روز + نامه - نگین حسینی

#زن
Channel
Logo of the Telegram channel روز + نامه - نگین حسینی
@neginpaperPromote
329
subscribers
238
photos
91
videos
92
links
تا جمهوری مرگ و قتل همچنان نفس می‌کشد، من:
۱. خبرهای #خودکشی را به سادگی باور نمی‌کنم.
۲. جمهوری نکبت را دلیل اصلی همه مرگ‌های خودخواسته، مرگ‌های خودنخواسته، سرطان‌ها، سکته‌ها، بیماری‌ها، تصادفات منجر به فوت و‌سایر اشکال پایان زندگی می‌دانم.
۳. زندگی زیر سایه جمهوری اسلامی یعنی کشته‌شدن به شیوه‌های مختلف.
حتی اگر اسمش #مرگ_خود_خواسته باشد، این کاری است که رژیم با همه آدم‌های #غیر_خودی‌اش می‌کند؛ اگر آنها را مستقیم با گلوله نکشد، در زندان‌های بزرگ و کوچک گرفتار و محکوم‌شان می‌کند به مرگ تدریجی، یا واکسن را ازشان دریغ می‌کند، یا آزادی نفس کشیدن را از آنها می‌گیرد، و خلاصه چنان به روز آدمیان می‌آورد که حلقه دار را خودشان به گردن بیاویزند…

کارگردانیِ کشتن تو در جای دیگری بود، دست‌های تو فقط آخرین سکانس را بازی کرد.

#نگین_حسینی #کیومرث_پوراحمد #زن_زندگی_آزادی #همه_کشته_شدگان
خانم دکتر جیل بایدن، امشب با حضور در مراسم موسوم به گرَمی (جشن اهدای جایزه به بهترین‌های موسیقی در سال گذشته)، جایزه جدید ترانه در بخش تغییر اجتماعی را به #شروین_حاجی_آقاپور برای ترانه #برای اهدا کرد.

جیل بایدن در سخنرانی خود که در پس‌زمینه آن تصویر شروین و بخش‌هایی از ترانه برای پخش می‌شد، گفت:

«یک ترانه می‌تواند (مردم را) متحد کند، الهام ببخشد و در نهایت جهان را تغییر دهد. از امسال، آکادمی ضبط، جایزه جدیدی را ارائه می‌دهد برای پرداختن به ترانه‌ای که به مشکلات اجتماعی عصر ما می‌پردازد و پتانسیل ایجاد تغییرات مثبت جهانی دارد. بیش از ۱۳۰ هزار نفر ترانه‌هایی را در این بخش ثبت‌نام کردند که باعث اطلاع‌رسانی، افزایش آگاهی و ایجاد تغییر می‌شوند. برنده این جایزه ویژه توسط هیاتی ویژه انتخاب شد و به تایید هیات مدیره آکادمی ضبط رسید. امشب افتخار دارم که نخستین برنده بهترین موسیقی آکادمی ضبط در بخش تغییر اجتماعی را اعلام کنم: شروین حاجی‌پور، خواننده و ترانه‌سرای ایرانی برای ترانه «برای».
این ترانه به موسیقی ملیِ اعتراضات مهسا امینی تبدیل شد؛ یک فراخوان پرقدرت و شاعرانه برای آزادی و حقوق زنان. این ویدیو در صفحه اینستاگرام شروین منتشر شد و در کمتر از دو روز، بیش از ۴۰ میلیون مرتبه دیده شد. شروین دستگیر شد اما این ترانه با موضوع قدرتمندش، به انعکاس در تمامی دنیا همچنان ادامه داده است: زن، زندگی، آزادی. تبریک می‌گویم شروین و ممنون بابت ترانه‌ات.»
***
برای #مهسا_امینی، برای همه عزیزانی که کشته شدند. برای ادامه مسیر #زن_زندگی_آزادی
(سخنرانی را خودم به فارسی
#خانم دکتر جیل بایدن، امشب با حضور در مراسم موسوم به گرَمی (جشن اهدای جایزه به بهترین‌های موسیقی در سال گذشته)، جایزه جدید ترانه در بخش تغییر اجتماعی را به #شروین_حاجی_آقاپور برای ترانه #برای اهدا کرد.

جیل بایدن در سخنرانی خود که در پس‌زمینه آن تصویر شروین و بخش‌هایی از ترانه برای پخش می‌شد، گفت:

«یک ترانه می‌تواند (مردم را) متحد کند، الهام ببخشد و در نهایت جهان را تغییر دهد. از امسال، آکادمی ضبط، جایزه جدیدی را ارائه می‌دهد برای پرداختن به ترانه‌ای که به مشکلات اجتماعی عصر ما می‌پردازد و پتانسیل ایجاد تغییرات مثبت جهانی دارد. بیش از ۱۳۰ هزار نفر ترانه‌هایی را در این بخش ثبت‌نام کردند که باعث اطلاع‌رسانی، افزایش آگاهی و ایجاد تغییر می‌شوند. برنده این جایزه ویژه توسط هیاتی ویژه انتخاب شد و به تایید هیات مدیره آکادمی ضبط رسید. امشب افتخار دارم که نخستین برنده بهترین موسیقی آکادمی ضبط در بخش تغییر اجتماعی را اعلام کنم: شروین حاجی‌پور، خواننده و ترانه‌سرای ایرانی برای ترانه «برای».
این ترانه به موسیقی ملیِ اعتراضات مهسا امینی تبدیل شد؛ یک فراخوان پرقدرت و شاعرانه برای آزادی و حقوق زنان. این ویدیو در صفحه اینستاگرام شروین منتشر شد و در کمتر از دو روز، بیش از ۴۰ میلیون مرتبه دیده شد. شروین دستگیر شد اما این ترانه با موضوع قدرتمندش، به انعکاس در تمامی دنیا همچنان ادامه داده است: زن، زندگی، آزادی. تبریک می‌گویم شروین و ممنون بابت ترانه‌ات.»
***
برای #مهسا_امینی، برای همه عزیزانی که کشته شدند. برای ادامه مسیر #زن_زندگی_آزادی
(سخنرانی را خودم به فارسی ترجمه کردم)
#نگین_حسینی #جایزه_گرمی
چه شد که از #ائتلاف و اتحاد رسیدیم به #وکالت؟!
و از وکالت به کجا خواهیم رسید؟!
طرفداران #پهلوی حق دارند که از #رضا_پهلوی حمایت کنند اما طبیعتا او نمی‌تواند #تنوع طیف‌ها را نمایندگی کند. من نیز مانند بسیاری دیگر بر این عقیده‌ام که باید یک تیم (و نه یک فرد) صدای #معترضان_ایرانی در عرصه‌های رسمی‌تر سیاست جهانی باشد. در این تیم، نمایندگان طیف‌های مختلف و #قومیت‌ها و گروه‌های به #حاشیه‌رانده شده و مورد ستمِ سیستماتیک، همچون جامعه #ال‌جی‌بی‌تی‌کیو و #افراد_دارای_معلولیت نیز باید حضور داشته باشند. حضور این نماینده‌ها کمک می‌کند که همه اعضای تیم، ایران را فقط قشر پایتخت‌نشین و فارسی‌زبان و متوسط و مرفه و دوگانه زن/مرد و غیرمعلول ندانند، در مورد حقوق گروه‌های همواره در حاشیه نگه داشته شده بیشتر بیاموزند، آنها را از همان ابتدای فعالیت به حساب آورند و پرداختن به حقوق‌شان را موکول به «گذر از برهه حساس کنونی» و «زمانی بهتر» نکنند.

