الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#مجید_رضایی
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
#شب_شهادت
به روایت
✍🏿 #شهید_چهاردولی
#هفت_تن_آل_صفا

#بچه_های_تخریب جلو رفته بودند و من توی سنگر استراحت میکردم که صدای #انفجار_مهیبی اومد
گفتم حتما #موشکی از طرف دشمن شلیک شده و این صدای انفجار برای اون موشک است.
چند لحظه ای نگذشت که دلشوره عجیبی همه وجودم رو گرفت و خودم رو به #فرمانده_خط رسوندم و گفتم من نگران بچه های تخریب هستم .صدای انفجار از سمت میدان مین اومد.اونا توی میدون بودند .نکنه خدایی نکرده برای بچه ها اتفاقی افتاده باشه.گفتم من جلو میرم ببینم چه خبره. خودم رو به #میدون_مین رسوندم و دیدم هیچ صدایی نمی آید یک یک بچه ها رو صدازدم ولی جوابی نشنیدم .یک لحظه دلم رفت کربلا و بیاد قضیه #حضرت_زینب(س)افتادم که به داخل گودال قتلگاه می آمد و صدا می زد برادر کجاهستی؟
از یک طرف هم نگران بودم نکنه گرفتار گشتی شناسایی های دشمن بشم .
بدنم یخ کرد و لرزی همه وجودم رو گرفت.داخل میدان مین و در مسیری که بچه ها مین کاشته بودند شروع کردم دویدن ، هوا خیلی تاریک بود نمیشد جایی رو دید فقط بوی باروت ناشی از انفجار میومد. همینطور که میدویدم داخل یک چاله افتادم دشمن هم با چند تا منور خط رو روشن کرده بود در زیر نور منور بدن متلاشی شده ای رو دیدم جلوتر رفتم و نگاه کردم ، دیدم بدن #برادر_زند است . خاطرم جمع شد که اتفاقی افتاده ..شروع به جستجو کردم چند قدم جلوتر پیکر #شهید_مسیبی و #مجید_رضایی رو دیدم و انتهای نوار مین دیدم یک بدنی که از کمر به پایین رو نداشت و کاملا با گل آغشته شده بود افتاده ...رفتم به سمتش و با زحمت به پشت برگرداندم..صورتش کاملا متلاشی شده بود ....باز به جستجو ادامه دادم ...از هفت تا از بچه های تخریب چهار تا رو پیدا کرده بودم و سه تای از بچه ها یعنی #میرزازاده ، #احدی و #ملازمی اثری نبود ...از مسیری که رفته بودم بر گشتم . به کنار بدن شهید زند رسیدم و داخل چاله انفجار شدم . دو تا پای قطع شده و مقداری گوشت و پوست که در اطراف محل انفجار پراکنده شده بود خبر از انفجاری مهیب و متلاشی شدن بدن بچه ها رو میداد..کاری از دستم بر نمی اومد...با احتیاط از میدان مین خارج شدم و خودم را به پشت خاکریز خط مقدم رسوندم و خبر شهادت بچه های تخریب رو دادم و با کمک دوستان ابدان مطهر بچه ها رو به عقب انتقال دادیم...

🍃🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#هفت_تن_آل_صفا
#تخریبچی_شهید
#مجید_رضایی
شهادت.25 فروردین سال 1365
#شهر_فاو
✍️✍️✍️ راوی : #اسدالله_سلیمانی

یک روزی در یک جمعی بودیم الان جایش و افرادی که توی آن جمع بودیم را یادم نمی آید.
بحث بر سر #چگونگی_شهادت بود.
هر کسی حرفی می زد.
#شهید_مجید_رضایی گفت:
من اصلا دوست ندارم با یه #ترکش کوچیک و یا یه تیر شهید بشوم. برایم افت دارد. مثل این می ماند که توی خیابان یک دوچرخه به آدم بخورد و آدم بمیرد.
من دوست دارم نحوه شهادتم در شان خودم باشد.
دوست دارم با یک #گلوله_مستقیم_تانک و یا یک #انفجار_مهیب تیکه تیکه شوم.
وقتی در #شهر_فاو خبر و نحوه شهادت عزیزان هفت تن را دریافت کردیم من بی اختیار یاد حرف های مجید افتادم ..
#مجید با یه انفجار مهیب به معراج رفت و همانطور که میخواست تیکه تیکه شد.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺

