روز + نامه - نگین حسینی

#ویلچر
Channel
Logo of the Telegram channel روز + نامه - نگین حسینی
@neginpaperPromote
329
subscribers
238
photos
91
videos
92
links
زن تاریخ‌ساز
در سال ۱۹۷۰ زنی ۲۲ ساله به اسم جودی هیومن، در امتحان کتبی و شفاهی مجوز تدریس در شهر نیویورک قبول شد اما بورد آموزشی نیویورک او را نپذیرفت، فقط به این دلیل که او از ویلچر استفاده می‌کرد.
جودی هیومن پس از آن که در ۹ ماهگی #پولیو (فلج اطفال) گرفت، مجبور شد از #ویلچر استفاده کند. از همان زمان بود که جودی متوجه #تبعیض‌ها شد. وقتی جودی پنج ساله شد، مادرش خواست او را در مهدکودک ثبت‌نام کند. اما مدیر او را نپذیرفت و دقیقا این عبارت را به کار برد که «جودی ماده آتش‌زا (خطرناک) است!»؛ تبعیضی که به اشکال مختلف بروز می‌کرد.

در سال ۱۹۷۰ وقتی که بورد آموزشی نیویورک جودی را به خاطر ویلچرش مردود کرد، او از بورد شکایت کرد و اولین پرونده حقوق مدنی مرتبط با معلولیت در دادگاه #فدرال امریکا مطرح شد. این دادگاه به نفع جودی رای داد و #جودی_هیومن اولین معلم در #نیویورک شد که از ویلچر استفاده می‌کرد.

در سال ۱۹۷۳ #ریچارد_نیکسون، رییس جمهور وقت امریکا قانونی امضا کرد که به موجب آن، هر سازمانی که بودجه دولتی دریافت می‌کرد، حق نداشت تبعیضی نسبت به #افراد_دارای_معلولیت قائل شود. خوشحالی جامعه افراد دارای معلولیت در امریکا دیری نپایید، چراکه قانون در اجرا با مشکلاتی مواجه شد. در واقع، صدای مراکز دولتی و خدماتی، از جمله بیمارستان‌ها و مراکز درمانی درآمد که حالا مجبوریم #رمپ و دستشویی‌های #مناسب_‌سازی شده بسازیم!