نکته مهم‌دیگر این که در نهایت، مردم داخل ایران هستند که می‌توانند سرنوشت خود را رقم بزنند. #اتحاد، #همبستگی، #وکالت یا هر نام و رفتارِ احتمالا شگفت‌انگیز دیگری که در انتظار ماست، بخشی بیرونی از ماجرایی است که ابتدا باید در داخل #ایران به بلوغ برسد و نتیجه دهد. واکنش‌های حمایتی خارج از ایران، با این که به حتم روی معادله‌های داخلی اثر مستقیم دارند اما همه آن نیستند. بخش بزرگی از معادلات اصلی به دست مردم داخل ایران رقم می‌خورد؛ مردمی که جای خالی آنها ممکن است فضا را برای اتفاق‌هایی دور از روحِ #زن_زندگی_آزادی باز کند. #انقلاب_مهسا در این چهار ماه، متاثر از حیات واقعی آن در خیابان‌های ایران، وسعت بزرگی در خارج از کشور و نیز در جهان مجازی پیدا کرد. این وسعتِ رو به فزونیِ #انقلاب_ژینا باید در داخل ایران نیز همچنان رو به رشد باشد تا به مقصود برسد.

در چند روزِ پس از ماجرای وکالت، انبوهی پست و استوری در مخالفت با وکالت به پهلوی در صفحات دوستانی دیدم که در همه این چهار ماه یا خاموش بودند یا گاهی اشاره‌هایی مبهم داشتند که مشخص نمی‌کرد در کدام سوی این #شکاف ایستاده‌اند. وکالت باعث شد که این جمعیت بزرگ خاموشی‌گزیده رُخی بنمایانند (شاید به این دلیل که نفی پهلوی در داخل ایران هزینه‌سیاسی امنیتی ندارد). تداومِ خاموشی این گروه بزرگ، دل‌نگرانیِ «به کجا خواهیم رسید» را بیشتر می‌کند. #اتحاد_سراسری است که سرانجامِ مطلوبِ همه طیف‌ها و اقوام و گرایش‌ها را رقم می‌زند؛ بی‌دلیل نیست که رژیم اسلامی هر جنایتی می‌کند تا جلوی این اتحاد را بگیرد.
#نگین_حسینی #مهسا‏_امینی
بیزارم از دین شما! نفرین به آیین شما!

مجیدرضا رهنورد هم در دقایق پایانی زندگی‌اش، شجاعانه همین دو خط را گفت اما با کلماتی دیگر:
«برایم نماز نخوانید... برایم قرآن نخوانید!»
#صدا_و_سیمای_ جمهوری_اسلامی که بی‌شرمانه دوربینش را حتی داخل وصیت‌نامه یک جوان بی‌گناه درآستانه اعدام فرو کرد تا به وظیفه‌اش برای پاسداری از شر به هر قیمتی عمل کند، میکروفن را جلوی مجیدرضا گرفت و باز به سبک بازجوها، از او حرف کشید که «بگو! تکرار کن که نوشتی برایم #قرآن نخوانید. برایم #نماز نخوانید!» تا به جماعت #مذهبی پشتیبان خود نشان دهد که او #دین نداشته یا منکر دین شده، پس سزاوار #اعدام است!
جماعت مذهبی هنوز در خواب و انکار!
تا وقتی که همچنان به نام #اسلام و دین و قرآن پشت این #رژیم_منحوس قاتل ایستاده‌اید، دست شما نیز به خون این جوانان بی‌گناه آلوده است! #مجیدرضا_رهنورد در آخرین خواسته‌اش تنها نبود. شک نکنید که امروز میلیون‌ها ایرانی که به سبب عملکرد کثیف جمهوری اسلامی، از دین و مذهب بریده‌اند، مانند او فکر می‌کنند و از این دین و آیین بیزار شده‌اند؛ همانگونه که مجیدرضا تا پیش از این، اهل هیات و نوحه و زیارت بود.
مذهبیون طرفدار رژیم!
از چه چیز این حکومت حمایت می‌کنید؟! دیگر باید چه کنند تا به شما نشان دهند که پشت دفاع از دین و اسلام، سنگر گرفته‌اند تا همچنان به دزدی و غارت ثروت ملت ایران و کشتن و به دام کشیدن جوانان و مردم بی‌گناه ادامه دهند؟! تا زندگی پر از رنج و مشقت را بر شما تحمیل کنند و خودشان و فرزندان‌شان، در کشورهای خارجی عیش و عشرت داشته باشند؟! دیگر باید چه کنند تا متوجه حقیقت شوید؟! به خودتان بیایید و دست از حمایت از این رژیم ستمکار بردارید که سرانجام شما را نیز با خودش به دوزخ خواهد برد.

