

#رسمش میکنی یا وقتی که #فقط یک نقطه #کوچیک از اون رو #میبینی..؟

اونا #مشرف به تمام #دنیا_هستن
#مشرف به همه ی #حق و #باطلها؛
به همه ی #هستها و #نیستها،


به همه #دروغها و #راستیها؛
#شاید_سوریه_آزاد_نشه،


#اما مهم #تلاش ما برای کمک به #مظلومه مهم #تلاش ما برای
#حفظ_حریم_ولایته،



#امام_حسین(ع)میدونست اونجا همه ی #مردها کشته و #زنها_اسیر میشن.


#رفت تا به #هدف_بزرگترش برسه؛ از #عزیزترین چیزها و #کسانش گذشت برای ما #اسلام رو #نگهداره،


اصلا بحث #تکلیف_وظیفه ست؛ #نتیجه ش به ما #ربطی نداره؛
#البته اگر نتیجه #ظاهری منظور باشه، ما #مامور به #وظیفه_ایم نه نتیجه...!



#ارمیا: ُگم شدم توی این #دنیا_حاجی، #هیچکسی به
#دادم_نمیرسه..!



#حاج علی: #نگاه کن..!
#چهارده_چراغ روشنای #دنیات هستن و #چهارده_دست به سمتت #دراز شدن،


تمام #غرق شده های این #دنیا اگه اراده کنن و دست #دراز کنن بی برو برگرد #قبولشون میکنن و #نجاتشون میدن..!

#خدا_توبه_کارا_رو_دوست_داره...


#آیه در سکوت #نگاهشان میکرد..
" #چه_میکنی_سیدمهدی...؟🌷

#یارکشی میکنی...؟


مگر #یاد_کودکیهایت کرده ای که
#یار_جمع میکنی برای #بازیای که
#برایمان_ساخته_ای..؟؟"



🌷نویسنده: #سنیه_منصوری

#ادامه_دارد....

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امیرالمؤمنین‌‌علی‌(علیه‌السلام) :

💌 با مَهدیِ ما حجّت‌ها گسسته می‌‌شود؛
او پایان‌‌بخشِ سلسلۀ امامان،
نجات‌بخش امّت
و اوج #نور است
و رازی پیچیده دارد.!🌱

📙بحار الأنوار، ج ۷۷، ص۳۰۰
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
🍃دخترک کنارباغچه نشسته بودو قصه میگفت #نرگسها چشم شده بودندو او را به دقت مینگریستند، گنجشکک روی زمین نشسته بود تماما،گوش شده بودو تک تک حرف های #دخترک رابه ذهن میسپرد.سرو سایه انداخته بودروی سرش که آفتاب کمتر،او را بیازارد🌴

🍃صدای دخترک بلندنبوداما به گوش #آسمان رسیدکه از،انتظارش گفت،ازاینکه شایدپدر راه خانه را گم کرده وسرگردان است،قرار،است برگرددمنتها،از #کربلا تااینجاراه زیاد است،گم شده...کاش راه راپیداکندکه کاسه #صبرش لبریز،از انتظارشده😔

🍃آسمان شنیدوبغض کرد،دلش باریدن گرفت،نرگس #اشک ریخت و شکست ودخترک همچنان از #انتظار سخن میگفت از #بابا_مهدی.

🍃قلم نیزبغض کرد،ازحسرت #نهال و،انتظاری که پایان نداشت از،روح آسمانی که جسمش درزمین سکنی گزید،بهرتسلای دل همسروفرزندانش و آه حسرت کشیدازحرفی که روی کاغذمیرفت وحق مطلب را ادا نمیکرد😓

🍃رزم‌آورانی که میروندومشق جنگ میکنند،با #لبیکی ره آسمان می‌پیمایندو زمینینان رانظاره گرند اینهاقصه ایست به تأسی از،واقعیت قصه هر،بارتکرارمیشود،اما #تکراری نه!♡

🍃انتظاردختری برای پدر،آرمانی که به #شهادت ختم میشود،عقیده ای که #سوریه را خط مقدم انقلاب و #ایران بداند،هرگز تکراری نمیشود بلکه هربار،دل من و تو را تکان میدهد.

