فلسفه و ادبیات

#آلن_دوباتن
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه و ادبیات
@Philosophers2Продвигать
8,85 тыс.
подписчиков
839
фото
88
видео
885
ссылок
برترین مطالب ادبی و فلسفی @Hichism0 برای تبلیغات به این آیدی پیام دهید کانال های پیشنهادی @Philosophy3 فلسفه @Ingmar_Bergman_7 اینگمار برگمان @bookcity5 شهر کتاب @audio_books4 کتاب صوتی @Philosophicalthinking فلسفه خوانی @TvOnline7 فیلم و سریال
▪️انسان‌های ماقبل تاریخ اخلاقی‌تر بودند و مهم‌ترین اصل زندگی آن‌ها دلسوزی به حال رنج‌های دیگران بود.
تمدن تجاری ما را از این وضعیت طبیعی خارج کرد.
ما در دنیای وفور و فراوانی زندگی می‌کنیم اما اسیرِ حسادت‌ها و حرص‌های بی‌پایان خود هستیم و پیوسته رنج می‌بریم.
حرکت به سوی تمدن باعث ایجاد نوعی خودشیفتگی در وجود انسان شده است، خودشیفتگی پوچی که بر تکبر و خودبینی و حسادت مبتنی است.

او استدلال کرد که این خودشیفتگی مخرب در نتیجه‌ی حرکت مردم به سوی شهرها و سکونت‌گاه‌های بزرگ پدیدار شده است.
آن‌ها اکنون برای ساختن هویت خود به رفتار و زندگی دیگران توجه می‌کردند.
چیزی که در ابتدا صرفاً تقلید از رفتار دیگران بود به تدریج به رقابتی مستمر بر سر پول و مقام و منزلت تبدیل شد.
روسو ما را تشویق می‌کند از حسادت و رقابت بگریزیم و به جای آن‌ها فقط به خود و ارزش‌ها و توانایی‌های خود توجه کنیم.

📚 #متفکران_بزرگ
👤 #آلن_دوباتن

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
▪️#شوپنهاور به جای توجه به مثال های سستی از عزل عقل، به نیرویی در درون ما پرداخت که به نظر او همواره بر عقل غلبه دارد، نیرویی آن قدر قوی که همه نقشه ها و داوری های عقل را دستکاری می کند، و این نیرو را اراده معطوف به حیات (Wille zum leben) نامید و آن را سائقهای ذاتی در انسان ها برای بقا و تولید مثل تعریف کرد.

اراده معطوف به حیات حتی افسردگان واداده را در هنگام کشتی شکستگی یا بیماری شدید به مبارزه برای بقا رهنمون می شود.
این نیرو تضمین می کند که متفکرترین و حرفه ای ترین افراد هم با دیدن کودکانی که غان و غون میکنند اغفال شوند.
حتی اگر تحت تأثیر قرار نگیرند که به هر حال بچه ای داشته باشند و به محض تولدش به او به شدت عشق بورزند.
اراده معطوف به حیات است که سبب می شود مردم با دیدن مسافران جذاب در راهروی قطارهای بین شهری عقل خود را از دست بدهند.

