فلسفه

#اراده
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه
@Philosophy3Продвигать
44,27 тыс.
подписчиков
2,1 тыс.
фото
512
видео
2,14 тыс.
ссылок
@Hichism0 برای تبلیغ به این آیدی پیام دهید کانالهای پیشنهادی @Ingmar_Bergman_7 سینما @bookcity5 شهرکتاب @Philosophers2 ادبیات و فلسفه @audio_books4 کتاب صوتی @Philosophicalthinking فلسفه خوانی @TvOnline7 فیلم و سریال
▪️«بدونِ ایمانِ مسیحی، شما همچون طبیعت و تاریخ، چیزی نخواهید بود جز هیولا و آشوب.» این گفته‌ی پاسکال است. پس از آنکه قرنِ هجدهمِ خوشبین و ناتوان، انسان را تزیین و آرایش کرد و به او لباسِ عقلانیت پوشاند، حالا ما [اخلاق‌ناباوران] این پیشگویی را تحقق بخشیده‌ایم!

شوپنهاور و پاسکال.- از منظری اساسی که بنگریم، شوپنهاور اولین کسی است که عهده‌دارِ پی‌گرفتنِ دوباره‌ی جنبشِ پاسکال شد: هیولا و آشوب... و در ادامه [برایِ نجات از هیولا و آشوب]، چیزی باید حتما نفی و انکار می‌شد و آن چیز طبیعت، تاریخ و در نهایت خودِ "انسان" بود.

پاسکال گفته بود: «ناتوانیِ ما در درکِ حقیقت، ناشی از فساد و تباهیِ اخلاقیِ ماست.» و در پیِ آن می‌توان گفته‌ی شوپنهاور را دید:‌ «هرچه تباهیِ عقلِ ما عمیق‌تر باشد، به نظریه‌ی رستگاری بیشتر نیاز داریم.» - یا اگر بخواهیم با اصطلاحات شوپنهاوری بگوییم: به نظریه‌ی "نفی" بیشتر نیاز داریم.

👤 #فردریش_نیچه
📚 #اراده‌_قدرت
▪️بند 83

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3

"نفرت،‌ مانندِ عشق،‌ انسجامِ‌ اصیل و حالتِ بادوامی را برایِ ذاتِ ما به ارمغان می‌آورد، حال آن که خشم، چنان‌که بر ما عارض می‌شود، می‌تواند دوباره در یک لحظه،‌ کاستی گیرد یا همانطور که می‌گوییم آرام گیرد. نفرت بر اثرِ حمله‌ آرام نمی‌گیرد، بلکه شدت می‌گیرد و سخت‌تر می‌شود، هستیِ ما را می‌خورد و می‌کاهد. اما این انسجامِ مداوم، انسجامی‌ که بر اثرِ‌ آن نفرت عارضِ دازاینِ انسانی می‌شود آن نفرت را خاتمه نمی‌بخشد و نابینا نمی‌کند، بلکه بینا و حساب‌شده می‌کند. آن‌ که دچارِ خشم است عقل و هوشیاری از دست می‌دهد. آن‌که مبتلا به نفرت است قدرتِ تفکر و تأملش تا حدِّ‌ غرض‌ورزی «حیله‌گرانه» افزون می‌شود. نفرت هرگز نه کور که تیز‌بین است، آن‌چه کور است فقط خشم است."

👤 #مارتین_هایدگر،‌ #نیچه، جلد اول، #اراده‌_معطوف_به_قدرت به مثابه هنر، صفحه 80)

"دانته، به گمانِ من، خطای ناشیانه‌ای کرد که با ابتکارِ ترس‌آوری بر سر دروازه‌ی دوزخِ خویش این بر-نوشته را نهاد که «مرا نیز محبتِ جاودانه آفریده است» اما بجاتر آن می‌بود که بر سرِ دروازه‌ی بهشتِ مسحیت با آن «شادکامیِ آمرزیدگیِ جاودان-اش» برمی‌نوشتند که «مرا نیز نفرتِ جاودانه آفریده است» ــ"

👤 #فردریش_نیچه
📚 #تبارشناسی_اخلاق

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3
▪️دیدگاهی موردِ نیاز است،
به اندازه‌ی کافی قدرتمند، تا به عنوانِ یک عاملِ پرورشی عمل کند:
آنچه نیرومند را نیرومند تر سازد و برای خسته از دنیا فلج کننده و نابودی آور باشد.

