الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#برادرها
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
Forwarded from الوارثین(تخریب لشگر ۱۰) (الوارثین)
🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹
🌹🍃
#تقاضای_یک_فرمانده
#بداد_خود_برسید
#شهید_حاج_عبدالله_نوریان
✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

بچه_های_تخریب مشغول تمرینات #غواصی در رودخانه کارون بودند و تقریبا روزی 15 ساعت در آب سرد غواصی میکردند .
شبها اکثرا بیدار بودند و یکی دو ساعت به اذان صبح از آب بیرون میومدند و بعضی ها از شدت سرما و خستگی خوابشون میبرد.
توی این شرایط حاجی قبل از اذان صبح وارد #مقر_ام_النوشه (کنار رود کارون ) شد و برای خوندن نماز شب رفت داخل حسینیه.
دیدند مثل همه سحرها حسینیه شلوغ نیست .
بعد از نماز با بلند گو اعلام کردند برادرها برای صبحگاه مقابل حسینیه حضور پیدا کنند.
همه که جمع شدند .بعد از قرآن و دعای صبحگاهی #حاج_عبدالله صحبتهاش رو شروع کرد.
چهره گرفته حاجی نشان عدم رضایت توش بود.
حاجی شروع کرد از اهمیت نماز گفتن.
با حالت التماس میگفت: #برادرها_چرا_تا_موقع_اذان_توی_چادرها_خوابید.
ما قرارمون این نبود.
و ادامه داد: آنکس که شب را تا به صبح خوابید عمرش گذشت .آنکس که شب را تا به صبح به شب زنده داری گذراند.عمرش گذشت.آنکس که بد بود عمرش گذشت آنکس که خوب بود عمرش گذشت.عمر ما به هرنحوی که گذشت ، گذشت و دیگر برنمیگردد.
دیروز گذشت و امروز هم دارد به ما میگوید من آمدم و اگر بروم دیگر برنمیگردم.
با این گفته حاجی سرها پایین افتاد و #صدای_گریه_بچه_ها_بلند_شد.
#برادرها_بداد_خودتون_برسید.
هرکس باید جوابگوی اعمالش باشد.برادرها تا اذان صبح خوابیدن برای ما نیست. #بچه_ها_ی_تخریب باید یکساعت قبل از اذان صبح بیدارباشند ومشغول عبادت .منتظرنباشید بلند گو اذان پخش کند و با اذان بلند گو برای نماز مهیا شوید.
#برادرها_وقت_تنگ_است.
بداد خود برسید.
اینجا همه بچه ها صدا بگریه بلند کردند.
شاید خواننده این سطور بگوید عجب #فرمانده_خود_خواهی.چه توقعی از یک عده جوون که تا پاسی از شب در آب سرد زمستان رودخانه کارون مشغول #غواصی بودند دارد.
اما اینگونه نبود..حاج عبدالله بر قلب نیروهاش سیطره داشت..او از خستگی و تلاش #بچه_های_تخریب خبر داشت.
اما او یک مربی و مرشد بود.و با بچه هاش پیمان بسته بود که با هم طی طریق کنند و کسی در راه از بقیه جانماند.
حاجی وقتی گریه بچه ها رو دید. #به_خودش_خطاب_کرد که:
یکی بگوید بیچاره تو برو به داد خودت برس!!!!!
من انشاءالله به داد خودم میرسم.شما هم #به_داد_خود_برسید_که_وقت_تنگ_است.
بچه ها باور کنید که وقت نیست.
#سردار_تخریب_شهید_حاج_عبدالله_نوریان فرمانده مهندسی رزمی و تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) در روز 4 اسفند 64 در حال زدن جانپناه برای رزمندگان در شهر فاو به شهادت رسید.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌺🌿🍃🌺🌿🍃🌺🌿
🍃🌺🌿🍃🌺🌿
🍃🌺🌿

🌹🍃#عبدالله_بر_فلبها_فرماندهی_میکرد🌹🍃
#سردار_شهید_حاج_عبدالله_نوریان
فرمانده تخریب و مهندسی لشگر10سیدالشهداء(ع)
#عملیات_والفجر_8


✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی
👇👇👇👇
این متن رو با حوصله تا آخرش بخونید

حاجی هرکجا میرفت با خودش معنویت رو هم میبرد.
توی مسایل معنوی ، کشته و مرده #نماز بود.
حاج عبدالله تجربه کرده بود که اگر نماز قبول شد بقیه کارها هم قبول میشه..
یکی دو هفته قبل از شهادتش با وجود اینکه مسوولیت سنگین مهندسی لشگر رو هم به عهده داشت و مدام جهت احداث سنگر و استحکامات در خط در رفت وآمد بود و از طرفی هم بچه های تخریب مشغول تمرینات غواصی در رودخانه کارون بودند و تقریبا روزی 15 ساعت در آب سرد غواصی میکردند .شبها اکثرا بیدار بودند و یکی دو ساعت به #اذان_صبح از آب بیرون میومدند و بعضی ها از شدت سرما و خستگی خوابشون میبرد.توی این شرایط #حاجی_قبل_از_اذان_صبح_وارد_مقر_ام_النوشه شد و برای خوندن نماز شب رفت داخل حسینیه.
دیدند مثل همه سحرها حسینیه شلوغ نیست .
بعد از نماز با بلند گو اعلام کردند برادرها برای صبحگاه مقابل حسینیه حضور پیدا کنند.
همه که جمع شدند .بعد از قرآن و دعای صبحگاهی حاج عبدالله صحبتهاش رو شروع کرد..
چهره گرفته حاجی نشان عدم رضایت توش بود.
حاجی شروع کرد از نماز گفتن.با حالت التماس میگفت..برادرها چرا تا موقع اذان توی چادرها خوابید.
#ما_قرار_مون_این_نبود.
و ادامه داد:
آنکس که شب را تا به صبح خوابید عمرش گذشت .
آنکس که شب را تا به صبح به شب زنده داری گذراند.عمرش گذشت.
آنکس که بد بود عمرش گذشت.
آنکس که خوب بود عمرش گذشت.
عمر ما به هرنحوی که گذشت ، گذشت و دیگر برنمیگردد.
دیروز گذشت و امروز هم دارد به ما میگوید من آمدم و اگر بروم دیگر برنمیگردم.
با این گفته حاجی سرها پایین افتاد و صدای گریه بچه ها بلند شد.
و ادامه داد.......
#برادرها_بداد_خودتون_برسید.
هرکس باید جوابگوی اعمالش باشد.
#برادرها_تا_اذان_صبح_خوابیدن_برای_ما_نیست.
بچه های تخریب باید یکساعت قبل از اذان صبح بیدارباشند ومشغول عبادت .
منتظرنباشید بلند گو اذان پخش کند و با اذان بلند گو برای نماز مهیا شوید.
#برادرها_وقت_تنگ_است_بداد_خود_برسید.
اینجا همه بچه ها صدا بگریه بلند کردند.
شاید خواننده این سطور بگوید عجب فرمانده خودخواهی.
چه توقعی از یک عده جوون که تا پاسی از شب در آب سرد زمستان رودخانه کارون مشغول غواصی بودند دارد..اما اینگونه نبود.. #حاج_عبدالله_بر_قلب_نیروهاش_سیطره_داشت..او از خستگی و تلاش بچه های تخریب خبر داشت.اما او یک مربی و مرشد بود.و با بچه هاش پیمان بسته بود که با هم طی طریق کنند و کسی در راه از بقیه جانماند.
حاجی وقتی گریه بچه ها رو دید.به خودش خطاب کرد که:یکی بگوید بیچاره تو برو به داد خودت برس!!!!!من انشاءالله به داد خودم میرسم.شما هم به داد خود برسید که وقت تنگ است.
بچه ها باور کنید که وقت نیست.
حاجی دست راستش رو بالا آورد و رو به بچه ها گفت :برادرها!!!!چه کسی دستش پره !!!منکه دستم خالیه.
یکی از رزمنده های مسن تر گردان برای اینکه فضا رو عوض کنه..گفت :حاج آقا ، انشاءالله که دستشون پره و برای تایید حرفهاش ، گفت: برادرها صلوات بفرستند.
بعد از فرستادن صلوات.حاجی بر افروخته شد و گفت :هرکسی دستش پره..اینجا چه میکنه..اگر دستتون پره بلند شوید و بروید...ودست خالیش را به بچه ها نشان داد و با حالت تضرع گفت: #برادرها_هممون_دستمون_خالیه...