#شب_شهادت
به روایت
✍🏿 #شهید_چهاردولی
#هفت_تن_آل_صفا

#بچه_های_تخریب جلو رفته بودند و من توی سنگر استراحت میکردم که صدای #انفجار_مهیبی اومد
گفتم حتما #موشکی از طرف دشمن شلیک شده و این صدای انفجار برای اون موشک است.
چند لحظه ای نگذشت که دلشوره عجیبی همه وجودم رو گرفت و خودم رو به #فرمانده_خط رسوندم و گفتم من نگران بچه های تخریب هستم .صدای انفجار از سمت میدان مین اومد.اونا توی میدون بودند .نکنه خدایی نکرده برای بچه ها اتفاقی افتاده باشه.گفتم من جلو میرم ببینم چه خبره. خودم رو به #میدون_مین رسوندم و دیدم هیچ صدایی نمی آید یک یک بچه ها رو صدازدم ولی جوابی نشنیدم .یک لحظه دلم رفت کربلا و بیاد قضیه #حضرت_زینب(س)افتادم که به داخل گودال قتلگاه می آمد و صدا می زد برادر کجاهستی؟
از یک طرف هم نگران بودم نکنه گرفتار گشتی شناسایی های دشمن بشم .
بدنم یخ کرد و لرزی همه وجودم رو گرفت.داخل میدان مین و در مسیری که بچه ها مین کاشته بودند شروع کردم دویدن ، هوا خیلی تاریک بود نمیشد جایی رو دید فقط بوی باروت ناشی از انفجار میومد. همینطور که میدویدم داخل یک چاله افتادم دشمن هم با چند تا منور خط رو روشن کرده بود در زیر نور منور بدن متلاشی شده ای رو دیدم جلوتر رفتم و نگاه کردم ، دیدم بدن #برادر_زند است . خاطرم جمع شد که اتفاقی افتاده ..شروع به جستجو کردم چند قدم جلوتر پیکر #شهید_مسیبی و #مجید_رضایی رو دیدم و انتهای نوار مین دیدم یک بدنی که از کمر به پایین رو نداشت و کاملا با گل آغشته شده بود افتاده ...رفتم به سمتش و با زحمت به پشت برگرداندم..صورتش کاملا متلاشی شده بود ....باز به جستجو ادامه دادم ...از هفت تا از بچه های تخریب چهار تا رو پیدا کرده بودم و سه تای از بچه ها یعنی #میرزازاده ، #احدی و #ملازمی اثری نبود ...از مسیری که رفته بودم بر گشتم . به کنار بدن شهید زند رسیدم و داخل چاله انفجار شدم . دو تا پای قطع شده و مقداری گوشت و پوست که در اطراف محل انفجار پراکنده شده بود خبر از انفجاری مهیب و متلاشی شدن بدن بچه ها رو میداد..کاری از دستم بر نمی اومد...با احتیاط از میدان مین خارج شدم و خودم را به پشت خاکریز خط مقدم رسوندم و خبر شهادت بچه های تخریب رو دادم و با کمک دوستان ابدان مطهر بچه ها رو به عقب انتقال دادیم...

