زندگی به سبک شهدا

#آرامش
Канал
Логотип телеграм канала زندگی به سبک شهدا
@Shohada72_313Продвигать
643
подписчика
32,4 тыс.
фото
32,4 тыс.
видео
2,4 тыс.
ссылок
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تجربه‌گر مرگ موقت از حال و هوای اتاقی که در آن بستری بود می‌گوید: وقتی اطرافیانم برایم #روضه😭 و #زیارت_عاشورا 😭می‌خواندند
#رنگ_سبز_خاصی را در اتاقم می‌دیدم که برایم سرشار از #آرامش بود.

#زندگی_پس_از_زندگی

#کانال_زندگی_به_سبک_شهـــــدا
📡
@shohada72_313👈
🦋مهم نیست چه خواهد شد
بهترین تدبیر همراهی با خداست.

🔹هرگز نگران آینده یا گذشته نباشید،
فقط کافیست هر روز با خدا و برای خدا زندگی کنید.

🔹برای رسیدن به هر منظوری نهایت تلاش خود را بکنید، اما نگران چیزی نشوید.
فقط برای خدا کار کنید و به آنچه روی می‌دهد اهمیتی ندهید.

🔹هنگامی که حقیقتا خدا را بشناسید، دیگر برای دوستان و عزیزان خود غصه نخواهید خورد و نگران آنها نخواهید بود.
زیرا که حکمت و قدرت و مهربانی خداوند، شامل حال همه ما خواهد شد.

🦋 وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ

🌺🌿 ﻭ ﻣﻦ ﻛﺎﺭم ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭﺍﻣﻰ ﮔﺬﺍﺭم ; ﺯﻳﺮﺍ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺑﻴﻨﺎﺳﺖ .(٤٤)

سوره غافر 🌿
#آرامش_با_قرآن

@shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
"رمان 📚 #از_روزی_که_رفتی🍃🍃 #قسمت9⃣5⃣ _چی شده #رها...؟! صدرا..! #صدرا به سمت #رها رفت و #مهدی را از #آغوشش_گرفت: _چی شدی تو...؟ #حالت_خوبه...؟ رها: بریم... #بریم_خونه_صدرا..! "چطور میشود #وقتی اینگونه #صدایم میزنی و #نامم را بر #زبان میرانی…
"رمان 📚

#از_روزی_که_رفتی🍃🍃


#قسمت06⃣


"یادت هست که وقتی #دلشکسته بودی، وقتی #ناراحت و #عصبانی بودی، میگفتی تمام #آرامش دنیا را لبخندم به #قلبت سرازیر میکند...!


#یادت هست که تمام #سختیها را پشت سر #میگذاشتیم و دست هم را #میگرفتیم وفراموش میکردیم #دنیا چقدر سخت میگیرد...؟ حالا #رها یاد گرفته که آرامش #مردش باشد...!"

َ به #عکس روبه #رویش خیره شد
"نمیدانی #چقدر جایت #خالیه
#مرد من #جایت کنارم خالیست

َ #چقدر_زود_پر_کشیدی...!

به #دخترکت سخت #میگذرد...! چه کنم که #توان زندگی کردن #ندارم...؟


چه کنم که #گاهی سر نقطه ی #صفر می ایستم...؟
روزهای #آیه بعد از #رفتنت خوب نیست...!
روزهای #دخترکت بعد از رفتنت #خوب نیست...


#راستی_موهایم_را_دیده ای
که یک شبه #سپید شده اند...؟

دیده ای که #خرمایی خرمن #موهایم را #خاکسترپاش کرده و رفته ای...؟

دیده ای که همیشه #روسری بر سر دارم که کسی نبیند #آیه یک شبه #پیر شده است...؟


دیده‌ا‌ی #پوستم از سپیدی درآمده و #زردی بیماری را به #خود گرفته...؟


دیده‌ای #ناتوان گشته‌ام....؟ دیده ای #شانه های #خم شدهام را...؟

چگونه #کودکت را به #دندان_کشم وقتی تو رفته ای...؟

از #روزی که رفتی #آیه هم رفت....! #روزمرگی میکنم #دنیا را تا به تو برسم...


#دنیایم تو بودی..! دنیایم را #گرفتی و بردی..! چه #ساده فراموش کردی و گفتی #فراموشت کنم...!


چطور مرا #شناختی که با حرفهای #آخرت مرا شکستی...؟

اصلا من #کجای زندگی ات بودم که رفتی...؟
#دلت_آمد...؟

#از_نامردی_دنیا_نمیترسیدی...؟"


َ #دلش اندکی خواب و #بی‌خبری میخواست #مردش را میخواست...
#وهواخواه شده بود. #دلش لبخند از ته #دل_آیه رامیخواست،

نگاه مشتاق #صدرا به #رها را میخواست، دلش کمی #عقل برای #رامین میخواست،

#شادی زهرا خانم و محبوبه خانم را میخواست،اینها #آرزوهای بزرگ #آیه بود... آیه ای که این #روزها زیادی #زیاده‌خواه شده بود.
#نفس_گرفت "

چه کنم در #شهری که قدم به قدم پر است از #خاطراتت...! چه کنم که همه ی شهر #رنگ تو را گرفته است...؟


چگونه #یاد بگیرم #بی‌تو زندگی کردن را....؟ مگر میشود تو #بروی و من #زندگی کنم...؟

تو #نبض این شهر بودی...!
#حالاکه رفتی، این شهر، #شهرِمردگان است...!