🍃🌺🌿🍃🌺🌿🌺🌿🍃🌺🌿🍃🌺🌿🍃🌺🌿
🍃🌺🌿 @alvaresinchannel
Forwarded from الوارثین(تخریب لشگر ۱۰) (الوارثین)
🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹
🌹🍃
#تقاضای_یک_فرمانده
#بداد_خود_برسید
#شهید_حاج_عبدالله_نوریان
✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

بچه_های_تخریب مشغول تمرینات #غواصی در رودخانه کارون بودند و تقریبا روزی 15 ساعت در آب سرد غواصی میکردند .
شبها اکثرا بیدار بودند و یکی دو ساعت به اذان صبح از آب بیرون میومدند و بعضی ها از شدت سرما و خستگی خوابشون میبرد.
توی این شرایط حاجی قبل از اذان صبح وارد #مقر_ام_النوشه (کنار رود کارون ) شد و برای خوندن نماز شب رفت داخل حسینیه.
دیدند مثل همه سحرها حسینیه شلوغ نیست .
بعد از نماز با بلند گو اعلام کردند برادرها برای صبحگاه مقابل حسینیه حضور پیدا کنند.
همه که جمع شدند .بعد از قرآن و دعای صبحگاهی #حاج_عبدالله صحبتهاش رو شروع کرد.
چهره گرفته حاجی نشان عدم رضایت توش بود.
حاجی شروع کرد از اهمیت نماز گفتن.
با حالت التماس میگفت: #برادرها_چرا_تا_موقع_اذان_توی_چادرها_خوابید.
ما قرارمون این نبود.
و ادامه داد: آنکس که شب را تا به صبح خوابید عمرش گذشت .آنکس که شب را تا به صبح به شب زنده داری گذراند.عمرش گذشت.آنکس که بد بود عمرش گذشت آنکس که خوب بود عمرش گذشت.عمر ما به هرنحوی که گذشت ، گذشت و دیگر برنمیگردد.
دیروز گذشت و امروز هم دارد به ما میگوید من آمدم و اگر بروم دیگر برنمیگردم.
با این گفته حاجی سرها پایین افتاد و #صدای_گریه_بچه_ها_بلند_شد.
#برادرها_بداد_خودتون_برسید.
هرکس باید جوابگوی اعمالش باشد.برادرها تا اذان صبح خوابیدن برای ما نیست. #بچه_ها_ی_تخریب باید یکساعت قبل از اذان صبح بیدارباشند ومشغول عبادت .منتظرنباشید بلند گو اذان پخش کند و با اذان بلند گو برای نماز مهیا شوید.
#برادرها_وقت_تنگ_است.
بداد خود برسید.
اینجا همه بچه ها صدا بگریه بلند کردند.
شاید خواننده این سطور بگوید عجب #فرمانده_خود_خواهی.چه توقعی از یک عده جوون که تا پاسی از شب در آب سرد زمستان رودخانه کارون مشغول #غواصی بودند دارد.
اما اینگونه نبود..حاج عبدالله بر قلب نیروهاش سیطره داشت..او از خستگی و تلاش #بچه_های_تخریب خبر داشت.
اما او یک مربی و مرشد بود.و با بچه هاش پیمان بسته بود که با هم طی طریق کنند و کسی در راه از بقیه جانماند.
حاجی وقتی گریه بچه ها رو دید. #به_خودش_خطاب_کرد که:
یکی بگوید بیچاره تو برو به داد خودت برس!!!!!
من انشاءالله به داد خودم میرسم.شما هم #به_داد_خود_برسید_که_وقت_تنگ_است.
بچه ها باور کنید که وقت نیست.
#سردار_تخریب_شهید_حاج_عبدالله_نوریان فرمانده مهندسی رزمی و تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) در روز 4 اسفند 64 در حال زدن جانپناه برای رزمندگان در شهر فاو به شهادت رسید.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌺🌿🍃🌺🌿🍃🌺🌿
🍃🌺🌿🍃🌺🌿
🍃🌺🌿

🌹🍃#عبدالله_بر_فلبها_فرماندهی_میکرد🌹🍃
#سردار_شهید_حاج_عبدالله_نوریان
فرمانده تخریب و مهندسی لشگر10سیدالشهداء(ع)
#عملیات_والفجر_8


✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی
👇👇👇👇
این متن رو با حوصله تا آخرش بخونید

