کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری

#یک
Channel
News and Media
Business
Politics
Education
Persian
Logo of the Telegram channel کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
@komite_hPromote
1.05K
subscribers
17K
photos
7.07K
videos
6.22K
links
خبر ها و گزارش های كارگری ،تصاوير، كليپ و مطالب و نظرات خود را از اين طريق برای ما ارسال كنيد. @h_komitte
Forwarded from تجربه نوشتن
#یک_نویسنده

نام چارلز دیکنز، این نویسنده بریتانیایی با داستان‌هایی مانند الیور تویست، آرزوهای بزرگ، دیوید کاپرفیلد، یادداشت‌های پیکویک و آثار متعدد دیگر برای بسیاری از دوستداران ادبیات قرن نوزدهم آشناست.

دیکنز به نویسندگی علاقه نداشت و مایل بود هنرپیشه شود؛ اما در روزی که قرار بود برای آزمون هنرپیشگی برود، دچار سرماخوردگی شدیدی شد و این فرصت را از دست داد. در عوض، شغلی به عنوان خبرنگار پارلمانی گرفت. ظاهرا چارلز دیکنز مصمم بود که گزارش‌ها و داستان‌هایش به شکلی برجسته در روزنامه چاپ شود و به همین خاطر نام مستعار «بوز» را که غیرعادی و باعث جلب توجه می شد به کار برد. این لقبی بود که اعضای خانواده به او داده بودند و اولین داستان‌هایش هم با همین اسم چاپ شد.

ابتدا داستان‌های دیکنز به جای کتاب، به صورت پاورقی پی در پی در شماره‌های مجله‌ها منتشر می‌شد. گاه سبک داستان‌نویسی از یک ماجرا به ماجرای دیگر و همراه با پیشرفت داستان تغییر می‌یافت. اما دیکنز همیشه اطمینان حاصل می‌کرد که خوانندگانش مسحور داستان و مشتاق دنبال کردن آن هستند و به خاطر همین، در هر شماره داستان در صحنه‌ای حساس تمام می‌شد. خوانندگان این داستان‌ها چنان مجذوب آن‌ها بودند که در آمریکا برای دریافت آخرین شماره مجله که با کشتی از بریتانیا به آنجا فرستاده می‌شد، در بارانداز صف می‌کشیدند تا ببینند داستان به کجا کشیده شده است.

اگرچه داستان‌های دیکنز حاکی از قوه تخیل و قدرت تصور کم نظیر اوست؛ اما از اتقاقات و اشخاص واقعی حتی وقایع زندگی خود برای پردازش داستان‌هایش استفاده می‌کرد. هنگام کار در کارگاه برچسب زنی بطری با فردی به نام «باب فاگین» آشنا شد و بعدا همین اسم را در الیور تویست به کار برد. نام «سام ولر» در کتاب یادداشت‌های پیکویک الهام گرفته از نام پرستار دوره کودکی او به نام «مری ولر» است. دستمزد ناچیز بابت گراچیت در داستان سرود کریسمس به همان اندازه حقوقی بود که خود چارلز دیکنز هنگام کار در دفتر یک وکیل دعاوی دریافت می‌کرد.

چارلز دیکنز در سال ۱۸۷۰ در سن ۵۸ سالگی درگذشت. هنگام مرگ مشغول کار روی یک داستان جنایی از نوعی بود که تا آخرین لحظه نمی‌توان پایان آن را حدس زد، یک تعلیق واقعی. داستان ماجرای مرموز «ادوین درود» به زودی خود به یک ماجرای مرموز مبدل شد. هنگام مرگ دیکنز فقط نیمی از داستان نوشته شده بود و او هیچ سرنخی برای حدس زدن پایان مورد نظرش برجای نگذاشت. بسیاری از نویسندگان و طرفداران دیکنز در مورد اینکه این داستان باید چگونه به پایان برسد نظر داده‌اند.
#چارلز_دیکنز


https://t.me/tajrobeneveshtan/3274
Forwarded from تجربه نوشتن
#یک_نویسنده

«ولفگانگ بورشرت» شاعر، نمایشنامه‌نویس و نویسنده آلمانی بود. او در ۲۰ مه ۱۹۲۱ در هامبورگ به دنیا آمد.

هنوز در سنین نوجوانی بود (۱۹۴۲) که به سربازی فراخوانده شد. او را به جبههٔ شرق (روسیه) فرستادند. در جبهه مجروح شد و همزمان بیماری به سراغش آمد.

او را به دلیل به سخره‌گرفتن هیتلر و اینکه با سخنان ضد جنگ خود روحیهٔ هم‌قطارانش را تضعیف می‌کرد به آلمان فراخواندند. او در دادگاه نظامی محاکمه و به مرگ محکوم شد و چندین ماه در انتظار اجرای حکم خود به‌سر برد، اما سرانجام به دلیل پیشرفت بیماری و اینکه امیدی به زنده‌ماندنش نبود بخشوده و دوباره به جبهه اعزام شد.

در پایان جنگ، علی‌رغم بیماری شدید، #شوق_نوشتن او را به مدت دو سال زنده نگاه داشت و او در این مدت به شیوه‌ای واقع‌گرایانه و در عین حال نمادین، سرنوشت سربازان بازگشته از جنگ را در داستان‌های کوتاه و اشعار خود بازگو کرد.

او در سال ۱۹۴۷ در حالی که سخت بیمار بود، ظرف یک هفته نمایشنامهٔ پرشور خود «بیرون، پشت در» را نوشت.