🌷نویسنده: #سنیه_منصوری

#ادامه_دارد....
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
"رمان 📚 #از_روزی_که_رفتی🍃🍃 #قسمت4⃣5⃣ #تحویل_سال_نزدیک_بود. #آیه سفرهی #هفت_سینش را روی #قبر ِ #همسرش در #بهشت_معصومه چیده بود، #حاج_علی سر #مزار رفته بود، #فخرالسادات روی #قبر_همسرش سفره #چیده بود؛ #چقدر تلخ است این #روز که #غم در دل #بیداد_میکند...!…
"رمان📚
#از_روزی_که_رفتی 🍃🍃

#قسمت55⃣

ارمیا: قصه ی #سیدمهدی چیه..؟
#حاج_علی: یعنی چی..؟

#ارمیا: چرا #رفت..؟
حاج علی: #دنبال چی هستی..؟
ارمیا: دنبال #آرامش از دست #رفته‌م.


حاج علی: #مطمئنی که قبلا #آرامشی بوده..؟
ارمیا: الان به هیچی #مطمئن نیستم.

حاج علی: #الان چی میخوای...؟
#ارمیا: میخوام بدونم چی #باعث شد از #جونش و #زنش و #بچه‌ش بگذره و بره..؟


#آیه_لب_باز_کرد:
_ایمانش..!

#حس اینکه از #جا مونده های #کربلاست... #بی‌تاب بود، همه ی #روزاش شده بود #عاشورا، همه ی #شباش شده بود #عاشورا..!


از #هتک حرمت #حرم_وحشت داشت،یه روز #گریه میکرد ومیگفت #دوباره به حرم
#امام_حسین(ع) جسارت شده..!


بعد از #هزار_و_چهارصد سال دوباره
#حرمت حرم رو #شکستن، میگفت میخوام بشم دستای #ابالفضل_العباس؛


میگفت َ#حرم_عمه‌م رو به خاک و خون کشیدن؛
#میگفت ،حرم عمه ام رو به #خاک_و_خون کشیدن
#میخوام_بشم_علی_اکبر..!


#گریه میکرد که #بذارم بره، پاهاش #زنجیرمن بود...
#رهاش_که_کردم_پر_کشید...!


ِ آخه #گریه_های سر #نمازش جگرمو
#آتیش_میزد

آخه هر بار #سوریه اتفاقی #میافتاد به خودش میگفت #بی‌غیرت...!


#مهدی بوی #یاس گرفته بود...
#مهدی #دیدنیها رو دیده بود و #شنیده بود.


#اون صدای
" #هل_من_ناصر_ینصرنی"
رو #شنیده بود.
دیگه چی #میخواید..؟


#ارمیا: خودشو #مدیون چی میدونست که رفت..؟

#حاج_علی: مدیون #سیلی_صورت_مادرش، #مدیون_فرق_شکافته شده ی #پدرش،


#مدیون_جگر پاره پاره ی #نور_چشم_پیامبر؛ مدیون #هفتاد_و_دو سر به #نیزه رفته؛ #مدیون شهدای #دشت_نینوا،
مدیون #قرآن روی #نیزه ها...!


ارمیا:پس چرا #مردم اون #زمان نفهمیدن..؟


#حاج_علی: چون #شکم_هاشون از #حرام پر شده بود،که اگه #شکمت از #حرام پر نباشه، شنیدن #صداش حتی بعد از #قرن_ها هم زیاد سخت نیست...!


#ارمیا: از #کجا بفهمم #کدوم راه،
#راه_حقه..؟

#حاج_علی: به صدای #درونت گوش بده...! کدوم رو #فطرتت میپذیره...؟


َ #اسلامی که #کودک 6 ماهه روی
#دست_پدر پرپرمیکنه یا #اسلامی که میشه #مرهم روی #زخم_یتیم ها...؟

#اسلام دفاع از #مظلوم شبیه #اسلام
#امام_حسین(ع)یا #اسلامی که جلوی #چشمای_بچه_هاسر_میبره...؟!


#ارمیا: شاید #اونا هم خودشون رو #حق میدونن..! شاید #اونا هم دلیل دارن که #افتادن دنبال گرفتن #حقشون...!


مگه نمیگن #حضرت_زهرا (س) هم دنبال #فدک_رفت...؟


اونا هم شاید #طلب دارن؛
#امام_حسین (ع) هم رفت #دنبال_حکومت..

#حاجی دفاع از #کشور یه چیزه اما #آدمایی که به ما #ربط ندارن یه #طرف دیگه،

اصلا تو #کتابهاتون نوشته #سوریه آزاد نمیشه؛
#چرا_الکی_بریم_بجنگیم..!


#حاج علی: #فدک_حق بود که #ضایع شد. فدک #حق_امامت بود و


#خلافت،اصلا #خلافت و #امامت جدا از هم #نبود، از هم #جدا کردنش؛ #حق رو از #حق_دارش گرفتن،


#فدک یعنی #حکومت مطلق #امیرالمومنین،
#حکومت_امام_حسین(ع)


#ارمیا: اینکه شد #موروثی و #شاهنشاهی..! مردم باید
#انتخاب_کنن..!


#حاج_علی: اونا #آفریده شدن برای #هدایت بشر...! #اونا بالاترین #علم رو برای هدایت #بشر_دارن...


#تو اگه بخوای یک #نقاشی بکشی وقتی یه #طرحی جلوته که از همه #طرف بهش #اشراف داری بهتر

#رسمش میکنی یا وقتی که #فقط یک نقطه #کوچیک از اون رو #میبینی..؟

اونا #مشرف به تمام #دنیا_هستن
#مشرف به همه ی #حق و #باطلها؛
به همه ی #هستها و #نیستها،


به همه #دروغها و #راستیها؛
#شاید_سوریه_آزاد_نشه،


#اما مهم #تلاش ما برای کمک به #مظلومه مهم #تلاش ما برای
#حفظ_حریم_ولایته،



#امام_حسین(ع)میدونست اونجا همه ی #مردها کشته و #زنها_اسیر میشن.