حاجی هرکجا میرفت با خودش معنویت رو هم میبرد.
توی مسایل معنوی ، کشته و مرده #نماز بود.
حاج عبدالله تجربه کرده بود که اگر نماز قبول شد بقیه کارها هم قبول میشه..
یکی دو هفته قبل از شهادتش با وجود اینکه مسوولیت سنگین مهندسی لشگر رو هم به عهده داشت و مدام جهت احداث سنگر و استحکامات در خط در رفت وآمد بود و از طرفی هم بچه های تخریب مشغول تمرینات غواصی در رودخانه کارون بودند و تقریبا روزی 15 ساعت در آب سرد غواصی میکردند .شبها اکثرا بیدار بودند و یکی دو ساعت به #اذان_صبح از آب بیرون میومدند و بعضی ها از شدت سرما و خستگی خوابشون میبرد.توی این شرایط #حاجی_قبل_از_اذان_صبح_وارد_مقر_ام_النوشه شد و برای خوندن نماز شب رفت داخل حسینیه.
دیدند مثل همه سحرها حسینیه شلوغ نیست .
بعد از نماز با بلند گو اعلام کردند برادرها برای صبحگاه مقابل حسینیه حضور پیدا کنند.
همه که جمع شدند .بعد از قرآن و دعای صبحگاهی حاج عبدالله صحبتهاش رو شروع کرد..
چهره گرفته حاجی نشان عدم رضایت توش بود.
حاجی شروع کرد از نماز گفتن.با حالت التماس میگفت..برادرها چرا تا موقع اذان توی چادرها خوابید.
#ما_قرار_مون_این_نبود.
و ادامه داد:
آنکس که شب را تا به صبح خوابید عمرش گذشت .
آنکس که شب را تا به صبح به شب زنده داری گذراند.عمرش گذشت.
آنکس که بد بود عمرش گذشت.
آنکس که خوب بود عمرش گذشت.
عمر ما به هرنحوی که گذشت ، گذشت و دیگر برنمیگردد.
دیروز گذشت و امروز هم دارد به ما میگوید من آمدم و اگر بروم دیگر برنمیگردم.
با این گفته حاجی سرها پایین افتاد و صدای گریه بچه ها بلند شد.
و ادامه داد.......
#برادرها_بداد_خودتون_برسید.
هرکس باید جوابگوی اعمالش باشد.
#برادرها_تا_اذان_صبح_خوابیدن_برای_ما_نیست.
بچه های تخریب باید یکساعت قبل از اذان صبح بیدارباشند ومشغول عبادت .
منتظرنباشید بلند گو اذان پخش کند و با اذان بلند گو برای نماز مهیا شوید.
#برادرها_وقت_تنگ_است_بداد_خود_برسید.
اینجا همه بچه ها صدا بگریه بلند کردند.
شاید خواننده این سطور بگوید عجب فرمانده خودخواهی.
چه توقعی از یک عده جوون که تا پاسی از شب در آب سرد زمستان رودخانه کارون مشغول غواصی بودند دارد..اما اینگونه نبود.. #حاج_عبدالله_بر_قلب_نیروهاش_سیطره_داشت..او از خستگی و تلاش بچه های تخریب خبر داشت.اما او یک مربی و مرشد بود.و با بچه هاش پیمان بسته بود که با هم طی طریق کنند و کسی در راه از بقیه جانماند.
حاجی وقتی گریه بچه ها رو دید.به خودش خطاب کرد که:یکی بگوید بیچاره تو برو به داد خودت برس!!!!!من انشاءالله به داد خودم میرسم.شما هم به داد خود برسید که وقت تنگ است.
بچه ها باور کنید که وقت نیست.
حاجی دست راستش رو بالا آورد و رو به بچه ها گفت :برادرها!!!!چه کسی دستش پره !!!منکه دستم خالیه.
یکی از رزمنده های مسن تر گردان برای اینکه فضا رو عوض کنه..گفت :حاج آقا ، انشاءالله که دستشون پره و برای تایید حرفهاش ، گفت: برادرها صلوات بفرستند.
بعد از فرستادن صلوات.حاجی بر افروخته شد و گفت :هرکسی دستش پره..اینجا چه میکنه..اگر دستتون پره بلند شوید و بروید...ودست خالیش را به بچه ها نشان داد و با حالت تضرع گفت: #برادرها_هممون_دستمون_خالیه...

🍃🌺🌿🍃🌺🌿🌺🌿🍃🌺🌿🍃🌺🌿🍃🌺🌿
🍃🌺🌿 @alvaresinchannel
Forwarded from الوارثین(تخریب لشگر ۱۰) (الوارثین)
▪️🌹▪️🌹▪️🌹▪️🌹▪️🌹▪️🌹▪️
🌹▪️🌹▪️
🌹▪️
#فرمانده_فاطمی
#آقا_سید_محمد
فاطمیه سال 65
#عملیات_کربلای_5

سید بعد از توجیه #بچه_های_غواص .یک نفس عمیقی کشید و سینه اش را صاف کرد و گفت:
#برادرها_ایام_فاطمیه است .
#ایام_شهادت_مادر_ما_فاطمه(س) است.
و با التماس به مادرش حضرت زهراء سلام الله علیها ادامه داد.
مادر جون دست ما را بگیر.
ما برای یاری دین خدا قدم توی جبهه گذاشتیم
سید همینطور که صحبت میکرد صدای ضجه و ناله بچه های از گوشه و کنار بلند شد.
#سید_محمد_شب_عملیات_کربلای_5 سنگر بچه های تخریب در زیر#پل_هفتی_هشتی رو مبدل به مجلس روضه وعزادرای حضرت زهرا سلام الله علیها کرد.
آنقدر از خود بیخود شده بود که انگار نه انگار عملیاتی در پیش است.
سید با این اشعار وارد روضه شد.
سینه اش بوسید پیغمبر که مینوی من است
فاطمه هم فکر و هم سیما و هم خوی من است
یاد از بشکستن پهلوی او چون کرد گفت
بضعه من روح ما بین دو پهلوی من است
اون شب #آقا_سید روضه سوزاندن درب خانه مادرش حضرت زهراء سلام الله علیها رو خوند و شروع کرد بلند بلند گریه کردن و ضجه زدن و زمزمه میکرد
#دنبال_حیدر_می_دوید.
#ازسینه_اش_خون_می_چکید.
در ایام فاطمیه یاد فرماندهان فاطمی تخریب لشگر10سیدالشهداء علیه السلام
#شهید_حاج_عبدالله_نوریان
#شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
گرامیباد
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍀🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#پیام_شهدا
#اطاعت_بی_چون_و_چرا
#شهید_سید_محمد_زینال_الحسینی
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