👤 #فردریش_نیچه
📚 #اراده_قدرت
▪️بند 862 - انضباط و پرورش انواع

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3.
■ آن که می‌خواهد رهبر انسان‌ها شود
باید نیک زمانی خطرناک‌ترین دشمنِ آنان به شمار آید.

👤 #فردریش_نیچه
📚 #اراده_معطوف_به_قدرت

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
▪️فلسفه‌یِ من ایده‌یِ پیروزمندی را به ارمغان می‌آورد که در اثرِ آن همه‌ی وجوه دیگر اندیشه در نهایت از میان خواهند رفت.
این است اندیشه‌ی بزرگ گزینش‌گر : نژادهایی که آن را تاب نتواند آورد، محکوم می‌گردند؛ آنانی که بیشترین فایده را در آن می‌یابند به فرمانروایی برگزیده می‌شوند.

👤 #فردریش_نیچه
📚 #اراده_قدرت
▪️کتاب چهارم - بند 1053

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
▪️در اصل، من با هنرمندان بیشتر توافق دارم تا با هر فیلسوفِ تاکنونی: آنان رایحهٔ حیات را گم نکرده‌اند، آنان چیزهایِ «این‌جهانی» را دوست داشته‌اند ـــ آنان حواسِ خویش را دوست داشته‌اند. به نـظرم می‌رسد که تـلاش برایِ «حس‌زدایی» یک بدفهمی باشد یا یک بیماری، یا یک درمان، در جایی که صرفاً دورویی یا خودفریبی نیست. من از برایِ خودم و از برایِ همگیِ کسانی که زندگی می‌کنند، شاید زندگی کنند، بی آنکه یک وجدانِ تنزه‌طلب و زاهدانه آزارشان دهد، معنوی‌سازی و افزون‌سازیِ هر چه بیشترِ حـواس را تـمنا مـی‌کنم: در واقع، باید نسبت به حـواس به خـاطر ظرافت، سـرشاری و قدرتِ آنـها سپاسگزار باشیم و در عوض به آنها بهترینی را که در راهِ روح داریم عرضه کنیم. چه رسوایی‌هایِ کشیشانه و مابعدالطبیعی علیهِ حواس که بر سرِ راهِ ما هستند! ما دیگر به این رسوایی‌ها نیاز نداریم: این نشانه‌ای است از این که آدمی تندرست شده است وقتی که همچون گوته، با لذت و حرارتی هرچه بیشتر به «چیزهای این‌جهانی» می‌چسبد: زیرا بدین‌گونه است که او به درکِ عظیمی از انسان پایبند می‌شود، و انسان به صورتِ دگرگون‌کنندهٔ وجود در می‌آید زمانی که می‌آموزد خودش را دگرگون نماید.

👤 #فردريش_نیچه
📚 #اراده‌_معطوف_به_قدرت

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
▪️#شکسپیر در شاه لیر می گوید:

«از نیاز مگو که حقیرترین گدا هم در ناچیزترین خواسته‌اش زیاده‌خواه است. اگر طبع آدمی بیش از طبیعتش نخواست، پس حیاتش همچون حیوان هاست. آیا آگاه هستی که ما برای بودن، باید زیاده‌خواه باشیم؟»

▪️به عبارت دیگر، یکی از مسائل بنیادیِ مطرح شده توسطِ [تئوریِ] مصرف، این است که آیا موجودات بر حسب بقا، یا معنای فردی، یا جمعی که به زندگی خود می بخشند سازمان پیدا می کنند؟ اما این ارزشِ «بودن»، این ارزشِ ساختاری می تواند به معنای قربانی کردنِ ارزش های اقتصادی باشد. این مسئله‌ای ماوراء الطبیعی نیست، بلکه هسته‌ی مرکزیِ مصرف را تشکیل می دهد و می توان چنین تعبیری از آن به دست داد: آیا فراوانی در واقع در اسراف معنا و مفهوم پیدا نمی کند؟ آیا مانند والری باید فراوانی را تحت لوای پیش‌بینی و تدارکِ مایحتاج تعریف کرد؟ والری می‌گوید:

«آیا مشاهده انبوه مواد غذایی با ماندگاری طولانی با وقت بیشتر برای استراحت و معاف شدن از بسیاری از کارها ارتباطی ندارد؟ یک جعبه بیسکوییت، یعنی یک ماه تمام تنبلی و زندگیِ آسوده. کنسروهای گوشت و سبدهای مملو از حبوبات و تنقلات گنجینه‌ی آسایش هستند، زمستانی آرام و مست از رایحه‌ی خوشِ خوراکی‌ها. رابینسون کروزوئه بوی آینده را در قفسه‌ها و صندوقچه‌های انبار آذوقه‌اش استشمام می کرد. گنجینه او اسباب تن‌آسایی‌اش را فراهم می کرد. از این گنجینه، ماندگاری متصاعد می شد، همان گونه که از برخی فلزات گرما متصاعد می شود... بشریت به آهستگی خود را به مدد آنچه دوام داشته بالا کشیده است. پیش بینی ها و تدارک مایحتاج، اندک اندک ما را از سختیِ فراهم آوردنِ ضروریاتِ حیوانیِ خود یا بهتر بگوییم رفع نیازهای‌مان رهایی بخشیده است... طبیعت خود چنین چیزی را القا کرده است: طبیعت باعث شده است که با خود چیزهایی را داشته باشیم که ما را در برابر رویدادهای غیرمترقبه مقاوم سازد. چربی انباشته شده بر روی اندامها و حافظه‌ی ما که در روح‌مان ماوا گرفته و در دسترس‌مان قرار دارد، الگوهایی از منابع ذخیره شده به دست می دهند که صنایعِ ما از آنها تقلید کرده‌اند.»

▪️این یک اصل اقتصادی است که دیدگاه نیچه (و دیدگاه‌های ستیزجویانه) در تقابل با آن قرار می گیرد. بر اساس دیدگاه نیچه، موجود زنده پیش از هر چیز به دنبال «استفاده» از [یا بیرون ریختنِ] نیروی خود است، نیچه می گوید:

«فیزیولوژیست ها باید پیش از فرض غریزه "حفظ جان" به عنوان غریزه‌ی اصلیِ کلیه‌ی موجوداتِ ارگانیک، کمی بیشتر بیندیشند. موجود زنده پیش از هر چیز، در پی استفاده از نیروی خود است: "حفظ جان" تنها یکی از پیامدهای این امر می باشد. باید علیه اصول غایت گرایانه‌ی زاید هشدار داد! مفهوم "حفظ جان" نیز یکی از این اصول است... "مبارزه برای بقا" استثناست، قاعده بیشتر، مبارزه برای کسب قدرت است یعنی آرزوی داشتن چیزهای بیشتر و بهتر در زودترین زمان ممکن در اغلب اوقات.» #فردریش_نیچه : #اراده‌_قدرت

▪️این «چیزهای بیشتر» که ارزش آفرین هستند، ممکن است به «چیزهای خاص» تبدیل شوند. این قانون ارزشِ نمادین، که باعث می شود چیزهای اساسی همان چیزهای ضروری نباشند، خود را به بهترین وجه در قالب خرج کردن و اتلاف نشان می دهد. اما همچنین می تواند در تملک نیز به اثبات برسد، به شرطی که تملک دارای کارکرد ایجاد مازاد تمایزآمیز یا «چیزهای بیشتر» باشد...

▪️برای این که "فراوانی" به یک ارزش تبدیل شود، "به اندازه کافی" باید جای خود را به "بیش از حد" بدهد، باید تفاوت معنی‌داری میان ضروری و زاید وجود داشته باشد: این، کارکرد اسراف در همه‌ی سطوح است. تمایل به از میان بردن و ادعای حذف اسراف، امری توهم انگیز است...