تنها راه چاره، #اعتراض_مدنی بود. #کنشگران حقوق معلولیت از جمله جودی هیومن، سلسه تظاهرات و تجمعاتی در سراسر #امریکا تدارک دیدند و ساختمان‌های فدرال را به اشغال خود درآوردند. جودی تظاهراتی در #سانفرانسیسکو برگزار کرد که به طولانی‌ترین تسخیر مسالمت‌آمیز یک مرکز فدرال در تاریخ امریکا تبدیل شد. بیش از ۱۰۰ کنشگر دارای معلولیت حدود چهارهفته در آن ساختمان اتراق کردند؛ در حالی که نه آب گرم در اختیار داشتند و نه جای خواب و نه حتی داروهای لازم. جودی در ملاقاتی با مسئولان دولتی تاکید کرد: «تا وقتی که افراد معلول مورد تبعیض قرار می‌گیرند، همه مراکز دولتی یکی پس از دیگری به اشغال ما درخواهند آمد. ما می‌خواهیم که قانون اجرا شود!» آن مبارزه به نفع کنشگران تمام شد.
جودی هیومن، کنشگر خستگی‌ناپذیر حقوق معلولیت و یکی از طراحان قانون امریکاییان دارای معلولیت در سال ۱۹۹۰ و کنوانسیون جهانی ۲۰۰۶، و مشاور معلولیت در دولت #باراک_اوباما متاسفانه روز چهارم مارس امسال در سن ۷۶ سالگی از دنیا رفت.
#نگین_حسینی #حقوق_معلولیت
هرچه از زیبایی این تصویر بگویم، کم گفته‌ام! دختری نشسته بر #ویلچر، رو به دیواری که روی آن نوشته: زن زندگی آزادی! سن و سال او مشخص نیست پشت به دوربین عکس انداخته. چه پراحساس اسپری رنگ را که در دست دارد، به نشان #پیروزی بالا برده است!
من از نخستین روزهای شکل‌گیری #اعتراضات و البته #انقلاب_مردمی، به این نکته اشاره کردم که یکی از تفاوت‌های این جنبش با جنبش‌های مشابه، حضور پررنگ #افراد_دارای_معلولیت و به خصوص دختران و زنان دارای #معلولیت و مشارکت متنوع آنها در این جنبش است اما این یکی، این دختر شعارنویس، بار دیگری دارد و سخت آدم را می‌گیرد.
همین عکس شاید بتواند پاسخی باشد به گروهی از افراد #نابینا و #ناشنوا که اواخر مهرماه با رئیس قوه قضائیه رژیم اسلامی دیدار کردند. آن دیدار، آن هم وسط این همه خون، خون جوانان و نوجوانان و کودکان این سرزمین، خشم گروه زیادی از افراد دارای معلولیت و خانواده‌ها و حامیان آنها را برانگیخت و تعدادی از آنها برایم پیام‌هایی فرستادند و از من خواستند که منتشرشان کنم. هرچند من به دلایلی در انتشار پیام‌ها تردید کردم، اما وقتی این عکس را دیدم، فکر کردم چه پاسخی از این واضح‌تر که از بدنه جامعه معلولیت بیرون آمده، به کسانی که هنوز چشم امید به یاری جمهوری اسلامی دارند. 
این رژیم دو دهه است که مرا و تک تک شما را سر دوانده پی قانون حمایت از حقوق معلولان و اگر فعالیت ما کنشگران این حوزه نبود، همین اندک پیشرفت‌ها نیز صورت نمی‌گرفت. راستی دوستانی که در آن دیدار حاضر شدید، بگویید جمهوری اسلامی برای جامعه افراد دارای معلولیت و جامعه افراد ناشنوا و نابینا دقیقا چه کرده است؟ آیا همه معابر شهری را مناسب سازی کرده؟ آیا اداره‌های دولتی و همان بهزیستی فکسنی را که مثلا خانه افراد دارای معلولیت است، قابل دسترسی کرده؟ آیا ناوگان حمل و نقل شهری را برایتان مناسب‌سازی کرده؟ آیا سرویس‌های ویژه آمد و رفت به رایگان در اختیارتان گذاشته؟ آیا زبان اشارانی را به رسمیت شناخته؟ آیا رسانه‌هایش را برای شما در دسترس کرده؟ آیا مفاد کنوانسیون جهانی را اجرایی کرده؟ آیا همان چند صفحه قانون حمایتی داخلی را برایتان تمام و کمال اجرا کرده؟  
من هم می‌توانستم همچنان امیدوار بمانم اگر پاسخ به یکی از این سوالات، فقط یکی از این سوالات، مثبت بود! یکی از دوستان‌تان برایتان نوشت: «به چه امیدی رفتید؟ چهل سال تحقیر کم نبود؟!» 
#نگین_حسینی #مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری
#mahsaamini
@neginpaper
روایت ستم جمهوری اسلامی به افراد دارای معلولیت - ۱

برای زندگی بربادرفته‌ات
برای ویلچر تو

neginpaper
سال ۱۳۷۵: پنج جوان ۱۸ ساله داخل یک خودروی در حال حرکت، با شیطنت به سر و کله هم می‌زنند. سال چهارم دبیرستانند. باید کنکور بدهند؛ کنکور ناعادلانه ‌و پر از سهمیه‌ای که آینده آنها را مشخص می‌کند! داخل ماشین را جوک و خنده برداشته است. تا اینکه صدایی وحشتناک همه را میخکوب می‌کند. #رگبار گلوله... پسرها یکی یکی غرق در خون شده‌اند.
پنج جوان #زخمی به بیمارستان منتقل می‌شوند. خانواده‌ها شیون‌کنان از راه می‌رسند. حال یکی‌شان وخیم است و معلوم نیست زنده بماند.
بعدا در دادگاهی نمایشی مشخص می‌شود که #بسیجی‌ها کمین کرده بودند پشت شمشادها تا مثلا خودرو «منافقین» را منهدم کنند اما به اشتباه، جوان‌های بی‌گناه را زخمی و یکی‌شان را برای همیشه #معلول کردند؛ پسری که #قطع_نخاع شد و برای همیشه روی #ویلچر نشست. بسیجی‌ها یکباره حمله کردند، حتی تابلو ایست نداشتند و هشدار ایست ندادند. خودروی پسرهای جوان عبور کرد و آنها به رگبارش بستند! همین قدر احمقانه و بی‌مسئولیت!