ولفگانگ بورشرت در سال ۱۹۴۷ در آسايشگاهی در شهر «بازل» سوئیس چشم از جهان فرو بست.
#ولفگانگ_بورشرت

Forwarded from تجربه نوشتن
#یک_نویسنده

دوریس لسینگ(برنده جایزه نوبل ادبی ۲۰۰۷)؛ سال ۱۹۱۹ از پدر و مادری انگلیسی در کرمانشاه ‌به دنیا آمد. پدرش در ایران کارمند بانک و مادرش پرستار بود. لسینگ در مصاحبه‌ای گفته است:

«پدرم در جنگ اول جهانی حضور داشت. بعد از آن دیگر نمی‌توانست در انگلستان دوام بیاورد. سربازها تجربه خیلی بزرگی از سر گذرانده بودند و تحمل کشور برای‌شان دشوار بود. پدرم از بانکی که در آن کار می‌کرد تقاضا کرد او را به جای دیگری بفرستند. آن‌ها ما را به ایران فرستادند. خانه‌ای بزرگ با اتاق‌های بزرگ به ما دادند. برای رفت و آمد هم به ما اسب دادند. شهر قدیمی کرمانشاه خیلی زیبا بود، بازار قدیمی و ساختمان‌های زیبایی داشت. بعد از مدتی ما را به تهران فرستادند. مادرم خیلی خوشحال بود و از هر لحظه‌اش لذت می‌برد. اما پدرم از شلوغی راضی نبود.»

آن‌ها در سال ۱۹۲۵ از ایران به مستعمره بریتانیایی رودزیای جنوبی (زیمبابوه کنونی) مهاجرت کردند.

دوریس لسینگ، سال ۲۰۱۳ در سن ۹۴ سالگی در لندن درگذشت.

گزیده‌ای از اثار ترجمه‌شده‌ی او به فارسی:
«رهنمودهایی برای نزول در دوزخ»، «فرزند پنجم»، «چال مورچه»، «علف‌ها آواز می‌خوانند»
#دوریس_لسینگ

Forwarded from تجربه نوشتن
#یک‌_کتاب

علی‌اشرف درویشیان این قصه‌ها را در زندان حکومت پهلوی نوشته و در سال ۱۳۵۶ به پایان رسانده و بازنویسی آن را در سال ۱۳۵۸ انجام داده است. در یکی از صفحه‌های کتاب قصه‌های بند می‌خوانیم:

«از دریچه کوچک نزدیک سقف که روى دیوار مقابل در آهنى سلول قرار داشت، آسمان را مى‌دیدم. به اندازه یک کف دست، آبى سیر و یک نصفه ستاره. ارزش و قدر آن همه ستاره را ندانستم. آن همه شب‌ها، آن آسمان‌هاى بزرگ و بى‌مدعى. آن آسمان درندشت و حالا یک تکه آسمان و یک خرده ستاره که باید بارها سرم را جابه‌جا کنم تا چشمم درست بیفتد وسط میله‌ها و تورى فلزى و دریچه تا ببینمش. از دور صداى جیغ مى‌آمد مثل همیشه، نگهبان‌ها قدم مى‌زدند مثل همیشه و من دلهره داشتم مثل همیشه. چه وقت بود که دلهره نداشته باشم؟یا دلهره آمدن پدر بود به خانه، یا دلهره مدرسه و مشق ننوشتن، یا دلهره امتحان و پشت در اتاق امتحان ایستادن. همه‌اش دلهره، مگر انسان چقدر طاقت دارد؟یک عمر از معلم‌ها کتک خوردم که بخوان و بخوان! دَرست را بخوان! و حالا کتک مى‌خورم که چرا خواندى؟چرا خواندى؟از کى گرفتى؟ از کجا آوردى؟و اینک این جیغ جان‌خراش! کیست که شکنجه مى‌شود؟...»
#علی‌اشرف_درویشیان
Forwarded from تجربه نوشتن
#یک_کتاب

«انسان در شعر معاصر»، اثری است درخشان از نویسنده‌ی خوش قلم، مانایاد «محمد مختاری»، که برای اولین بار در دهه‌ی ۷۰ منتشر شد. در این کتاب، شعر امروز، از دریچه ی قلم «مهدی اخوان ثالث»، «نیما یوشیج»، «احمد شاملو» و «فروغ فرخزاد» مورد بررسی قرار گرفته است. آنچه محمد مختاری در کتاب «انسان در شعر معاصر» به آن پرداخته، درک تصویری است که از انسان در اشعار کهن تا امروز ایران ارائه شده است. نویسنده در این مسیر به شباهت و تفاوت‌هایی که میان درک و دریافت شاعران معاصر از این قضیه وجود داشته، پرداخته است و سیر تکامل اندیشه‌ی مدرن در جهان نیز از جمله مسائلی است که مورد تجزیه و تحلیل وی قرار گرفته است.

«انسان در شعر معاصر» تحلیلی است از این رویکرد انسان‌گرایانه امروز در مقابل آفاق انسان‌دوستانه فرهنگ کهن.

در نخستین مطالب آمده در بخش احمد شاملو، می‌خوانیم:

«شاملو عشق به انسان را در عرصه‌ی مبارزه سیاسی دریافته است. او بنا به تاکید خویش در اشعارش، پیش از ورود به عرصه‌ی مبارزه به مسئله «انسان» و ارزش همبستگی بشری واقف نبوده است. اما از آن پس، با توجه به زندگی و مرگ انسان‌های بزرگی که هدف زندگی و مرگ‌شان آزادی و دادگری و پاسداری از شأن و شرف آدمی بوده است، شعرش را وقت به ستایش انسان، به ویژه ستایش نخبگان کرده است.
به همین سبب انسان، در شعر او، وجهه‌ای ویژه و رنگی مشخص به خود گرفته است که از مرکز نگاه تا گستره‌ی چشم‌اندازش را در بر دارد. و پیش از هر چیز نشان آن است که یک انسان سیاسی است.»