👤 #آلن_دوباتن
📚 #تسلی_بخشی_های_فلسفه
🔃 برگردان #عرفان_ثابتی

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2.
■ به نظرم رومانتیسیزم درباره اش ایده ی نادرستی دارد تأكیدی است که به نقش غریزه می کند. در طول تاریخ ما با ایده ی ازدواج عاقلانه و منطقی مواجه بوده ایم که ناگهان رومانتیک ها ایده ی ازدواج براساس غریزه را پیش می کشند. ازدواج براساس احساس خاص. نکته اینجاست که لازم نیست دانش عمیقی در مورد روانشناسی و روان درمانی داشته باشیم که در مورد ایده ی محوری روان درمانی بدانیم. ایدهی محوری روان درمانی عبارت است از اینکه شیوه ی عاشقی کردن ما به عنوان انسان های بالغ عمیقا بازتاب و متأثر از درک ما از عشق در دوران کودکی است. این سنگ بنای روان درمانی است. با نگاهی به رابطه ی بالغانه ی فرد می توان به دانش وی از عشق در کودکی میلیونها اتصال برقرار کرد. مشکل اینجاست که روش یادگیری ما درباره ی عشق در کودکی با احتمال بسیار بالایی مسأله دار بوده است. مسلما محبت دریافت کرده ایم اما به طریقی همزمان والدینمان با ارائه ی خدمات به ما آسیب رسانده اند البته بدون قصد و غرض. و این مسأله پیامدهای مشخصی برای ظرفیت ما در یافتن عشق در دوران بزرگسالی دارد. چون اغلب در بزرگسالی می کوشیم عشقی را پیدا کنیم که از دوران کودکی شناخته ایم. اما عشقی که ما در کودکی تجربه کرده ایم لزوما بی مسأله نبوده. درواقع به صورتی خیلی خاص همین عشق به معیار ما برای یافتن عشق در دوران بزرگسالی بدل می شود. بنابراین وقتی آدم ها می گویند در عشق به دنبال پیدا کردن کسی هستند که خوشحالشان کند ، به آنها رضایت یا آرامش بدهد ، لزوما نمی توان حرفشان را باور کرد. اتفاقا برعکس، وقتی در دوران بزرگسالی به دنبال شریک می گردیم در واقع به دنبال یافتن کسی هستیم که به ما حس آشنایی می دهد و اغلب با آدم هایی که مواجه می شویم در سطح مراقبت، دستودل بازی و لطفی که به ما دارند احساس قرابت نمی کنیم. به نظرمان عجیب می آید و می گوییم من با این نوع رفتار احساس راحتی نمی کنم.

📚 #عشق_کار_و_منزلت_در_عصر_مدرن
👤 #آلن_دوباتن

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
▪️یکی از ژرف ترین اسرار #عشق این است: «چرا او؟»
چرا از بین تمام گزینه های ممکن، چنان میل شدیدی به این فرد داریم؟ چرا او را بالاتر از دیگران می نشانیم، در حالی که صحبت او روشنگرانه ترین صحبت و عادت هایش مناسب ترین عادت ها نبوده است؟ و چرا به رغم حسن نیت، نتوانستیم به دیگران علاقه جنسی پیدا کنیم، دیگرانی که شاید در واقع همان قدر جذاب باشند و شاید زندگی کردن با آن ها راحت تر باشد؟

این مشکل #شوپنهاور را متعجب نکرد.
« ما آزاد نیستیم که عاشق همه شویم، زیرا نمی توانیم از همه بچه های تندرستی داشته باشیم. #اراده_معطوف_به_حیات ما را به سوی افرادی جلب می کند که شانس ما را برای ایجاد بچه های زیبا و باهوش زیاد می کنند، و ما را از کسانی دور می کند که این شانس را کاهش می دهند. »
#عشق چیزی نیست مگر جلوه آگاهانه کشف والدی آرمانی از جانب اراده معطوف به حیات :
لحظه عاشق شدن دو نفر - یا به تعبیر بسیار مناسب؛ خوش آمدن آنها از یکدیگر را در واقع باید نخستین مرحله در شکل گیری فردی جدید دانست.