#دادگاه_نمایشی به جای دفاع از جوانان بی‌گناه، رای اولیه‌را به نفع بسیجی‌ها صادر کرد تا از آنها به هر قیمتی که شده دفاع کند! برای این کار لازم بود نشان دهند که این چند جوان، «آشوبگر و خرابکار» بوده‌اند و در «دفاع مسلحانه»! تیر خورده‌اند! به خانه‌های‌شان هجوم بردند و به بهانه تفتیش همه چیز را تخریب کردند، فقط برای ایجاد ترس بیشتر. اما خانواده‌های جوانان و خودشان ساکت ننشستند و با وجود فضای تهدیدآمیز و در حالی که کسی پشت‌شان نبود، به همه جا اعتراض کردند. پرونده ده سال باز بود. در نهایت، #ضاربان_بسیجی محکوم شدند اما هنوز کسی پاسخگوی این اتفاق نبود. پسرها برای دادخواهی، به همه ارگان‌ها و سازمان‌ها نامه نوشتند؛ بی‌پاسخ می‌ماند. مردمی که آنها و خانواده‌هایشان را از نزدیک می‌شناختند، از ترس ساکت ماندند. اواسط دهه هفتاد، پسرها با رسانه‌ها تماس گرفتند اما کسی حاضر نشد صدای آنها را منعکس کند؛ به جز #روزنامه_سلام که قبل از انتشار ماجرا توقیف شد.

از این ماجرای تلخ، جسم و روح زخمی ۵ پسر و تن معلول یکی از آنها باقی ماند. ستمی که رژیم اسلامی بر آنها روا داشت، از زمان به رگبار بستن ماشین تا دروغ‌ها و اتهام‌های واهی، تا حملات وحشیانه به خانه‌هایشان، تا پاسخگو نبودن به شکایت‌ها و اعتراض‌ها، تحقیرها و تهدیدها، داستانی بی‌انتهاست. موهای آن پسر روی ویلچر سفید شد تا روزی که #دادخواهی کند. امروز همان روز است.

#برای تن تو، برای تن مجروح تو، برای زخمی که به روحت نشست، برای زندگی بربادرفته‌ات، برای ویلچر تو.
#نگین_حسینی
#مهسا_امینی
#mahsaamini
بیایید برایتان قصه‌ای بگویم. قصه که نه. می‌خواهم راوی ماجرایی از زندگی دوست عزیزم، رامک‌حیدری باشم.

رامک تردید داشت. بله بگوید یا رد کند؟ بگذارد زندگی مثل همه سال‌های تنهایی‌اش در خلوت خودش به همین منوال بگذرد؛ یا دل به دریا بزند و تا فرصتی برای زندگی هست، طعم عشق و داشتن همراه را بچشد؟
رامک همه زندگی‌اش را جنگیده است؛ از مبارزه با بیماری #دیستروفی گرفته تا جنگیدن با #نگرش‌های_غلط جامعه به شرایط زیستی او، تا #موانع بی‌شماری که همیشه سر راه #ویلچرش بوده و هست. او دو دهه پیش تصمیم گرفت انجمنی برای همنوعانش ایجاد کند. پس از گذر از هزار و یک سختی، #انجمن_دیستروفی_ایران را در سال ۱۳۸۵ ثبت کرد؛ آشیانی برای ۲۵۰۰ عضو.
اما حالا جبهه‌ای دیگر به مبارزه‌های رامک اضافه شده بود: #حق_ازدواج؛ جنگیدن برای این که بگوید: «تجربه زندگی مشترک حق من است؛ حتی اگر شرایطی متفاوت از دیگران داشته باشم.»
نور #عشق روی زندگی‌رامک افتاده و قلبش را گرم کرده بود. اما کسانی می‌گفتند:
«تو #شرایط_ازدواج را نداری!»
«می‌خواهی #ازدواج کنی که طرف #خدمتکارت باشد؟»
«چطوری می‌خواهی از پس کارهای خانه بربیایی؟»
«طرف فردا خسته می‌شود، رهایت می‌کند!»
گویی بر این باور بودند که چون رامک روی #ویلچر می‌نشیند، نمی‌تواند #عشق را بفهمد.
گویی تجربه #معلولیت یعنی «نیازمندی به خدمات‌رسانی دیگران»!
گویی مسئولیت #خانه‌داری فقط با #زن است و #مرد تنها باید گیرنده خدمات باشد.
گویی فقط معلولیت است که عامل #خیانت می‌شود.
شب‌ها سایه تردیدها روی خلوت رامک می‌افتاد و حرف‌های دیگران به ذهنش هجوم می‌آورد:
«آیا می‌توانم از پس #زندگی_مشترک و وظایفم برآیم؟ نکند راست می‌گویند؟»
اما رامک یاد گرفت که باید با تردیدهای خودش نیز بجنگد. اگر اساس این رابطه بر عشق و #تفاهم استوار است، دیگر چه جای #تردید؟ در شریک زندگی‌اش معیارهایی دیده بود که مطمئنش می‌کرد او قلب رامک را خوانده است، فکرها و کارها و تلاش‌های رامک را برای بهترکردن زندگی دیگران می‌فهمد و ستایش می‌کند، خودش عضو خانواده بزرگ دیستروفی است و می‌داند قرار است با چه کسی پیمان زندگی ببندد.
او #رسولِ خوبی‌های رامک شده بود.