در پشت جلد کتاب آمده است:

«محمد مختاری در کتاب «انسان در شعر معاصر» به درک و تصویر «انسان» در شعر ایران از گذشته تا امروز می‌پردازد. ریشه‌های این دستاورد قدیمی شعر فارسی را می‌کاود و شباهت‌ها و تفاوت‌های درک و دریافت شاعران معاصر را نیز به‌دقت بیان می‌کند. او در این بررسی از سیر تطور و تکامل اندیشه مدرن جهان بهره می‌گیرد و از پس پرداختن به دوره‌های گوناگون اندیشه بشری و بررسی توامان شعر شاعران کلاسیک و شعر چهار شاعر بزرگ معاصر ــ نیما، شاملو، اخوان، فروغ ــ به مفهومی بنیادین و متمایزکننده در شعر معاصر پی می‌برد:‌ «درک حضور دیگری». مفهومی ــ به‌تعبیر او ــ طبیعی و بدیهی که فقدان آن، اسباب تحقیر و خوارداشت انسان و زمینه‌ساز حذف «دیگری» بوده است.»

در قسمت دیگری از این‌کتاب می‌خوانیم:

«چشم‌انداز «نیما»، رهایی انسان از فشار نیازهای مادی و معنوی است. و شعر او به‌اعتباری طرح و تبیین توانایی‌های انسان است برای پیوند با کل طبیعت. می‌خواهد رابطه بیواسطه‌ای میان طبیعت و آدمی برقرار شود، و برقرار ماند. در پی آنست که هم انسان به شیوه‌ای انسانی به طبیعت بنگرد، و هم طبیعت به‌شیوه‌ای انسانی به انسان مربوط شود. و این ریاضت فعال را در تجربه زندگی خویش فراهم داشته است،‌ تا در جانش به شیوه‌های انسانی به طبیعت بنگرد،‌ تا سرانجام بتواند چون انسان تکامل‌یافته‌ای، به‌ویژه چون هر شاعر و هنرمند پیشروی، شعور طبیعت شود. اما چون در زندگی دوران او، هنوز طبیعت به شیوه‌ای انسانی با انسان مرتبط نشده است، و زیبایی طبیعت با درد آمیخته است، حاصل نگرش او، چیزی جز درکِ هرچه بیشتر و غم‌افزاتر «درد»‌ نیست. دردی که از همه اجزای هستی طبیعی و انسانی نمایان است. دردی که زاییده موانع و دشواری‌ها و فاصله‌هاست. و شاعر به‌منزله پاره‌ای از شعور طبیعت، آن را در اعماق ذهن خویش بازمی‌یابد.
تا درد هست، شفقت و مهر آدمی در سوز درون متبلور می‌شود. احساس و عاطفه انسانی در زخم درون سر باز می‌کند، و رقت اندوه، هستی آدمی را فرامی‌گیرد. از این‌رو مایه‌های عاطفی و غنایی دردمندانه، یکی از نمودهای اصلی انسان‌گرایی است.»

و بالاخره اینکه محمد مختاری درباره نقد، نکته جالبی دارد و می‌گوید: «اکنون فرهنگ انتقادی ما بس فراتر از آن خودبینی‌های کودکانه و تنگ‌فکری‌هاست که نقد و بررسی را به مچ‌گیری‌ها و پنبه‌زدن‌ها و نفی‌کردن‌های کلیشه‌ای مبتذل و بازاری، و به نرخ حقارت‌های روزمره تبدیل می‌کرده است. آن‌گونه برخوردها که از شأن شعر و شاعران و انسان به دور است، و اگر امروزه هم گاه دیده شود، ارزانی همان‌هایی باد که هنوز هم به رغم این‌همه تجربه، هیچ‌کس را قبول ندارند،‌ و اثبات حضورشان همواره در نفی حضور دیگری است.»
#محمد_مختاری (یکم اردیبهشت ۱۳۲۱ - دوازدهم آذرماه ۱۳۷۷)

https://t.me/tajrobeneveshtan/3248
Forwarded from تجربه نوشتن
#یک_کتاب

سووشون؛ نخستین رُمانِ سیمین دانشور 

داستان سووشون در شیراز و در سال‌های پایانی جنگ جهانی دوم رخ می‌دهد و فضای اجتماعی سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ را ترسیم می‌کند. نام سووشون برگرفته از یک مراسم ایرانی در سوگ و عزای سیاوش، از قهرمانان ایران باستان است که مظلومانه کشته می‌شود و در خفا برایش عزاداری می‌کنند و دلیل انتخاب عنوان سووشون، به‌دلیل شباهت یکی از شخصیت‌های کتاب به سیاوش قهرمان اسطوره‌ای شاهنامه و نحوه مرگ و خاکسپاری اوست. سووشون یعنی سیاوشون، یعنی سوگواری برای سیاوش، یعنی سوگواری برای مردی که دربرابر ظلم ایستاد و کوتاه نیامد. اولین بار این کتاب در سال ۱۳۴۸ انتشار یافت.

داستان با مراسم عقدکنان دختر حاکم شیراز شروع می‌شود که زری و یوسف در آن شرکت می‌کنند. در این مراسم علاوه بر اعیان و اشراف شهر، سران قشون انگلیس که شهر را اشغال کرده‌اند نیز حضور دارند.

یکی از مقامات انگلیسی به نام سرجنت زینگر سعی می‌کند یوسف را راضی کند تا محصول زمین‌هایش را به قوای انگلیس بفروشد. اما یوسف تصمیم دارد مازاد محصول خود را به مردم قحطی‌زدهٔ شیراز بدهد. خان کاکا، برادر یوسف که در تلاش برای به دست آوردن مقام و منصب است، سعی می‌کند او را متقاعد کند که با حاکم شیراز و سران قشون انگلیس کنار بیاید.

ایستادگی و سرسختی یوسف، زری را سخت نگرانِ از دست رفتن امنیت و آرامش خانه و خانواده‌اش می‌کند. یک بار که یوسف برای سرکشی به املاک خود به روستا می‌رود، زری نگران می‌شود، شب‌ها کابوس می‌بیند و هرچه می‌گذرد، خواب‌هایش آشفته‌تر می‌شود.

یوسف با شلیک یک ناشناس کشته می‌شود و جسد او را به خانه می‌آورند. زری پریشان و ناخوش می‌شود. در اینجا داستان بُعد اساطیری می‌گیرد و زری در خواب و بیداری یوسف را همچون سیاوش تصور می‌کند. این پریشانی به حدی است که گاهی اطرافیان تصور می‌کنند او دیوانه شده‌است. اما عاقبت ترس و وحشت را از خود دور می‌کند و از سایهٔ تردید خارج می‌شود.

