حسین:
#شهید بار اول دو ماه سوریه بود و بعد از مدت کوتاهی با شنیدن خبر
#شهادت دو تن از همرزمانش به ویژه
#شهید سید مسافر که سابقه دوستی صمیمانه ای با وی داشت نتوانست ماندن را طاقت بیاورد و مجدد عازم سوریه شد.
😭🍃⚘
🍃#شهادت برای
#شهید مشیعت الهی بود که در دومین اعزامش به سوریه اتفاق افتاد چرا که آنقدر آماده
#شهادت شده بود که خودش از قبل؛
#محل تدفینش را به همسرش نشان داده بود.
😭🍃⚘
🍃عضو بسیج مسجد صاحب الزمان روستای درگاه بود و از بچگی در همان محله بزرگ شده بود،حسین با بچه های مسجد ابوذر کرد محله در ارتباط بود و
#فعالیت های فرهنگی بسیاری در این مسجد انجام می دادند.
در سن #14 سالگی درست در عنفوان نوجوانی در
#جبهه های
دفاع مقدس حضور داشته و در
#عملیات های زیادی به عنوان
#تخریب چی شرکت کرده بود و بعد از آن نیز به عنوان
#خادم بسیج مسجد محل خدمت می کرد.
🍃⚘
🍃طوری که حتی در #8 سالی که برای انجام
#مأموریت کاری ساکن تهران بود و چه بعد از ساکن شدن در رشت لحظه ای از خادمی و فعالیت در بسیج دست نکشید.
🍃⚘
🍃چون
#شهید برادر خانمم هستند، رابطه ای بسیار دوستانه با هم داشتیم ،
#حضور در سوریه را به علت مسایل سیاسی و اجتماعی مملکت یک
#ضرورت فرض می کردند.
🍃⚘
🍃حضور در جنگ با دشمنان سوریه رو واجب می دانستند و می گفتند :که حالا فرصت
#جهاد پیش آماده است چرا از آن استفاده نکنیم.
😔🍃⚘
🍃به روایت از همسر شهید:
همسرم ۲۰ سال با
#خاطرات دفاع مقدس زندگی کرد
😔 تمام سالهایی که بعد از
#دفاع مقدس زندگی کرد، با
#یادآوری خاطرات آن روزها روزگار گذراند.
😔🍃⚘
🍃هر وقت
#هفته دفاع مقدس میشد، حالات چهره و روحیهاش تغییر میکرد، گویا در
#دوران دفاع مقدس است، همانگونه
#عاشق و
#شیدا و
#بیقرار روزهای جنگ و بهویژه
#همرزمان شهید خود میشد
😭🍃⚘
🍃با دیدن
#صحنههای مقاومت و نبرد در سوریه،
#بیقرار به یاد دوران
دفاع مقدس میافتاد، تمام
#فیلمهای دفاع مقدس را میدیدند.
🍃⚘
🍃طوریکه انگار اولینبار است که این صحنهها را میبیند و اشک میریختند
😭. در انتظار
#شهادت و از دوری همرزمان خود میسوخت و خود را جامانده از
#غافله شهدا میدانست
😭🍃⚘
🍃همسرم به
#شهادت خود مطمئن بود، زمانی که به زیارت کربلا و مکه رفتیم، خواستم
#لباس آخرت (کفن) بگیرم، گفت: «من نیازی ندارم؛ شما اگر میخواهید برای خودتان تهیه کنید.»به
#شهادت خود یقین داشتند
😭🍃⚘
🍃وقتی جنگ در
#سوریه پیش آمد دلم لرزید، مطمئن بودم که
#حسین تاب نمیآورد. اولین اعزام او ۱۶ بهمن ۹۴ بود و فروردین سال ۹۵ برگشت.
🍃⚘
🍃۲۹ اردیبهشت ۹۵ برای بار
#دوم عازم سوریه شد و بعد از #۲۵ روز مبارزه با تکفیریهای داعش به فیض
#شهادت رسیدند
😭🍃⚘
🍃دفعه آخر بهشون گفتم؛ دیگر شانههایم تحمل سختیها را ندارد، هنوز جملهای که داشتم میگفتم کامل نشده بود، که به من نگاه کرد و گفت: «این حرفها به شما نمیاد، چه طور میتونی این مطالب را بگی
😭🍃⚘
🍃۵۰#روز آخری که حسین آقا در کنار ما بود،
#اخلاق،
#رفتار،
#بیقراریها و حتی
#صحبتهایش با همیشه تفاوت بسیاری کرده بود.
🍃⚘
🍃میگفت: «فرزندانمان بزرگ شدهاند و مشکلات از این به بعد خیلی کمتراست.» اینچنین مرا قانع میکرد.
دفعه آخر همه حرفهایش رنگ وصیت داشت
😭🍃⚘
🍃