#رفت تا به #هدف_بزرگترش برسه؛ از #عزیزترین چیزها و #کسانش گذشت برای ما #اسلام رو #نگهداره،


اصلا بحث #تکلیف_وظیفه ست؛ #نتیجه ش به ما #ربطی نداره؛
#البته اگر نتیجه #ظاهری منظور باشه، ما #مامور به #وظیفه_ایم نه نتیجه...!



#ارمیا: ُگم شدم توی این #دنیا_حاجی، #هیچکسی به
#دادم_نمیرسه..!



#حاج علی: #نگاه کن..!
#چهارده_چراغ روشنای #دنیات هستن و #چهارده_دست به سمتت #دراز شدن،


تمام #غرق شده های این #دنیا اگه اراده کنن و دست #دراز کنن بی برو برگرد #قبولشون میکنن و #نجاتشون میدن..!

#خدا_توبه_کارا_رو_دوست_داره...


#آیه در سکوت #نگاهشان میکرد..
" #چه_میکنی_سیدمهدی...؟🌷

#یارکشی میکنی...؟


مگر #یاد_کودکیهایت کرده ای که
#یار_جمع میکنی برای #بازیای که
#برایمان_ساخته_ای..؟؟"



🌷نویسنده: #سنیه_منصوری

#ادامه_دارد....

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
"رمان📚 #از_روزی_که_رفتی🍃🍃 #قسمت2⃣4⃣ آیه : #قبوله؛ فقط #پول پیش و #اجاره را به #توافق برسیم من #مشکلی ندارم...! قبل از #مستقل شدنتون هم به من بگید که بتونم به موقع خونه را #خالی کنم.. #حاج_علی هم این گونه #راضی_تر بود... شهر #غریب و تنهایی #دخترکش…
"رمان📚
#از_روزی_که_رفتی🍃🍃


#قسمت34⃣


#رویا_وارد_شد...

تن #رها لرزید، لرزید تن رها از آن #اخم های به هم گره خورده....


از آن #توپی که حسابی #پر بود ،و روزهاست که دلیل پر بودنش هم فقط #رها بود...!


رویا:باید با هم حرف بزنیم #صدرا...!
صدرا #لبخندی به #رویایش زد..!
_چرا بی خبر #اومدی..!


_همچنین #بی_خبر هم نیامدم ؛ شمادو روزه #گوشی و #جواب ندادی...!


_حالا بیا داخل #خونه ببینم چی شده که #اینجوری شدی..!


#رویا وارد شد، #صدرا به #رها اشاره کرد که #وارد شود و رها به #داخل_خانه رفت، در که بسته شد،
#رویا_فریاد_زد:

_تو با #اجازه ی کی خونه ی منو #اجاره دادی..؟


#صدرا_ابرو_در_هم_کشید:

_صداتو بیار #پائین می شنون....!
_دارم می گم که #بشنون.. نمی گی #شگون نداره..؟

می خوای توام مثل #برادرت بمیری...
خب #بمیر..! به #جهنم..! دیگه #خسته ام #صدرا..... خسته...!
#می_فهمی..؟


_نه.... #نمی_فهمم..! تو #چت شده ؟این #حرفا چیه..؟

_اول که این دختر را #عقد_کردی آوردی توی این #خونه ،حالا هم یه #بیوه_زن رو آوردی...

#این_یعنی_چی..!؟؟

این یعنی فقط تو یه....


صورت #رویا_سوخت و حرفش #نیمه_کاره ماند،


#رها_بود که زد تا #بشکند_کلام #زنی را که داشت #حرمت می شکست...
#حرمت_مردش را...
#حرمت_آیه_اش را....
#حرمت_این_خانه را ....!

رویا #شوکه گفت: تو....!؟ تو به چه #حقی روی من دست بلند کردی..؟!

#صدرا...!؟!!
#صدرا به همون #حقی که اگر #نزده بود من زده #بودم..!

تو #اصلا_فهمیدی چی گفتی..؟


#حرمت همه رو #شکوندی....!
#رویا خواست چیزی بگویدکه صدای #مادر_صدرا بلندشد:

_بسه رویا...؟! به من #زنگ زدی که
#خبر_صدرا رو بگیری؛ بهت گفتم؛

#پاشدی اومدی اینجا که #حرف بزنی؛ راهت دادم؛ اما توی #خونه ی من داری به پسرم #توهین می کنی.؟

#برگرد برو #خونه_تون دیگه

#ادامه_نده..!

الان هم #عصبانی هستی هم #صدرا..! #بعدا درباره ش #صحبت می کنیم...!

#کلمه ی #بعدا_رویا را #شیر کرد:
_چرا #بعدا..!؟ الان باید #تکلیف_منو
#روشن_کنید..!

این #دختره باید از این #خونه بره..! هم #خودش هم اون دوست #پاپتی_ش..!

#صدرا از میان #دندان_های کلید شده اش #غرید:
_خفه_شو_رویا.... #خفه_شو..!


کسی به #درکوبید، #رها یخ کرد #صدرا دست روی #سرش گذاشت.
#معصومه خانم #لب_گزید شد"

#آنچه_نباید_می_شد....!"


در را خود #رویا_باز کرد. آمده بود #حقش را بگیرد....

#پا_پس_نمی_کشید...

#آیه که وارد شد؛
#حاج_علی_یا_الله_گفت:

صدرا: بفرمائید #حاجی..! #شرمنده سر و صدا کردیم، شب اولی #آرامش شما به هم #خورد..!

