▪️ «از منظر
جامعهشناختی، تعادلی وجود ندارد.» (
#ژان_بودریار)
▪️ تعادل، رؤیایِ اقتصاددانان است که اگر با منطقِ وضعیتِ
جامعه در تناقض نباشد، دست کم با سازمان اجتماعیای که از همه حيث قابل ترمیم دانسته می شود، منافات دارد. از منظر
جامعهشناختی، تعادلی وجود ندارد. کلیهی جوامع، پدید آورندهی تمایز و تبعیضِ اجتماعیاند و این ساختارِ سازمانی از جمله بر کاربرد و توزیعِ ثروت استوار است. این واقعیت که
جامعه واردِ مرحلهی رشد [پیشرفت] می شود، مانند جوامعِ صنعتیِ ما [غربیها]، هیچ چیزی را تغییر نمی دهد؛ برعکس، نظامِ سرمایهداری [کاپیتالیسم] و به طور اعم تولیدکننده، به گونهای این «تفاوتِ سطح» و این عدمِ تعادل را با عقلانی کردنِ آن و با تعمیمِ آن به تمامِ سطوح، به نقطهی اوجِ خود رساند. چرخه های رشد، حول همین محور ساختاری سامان می یابند.
از لحظهای که افسانهی تولیدِ ناخالصِ ملی به عنوانِ معیارِ "فراوانی" کنار نهاده شود، باید گفت که رشد، نه ما را به فراوانی نزدیک می کند و نه از آن دور می سازد. رشد، به طور منطقی از ساختار اجتماعی -که در این جا مرجعی تعیین کننده به حساب می آید- جداست. آن نوع روابطِ اجتماعی و تناقضاتِ اجتماعی و نیز آن نوع «نابرابری» که پیش از این در سکون تداوم پیدا می کرد، اینک در قالب رشد و از رهگذر آن بازتولید می شود. این امر دیدگاه دیگری را بر رشد تحميل می کند. ما دیگر همگام با ذوقزدهها نخواهیم گفت:
«رشد، فراوانی و در نتیجه، برابری به ارمغان می آورد.»
همچنین دیگر این دیدگاه افراطی و معکوس را اتخاذ نخواهیم کرد که «رشد مولد نابرابری است». ما با وارونه سازی این مسئلهی نادرست، یعنی این که آیا رشد برابری ایجاد می کند یا نابرابری، خواهیم گفت که:
«این خودِ رشد است که تابعِ نابرابری است.»
این ضرورتِ حفظِ نظمِ اجتماعِ «نابرابر» و ساختارِ اجتماعیِ امتیازات [طبقاتی] است که رشد را به عنوان عنصرِ استراتژیکِ خود، تولید و بازتولید می کند. به عبارت دیگر، استقلالِ درونیِ رشد (تکنولوژیک و اقتصادی) ضعیف است و در مقایسه با تعیینکنندگی ساختار اجتماعی، عاملی ثانوی محسوب می شود.
جامعهی رشدیافته، در مجموع، حاصلِ آشتی میانِ اصولِ دموکراتیکِ برابریطلبِ مبتنی بر اسطورهی "فراوانی و رفاه" و الزامِ بنیادیِ حفظِ نظامِ امتیازات [طبقاتی] و سلطه است.
👤 #ژان_بودریار📚 #جامعه_مصرفی🔃 مترجم:
#پیروز_ایزدیjoin us | کانال فلسفه
@Philosophy3