🍃دل را صیقل دهیم تا آیینه عشق شود ومنعکس‌کننده نورحق تانشانی خانه یار را گم نکندوبلد راه شود،بلد راه عاشقی،راهی که پایان ندارد. مسیری که منتهی به #نور_است و مهدی وامثال آن روشنایی همین مسیر راگرفتندکه در نورخلاصه شدند

#تولدتت_مبارک

♡نهال:اسم دخترشهید♡

🌺به مناسبت #سالروزتولد😍
#شهیدمهدی_قاضی_خانی

📅تاریخ تولد:۲۸ آبان۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت:۱۶ آذر۱۳۹۴‌
🥀مزارشهید:زیباشهرقرچک، گلزارشهدای بی بی زبیده
🕊محل شهادت:خانطومان_سوریه

#گرافیست_الشهدا

#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
♡به نام نور

🍃او را به چشم پاک توان دید، چون #هلال
هر دیده جای جلوه ی آن #ماه_پاره نیست*

🍃و من، یقین می دانم که چنین است. مگر نه اینکه نگاه، مدار گرانمایه ی #وصال است و من، منتهای معنای وصال را، در نگاه او یافته ام. در نگاهی که مَامَن #خورشید بود. نگاهی که رو به نور داشت. نگاهی نفیس، که تنها در دیده، تفسیر نمی شد. این نگاه، همان اندیشه و عقیده و #ایمان بود. همان عشق و راز. همان وصل، همان وصال.

🍃نگاهی که عشق را، با عطر یاس در آمیخته بود.عقیده ای که وصل را، با #عطر_نرگس در آمیخته بود. اندیشه ای که راز را، با عطر خون در آمیخته بود.

🍃آری! برای دیدار آن ماه پاره، آن #نور، آن عشق، برای وصال، باید عطرآگین شد. مملو از #عطر_خون. و او، دیده در دریای خون بنهاد و گیتی، از عِطرش مست شد. او دیده و جان درخون بنهاد، بهر نور بهر همان ماه پاره، بهر نرگس و یاس.

🍃 او عاشقی کرد و وصال یافت. او عطر آگین شد و جان راستین یافت. ما چه می کنیم؟ آیا دیده ی پاکی داریم، برای دیدار آن ماه پاره؟ آیا شایان #آغوش نور گشته ایم؟ آیا #عطر_یاس و نرگس می دهیم؟ برای عطر نرگس چه کرده ایم؟ ما چه می‌کنیم؟

پ.ن: *جناب حافظ

🌸 به مناسبت سالروز_تولد
#شهیدحامد_جوانی

📅تاریخ تولد : ۲۶ آبان ۱۳۶۹
📅تاریخ شهادت : ۴ تیر ۱۳۹۴
🥀مزار شهید : تبریز _وادی رحمت
محل شهادت : ادلب سوریه

#گرافیست_الشهدا

#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
╔══.✾🌷✾. ═══
📡 @shohada72_313
═══.✾🌷✾. ══╝
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مراسم سومین سالگرد شهادت سردار شهید همیشه زنده وطن #سید_نورخدا_موسوی .. گلزار شهدای خرم آباد قطعه سوم مزار شهید

#نور_خدا

#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است

📡 @shohada72_313
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢نور خدا

🔹مصاحبه زیبا و دیدنی مردمی

🔹کاری از موسسه فرهنگی هنری شهدای ناجا

#سومین_سالگرد_شهید_صبر
#شهید_سید_نورخدا_موسوی
#نور_خدا

#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است👇
📡 @shohada72_313
♡به نام خداوند تبسم♡

🍀عین.شین.قاف،میشود #عشق!
سه حرفی که برای هرکس یک‌جور معنامیشود.برای من وامثال من، معنای دقیقی نداردو مشخص نیست ما،دراین سه حرف دنبال چه هستیم، امامیشناسم آنهایی را که این سه حرفی برایشان در،چهارحرف دیگر معنامیشود.عشق،در #حسین(ع) معنامیشود!وحسین معنی آزادیست و مریدان او هم آزاده اند.🌹

🍀 #آزاده های عاشقی که باردیگر به میدان آمدندتا ثابت کننداگرهزارو چهارصدسال پیش نبودندکه به ندای َل_مِن_ناصِرٍ_یَنصُرُنی اربابشان لبیک بگویند،حال هستندو به ندای #عقیله_بنی_هاشم لبیک میگویند

🍀درقاموس مریدان حسین،همین بس که غیرتشان ریشه درغیرت #عباس_ابن_علی دارد،صبرو مقاومت شان ریشه در صبر #حضرت_زینب (س)آزادگی‌شان راهم از #حسین_بن_علی دارند.

#قدیرهم یکی ازمریدان حسین بود که پایان دفترزندگی اش رامتفاوت رقم زد.عشق رادرحسین(ع)معناکردو راه حضرت عشق راگرفت تا به آخر رفت.
به #جنون_رسید.

🍀مگرنه اینکه شرط عاشقی جنون است.اومجنون بود وعشقی منتهی به #نور رادرخودپرورید.آری!همین است.