صبح روزی تابستانی، وقتی نور خورشید روی صورتش افتاد، رامک فهمید که تصمیمش را گرفته است.
ویلچرش را مانند ماشین عروس تزیین کرد و عروسِ زیبای قصه ما شد.

از طرف خودم و همه کسانی که به #حقوق_افراد_دارای_معلولیت باور دارند، ازدواج #رامک_حیدری، رئیس انجمن دیستروفی ایران را به ایشان و همسرشان تبریک می‌گویم و برای‌شان شادی و آرامش در کنار هم آرزو دارم.

#نگین_حسینی
@neginpaper
هفت خوانِ آزمایش پیش از ازدواج برای افراد دارای معلولیت

این روزها در کارگاهی حقوقی – اجتماعی، با حضور عده‌ای از دانش‌آموختگان حقوق و #وکلای_دارای_معلولیت و غیرمعلول و نیز جمعی از #کنشگران حوزه حقوق افراد دارای معلولیت، مشغول به تدریس و یادگیری شخصی هستم. در پایان شب چهارم، یکی از خانم‌های گروه که از فعالان باتجربه حوزه معلولیت است، خبر داد که در حالی در کارگاه حضور پیدا کرده که همان شب مراسم نامزدی‌اش بوده. با خوشحالی جشن آنلاین کوچکی گرفتیم و برای او آرزوی خوشبختی کردیم.
چند روز بعد، عروس خانم گفت که برای انجام آزمایش‌های پیش از ازدواج، با مشکلی مواجه شده است.

یک قانون نانوشته وجود دارد: همیشه ساده‌ترین کارها برای افراد دارای معلولیت به دشوارترین آنها تبدیل می‌شود، زیرا جامعه‌ی غیرمعلول‌سالار، خودش را با حقوق و نیازهای معلولیت منطبق نکرده است. یکی از همین مشکلات، انجام #آزمایش_پیش_از_ازدواج است. به زوج‌های جوان فهرستی از آزمایشگاه‌های ازدواج داده می‌شود که فقط باید به یکی از آن مراکز مراجعه کنند. عروس ما خبر داد که هیچ کدام از این مراکز #مناسب_‌سازی نشده‌اند؛ یعنی راه‌های ورودی آنها فقط پله دارد، از #رمپ خبری نیست و بدتر این که هیچ کدام #توالت_فرنگی و دستشویی مناسب‌سازی شده برای افرادی که از #ویلچر، عصا، واکر و سایر لوازم توانبخشی استفاده می‌کنند، ندارند! یعنی مراکز درمانی که طبیعتا محل مراجعه هزاران فردی هستند که بطور موقت یا دائمی، شرایط جسمی متفاوتی را تجربه می‌کنند، حتی برای مراجعان خودشان هم مناسب‌سازی نشده‌‌اند‌!
مناسب‌سازی عمومی به کنار. حتی در موضوع ازدواج و معرفی مراکز آزمایش، پیش‌فرضِ جامعه‌ی غیرمعلول‌سالار این است که افراد دارای معلولیت که اصلا ازدواج نمی‌کنند (چون اساسا حق ازدواج ندارند)، پس نیازی به گنجاندن دستکم چند مرکز مناسب‌سازی شده در فهرست آزمایشگاه‌ها نیست.
از طرف دیگر، الزام حضور ناظر در زمان انجام آزمایش هم به این پیچیدگی اضافه کرده زیرا آزمایش باید فقط در آزمایشگاه و با حضور ناظر انجام شود. به این ترتیب، امکان انجام آزمایش در منزل نیز وجود ندارد.