همین چند کلمه‌ای که این جوان بی‌گناه به زبان آورد، آخرین گواه بود بر بی‌گناهی‌اش که گرفتار در حلقه کفتارها، با دست شکسته دور گردنش، شکنجه شده اما نهراسیده گفت: اگر دین اسلام و قرآن و نماز این است که شما دارید، پس: بیزارم از دین شما! نفرین به آیین شما!

#نگین_حسینی #مجیدرضا_رهنورد #مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری #انقلاب_مهسا #زن_زندگی_آزادی
@neginpaper
این صدای دلنشین، روایت‌هایی که تا عمق جان نفوذ می‌کند، و همراهی بی‌دریغ و شجاعانه استاد #محمد_عمرانی با #جنبش_مردمی در چند ماه اخیر، از نقطه‌های امید من به این انقلاب بوده است. هر بار که «شک» کرده‌ام، لحن آرام اما اطمینان‌بخش او نجاتم داده است.
این ویدیو را (که نمی‌دانم چه کسی به این خوش‌سلیقگی ساخته)، به پاس همراهی و همدلی ایشان به اشتراک می‌گذارم. بر این باورم که «آزادگی» آدمی را بزرگتر و عزیزتر و ارزشمندتر می‌کند، و آقای عمرانی چقدر این روزها بزرگتر و عزیزتر و ارزشمندتر شده است.
هرکسی ایشان را از نزدیک دید، سلام گرم مرا از دل سرد شیکاگو به ایشان برساند و بگوید که ستاره شمال من شدید در شب‌هایی که با دلهره، خیال کردم راه را گم کرده‌ام… باشد تا صبح پیروزی، این لبخند را بر صورت مهربان‌تان ببینم.

#نگین_حسینی #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #هنرمند_آزاده
@neginpaper
آهای درمانده! آهای رهبری که درواپسین دقایق عمرت، تصمیم گرفته‌ای این زندگی خاکی را هرچه نکبت‌تر زندگی کنی! آهای مواجب‌بگیران رژیمی که دارد برای بقای خودش هر کاری می‌کند!
آهای قاضی بی‌وجدانی که حکم اعدام صادر کردی فقط برای خوش‌رقصی و چند مشت پول بیشتر!
#محسن_شکاری را فقط به جرم چند خراش روی تن کثیف بسیجی سرکوبگرتان در کمتر از سه هفته اعدام کردید، پس جزای خودتان برای کشتار صدها و هزاران ایرانی چه خواهد بود؟!
دیگر کسی از این اعدام‌ها نمی‌ترسد!
دیگر کسی از این اعدام‌ها تصمیم نمی‌گیرد که به خیابان‌ها نرود!
جوی خونی که راه انداخته‌اید، مردم را شجاع‌تر و بی‌باک‌تر می‌کند!
جوی خونی که راه انداخته‌اید، نتیجه‌ای جز نفرت از شما و دیانت و سیاست و وجود نحس‌تان چیزی نخواهد داشت!
این صدای زجه‌های یک ملت است که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد!
آماده باشید که جوی خونی که راه انداخته‌اید، سیل خواهد شد و همه‌تان را در کام خودش فرو خواهد برد!

#نگین_حسینی #مرگ_بر_جمهوری_اسلامی #انقلاب #زن_زندگی_آزادی
به این رشد می‌بالم!

در نخستین سال‌های تاریک بعد از #انقلاب_اسلامی، #ورزش در چنبره #مردان بود و وقتی اسم #ورزش_زنان می‌آمد، با تمسخر و تحقیر و نگاهی از بالا به پایین، می‌گفتند مگر دختران هم ورزش می‌کنند؟ #زنان داخل گونی‌ها فرو شده بودند چون قرار نبود کسی بدن و تحرک آنها را ببیند. در آن سال‌های پر از محدودیت، ما دخترانِ هزار و یک آرزو، توانستیم ورزش زنان را پیش ببریم و نوری بتابانیم بر رویاهای‌مان. خیلی از شما آن روزها هنوز به دنیا نیامده بودید و نمی‌دانید چقدر رنج بردیم تا فقط دو ساعت تمرین در بدترین زمانِ سالن‌ها بگیریم، تا تیم‌های ورزشی زنان را راه‌اندازی کنیم، تا اصلا ورزش زنان داشته باشیم.

بیشترین رنج ما محدودیت‌های تحقیرآمیزی بود که به اسم اخلاق اسلامی و منش زنانه بر ما تحمیل می‌کردند. شمشیر داموکلس همواره بالای سرمان بود که اگر اطاعت نکنید، درِ ورزش زنان تخته می‌شود. با این همه، ما دختران نوجوان و جوان آن روزگار، مصمم بودیم چراغ خانه را روشن نگه داریم برای خودمان و نسل‌های بعدی. خوشحالم که من نیز چه به عنوان بازیکن و چه به عنوان خبرنگار ورزش زنان در مجله #دنیای_ورزش و #روزنامه_اطلاعات، بخش کوچکی از روند رشد ورزش زنان بودم. سال‌های زیادی، از ورزش زنان نوشتم و نقد کردم. به خاطر نقدهایم مدتی از حضور در سالن‌های ورزشی محروم شدم؛ به خاطر قلمی که خیلی‌ها «تند و تیز» توصیفش می‌کردند، پیام‌های تهدیدآمیز می‌گرفتم. به خاطر استقلالم و این که قیمتی نداشتم برای خریداری شدن، مورد عتاب و توهین چند مقام ورزشی قرار گرفتم و البته باکی نداشتم؛ متعهد بودم که به وظیفه‌ام عمل کنم.

اخیرا بازیکنان و مربیان تیم #بسکتبال_کنکو تهران در اقدامی شجاعانه، به طور دسته جمعی #کشف_حجاب کردند. #فرزانه_جمامی، سرمربی با انتشار عکس بدون ‌#حجاب تیمش نوشت: «به دخترت بیاموزید که شما ارزشمند و غیر قابل تعویض هستید. خودت را پنهان نکن. ایستادگی کن. سرت را بالا بگیر و به آنها نشان بده چه چیزی به دست آورده‌ای. بگو شما قدرتمند و توانمند هستید. شما زن زندگی آزادی هستید.»