#حا_یا_سین_نون_تلک_آیات_الجنون

🍃به مناسبت #سالروزشهادت #شهیدقدیر_سرلک🌷

📅تاریخ تولد:۱۳شهریور۱۳۶۳
📅تاریخ شهادت:۱۳آبان۱۳۹۴
🥀مزارشهید:گلزارشهدای ده امام پاکدشت
🕊محل شهادت:حلب،سوریه

#گرافیست_الشهدا
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است👇
📡 @shohada72_313
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃

🍃 #قرآن که می‌خوانی، وقتی به آیه ی «وَقالَ رَبُکُمْ ٱُدعونی اَسْتَجِبْ لَهُمْ» میرسی، سراسر وجودت #نور و آرامش می‌شود. خیال می‌کنم اصلا از همینجاست که #عاشقی ما با آن بالایی رقم می‌خورد. صدا زدن های ما و جانم گفتن های خدا؛ تنها باید چشم ها را بست و با دل توکل کرد.

🍃حمیدرضا هم از آن بنده هایی بود که بی ترس و نگرانی فرمان #زندگی اش را به دست بهترین راننده سپرده بود؛ از جاده ی هوی و هوس به خاکی زد و در مسیر مستقیم #خدا افتاد. خدا را خواند و آنقدر بر دعا و جهادش پافشاری کرد تا استجابت خدا مستقیم آمد و راه #قلب حمیدرضا را در پیش گرفت.

🍃هر چه پیش میروی و زندگی شهدای #مدافع_حرم برایت آشنا تر می‌شود، پی میبری که همه شان غلام عباس بودند؛ اصلا خود عباس بن علی رضایت نامه هایشان را امضا کرده و آن ها را به حریم خواهرش راه داده است.

🍃آخر عباس هم #جانباز بود و هم #باغیرت، مگر می‌شود در مکتب ابالفضل باشی و غیرت در وجودت ریشه نداند؟! مگر می‌شود معلمِ لحظه به لحظه ی #نفس کشیدنت ابالفضل باشد و تو منشِ جانبازی را نیاموزی؟!

🍃حمیدرضا شاگردبرتر این #مکتب نیز به مولایش اقتدا کرد و سر بلند، رجز خواند «کُلُنا عَباسَکَ یا زینَبْ» و آنقدر عباس وار جنگید تا نهایت روز #تاسوعا این ترکش ها بودند که #عاشقانه به سمت حمیدرضا می‌دویدند.

🍃آری! حمیدرضا به خود و خدای خودش قول شهادت داده بود، قول روسفید شدن. اینجا هم مرید ابالفضل بودن خودش را نشان داد، به عهدش وفا کرد و صدای لبیک گفتن هایش، تسکینی شد برای دل مهدیِ #صاحب_الزمان. خدایا! ما اینجا تورا می‌خوانیم. باشد که ما هم در این مکتب روسفید شده و شامل استجابت #خاص تو باشیم.

🌸به مناسبت #سالروزشهادت
#شهیدحمیدرضا_دایی_تقی

📅تاریخ تولد : ٢٩ شهریور ١٣۵٩
📅تاریخ شهادت : ٢ آبان ١٣٩۴
🕊محل شهادت : سوریه
🥀مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان

#گرافیست_الشهدا
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
╭─🌷┅─╮
📡 @shohada72_313
╰─🌷┅─╯
میشنوی #عطر حضورش را، عرش و فرش، همه را به هیجان آورده

آری، ای اهل عالم، میبینیـــــــد، امروز ماه به آغوش #آمنه آمده و #زمین و زمان زِ #نور مطلقش می درخشند. آری، #روح عالمی منور گشته از نورش

چه خوش ساعتیست امروز، مگر می شود با حضور #بهاریش ایام به کام نشود، سلطان شهر #دلبران است که آمده

از ذوق عالم چه بگویم که #دل سرد و خاکی زمین با حضور تو ای #ماه_مدینه، سبز و بهاری گشته و برای گنجشکان، نوید بهاری دیگر آورده

امروز، عطر #محمدی تو را حتی میشود در آن سوی خواب ها و #رویاها شیرین حس کرد

آری، به گمانم این از معجزه ی #ظهورِ دلیل آفرینش است.
#تولدت، مبارکِ جهانِ ‌هستی باشد
ای پادشاه دو عالم و غایت خلقت
🕊به مناسبت سالروز #میلاد_پیامبر_اکرم(ص)

#گرافیست_الشهدا_مدینه #خاتم_النبیّن #بقیع #صلوات
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
╭─🌷┅─╮
📡 @shohada72_313
╰─🌷┅─╯
🌴🥀💐🌼💐🥀🌴

