روز + نامه - نگین حسینی

#فوتبال
Channel
Logo of the Telegram channel روز + نامه - نگین حسینی
@neginpaperPromote
329
subscribers
238
photos
91
videos
92
links
نشانه‌های سقوط

همین نیروهای سرکوبگر، لباس شخصی‌ها، و نیروی انتظامی که دیروز در خیابان‌ها برای پیروزی تیم فوتبال جمهوری اسلامی شادمانی کردند، اواخر سال‌های دهه ۱۳۷۰ و در دهه ۱۳۸۰ که ما برای پیروزی‌های تیم‌ملی فوتبال در خیابان‌ها جشن می‌گرفتیم، وحشیانه به ما حمله می‌کردند، کتک‌مان می‌زدند، دستگیرمان می‌کردند و خلاصه هر چه در توان داشتند می‌گذاشتند تا شادی ملی را بر ما مردم حرام کنند. من آن شب‌ها که نیروهای سرکوبگر بعد از جشن‌های شادی فوتبال دنبال مردم می‌کردند و به کوچه‌های گیشا می‌ریختند تا با باتون به سر و بدن‌شان بزنند، ویدیوهایی گرفتم که شاید در فرصتی مناسب منتشرشان کنم.

شادمانیِ #نیروهای_سرکوبگر، درست عین خشونت‌شان، آینه روان نامتعادل و دستکاری‌شده آنهاست. آنها فقط دستور دارند که شادمانی کنند و اطاعت می‌کنند. اما مرکز فرماندهی، به راستی به خود #فوتبال و #تیم_ملی هم چندان علاقه‌ای ندارد. رژیم از هر چیز و هر کسی فقط برای مصالح و سود خودش #استفاده_ابزاری می‌کند. اگر امروز دستور شادمانی برای پیروزی فوتبال صادر کرده، تنها برای این است که نیازمند تحکیم پایه‌های به لرزه افتاده‌اش در داخل جامعه و در صحنه بین‌المللی است؛ نیازمند ظاهرسازی است تا بگوید همه چیز عالی است و ما چقدر خوشحالیم و این چند «خس و خاشاکِ آشوبگر» اصلا عددی نیستند؛ وگرنه #رژیم از دهه‌‌ها قبل نشان داده که دل خوشی از هر دلیلی که مردم را متحد و شاداب کند، ندارد. اصلا #جمهوری_اسلامی مرض خاصی دارد که با مردم سر هر چیزی عناد و ناسازگاری کند. هرجا که ملت را یکپارچه خوشحال می‌بیند، ناراحت می‌شود و هرجا که مردم همدلانه عزادارند، شادی می‌کند. این کینه و نفرت رژیم و حمالانش از مردم تازه نیست؛ منتهی امروز به اوج خودش رسیده؛ همچنان که نفرت بسیاری از مردم از رژیم نیز به بلوغی رسیده که لرزه بر اندام‌جمهوری اسلامی انداخته است.