یوسف هرچند که در کشاکش بین واقعیت و آرمان‌خواهی کشته می‌شود، اما مرگ او در دیگران و به‌خصوص زری تحول و بیداری ایجاد می‌کند...

کتاب با یادآوری پیام تسلیتی که مک ماهون، دوست ایرلندی یوسف به زری نوشته‌است، پایان می‌یابد: «گریه نکن خواهرم، در خانه‌ات درختی خواهد رویید و درخت‌هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت‌ها از باد خواهند پرسید: در راه که می‌آمدی سحر را ندیدی؟»
#سیمین_دانشور
#سووشون
#سیاوش

https://t.me/tajrobeneveshtan/3086
Forwarded from تجربه نوشتن
#یک_کتاب
#یک_نویسنده

کتاب «دست‌نوشته های اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴» (که به آن عنوان دست نوشته های پاریس نیز گفته می شود) مجموعه ای از یادداشت هایی است که بین آوریل و آگوست سال ۱۸۴۴ توسط کارل مارکس نوشته شده است. اما این دست‌نوشته ها در زمان مارکس انتشار نیافت و برای اولین بار در سال ۱۹۳۲ در برلین منتشر شد.

دست نوشته های اقتصادی و فلسفی، بیان اولیه تجزیه و تحلیل مارکس از اقتصاد، به ویژه آدام اسمیت و نقد فلسفه ی هگل است. دست نوشته ها طیف گسترده ای از موضوعات از جمله مالکیت خصوصی، پول و... را در بر می گیرد.

این اثر مربوط به دوران جوانی مارکس، یعنی ۲۵ سالگی او است؛ بعد از جنگ جهانی دوم شهرت گسترده‌ای در اروپا یافت و موجب شکل‌گیری بحث‌های همه‌جانبه‌ای در خصوص مفاهیم فلسفی، به ویژه در مبحث از خودبیگانگی شد و زمینه‌ای را برای بررسی دیدگاه‌های مرسوم ارتدکس فراهم ساخت.

در کتاب «دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴» اثر کارل مارکس؛ ترجمه‌ی حسن مرتضوی می‌خوانیم:

«در نظام مالکیت خصوصی هر فرد در این اندیشه است که نیاز جدیدی را برای دیگری خلق کند تا او را مجبور به دادن قربانی جدیدی کند؛ و با قرار دادن او در یک وابستگی جدید و وسوسه‌ی بهره‌مندی از نوع جدیدی از لذت، به ورشکستگی اقتصادی تن دهد. هر کس تلاش می‌کند تا با تحمیل قدرتی بیگانه بر دیگری، از این طریق نیاز خودخواهانه‌اش را برآورده کند. بنابراین پول به عنوان نیروی وارونه کننده در برابر فرد، و آن پیوندهای اجتماعی ظاهر می‌شود که مدعی اند فی‌نفسه ذات هستند. پول وفاداری را به خیانت، عشق را به نفرت، نفرت را به عشق، فضیلت را به شرارت، شرارت را به فضیلت، خدمتکار را به ارباب، و ارباب را به خدمتکار، حماقت را به هوش، و هوش را به حماقت تبدیل می‌کند. چون پول به منزله‌ی مفهوم موجود و فعال، ارزش تمام چیزها را در هم می آمیزد و مبادله می‌کند. خود نیز درهم آمیختگی و مبادله‌ی عام همه ی چیزها، جهانی وارونه در هم ریختگی و مبادله‌ی همه کیفیت های طبیعی و انسانی است.

اگر انسان انسان باشد و روابطش با جهان روابطی انسانی، آن گاه می‌توان عشق را فقط با عشق، اعتماد را با اعتماد و... رد و بدل کرد. اگر بخواهیم از هنر لذت ببریم، باید هنرمندانه پرورش یافته باشیم. اگر می‌خواهیم بر دیگران تاثیر بگذاریم، باید به راستی قادر به برانگیختن و تشویق دیگران باشیم. هر کدام از روابط ما با انسان و طبیعت، باید جلوه‌ی ویژه‌ای باشد منطبق با ابژه‌ی اراده و زندگی فردی واقعی مان. اگر یک طرفه عشق می‌ورزی، یعنی عشقت به عنوان عشق، ناتوان از برانگیختن عشق متقابل است. اگر با تجلی زنده ی خود به عنوان انسانی عاشق محبوب دیگری نمی‌شوی، آن گاه عشقت ناتوان است و این عین بدبختی است.»
#کارل_مارکس
#از_خود_بیگانگی

https://t.me/tajrobeneveshtan/2818
Forwarded from تجربه نوشتن
#یک_کتاب
#یک_نویسنده

کتاب «هیچ دوستی به جز کوهستان» اثر بهروز بوچانی؛ داستان سال‌های اقامت نویسنده‌ی ایرانی است که در جریان پناهندگی به استرالیا دستگیر شد. بوچانی بعد از غرق شدن قایق مهاجران غیر قانونی از مرگ گریخت. اما در اقدام بعدی‌اش به دست گارد نیروی دریایی استرالیا دستگیر شد و همراه مهاجران دیگر به جزیره «مانوس» فرستاده شد.

هیچ دوستی به جز کوهستان، کتابی است که بهروز بوچانی آن را طی دوره ی بازداشت ۶ ساله ی خود در جزیره مانوس نوشته است. کتاب نامه‌ای است سوزناک، به کسانی که او را با شناسه‌ی «ام ای جی ۳۵» تعریف می‌کنند، کسانی که اصرار می‌کنند که او چیزی بیش از یک شماره نیست. بوچانی زندگی در مانوس را با جزئیاتی تکان دهنده از ظلم، تخریب و تحقیر بازگو می‌کند. او زیبایی را در گل‌های عجیب و غریب و ماه مانوس پیدا می‌کند، چیزهایی که در تنهایی او را تسکین می‌دهد. هیچ دوستی به جز کوهستان با وسایلی محدود و در شرایطی سخت به نگارش درآمده است.