بعد از عملیات کربلای5 در مقر #شهید_پوررازقی در نزدیکی اهواز بودیم و در یک جمع دوستانه با #شهید_سید_محمد_زینال_حسینی فرمانده تخریب لشگر10سیدالشهداء علیه السلام #بحث_بر_سر_پایان_جنگ_بود و اینکه کار بکجا خواهد کشید. هرکسی یه چیزی گفت و بالاخره همه جوان بودند و سر پرشوری داشتند یک عده میگفتند کار جنگ با صلح تموم میشه و بعضی ها هم نظرشون بود که کار صدام وآمریکا رو انشاءالله یکسره میکنیم . همه که حرف ها شون رو زدند و نظرات عجیب و غریبشون رو دادند نوبت یه شهید سید محمد رسید و ایشون هم صحبتشون رو با بسم الله الرحمن الرحیم شروع کرد وبعدش همیشه میگفت اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین و اهدنا الصراط المستقیم.
ایشون ضمن استقبال از نظر همه بچه ها فرمودند: #برادرها_ما_سر_خود_وارد_جنگ_و_جبهه_نشدیم. من و شما مشغول درس و مشق بودیم و #فرمان_امام_ما همه رو اینجا دور هم جمع کرد. کربلای 5 رو هم به فرمان امام به دل دشمن زدیم ودمار از روزگارش درآوردیم.ودر مورد خاتمه جنگ هم هرچی امام فرمان داد ما اطاعت میکنیم. و اینجا اون جمله معروف رو گفت: #ما_گوش_بسته_چشم_بسته_و_کتف_بسته_مطیع_فرمان_نائب_پسر_فاطمه(س) هستیم.
امروز هم بعد ازگذشت 30 سال این نسخه شهید سید محمد داوا و شفای ماست.
نائب پسر فاطمه مسیر را در مقابل ما روشن نگه داشته . اگر در چاله افتادیم ویا از مسیر منحرف شدیم تقصر خودمان است.
🌹
🍀🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌺🌿🍃🌺🌿🍃🌺🌿
🍃🌺🌿🍃🌺🌿
🍃🌺🌿

🌹🍃#عبدالله_بر_فلبها_فرماندهی_میکرد🌹🍃
#سردار_شهید_حاج_عبدالله_نوریان
فرمانده تخریب و مهندسی لشگر10سیدالشهداء(ع)
#عملیات_والفجر_8


✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی
👇👇👇👇
این متن رو با حوصله تا آخرش بخونید

حاجی هرکجا میرفت با خودش معنویت رو هم میبرد.
توی مسایل معنوی ، کشته و مرده #نماز بود.
حاج عبدالله تجربه کرده بود که اگر نماز قبول شد بقیه کارها هم قبول میشه..
یکی دو هفته قبل از شهادتش با وجود اینکه مسوولیت سنگین مهندسی لشگر رو هم به عهده داشت و مدام جهت احداث سنگر و استحکامات در خط در رفت وآمد بود و از طرفی هم بچه های تخریب مشغول تمرینات غواصی در رودخانه کارون بودند و تقریبا روزی 15 ساعت در آب سرد غواصی میکردند .شبها اکثرا بیدار بودند و یکی دو ساعت به #اذان_صبح از آب بیرون میومدند و بعضی ها از شدت سرما و خستگی خوابشون میبرد.توی این شرایط #حاجی_قبل_از_اذان_صبح_وارد_مقر_ام_النوشه شد و برای خوندن نماز شب رفت داخل حسینیه.
دیدند مثل همه سحرها حسینیه شلوغ نیست .
بعد از نماز با بلند گو اعلام کردند برادرها برای صبحگاه مقابل حسینیه حضور پیدا کنند.
همه که جمع شدند .بعد از قرآن و دعای صبحگاهی حاج عبدالله صحبتهاش رو شروع کرد..
چهره گرفته حاجی نشان عدم رضایت توش بود.
حاجی شروع کرد از نماز گفتن.با حالت التماس میگفت..برادرها چرا تا موقع اذان توی چادرها خوابید.
#ما_قرار_مون_این_نبود.
و ادامه داد:
آنکس که شب را تا به صبح خوابید عمرش گذشت .
آنکس که شب را تا به صبح به شب زنده داری گذراند.عمرش گذشت.
آنکس که بد بود عمرش گذشت.
آنکس که خوب بود عمرش گذشت.
عمر ما به هرنحوی که گذشت ، گذشت و دیگر برنمیگردد.
دیروز گذشت و امروز هم دارد به ما میگوید من آمدم و اگر بروم دیگر برنمیگردم.
با این گفته حاجی سرها پایین افتاد و صدای گریه بچه ها بلند شد.
و ادامه داد.......
#برادرها_بداد_خودتون_برسید.
هرکس باید جوابگوی اعمالش باشد.
#برادرها_تا_اذان_صبح_خوابیدن_برای_ما_نیست.
بچه های تخریب باید یکساعت قبل از اذان صبح بیدارباشند ومشغول عبادت .
منتظرنباشید بلند گو اذان پخش کند و با اذان بلند گو برای نماز مهیا شوید.
#برادرها_وقت_تنگ_است_بداد_خود_برسید.
اینجا همه بچه ها صدا بگریه بلند کردند.
شاید خواننده این سطور بگوید عجب فرمانده خودخواهی.
چه توقعی از یک عده جوون که تا پاسی از شب در آب سرد زمستان رودخانه کارون مشغول غواصی بودند دارد..اما اینگونه نبود.. #حاج_عبدالله_بر_قلب_نیروهاش_سیطره_داشت..او از خستگی و تلاش بچه های تخریب خبر داشت.اما او یک مربی و مرشد بود.و با بچه هاش پیمان بسته بود که با هم طی طریق کنند و کسی در راه از بقیه جانماند.
حاجی وقتی گریه بچه ها رو دید.به خودش خطاب کرد که:یکی بگوید بیچاره تو برو به داد خودت برس!!!!!من انشاءالله به داد خودم میرسم.شما هم به داد خود برسید که وقت تنگ است.
بچه ها باور کنید که وقت نیست.
حاجی دست راستش رو بالا آورد و رو به بچه ها گفت :برادرها!!!!چه کسی دستش پره !!!منکه دستم خالیه.
یکی از رزمنده های مسن تر گردان برای اینکه فضا رو عوض کنه..گفت :حاج آقا ، انشاءالله که دستشون پره و برای تایید حرفهاش ، گفت: برادرها صلوات بفرستند.
بعد از فرستادن صلوات.حاجی بر افروخته شد و گفت :هرکسی دستش پره..اینجا چه میکنه..اگر دستتون پره بلند شوید و بروید...ودست خالیش را به بچه ها نشان داد و با حالت تضرع گفت: #برادرها_هممون_دستمون_خالیه...