صدرا #دست_پاچه بود. #رویا واقعا #شرمسارش کرده بود.

اما #آیه آرام بود.مثل
#همیشه_آرام_بود:

_فکر کنم #شما اومدید با من
#صحبت_کنید......



#نویسنده: #سینه_منصوری

#ادامه_دارد....

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
🧔#همسرانه🧕

🔔#الگوی_زندگی♻️

🔰 حضرت علی(ع):

📝 وقتی به 🏚#خانه می آمدم و به
🌷#زهرا نگاه می کردم!

همه ی 😔#غم و اندوهم
🥰#برطرف می شد!

#هرگز کاری نکردم که فاطمه از من
😡#خشمناک شود!

#فاطمه نیز هرگز مرا
😡#خشمناک نساخت!⛔️

📚 مسند امام رضا (ع) ج ۲ ص۵۲۶

💠 خداوند در 📖#قرآن میفرماید:

🕋 هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ

🌷#آنها🧕 لباس شما هستند!
🧔#شما لباس آنها!

🥰#آرامش

📖 سوره بقره آیه ۱۸۷

@shohada72_313
🍃جنگل و سبزی و سرخی بهار و تابستانش، رطوبت و بوی نم همه #آرامش یا خلسه‌ای از آرامش هدیه می‌دهند، اما وقتی با بوی #خون مخلوط شود هیچ حسی را منتقل نمی‌کند فقط و فقط #بغض را آزار دهنده تر و جنگل را غیر قابل تحمل می‌کند.

🍃میرزا اسلحه به دست گرفت تا نترسیم از #روس و انگلیس یا هر اجنبی دیگری، جنگید تا دولت مرکزی چمباتمه نزند روی #اعتقاد و آرمان و هدف مردم، جنگید تا #ایران مثل تکه گوشت میان کفتار پیر و #روباه تقسیم نشود و ناموسش بوی ایرانی بدهد نه #اجنبی ...

🍃میرزا بین #رشت و خلخال‌ از سوز سرما سیاه شد و رفت اما وای به حال سگ‌صفتان که پس از مرگش سر از تنش برداشتند تا پیشکش دولت و سفارت روس و #انگلیس کنند و جیب‌هایشان را پر...

🍃میرزا کشته‌ی #نفوذ است کسانی که عزت ماست محلی‌شان را بر گوشت گاو بلغاری ترجیح دادند. فیه تامل، نفوذی‌ها هنوز بوی چرم گاو بلغاری می‌دهند، فقط کافیست شامه تیزی داشته باشید.

🍃هنوز هم #ترور می‌شوند تا کسی هوس ایستادن نکند. به انتظار باید ایستاد، نشستن کار #خوارج بود.


🕊به مناسبت سالروزشهادت
#میرزا_کوچک_خان_جنگلی

📅تاریخ تولد : ۱۲۵۷
📅شهادت : ۱۱ آذر ۱۳۰۰
🥀مزار شهید : رشت
🕊محل شهادت :ارتفاعات تالش خلخال

#گرافیست_الشهدا
👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
♡بسم رب الشهید♡

🍃 #جمعه هاکم غم ندارد،ازشب قبلش دلمان پرمیکشدبه #کربلا؛ گوشها ودلهایمان را به ناله های #مادر_سادات میسپاریم وچشم هایمان بارانیِ غم #حسین(ع) و اصحابش میشود ...

🍃اصلا،تانام شبِ جمعه می آید، بی اراده #روضه انگشت وانگشتر میان لبهایمان جاری میشود،چشمه گریه هایمان مسیرش را از،دیده های سرخی که به #حرم خیره شده اند آغازمیکندو ردِ داغ #اشک ها شکستگیِ قلبمان را بیشترمیکند.

🍃اینبارهم یکی از،همان جمعه های دلهره آور #میهمان کشورمان شد؛ردِ #دماوند راگرفت وهدفش مجاهدی بودکه همچنان طرحِ لبخندش #آرامش دلهای بیقرار،است.!سال گذشته،هفتمین روز،آذر مزین به پر کشیدن #محسن_فخری_زاده شد.با رفتنش،روضه های سیزدهم دی تداعی شدوکمرهاهرچندشکست اما سرهابالا رفت! غرورها #اوج گرفت و اشکهایمان نشان از #افتخار_آفرینیِ او داشت .

🍃هفتم آذرسالروز #شهادت دانشمندِایران زمین است اماجایی در کنار،این مناسبت باید #ترس رژیم صهیونیستی را در،این روز به خاطرها نشاندو درجهان فریاد،زدکه احدی توان مقابله ی رو در رو باسربازانِ #سیدعلی راندارد؛برای آنهاازپا درآمدن بی معناست و تنهاراه مقابله خنجر هایی است که از،پشت آنهارا #هدف میگیرد،همان رویه ی این روزهای دشمنانی بزدل که ازسایه ی #عباس های #ایران نیز،هراس دارند .

🍃محسن فخری زاده باقدمهایی استوار،به #قافله ی عاشوراییانِ #مهدی(عج)رسیدو دشمن با به شهادت رساندنش،او؛را زنده ترکرد. #ولایت پذیربودنِ او را فراموش نمیکنیم،هریک به نیتِ شهیدِمفتخرِ کشور،جانهایمان را دردست گرفته و پیشکشِ #سیدِخراسانیِ خواهیم کرد ✌️🏻

🍃سربازانِ #سیدعلی را به #مرگ تهدیدنکنید،مامشتاقانه به سمت خنثی سازیِ #ترکشهایی که مانع ظهورندقدم برمیداریم و نهایت روسیاهیِ این #میدان نصیب چهره های منفورِغاصبان است !


