#یک_کتاب«انسان در شعر معاصر»، اثری است درخشان از نویسندهی خوش قلم، مانایاد «
محمد مختاری»، که برای اولین بار در دههی ۷۰ منتشر شد. در این کتاب، شعر امروز، از دریچه ی قلم «مهدی اخوان ثالث»، «نیما یوشیج»، «احمد شاملو» و «فروغ فرخزاد» مورد بررسی قرار گرفته است. آنچه
محمد مختاری در کتاب «انسان در شعر معاصر» به آن پرداخته، درک تصویری است که از انسان در اشعار کهن تا امروز ایران ارائه شده است. نویسنده در این مسیر به شباهت و تفاوتهایی که میان درک و دریافت شاعران معاصر از این قضیه وجود داشته، پرداخته است و سیر تکامل اندیشهی مدرن در جهان نیز از جمله مسائلی است که مورد تجزیه و تحلیل وی قرار گرفته است.
«انسان در شعر معاصر» تحلیلی است از این رویکرد انسانگرایانه امروز در مقابل آفاق انساندوستانه فرهنگ کهن.
در نخستین مطالب آمده در بخش احمد شاملو، میخوانیم:
«شاملو عشق به انسان را در عرصهی مبارزه سیاسی دریافته است. او بنا به تاکید خویش در اشعارش، پیش از ورود به عرصهی مبارزه به مسئله «انسان» و ارزش همبستگی بشری واقف نبوده است. اما از آن پس، با توجه به زندگی و مرگ انسانهای بزرگی که هدف زندگی و مرگشان آزادی و دادگری و پاسداری از شأن و شرف آدمی بوده است، شعرش را وقت به ستایش انسان، به ویژه ستایش نخبگان کرده است.
به همین سبب انسان، در شعر او، وجههای ویژه و رنگی مشخص به خود گرفته است که از مرکز نگاه تا گسترهی چشماندازش را در بر دارد. و پیش از هر چیز نشان آن است که یک انسان سیاسی است.»
در پشت جلد کتاب آمده است:
«
محمد مختاری در کتاب «انسان در شعر معاصر» به درک و تصویر «انسان» در شعر ایران از گذشته تا امروز میپردازد. ریشههای این دستاورد قدیمی شعر فارسی را میکاود و شباهتها و تفاوتهای درک و دریافت شاعران معاصر را نیز بهدقت بیان میکند. او در این بررسی از سیر تطور و تکامل اندیشه مدرن جهان بهره میگیرد و از پس پرداختن به دورههای گوناگون اندیشه بشری و بررسی توامان شعر شاعران کلاسیک و شعر چهار شاعر بزرگ معاصر ــ نیما، شاملو، اخوان، فروغ ــ به مفهومی بنیادین و متمایزکننده در شعر معاصر پی میبرد: «درک حضور دیگری». مفهومی ــ بهتعبیر او ــ طبیعی و بدیهی که فقدان آن، اسباب تحقیر و خوارداشت انسان و زمینهساز حذف «دیگری» بوده است.»
در قسمت دیگری از اینکتاب میخوانیم:
«چشمانداز «نیما»، رهایی انسان از فشار نیازهای مادی و معنوی است. و شعر او بهاعتباری طرح و تبیین تواناییهای انسان است برای پیوند با کل طبیعت. میخواهد رابطه بیواسطهای میان طبیعت و آدمی برقرار شود، و برقرار ماند. در پی آنست که هم انسان به شیوهای انسانی به طبیعت بنگرد، و هم طبیعت بهشیوهای انسانی به انسان مربوط شود. و این ریاضت فعال را در تجربه زندگی خویش فراهم داشته است، تا در جانش به شیوههای انسانی به طبیعت بنگرد، تا سرانجام بتواند چون انسان تکاملیافتهای، بهویژه چون هر شاعر و هنرمند پیشروی، شعور طبیعت شود. اما چون در زندگی دوران او، هنوز طبیعت به شیوهای انسانی با انسان مرتبط نشده است، و زیبایی طبیعت با درد آمیخته است، حاصل نگرش او، چیزی جز درکِ هرچه بیشتر و غمافزاتر «درد» نیست. دردی که از همه اجزای هستی طبیعی و انسانی نمایان است. دردی که زاییده موانع و دشواریها و فاصلههاست. و شاعر بهمنزله پارهای از شعور طبیعت، آن را در اعماق ذهن خویش بازمییابد.
تا درد هست، شفقت و مهر آدمی در سوز درون متبلور میشود. احساس و عاطفه انسانی در زخم درون سر باز میکند، و رقت اندوه، هستی آدمی را فرامیگیرد. از اینرو مایههای عاطفی و غنایی دردمندانه، یکی از نمودهای اصلی انسانگرایی است.»
و بالاخره اینکه
محمد مختاری درباره نقد، نکته جالبی دارد و میگوید: «اکنون فرهنگ انتقادی ما بس فراتر از آن خودبینیهای کودکانه و تنگفکریهاست که نقد و بررسی را به مچگیریها و پنبهزدنها و نفیکردنهای کلیشهای مبتذل و بازاری، و به نرخ حقارتهای روزمره تبدیل میکرده است. آنگونه برخوردها که از شأن شعر و شاعران و انسان به دور است، و اگر امروزه هم گاه دیده شود، ارزانی همانهایی باد که هنوز هم به رغم اینهمه تجربه، هیچکس را قبول ندارند، و اثبات حضورشان همواره در نفی حضور دیگری است.»
#محمد_مختاری (یکم اردیبهشت ۱۳۲۱ - دوازدهم آذرماه ۱۳۷۷)
https://t.me/tajrobeneveshtan/3248