📚 #تسلی_بخشی_های_فلسفه
👤 #آلن_دوباتن
🔃 ترجمه #عرفان_ثابتی
📖 صفحه 226

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
تنها بچه‌ها نیستند که بچگانه رفتار می‌کنند. بزرگسالان نیز ورای هارت و پورت‌هایشان، متناوبا بازیگوش، مضحک، خیال‌باف، آسیب‌پذیر، افسارگسیخته، وحشت‌زده، شرمسار و نیازمند دلداری و گذشت می‌شوند.
ما در دیدن شیرینی و شکنندگی بچه‌ها و طبیعتا کمک کردن به آنها و آرام‌کردن‌شان حسابی خبره هستیم. می‌دانیم که نزد آنان چطور بدترین وسواس‌ها، کینه‌جویی‌ها و خشم‌های خود را کنار بگذاریم. می‌توانیم انتظارات‌مان را واسنجی کنیم و توقعات کمتری نسبت به همیشه داشته باشیم؛ دیرتر عصبانی می‌شویم و کمی بیشتر نسبت به امکان عصبانیت ناخواسته هوشیاریم. ما خودخواسته با آنان با مهربانی رفتار می‌کنیم ولی به طرز عجیب و اسفناکی از بروز چنین مهری به هم‌سن‌وسالان‌مان روی‌گردانیم. زندگی کردن در دنیایی که انسان‌های بسیاری با بچه‌ها خوش‌رفتاری می‌کنند، فوق‌العاده است. حتی بهتر هم می‌شد اگر در جهانی زندگی می‌کردیم که نسبت به خصلت‌های بچگانه‌ی یکدیگر کمی خوش‌رفتارتر بودیم.

👤 #آلن_دوباتن

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
▪️یکی از ویژگی‌های دوست این است که آن‌قدر مهربان است که در مقایسه با اکثر مردم، بخش‌های بیشتری از وجود ما را بهنجار می‌داند.
هنگام گفتگو با مخاطبی عادی، بسیاری از نظرهای خود را به دلیل بسیار زننده بودن، جنسی بودن، مأیوسانه بودن، احمقانه بودن، هوشمندانه بودن یا احساساتی بودن بیان نمی‌کنیم، ولی این نظرها را با دوستان خود در میان می‌گذاریم.

دوستی، توطئه‌ای کوچک است علیه آنچه دیگران معقول می‌پندارند!

📚 #تسلی_بخشی_های_فلسفه
👤 نویسنده #آلن_دوباتن

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ زمانی، آن‌موقع که شخص به موقعیت مالی و اجتماعی خاصی می‌رسید، فکر می‌کرد که برای ازدواج آماده است: زمانی‌که خانه‌ای به اسم خود داشت، جهیزیه‌اش آماده بود، مهارت‌ها و شایشتگی‌هایش روی طاقچه ردیف بود یا چند گاو و یک قطعه زمین از آنِ خود داشت.
سپس تحت‌ تاثیر ایدئولوژی رمانتیک، مجموع این واقعیات، زیادی آزمندانه و حسابگرانه به نظر رسیدند و تمرکز به سمت ویژگی‌های عاطفی برگشت‌. این تفکر به وجود آمد که داشتن "احساساتِ" درست مهم است؛ مثلاً این حس ناگهانی که شخص معشوقه را یافته، باور به اینکه کاملا درک خواهد شد، اطمینان از اینکه هرگز نمی‌خواهد با کس دیگری هم‌آغوش شود‌.
ربیع حالا می‌داند که تفکرات رمانتیک، دستورالعمل ایجاد فاجعه‌اند. آمادگی او برای ازدواج بر پایه‌ی معیارهای کاملاً متفاوت است. او برای ازدواج آماده است زیرا (به عنوان اولین مورد از این فهرست) از کمال‌طلبی دست برداشته است.
اینکه معشوق را "تمام و کمال" بدانیم، تنها نشان می‌دهد که نتوانسته‌ایم او را بشناسیم. تنها زمانی می‌توانیم ادعا کنیم به تدریج در حال شناخت یک نفر هستیم که آن شخص سخت ما را مایوس کرده باشد.
با این حال، مشکل فقط از سوی معشوق نیست. هرکسی را می‌بینیم اصولاً عیب و ایراد دارد: غریبه‌ی داخل قطار، دوست قدیمی دوران مدرسه، دوست جدید اینترنتی...
هر کدام از این‌ها نیز قطعاً ممکن است ما را مایوس کنند. حقایق زندگی شکل تمام رفتارهای طبیعی ما را تغییر داده‌اند. هیچ‌کس در میان ما نیست که در زندگی آسیب ندیده باشد. رفتار پدران و مادران همه‌ی ما (به ناچار) پایین‌تر از ایده‌آل بوده است. ما به جای توضیح دادن دعوا می‌کنیم، به جای یاد دادن غر می‌زنیم، به جای تجزیه و تحلیل کردنِ نگرانی‌هایمان بی‌قرار می‌شویم، دروغ می‌گوییم و تقصیر را گردن افراد بی‌گناه می‌اندازیم.