‌در بخشی از کتاب «هیچ دوستی به‌جز کوهستان» نوشته بهروز بوچانی می‌خوانیم:

«زنجیره‌ای پیچ‌درپیچ از مردانی گرسنه و تحقیرشده در زیر آفتاب سوزانی که مغزها را می‌پخت... ترکیبی ناساز از مردانی با قد و وزن و سن و رنگ متفاوت، صفی طولانی شکل می‌داد. روز در زندان با هیاهوی صف‌هایی طولانی و له کننده آغاز می‌شد. صبح زود زندانی‌های گرسنه از تختخواب‌های عرق کرده و چسبناکشان با شتاب بلند می‌شدند و دسته‌دسته به چادر غذاخوری هجوم می‌بردند. گرسنه به معنای واقعی کلمه: احساسی که در پیوند با مفهوم غریزه و تنازع بقا معنی پیدا می‌کرد. شام که تمام می‌شد، دیگر هیچ‌کس چیزی برای خوردن نمی‌یافت و در انتهای شب، ‌بوی گرسنگی در سرتاسر زندان می‌پیچید. کسی حق نداشت حتی یک سیب‌زمینی با خودش از غذاخوری خارج کند. هر چیزی مربوط به جویدن و خوردن می‌بایست در زیر همان چادر تمام می‌شد: آخرین فرصت برای پر کردن معده‌هایی که در آن لحظات به‌جای مغزها بر اندام‌های بدن فرمان می‌راندند. دم در غذاخوری هميشه چند «جی.فور. اِسِ» عبوس و خشک‌مغز ایستاده بودند و هر که را از چادر خارج می‌شد برانداز می‌کردند. با نگاه‌هایی که قادر بودند داخل جیب‌ها را هم بگردند. اگر جیبی برآمده بود به پاپویی دستور می‌دادند تا سرتاپای صاحبش را بگردد. آنجا جایی بود که کنترل بدنی به‌شدت انجام می‌شد. پاپو هم که سرش را به علامت تأسف تکان می‌داد، وجب‌به‌وجب جیب‌ها، ساق‌ها، پهلوها و در مواردی زیر کتف‌ها را می‌گشت. نتیجه گاهی پیدا شدن یک سیب‌زمینی یا تکه گوشتی لهیده بود که از سطل آشغال سر درمی‌آورد. جی. فور. اس هم با تک‌جمله‌ای یادآوری می‌کرد که خارج کردن غذا غیرقانونی است.

سخت است تصور مردان جوان مغروری که ساعت‌ها زیر آفتاب در صف‌هایی طولانی ایستاده‌اند؛ صف‌هایی پیچ‌درپیچ که به غذایی کثیف و بی‌کیفیت ختم می‌شدند. گوشت‌هایشان لاستیک ماشین بودند؛ تقلای آرواره‌ها برای له کردن تکه‌های گوشت بخارپز دیدنی بود.»
#هیچ_دوستی_به_جز_کوهستان
#بهروز_بوچانی

https://t.me/tajrobeneveshtan/2806
Forwarded from تجربه نوشتن
#یک_زن_سوسیالیست

رُزا سال ۱۸۷۱ چشم به جهان گشود. هانا آرنت، فیلسوف آلمانی در جایی گفته که:«رزا لوکزامبورگ عمرش وفا نکرد که ببیند چقدر حق با او بوده است.»

قتل رُزا و رفیق همرزمش«کارل لینکشت» در هفته‌ خونینی صورت گرفت که یکی از سیاه‌ترین روزهای آلمان پس از جنگ جهانی اول است. دولت سوسیال دمکرات آلمان برای سرکوب شورش‌ها با ارتش به توافق رسید و روز ۶ ژانویه ۱۹۱۹ شبه‌نظامیان دستور داشتند تا نیروهای انقلابی را سرکوب کنند. روز ۱۵ ژانویه ۱۹۱۹ سربازان رُزا را به هتلی بردند که مرکز فرماندهی بود. سربازی با ضربه قنداق تفنگ بر سر او می‌زند و یک ستوان نیز با اسلحه خود به شقیقه او شلیک می‌کند و جسد رُزا در کانالی در برلین انداخته می‌شود. پیش از او،کارل لیبکنشت نیز در همین شرایط به قتل می‌رسد. زندگی و مرگ این دو چهره انقلابی که هر دو در ۴۷ سالگی کشته شدند، در تاروپود حیات فکری و سیاسی سوسیالیسم جهانی در هم تنیده شده است.

بیش از صد سال پیش رُزا لوکزامبورگ اعلام کرد که در برابر بشریت دو گزینه وجود دارد: «سوسیالیسم؛ یا بربریت!» پاسخی که به نظر می‌رسد امروز نیز به قوت خود باقی است.
#رزا_لوکزامبورگ
#کارل_لیبکنشت
#هشت_مارس
Forwarded from تجربه نوشتن
#یک_زن_مبارز

مرضیه احمدی اسکویی (تولد: اسکو؛ سال ۱۳۲۴ - جان باختن: سال ۱۳۵۴؛ درگیری مسلحانه با مامورین ساواک در تهران)

مرضيه اسكویی از استعداد نويسندگی و شاعری برخوردار بود و در کنار شغل معلمی، در آثار خود، شرایط کار و زندگی فلاکت بار فرودستان را بيان می کرد و به تصویر می‌کشید.