🍃🌺🌿🍃🌺🌿🌺🌿🍃🌺🌿🍃🌺🌿🍃🌺🌿
🍃🌺🌿 @alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹
#مسوول_چایی
#تخریبچی_شهید_اصغر_رحیمی
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

#شهید_اضغر_رحیمی توی #گردان_تخریب به چایی هایی که درست میکرد مشهوربود.
اصلا عشقش این بود که بهش بگند #مسوول_چایی .
به خاطر این که مسوولیتش رو به نحو احسن انجام بده چه کارهایی که نمیکرد.
زمین رو چال میکرد و چند تا حفره میکند و حفره ها رو بهم راه میداد و یک کوره درست میکرد و جهت باد رو هم تنظیم میکرد و آتیش مینداخت به جونش و بلند داد میزد.
#برادرها_کتری_هاتون_رو_بیارید.
واقعا توی جنوب و در حرارت و حرم هوا ،چایی درست کردن کار سختی بود.
صبحها قبل از اینکه #صبحگاه بره به اندازه نیاز چایی یک #گردان اصغر کتری روی کوره ها میگذاشت،و با چه عشق و اخلاصی کار میکرد.البته اینها بهانه در رفتن از رزم و آموزش و عملیات نبود.
با حفظ همه اون سمت ها ، این منصب رو هم مال خود کرده بود.
اونقدر پای آتیش ، توی گرما ایستاده بود که صورتش خشک شده بود و توی همه مرارتها اگر از کنارش رد میشدی #خنده_روی_لبانش رو بهت هدیه میداد ، و اگر بهش میگفتی برادر رحیمی خداقوت.
بهت میگفت: #صفای_دل_نیرو ، این تکه کلامش بود..
🌿🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🌿🍀

#صبحگاه_جبهه
#تخریب_لشگر_10
#شهید_نوریان
✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

یکی از کارهای سخت جبهه #صبحگاه_رفتن بود.
البته صبحگاه که نه. منظور دویدن بعد از مراسم صبحگاه بود که اگر نگویم همه ولی اکثر بچه ها دوست داشتن از زیرش در برند.
بعد از قرآن و دعای صبحگاه فرمانده هان اونهایی که از رزم معاف بودن مرخص میکردند. مثل اینا👇👇
#کارگزینی
#تبلیغات
#بهدرای
#مجتمع_رزمندگان
#تدارکات
و #پیرمردها
و اونهایی که از عملیات های قبل زخمی داشتن. البته توی پاهاشون.
وگرنه بهانه شون پذیرفته نبود.
و در نهایت اونایی هم که صبح ها میرفتن حموم تر و تمیز شوند هم به صورت خود کار از صبحگاه جیم میزدند.
بچه های #تخریب_لشگر10 صبحگاه رفتن با #شهید_نوریان رو خیلی دوست داشتند و اون هم به این خاطر بود که شهید نوریان زیاد ما رو نمیدواند.
شاید دوی صبحگاهی به پانصد متر هم نمیرسید ایشون دستور میداد بچه ها حلقه بزنند و خودش وسط میرفت و نرمش میداد. نرمش هاش هم با خنده و طنز بود.. و بعضی اوقات یه سری نرمش های من درآوردی میداد و با خنده میگفت این #نرمش_در_سطح_روستا ست.
نرمش که تموم میشد رو به قبله می ایستادیم و یکی میگفت:
#تنها_ره_سعادت و بچه ها جواب میدادند. #ایمان_جهاد_شهادت و همه با هم #سوره_والعصر رو میخوندن و بعد به ستون پنج میشدیم و روی پاهامون مینشستیم و #شهید_حاج_عبدالله_نوریان شروع میکرد به موعظه بچه ها.
توی همه موعظه هاش یه جمله مشترک داشت. میگفت:
#برادرها!!!!! #کار_کنید.. #بازی_گوشی_برای_ما_نیست. #وقت_نداریم. #وقت_خیلی_تنگ_است.
🌿🍀
🌿🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@alvaresinchannel
Forwarded from الوارثین(تخریب لشگر ۱۰) (الوارثین)
🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹
🍃🍂🌹🍃🍂🌹
🍃🍂🌹
#برادرها.. #به_هم_قول_دادیم وارد بهشت نشیم تا با هم بریم
#سردار_شهید_تخریب
#حاج_عبدالله_نوریان
#شهادت_عملیات_والفجر_8
شهر فاو
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

اوایل سال 64 بود تازه #گردان_تخریب از آوارگی در اومده و مقری مستقل برای خودش درست کرده بود
نیروی تازه نفس هم گرفته بود و آموزش ها شروع شده بود
حاجی وسط روز وارد #مقر_الصابرین شد و یه تعداد بچه ها رو جدا کرد و گفت: وسایلتون رو جمع و جور کنید وساک هاتون روبه تعاون بدید و آماده شوید جایی میخواهیم بریم
بعضی ها سووال کردن #برادر_عبدالله کجا قراره بریم و ایشون فرمود " نگفتن بگید"
ماشین وانت گردان اومد و #برادر_سمنانی پشت فرمون بود و حاجی دونفر رو فرستاد جلوی وانت و خودش هم اومد عقب وانت.
کف وانت رو پتو انداخته بودیم و یه تعداد پتو هم برای احتیاط با خود بردیم.
به #پل_کرخه رسیدیم. برگه تردد به نام حاجی بود. حاجی برگه تردد رو که از جیبش درآورد داخل جلدش عکس پدر بزرگش هم بود.دژبان پل کرخه همین که چشمش به عکس #بابا_بزرگ_حاجی افتاد زنجیر رو انداخت و اصلا برگه تردد را نگاه نکرد و دستی تکون داد و ما گذشتیم.
تو راه به حاجی گفتم.. برادرعبدالله این بابا آشنا بود برگه تردد نگاه نکرد. خندید و گفت بابا بزرگم رو میشناسه
هنوزبه #اندیمشک نرسیده بودیم که یه پتو زیر سرش لوله کرد و کف ماشین دراز کشید. واز خستگی خوابش برد به طوری که صدای خور خورش در اومد.
حاجی مقید به خواب طولانی نبود. همینکه چند لحظه آروم میگرفت سرحال میومد و به قول خودش چرت سه ثانیه میزد.
از #پادگان_دو_کوهه که گذشتیم چشم هاش رو باز کرد. تقریبا اون چند نفری که عقب وانت بودیم طاق باز خوابیده بودیم و من هم روی پتوها بالای سر حاج عبدالله لم داده بودم.
حاجی اشاره کرد که یه چیزی بخون.. من هم ابرو بالا انداختم و گفتم حسش نیست. حاجی بلا درنگ گفت نخون...خودم میخونم. و شروع کرد به سبک خاصش این بیت ها رو خوندن.
لعل لب آنکس که ثنا خوان #حسین است
تا حشر نبیند غم و خندان #حسین است
دانیکه چرا آب فرات است گِل آلود
شرمنده ز لعل لب عطشان #حسین است
بعدش گفت : مرشد صدام قشنگه!!!!!!
من هم به شوخی گفتم خوش به حال اون هایی که مردند و صدای شما رو نشنیدن.
حاجی زد زیر خنده و گفت ای شیله پیله دار.
گفت حالا خودت بخون
من هم یه دوبیتی در مورد حضرت مسلم علیه السلام یاد اومد و خوندم و حاجی هم رفت توی حال و شروع کرد گریه کردن.. خوندنم که تموم شد اشک هاش رو پاک کرد و گفت مرشد؟؟؟ برای بچه ها روضه دروغی نخونی...البته یه جوری گفت به من برنخوره.
و بعدش هم چند تا نصیحت کرد.
حرف ها که تموم شد رو کرد به جمع بچه ها که عقب وانت بودیم و.گفت : برادرها.... #بیایید_با_هم_داداش_بشیم.
ما هم از خداخواسته دست هامون رو جلو آوردیم و حاجی با دو تا دستش دست همه رو گرفت و #صیغه_برادری رو خوند و وقتی #قبلت رو گرفت گفتد برادرها.. به هم قول دادیم وارد بهشت نشیم تا با هم بریم... همه گفتند انشاءالله.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
Forwarded from الوارثین(تخریب لشگر ۱۰) (الوارثین)
🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹
🌹🍃
#تقاضای_یک_فرمانده
#بداد_خود_برسید
#شهید_حاج_عبدالله_نوریان
✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