🍃🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺

#شب_شهادت
به روایت
✍🏿 #شهید_چهاردولی
#هفت_تن_آل_صفا

#بچه_های_تخریب جلو رفته بودند و من توی سنگر استراحت میکردم که صدای #انفجار_مهیبی اومد
گفتم حتما #موشکی از طرف دشمن شلیک شده و این صدای انفجار برای اون موشک است.
چند لحظه ای نگذشت که دلشوره عجیبی همه وجودم رو گرفت و خودم رو به #فرمانده_خط رسوندم و گفتم من نگران بچه های تخریب هستم .صدای انفجار از سمت میدان مین اومد.اونا توی میدون بودند .نکنه خدایی نکرده برای بچه ها اتفاقی افتاده باشه.گفتم من جلو میرم ببینم چه خبره. خودم رو به #میدون_مین رسوندم و دیدم هیچ صدایی نمی آید یک یک بچه ها رو صدازدم ولی جوابی نشنیدم .یک لحظه دلم رفت کربلا و بیاد قضیه #حضرت_زینب(س)افتادم که به داخل گودال قتلگاه می آمد و صدا می زد برادر کجاهستی؟
از یک طرف هم نگران بودم نکنه گرفتار گشتی شناسایی های دشمن بشم .
بدنم یخ کرد و لرزی همه وجودم رو گرفت.داخل میدان مین و در مسیری که بچه ها مین کاشته بودند شروع کردم دویدن ، هوا خیلی تاریک بود نمیشد جایی رو دید فقط بوی باروت ناشی از انفجار میومد. همینطور که میدویدم داخل یک چاله افتادم دشمن هم با چند تا منور خط رو روشن کرده بود در زیر نور منور بدن متلاشی شده ای رو دیدم جلوتر رفتم و نگاه کردم ، دیدم بدن #برادر_زند است . خاطرم جمع شد که اتفاقی افتاده ..شروع به جستجو کردم چند قدم جلوتر پیکر #شهید_مسیبی و #مجید_رضایی رو دیدم و انتهای نوار مین دیدم یک بدنی که از کمر به پایین رو نداشت و کاملا با گل آغشته شده بود افتاده ...رفتم به سمتش و با زحمت به پشت برگرداندم..صورتش کاملا متلاشی شده بود ....باز به جستجو ادامه دادم ...از هفت تا از بچه های تخریب چهار تا رو پیدا کرده بودم و سه تای از بچه ها یعنی #میرزازاده ، #احدی و #ملازمی اثری نبود ...از مسیری که رفته بودم بر گشتم . به کنار بدن شهید زند رسیدم و داخل چاله انفجار شدم . دو تا پای قطع شده و مقداری گوشت و پوست که در اطراف محل انفجار پراکنده شده بود خبر از انفجاری مهیب و متلاشی شدن بدن بچه ها رو میداد..کاری از دستم بر نمی اومد...با احتیاط از میدان مین خارج شدم و خودم را به پشت خاکریز خط مقدم رسوندم و خبر شهادت بچه های تخریب رو دادم و با کمک دوستان ابدان مطهر بچه ها رو به عقب انتقال دادیم...