از مرضیه اسکویی نقل شده که گفته:
«من نمی خواهم با نويسندگی زندگی كنم، بلكه می خواهم قصه هايم را با زندگی ام بنويسم!»
#مرضیه_اسکویی
#هشت_مارس
تی مله سنگ تراشون
@khamahangy کمیته هماهنگی
ادبیات و هنر #مردمی
#یک اثر موسیقی از نقاط مختلف #ایران و #جهان

ترانه #مازندرانی:

تی مَله سنگ تراشون

آکادمی #رقص های شرقی

خواننده: ابی ابراهیمی

تابستان 2017 ونکوور کانادا


کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
@komite_h

@K_hmahang 👈 تماس با ما
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ادبیات و هنر #مردمی
#یک اثر موسیقی از نقاط مختلف #ایران و #جهان

ترانه #مازندرانی:

تی مَله سنگ تراشون

آکادمی #رقص های شرقی

خواننده: ابی ابراهیمی

تابستان 2017 ونکوور کانادا


کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
@komite_h

@K_hmahang 👈 تماس با ما
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ادبیات و هنر #مردمی
#یک اثر موسیقی از نقاط مختلف #ایران و #جهان

اجرایی از گروه #یوروم ترکیه

ترانه " یکی برای همه، همه برای یکی" مبارزه درمان دردهاست

با زیر نویس فارسی

کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
@khamahangy
🔴 بیانیه شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران به مناسبت هفته معلم_اردیبهشت ۹۸

به نام خداوند جان و خرد

همکاران گرامی شاغل و بازنشسته!

بار دیگر روز و هفته ملی معلم در پیش است و ما معلمان شاغل و بازنشسته در چشم انداز تاریخی خود همچنان برای ابتدایی‌ترین مطالبات و خواسته‌های صنفی خود مجبوریم لحظه ای از کوشش و فعالیت برای رسیدن به خواسته های قانونی و مطلوب خود غفلت ننماییم.

گرانی و تورم زندگی را برای اکثریت زحمتکشان سخت کرده است حقوق و درآمد معلمان سنخیتی با قیمت‌های نجومی ندارد و معلمانی که در گذشته مجبور به کار در شغل دوم و سوم بودند بخاطر بیکاری گسترده باید به اتکا حقوق ناچیز معلمی از پس هزینه‌های هنگفت بر آیند در یک کلام وضع اقتصادی معلمان اسفناک است و در این میان وضع معلمان آزاد و خرید خدمتی اسفناک‌تر است.

از سوی دیگر اکثریت دانش آموزان که از خانواده‌های زحمتکش هستند وضع بهتری از معلمان ندارند و متاسفانه هر روز شاهد گسترش سیاست های ضد آموزشی مانند پولی‌سازی و کیفیت‌زدایی از آموزش هستیم. گویی در تمام حکومت ها و دولت ها وضع معلمان یکسان است و قرار نیست آموزش و پرورش اولویت دولت‌ها باشد.

به همین دلیل معلمان از زمان تاسیس مدارس نوین در ایران تاکنون همواره برای بهسازی آموزش تلاش نموده و متاسفانه همواره سرکوب شده اند.

امروز بیش از نیم قرن از اصابت گلوله‌ی ماموران رژیم دیکتاتور پهلوی بر شقیقه‌ی معلم معترض و دانشجوی دکترای فلسفه این مرز و بوم، ابوالحسن خانعلی، گذشته است اما اگر امروز کارگزاران حکومت جمهوری اسلامی به ظاهر مانند رژیم دیکتاتوری گذشته با شلیک مستقیم اعتراضات معلمان را سرکوب نمی کنند ولی با اشکال متفاوت از حبس و زندان و اخراج و تبعید کوشیده اند صدای عدالتخواهی معلمان را خاموش نمایند.

از این رو #معلمان_آگاه و فداکار این سرزمین چون محمود بهشتی لنگرودی ، اسماعیل عبدی ، محمد حبیبی ، عبدالرضا قنبری و روح الله مردانی را با اتهامات واهی امنیتی حبس نموده‌اند.

اما بر خلاف ادعاهای مسئولان و ماموران ارگان‌های سرکوبگر ، با نگاه دقیق‌تر و عمیق تر به دیدگاه نظری و عملی معلمان معترض محبوس در گذشته و حال ، خواهیم یافت که اعتراضات این معلمان جز برای:

۱ - بهینه‌سازی آموزش در مدارس
۲ - توقف خصوصی سازی آموزش
۳ - حق تشکل یابی مستقل
۴ - رفع موانع ناشی از اعمال سلیقه ای و فراقانونی در مسیر فعالیت های قانونی تشکل های صنفی فرهنگیان
۵ - ایجاد بیمه کارآمد برای فرهنگیان
۶ - اجرای دقیق مصوبه ی نظام پرداخت هماهنگ حقوق و دستمزد
۷ - دفاع از حقوق معلمان بخش خصوصی، آزاد و خریدخدمت و حرکت بر مدار مطالبات صنفی و آموزشی نبوده و نیست.

شورای هماهنگی فرارسیدن #روز_ملی_معلم را به معلمان دربند و تمام فرهنگیان تبریک می گوید و باد و خاطره #ابوالحسن_خانعلی و تمام پیشگامان عرصه تعلیم و تربیت را گرامی می دارد.

همچنین شورا فرا رسیدن اول می #روز_جهانی_کارگر (۱۱ اردیبهشت) را به تمامی کارگران زحمتکش میهنمان و معلمان مشمول قانون کار تبریک گفته و این روز جهانی را گرامی می دارد.

تحصن معلمان در اقصی نقاط کشور در ماههای مهر و آبان و اسفند و تجمعات مکرر اعتراضی معلمان در شهرهای مختلف علی‌رغم احضارها و دستگیری ها و بازداشت‌های گسترده‌ی فعالان صنفی ، بار دیگر نشان داد که معلمان نهایت تلاش خود را به کار می برند تا به مدنی‌ترین شکل و منطقی‌ترین زبان و بیان ممکن ، خواسته‌های قانونی خود را به سمع و نظر مسئولان از دولت تا مجلس و نهادهای حاکمیتی برسانند. هرچند که مسئولان امر نمی‌خواهند برای توسعه و ایجاد وحدت ملی بین همه اقوام کشور ، بهسازی آموزش و پرورش و ارتقا معیشت و منزلت معلمان را در اولویت و صدر تصمیم سازی‌های خود قرار دهند.