هرچند هنوز افراد دارای معلولیت با موانع زیادی برای ازدواج مواجه هستند، این بدان معنا نیست که آنها #ازدواج نمی‌کنند. آمار دقیقی در این زمینه نیست اما بر اساس مشاهدات شخصی‌ام، میزان ازدواج افراد دارای معلولیت (نسبت به دو دهه قبل) بیشتر شده است.

انجمن‌های معلولیت باید موضوع دسترس‌ناپذیریِ مراکز آزمایشگاهیِ قبل از ازدواج را در کشور پیگیری کنند. افراد غیرمعلول هم کنار نکشند و با گزارشِ مناسب‌نبودن مراکز و معابر عمومی، مطالبه‌گری کنند.

#نگین_حسینی
زنجیره عجایب هفته بهزیستی

وقتی سخنان مسئولان سازمان بهزیستی به مناسبت هفته بهزیستی را خواندم، یک لحظه احساس کردم درباره کشوری دیگر حرف می‌زنند یا شوخی می‌کنند.
رئیس سازمان بهزیستی (علی‌محمد قادری) گفته: «هیچ فرد دارای معلولیتی در کشور نیست که ویلچر نیاز داشته باشد اما نداشته باشد».
فکر می‌کنم آقای رئیس فراموش کرده‌اند که تعداد افراد بدون #ویلچر به خصوص در مناطق محروم کم نیست، و تعدادی از آنها فقط با کمک خیران و نیکوکاران ویلچردار شده‌اند. اگر افراد دارای معلولیتی هم هستند که تحت پوشش بهزیستی نیستند، این نقص اساسی این سازمان است که در شناسایی افراد دارای معلولیت کوتاهی کرده است. نشان به این نشان که افراد دارای معلولیت حتی در آخرین سرشماری نفوس در سال ۱۳۹۵ نیز شمرده نشدند!
بعد رسیدم به صحبت‌های معاون امور توانبخشی (اصغر کاظمی): «ما به هرکسی ویلچر نمی‌دهیم ولو اینکه نیاز داشته باشد. مادامی که فرد قادر است وزن خود را روی پایش بیندازد به او ویلچر تعلق نمی‌گیرد.»
عجب! پس راهکار #بهزیستی این است که دیگر اعضای بدن فرد معلول را دچار مشکلات پزشکی کند چون او می‌تواند روی پاهایش بایستد؟!
صدها فرد دارای معلولیت هرچند می‌توانند روی پاهای خود بایستند اما در لحظاتی از زندگی روزمره باید روی ویلچر نیز بنشینند و با آن حرکت کنند. اصولا استفاده از ویلچر برای همه، صفر و صدی نیست. گروه بزرگی از افراد روی «طیفی» از شرایط جسمی و پزشکی قرار دارند و نه الزاما در «گروه مشخصی» که همیشه نیازمند ویلچر است.
رئیس سازمان بهزیستی حرف دیگری هم زد که باعث خشم جامعه #افراد_دارای_معلولیت شد: «حذف ارز ترجیحی و عدم تخصیص یارانه ویژه به مددجویان بهزیستی، خللی در زندگی آنان ایجاد نمی‌کند». تنها توجیه نسبتا معقول (هرچند تلخِ) این حرف می‌تواند این باشد که با حذف ارز، چنان #تورم سر به فلک می‌زند که دیگر #یارانه هم جوابگوی حتی کمترین نیاز مردم نیز نخواهد بود.
