آیا« وصل »در قلمرو بلاغت و یا نزول تدریجی و پی در پی آیات و سوره ها منحصر است؛ یا وصل نشانی از وحدت و یگانگی قرآن مجید در منزلتی و « فصل» نشانی از منزلتی دیگر است.؟ در ترجمه فارسی بسیاری از مترجمان که اجرشان با خداوند متعال باد؛ گویی در میان فصل و وصل تفاوتی وجود ندارد. چنانکه در تفسیر «جامع البیان» طبری از قول مجاهد وصل همان فصل تفسیر شده است. «عن مـجاهد، قوله { وَلَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ القَوْلَ } قال: فَصّلنا لهم القول.» آیا چنین است؟ برخی از مفسران قرآن مجید کوشیده اند؛ مفهوم دیگری را در تفسیر خود بیان کنند تا بتوان قدر مشترک آیات و یا قرآن مجید در معنای وصل باشد. ماتریدی ( درگذشته در ۳۳۳ هجری) در « تاویلات اهل السنة» وصل را به معنای توحید تفسیر کرده است. در تفسیر فیروز آبادی( در گذشته در ۸۱۷ هجری) با اقتباس از ماتریدی همین تفسیر روایت شده است. چنانکه می دانیم در حقیقت تمامی آیات و سوره ها بلکه واژه ها و حروف در قرآن مجید با آهنگ توحید هماهنگند. مثل ماهیان دریا که همگی در ظرف دریا شناورند و حیات آنان بیرون و به دور از دریا ممکن نیست. توحید نیز همانند آب دریا که زندگی از آن سرچشمه می گیرد؛ وابسته بلکه پیوسته به توحیدند. در کتاب تکوین نیز خداوند است که هستی را سامان داده است و به تعبیر نظیری نیشابوری:
به محض التفاتی زنده دارد آفرینش را
اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالب ها
التفات در کتاب تکوین همان وصل است. همان که سلطان سخن امام علی علیه السلام گفته است: «مَعَ كُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْءٍ لَا بِمُزَايَلَةٍ » (۲) «با هر چيز هست، و همنشين و يار آن نيست، و چيزى نيست كه از او تهى است. » چرا در تفسیر وصل در کتاب تدوین یعنی قرآن مجید، وصل را قدر مشترک همه آیات و سوره ها تلقی نکنیم؟ مرادم این نیست که وصل را منحصرا به همین معنی تفسیر کنیم. بلکه این معنی نیز می تواند مورد توجه قرار گیرد و الله اعلم.
و اما از این نکته لطیف میناگرانه قرآنی نمی توان گذشت که از وصل تنها یک بار و از فصل ده ها بار در قرآن مجید سخن گفته شده است. با دقت و تدبر در آیاتی که از تفصیل آیات سخن گفته شده است بروشنی شاهدیم که منظور همین قرآن « هذا القرآن » است. چنانکه به عربی بودن زبان قرآن نیز اشاره شده است.
در سوره فصلّت که نام سوره هم به همین موضوع اشاره دارد، آمده است:
كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ﴿فصلت: ٣﴾
کتابی است که آیاتش به شیوایی بیان شده است، قرآنی عربی برای اهل معرفت ( ترجمه خرمشاهی)
می توان گفت قرآن مجید در مقام تفصیل و نزول تدریجی جامه عربی می پوشد اما در مقام وصل فراتر از جامه زبان است. تصویر روح در آینه است! مثل زبان سکوت! که گویایی و ژرفایی تمام دارد. اما جامه واژگان نمی پوشد. مانند خاموشی مولانا جلال الدین محمد بلخی که وقتی زبان در کشید و داستان پادشاه و پسران در پایان دفتر ششم مثنوی ناتمام و ناگفته ماند. سلطان ولد ( ۷۱۲-۶۲۳ هجری) فرزند مولانا از زبان مولانا سروده است. که در پاسخ پرسش سلطان ولد که چرا داستان پادشاه و پسران را تمام نمی کند؛ گفته بود:
باقی این گفته آید بی زبان
در دل آن کس که دارد نور جان
درحقيقت قرآن مجيد در مقام وصل به روایت حافظ همان یک فروغ رخ ساقی است و در مقام فصل همه نقش و نگارها:
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقی ست که در جام افتاد
(غزل ۱۱۱)
به تقابل واژه «همه » که با واژه «این» اشاره به نزدیک مشخص شده است و نشانه تفصیل است و «یک » که در مصراع دوم روایتی از زمانی اثیری و ناکجایی دیگرست و نماد اجمال ، سرشار از لطافت است!
پی نوشت:
(۱) عبدالقاهر جرجانی، دلائل الاعجاز ، دمشق دارالفكر. ٢٠٠٨ ص ۲۳۲ تا ۲۵۰
(۲) نهج البلاغة، خطبه یکم، ترجمه سید جعفر شهیدی
https://farsi.balaghah.net/content/خلقت-آسمانها-و-زمین
*روزنامه اطلاعات، شنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۳
Https://https://t.center/maktuob