🌸به مناسبت #سالروزشهادت
#شهید_محسن_فخری_زاده

📅تاریخ تولد؛۱فروردین۱۳۴۰
📅تاریخ شهادت؛۷ آذر۱۳۹۹
🥀مزارشهید:امامزاده صالح تهران
🕊محل شهادت؛آبسرد دماوند

#گرافیست_الشهدا
👇👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
بسم ربّ الزهرا(س)

🍃پسری بودمتولدفصل هزار رنگ. #پاییزی که ازآسمانش برگهای رنگی می‌ریزد.امااو،اینگونه فرو،نریخت بلکه #آرام وسبکبال به سوی آسمان شتافت واین دلیلی بر،همراه بودن اصالت اوست.

🍃دو برادرش در #جنگ پرکشیدند وخونشان رافدای #اسلامی کردندکه آنهارا به حقیقتشان رسانده بود.برادر دیگری داشت که آثار #دلاوری‌هایش در،جنگ درجای‌جای بدنش نمایان بودو او قلبی داشت سرشار،از #عطوفت و مهربانی که ازهیچ کمکی به برادر،ناتوانش دریغ نمی‌کرد.

🍃تواضع،مهربانی، #خوش‌اخلاقی، دلاوری،ایمان و..چیزهایی هستندکه امثال من لفظیت آنهارا دیده وشعار خودکرده‌اند،اما #عبدالرشیدها آنها را به فعلیت تبدیل کرده،در،پرده‌ای از خضوع و #خشوع تقدیم خدا کرده‌اند.

🍃او که از،میعادگاه عاشقان در آن #هشت_سال جامانده بود،دیگرصبر نکردتادوباره نردبان #آسمان راجمع کنند.موقع اعزام سر،ازپا نمی‌شناخت شور،واشتیاقش از #عباس دیگری شدن برای #دختر_علی(ع)، بود.

🍃نزدیک روز #ازدواج دخترش بازگشت اما نمیدانم آنجاچه دیده بود و #عشق چه رویی ازخود را برایش نمایش داده بود،که همسرش هم فهمیده بود،طوطی طبعش اینجا سیرنمیکند.میل بازگشت دارد و میخواهد همانجا #جاودانه شود.

🍃خدا هم اشک‌های شبانه‌اش را برای گرفتن حاجت،بیجواب نگذاشت. روح #بی‌قرارش را به آغوش کشیدو #آرامش و حیاتی جاودانه برایش رقم زد.

🌷به مناسبت سالروز #شهادت
#شهیدعبدالرشید_رشوند

📅تاریخ تولد : ۱مهر ۱۳۴۶
📅تاریخ شهادت : ۶ آذر ۱۳۹۴
🥀مزارشهید : امامزاده محمد
🕊محل شهادت :سوریه

#گرافیست_الشهدا
#مبلغ_باشیدبرکاتش_را_در_زندگیتان_ببینید
📡 @shohada72_313
🍃خبر رسید که قافله #عشق توقف کوتاهی داشته و سبک بالان عاشق پیوسته اند به #قافله و عاقبت بخیر شده اند.

🍃گفتند مثل همیشه جان بر کف، عَلَم #غیرت بر دوش راهی شده اند. گفتند درگیری شده و دو روز طول کشیده. گفتند #شهید داده ایم. چیز دیگری نمیدانم از برادرهای #مظلوم و غریبم جز نامشان.

🍃به این می اندیشم که دو روز چه گذشته بر خانواده هایشان. چند نفر بی تابی کرده اند و چند دور تسبیح #صلوات نذرکرده اند. چند جفت چشم به در خیره مانده. چند امید #ناامید شده است. چند کودک #منتظر، با لالایی انتظار به خواب رفته، کابوس دیده و با گریه بیدار شده اند و بهانه #پدر را گرفته اند.

🍃در بدرقه پیکر #شهدا اشک هایی دیدم که کاسه آب شد و بدرقه راه تابوت ها به سوی #منزل_ابدی. کمرهایی دیدم که #خمیده شده بود از شنیدن خبر و زمزمه می کرد کاکام کجایی و ناله میزد. شانه هایی دیدم که از درد #فراغ دوستان شهید، افتاده شده و در حسرت #شهادت می سوختند. دل هایی دیدم که #خلوت کرده بودند کنار تابوت و با رفیق دیروزی که امروز شهید شده بود #وداع می کردند.

🍃چشم هایم بارانی شده اند برای #شهدایی که تا آخرین قطره خون خود را برای #امنیت و #آرامش این مرز و بوم فدا کردند و بسیار مظلوم اند. در آرامشی که تنمان نمی لرزد و بهایش #خون_شهیدان است، شاید هنوز عده ای از شهادت سبک بالان عاشق بی خبرند اما کاش قدر بدانیم #امنیتی را که اتفاقی نیست...


🕊به مناسبت #شهادت شهدای ناجا
#شهید #احسان_شیرخانی
#شهید #مهدی_توسنگ
#شهید #امیرحسین_خدادادی

📅تاریخ شهادت : ۲۵ آبان ۱۴۰۰

🥀مزار شهیدان :
گلزار شهدای ماهان( شهید توسنگ)
گلزار شهدای بم( شهید شیرخانی)
گلزار شهدای بافت(شهید خدادادی)

🔰علت شهادت : درگیری با کاروان اشرار و قاچاقچیان مسلح

🕊محل شهادت : دشت سمسور ( مرز استان های کرمان و سیستان بلوچستان )

#گرافیست_الشهدا
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
#رمان📚
#نیمه_پنهان_ماه 1
زندگی #شهید_مصطفی_چمران
🔻به روایت: همسرشهیــد