زنجیره عجایبِ #هفته_بهزیستی با نمایشگاه «دستاوردهای بهزیستی» با عنوان «بالاترین خدمت» تمام شد. ویدیویی از محل نمایشگاه (باغ موزه قصر تهران) منتشر شد که فرد دارای معلولیتی روی دستِ دیگران از پله‌های نمایشگاه بالا برده می‌شد. وقتی بهزیستی از «بالاترین خدمت» حرف می‌زند، دقیقا منظورش همین است؛ یعنی به جای #مناسب‌_سازی و #رمپ و #بالابر و دیگر مزخرفاتی که ما دست‌اندرکارانِ #غیرمعلول به آنها نیازی نداریم، می‌دهیم عده‌ای، شما افراد دارای معلولیت را روی دست بگیرند و به بالا برسانند! چه خدمتی از این بالاتر؟!
#نگین_حسینی
#عادت_نمیکنیم
@neginpaper
هفته گذشته یکی از فعالان حقوق افراد دارای معلولیت در خیابان شهید بهشتی #کرج با #ویلچرش به زمین خورد و دنده‌هایش به شدت آسیب دید. این خیابان دقیقا همان جایی بود که او قبلا در جلسه‌ای با مسئولان شهرداری، در مورد ضرورت #مناسب‌_سازی‌اش صحبت کرده بود.
مناسب‌نبودن #معابر_عمومی در شهرها و روستاها از بزرگترین مشکلاتی است که به معنی واقعی کلمه، پیش روی افراد دارای معلولیت است. از خانه که بیرون می‌روند، سدها یکی بعد از دیگری پدیدار می‌شوند: چاله‌ها، سطوح ناهموار، جوی‌های بدون پل یا بدون پل مناسب برای عبور #ویلچر و لوازم کمکی، پیاده‌روهای بدون اتصالِ امن به خیابان اصلی، گودال‌های بدون سرپوش، موانع بنایی و ساختمان‌سازی بدون #حفاظ و اخطار، وسایل مغازه‌دارها وسط پیاده‌روها، و ده‌ها مورد دیگر.
نکته اینجاست که معابر عمومی نه تنها قابل استفاده برای افراد دارای معلولیت‌های حرکتی نیستند، بلکه حتی آسیب‌زا هستند. یعنی فقط مشکل این نیست که مثلا یک خیابان بزرگ، پلی روی جدول ندارد، بلکه مشکل بدتر این است که انواع موانع آسیب‌زننده و خطرناک، جان و سلامت افراد دارای معلولیت را تهدید می‌کنند؛ مانند گودال‌های رهاشده سر راه افراد #نابینا.
بارها گفته‌ایم که شهر و روستا باید «برای همه» باشد. محیط عمومی در #دسترس برای همه، به افراد دارای #معلولیت اجازه می‌دهد که نقش فعالانه‌ای در جامعه داشته باشند، توانمندی‌های خود را نشان دهند و اینقدر با آنها همچون افرادی که «نمی‌توانند» و «صلاحیت کار و حضور در جامعه ندارند»، برخورد نشود.
#نگین_حسینی #مناسب‌_سازی #حقوق_معلولیت
لعنت بر باعث و بانی‌اش!