📚 #سیر_عشق
👤 #آلن_دوباتن
🔃 برگردان #زهرا_باختری
📖 صفحات 229 و 230

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
هر اثر هنری به فضای روحی و روانی خاصی آغشته است: یک تابلوِ نقاشی ممکن است آرام یا بی‌قرار باشد، جسورانه یا محتاط، فروتن یا مطمئن، مردانه یا زنانه، بورژوا یا اشرافی و این‌که ما کدام نوع را ترجیح دهیم بیانگر تفاوت‌های روحی زیادمان است. ما مشتاق هنری هستیم که جبرانی باشد برای آسیب‌پذیری‌های درونی‌مان و کمک کند به تعادلی ماندگار دست یابیم. زمانی یک اثر را زیبا می‌دانیم که از فضایلی برخوردار باشد که خود از آن‌ها بی‌بهره‌ایم و کاری را زشت توصیف می‌کنیم که حالات یا مضامینی را به ما تحمیل می‌کنند که یا از جانب آن‌ها احساس تهدید می‌کنیم یا منکوب آن‌ها هستیم. هنر نویدبخش تکامل درونی است.


بسیاری از بهترین آثار هنری که در طول تاریخ خلق شده‌اند آشکارا درگیر یک مأموریت اخلاقی بوده‌اند: تلاشی برای تشویق خودِ بهتر ما از طریق پیام‌های رمزی پندواندرز. ممکن است آثار هنری‌ای را که به ما پند می‌دهند هم دستوری و هم غیرضروری بدانیم، اما اگر این‌طور فکر کنیم فرض را بر این گذاشته‌ایم که تشویق شدن به فضایل، همیشه نقطهٔ مقابل آن چیزی است که دوست داریم. بااین‌حال در واقع وقتی آرام‌ایم و تحت‌فشار انتقادها نیستیم بیشترمان به خوب بودن تمایل داریم و تذکرهای جورواجور برای خوب بودن به‌نظرمان اشکالی ندارد؛ فقط هر روز این‌قدر پُرانگیزه نیستیم. در ارتباط با آرزوی‌مان برای خوب بودن از آن چیزی رنج می‌بریم که آن را ارسطو «آکرازیا»، یا ضعف اراده، نامیده است. می‌خواهیم در روابط‌مان خوب عمل کنیم، اما تحت‌فشار که هستیم اشتباه می‌کنیم. می‌خواهیم بازدهی‌مان را افزایش دهیم، اما در مرحلهٔ بحرانی انگیزه‌مان را از دست می‌دهیم. در این وضعیت می‌توانیم از آثار هنری که ما را تشویق می‌کنند بهترین نسخه‌های خودمان باشیم بسیار سود ببریم، چیزی که در صورت وجود ترس بیمارگون از دخالت‌های بیرونی یا گمان کمال به خود بردن صرفاً مایهٔ نفرت‌مان می‌شد.


بهترین نوع هنر پندآموز، هنری که اخلاقی است بی‌این‌که اخلاق‌مآبانه باشد، می‌داند چه‌قدر جذب چیزهای اشتباه شدن آسان است. این نوع هنر به این حقیقت زنده است که آدم‌های کاملاً خوب نهایتاً اشتباهاتِ بزرگ می‌کنند و این کار را ناخواسته انجام می‌دهند.


هزاربار می‌شنویم که باید همسایه‌مان را دوست داشته باشیم و سعی کنیم همسر خوبی باشیم، اما این نسخه‌ها وقتی از روی عادت تکرار می‌شوند تمام معنای خود را از دست می‌دهند


توقع نداشته باشید که سفرهای ارزشمند آسان باشند


هنر می‌تواند از طریق یادآوری‌های به‌موقع و شهودی دربارهٔ تعادل و خوبی ــ که هیچ‌وقت نباید فرض کنیم به اندازهٔ کافی درباره‌شان می‌دانیم ــ کمک کند در وقت‌مان صرفه‌جویی کنیم؛ و زندگی‌مان را نجات دهیم.