🍃🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺

#شب_شهادت
به روایت
✍🏿 #شهید_چهاردولی
#هفت_تن_آل_صفا

#بچه_های_تخریب جلو رفته بودند و من توی سنگر استراحت میکردم که صدای #انفجار_مهیبی اومد
گفتم حتما #موشکی از طرف دشمن شلیک شده و این صدای انفجار برای اون موشک است.
چند لحظه ای نگذشت که دلشوره عجیبی همه وجودم رو گرفت و خودم رو به #فرمانده_خط رسوندم و گفتم من نگران بچه های تخریب هستم .صدای انفجار از سمت میدان مین اومد.اونا توی میدون بودند .نکنه خدایی نکرده برای بچه ها اتفاقی افتاده باشه.گفتم من جلو میرم ببینم چه خبره. خودم رو به #میدون_مین رسوندم و دیدم هیچ صدایی نمی آید یک یک بچه ها رو صدازدم ولی جوابی نشنیدم .یک لحظه دلم رفت کربلا و بیاد قضیه #حضرت_زینب(س)افتادم که به داخل گودال قتلگاه می آمد و صدا می زد برادر کجاهستی؟
از یک طرف هم نگران بودم نکنه گرفتار گشتی شناسایی های دشمن بشم .
بدنم یخ کرد و لرزی همه وجودم رو گرفت.داخل میدان مین و در مسیری که بچه ها مین کاشته بودند شروع کردم دویدن ، هوا خیلی تاریک بود نمیشد جایی رو دید فقط بوی باروت ناشی از انفجار میومد. همینطور که میدویدم داخل یک چاله افتادم دشمن هم با چند تا منور خط رو روشن کرده بود در زیر نور منور بدن متلاشی شده ای رو دیدم جلوتر رفتم و نگاه کردم ، دیدم بدن #برادر_زند است . خاطرم جمع شد که اتفاقی افتاده ..شروع به جستجو کردم چند قدم جلوتر پیکر #شهید_مسیبی و #مجید_رضایی رو دیدم و انتهای نوار مین دیدم یک بدنی که از کمر به پایین رو نداشت و کاملا با گل آغشته شده بود افتاده ...رفتم به سمتش و با زحمت به پشت برگرداندم..صورتش کاملا متلاشی شده بود ....باز به جستجو ادامه دادم ...از هفت تا از بچه های تخریب چهار تا رو پیدا کرده بودم و سه تای از بچه ها یعنی #میرزازاده ، #احدی و #ملازمی اثری نبود ...از مسیری که رفته بودم بر گشتم . به کنار بدن شهید زند رسیدم و داخل چاله انفجار شدم . دو تا پای قطع شده و مقداری گوشت و پوست که در اطراف محل انفجار پراکنده شده بود خبر از انفجاری مهیب و متلاشی شدن بدن بچه ها رو میداد..کاری از دستم بر نمی اومد...با احتیاط از میدان مین خارج شدم و خودم را به پشت خاکریز خط مقدم رسوندم و خبر شهادت بچه های تخریب رو دادم و با کمک دوستان ابدان مطهر بچه ها رو به عقب انتقال دادیم...

🍃🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#هفت_تن_آل_صفا
#تخریبچی_شهید
#مجید_رضایی
شهادت.. شب شهادت علمدارکربلا فروردین 65
#شهر_فاو
✍️✍️✍️ راوی : #اسدالله_سلیمانی

یک روزی در یک جمعی بودیم الان جایش و افرادی که توی آن جمع بودیم را یادم نمی آید.
بحث بر سر #چگونگی_شهادت بود.
هر کسی حرفی می زد.
#شهید_مجید_رضایی گفت:
من اصلا دوست ندارم با یه #ترکش کوچیک و یا یه تیر شهید بشوم. برایم افت دارد. مثل این می ماند که توی خیابان یک دوچرخه به آدم بخورد و آدم بمیرد.
من دوست دارم نحوه شهادتم در شان خودم باشد.
دوست دارم با یک #گلوله_مستقیم_تانک و یا یک #انفجار_مهیب تیکه تیکه شوم.
وقتی در #شهر_فاو خبر و نحوه شهادت عزیزان هفت تن را دریافت کردیم من بی اختیار یاد حرف های مجید افتادم ..
#مجید با یه انفجار مهیب به معراج رفت و همانطور که میخواست تیکه تیکه شد.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#هفت_تن_آل_صفا
#تخریبچی_شهید
#مجید_رضایی
شهادت.. شب شهادت علمدارکربلا فروردین 65
#شهر_فاو
✍️✍️✍️ راوی : #اسدالله_سلیمانی