بچه_های_تخریب مشغول تمرینات #غواصی در رودخانه کارون بودند و تقریبا روزی 15 ساعت در آب سرد غواصی میکردند .
شبها اکثرا بیدار بودند و یکی دو ساعت به اذان صبح از آب بیرون میومدند و بعضی ها از شدت سرما و خستگی خوابشون میبرد.
توی این شرایط حاجی قبل از اذان صبح وارد #مقر_ام_النوشه (کنار رود کارون ) شد و برای خوندن نماز شب رفت داخل حسینیه.
دیدند مثل همه سحرها حسینیه شلوغ نیست .
بعد از نماز با بلند گو اعلام کردند برادرها برای صبحگاه مقابل حسینیه حضور پیدا کنند.
همه که جمع شدند .بعد از قرآن و دعای صبحگاهی #حاج_عبدالله صحبتهاش رو شروع کرد.
چهره گرفته حاجی نشان عدم رضایت توش بود.
حاجی شروع کرد از اهمیت نماز گفتن.
با حالت التماس میگفت: #برادرها_چرا_تا_موقع_اذان_توی_چادرها_خوابید.
ما قرارمون این نبود.
و ادامه داد: آنکس که شب را تا به صبح خوابید عمرش گذشت .آنکس که شب را تا به صبح به شب زنده داری گذراند.عمرش گذشت.آنکس که بد بود عمرش گذشت آنکس که خوب بود عمرش گذشت.عمر ما به هرنحوی که گذشت ، گذشت و دیگر برنمیگردد.
دیروز گذشت و امروز هم دارد به ما میگوید من آمدم و اگر بروم دیگر برنمیگردم.
با این گفته حاجی سرها پایین افتاد و #صدای_گریه_بچه_ها_بلند_شد.
#برادرها_بداد_خودتون_برسید.
هرکس باید جوابگوی اعمالش باشد.برادرها تا اذان صبح خوابیدن برای ما نیست. #بچه_ها_ی_تخریب باید یکساعت قبل از اذان صبح بیدارباشند ومشغول عبادت .منتظرنباشید بلند گو اذان پخش کند و با اذان بلند گو برای نماز مهیا شوید.
#برادرها_وقت_تنگ_است.
بداد خود برسید.
اینجا همه بچه ها صدا بگریه بلند کردند.
شاید خواننده این سطور بگوید عجب #فرمانده_خود_خواهی.چه توقعی از یک عده جوون که تا پاسی از شب در آب سرد زمستان رودخانه کارون مشغول #غواصی بودند دارد.
اما اینگونه نبود..حاج عبدالله بر قلب نیروهاش سیطره داشت..او از خستگی و تلاش #بچه_های_تخریب خبر داشت.
اما او یک مربی و مرشد بود.و با بچه هاش پیمان بسته بود که با هم طی طریق کنند و کسی در راه از بقیه جانماند.
حاجی وقتی گریه بچه ها رو دید. #به_خودش_خطاب_کرد که:
یکی بگوید بیچاره تو برو به داد خودت برس!!!!!
من انشاءالله به داد خودم میرسم.شما هم #به_داد_خود_برسید_که_وقت_تنگ_است.
بچه ها باور کنید که وقت نیست.
#سردار_تخریب_شهید_حاج_عبدالله_نوریان فرمانده مهندسی رزمی و تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) در روز 4 اسفند 64 در حال زدن جانپناه برای رزمندگان در شهر فاو به شهادت رسید.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
Forwarded from الوارثین(تخریب لشگر ۱۰) (الوارثین)
▪️🌹▪️🌹▪️🌹▪️🌹▪️🌹▪️🌹▪️
🌹▪️🌹▪️
🌹▪️
#فرمانده_فاطمی
#آقا_سید_محمد
فاطمیه سال 65
#عملیات_کربلای_5

سید بعد از توجیه #بچه_های_غواص .یک نفس عمیقی کشید و سینه اش را صاف کرد و گفت:
#برادرها_ایام_فاطمیه است .
#ایام_شهادت_مادر_ما_فاطمه(س) است.
و با التماس به مادرش حضرت زهراء سلام الله علیها ادامه داد.
مادر جون دست ما را بگیر.
ما برای یاری دین خدا قدم توی جبهه گذاشتیم
سید همینطور که صحبت میکرد صدای ضجه و ناله بچه های از گوشه و کنار بلند شد.
#سید_محمد_شب_عملیات_کربلای_5 سنگر بچه های تخریب در زیر#پل_هفتی_هشتی رو مبدل به مجلس روضه وعزادرای حضرت زهرا سلام الله علیها کرد.
آنقدر از خود بیخود شده بود که انگار نه انگار عملیاتی در پیش است.
سید با این اشعار وارد روضه شد.
سینه اش بوسید پیغمبر که مینوی من است
فاطمه هم فکر و هم سیما و هم خوی من است
یاد از بشکستن پهلوی او چون کرد گفت
بضعه من روح ما بین دو پهلوی من است
اون شب #آقا_سید روضه سوزاندن درب خانه مادرش حضرت زهراء سلام الله علیها رو خوند و شروع کرد بلند بلند گریه کردن و ضجه زدن و زمزمه میکرد
#دنبال_حیدر_می_دوید.
#ازسینه_اش_خون_می_چکید.
در ایام فاطمیه یاد فرماندهان فاطمی تخریب لشگر10سیدالشهداء علیه السلام
#شهید_حاج_عبدالله_نوریان
#شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
گرامیباد
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍀🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#پیام_شهدا
#اطاعت_بی_چون_و_چرا
#شهید_سید_محمد_زینال_الحسینی
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