الکساندر پوپ کارکرد اصلی شعر را این می‌دانست که به افکار نیمه‌شکل‌یافتهٔ ما بیانی واضح و آشکار می‌دهد «آن‌چه اغلب به آن فکر شده، اما هیچ‌گاه به این خوبی ابراز نشده است.» به عبارت دیگر، بخشی فرّار و گریزان از افکار خود ما، تجربیات خود ما، انتخاب و ویرایش‌شده و بهتر از آن‌چه قبلاً بوده است به ما بازگردانده می‌شود، به‌گونه‌ای که نهایتاً احساس می‌کنیم شناخت روشن‌تری از خود داریم.


هنر به خودشناسی می‌افزاید و شیوه‌ای عالی است برای منتقل کردن حاصل این شناخت به دیگر مردمان.


از آن‌جا که هنر این توانایی را دارد که به ما در فهمیدن خودمان و ارتباط برقرار کردن با دیگران کمک کند، برای‌مان بسیار مهم است که چه آثار هنری دوروبرمان باشند. حتا وقتی بودجهٔ محدودی داریم وقت زیادی را برای فکر کردن دربارهٔ دکوراسیون داخلی صرف می‌کنیم، دربارهٔ اشیایی که از آن‌ها برای ابراز هویت‌مان به جهان استفاده می‌کنیم. راه نامهربانانهٔ تحلیل دغدغه‌مان دربارهٔ چگونگی تزیین خانه این است که بگوییم صرفاً قصد خودنمایی داریم، به عبارت دیگر به مردم بگوییم چه‌قدر تأثیرگذار و چه‌قدر موفق هستیم؛ اما به طور کلی، فرایند انسانی‌تر و بسیار جذاب‌تری در هنر طراحی داخلی جریان دارد. ما دوست داریم که خودمان را بنمایانیم، اما کارما صرفاً مباهات کردن و فخر فروختن نیست. سعی داریم دیگران را با شخصیت خود آشنا کنیم، به‌گونه‌ای که شاید کلمات اجازه ندهند.

این‌گونه نیست که آثار هنری را صرفاً دوست داشته باشیم؛ بلکه، در مورد برخی مثال‌های ارزشمند خاص، کمی هم شبیه آن‌هاییم. آن‌ها رسانه‌ای‌اند که با آن‌ها خودمان را می‌شناسیم و به دیگران اجازه می‌دهیم بیشتر دربارهٔ ما بدانند.

📚 #هنر_همچون_درمان
👤 نویسنده: #آلن_دوباتن، #جان_آرمسترانگ
🔃 مترجم: #مهرناز_مصباح

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
■ #شوپنهاور به جای توجه به مثال های سستی از عزل عقل، به نیرویی در درون ما پرداخت که به نظر او همواره بر عقل غلبه دارد، نیرویی آن قدر قوی که همه نقشه ها و داوری های عقل را دستکاری می کند، و این نیرو را اراده معطوف به حیات (Wille zum leben) نامید و آن را سائقهای ذاتی در انسان ها برای بقا و تولید مثل تعریف کرد.

اراده معطوف به حیات حتی افسردگان واداده را در هنگام کشتی شکستگی یا بیماری شدید به مبارزه برای بقا رهنمون می شود.
این نیرو تضمین می کند که متفکرترین و حرفه ای ترین افراد هم با دیدن کودکانی که غان و غون میکنند اغفال شوند.
حتی اگر تحت تأثیر قرار نگیرند که به هر حال بچه ای داشته باشند و به محض تولدش به او به شدت عشق بورزند.
اراده معطوف به حیات است که سبب می شود مردم با دیدن مسافران جذاب در راهروی قطارهای بین شهری عقل خود را از دست بدهند.