یک روزی در یک جمعی بودیم الان جایش و افرادی که توی آن جمع بودیم را یادم نمی آید.
بحث بر سر #چگونگی_شهادت بود.
هر کسی حرفی می زد.
#شهید_مجید_رضایی گفت:
من اصلا دوست ندارم با یه #ترکش کوچیک و یا یه تیر شهید بشوم. برایم افت دارد. مثل این می ماند که توی خیابان یک دوچرخه به آدم بخورد و آدم بمیرد.
من دوست دارم نحوه شهادتم در شان خودم باشد.
دوست دارم با یک #گلوله_مستقیم_تانک و یا یک #انفجار_مهیب تیکه تیکه شوم.
وقتی در #شهر_فاو خبر و نحوه شهادت عزیزان هفت تن را دریافت کردیم من بی اختیار یاد حرف های مجید افتادم ..
#مجید با یه انفجار مهیب به معراج رفت و همانطور که میخواست تیکه تیکه شد.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#هفت_تن_آل_صفا
#تخریبچی_شهید
#مجید_رضایی
شهادت.. شب شهادت علمدارکربلا فروردین 65
#شهر_فاو
✍️✍️✍️ راوی : #اسدالله_سلیمانی

یک روزی در یک جمعی بودیم الان جایش و افرادی که توی آن جمع بودیم را یادم نمی آید.
بحث بر سر #چگونگی_شهادت بود.
هر کسی حرفی می زد.
#شهید_مجید_رضایی گفت:
من اصلا دوست ندارم با یه #ترکش کوچیک و یا یه تیر شهید بشوم. برایم افت دارد. مثل این می ماند که توی خیابان یک دوچرخه به آدم بخورد و آدم بمیرد.
من دوست دارم نحوه شهادتم در شان خودم باشد.
دوست دارم با یک #گلوله_مستقیم_تانک و یا یک #انفجار_مهیب تیکه تیکه شوم.
وقتی در #شهر_فاو خبر و نحوه شهادت عزیزان هفت تن را دریافت کردیم من بی اختیار یاد حرف های مجید افتادم ..
#مجید با یه انفجار مهیب به معراج رفت و همانطور که میخواست تیکه تیکه شد.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#هفت_تن_آل_صفا
#تخریبچی_شهید
#مجید_رضایی
شهادت.. شب شهادت علمدارکربلا فروردین 65
#شهر_فاو
✍️✍️✍️ راوی : #اسدالله_سلیمانی

یک روزی در یک جمعی بودیم الان جایش و افرادی که توی آن جمع بودیم را یادم نمی آید.
بحث بر سر #چگونگی_شهادت بود.
هر کسی حرفی می زد.
#شهید_مجید_رضایی گفت:
من اصلا دوست ندارم با یه #ترکش کوچیک و یا یه تیر شهید بشوم. برایم افت دارد. مثل این می ماند که توی خیابان یک دوچرخه به آدم بخورد و آدم بمیرد.
من دوست دارم نحوه شهادتم در شان خودم باشد.
دوست دارم با یک #گلوله_مستقیم_تانک و یا یک #انفجار_مهیب تیکه تیکه شوم.
وقتی در #شهر_فاو خبر و نحوه شهادت عزیزان هفت تن را دریافت کردیم من بی اختیار یاد حرف های مجید افتادم ..
#مجید با یه انفجار مهیب به معراج رفت و همانطور که میخواست تیکه تیکه شد.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺

#شب_شهادت
به روایت
✍🏿 #شهید_چهاردولی
#هفت_تن_آل_صفا

#بچه_های_تخریب جلو رفته بودند و من توی سنگر استراحت میکردم که صدای #انفجار_مهیبی اومد
گفتم حتما #موشکی از طرف دشمن شلیک شده و این صدای انفجار برای اون موشک است.
چند لحظه ای نگذشت که دلشوره عجیبی همه وجودم رو گرفت و خودم رو به #فرمانده_خط رسوندم و گفتم من نگران بچه های تخریب هستم .صدای انفجار از سمت میدان مین اومد.اونا توی میدون بودند .نکنه خدایی نکرده برای بچه ها اتفاقی افتاده باشه.گفتم من جلو میرم ببینم چه خبره. خودم رو به #میدون_مین رسوندم و دیدم هیچ صدایی نمی آید یک یک بچه ها رو صدازدم ولی جوابی نشنیدم .یک لحظه دلم رفت کربلا و بیاد قضیه #حضرت_زینب(س)افتادم که به داخل گودال قتلگاه می آمد و صدا می زد برادر کجاهستی؟
از یک طرف هم نگران بودم نکنه گرفتار گشتی شناسایی های دشمن بشم .
بدنم یخ کرد و لرزی همه وجودم رو گرفت.داخل میدان مین و در مسیری که بچه ها مین کاشته بودند شروع کردم دویدن ، هوا خیلی تاریک بود نمیشد جایی رو دید فقط بوی باروت ناشی از انفجار میومد. همینطور که میدویدم داخل یک چاله افتادم دشمن هم با چند تا منور خط رو روشن کرده بود در زیر نور منور بدن متلاشی شده ای رو دیدم جلوتر رفتم و نگاه کردم ، دیدم بدن #برادر_زند است . خاطرم جمع شد که اتفاقی افتاده ..شروع به جستجو کردم چند قدم جلوتر پیکر #شهید_مسیبی و #مجید_رضایی رو دیدم و انتهای نوار مین دیدم یک بدنی که از کمر به پایین رو نداشت و کاملا با گل آغشته شده بود افتاده ...رفتم به سمتش و با زحمت به پشت برگرداندم..صورتش کاملا متلاشی شده بود ....باز به جستجو ادامه دادم ...از هفت تا از بچه های تخریب چهار تا رو پیدا کرده بودم و سه تای از بچه ها یعنی #میرزازاده ، #احدی و #ملازمی اثری نبود ...از مسیری که رفته بودم بر گشتم . به کنار بدن شهید زند رسیدم و داخل چاله انفجار شدم . دو تا پای قطع شده و مقداری گوشت و پوست که در اطراف محل انفجار پراکنده شده بود خبر از انفجاری مهیب و متلاشی شدن بدن بچه ها رو میداد..کاری از دستم بر نمی اومد...با احتیاط از میدان مین خارج شدم و خودم را به پشت خاکریز خط مقدم رسوندم و خبر شهادت بچه های تخریب رو دادم و با کمک دوستان ابدان مطهر بچه ها رو به عقب انتقال دادیم...

