ژرالد لبخند زد و گفت: فکر اینجایش را نکرده بودم. گفتم نکته دیگری هم به نظرم می رسد. در باره بخش اول رمان شهر شیشه ای پل استر و تعبیر « برج بابل» از حروف خیابان ها و میدان ها صحبت کردیم. در فیلم گوژپشت نتردام در رقص ازمریلدا در میدان روبروی کلیسا، او که کولی با تبار مصری است. و چهره شرقی دارد. سفره حصیری کوچکی را میانه میدان می اندازد و بز تنومند سپیدش با شاخ های بلندش، سمت سفره می رود و کارت هایی را که ازمریلدا روی حصیر پخش کرده است؛ با دهان لمس می کند. ازمریلدا کارت ها را به ترتیب دهان زدن بز یعنی انتخاب بز سپید در کنار هم می چیند و کلمه ای ساخته می شود. کلمه «خورشید! » به نظرم این « ایده تصادف » را پل استر از ویکتور هوگو و فیلم گوژپشت نتردام گرفته و در رمان شهر شیشه ای آن را به عنوان رمز رویدادها و کلید شناسایی پرورانده است.
ژرالد گفت: «یادم رفت خودم را کامل معرفی کنم. من پدرم فرانسوی و مادرم لبنانی است! دوستانی در پاریس دارم که پدر شان لبنانی و مادر فرانسوی است! لبنان سرزمینی غریب و فرهنگ عجیبی دارد. برای همین شناخت لبنان و داوری در باره لبنان و سلاح حزب الله آسان نیست. » گفتم به نظرم تفسیر ادونیس شاعر سوری که پاریس زندگی می کند. تفسیر دقیقی است. گفته است. من سال ها قاهره زندگی کرده ام. قاهره سرزمین «صراع حضارات» ( نبرد تمدن ها) است و لبنان سرزمین « انفجار حضارات!» ( انفجار تمدن ها)این انفجار گویی سرشت لبنان است. در درونش توفان به بند کشیده شده است. هر دم می تواند انفجاری اتفاق بیفتد. سلاح حزب الله هم یکی از مصادیق همین انفجار در دیدگاه ها و تفسیر هاست. بایست خود مردم لبنان، مسلمان و مسیحی با تاکید بر وحدت سرزمینی لبنان و مبارزه با اشغال سرزمین و وحدت ملی در باره اسلحه حزب الله تصمیم بگیرند. اگر اسلحه حزب الله موجب وحدت سرزمینی و مقاومت در برابر اشغال بوده و هست. که به نظر من چنین است. بایستی ترتیبی اتخاذ شود که حزب الله و ارتش لبنان با هماهنگی کامل از این توانایی برای لبنان استفاده کنند. ما شاهدیم که ارتش لبنان به هر دلیلی ضعیف نگاهداشته شده است. چرا بایست پهپاد های اسرائیل آسمان همه شهر های لبنان را پر کنند. چرا بایست هواپیماهای بمب افکن اسرائیلی از آسمان لبنان به عنوان حیاط خلوت خود استفاده کنند؟ چرا ارتش لبنان دفاع ضد هوایی ندارد!؟ حامیان لبنان که منتقد حزب الله هستند. به ویژه فرانسه کجا قرار دارند؟ جوانان لبنانی در جنوب با مقاومت و شهادت خود در برابر نیروی زمینی اسرائیل در جنگ تابستان ۲۰۰۶ ایستادند. نشان دادند که سال ۲۰۰۶ با ۱۹۸۲ که ارتش اسرائیل تا بیروت و همین خیابان الحمراء آمده بود متفاوت است. به نظر می رسد ۲۰۲۴ هم متفاوت از ۱۹۸۲ و متفاوت از ۲۰۰۶ است. حالا شما طرفدار سلاح حزب الله هستید یا نه!
طارق نگاهی به ساعتش انداخت. منهم ساعت موبایلم را نگاه کردم. ساعت ۴ و ۵۵ دقیقه بامداد بود! گذار شتابناک زمان در بوته گرم بحث ذوب شده بود. طارق گفت: شما تا کی بیروت هستید!؟ گفتم شاید تا دو هفته دیگر! گفت می شود همین جا قرار دیگری بگذاریم. به پرسش شما هم جواب می دهم. جورج گفت: من هم می توانم بیایم!؟ گمان می کرد من با طارق و ژرالد و مونیکا از قبل آشنا بوده ام. گفتم آشنایی من با دوستان از همین میز و همین بامداد یکشنبه بود. من امروز به طرابلس می روم. شماره تلفن ها را با هم مبادله کردیم. بقیه آب انارم را تا قطره آخری که کف آلود می نمود نوشیدم.
جورج گفت: یک پرسش شتابزده!؟ «آیت الله خامنه ای رمان می خواند!؟ » گفتم : « بله فکر کنم بیش از هفتاد سال است که رمان می خواند. در دیدار با شواردنادزه وقتی رئیس جمهور گرجستان بود؛ آیت الله خامنه ای به دقایقی از رمان جنگ و صلح تولستوی اشاره کرده بود. شواردنادزه از وزیر خارجه ایران پرسیده بود: آیه الله خامنه ای با زبان روسی آشناست!؟ تفسیر شواردنادزه این بوده است که دقایق رمان جنگ و صلح تولستوی را کسی خوب متوجه می شود که رمان را به زبان اصلی خوانده باشد. البته ایت الله خامنه ای زبان روسی نمی دانند. اما فهم رمان غیر از خواندن شتابزده رمان است. به نظرم درس اصول به همه عالمان دینی که خوب درس خوانده باشند، توانایی فهم دقیق را می دهد. این فهم در مسائل سیاسی و فرهنگی و اجتماعی هم جلوه های خود را دارد. مثل کسانی که منطق خوب خوانده باشند، در فهم مسائل فلسفی ذهنی منظم و مهندسی شده دارند»
خداحافظی کردم. ماشین های شهرداری برای جمع آوری زباله ها در خیابان الحمراء آهسته حرکت می کنند. خیابان خلوت است. هوا معطر است. تا ساحل دریا فاصله ای نداریم. همیشه در چنین لحظاتی وقتی نسیم سحری دلپذیر و معطر می وزد؛ این بیت تماشایی حافظ در ذهنم می درخشد:
کس ندیدست ز مشک ختن و نافه چین
انچه من هر سحر از باد صبا می بینم!