#امام_زمان_عج_و_شهدا

#شهید_والامقام
#احمد_رحیمی

#همسرش می گفت: مدتها بعد از #شهادتش در رویایی #شیرین او را دیدم. درون قطار با #دخترم آسیه نشسته بودم. بیرون پنجره، #سیدی_سبزپوش بود که #نور بر صورتش #احاطه داشت. او مرا محو خود کرده است. کسی در #کنارش ایستاده بود. #نگاهم به او افتاد. خدا می داند چقدر از دیدنش #خوشحال شدم.
#احمد بود.
به من اشاره کرد و با #صدایی رسا گفت: #ناراحت نباش، من دارم #می_آیم. فردای آن روز بی #صبرانه منتظر #تعبیر خوابم بودم.
ساعت نه صبح از #تهران تماس گرفتند و گفتند یک #شهید بسیجی به نام #احمد_رحیمی به #مشهد منتقل شده که احتمال می دهیم متعلق به خانواده شما باشد. با خانواده برای #شناسایی راهی #معراج_شهدا شدیم. گفته بودند باید او را #شناسایی کنم. باورش خیلی سخت بود. #پیکرش به طور کامل #سوخته، استخوان هایش در هم #شکسته و #ترکش_های متعددی بر #بدنش نشسته بود. وقتی چشمم به #پای_چپش، که قبلا #ترکش خورده بود افتاد #اطمینان پیدا کردم که خودش است. بعد از دیدن #پیکرش دیگه آرام و قرار نداشتم.
بار دیگر در #خواب به #سراغم آمد و #دلسوزانه گفت: چرا اینقدر ناراحتی؟ من از اینکه تو با دیدن #جنازه_ام اذیت شدی ناراحتم! بعد با حالتی خاص گفت: باور کن قبل از #شهادتم تعداد زیادی #تانک_عراقی را منهدم کردم و لحظه ی #شهادت هیچ چیز نفهمیدم. چرا که #حضرت_ابوالفضل_ع در کنارم بود و #آقا_امام_زمان_عج بالای #سرم نشسته بودند!"

📚کتاب وصال، صفحه ۸۵ الی ۸۶

#رمان 📚
#نیمه_پنهان_ماه 1
زندگی #شهید_مصطفی_چمران
🔻به روایت: همسرشهیــد

#قسمت_سوم 3⃣

🔮در این مدت سید غروی هر جا مرا می دید می گفت: چرا نرفته اید و آقای صدر مدام از من سراغ می گیرند. ولی من آماده نبودم، هنوز اسم #چمران برایم با جنگ همراه بود و فكر می کردم نمی توانم بروم او را بینم. از طرف دیگر پدرم ناراحتی قلبی💔 پیدا کرده بود و من خیلی ناراحت بودم. سید غروی یک شب برای عیادت بابا آمد خانه مان و موقع رفتن دم در تقویمی از سازمان اَمَل به من داد، گفت هديه🎁 است. آن وقت توجهی نکردم.

🔮اما شب در تنهایی👤 همان طور که داشتم می نوشتم، چشمم رفت روی این تقویم. دیدم دوازده نقاشی دارد. برای دوازده ماه که همه شان زیبایند، اما اسم و امضایی با آن ها نبود. یکی از نقاشی ها زمینه ای کاملا #سیاه داشت و وسط این سیاهی شمع کوچکی🕯 می سوخت که نورش در مقابل این ظلمت خیلی کوچک بود. زیرا این نقاشی به عربیِ شاعرانه ای نوشته بود: من ممكن است #نتوانم این تاریکی را از بین ببرم، ولی با همین روشنایی کوچک فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان می دهم و کسی که به دنبال نور است این نور هرچه قدر کوچک باشند در نظر او بزرگ خواهد بود. (و کسی که به دنبال نور است؛ کسی مثل من).

🔮آن شب، تحت تأثیر این شعرونقاشی خیلی گریه کردم😭 انگار این #نور همه وجودم را فرا گرفته بود اما نمی دانستم کی این را کشیده. بالاخره یک روز همراه یکی از دوستانم که قصد داشت برود #موسسه، رفتم. در طبقه اول مرا معرفی کردن به آقایی و گفتن ایشان دکتر چمران هستند. #مصطفى لبخند به لب داشت، خیلی جا خوردم. فکر می کردم کسی که اسمش با جنگ گره خورده و همه از او می ترسند باید آدم قسي ای باشد، حتی می ترسیدم. اما لبخند او و "آرامشش" مرا غافل گیر کرد. دوستم مرا معرفی کرد و مصطفی با تواضع خاصی گفت: شمایید‼️ من خیلی سراغ شما را گرفتم، زودتر از این ها منتظرتان بودم.