#قسمت_بیست_ودوم 2⃣2⃣

🔮می نشست می گفت بهشان بگو به يادشان هستم ودوستشان دارم♥️ مدام می گفت اصدقائنا دوستانم. نمی خواهم دوستانم فکر کنند آمده ام ایران، #وزیر شده ام از آن ها فراموش کرده ام. یک بار که در لبنان بودم شنيدم عراق به ایران حمله کرده💥 خیلی ناراحت شدم جنگ کردستان که تمام شد خوشحال شدم. امید برایم بود که کردستان الحمد لله تمام شد😃

🔮فکر می کردم آن اشک های من در تنهایی در کردستان نتیجه داده من آن جا واقعا با همه وجودم #دعا می کردم که دیگر جنگ تمام شود. دیگر من خسته شدم. دلم برای مصطفی هم می سوخت🙁 من نمی توانستم از او دور شوم و با این حال حق من بود که زندگی با #آرامش داشته باشم. فکر می کردم خدا دعایم اجابت خواهد کرد و در لبنان و ایران جنگ #تمام خواهد شد.

🔮خبر حمله عراق برایم یک ضربه بود⚡️ می دانستم اولین کسی که خودش رابرساند آن جامصطفی است. #فرودگاه بسته شده بودو من خیلی دست و پا می زدم که هرچه سریع تر خودم را برسانم به ایران بالاخره از طریق هواپیمای نظامی🛩 واردایران شدم. در تهران گفتند مصطفی اهواز است و من همراه عده ای با یک هواپیمای 130 راهی #اهواز شدیم.

🔮در دلش آشوب بود: مصطفی کجاست؟ سالم است؟ آیا دوباره چشمش به صورت نازنین #مصطفی می افتد؟ موتور هواپیما که آتش گرفته بود و وحشت وهیاهوی اطرافیان، پریشانیش را بیش ترمی کرد😨 #آخرین_نامه مصطفی را باز کرد و شروع کرد به خواندن

🔮من در ایران هستم ولی قلبم♥️ با تو در جنوب است، درمؤسسه، در صور. من #با_تو احساس می کنم، فریاد می زنم، می سوزم و باتو می دوم زیر بمباران و آتش.

🔮من احساس می کنم با توبه سوی مرگ می روم به سوی #شهادت، به سوی لقای خدا باکرامت. من احساس می کنم در هر لحظه باتوهستم حتی هنگام شهادت🌷 حتی روز آخر در مقابل. وقتی مصیبت روی وجود شما سيطره می کند، دستتان را روی دستم بگیرید و احساس کنید که #وجودتان در "وجودم" ذوب می شود. عشق💖 را در وجودتان بپذیرید. دست عشق را بگیرید. عشق که مصیبت را به #لذت تبدیل می کند، مرگ را به بقا وترس را به شجاعت.

🔮وقتی رسیدم، مصطفی نبود و من نمی دانستم اصلا زنده است یانه‼️ سخت ترین روزها روزهای اول جنگ بود. بچه ها خیلی کم بودند، شاید پانزده تا هفده نفر.

ادامه_دارد ...
فهمیدم که #سعادت حیات
در خوشی و #آرامش و آسایش نیست
بلکه در درد و #رنج و مبارزه با #کفر و #ظلم و بالاخره #شهادت است . . 🖇

| #شهید_مصطفی_چمران|

چمران!
چه کردی که فهمیدی؟
میشه یاد ما هم بدی؟

!#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است👇
╔══.✾🌷✾. ═══
📡 @shohada72_313
═══.✾🌷✾. ══╝
#نیمه_پنهان_ماه 1
زندگی #شهید_مصطفی_چمران
🔻به روایت: همسرشهیــد

#قسمت_دوازدهم 2⃣1⃣

🔮یک روز #عصر که مصطفی آمده بود دیدنم گفت: این جا دیگر چه کاری داری؟ وسایلت را بردار برویم خانه خودمان🏠 گفتم: چشم. مسواک و شانه و ... را گذاشتم داخل یک نایلون و به مادرم گفتم من دارم می روم. #مامان گفت: کجا؟ گفتم: خانه شوهرم، به همین سادگی می خواستم بروم خانه شوهرم، اصلا متوجه نبودم مسائل اعتبار را. مادرم فكر کرد شوخی می کنم😁 من اما ادامه دادم: فردا می آیم بقیه وسایلم را می برم.

🔮مادر عصبانی شد، #فرياد زد سر مصطفی و خیلی بد با او صحبت کرد که تو دخترمو دیوانه کردی! تو دخترمو جادو کردی! تو... بعد یک حالت شوک به او دست داد و افتاد روی زمین😧 #مصطفی آمد بغلش کرد، بوسیدش. مامان همین طور دست و پایش می لرزید و شوکه شده بود که چی دارد می گذرد. من هم دنبال او و دستپاچه. مادرم می گفت #دخترمو دیوانه کردی! همین الآن طلاقش بده. دخترم را از جادویی که کرده ای آزاد کن!

🔮حرف هایی که می زد دست خودش نبود🚫خود ماهم شوکه شده بودیم. انتظار چنین حالتی را از مادرم نداشتیم. مصطفی هر چه می خواست #آرامش کند بدتر می شد و دوباره شروع می کرد، بالاخره مصطفی گفت: باشد، من طلاقش می دهم. مادرم گفت: همین الان! مصطفی گفت: همین الآن #طلاقش می دهم! مادرم انگار که باورش نشده باشد پرسيد: قول می دهی⁉️ مصطفی گفت الان طلاقش می دهم به یک شرط ...

