⭕ زیر بار زور نمیرویم، کِی و کجا؟
(۱ از ۲)
فاطمه توفیقی
هنگامی که
گزارشم از کتاب
آیا زنان مسلمان به نجات نیازمندند؟ به سفارش دورنما منتشر شد، دوست عزیز و دانشورم، مریم نصر اصفهانی، نکات خوبی را (
اینجا و
اینجا) دربارهٔ نقد پسااستعمار گوشزد کرد. او به یادمان آورد که نقد پسااستعمار -- با همه بینشهای خوبی که به ما میدهد – خودش دستاویز سلطهگری هم میشود. یعنی از کارکرد اصلی خودش که نقد سلطه است، دور میشود و میافتد به دست دانشگاهیان شرقی که دیگران را غربگرا بنامند و دانشگاهیان غربی از تبار شرقی هم در کارهای خودشان گاه مسائل را گم میکنند. اصولاً خوب است بپرسیم که هر پرسشی کجا شکل گرفته، در نتیجه چه رخدادها و دشواریهایی، چه کسانی داعیهٔ پاسخگویی به آن را دارند و سرانجام چه صداهایی در این میان ساکت میشوند.
نظریهٔ پسااستعمار از کتاب
شرقشناسی ادوارد سعید (۱۹۷۸) آغاز شد و با نقدش بر ادبیات اروپایی آغازگر جریانی مهم در علوم انسانی شد. سعید با استفاده از نظریات فوکو نشان داد که چگونه دانش شرقشناسانه با قدرت استعماری گره خورده بود و چگونه به انسان اروپایی کمک کرد که هویت خودش را از طریق ارائهٔ تصویری کژ و مژ از انسان شرقی بسازد. از این منظر انسان شرقی هوسران و تنبل است، یعنی انسان اروپایی منضبط است. این برساخت اروپایی بارها و بارها با کشفیاتی نو و با اصطلاحاتی کلیدی در رشتههای مختلف علوم انسانی به باد انتقاد گرفته شد. امروز نقد ادبی، جامعهشناسی و انسانشناسی و دینپژوهی سرشار از یافتههای نقد پسااستعمار است. یکی از راههای دانشگاههای خارجی برای صدا دادن به بیصدایان و امکان سخن دادن به فرودستان این بود که از بینشهای پژوهشگران و دانشمندانی از تبار شرقی کمک بگیرند. نقد پسااستعمار پارادایمی علمی شد.
این پارادایم علمی به کمک دانشِ انسان شرقی از خودش هم میآید. او میآموزد که نباید مقولات برساختی غربی را از آن خود سازد و خودش را بر مبنای آنها تحلیل کند تا هم دچار کجبینی معرفتی نشود و هم انقیاد خودش کمک نکند. (در این
مقاله رویکرد «بازگشت به خویشتن» در دینپژوهی را به دلیل وابستگی به مقولههای برساختی شرقشناسانه نقد کردهام.) او میآموزد که غرب را نقطهٔ آرمانیِ ترقی و پیشرفت نداند. او مثلاً میآموزد که رهایی زنان فقط طبق الگوی غربی پیش نمیرود – الگویی که خودش حاصل فرایندهای تاریخی بوده و نه ضرورت معرفتی. کتاب ابولغد در چارچوب فمینیسم پسااستعمار چنین بینشهایی به ما میداد.
(البته یادآوری کنم که امروزه از اصطلاح «جنوب جهانی» برای اشاره به کشورهای خارج از مناطق توسعهیافته اشاره میشود.)
برگردیم به پرسش نخست: کتاب ابولغد به درد چه کسانی میخورد و برای چه کسانی نوشته است؟ مخاطب ابولغد دانشگاهیان و سیاستمداران امریکایی و اروپایی هستند که هنگام سخن گفتن از زنان مسلمانان آنان را فاقد عاملیت و در بند دینشان میدانند و بعد به این بهانه به کشورهایشان حمله میکنند تا به اصطلاح «نجاتشان دهند». کسانی که ایدئولوژی پنهانشان این است: «اسلام را از این زنان بگیرید تا رها شوند.» پژوهش انسانشناسانه ابولغد نشان میدهد که نسبت دادن ستم به فرهنگ (اسلامی) غلط است. حالا کتاب ابولغد برای ما (که دانشگاهی و سیاستمدار امریکایی و اروپایی نیستیم) چه اهمیتی دارد؟ ما هم یاد میگیریم که ستمهای ساختاری به زنان را به فرهنگ نسبت ندهیم و با مطالعه دقیق دنبال علل و عوامل مختلف دخیل در ستم به زنان باشیم، یادمان باشد که کسانی که از «نجات دادن» زن مسلمان سخن میگویند چه پروژهای دارند و به جنبشهای رهاییبخش خود زنان مسلمان هم دقت داشته باشیم.
خب میبینید که داستان پیچیده شد. کسی که در ایران به دنبال مبارزه با قتلهای ناموسی است، چه باید بکند؟ چگونه در دام تحلیل غلط نیفتد؟ پروژهٔ او به دست چه کسانی میافتد؟ و آیا با لحاظ کردن ساختارهای پیچیدهٔ عشیرهای و اقتصادی و سیاسی و قضایی، میتوان زنان را از تهدید قتل ناموسی رهانید؟
@ftofighi(ادامه در پایین)