👤 #آلن_دوباتن
📚 #تسلی_بخشی_های_فلسفه
🔃 برگردان #عرفان_ثابتی

. l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
«حقیقت این بود که امکان نداشته این جهان کار موجودی رحیم بوده باشد، بلکه کار شیطانی بوده که موجودات را آفریده تا از مشاهدهٔ رنج‌های آن‌ها لذت ببرد؛ داده‌ها به این نکته اشاره می‌کردند، و من به این امر عقیده پیدا کردم.»

آرتور شوپنهاور، از کتاب تسلی‌بخشی‌های فلسفه، آلن دوباتن، ترجمهٔ عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس، چاپ هفدهم۱۳۹۷، ص۲۰۶

«زندگی کسب و کاری اندوهناک است، تصمیم گرفته‌ام آن را صرف تأمل دربارهٔ خودش کنم.»

آرتور شوپنهاور، از کتاب تسلی‌بخشی‌های فلسفه، آلن دوباتن، ترجمهٔ عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس، چاپ هفدهم۱۳۹۷، ص۲۰۸

«زندگی آن قدر کوتاه، نامعلوم، و زودگذر است که ارزش ندارد با تقلای زیاد خود را به دردسر بیندازیم.»

آرتور شوپنهاور، از کتاب تسلی‌بخشی‌های فلسفه، آلن دوباتن، ترجمهٔ عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس، چاپ هفدهم۱۳۹۷، ص۲۰۸

«زندگی به مرگ فردی و شخصی می‌خندد؛ زیرا پس از مرگ شخص در نسل او و نسل اشخاص و افراد دیگر باقی می‌ماند و حتی اگر جریان آن در یک مسیر خشک گردید، در هزاران مسیر دیگر جریانی پهن‌تر و عمیق‌تر پیدا می‌کند. انسان چگونه می‌تواند نجات پیدا کند؟»

آرتور شوپنهاور، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیست‌وششم۱۳۹۶، ص۳۰۴

«در میان این‌همه نگرانی و اضطراب دو دلداده را می‌بینیم که با حرص و شوق تمام همدیگر را در نهان و با ترس و لرز در آغوش می‌کشند. این ترس و واهمه بهر چیست؟ برای این‌که این دو عاشق دلداده خیانت می‌کنند و می‌خواهند این زندگی ذلت‌بار مسکنت‌آمیز را به دیگری منتقل کنند؛ زیرا در غیر این صورت حیات به زودی به پایان خواهد رسید؛ این است سرّ عمیق حیا و شرمی که در عمل تولید مثل موجود است.»

آرتور شوپنهاور، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیست‌وششم۱۳۹۶، ص۳۰۴

«زندگی کوتاه است ولی حقیقت دورتر می‌رود و بیشتر عمر می‌کند؛ بگذار تا حقیقت را بگوییم.»

آرتور شوپنهاور، از کتاب تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمهٔ عباس زریاب خوئی، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ بیست‌وششم۱۳۹۶، ص۲۷۹

👤 #آرتور_شوپنهاور
📚 #تاریخ_فلسفه، #ویل_دورانت
📚 #تسلی_بخشی_های_فلسفه، #آلن_دوباتن

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
‍ ■ گزیده جملاتی از #اپیکورس (۳۴۱–۲۷۰ پیش از میلاد) فیلسوف بزرگ یونانی

«اجبار، بدچیزی است، اما هیچ اجباری نیست که تحت جبر زندگی کنیم.»

Werkfragmente / نامه‌ها و امثال

«مرگ، ما را لمس نمی‌کند.»

Hauptlehrsätze

«هر کمالی که در خیال خود به خدایان نسبت دهید باز خدای شما لایق پرستش و ستایش نیستند. خدایان شما کاملاً خنثی و بی فایده اند حتی مصریان که چنین مورد تمسخر شما قرار دارند جانورانی را نمی‌پرستند مگر به خاطر سودمندی آن.»

به نقل از #دیوید_هیوم. جستاری در باب اصول اخلاق

«هرآن‌کس که زندگی را بدرود گوید، پنداری که از نو زاده شده‌است.»