👤 #ژان_بودریار
📚 #جامعه_مصرفی
🔃 ترجمه #پیروز_ایزدی

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ انسان به عنوان کامل ترین عینیتِ #اراده، نیازمندترینِ تمامیِ موجودات است. یکسره اراده ورزی و نیازمندی واقعی است: تجسمی است از یک هزار نقص و نیاز. او با این ها در زمین به سر می برد، در حالی که به توانایی های خود واگذاشته شده، و در مورد هیچ چیز مطمئن نیست مگر نیاز و شوربختی خودش. بنابراین،قاعدتا میل به حفظ این هستی در مواجهه با نیازهایی که بسیار سنگین اند و هر روز مجدداً خود را اشکار می سازند،سرتاسر حیات بشری را اشغال می کند. "نیاز دوم، نیاز به انتشار نوع"، مستقیماً با این نیاز در ارتباط است. همزمان انواع مخاطرات از هر سو او را تهدید می کنند، و فرار از آنها نیازمند هوشیاری دائمی است. او با گام های محتاط و نگاه های مضطرب به اطراف راه خود را دنبال می کند، زیرا یک هزار و حادثه و دشمن در انتظار او کمین کرده اند. انسان وحشی به این ترتیب به پیش می رفت، و در حیات متمدن نیز به این ترتیب به پیش می رود؛ مأمنی برای او نیست:

در چه پژمردگی هستی، در چه مخاطرات عظیمی،
این زندگی سر می شود، مادام که دوام دارد!

👤 #آرتور_شوپنهاور
📚 #جهان_همچون_اراده_و_تصور
■ صفحه 310

join us : | کانال فلسفه
@Philosophy3.
▪️دلیل تیره بختی انسان

دست یافتن به آنچه مدت‌ها در آرزویش به سر برده‌ایم فقط و فقط کشف این حقیقت است که آن‌چیز چه مایه پوچ و توخالی بوده است...

ما چنان زندگی می‌کنیم که گویی همواره در انتظار چیزی بهتر هستیم، حال آن‌که اغلب آرزو می‌کنیم که ای کاش گذشته بازگردد و بر آن حسرت می‌خوریم. ما به زمان به‌سان چیزی نظر می‌کنیم که باید درگذرد و در این رهگذر ما را به اهداف و خواسته‌هامان برساند.

اکثر مردم هنگامی که به پایان کار می‌رسند و نظری بر گذشته می‌افکنند‌، درمی‌یابند که سرتاسر زندگی را چون چیزی گذرا زیسته‌اند و با حیرت مشاهده می‌کنند که آنچه بی‌اعتنا از کنارش گذشته‌اند و لذتی از آن نبرده‌اند همان زندگی‌شان بوده — یعنی همان چیزی که به خاطرش زندگی کرده‌اند.

انسان فریاد برمی‌آورد که امید و آرزو او را فریفته‌اند تا این‌که عاقبت در آغوش مرگ به رقص آید!...آه، چه مخلوقِ حریص و سیری‌ناپذیری است این انسان!...هر خشنودی که به دست می‌آید تخمه‌ی امیـال دیگری را با خود دارد، زیرا امیال و خواهش‌های اراده‌ی شخصی را پایانی نیست.

و چرا اینگونه است؟
خیلی ساده، دلیلش این است که #اراده به خودی خود ارباب همه‌ی جهان است: ← همه چیز بسته به اوست، بنابراین هیـچ‌چیز به تنهایی قادر نیست او را خشنود کند مگر کل هستی، هستیِ بی‌پایان.

آهِـمان درخواهد آمد و هزار افسـوس خواهیم خورد، وقتی به این بیاندیشیم که اراده، این اربابِ جهان، مادام که در قالبِ فرد نمود می‌یابد چه کم از خشنودی بهره می‌برد، به قدر بخور و نمیر. دلیلِ تیره‌بختی انسان همین است.

👤 #آرتور_شوپنهاور
📚 #جهان_و_تأملات_فیلسوف

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3.
■ حقیقت دردناکست، اما نه به خودی خود، بلکه از آن رو که ایمانی را نابود می‌کند.