🔮من خیلی ترسیدم. داشت به طلاق می کشید. مادرم حالش بد بود. مصطفی گفت به شرطی که خود ایشان بگوید، طلاقش می دهم من نمی خواهم شما این طور ناراحت باشید. مامان رو کرد به من و گفت: بگو #طلاق می خواهم. گفتم: باشه مامان فردا می روم، می روم طلاق می گیرم. آن شب با مصطفی نرفتم. مادرم آرام شد و دو روز بعد که بابا از مسافرت آمد🚌 جریان را برایش تعریف کردند. پدرم خیلی مرد عاقلی بود. مادرم تا وقتی بابا آمد، هم چنان سر حرفش بود و اصرار داشت که طلاق بگیرم.

🔮بابا به من گفت: ما طلاق گیری نداریم. در عین حال اگر خودتان می خواهید جدا شويد💕 الآن وقتش است و اگر می خواهید ادامه بدهيد با همه این شرایط که... گفتم: بله همه این شرایط را مي پذيرم. بابا گفت پس بروید. دیگر شما را نبینم و دیگر برای ما #مشکل درست نكنيد، چه قدر به غاده سخت آمده بود این حرف ... برگشت و به نیم رخ مصطفی👤 که کنار او راه می رفت، نگاه کرد...

ادامه_دارد ...
#آرامش_حاج_قاسم_سلیمانی_در #مواجهه_با_جنگنده‌های_آمریکایی

خاطره #شهید_حسین_پورجعفری :

بین زمین و آسمان بودیم، توی هواپیما داشتیم می‌رفتیم سوریه. نگاهم به حاجی بود، سرش را تکیه داده بود به صندلی و چشم‌هایش را بسته بود، انگار که خوابیده باشد. از شیشه هواپیما دو جنگنده آمریکایی را دیدم که مثل لاشخور دورمان می‌پلکیدند. دلم هری ریخت، ترس برم داشت، فکرم پیش حاجی بود، یک دقیقه گذشت، دو دقیقه، همانطوری که سرش را به صندلی تکیه داده بود چشم‌هایش را باز کرد. خون‌سرد گفت: نگران نباش چند دقیقه دیگه میرن، دوباره چشم هایش را بست. چند دقیقه گذشت و رفتند.

هواپیما می‌خواست توی فرودگاه سوریه بنشیند که از چپ و راست تیر سمت ما حواله شد. حاجی رو کرد به خلبان و گفت: ما سریع پیاده می‌شیم، تو دوباره تیکاف کن.

تا چرخهای هواپیما به زمین خورد و سرعت کم شد پریدم پایین، خلبان دوباره سرعت گرفت و هواپیما از زمین توی چشم به هم زدن از آسمان فرودگاه دور شد و ما تغییر موضع دادیم و آمدیم یک کنج امن.

تا خودمان را پیدا کنیم چند خمپاره درست خورد همان جایی که پیاده شده بودیم، خدا بخیر گذراند.

#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
╭─🌷┅─╮
📡 @shohada72_313
🔸دنياي عجيبی ست...

#خوابیدنْ روی سنگ و خاک، با تو
خوابِ پُر زِ آرامش، بامن

نبرد تن به تن، با تو
#آرامشِ خیال، با من

#شهادت از برایِ تو
#خجالت از برایِ من

شهید مدافع حرم #علی_عابدینی

#شبتون_شهدایی💫

🆔 @shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📣 توصیه آیت الله بهجت (ره) به بستن حرز امام جواد علیه السلام به کسی که مشکل خانوادگی داشتند👆

👌یکی از راه های کسب #آرامش، همراه داشتن حرز امام جواد(ع) است

👈حرز امام جواد (ع) دارای اسناد بسیار معتبری می باشد و دارای خواص زیادی از جمله #کاهش_بلا، دفع #چشم_زخم و... است.

🔴 آیا از خواص شگفت انگیز #حرز مبارک امام جواد ع اطلاع دارید ؟!😳😍
80 خواص بی نظیر

🔶 دفع بلایا و دفع چشم زخم
🔶 دفع سحر و جادو
🔶 برکت در رزق و روزی
🔶 دفع مرگ ها و مریضی های ناگهانی
🔶 دفع استرس و پریشانی
🔶 دفع غرق شدن و ورشکستگی
🔶 حفظ آبرو بین مردم
🔶 و ...

♦️ کاملا تجربه شده و سفارش علما و معصومین می باشد .😊☺️

ثبت سفارش حرز کبیر امام جواد ع 👇
تلفن
09923826166
آیدی 👇

ثبت سفارش حرز کبیر امام جواد ع 👇
🔹@yajavadlaema 🔹
کانال حرز امام جواد علیه السلام
https://t.me/joinchat/AAAAAFV4liqvkJ5ai29Euw

@shohada72_313
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_هفتم

💚ابراهیم پهلوان❤️
پهلوان(۱)
حسين الله كرم

💚کشتی با ســيد حسين طحامي کشتي گير قهرمان جهان❤️
💚ماجرای کشتی دو پهلوان دو دوست و رفیق به نقل حاج حسن به نامهاي حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلور فروش❤️
💚چند آيه#قرآن و يه#روضه مختصر و با چشمان 💧#اشــک آلود براي☀️#آقا_اباعبدالله(ع)❤️
💚شفای مریض❤️
💚ماجرای پنج پهلوان کشتی در زورخانه❤️
💚کشتی بین #ابراهيم و يکي از بچه هاي#مهمان❤️
💚کشتی ابراهيم با نَفس خود و پيروزی در آن❤️

🔰ســيد حسين طحامي(کشتي گير قهرمان جهان)به زورخانه ما آمده بود و با بچه ها#ورزش ميکرد.هر چند مدتي بود که ســيد به مســابقات قهرماني نميرفت، اما هنوز بدني بســيار ورزيده و قوي داشــت.