بعد از عملیات کربلای5 در مقر #شهید_پوررازقی در نزدیکی اهواز بودیم و در یک جمع دوستانه با #شهید_سید_محمد_زینال_حسینی فرمانده تخریب لشگر10سیدالشهداء علیه السلام #بحث_بر_سر_پایان_جنگ_بود و اینکه کار بکجا خواهد کشید. هرکسی یه چیزی گفت و بالاخره همه جوان بودند و سر پرشوری داشتند یک عده میگفتند کار جنگ با صلح تموم میشه و بعضی ها هم نظرشون بود که کار صدام وآمریکا رو انشاءالله یکسره میکنیم . همه که حرف ها شون رو زدند و نظرات عجیب و غریبشون رو دادند نوبت یه شهید سید محمد رسید و ایشون هم صحبتشون رو با بسم الله الرحمن الرحیم شروع کرد وبعدش همیشه میگفت اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین و اهدنا الصراط المستقیم.
ایشون ضمن استقبال از نظر همه بچه ها فرمودند: #برادرها_ما_سر_خود_وارد_جنگ_و_جبهه_نشدیم. من و شما مشغول درس و مشق بودیم و #فرمان_امام_ما همه رو اینجا دور هم جمع کرد. کربلای 5 رو هم به فرمان امام به دل دشمن زدیم ودمار از روزگارش درآوردیم.ودر مورد خاتمه جنگ هم هرچی امام فرمان داد ما اطاعت میکنیم. و اینجا اون جمله معروف رو گفت: #ما_گوش_بسته_چشم_بسته_و_کتف_بسته_مطیع_فرمان_نائب_پسر_فاطمه(س) هستیم.
امروز هم بعد ازگذشت 30 سال این نسخه شهید سید محمد داوا و شفای ماست.
نائب پسر فاطمه مسیر را در مقابل ما روشن نگه داشته . اگر در چاله افتادیم ویا از مسیر منحرف شدیم تقصر خودمان است.
🌹
🍀🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹
#مسوول_چایی
#تخریبچی_شهید_اصغر_رحیمی
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

#شهید_اضغر_رحیمی توی #گردان_تخریب به چایی هایی که درست میکرد مشهوربود.
اصلا عشقش این بود که بهش بگند #مسوول_چایی .
به خاطر این که مسوولیتش رو به نحو احسن انجام بده چه کارهایی که نمیکرد.
زمین رو چال میکرد و چند تا حفره میکند و حفره ها رو بهم راه میداد و یک کوره درست میکرد و جهت باد رو هم تنظیم میکرد و آتیش مینداخت به جونش و بلند داد میزد.
#برادرها_کتری_هاتون_رو_بیارید.
واقعا توی جنوب و در حرارت و حرم هوا ،چایی درست کردن کار سختی بود.
صبحها قبل از اینکه #صبحگاه بره به اندازه نیاز چایی یک #گردان اصغر کتری روی کوره ها میگذاشت،و با چه عشق و اخلاصی کار میکرد.البته اینها بهانه در رفتن از رزم و آموزش و عملیات نبود.
با حفظ همه اون سمت ها ، این منصب رو هم مال خود کرده بود.
اونقدر پای آتیش ، توی گرما ایستاده بود که صورتش خشک شده بود و توی همه مرارتها اگر از کنارش رد میشدی #خنده_روی_لبانش رو بهت هدیه میداد ، و اگر بهش میگفتی برادر رحیمی خداقوت.
بهت میگفت: #صفای_دل_نیرو ، این تکه کلامش بود..
🌿🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🌿🍀

#صبحگاه_جبهه
#تخریب_لشگر_10
#شهید_نوریان
✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

یکی از کارهای سخت جبهه #صبحگاه_رفتن بود.
البته صبحگاه که نه. منظور دویدن بعد از مراسم صبحگاه بود که اگر نگویم همه ولی اکثر بچه ها دوست داشتن از زیرش در برند.
بعد از قرآن و دعای صبحگاه فرمانده هان اونهایی که از رزم معاف بودن مرخص میکردند. مثل اینا👇👇
#کارگزینی
#تبلیغات
#بهدرای
#مجتمع_رزمندگان
#تدارکات
و #پیرمردها
و اونهایی که از عملیات های قبل زخمی داشتن. البته توی پاهاشون.
وگرنه بهانه شون پذیرفته نبود.
و در نهایت اونایی هم که صبح ها میرفتن حموم تر و تمیز شوند هم به صورت خود کار از صبحگاه جیم میزدند.
بچه های #تخریب_لشگر10 صبحگاه رفتن با #شهید_نوریان رو خیلی دوست داشتند و اون هم به این خاطر بود که شهید نوریان زیاد ما رو نمیدواند.
شاید دوی صبحگاهی به پانصد متر هم نمیرسید ایشون دستور میداد بچه ها حلقه بزنند و خودش وسط میرفت و نرمش میداد. نرمش هاش هم با خنده و طنز بود.. و بعضی اوقات یه سری نرمش های من درآوردی میداد و با خنده میگفت این #نرمش_در_سطح_روستا ست.
نرمش که تموم میشد رو به قبله می ایستادیم و یکی میگفت:
#تنها_ره_سعادت و بچه ها جواب میدادند. #ایمان_جهاد_شهادت و همه با هم #سوره_والعصر رو میخوندن و بعد به ستون پنج میشدیم و روی پاهامون مینشستیم و #شهید_حاج_عبدالله_نوریان شروع میکرد به موعظه بچه ها.
توی همه موعظه هاش یه جمله مشترک داشت. میگفت:
#برادرها!!!!! #کار_کنید.. #بازی_گوشی_برای_ما_نیست. #وقت_نداریم. #وقت_خیلی_تنگ_است.
🌿🍀
🌿🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@alvaresinchannel
🍀🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#پیام_شهدا
#اطاعت_بی_چون_و_چرا
#شهید_سید_محمد_زینال_الحسینی
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

بعد از عملیات کربلای5 در مقر #شهید_پوررازقی در نزدیکی اهواز بودیم و در یک جمع دوستانه با #شهید_سید_محمد_زینال_حسینی فرمانده تخریب لشگر10سیدالشهداء علیه السلام #بحث_بر_سر_پایان_جنگ_بود و اینکه کار بکجا خواهد کشید. هرکسی یه چیزی گفت و بالاخره همه جوان بودند و سر پرشوری داشتند یک عده میگفتند کار جنگ با صلح تموم میشه و بعضی ها هم نظرشون بود که کار صدام وآمریکا رو انشاءالله یکسره میکنیم . همه که حرف ها شون رو زدند و نظرات عجیب و غریبشون رو دادند نوبت یه شهید سید محمد رسید و ایشون هم صحبتشون رو با بسم الله الرحمن الرحیم شروع کرد وبعدش همیشه میگفت اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین و اهدنا الصراط المستقیم.
ایشون ضمن استقبال از نظر همه بچه ها فرمودند: #برادرها_ما_سر_خود_وارد_جنگ_و_جبهه_نشدیم. من و شما مشغول درس و مشق بودیم و #فرمان_امام_ما همه رو اینجا دور هم جمع کرد. کربلای 5 رو هم به فرمان امام به دل دشمن زدیم ودمار از روزگارش درآوردیم.ودر مورد خاتمه جنگ هم هرچی امام فرمان داد ما اطاعت میکنیم. و اینجا اون جمله معروف رو گفت: #ما_گوش_بسته_چشم_بسته_و_کتف_بسته_مطیع_فرمان_نائب_پسر_فاطمه(س) هستیم.
امروز هم بعد ازگذشت 30 سال این نسخه شهید سید محمد داوا و شفای ماست.
نائب پسر فاطمه مسیر را در مقابل ما روشن نگه داشته . اگر در چاله افتادیم ویا از مسیر منحرف شدیم تقصر خودمان است.
🌹
🍀🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🍃
🌹
#برادرها_غسل_شهادت_فراموش_نشه
#هفت_تن_آل_صفا
#شهر_فاو