👤 #فردریش_نیچه
📚 #اراده_معطوف_به_قدرت

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
▪️نه «دانستن»، که طرح‌ریزی کردن: ما نظم و فُرم را به اندازه‌ای که نیازهایِ عملی‌ مان طلب می‌کنند بر خائوس و بی‌نظمی تحمیل می‌کنیم. در شکل‌گیریِ خِرَد و منطق و مقولات، اقتدار و آمریت با «نیاز» بود: نیاز، نه به «دانستن»، بل به خلاصه کردن، به طرح‌ریزی، به قصدِ انطباق با هوش و محاسبه‌پذیر کردن (توسعه‌ی خِرَد، انطباق و ابداع است با هدفِ همانندسازی و یکسان‌سازی - همان فرآیندی که هر تأثیرِ حسی از خلالِ آن درک می‌شود!) در اینجا هیچ «ایده»ی از پیش موجودی در کار نبود، جز فَکتِ سودباوری، جز اینکه تنها وقتی امور برای ما محاسبه‌پذیر و قابلِ استفاده می‌شوند که آن‌ها را زمخت و صلب ببینیم و یکسان‌شان کنیم. در خِرَد، غایت یک معلول است و نه علت: با هر نوعِ دیگرِ خِرَد، که طرح اولیه‌ی آن پیوسته موجود است، زندگی به جایی نمی‌رسد، درکِ آن دشوار می شود، [چراکه] بسیار غیرِ یکسان می‌گردد...

مقولات تنها به این معنا از زمره‌ی «حقایق»‌اند که شرایطِ زندگیِ ما را تشکیل می‌دهند: همچنان که فضای اقلیدسی یک «حقیقتِ» مشروط است (بینِ خودمان بماند: از آنجا که هیچکس بدین قائل نیست که برایِ وجودِ انسان ضرورتی هست، خِرَد، همچنان که فضایِ اقلیدسی، قسمی احساس و ایده درونِ یک گونه‌ی خاصِ جانوری است، و یکی از بسیاری).

اجبارِ سوبژکتیو به این که نقیض‌گویی نشود یک اجبارِ بیولوژیکی است: غریزه‌ی گرایش به سودمندیِ استنباط کردن، آنگونه که ما استنباط می‌کنیم، جزئی از ماست، ما تقریباً همین غریزه هستیم. اما چه ساده‌دلانه است که از این نتیجه بگیریم که یک «حقیقتِ فی نفسه» را در اختیار داریم! قادر به نقیض‌گویی نبودن دلیلی بر ناتوانیِ ماست، و نه برهانی بر «حقیقت».

👤 #فردریش_نیچه
📚 #اراده_معطوف_به_قدرت
▪️بند 515
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3.
▪️نقایص ذاتی هوش

#خود آگاهی ما نه مکان، بلکه زمان را به عنوان صورت خود دارد؛ از این رو #تفکر ما، همچون #درک مان، در سه بعد رخ نمی دهد، بلکه صرفا در #یک_بعد، یعنی در یک خط، بدون پهنا و عمق رخ می دهد. بزرگترین نقص از نقایص ذاتی هوش ما ناشی ز این واقعیت است.

ما همه چیز را تنها به شکل #متوالی می توانیم بشناسیم، و در هر زمان تنها از یک چیز آگاهیم، و حتی از آن یک چیز هم تنها به این شرط آگاهیم که عجالتا هر چیز دیگر را فراموش کنیم، ولذا مطلقا از آن ناآگاه باشیم؛ با این نتیجه که در آن مدت، همه ی چیزهای دیگر برایمان وجود ندارند. هوش ما، بنا به این ویژگی، می تواند به تلسکوپی با افق دید بسیار محدود تشبیه شود، دقیقا به این دلیل که آگاهی ما ایستا نبوده بلکه #گذرا است.

هوش تنها به شکل متوالی درمی یابد، و برای درک یک چیز باید چیز دیگر را رها کند، بی آن که چیزی را از آن حفظ کند مگر آثاری که ضعیف و ضعیف تر می شوند. ایده ای که در حال حاضر ذهن مرا مشغول کرده پس از مدت کوتاهی ناچار می شود که به طور کامل از حافظه ام پاک شود، حال اگر در این میان یک خواب شبانه ی خوب داشته باشم ممکن است که دیگر هرگز آن اندیشه را به خاطر نیاورم، مگر این که با #مصلحت_شخصی من، و به عبارت دیگر، با #اراده ام، که همواره حاکم بازی است، گره خورده باشد.


● طبیعت قطعه قطعه ی جریان #اندیشه ی ما، وابسته به این #نقص_هوش است، و #آشفتگی ناگزیر تفکرمان از این ناشی می شود.