Werkfragmente / نامه‌ها و امثال

«سرآغاز و سرچشمهٔ همهٔ خوبی‌ها لذت شکم است. حتی حکمت و فرهنگ را باید راجع به آن دانست.»

اپیکور، #تسلی_‌بخشی_‌های_فلسفه، #آلن_دوباتن، ترجمهٔ عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس، چاپ هفدهم۱۳۹۷، ص۶۱

«اگر من لذت‌های چشایی و لذت‌های عشق و لذت‌های بینایی و شنوایی را کنار بگذارم، دیگر نمی‌دانم خیر را چگونه تصور کنم.»

اپیکور، #تسلی_‌بخشی_‌های_فلسفه، #آلن_دوباتن، ترجمهٔ عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس، چاپ هفدهم۱۳۹۷، ص۶۰

«من فاقد چیزی هستم که نمی‌دانم چیست و خود آفریدهٔ چیزی است که نامش را نمی‌دانم.»

اپیکور، گوژپشت نتردام، ویکتور هوگو، ترجمهٔ جواد محیی، انتشارات خسرو شیرین، چاپ اول ۱۳۹۶، ص۲۹۸

«از میان تمام نعمت‌هایی که سرنوشت به ما ارزانی داشته‌است، هیچ نعمتی بالاتر از دوستی نیست - نه ثروت و نه لذت.»

«با مرگ سر و کاری ندارم. وقتی من هستم، او نیست؛ وقتی او باشد، من نیستم.»

«روح نمی‌تواند جدای از جسم زنده بماند، زیرا باید بدانیم که روح نیز بخشی از جسم است.»

«پذیرفتن این امرِ بنیادین که عمرِ فساد و پلیدی کوتاه است، به تو قوت قلب خواهد داد.»

«تا احساس هست، مرگ نیست و وقتی مرگ بیاید دیگر احساس نیست.»

«توجه داشته باشید که نتیجه حاصل از یک سخن کوتاه و یک گفتار بلند، برابر است.»

«ثمره شیرین عدالت، آرامش درونی است.»

«حیوانات و کودکان آیینه طبیعت‌اند.»

«خدایانِ مورد علاقه خود را ستایش کن و دامن خود را به ننگ پذیرش یک مذهب ظالم و منفور آلوده مدار.»

«سپاس بر طبیعت، این نگهبان مدیر و مدبر که ضرورت‌های زندگی را سهل‌الوصول، و آنچه را صعب‌الحصول است، غیرضروری آفرید.»

«کاری نکن که با افشای آن، ترس دامنگیرت شود.»

«من آدمیان را به‌شادی بادوام می‌خوانم نه فضایل بی‌حاصل و یاوه که انسان باید با اضطراب و نگرانی منتظر میوه‌هایش بماند."

«کسی که از اندک خویش خشنود نباشد هیج چیز خوشنودش نخواهد کرد.»

«آنچه را که دارید با تمایل به آنچه ندارید، خراب نکنید. بخاطر بسپار که آنچه که شما اکنون دارید یک بار جزء مواردی بود که فقط به آن امید داشتید.»

«تا زمانی که ما هستیم، مرگ نیست و زمانی که مرگ هست، دیگر ما نیستیم.»

👤 #اپیکورس

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2
#سنکا؛ در باب #ناکامی

از دیدگاه #سنکا عصبانیت نه از فوران مهارنشدنی هیجانات بلکه از اشتباه اساسی(و مهارشدنی) قوه تعقل ناشی می شود....
عصبانیت تنها ممکن است با تکیه بر برخی عقاید عقلانی ظهور کند؛اگر ما بتوانیم عقاید خود را تغییر دهیم،گرایش خود به عصبانیت را تغییر خواهیم داد.
هروقت از دستیابی به امر مورد علاقه خود باز بمانیم،عصبانیت ما رافرا نمی گیرد؛فقط هنگامی عصبانی می شویم که عقیده داشته باشیم لیاقت به دست آوردن آن چیز را داریم.
شدیدترین عصبانیت های ما ناشی از رویدادهایی هستند ک درک ما از اصول هستی را نقض می کنند...
هرگاه از امیدواری بیش از حد دست برداریم،دیگر عصبانی نخواهیم شد....