همانطور که می دانید شورای هماهنگی پس از تحصن اسفندماه اعلام نمود اگر به مطالبات بی‌توجهی شود پس از فروردین اعتراضات صنفی را جدی تر ادامه خواهد داد.

در همین راستا شورای هماهنگی، از کلیه‌ی فرهنگیان شاغل و بازنشسته دعوت می‌کند که در تجمع اعتراضی ساعت ۱۰ صبح روز پنجشنبه ۱۲ اردیبهشت ۹۸ در ادارات کل آموزش و پرورش یا در ادارات آموزش و پرورش شهرستان‌ها و مناطق تابعه حضور به هم رسانده ، تا خواسته های خود را در قالب قرائت مقاله و شعر و سرود و قطعنامه پایانی شورا اعلام نمایند.

لذا از تمام فرهنگیان عزیز درخواست می شود تا روز تجمع ، #هر_معلم مانند #یک_رسانه عمل کنند و همکاران را برای حضور در تجمع آگاه سازند و برای #دانش_آموزان و والدین #اهداف_تجمع را تبیین نمایند.

طبیعی است اگر فرادستان چون گذشته نسبت به مطالبات بی توجه باشند تشکل‌های صنفی نسبت به این همه بی عدالتی سکوت نخواهند کرد.

شورای هماهنگی تشکل های صنفی‌ فرهنگیان ایران
۳۱ فروردین ۱۳۹۸
🆔 @kashowra

https://t.center/khamahangy
بیانیه پایان سال کارگران #گروه_ملی_فولاد_اهواز ، روایت دردها و رنج های یکساله ی کارگران فولاد

بسم الله الرحمن الرحیم

دو سال پیش همین روزها بود که برای اولین بار یاد گرفتیم که تا وقتی صدای مان را از کارخانه به بیرون و خیابان نکشانیم شنیده نمی‌شویم. و پارسال همین روزها بود که برای دستمزدها و عیدی و در آوردن شرکت از چنگ موسوی، آواره‌ی استانداری و نماز جمعه و خیابان بودیم.

حالا هم تا چند روز دیگر درحالی سال جدید می آید که این آخرین ساعات سال را هم کارگر گروه ملی فولاد با استیصال باید ببیند پس از کم و زیاد کردن کوه قرض و خرج، چیزی به لباس و عیدانه‌ی فرزندش میماسد یا که نه.

تا چند روز دیگر درحالی بهار می آید که بعضی از همکاران مان مثل #میثم_آل_مهدی ؛ بیکار و بی و پول و بیمار و آواره هنوز زخم زمستان را بر تن دارد. کمی آنسوتر برادرمان #اسماعیل_بخشی‌ کنج زندان افتاده تا بخاطر حق خواهی برای کارگران توبه کند.

اما سال ۹۷ با تمام افت و خیزهایش، با تمام تلخی‌ها و هزینه‌هایش سالی بود پرفراز که مبارزه‌ی کارگر فولاد را به اوج رساند. آبان و آذر نقطه‌ی درخشانی بود که برای همیشه در حافظه‌ی ما و جنبش کارگری ثبت شد، وقتی نه فقط اهواز که کارگران سراسر کشور پشت مان ایستادند و هم صدای مان شدند. و این یعنی کارگر فولاد بعد از این دیگر به عقب بر نمی‌گردد.

در مسیر سال ۹۷ دستاوردهای درخشانی کسب کردیم:
موسوی قلدر را بیرون انداختیم، مجامع عمومی کارگری را برپا کردیم، مدیران مافیایی را افشا و بیرون کردیم، سهام اکسین را از زیر چوب حراج درآوردیم، پرداخت حقوق‌ها را به روز کردیم، جلوی دست‌اندازی‌ به حق بیمه‌های اجتماعی و تکمیلی‌ را گرفتیم، به ضرب اعتراض مان مواد اولیه را رساندیم، چرخ سه کارخانه را روشن نگه داشتیم و کارخانه را در یک کلام نجات دادیم.

این همه به بهای فشارهای گزاف امنیتی، اخراج و محرومیت میثم آل مهدی‌ها از شغل و حقوقشان و تیغ تیز پرونده‌سازی‌های امنیتی بر سر بیش از صد نفر از کارگران گروه ملی فولاد بود.

هرچند تولید گروه ملی هنوز فاصله زیادی با ظرفیت واقعی‌اش دارد، درب دو کارخانه تخته است و تجهیزات هنوز فرسوده‌اند و بدن های کارگر فولاد بخاطر سختی کار مستهلک است و زخم‌هاشان هنوز باز، اما مسیر مبارزه در سال ۹۷ نشان داد که با قدرت اتحادمان توانستیم و کردیم.

هیچ سطحی از تهدید، ارعاب، زندان و اخراج، نفاق و ناامیدی نمی‌تواند این پیام اصلی سال ۹۷ را از حافظه‌مان پاک کند. به همین خاطر مانند شیر از این دستاوردها پاسبانی خواهیم کرد و برای پیگیری مطالبات بعدی هم حاضریم و عقب نخواهیم نشست.

کارگر گروه ملی فولاد در عین حال در سال ۹۷ چیزی را دید که هرگز او را به عقب بر نمی‌گرداند: او قدرت #اتحاد_و_همبستگی کارگران از شوش و اراک و قزوین تا #اهواز را با خودش دید. فریاد همبستگی کارگران و معلمان و بازنشستگان و دانشجویانی که زیر مشکلات معیشتی کمرشان خم شده را با خود شنید و در این مسیر حامیان و دشمنان واقعی‌اش را شناخت. شناخت که اعتراضش از دیگر کارگرانی که از خصوصی‌سازی می نالند جدا نیست، از معلمی که اعتصاب می‌کند و از فعال کارگری که برای حداقل دستمزد جلوی مجلس تجمع می‌کند و دستگیر می‌شود، جدا نیست. شناخت که اینها نماهایی از #یک_مبارزه، #یک_طبقه و برای یک معیشت است. به همین خاطر هم هست که کارگران، معلمان، رانندگان و فعالان کارگری در بند به همان اندازه برای ما اعتراض می‌کنند که خودمان برای خودمان. به هر سنگری که در #جنبش_کارگری حمله شود، به کل ما حمله شده. تعرض به اسماعیل بخشی، محمد حبیبی ،جعفر عظیم زاده و دیگر فعالان صنفی دربند همانقدر محکوم است که تعرض به خود ما. بنابراین در این آخرین لحظات سال ۹۷ سعی کنیم پشتِ همانانی بایستیم که پشتمان ایستادند!