🍃🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹
#جماعت_یه_دنیا_فرقه
#بین_دیدن_و_شنیدن
#یاد_همه_شهدای_تخریبچی_بخیر
✍️✍️✍️ راوی: #علی_شکاری
_
1️⃣#شهید_بسطام_خانی . در اولین برخورد ، جوری رفتار کرد که انگار ۱۶ سال (از بدو تولد تا زمان آشنایی) همدیگر رو میشناسیم .در زمان شهادتش وقتی از کمر نصف شده بود بهم فهموند که #سیدالشهداء_علیه_السلام رو در هر شرایطی حتی آخرین نفس ، فراموش نکنم . او یک کلاس خصوصی برایم گذاشت .
2️⃣#شهید_سید_رسول_حسینی .ایشان متاهل بودند و بنا . #اهل_شهر ری .
وقتی شب عملیات میخواستیم آماده بشیم . #عکس_دو_تا_پسر_هایش را از جیبش در آورد و گذاشت توی #جیب_چادر و گفت . اینارو بعدآ اون دنیا میبینم . نباید مانع دیدار با خدا بشوند .
3️⃣#شهید_مجید_رضایی : هر دو شوخ طبع بودیم . و همین باعث شد جذب همدیگه بشیم و در اصل نقابی از مزاح و شیطنت های خوشایند برچهره هایمان بزنیم تا کسی متوجه غم هایمان نشود .
البته از درد دل هایی که با هم داشتیم متوجه شدم . #مجید_رضایی نظم و جدیت در کار رو برایم به ارث گذاشت . میگفت کاری که برای خدا باشه شوخی بردار نیست ، باید خوشگل و تمیز باشه.
4️⃣#شهید_علی_رضا_پیکاری :
پر از انرژی .لوتی اونم از جنس آذری.
بسیار نکته بین و دقیق .
ورزش وجه مشترک و عامل آشنایی من با علی بود . او فهمید من کشتی گیر هستم . از اون موقع به بعد با هم تمرین میکردیم . اکثر شبها میدویدیم . اونم با تمام تجهیزات .دوتا #مین_ضد_تانک .
که شهیدآقا سد محمد و حاج عبدالله(هردو فرماندهان تخریب لشگر10) ما دو تا رو دیده بودند و همین موضوع باعث شده بود ما دو تا رو به حال خودمون رها کنند . وقتی شهید شد آمد به خوابم دندانهایش مثل الماس میدرخشید . خنده خاصش . و حتی گرمای صورتش موقع خدا حافظی رو حس کردم . با خون دماغ از خواب بیدار شدم . چند روز دلشوره داشتم . انگار برای تشیع پیکرش دعوتم کرده بود . ولی از دستش عصبانی بودم چون قالم گذاشت .
5️⃣#شهید_سید_محمد_زینال_حسینی :
اولین بار در #پادگان_الله_اکبر دیدمشان . لاغر اندام ولی با صلابت .
وقتی گفت هر کی سیگاری نیست بره سوار وانت بشه ..اول پریدم پشت وانت .اومد دست دادو گفت اولین بارته ؟ گفتم آخرین بارم نیست . خندید . البته نفهمیدم یعنی چی . اونجا یجور خاصی به سید ارادت پیدا کردم . صد البته به سادات ارادت دارم ...ولی خب دیگه . ...
#شجاعت . #خوش_فکری و تندوتیز بودنش توی خط مقدم .
نترس بودش توی تصمیماتش شناخت و آنالیز توان نیروی تحت فرمانش.خصوصیاتی بود که سعی کردم اداشو در بیارم .
6️⃣#شهید_حاج_محمود_نوریان :
#پاکیزگی .
دقت در اعمال واجب و مستحب .
#مهربانی.
#قاطعیت .
#جاذب .
یادم نمیاد با کسی قهر کرده باشند .
نفوذ کلام و نگاه ایشون هرگز ، هرگز فراموشم نمیشه . گاهی اوقات کاری اشتباه ازم سر میزنه انگار نگاه ایشون روم هست و خجالت میکشم از حس نگاهشون .
مشورت گرفتن ایشون از دیگران رو به خوبی یادمه . هر وقت با ایشون هم کلام میشدم حرف از خداوند متعال میشد محال بود اشک توی چشمانشون حلقه نزنه .
یک بار رفتم توی چادر #حاج_عبدالله خواب بودند ولی پاهایشان به صورت چهار زانو بود .
یک بار دیگه به این صحنه برخورد کرده بودم . سر یک فرصت مناسب ازشون پرسیدم علتش رو ، با لبخند خاصی گفتند #عالم_محضر_خداست .
ما باید در برابر خداوند همیشه ادب رو رعایت کنیم . هرگز از ایشون ترش رویی ندیدم .
بخداوندی خدا ، انگار #شهدا_ماموریت از طرف خداوند داشتند . انگار هر کدام از طرف رسول اکرم (ص) ماموریت داشتند .
انگار از طرف ائمه اطهار(ع) ماموریت داشتند تا نکات قرآن را به ما گوش زد کنند .
یاد همشون بخیر
#هفته_دفاع_مقدس_گرامی_باد
🌿🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🍃
🌹
#برادرها_غسل_شهادت_فراموش_نشه
#هفت_تن_آل_صفا
#شهر_فاو