سنکا برای دور ماندن از اضطراب به شیوه ای حکیمانه از ما می خواهد که فکر کنیم رویدادهای بد احتمالا رخ خواهند داد ولی اضافه می کند که هرگز احتمال ندارد به اندازه ای که می ترسیم بد باشند...
در جایی،نصیحت گونه می گوید:
اگر می خواهی تمام نگرانی ها را کنار بگذاری،فکر کن آنچه می ترسی «احتمالا» رخ دهد،«قطعا» رخ می دهد...

#سنکا؛ مقابله با #ناکامی

از نقطه نظر سنکا،حکمت یعنی تشخیص صحیح این که کجا آزادیم تا واقعیت را مطابق خواسته های خود شکل دهیم و کجا باید امر تغییرناپذیر را با آرامش بپذیریم.
#رواقیون به بیانی دیگر به تصویرسازی آن پرداخته اند.مطابق آن ما موجوداتی هستیم که گاهی قادر به تغییر اموریم ولی با وجود این همواره مقهور ضرورت های بیرونی هستیم.ما شبیه سگ هایی هستیم که به گاری پیش بینی ناپذیری بسته شده ایم.قلاده ما آن قدر بلند هست که به ما درجه ای از آزادی عمل بدهد،ولی آن قدر بلند نیست که به ما اجازه دهد هرکجا خواستیم برویم.
«انسان ها نیز مانند همان سگ حتی اگر نخواهند،مجبور خواهند شد از آنچه مقدر است تبعیت کنند.»
سنکا نیز چنین تعبیری می آورد؛
«حیوانی که با حلقه طناب در می افتد،آن را سفت تر می کند... هیچ یوغی آن قدر سفت نیست که اگر حیوانی با آن کشیده شود کم تر از هنگامی که با آن بجنگد آسیب نبیند.یک راه تسکین شرور طاقت فرسا این است که به آن ها تن دهیم و در برابر ضرورت زانو بزنیم.»
ولی نکته اصلی سنکا چیزی ظریف تر است.
پذیرفتن چیزی غیرضروری به عنوان امری ضروری،همان اندازه غیرعاقلانه است که طغیان علیه چیزی ضروری.
با پذیرش امر غیرضروری و انکار امر ممکن،
همان اندازه می توان به سادگی گمراه شد که با انکار امر ضروری و طلب امر غیرممکن.
این بر عهده عقل است که میان این امور تمایز گذارد....
عقل به ما اجازه می دهد که دریابیم چه زمانی خواسته های ما تضادی تغییرناپذیر با واقعیت دارند،و سپس به ما امر می کند با میل و رغبت،نه با ناراحتی و تلخی،خود را تسلیم ضرورت ها کنیم....

سنکا از تماشای طبیعت آرامش زیادی پیدا می کرد-شاید به این دلیل که پدیده های قدرتمند طبیعت همه چیزهایی را به ما یادآوری می کنند که قادر به تغییر آن ها نیستیم،همه چیزهایی که باید بپذیریم.
«زمستان هوای سرد را به همراه می آورد و ما مجبوریم بلرزیم.تابستان با گرمای خود باز می گردد و ما مجبوریم عرق کنیم....ممکن است با حیوانات وحشی روبرو شویم،یا با انسان هایی ویرانگرتر از هر جانوری...و ما نمی توانیم نظام چیزها را تغییر دهیم...ارواح ما باید خود را با همین قانون[طبیعت] سازگار کنند،از این قانون اطاعت کنند...چیزی را که نمی توانی اصلاح کنی بهتر است قبول کنی.»

👤 #آلن_دوباتن
📚 #تسلی_بخشی_های_فلسفه
📖 خلاصه برداری صفحه 95-131

l👇 عضو شوید 👇l
@Philosophers2