هفته‌ای نیست که چند پیام از داخل ایران دریافت نکنم از افرادی #آبرومند که در برآوردن نیازهای زندگی درمانده شده‌اند و درخواست کمک می‌کنند؛ از کمک مالی تا #ویلچر و کامیپوتر و تلفن همراه و سایر لوازم ضروری زندگی، و نیز درخواست کمک برای #مهاجرت و خروج از کشور. من نیازهای آنها را تا مغز استخوانم درک می‌کنم اما فقط یک دنیا شرمندگی برایم باقی می‌ماند که نمی‌توانم کاری برای تک تک آنها بکنم.
من سال‌‌هاست سعی کرده‌ام این موضوع را برای عموم جا بیندازم که #معلولیت الزاما مصادف با نداری و کار #خیریه نیست؛ اما واقعیت این است که وقتی نظام حاکم به غایت ناکارآمد است و از عهده امور مردم برنمی‌آید چون فقط به فکر پر کردن کیسه‌های خودش و حمالانش است، وقتی فشارهای زندگی را هر روز بیشتر و بیشتر می‌کند، وقتی گروه‌های #آسیب‌پذیر را درمانده‌تر می‌کند، و در چهار دهه، هیچ نشانه‌ای از بهبود وضعیت #اقتصادی و سیاسی به مردم نمی‌دهد، در این شرایط دشوار، چگونه می‌توانم بگویم که کار خیریه ضرورتی ندارد؟! در این شرایط سخت، مسلم است که گروه‌های آسیب‌پذیر، از جمله افراد دارای معلولیت، به لایه‌های پایین‌تر سقوط می‌کنند و برای ادامه حیات و برآوردن نیازهای پایه‌ای و ضروری، مثل غذا، پوشاک، دارو و درمان، و خدمات #توانبخشی، مجبورند دست به دامن دیگران شوند... اینجا معلولیت نیست که باعث فقر شده؛ بلکه بی‌کفایتی نظام حاکم است که تا وقتی که از اساس درست نشود، وضعیت را برای گروه‌های آسیب‌پذیر به مراتب وحشتناک‌تر می‌کند.
هراس دارم از باز کردن پیام‌ها و آغاز گفت‌وگویی که می‌دانم آخرش برایم شرم باقی می‌گذارد. از اینکه مدام بنویسم شرمنده‌ام، کاری از دستم برنمی‌آید، نمی‌توانم ... از خودم خجالت می‌کشم.
ای کاش قدرتی داشتم یا ثروتی که بتوانم دستکم گوشه‌ای از این نیازها را برآورده کنم اما متاسفانه منابع شخصی و حمایتی من هم بسیار محدود است.
کمک به یکدیگر در شرایط معقول زندگی، اصل زندگی و #بقا است اما حاکمان ستمگر و شیفته قدرت، هر روز شرایط را غیرمعقول‌تر و مردم خود را بیچاره‌تر می‌کنند.
لعنت بر باعث و بانی‌اش...
#نگین_حسینی #حقوق_افراد_دارای_معلولیت #روز_نامه
@neginpaper
در مورد پست قبلی:
ماجراجوی دارای معلولیت، #سعیدضروری مسیر ۱۰۰ کیلومتری چابهار به گواتر را روی #ویلچر و در مدت ۵ روز طی کرد. زیبا نیست؟!
@neginpaper
#باربی روی ویلچر و با اندام مصنوعی هم به بازار آمد. شرکت سازنده عروسک‌های باربی که حالا شش دهه از عمرش گذشته، کم‌کم به مجموعه عروسک‌هایش که عموما لاغر و بور و قدبلند بودند، چهره‌ها و فرم‌های بدنی متفاوتی اضافه کرده، از جمله عروسک‌های سیاه‌پوست، گندمی، تپل، با سینه‌های کوچکتر، و حالا عروسک نشسته روی #ویلچر و عروسکی که اندام مصنوعی دارد. مدیرعامل باربی دیروز اعلام کرد که خط تولید باربی عروسک‌هایی با موهای بافته، فرم‌های بدنی متنوع و عروسک دارای معلولیت را شامل می‌شود و این به‌خاطر تقاضای بالای مشتریان باربی بوده است. باربی برای ساختن عروسک روی ویلچر و عروسک دارای #پروتز (اندام مصنوعی) محققان دانشگاه یو.سی.ال.ای و افراد دارای معلولیت را به همکاری طلبیده است. مسئولان باربی می‌گویند مهم است که #افراد_دارای_معلولیت خودشان را در محصولات باربی ببینند.
#نگین‌حسینی #عروسک‌دارای‌معلولیت #باربی
@neginpaper
سه دو یک، سقوط! شیرین ترین سقوط دنیاکه عین پرواز است؛ رهاشدن دردنیای نامحدود ممکنها. #سعید_ضروری ماجراجوی ایرانی اینبارهمراه با دیویدلودویک جونیر، قهرمان سقوط آزاددنیا ازارتفاع 13هزارپایی (4کیلومتر)در دبی به پروازدرآمدونشان داد که نشستن روی #ویلچر پایان زندگی و لذتها و امکانهایش نیست
#معلولیت #زندگی_متفاوت
@neginpaper