🔮مثل آدمی که مرا از مدت ها قبل می شناخته حرف می زد، عجیب بود، به دوستم گفتم: مطمئنی #دکتر_چمران اين است؟ مطمئن بود. مصطفی تقویمی آورد📖 مثل همان که چند هفته قبل سید غروی به من داد. نگاه کردم و گفتم: من این را دیده ام.

ادامه_دارد ...
🔸ساعاتی پیش از آغاز مصاحبه امشب سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان با رادیو نور #نور_اثیر_النور میان کاربران توئیتر ترند شد و #کلنا_معک_علی_السمع (همه گوش به فرمان توایم) به یکی از متداول ترین هشتگ های توئیتر تبدیل شده است.

باما همراه باشید با مطالب مذهبی ، سیاسی ، روشنگری ، بصیرت افزایی و شهدایی

@shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و ببین
که چه کسانی
راه تاریخ را
به سوی
#نور
می‌گشایند....

@shohada72_313
روایتگری_صابر_خراسانی_در_یادواره.3gp
20.1 MB
🔵 #بشنوید / روایتگری حاج #صابر_خراسانی در سومین سالگرد شهادت اولین بسیجی شهید مدافع حرم شهرستان #نور ، #شهید_علی_جمشیدی

🔴 پیشنهاد میکنم #حتما گوش بدید و از دستش ندید و برای دیگران بفرستید که فوق العادست😊

🆔 @shohada72_313
°•| 🌿🌸

شهید آوینۍ:

#خون شهید جاذبه‌ےخاڪ را خواهد شڪست
و ظلمت را خواهد درید
و معبرے از #نور خواهد گشود
و روحش را از آن
به سفرے خواهد برد ڪه براے پیمودن آن
هیچ راهے جز شهادت وجود ندارد

روزتون متبرڪ به عطرشهدا
🇮🇷 #چهل_سالگی_انقلاب

🔻 مسیرهای راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۳۹۷ در استان مازندران (شماره ۲) :
🔹 #نور از میدان امام خمینی (ره) به سمت مصلّای بزرگ الغدیر ساعت ۱۰ صبح
🔹 #نوشهر از مقابل مسجد جامع به سمت خیابان شهید کریمی – میدان همافران– خیابان انقلاب- میدان آزادی ، روبروی آموزش و پرورش سابق ساعت ۱۰ صبح
🔹 #چالوس از میدان معلم ، مسجد جامع ، ستاد فرماندهی انتظامی ، خیابان ۲۴ متری ، جنب ورزشگاه ساعت ۱۰ صبح
🔹 #عباس_آباد از مسجدجامع به سمت آموزش و پرورش و بالعکس به سمت مسجد جامع ساعت ۱۰ صبح
🔹 #رامسر از مقابل شهرداری رامسر به سمت مصلّای جوادالائمه (ع) ساعت  ۹  و ۳۰ دقیقه صبح
🔹 #تنکابن از مسجد جامع تنکابن به سمت میدان شهید شیرودی و میدان امام (ره) و در صورت نا مساعد بودن هوا مصلای شهید بهشتی ساعت ۱۰ صبح
🔹 #سیمرغ از میدان شهید کشوری به سمت خیابان حضرت امام (ره) روبروی مسجد جامع ساعت ۱۰ صبح
🔹 #کلاردشت از گلزار شهدای گمنام به سمت بلوار امام خمینی (ره ) بریدگی بیمارستان حضرت قائم (عج) وبالعکس ساعت ۱۰  و ۳۰ دقیقه
🔹#سوادکوه_شمالی از یادمان شهدای گمنام به سمت مسجد جامع شیرگاه ساعت ۱۰ صبح

@shohada72_313
#جمعه_های_انتظار

ز عاشقان❤️ شنیده‌ام،
جمعہ #ظهور مےڪنے
ز مرز انتظارها
دگر عبورمےڪنے🌺

شب سیاه مےرود
صبح🌤 سپید مےرسد
جهان بےچراغ را،غرق بہ
#نور💫 مےڪنے 💞

#سلام_امام_زمانم

@shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام مهدی (عج)جان
ز عاشقان شنیده‌ام❤️
جمعہ ظهور مےڪنے
ز مرز انتظارها
دگرعبور مےڪنے

شب سیاه مےرود
صبح سپید مےرسد
جهان بى چراغ را
غرق بہ #نور مےڪنے

#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج 🌼

@shohada72_313