🔰بعد از پايان#ورزش رو کرد به حاج حســن و گفت: حاجي، کسي هست با من#کشتي بگيره؟حاج حســن نگاهي به بچه ها کرد و گفت:🌷#ابراهيم، بعد هم اشاره کرد؛ برو وسط گود.

🔰معمولا در#کشتي_پهلواني، حريفي که زمين بخورد، يا خاک شود مي بازد.#کشتي شــروع شد. همه ما تماشــا ميکرديم. مدتي طولاني دو کشتي گير درگير بودند. اما هيچکدام زمين نخوردند. فشار زيادي به هر دو نفرشان آمد، اما هيچکدام نتوانست حريفش را مغلوب كند، اين#کشتي پيروز نداشت.

🔰بعد از کشتي سيد حسين بلندبلند ميگفت: بارک الله، بارک الله، چه جوان شجاعي، ماشاءالله پهلوون#ورزش تمام شده بود. حاج حسن خيره خيره به صورت🌷#ابراهيم نگاه ميکرد.

🔰ابراهيم آمد جلو و باتعجب گفت: چيزي شده حاجي!؟حاج حســن هم بعد از چند لحظه سکوت گفت: تو قديم هاي اين تهرون، دو تا پهلوون بودند به نامهاي حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلورفروش،
اونها خيلي با هم#دوست و#رفيق بودند.

🔰توي#کشــتي هم هيچکس حريفشــان نبــود. اما مهمتر از همــه اين بود که بنده هاي خالصي براي خدا بودند.هميشه قبل از شروع#ورزش کارشان رو با چند آيه#قرآن و يه#روضه مختصر و با چشمان 💧#اشــک آلود براي☀️#آقا_اباعبدالله(ع) شروع ميکردند.

🔰نََفس گرم حاج محمد صادق و حاج سيد حسن، مريض#شفا ميداد.بعــد ادامه داد:🌷#ابراهيم، من تو رو يه پهلوون ميدونم مثل اونها! ابراهيم هم لبخندي زد و گفت: نه حاجي، ما کجا و اونها کجا. بعضــي از بچه ها از اينکه حاج حســن اينطور از ابراهيــم تعريف ميکرد،ناراحت شدند.

🔰فرداي آن روز#پنج_پهلوان از يکي از زورخانه هاي#تهران به آنجا آمدند. قرار شد بعد از#ورزش با بچه هاي ما کشتي بگيرند. همه قبول کردند که حاج حسن داور شود. بعداز ورزش کشتي ها شروع شد.

🔰#چهار_مسابقه برگزار شد، دو کشتي را بچه هاي ما بردند، دو تا هم آنها. اما در کشتي آخر كمي شلوغ کاري شد! آنها سر حاج حسن داد ميزدند. حاج حسن هم خيلي ناراحت شده بود.

🔰من دقت کردم و ديدم کشــتي بعدي بين#ابراهيم و يکي از بچه هاي#مهمان اســت. آنها هم که ابراهيم را خوب مي شناختند مطمئن بودند که مي بازند. براي همين شلوغ کاري کردند که اگر باختند#تقصير را بيندازند گردن#داور!

🔰همه عصباني بودند. چند لحظه اي نگذشــت که🌷#ابراهيم داخل گود آمد. با لبخندي که بر لب داشــت با همه بچه هاي#مهمان دست داد.#آرامش به جمع ما برگشت.بعد هم گفت: من#کشتي نميگيرم! همه با تعجب پرسيديم: چرا !؟

🔰كمي مكث كرد و به آرامي گفت: دوســتي و#رفاقت ما خيلي بيشتر از اين حرفها وكارها ارزش داره!بعد هم دست حاج حسن را بوسيد و با يك#صلوات پايان کشتي ها را اعلام کرد.

🔰شــايد در آن روز#برنده و#بازنده نداشتيم. اما برنده واقعي فقط🌷#ابراهيم بود.وقتي هم مي خواستيم لباس بپوشيم و برويم. حاج حسن همه ما را صدا کرد و گفت: فهميديد چرا گفتم🌷#ابراهيم پهلوانه!؟

🔰ما همه ساکت بوديم، حاج حسن ادامه داد: ببينيد بچه ها،#پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد.ابراهيم امروز با نَفس خودش کشتي گرفت و پيروز شد.🌷#ابراهيم به خاطر خدا با اونها کشتي نگرفت و با اين کار جلوي#کينه و#دعوا را گرفت. بچه ها پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آیت الله بهجت: حرز ائمه اطهار مخصوصا حرز امام جواد علیه السلام بصورت بازوبند باید استفاده شود تا #دفع_بلا کند.

👌دکتر رفیعی: یکی از راه های کسب #آرامش، همراه داشتن حرز امام جواد(ع) است.

حرز امام جواد برای جلو گیری از کرونا تاثیر گزاراست
@shohada72_313
#آرامش_امت

فدای رهبر و یک تار مویش
بتابد تا ابد خورشید رویش

سر سجاده خواندم این دعا را
جهان خالی نباشد از وجودش...

برای سلامتی وجود نازنیش #صلوات

@shohada72_313
دنيـ🌍ــای عجيبی ست...

⭐️خوابیدن روی سنگ و خاک⇜ #باتو
خوابِ پُر زِ آرامش⇜بامن

⭐️نبــ💥ـرد تن به تن، با تو
#آرامشِ خیال، با من

⭐️ #شهادت از برایِ تو
خجالت از برایِ من😔

#شهید_محمدابراهیم_توفیقیان
#شبتون_شهدایی 🌙

🌹🍃🌹🍃
@shohada72_313
Ещё