گاه تاثیرات بیرونی حس، به آن هجوم می آورند، و موجب اختلاف و قطع در آن می شوند، و در هر لحظه، عجیب و غریب ترین امور را به آن تحمیل می کنند؛ گاه یک فکر، بنا به تداعی، فکری دیگر را وارد می کند و جای خود را به آن می دهد؛ در نهایت، حتی خود هوش نیز نمی تواند برای مدتی طولانی و مداوما به یک فکر بچسبد.
برعکس، درست به همان نحو که چشم، وقتی مدتی طولانی به یک شیء خیره شود، به زودی، چون خطوط محیطی آن در هم می آمیزند و مشتبه می شوند و سرانجام همه چیز مبهم می شود، دیگر قادر نخواهد بود به وضوح آن را ببیند، تفکر ما نیز به واسطه ی #تامل_طولانی بر یک چیز به تدریج #آشفته و #کند می شود، و با #گیجی کامل پایان می یابد.

از این رو، پس از مدت معینی، که در مورد هر فرد تفاوت دارد، باید برای لحظاتی از هر گونه تامل یا تعمق، که خوشبختانه هنوز دچار اختلال نشده اما هنوز به پایان هم نرسیده، دست بکشیم، حتی اگر این تامل مربوط به موضوعی باشد که حداکثر #اهمیت و #نفع را برای ما در بر دارد. باید موضوع اندیشه ای را که ما را سخت به خود مشغول کرده از #آگاهی بیرون برانیم، تا آگاهی مان به موضوعات #بی_اهمیت و #بی_تفاوتی مشغول شود، هرچند ممکن است که نگرانی ما در خصوص آن موضوع به شدت ما را زیر فشار بگذارد. در خلال این مدت، آن موضوع مهم دیگر برای مان وجود ندارد؛ و همچون گرما در آب سرد نهان است. اگر دوباره در #وقتی_دیگر به آن بپردازیم، طوری با آن #معامله می کنیم که گویی با امر جدیدی برخورد می کنیم که تازه با آن آشنا می شویم، هرچند با سرعتی بیشتر؛ و تاثیر موافق یا نا موافق آن بر #اراده ی ما نیز از نو ظاهر می شود. اما خود ما کاملا بدون تغییر باز نمی گردیم. زیرا همراه با ترکیب فیزیکی #اخلاط و #تنش_اعصاب، که به طور مداوم در هر ساعت و روز و فصل تغییر می کند، حالت و منظر ما نیز تغییر می کند.

از این رو یک امر واحد در #اوقات مختلف، صبح عصر، نیمروز، یا روز دیگر، به نظرمان بسیار متفاوت می رسد؛ دیدگاه های مخالف یکدیگر را پس می زنند و #تردید ما را افرایش می دهند. از این رو، از #امروز و #فردا کردن سخن می گوییم، و تصمیمات بزرگ نیازمند زمانی طولانی برای تامل اند.


حال هر چند که این ویژگی هوش ما، چون از ضعف آن ناشی می شود، #مضرات آشکار خود را دارد، دارای این #منفعت نیز هست که پس از آشفتگی و تغییر فیزیکی حس و حال، همچون موجوداتی تقریبا متفاوت و جدید و بیگانه به سر کار خود بازمی گردیم، و به این ترتیب می توانیم چندین بار و از #زوایای_متفاوت به آن بنگریم.


از همه ی این ها پیداست که #آگاهی و #تفکر بشری بر حسب ماهیت شان لزوما #قطعه_قطعه اند، و از این رو نتایج نظری یا عملی ای که با کنار هم قرار دادن این قطعات حاصل می شوند، اغلب #ناقص از آب در می آیند.

👤 #آرتور_شوپنهاور
📚 #جهان_همچون_اراده_و_تصور

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
▪️ادعا خواهم کرد که همه‌ی زیبایی و علوّی که به اشیای واقعی و خیالی اعطا کرده ایم دارایی و فراورده انسان است. و این منصفانه ترین ستایش از اوست. انسان به عنوان شاعر ، به عنوان اندیشمند به عنوان خدا، به عنوان عشق، به عنوان قدرت: با چه گشاده دستیِ شاهانه‌ای موهبت ها را در راه اشیاء حیف و میل کرده است. تا خود را بی برگ و نوا کند و به احساس بدبختی بکشاند.
خودشکنانه ترین عمل‌ِ انسان تاکنون این بوده است که بستاید و بپرستد و بداند چگونه از خویشتن پنهان کند که اوست که آفرید آنچه را ستود...