پیگیر وضع‌ میثم آل مهدی و خانواده‌ اش در این عید باشیم و با هر امکان حمایت شان کنیم تا بدانند تنها نیستند. و در نهایت صدای کارگران و معلمان دربندی باشیم که صدای مان شدند.

پیام سال ۹۷ هم در همین یک کلام بود و بس: #با_اتحاد_پیروز_می_شویم، با افتراق شکست می‌خوریم!

و من یتوکل علی الله فهو حسبه

https://t.center/khamahangy
🔴جهنمی در کویر

🔸روایتِ هولناک #رسول_بداقی از #زندان_تهران_بزرگ
🔸رسول بداقی در سال 96 به مدت دو ماه در این زندان محبوس بوده است.
🔸#محمدحبیبی عضو کانون صنفی معلمان تهران اکنون در این زندان محبوس است.

آنچه در زیر می آید سخنان رسول بداقی است که در مصاحبه ای در سال 96 پس از آزادی وی از زندان تهران بزرگ منتشر گردید:

🔹«خود زندانیان به زندان تهران بزرگ می‌گویند #فینال_زندان‌های_ایران، ولی من اسمش را گذاشته‌ام #جهنمی_درکویر، چون در کویر حسن آباد قم قرار گرفته و مخصوصا در تابستان یک جهنم بدون آب و وسایل خنک کننده است.»

🔹«بندی که من بودم قرنطینه دو بود، هر سالن ۶ اتاق دارد و یک اتاق ۱۲ متری برای ۳۰ زندانی، آب گرم اصلا نداشتیم و آب سرد هم فقط یک ساعت در روز، ۱۷۰ زندانی هر سالن باید از یک توالت در طول روز استفاده می‌کردند و وضعیت درمان و بهداشت هم به طوری بود که من سالم وارد زندان شدم و بعد از دو ماه با گلودرد عفونی و چرکی خارج شدم.»

🔹«من همه بندها را ندیدم ولی اگر اتاق خودمان را قیاس بگیریم، در اتاقی که تخت برای ۱۲ نفر وجود داشت، ۲۵ تا ۳۰ نفر می‌خوابیدند، یعنی در همین بند قرنطینه بیشتر از دو برابر ظرفیت نگهداری می‌شدند.»

🔹«#بهداشت_آنجا_شوخی_است چون حتی آب نیست و بدون آب حتی نمی‌شود زندگی کرد، زندان تهران بزرگ روزی فقط یک ساعت آب سرد وصل می‌شود و باید آب ذخیره کنید برای طول روز یعنی جیره‌بندی، کسانی که خیلی به بهداشت اهمیت می‌‌دهند به اصطلاح خودشان دوش آفتابه می‌گیرند، یعنی با یک آفتابه آب در هواخوری دوش می‌گیرند. به دلیل ازدحام و نبودن آب شپش و ساس در اتاق‌ها کاملا عادی است.»

🔹«در این زندان حتی بیمارانی که #ایدز و #هپاتیت مثبت هستند هم نه از بقیه تفکیک شده‌اند و نه مراقبت دیگری از آنان می‌شود، خودشان و همه بند هم می‌دانند ولی برای کسی اهمیت ندارد، چیزی به نام مراجعه به بهداری هم در صورتی وجود دارد که کاملا از پا بیفتید و بقیه شما را برسانند به بهداری و آنجا نهایتا یک سرمی وصل کنند. من وقتی برای گلودرد به زندانبان گفتم باید بروم بهداری، خنده اش گرفت و همان تبدیل به یک عفونت چرکی سخت شد که الان بعد آزادی دنبال درمانش هستم، سیگار و #مواد_مخدر به صورت ۲۴ ساعته در اتاق‌ها و سالن‌ها مصرف می‌شود و انگار کل سالن در مه فرو رفته.»

🔹«هر سالن وکیل بند و چند زندانی دارد به اسم انتظامات که معمولا از زندانیان قلدر و با اتهامات خطرناکند، این انتظامات در هر سالن اتاق و تلفن و دستشویی و حمام جداگانه دارند، مثلا #یک_دستشویی_برای_۱۷۰_زندانی و یک دستشویی هم برای ده دوازده نفری که به عنوان انتظامات به زندانبان کمک می‌کنند، و انتظامات در مقابل این امتیازها زندانیان را سرکوب و حتی تنبیه می‌کند.»

🔹«توهین و تحقیر و فحاشی که آن قدر طبیعی است که حتی #رئیس_زندان هم از پشت بلندگو به همه زندانیان #فحش رکیک خواهر و مادر می‌داد، کتک زدن زندانیان به بهانه‌های متفاوت هم عادی بود، چه زندانبان‌ها و چه انتظامات و زندانیان قدرتمندتر، مثلا موقع آمار صبحگاهی زندانیان را مجبور می‌کردند یک یا دو ساعت روی دو زانو بایستند و حق نداشتند بنشینند یا بایستند، فقط سلیقه‌ای بود که کدام زندانبان کمتر اذیت می‌کرد یا بیشتر.»

منبع: کانال صنفی معلمان

@khamahangy
سمفونی موغام بیات شیراز_سلیمان علسگر اف
@khamahangy کمیته هماهنگی
ادبیات و هنر #مردمی
#یک اثر موسیقی از نقاط مختلف #ایران و #جهان

سمفونی موغام
بیات شیراز
اثر آهنگساز به نام #آذربایجان
سلیمان علسگر اف

@khamahangy
تماس با ما @hkomite