#مجید_رضایی، #حسین_مسیبی، #منصور_احدی، #غلامرضا_زند، #رحمان_میرزازاده، #توحید_ملازمی و فرمانده این تیم #صاحب_علی_نباتی میرفتند تا دقایقی دیگر به آسمان پرواز کنند.مجید رضایی شبهای قبل هم برای مین گذاری رفته بود. او خاکها را میبوئید و میگفت این خاکها بوی محل پرواز مرا نمیدهد اما در شب میلاد #علمدار_حسین (ع) میگفت امشب یک اتفاقی می افتد .
رحمان میرزازاده ظهر که برای حمام رفته بود زیر دوش بلند صدا میزد #برادرها_غسل_شهادت_فراموش_نشه و موقع رفتن هم غلامرضا زند برای حضور در تیم کاشت میدان مین ، استخاره کرد و خوب اومد.
منصور احدی هم ساعت مچی سیکو پنج خود را به یکی از دوستان داد وگفت : تا حالا من با این ساعت برای نماز شب بلند میشدم و از این به بعد شما ازش استفاده کن.توحید ملازمی هم شب قبل #خواب_امام_رو_دیده_بود و در این خواب قول شهادت رو گرفته بود...همه چیز مهیا بود برای یک پرواز دست جمعی...
🍃🌹🌹
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌺🌿🍃🌺🌿🍃🌺🌿
🍃🌺🌿🍃🌺🌿
🍃🌺🌿

🌹🍃#عبدالله_بر_فلبها_فرماندهی_میکرد🌹🍃
#سردار_شهید_حاج_عبدالله_نوریان
فرمانده تخریب و مهندسی لشگر10سیدالشهداء(ع)
#عملیات_والفجر_8


✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی
👇👇👇👇
این متن رو با حوصله تا آخرش بخونید

حاجی هرکجا میرفت با خودش معنویت رو هم میبرد.
توی مسایل معنوی ، کشته و مرده #نماز بود.
حاج عبدالله تجربه کرده بود که اگر نماز قبول شد بقیه کارها هم قبول میشه..
یکی دو هفته قبل از شهادتش با وجود اینکه مسوولیت سنگین مهندسی لشگر رو هم به عهده داشت و مدام جهت احداث سنگر و استحکامات در خط در رفت وآمد بود و از طرفی هم بچه های تخریب مشغول تمرینات غواصی در رودخانه کارون بودند و تقریبا روزی 15 ساعت در آب سرد غواصی میکردند .شبها اکثرا بیدار بودند و یکی دو ساعت به #اذان_صبح از آب بیرون میومدند و بعضی ها از شدت سرما و خستگی خوابشون میبرد.توی این شرایط #حاجی_قبل_از_اذان_صبح_وارد_مقر_ام_النوشه شد و برای خوندن نماز شب رفت داخل حسینیه.
دیدند مثل همه سحرها حسینیه شلوغ نیست .
بعد از نماز با بلند گو اعلام کردند برادرها برای صبحگاه مقابل حسینیه حضور پیدا کنند.
همه که جمع شدند .بعد از قرآن و دعای صبحگاهی حاج عبدالله صحبتهاش رو شروع کرد..
چهره گرفته حاجی نشان عدم رضایت توش بود.
حاجی شروع کرد از نماز گفتن.با حالت التماس میگفت..برادرها چرا تا موقع اذان توی چادرها خوابید.
#ما_قرار_مون_این_نبود.
و ادامه داد:
آنکس که شب را تا به صبح خوابید عمرش گذشت .
آنکس که شب را تا به صبح به شب زنده داری گذراند.عمرش گذشت.
آنکس که بد بود عمرش گذشت.
آنکس که خوب بود عمرش گذشت.
عمر ما به هرنحوی که گذشت ، گذشت و دیگر برنمیگردد.
دیروز گذشت و امروز هم دارد به ما میگوید من آمدم و اگر بروم دیگر برنمیگردم.
با این گفته حاجی سرها پایین افتاد و صدای گریه بچه ها بلند شد.
و ادامه داد.......
#برادرها_بداد_خودتون_برسید.
هرکس باید جوابگوی اعمالش باشد.
#برادرها_تا_اذان_صبح_خوابیدن_برای_ما_نیست.
بچه های تخریب باید یکساعت قبل از اذان صبح بیدارباشند ومشغول عبادت .
منتظرنباشید بلند گو اذان پخش کند و با اذان بلند گو برای نماز مهیا شوید.
#برادرها_وقت_تنگ_است_بداد_خود_برسید.
اینجا همه بچه ها صدا بگریه بلند کردند.
شاید خواننده این سطور بگوید عجب فرمانده خودخواهی.
چه توقعی از یک عده جوون که تا پاسی از شب در آب سرد زمستان رودخانه کارون مشغول غواصی بودند دارد..اما اینگونه نبود.. #حاج_عبدالله_بر_قلب_نیروهاش_سیطره_داشت..او از خستگی و تلاش بچه های تخریب خبر داشت.اما او یک مربی و مرشد بود.و با بچه هاش پیمان بسته بود که با هم طی طریق کنند و کسی در راه از بقیه جانماند.
حاجی وقتی گریه بچه ها رو دید.به خودش خطاب کرد که:یکی بگوید بیچاره تو برو به داد خودت برس!!!!!من انشاءالله به داد خودم میرسم.شما هم به داد خود برسید که وقت تنگ است.
بچه ها باور کنید که وقت نیست.
حاجی دست راستش رو بالا آورد و رو به بچه ها گفت :برادرها!!!!چه کسی دستش پره !!!منکه دستم خالیه.
یکی از رزمنده های مسن تر گردان برای اینکه فضا رو عوض کنه..گفت :حاج آقا ، انشاءالله که دستشون پره و برای تایید حرفهاش ، گفت: برادرها صلوات بفرستند.
بعد از فرستادن صلوات.حاجی بر افروخته شد و گفت :هرکسی دستش پره..اینجا چه میکنه..اگر دستتون پره بلند شوید و بروید...ودست خالیش را به بچه ها نشان داد و با حالت تضرع گفت: #برادرها_هممون_دستمون_خالیه...

🍃🌺🌿🍃🌺🌿🌺🌿🍃🌺🌿🍃🌺🌿🍃🌺🌿
🍃🌺🌿 @alvaresinchannel