👤 #فردريش_نیچه
📚 #اراده‌_معطوف_به_قدرت

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ در هر آنچه انسانِ نوين را وصف می ‌كند، عنصری از تجزيه و تباهی وجود دارد: اما درست در كنارِ اين بیماری، نشانه‌هايِ يك نيرو و قدرتمندیِ جان و روان نشسته‌اند كه محك نخورده‌اند.
همان دلایلی كه كوچكيِ فزاينده‌يِ انسان را به بار می ‌آورند، افرادِ نيرومندتر و نادرتر را به بزرگی سوق می‌دهند.

👤 #فردریش_نیچه
📚 #اراده‌_معطوف_به_قدرت
■ بند 109

. join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
فلسفه
‍ ■ #فلسفه‌ی_کانت "قسمت اول" ■ #ایمانوئل_کانت در خانواده ای دیندار به دنیا آمد و اعتقاد مذهبی او پیش زمینه ای مهم برای فلسفه اش شد. #عقل_گرایان می گفتند پایه معرفت انسان همه در ذهن است و #تجربه_گرایان می گفتند شناخت جهان همه زاییده ی حواس ماست. به نظر کانت…
#فلسفه‌ی_کانت "قسمت دوم"

■ در باب #اخلاقیات

فلاسفه هرکدام به نوعی درصدد اثبات وجود خدا به یاری عقل بودند که البته محکوم به شکست بود.در این زمینه عقل گرایانی چون #دکارت کوشیدند ثابت کنند باید خدایی وجود داشته باشد وگرنه اندیشه وجود متعال به ذهن ما راه نمی یافت و دیگرانی چون #ارسطو و #قدیس_آکویناس بر آن بودند که می باید خدایی باشد زیرا همه چیز علت اولیه ای دارد.
کانت هر دو این برهان ها را رد کرد و گفت عقل و تجربه هیچکدام مبنای محکمی برای دعوی وجود خدا نیست.
از دید او به عنوان یک پروتستان متعهد بر اخلاق،واجب است که فرض را بر وجود خدا و بقای روح و اختیار انسان قرار داد.
درواقع کانت می گفت آنجا که پای عقل و تجربه می لنگد خلأیی پدید می آید که می توان با #ایمان پر کرد.
او ایمان به وجود خدا،ایمان به بقای روح و ایمان به اختیار انسان را #انگاره های_عملی می خواند.
#انگاشتن فرض کردن چیزی است که اثبات پذیر نیست.چیزهایی که باید به خاطر کردار یعنی اخلاق انسان فرض کرد و فرض وجود خدا یک ضرورت اخلاقی است.
کانت همواره اندیشیده بود که تمییز حق از ناحق کار عقل است نه احساس. در اینجا همرأی عقل گرایان بود که می گفتند توان تشخیص حق از ناحق ذاتی خرد انسان است.همه می دانیم که چه چیز درست است و چه چیز نادرست،نه چون این را آموخته ایم بلکه چون این توانایی در ذهن ما وجود دارد.
موازین اخلاقی #صوری اند چون مقدم بر تجربه اند یعنی وابسته به هیچ مورد خاصی از گزینش اخلاقی نیستند،برای همه مردم و همه جوامع و همه زمان ها کاربرد دارند.
کانت موازین اخلاقی را به عنوان #امر_مطلق مطرح می کرد.مقصود او از موازین اخلاقی درواقع وجدان انسان است.
از دید او تنها وقتی که کاری را به خاطر وظیفه اخلاقی انجام می دهیم عمل اخلاقی کرده ایم به همین دلیل گاه اصول اخلاقی کانت را #اخلاقیات_وظیفه_شناسی می خوانند.
به عقیده او #نیت خیر است که صحت و سقم عمل اخلاقی را معین می کند نه نتایج عمل.به همین سبب اصول اخلاقی کانت،
#اخلاق_نیک_نیتی نیز خوانده می شوند.
کانت از یک سو معتقد به #اراده ی_آزاد انسان بود و از سوی دیگر اعتقاد داشت که همه چیز تابع #قانون_علیت است!
او نیز مانند #دکارت انسان را موجودی دوگانه یعنی دارای دو بخش #نفس و #جسم می دانست و می گفت “ما به عنوان موجودات مادی تابع بی چون و چرای قانون خلل ناپذیر علیت ولی به عنوان موجودی عقلی دارای توانایی گزینش اخلاقی یعنی اراده ی آزاد هستیم.”
یکی از معروف ترین گفته های او بر سنگ مزارش در کونیگسبرگ حک شده است:
«دو چیز ذهن مرا به بهت و حیرت می اندازد و هرچه بیشتر و ژرف تر می اندیشم بر شگفتی ام می افزاید: یکی آسمان پرستاره ای که بالای سر ماست و دیگری موازین اخلاقی که در دل ماست.»
سرانجام کانت موفق شد در کشمکش عقل و تجربه راهی به بیرون از فلسفه بیابد. بدین قرار دوره ای از فلسفه با کانت به پایان می رسد[وی در ۱۸۰۴ یعنی در اوج عصر فرهنگی #رمانتی_سیسم درگذشت].
او همچنین رساله ای با عنوان #صلح_پایدار نوشت که همه کشورها باید در یک جامعه ملل متحد شوند تا همزیستی میان ملت ها تأمین گردد.
حرف کانت این بود که #عقل_عملی انسان حکم می کند که ملت ها از حالت توحش طبیعی خود که جنگ می آفریند درآیند و برای حفظ صلح پیمان ببندند.
حدود ۱۲۵سال بعد از انتشار رساله ی او #جامعه_ملل،پس از جنگ جهانی اول بنا نهاده شد. بعد از جنگ جهانی دوم, سازمان ملل متفق جای آن را گرفت. بنابراین می توان کانت را پدر اندیشه سازمان.ملل دانست.