تماشای شادی نیروهای سرکوبگر مرا به وحشتِ رژیم از شرایط موجود و پارگی آخرین رشته‌های پوسیده میان رژیم و مردم متقاعدتر کرد. آدم‌ها وقتی در تاریکی و وحشت قرار می‌گیرند، بلندتر آواز می‌خوانند، سوت می‌زنند و با ایجاد سر و صدا سعی می‌کنند از احساس تنهایی ترسناک خود خارج شوند. رژیمِ به فلاکت‌افتاده، می‌خواهد تنهایی ناشی از گسست مردمی را با صدای سوت و دست خودش پر کند تا کمتر بترسد. صحنه‌های شادی سرکوبگران و شکاف کامل میان رژیم و مردم، روزی در درس #نشانه‌های_سقوط تدریس خواهد شد.
#نگین_حسینی
#مهسا_امینی
@neginpaper
برای #فوتبال
قرار بود رویای‌مان باشی. قرار بود آرزوی‌مان باشی. قرار بود آینۀ دروغین‌مان باشی. قرار بود مستی و شیدایی‌مان باشی. قرار بود هرآنچه را که باید از خاطر می‌بردیم، حتی برای نود دقیقه، از یادمان ببری.
اینهمه صداقت، بنای ما نبود. اینکه خودمان را عریان نشان‌مان دهی، بنای ما نبود. اینکه بی‌حوصلگی‌ها و عصبیت‌ها و شتابزدگی‌های‌مان را صاف جلوی روی‌مان بگذاری، بنای ما نبود. اینکه تصادف‌های خیابانی‌مان را، دست به یقه‌شدن‌ها و زنجیر و قمه حواله کردن‌هایمان را، دهان باز دشنام‌ها و کینه‌های‌مان را، بی‌ارزشی جانِ آدمیزادی‌مان را به رُخ‌مان بکشی... نه. قرار ما این نبود.
باختی، باختیم، فدای سرت، فدای سر ما. قرار بود اما که افیون‌مان باشی. سه گل، پنج، ده گل، فدای سرت. بنا نبود جهنمِ زندگی هر روزمان را بازسازی کنی. دستمزد آنچنانی نوش جانت. بنا نبود اما جلوی روی کودکِ اس.ام.ای که هر دلارِ آن مستطیل سبز می‌توانست قطره دارویی ته حلقوم بیمارش بریزد، بازوی خِفت بیندازی دور گردن حریف. قرار نبود مربی‌ ات از سفرۀ بی‌نان ما بگوید و تلخ یادمان بیاورد که با همین سفرۀ خالی، دو میلیون یورو خرج جیبش کردیم.
قرار بود کودک مبهوت بازی‌‌ات شود و #اسپینرازا ی صدها هزار دلاری‌اش را فراموش کند. قرار بود مات شود جلوی این صفحۀ لعنتی و یادش برود که چرا ساق‌ های طلایی‌ات، یا دستمزد مربی‌ات، نجومی است اما جان او، زندگی او، اندازۀ لباس زیر تو هم به حساب نمی‌آید؛ یادش برود که پرداخت صدها هزار دلار برای نجات جان یک بیمار، فقط یک بیمار، اصلا و ابدا به صرفه نیست اما برای تو به صرفه است، می‌ارزد، می‌ارزی. قرار بود کودک دریابد که تو چرا به صرفه‌ای و او نیست. قرار بود بیمارانی که هر روز قطره قطره آب می‌شوند چون نمی‌ارزد که دلاری خرج زندگیِ حتما بی‌ارز‌ش‌شان شود، بنشینند و با چشم‌های خودشان ببینند که تو می‌ارزی چون افیون توده‌هایی و آنها نمی‌ارزند، چون دردِ توده‌اند، زخمِ چرکین توده‌اند.
نه. قرار ما این نبود... این نبود که چنین بی‌رحمانه سر زخم‌های چرکین‌مان را بخراشی...
#نگین_حسینی
#جام‌ملتهای‌آسیا۲۰۱۹
@neginpaper
برای کسانی که کپشن روی ویدیوی گل نسترن مقیمی را نمی بینند:
گل زیبای #نسترن_مقیمی فقط گل نیست؛جوابی سرراسته به هرکس که گفت کاکل سرت شل میشه. جوابی دندان شکن به هرکس که فکر میکنه #فوتبال جای #زن نیست
#عادل_فردوسی_پور این گل را هم به حساب بیار لطفا!
@neginpaper
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏همراهی مفسر ⁧ #زن ⁩ با گزارشگر مرد در گزارش بازی ⁧ #فوتبال ⁩ ایران و مراکش، پخش از فاکس ۳۲ شیکاگو
‏⁧ #جام_جهانی_2018 ⁩ ⁧ #ایران_مراکش
@neginpaper
پارالمپیک 2016 – روز هشتم- بخش دوم:
روز هشتم پر از حادثه بود؛ آنقدر اثرگذار که در این بامداد روز جمعه، با اینکه برای روز هشتم نوشته ام، با اینکه از خستگی مفرط یک روز کاری به زحمت درحال تایپ کردنم، هنوز احساس می کنم کارم ناتمام مانده است؛ باید بنویسم از لحظه هایی که در ریو آفریده شد و در غوغای نتیجه ها و عددها گم شد.
پنج شنبه 25 شهریور روزی فراموش نشدنی برای پارالمپیک ایران بود. زهرا نعمتی مدال طلایی گرفت که ارزش آن به مراتب بیشتر از مدال طلایش در پارالمپیک لندن است. صبح روز مسابقه که خورشید زهرا در لندن 2012 طلوع کرد، او اسمی ناشناخته بود؛ یکی از صدها پارالمپینِ دهکده که قرار بود مسابقه بدهد. غیر از هیجان بازیها که طبیعی هم بود، نه فشاری از اطراف روی زهرا بود و نه توقعی و نه وزنه ی سنگین اسمی بزرگ. زهرا نعمتی در آغاز راه بود. در فاصله ی چهار ساله میان لندن و ریو، نام زهرا از چله ی کمانش رها شد و به دوردست ها رفت. زهرا تبدیل شد به اسطوره. از پارالمپیک به المپیک و پرچمداری تیم ایران رسید. زهرا نعمتی یک نام بزرگ شد در جهان. طرفداران خارجی اش نام او را روی کودکانشان گذاشتند و برای دیدارش در ریو لحظه شماری کردند. میدان ریو هرگز به آسانی لندن نبود. همه منتظر بودند تا روز مسابقه ی او فرا رسد. میلیون ها نفر در سراسر جهان برای بازی اش لحظه شماری می کردند. امسال برای زهرا نعمتی سال رها کردن چله ی کمان و گذر دادن صحیح و سلامتِ تیرهایش، از لابلای دوربین ها و خبرنگاران و هواداران و مردمِ چشم انتظار بود. با اینهمه حاشیه که در کنار متن زندگی حرفه ای شکل گرفته بود، مدال طلای زهرا ارزشی فراتر از یک مدال پارالمپیک داشت.
دختران والیبال نشسته در میدانی دیگر چشم ها را به خود خیره کردند تا در اولین حضورشان در پارالمپیک پنجم شوند؛ رتبه ای که نسبت به پیشینه ی نداشته ی آنها در میدان های جهانی، دستاوردی بزرگ به حساب می آید. من بازی تیم را مقابل هلند ندیدم؛ اما شاهدان گفتند والیبالی که دختران ما بازی کردند، نمایشی از کلاس جهانی والیبال، بی نهایت زیبا و هیجان انگیز بود. شیرینی این پیروزی کمتر از مدال آوری نبود و ثابت کرد که اگر دختران والیبال نشسته ی ما حمایت شوند، درست مثل تیم والیبال نشسته مردان می توانند از امیدهای آینده پارالمپیک باشند.
پسران ما در تیم فوتبال پنج نفره چه کردند... فوتبال نابینایان و کم بینایان جاذبه های خاص خودش را دارد. چشمان بازیکنان باید با چشم بند بسته شود تا حتی کم بیناترین بازیکن نیز نتواند جلوی پای خود را ببیند. فقط دروازه بان می تواند بینا باشد و نیز راهنمایانی که پشت دروازه های حریف می ایستند و به بازیکنان خود برای جهت یابی کمک می کنند. بچه های فوتبال پنج نفره در وقت اضافه و با ضربه های پنالتی با نتیجه 2 بر یک آرژانتین را شکست دادند. پنالتی زدن با چشم بسته به دروازه بانی که می بیند، کار هر کسی نیست. فوتبال پنج نفره وقتی به ضربات پنالتی می کشد، جدال نابینایی با بینایی می شود؛ و چقدر معنی دار است وقتی این رویارویی به نفع نابینایان تمام می شود! بچه های ما به فینال پارالمپیک رسیدند؛ و بعد از بازی، حتی پیش از آنکه چشم های بسته شان را باز کنند، پرچم ایران را در آغوش گرفتند. آن لحظه ها، آن اشک ها و شادی ها فراموش نشدنی است.

*نگین حسینی، روزنامه نگار و فعال حقوق معلولیت
#پارالمپیک2016 #زهرانعمتی #دختران_والیبال_نشسته #فوتبال_5_نفره
@neginpaper