من عکس تیم عزیزم، تیم والیبال #هما (۱۳۷۹) را زیر عکس تیم بسکتبال کنکو تهران قرار دادم تا بگویم که به هر دو تصویر می‌بالم! که به این شجاعت و رشد افتخار می‌کنم! که همچنان حامی ورزش زنان و انعکاس‌دهنده صدایی هستم که از داخل کشور به گوش می‌رسد. دستاوردِ امروزِ نسل جدید، امتداد رنج‌ها و زحمت‌های دیروز نسل‌های گذشته است که کلوخ‌های این راه پر مشقت را با دستان زخمی برداشتند؛ به سوی امروز، به سوی #زن_زندگی_آزادی!

#نگین_حسینی #مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری
#mahsaa
پایان مماشات کجاست؟

روزی که آمنه سادات ذبیح‌پور، خبرنگارنمایِ صدا و سیمای میلی از رژیم خواست به «مماشات با معترضان» پایان دهد، جسد یاسر بهادرزهی، نوجوان ۱۷ ساله و #معلول_ذهنی، غرق در خون افتاده بود در بیابان‌های اطراف ساختمان فرمانداری #خاش. یاسر روز جمعه کشته شده بود؛ همان جمعه که رگبار گلوله، سینه #مبین_میرکازهی، نوجوان ۱۴ ساله را شکافت. همان جمعه که دستکم ۱۶ جان عزیز و بی‌گناه در خاش بلوچستان، خون شد و جاری شد بر زمین.

یاسر به سال هجدهم زندگی‌اش نرسید؛ به سوم دی ماه، به روز تولدش. #جمعه_خونین_خاش آخرین جمعه و آخرین روز زندگی‌ او بود. کارت بهزیستی یاسر نشان می‌دهد که او #معلولیت_ذهنی داشت، درجه شدید. جسدش یک روز پس از قتل‌عام #معترضان در جمعه خونین خاش پیدا شد. افتاده بود وسط بیابان. خون تمام سینه‌اش را پوشانده بود. پاهای لاغرش در کفش‌های سیاه دیگر جانی نداشت و گوش‌هایش ناله‌های سوزناک اطرافیان را نمی‌شنید. چه غریبانه روی خاک سرزمینش جان داده بود.

#سیزده_آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز عزای همیشگی برای کشتن یک نوجوان، فقط یک نوجوان در زمان محمدرضاشاه #پهلوی است. اما رژیم اسلامی چنان ۱۳ آبانی را از #بلوچستان تا #کردستان رقم زد که بار دیگر روی پهلوی را سپید کرد. مگر #کودکان_خاش چه کرده بودند جز سنگ‌پرانی به سمت ساختمان #فرمانداری، که رگبار گلوله سینه‌های‌شان را شکافت؟!

آمنه‌سادات را از خواب بیدار کنید و به او بگویید «پایان مماشات» را در خاش بجوید؛ در سینه خونین پسرک معلول ذهنی که هفده سال با محرومیت‌ها و نبود قوانین حمایتی زندگی کرد و سرانجام، نه به دست دشمن خارجی، که با اسلحه مردانِ وطنِ خودش به رگبار بسته شد. پایان مماشات در جسدهایی است که این روزها نقش بر خیابان‌ها می‌شود. پایان مماشات نیکاست، ساریناست، مهساست. هزاران زندانی دربند رژیم است. هزاران #اعتراف_اجباری است. پایان مماشات، قتل #ستار_بهشتی زیر شکنجه است. رنجِ جانِ گوهر عشقی است. صدای دربند #توماج است. چشم‌های به ابد دوخته شده ندا آقاسلطان است. پایان مماشات، چشم‌های ریرا ست، بدن سوخته مسافران پرواز ۷۵۲ است. پایان مماشات دل‌های همیشه داغدارِ بازماندگان جنایت‌های رژیم است.

در کدام بهشت زندگی می‌کنی آمنه سادات که اینهمه «پایان مماشات» را در ۴۳ سال گذشته هنوز ندیده‌ای؟! پایان مماشات جایی است که خون شتک می‌زند روی برگ‌های تاریخ و تو آمنه‌سادات، هرچه تلاش کنی آن را بشویی، پاک نمی‌شود؛ خصلت خون است که رنگش برای همیشه به دامن قاتل و همدستانش بچسبد.

#نگین_حسینی #یاسر_بهادرزهی #مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری #زن_زندگی_آزادی
دایَه دایَه، امروز در قلب #شیکاگو طنین‌انداز شدی و من مچاله شدم. داشتم از روی پله‌های منتهی به فواره باکینگهام، از جمعیت ویدیو می‌گرفتم که ناگهان چون پتکی بر من فرود آمدی. می‌دانی که بیش از ده سال بود که از تو می‌گُریختم. از اینهمه حُزن و اندوهی که در هر خط توست، فرار می‌کردم؛ هر کلمه‌ات پنجه به قلبم می‌کشید و من دیگر توان تحمل اندوهت را نداشتم.
دایَه دایَه، دوازده سال پیش که به شیکاگو آمدم، هرگز تصور نمی‌کردم که روزی تو را پشت بلندگوهای قوی، در قلب این شهر بشنوم و همه وجودم، مثل تارهای حنجره‌ات از این فریاد، به لرزه درآید. خودت می‌دانی که چه تاریخی از رنجِ #قربانیان ظلم و #ستم را در هر کلمه‌ات پنهان کرده‌ای و اگر کسی معنای تو را بفهمد، به حتم چشمانش خیس می‌شود؛ مخصوصا این روزها که هر کلمه‌ات، آدم را یاد تن پاره‌پاره مهسا و نیکا و سارینا و کودکان #بلوچستان و مردم #کردستان و #دانشجویان و همه قربانیان ایران می‌اندازد.
دایه دایه، وسط تظاهرات شیکاگو در گوشم پیچیدی که «مادر مادر، هنگام جنگ است و قطار فشنگ بالای سرم پر از فشنگ است». همه جنگ‌هایی را که از صد سال پیش تا امروز برای‌شان مویه کردی، یادم آوردی. «خبر مه بوریتو سی هالوونم: خبر مرا برای دایی هایم ببرید»، دلم آتش گرفت برای #آتش_شاکرمی، که خبر نیکا را برایش بردند و چنان خنجری در قلبش فرو کردند که تا زنده است، از آن خون می‌چکد.
دایَه دایَه، تو بیش از صد سال عمر داری، از جنگ‌ها و ظلمات فراوان در تاریخ ایران گذشته‌ای، ابیاتت به فراخور زمان تغییرات زیادی کرده‌اند اما آن روح زخم‌خورده، آن فریاد در گلو مانده، آن زخم همیشه تازه، همچنان در نوای تو هست.
تو بزرگتر از آنی که فقط در یک قوم بگُنجی. تو ترانه‌ای بوده‌ای برای همه اقوام ایرانی؛ برای آن که همه‌شان را زیر چتر خودت نگه داری و یادشان بیاوری که دشمنی مشترک دارند که برای مبارزه با او باید با هم یکصدا و هم‌قسم شوند. با این‌همه بزرگی‌ات ای ترانه‌ی اندوه، هرگز در باورم نبود که روزی، روبروی فواره باکینگهام شیکاگو دست در گردنم بیندازی و من از لمسِ دوباره رنج تاریخی تو و شتک‌های خون روی ایرانم، به هق‌هق بیفتم.
#نگین_حسینی #دختر_لر #دایه_دایه_وقت_جنگه
#زن_زندگی_آزادی #نیکا_شاکرمی
#مهسا_امینی #سارینا_اسماعیل_زاده #کودکان_بلوچستان #اعتراضات_سراسری
#mahsaamini
شبکه خبری سی‌ان‌ان در گزارشی تحقیقی، ۵۰ ویدیوی مردم حاضر در تظاهرات را بررسی کرده و به این نتیجه رسیده که #نیکا_شاکرمی، بعد از آن که در تظاهرات حاضر شد و روسری خود را سوزاند، توانست از دست ماموران #لباس_شخصی فرار کند اما سرانجام در حلقه محاصره آنها افتاد و دستگیر شد. فردی که آخرین لحظات زندگی نیکا را از داخل خودرو تصویربرداری کرد، گفته که با چشمان خودش دیده که چند مرد قوی هیکل و لباس شخصی نیکا را گرفتند و به داخل ون بردند. 
هرچند سناریوی ناپخته #رژیم_اسلامی و صدا و سیمای دروغ‌پردازش در مورد نیکا از همان اول مردود بود، این گزارش و تصویرهای منتشرشده از لحظات پایانی زندگی نیکا بار دیگر عمق دروغ‌‌ها و داستان‌پردازی‌های رژیم را نشان می‌دهد که بنا دارد تتمه مردم باقی‌مانده در اردوگاهش را که از روی نادانی یا منفعت هنوز با این رژیم‌اند، خوراک خبری دهد و قانع‌شان کند که هر یک از معترضانِ کشته شده، به دلایلی که مربوط به خودشان بوده، ناگهان جان داده‌اند؛ دلایلی که آنقدر مضحک و غیرقابل باورند که پیش از آن که ادله محکمی برای اثبات ادعاهای‌شان باشند، دروغگوییِ صاحب خود را فریاد می‌زنند. 
امروز چهلمین روز کشته شدن نیکا شاکرمی است. نیکا #دختر_لُر بود؛ با همان شجاعت، سرسختی و جسارتی که زنان لُر بدان شهره دارند. این دختر لر چنان رعشه‌ای بر اندام رژیم جمهوری اسلامی انداخت که حمالان رژیم خیابان به خیابان دنبالش رفتند تا شعله سرکشی را که در جانش دیده بودند، خاموش کنند. آنها حتی از نیکای بی‌جان نیز وحشت داشتند تا حدی که پیکرش را دزدیدند و در روستایی دور به خاک سپردند.  
عزیز سَختِم، نیکا ناکامِم، چونو تَشی وَنی وِ جونِشو که صوُ شونه یاشو رَتَه. بَمیرِم سی اُ بالینِ سردت، دونِسو که همَه ایران بیِنَه خوئَر بِرارِت. انتقامِ خینِتِه زِ هَمَه‌شو مِسونیم! «بِرارونِم خیلی‌ان هزار هزارن / خوئَرونِم خیلی‌ان هزار هزارن/ سی تَقاصِ خینِ مِه سَر وِر میارن. دایَه دایهَ وقتِ جنگَه…»

(عزیزم، نیکای ناکامم، چنان آتشی به جونشون انداختی که صبح و شب رو فراموش کردن. بمیرم برای بالین سردت، بدون که همه ایران خواهر و برادرت شدن. انتقام خونتو از همه‌شون می گیریم. «برادرانم بسیارند، هزاران هزارند/ خواهرانم بسیارند، هزاران هزارند/ برای انتقام خون من برخواهند خواست/ مادر مادر وقت جنگ است»
#نگین_حسینی 
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری
#mahsaamini
@neginpaper
۲۰ اکتبر ۲۰۲۲

چرا از النازِ پس از واقعه رونمایی شد؟
صخره‌ای که الناز درنوردید

از نشان‌دادن #الناز_رکابی در فرودگاه تا مثلا مصاحبه با او جلوی دوربین‌ها تا حضورش در دفتر #وزیر_ورزش، مجموعه‌ی رونمایی از الناز ِ پس از واقعه، تعجب‌برانگیز بود. حتی پوشش الناز در این تصاویر که مورد قبول هیچ کدام از نهادهای دولتی و مسئولان حکومتی نیست نیز تعجب‌ داشت. اما چرا این اتفاق‌ها افتاد؟ چرا این رونمایی‌ها و دیدارها صورت گرفت؟
فقط به یک دلیل: حکومت به هر شکلی و با هر فشاری که شده، می‌خواهد الناز رکابی را در سمت خود، داخلِ لشکرِ روبه زوال خود، نگه دارد. این صحنه‌سازی‌ها تماما برای آن است که رژیم اسلامی شکافی را که الناز شجاعانه در ساختار ورزش ایدئولوژیکش انداخت، به رسمیت نشناسد و ناشیانه بخواهد ترمیمش کند. برای این منظور، باید وانمود کند که هیچ اتفاقی نیفتاده است! وزیر ورزش رژیم اسلامی، الناز را با همان کلاه و همان لباس ورزشی که پوشیدنش تا همین حالا برای زنان و به خصوص زنان ورزشکار جُرم است، می‌پذیرد فقط برای این که او را به جناح مخالف ندهد، فقط برای این که بایستد جلوی دیواره ترک خورده و سعی کند رویش را بپوشاند. رژیم تلاش می‌کند هرطور شده «رنگ» بزند به اتفاقی که به باورش، «ننگِ» به بار آمده زیر پرچم جمهوری اسلامی است.

بازی اصلی اما همچنان پشت پرده در جریان است. شک نکنید که الناز در حال حاضر زیر فشار و تهدید فراوان بسر می برد. شک نکنید که پشت این دیدارها و عکس‌های «همه چیز خوب و خوش است» و «سهوا اتفاقی افتاد و تمام شد و رفت»، یک سیستم عصبانی و تهدیدگر به جان الناز افتاده و در حال جوشش و غلیان است تا هر طور شده، برگ برنده‌ای را که الناز با شجاعت به جنبش #زن_زندگی_آزادی داد، باطل کند.
اما خطای جمهوری اسلامی همیشه همین بوده و خواهد بود: دست و پا زدن برای نپذیرفتن واقعیت، برای انکار واقعیت، برای وارونه جلوه دادن واقعیت؛ نفهمیدنِ این که برگ‌های آزادی باطل نمی‌شوند؛ همیشه سبز می‌مانند.

الناز سنگین‌ترین وزنه تاریخ ورزشِ جمهوری اسلامی را یک‌تنه جابجا کرد. الناز سخت‌ترین صخره ورزش زنان پس از انقلاب اسلامی را با دست‌های خالی درنوردید.
الناز ترک بزرگی روی صخره ایدئولوژیک جمهوری اسلامی انداخت.
هر بلایی به سرش بیاورند، بازنده این میدان خودشان خواهند بود.
#نگین_حسینی
#مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری
#mahsaamini
۱۵ اکتبر ۲۰۲۲

یک ماجرای واقعی در تهران

زن دست پسرک را که در تب می‌سوخت گرفت و راهی درمانگاه شد. خیابان به سمت میدان اصلی شلوغ و شلوغ‌تر می‌شد و زن راه را از میان جمعیت به سختی باز می‌کرد.
ناگهان صدای زجه زنی دیگر را شنید که درست روبروی آنها، افتاده بود زیر مشت و لگد #نیروهای_امنیتی. پسرک با چشم‌های وحشت‌زده دید که زنی را کتک می‌زدند و به صورتش #اسپری_فلفل پاشیدند. رعشه‌ای به تن تبدار پسرک افتاد. دست مادر را محکم‌تر فشرد. مادر دلش طاقت نیاورد و به ماموران گفت: «شما را به خدا این زن را رها کنید!» چند ثانیه‌ای نگذشت که نور لیزر را روی لباسش دید و ناگهان، شلیک گلوله‌های #ساچمه‌ای به سمت آنها. زن خودش را سپر فرزند کرد. درد و سوزش گلوله‌ها را در پاها و باسنش احساس می‌کرد اما فقط می‌خواست پسرش را از مهلکه نجات دهد. خوش‌اقبال بود که تیری به بچه نخورده بود.
پسرکِ شوک‌زده تا شب به حرف نمی‌آمد. انگار چیزی درونش شکسته شده بود. کودک درونش یکباره بزرگ شده بود. سرانجام نیمه‌شب به مادرش گفت: «اگر #گلوله‌ها به من خورده بود چه؟!» و مادر پاسخی برای این سوال نداشت.
پسر درد را در چشم‌های مادر می‌دید؛ همان دردی بود که در صورت مچاله‌‌شده آن زن غریبه زیر لگد دژخیمان دیده بود. از جا بلند شد و دفتر و مدادرنگی‌هایش را آورد. تند تند شروع کرد به کشیدنِ سربازهای بدجنسی که به زنی مهربان و به زنانی با لب‌های خندان شلیک می‌کنند. بالای هر تصویر هم شعاری نوشت: مرگ بر دیکتاتور. مرگ بر خامنه‌ای. هشتک مهسا امینی. زن زندگی آزادی. مرد میهن آبادی.
آن شب مادر با تنی زخمی و کبود درد می‌کشید و پسرک با دست‌های کوچک، خشمش را توی نقاشی‌هایش می‌ریخت.

سلام درمانده! این پسر یکی از دهه نودی‌هایی‌ست که فراخواندی! او هیچ گاه امروز را، گلوله‌هایت را، صورت پر از درد آن زن را، و تن زخمی مادرش را از یاد نخواهد برد.
نوجوانان و جوانان امروز، پسرک‌ها و دخترک‌های دیروزند که رنج‌های بی‌پایان مادران ‌و خواهران‌شان را جلوی چشمان خود دیده‌اند ‌و از یاد نبرده‌اند. آنها حالا دارند نقاشی‌های پر از خشم‌ کودکی‌شان را در خیابان‌ها نشانت می‌دهند.
***
تقدیم به یار دبستانی‌ام که برایم از این اتفاق نوشت. وقتی در حال چت بودیم، چشم‌هایم خیس شده بود از دیدن عکس‌های تن کبودش و نقاشی‌های پسرش.
به امید ایرانی آباد، آزاد و امن برای همه #ایرانیان و به خصوص #کودکان امروز و فردا.
#نگین_حسینی

#مهساامینی #اعتراضات_سراسری
#زن_زندگی_آزادی
#mahsaamini
۱۳ اکتبر ۲۰۲۲

چه کسی این عبور را نمی‌خواهد؟!

من در شعار زیبای #زن_زندگی_آزادی، تاریخچه خودم را و میلیون‌ها #زن همچون خودم را پیدا کرده‌ام. این شعار، این زبان مشترک برای بیان دردی تاریخی، که از دل رنج بی‌شمار مردم #کردستان سرچشمه گرفته، مرا به طبیعت این جنبش که دوستدار زن و در پی حقوق اوست، امیدوار کرده است اما اتفاق عجیبی در حال رخ دادن است: فحش های رکیکی وارد اعتراضات شده؛ امتدادِ تاریکی دنیایی که می‌‌خواهیم با تمام وجود از آن فرار کنیم؛ از جهانی به غایت زشت که به قدمت تاریخ، زن‌ستیز بوده؛ حتی وقتی که نمی‌دانسته و نمی‌خواسته هم، زن‌ستیز بوده است.
اینجا نکته‌ای برای فکر کردن هست: درست در اوج زمانی که شعار زیبای جنبش جهانی شده؛ جنبشی که از بطن ستم بر زنان روییده، کلام و کلماتی وارد جریان اعتراض‌ها می‌شود که از بدن زن برای ابراز خشم و انزجار خود سوءاستفاده می‌کند؛ مادر و خواهر و همسر دیگری را برده جنسی خود می‌کند و گاه با ادبیات تجاوز، آنها را مورد مرحمت قرار می‌دهد تا انتقام بگیرد.

قبول دارم مردم خشمگین هستند. خشمی که حاصل چهل سال ستم و زورگویی جمهوری اسلامی و تحت فشار قرار دادن آنهاست. خشمی که چهار دهه در مواجهه با ظلم و فساد و ستم و فقر و بیداد، بغض شد و فرو خورده شد، حالا بالا زده است و برای رها شدن، محملی جز دشنام پیدا نمی‌کند اما هجوم فحش‌های آنچنانی به بستر اعتراضات به گمان من، از اتاق فکری آمده است که بنا دارد جنبش زن، زندگی، آزادی را درست با کلماتی متضاد خودش، به بیراهه بکشد. به نظرم این فقط خشم یک ملت نیست؛ بلکه جهت دهی برنامه‌ریزی شده به آن خشم است.

پیدا کنید #اتاق_فکر پشت ترویج فحش‌های ناموسی در #اعتراض‌ها را. چه کسی می‌خواهد #جنبش زن، زندگی، آزادی از درون خالی و فرومایه شود؟ به نفع چه کسی است که شعارهای خیابان از سمت مطالبه‌گری محض و برشمردن حقوق پایمال شده و فساد جمهوری اسلامی، به سوی فحش و فضاحت برود بدون زبان مطالبه‌گری؟ چه کسی سود می‌برد از تقلیل خواسته‌های به حق مردمی به نمایش فحش‌های رکیک به جمعیتی که در خانه نشسته است؟ چه کسی همچنان نفع می‌برد از برگرداندن تن زن به زنجیر تاریخی‌اش؟

«زن، زندگی، آزادی» از تن زن عبور می‌کند؛ چه تنی که باید در گونی پنهانش کرد و چه تنی که ابزار تخلیه خشم و هیجان فردی و عمومی است. چه کسی این عبور را نمی‌خواهد و نمی‌پسندد؟!
#نگین_حسینی
#مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری
#mahsaamini
۱۰ اکتبر ۲۰۲۲
پس از قتل مهسا امینی و شکل‌گیری جنبش سراسری مردم ایران، از مشارکت گسترده #افراد_دارای_معلولیت های مختلف و افراد #اوتیستیک در اعتراض‌ها گفتم که به شکل‌های مختلف همراه #جنبش_مردمی شدند: از حضور در تجمعات گرفته تا انجام اکت‌ سیاسی قیچی کردن مو، نوشته‌‌های اعتراضی، طراحی‌های خلاقانه و ارسال روایت‌های ستم جمهوری اسلامی بر جامعه افراد دارای معلولیت برای من که تا به حال یکی از آنها را منتشر کرده‌ام.
این بار، ترانه‌ای زیبا که می‌تواند مکمل ترانه#شروین_حاجی_آقاپور باشد، توسط خواننده‌ای خوانده شده که حین اجرا، بازویش را نشان می‌دهد و می‌خواند: «چند ساله من دنبال کارم، کسی به من کار نمیده چون یه دست ندارم».
او در ترانه‌ بسیار دلنشین‌اش، از مشکلات دیگر و #برای های دیگری می‌گوید که درنهایت همگی به #آزادی و #زن_زندگی_آزادی ختم می‌شود.
اسم این هنرمند را مسعود احمدزاده ذکر کرده‌اند. اگر اشتباه است، لطفا بنویسید تا اصلاح کنم.
#نگین_حسینی
#مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری
#اعتراضات_مردمی
#mahsaamini
بیایید برایتان قصه‌ای بگویم. قصه که نه. می‌خواهم راوی ماجرایی از زندگی دوست عزیزم، رامک‌حیدری باشم.

رامک تردید داشت. بله بگوید یا رد کند؟ بگذارد زندگی مثل همه سال‌های تنهایی‌اش در خلوت خودش به همین منوال بگذرد؛ یا دل به دریا بزند و تا فرصتی برای زندگی هست، طعم عشق و داشتن همراه را بچشد؟
رامک همه زندگی‌اش را جنگیده است؛ از مبارزه با بیماری #دیستروفی گرفته تا جنگیدن با #نگرش‌های_غلط جامعه به شرایط زیستی او، تا #موانع بی‌شماری که همیشه سر راه #ویلچرش بوده و هست. او دو دهه پیش تصمیم گرفت انجمنی برای همنوعانش ایجاد کند. پس از گذر از هزار و یک سختی، #انجمن_دیستروفی_ایران را در سال ۱۳۸۵ ثبت کرد؛ آشیانی برای ۲۵۰۰ عضو.
اما حالا جبهه‌ای دیگر به مبارزه‌های رامک اضافه شده بود: #حق_ازدواج؛ جنگیدن برای این که بگوید: «تجربه زندگی مشترک حق من است؛ حتی اگر شرایطی متفاوت از دیگران داشته باشم.»
نور #عشق روی زندگی‌رامک افتاده و قلبش را گرم کرده بود. اما کسانی می‌گفتند:
«تو #شرایط_ازدواج را نداری!»
«می‌خواهی #ازدواج کنی که طرف #خدمتکارت باشد؟»
«چطوری می‌خواهی از پس کارهای خانه بربیایی؟»
«طرف فردا خسته می‌شود، رهایت می‌کند!»
گویی بر این باور بودند که چون رامک روی #ویلچر می‌نشیند، نمی‌تواند #عشق را بفهمد.
گویی تجربه #معلولیت یعنی «نیازمندی به خدمات‌رسانی دیگران»!
گویی مسئولیت #خانه‌داری فقط با #زن است و #مرد تنها باید گیرنده خدمات باشد.
گویی فقط معلولیت است که عامل #خیانت می‌شود.
شب‌ها سایه تردیدها روی خلوت رامک می‌افتاد و حرف‌های دیگران به ذهنش هجوم می‌آورد:
«آیا می‌توانم از پس #زندگی_مشترک و وظایفم برآیم؟ نکند راست می‌گویند؟»
اما رامک یاد گرفت که باید با تردیدهای خودش نیز بجنگد. اگر اساس این رابطه بر عشق و #تفاهم استوار است، دیگر چه جای #تردید؟ در شریک زندگی‌اش معیارهایی دیده بود که مطمئنش می‌کرد او قلب رامک را خوانده است، فکرها و کارها و تلاش‌های رامک را برای بهترکردن زندگی دیگران می‌فهمد و ستایش می‌کند، خودش عضو خانواده بزرگ دیستروفی است و می‌داند قرار است با چه کسی پیمان زندگی ببندد.
او #رسولِ خوبی‌های رامک شده بود.

صبح روزی تابستانی، وقتی نور خورشید روی صورتش افتاد، رامک فهمید که تصمیمش را گرفته است.
ویلچرش را مانند ماشین عروس تزیین کرد و عروسِ زیبای قصه ما شد.

از طرف خودم و همه کسانی که به #حقوق_افراد_دارای_معلولیت باور دارند، ازدواج #رامک_حیدری، رئیس انجمن دیستروفی ایران را به ایشان و همسرشان تبریک می‌گویم و برای‌شان شادی و آرامش در کنار هم آرزو دارم.

#نگین_حسینی
@neginpaper
وقتی به صورت پیرش نگاه می کنم و رنجی که از چشمان غمگینش پیداست، با خودم می گویم سهم من و سکوتم چقدر بوده در خشونتی که هر روز از چهل - پنجاه سال گذشته بر این زنِ پا به سن گذاشته رفته؟ زنی که عزیز، عزیز، عزیز بوده و هست برایم؛ و من در بیشتر سالهای زندگی ام تا به امروز، از دور، فقط از دور شنوندۀ ماجراهای تلخ شکنجه ها و کتک هایش زیر دست شوهرش بوده ام.

وقتی کودک بودم و خبری دردناک از او می رسید، که زیر کتک با کمربند، قفل کمربند گوشه ای از بدنِ رنجورش را سوراخ کرده و بیرون نمی آمده، دنده هایش شکسته، پای چشمانش کبود شده، و حتی در زمان بارداری زیر مشت و لگد شوهرش از حال رفته، آن زمان کاری از دستم برنمی آمد. رنج او مثل رنج عزیزی از خانواده نزدیکم بود و تصور شکنجه های خانگی اش که هر روز به هر بهانه تکرار می شد، کابوس شبانه ام. با سرگذشت غم انگیزش بزرگ شدم، همیشه گوشۀ دلم جا داشت، از یادآوری کتک هایش اشک می ریختم.

از نوجوانی که پا به روزنامه گذاشتم تا همین امروز که برای اولین مرتبه این مطلب را در موردش می نویسم، هرگز نشد که به یادش بیفتم و خودم را بازخواست نکنم که به عنوان یک روزنامه نگار، و به عنوان کسی که همیشه نسبت به حقوق زن در خانه حساس بوده ام، برایش چه کردم؟! و شرم می کنم از اینکه جوابم"هیچ" است. من هم مثل تمامی کسانی که او را می شناختند، مثل برادرها و خواهرها و پدر و مادرش، هیچ کاری برایش نکردم، حمایتی نکردم، اصلا نمی دانستم چطور باید حمایت کنم، فقط ناظر یا شنونده بودم. مثل خیلی ها فقط غصه خوردم، سر تکان دادم و اشک ریختم.

بعدها که فرزندانش بزرگتر شدند و گفته شد که سپر محافظ مادر شده اند در مقابل خشونت پدر، و گفته شد که دیگر خبری از آن کتک ها و شکنجه ها نیست (یا احتمالا فقط مقدارش کم شده بود)، می دانستم که هر اقدامی، هر نوشته ای، هر حرکتی شاید دخالت در زندگی خانوادگی شان تلقی شود. فرزندانش دوست نداشتند کسی در مورد روابط پدر و مادرشان نظر بدهد، چه برسد به حرکتی حمایتی. اما این به کنار، عمده دلیل اینکه نمی دانستم چه کنم، این بود که هیچ سرپناه قانونی برای حمایت از او نبود. گیرم در موردش می نوشتم، گیرم از خشونت خانگی علیه او پرده برمی داشتم (که البته راز مگویی نبود و همه باخیر بودند) و منتشر می کردم، کدام قانون می خواست پشت سر من و او بایستد؟! نتیجه اش فقط کتک بیشتر برای او بود.

این را نوشتم که بگویم می شود حرف های کلان قشنگی در مورد خشونت خانگی نسبت به زن و محکوم کردنش زد و نوشت؛ اما تا وقتی که قانون محکمی پشت سر زنِ مورد خشونت قرار گرفته نیست، همه ما دلسوزانِ اشک ریز، با عرض معذرت هیچ غلطی نمی توانیم بکنیم. هنوز این خلاء قانونی هست و هنوز جسم و روح زنانِ بی شماری کبود است زیر شکنجه، کتک و تحقیر.

#نگین_حسینی #خشونت_خانگی #زن #حقوق_زن
@neginpaper
برای کسانی که کپشن روی ویدیوی گل نسترن مقیمی را نمی بینند:
گل زیبای #نسترن_مقیمی فقط گل نیست؛جوابی سرراسته به هرکس که گفت کاکل سرت شل میشه. جوابی دندان شکن به هرکس که فکر میکنه #فوتبال جای #زن نیست
#عادل_فردوسی_پور این گل را هم به حساب بیار لطفا!
@neginpaper
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏همراهی مفسر ⁧ #زن ⁩ با گزارشگر مرد در گزارش بازی ⁧ #فوتبال ⁩ ایران و مراکش، پخش از فاکس ۳۲ شیکاگو
‏⁧ #جام_جهانی_2018 ⁩ ⁧ #ایران_مراکش
@neginpaper