📚 #دنیای_سوفی
👤 #یوستین_گردر

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ نسبت #اراده (ناخودآگاه) و #هوش

تقریباً همه‌ی فلاسفه بدون استثناء، حقیقتِ #ذهن را اندیشه و شعور دانسته‌اند و به گفته‌ی آنان انسان «حیوان باشعور» و عاقلی است. این خطای عام اساسی و این گناه و معصیتِ نخستین، باید پیش از هر چیز دور انداخته شود. #شعور و #درک فقط در ظاهر و سطحِ ذهن ما قرار دارد؛ ما از درون و باطنِ ذهن خبر نداریم؛ همچنانکه از کره‌ی زمین فقط قشر و ظاهر آن را می‌‌بینیم. در زیر پرده‌ی هوش و درک، اراده‌ی معقول یا غیرمعقول قرار دارد؛ یعنی یک نیروی حیاتی مبرم و کوشا و یک فعالیت غریزی و اراده‌ای که با #میل آمرانه همراه است. غالباً به نظر می‌رسد که #عقل، اراده را می‌راند ولی هدایتِ اراده توسط عقل، نظیر راهنمایی‌ای است که نوکر به ارباب خود می‌کند. اراده آن مَردِ کورِ نیرومندی است که بر دوش خود مرد شُلِ بینایی را می‌برد تا او را رهبری کند.

📚 #جهان_همچون_اراده_و_تصور
👤 #آرتور_شوپنهاور

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3.
■ هر چند حقیقت خود مقدم بر توهم است، اما توهم بسیار قدرتمندتر از حقیقتست.

👤 #فردریش_نیچه
📚 #اراده_معطوف_به_قدرت

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ هر انسان خداپرستی، خدای ویژهٔ خود را آفریده است
و بر زمین هیچ دشمنی پلیدتر از دشمنی میان خدایان نیست

👤 #فردریش_نیچه
📚 #اراده_معطوف_به_قدرت

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
■‌ شاید من بهتر از هر کسی بدانم که چرا انسان تنها موجودی است که می خندد

تنها اوست که آن قدر عمیق رنج می برد که ناچار شده است خنده را ابداع کند..

👤 #فردریش_نیچه
📚 #اراده_معطوف_به_قدرت

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
■ آن چیزی که آزاد می سازد و خوشی می آورد #اراده نام دارد.

#فردریش_نیچه
📚 #چنین_گفت_زرتشت
■ گفتارهای زرتشت بخش دوم
● درباره نجات
🔃 برگردان #داریوش_آشوری

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
Ещё