#مجید_رضایی، #حسین_مسیبی، #منصور_احدی، #غلامرضا_زند، #رحمان_میرزازاده، #توحید_ملازمی و فرمانده این تیم #صاحب_علی_نباتی میرفتند تا دقایقی دیگر به آسمان پرواز کنند.مجید رضایی شبهای قبل هم برای مین گذاری رفته بود. او خاکها را میبوئید و میگفت این خاکها بوی محل پرواز مرا نمیدهد اما در شب میلاد #علمدار_حسین (ع) میگفت امشب یک اتفاقی می افتد .
رحمان میرزازاده ظهر که برای حمام رفته بود زیر دوش بلند صدا میزد #برادرها_غسل_شهادت_فراموش_نشه و موقع رفتن هم غلامرضا زند برای حضور در تیم کاشت میدان مین ، استخاره کرد و خوب اومد.
منصور احدی هم ساعت مچی سیکو پنج خود را به یکی از دوستان داد وگفت : تا حالا من با این ساعت برای نماز شب بلند میشدم و از این به بعد شما ازش استفاده کن.توحید ملازمی هم شب قبل #خواب_امام_رو_دیده_بود و در این خواب قول شهادت رو گرفته بود...همه چیز مهیا بود برای یک پرواز دست جمعی...
🍃🌹🌹
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🍃🌺

#شب_شهادت
به روایت
✍🏿 #شهید_چهاردولی
#هفت_تن_آل_صفا

#بچه_های_تخریب جلو رفته بودند و من توی سنگر استراحت میکردم که صدای #انفجار_مهیبی اومد
گفتم حتما #موشکی از طرف دشمن شلیک شده و این صدای انفجار برای اون موشک است.
چند لحظه ای نگذشت که دلشوره عجیبی همه وجودم رو گرفت و خودم رو به #فرمانده_خط رسوندم و گفتم من نگران بچه های تخریب هستم .صدای انفجار از سمت میدان مین اومد.اونا توی میدون بودند .نکنه خدایی نکرده برای بچه ها اتفاقی افتاده باشه.گفتم من جلو میرم ببینم چه خبره. خودم رو به #میدون_مین رسوندم و دیدم هیچ صدایی نمی آید یک یک بچه ها رو صدازدم ولی جوابی نشنیدم .یک لحظه دلم رفت کربلا و بیاد قضیه #حضرت_زینب(س)افتادم که به داخل گودال قتلگاه می آمد و صدا می زد برادر کجاهستی؟
از یک طرف هم نگران بودم نکنه گرفتار گشتی شناسایی های دشمن بشم .
بدنم یخ کرد و لرزی همه وجودم رو گرفت.داخل میدان مین و در مسیری که بچه ها مین کاشته بودند شروع کردم دویدن ، هوا خیلی تاریک بود نمیشد جایی رو دید فقط بوی باروت ناشی از انفجار میومد. همینطور که میدویدم داخل یک چاله افتادم دشمن هم با چند تا منور خط رو روشن کرده بود در زیر نور منور بدن متلاشی شده ای رو دیدم جلوتر رفتم و نگاه کردم ، دیدم بدن #برادر_زند است . خاطرم جمع شد که اتفاقی افتاده ..شروع به جستجو کردم چند قدم جلوتر پیکر #شهید_مسیبی و #مجید_رضایی رو دیدم و انتهای نوار مین دیدم یک بدنی که از کمر به پایین رو نداشت و کاملا با گل آغشته شده بود افتاده ...رفتم به سمتش و با زحمت به پشت برگرداندم..صورتش کاملا متلاشی شده بود ....باز به جستجو ادامه دادم ...از هفت تا از بچه های تخریب چهار تا رو پیدا کرده بودم و سه تای از بچه ها یعنی #میرزازاده ، #احدی و #ملازمی اثری نبود ...از مسیری که رفته بودم بر گشتم . به کنار بدن شهید زند رسیدم و داخل چاله انفجار شدم . دو تا پای قطع شده و مقداری گوشت و پوست که در اطراف محل انفجار پراکنده شده بود خبر از انفجاری مهیب و متلاشی شدن بدن بچه ها رو میداد..کاری از دستم بر نمی اومد...با احتیاط از میدان مین خارج شدم و خودم را به پشت خاکریز خط مقدم رسوندم و خبر شهادت بچه های تخریب رو دادم و با کمک دوستان ابدان مطهر بچه ها رو به عقب انتقال دادیم...

🍃🌺
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel