اندیشه در اکنون

#پوچی
Channel
Education
Religion and Spirituality
Humor and Entertainment
Persian
Logo of the Telegram channel اندیشه در اکنون
@Andisheh_AknunPromote
1.77K
subscribers
80
photos
20
videos
167
links
"بگذار اکنون بحث نکنیم که تو راست میگویی یا من بلکه دست در دست حقیقتی نهیم که قرار است در پایان گفتگو خود را به ما نشان دهد" افلاطون ارتباط با ادمین @Mmetaphysics
#معنای زندگی(قسمت سوم)

1⃣درست است که هیچ موجودی از #معنا خالی نیست و این فقط #انسان است که می تواند این معنا را بازخوانی و گاه انکار کند و باز درست است که مشکل #پوچی و بی معنایی، مشکلی انسانی است و در هیچ موجود دیگری آن را سراغ نداریم.

2⃣اما هنوز نکته ای باقی مانده و آن، همان سوالی است که قسمت پیشین بحثم را با آن به پایان بردم: آیا انسان می تواند به معنای مطلقی دست یابد که هیچگاه از بین رفتنی نباشد؟

3⃣به نظرم رسید که اگر بی معنایی ناشی از عدم درک نسبت خود با #هستی است و هستی، سراسر معنا و زندگی است پس اساس مشکل از #خودیت بر می خیزد.

🙇یک لحظه یاد آیه ای از #قرآن می افتم که شاید به همین پاسخ اشاره دارد:
"و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله" کسی که هجرت کنان از خانه خویش به سوی خدا و رسولش رود و مرگ او را دریابد پاداشش به عهده خداوند است(نساء،۱۰۰)

4⃣تا در قید خودمانیم و معنا را در محدودیت ها می یابیم، احتمال از دست دادن آن می رود چرا که بالاتر از آن قابل فرض است ولی یافت #مطلق ما را به معنای مطلقی می رساند که ورای او چیزی نیست.

5⃣این یافت به هجرت از خانه خودیت و مسافرت به سوی مطلق حاصل می شود که نتیجه ای جز #مرگ #خود و اجری جز خودِ #مطلق ندارد.

🙇بله، فکر میکنم اگر به جای آنکه دنبال نسبت خود با هستی باشیم به دنبال نسبت هستی با خودمان باشیم، سرشاری معنا را خواهیم یافت، چون زندگی هست و هستی، زندگی است. گذر از خودی است که سرشاری معنا را به بار میآورد.

🔰و چه زیباست بیان حکیم ایرانی #ملاصدرا در #مفاتیح الغیب(ص۲۷۱) که گفته است:
«ان معنی الحیوان غیر الحی لان الحیاه التی فی الحیوان نقیضها الموت و الحیاه التی بلاترکیب ماده و صوره نقیضها الجهل المطلق و العدم الصرف...و شتان بین حیاه مادیه آئله الی الموت و بین حیاه طیبه بسیطه صوریه باقیه دائما».

6⃣اهل دقت را به تامل در بیان این #فیلسوف شهیر توصیه می کنم اما علی الحساب می گویم که چقدر فرق است میان این دو نوع #خودکشی! یعنی میان انتخابِ مرگ ناشی از پوچی و آرزویِ مرگِ پدید آورنده حیات و زندگی همیشگی و آیا این، جز همان مرگی است که #سقراط در #فایدون آرزویش را داشت:

مرگ اگر مرد است گو پیش من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او جانی ستانم جاودان
او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ


🖌 دکتر مجید احسن(پژوهشگر حوزه فلسفه و دین)
@majidahsan62
#معنای زندگی(قسمت دوم)

🔰در قسمت اول بحث، بیان کردم که مطالعه کتاب #افسانه #سیزیف #کامو و سوالات یکی از دوستان خود باعث سوالات متعدد دیگری برای من شد و در مسیر پاسخ به این مساله نکاتی را گوشزد کردم و نتیجه ای که گرفتم این شد که تمام #هستی،#زندگی است و این انسان است که می تواند این زندگی را بیابد و فهم کند. با این حال چون گاه آن را کشف نمی کند حکم به بی معنایی و پوچی می کند.

🔰اما روشن است عدم کشف معنای هستی به معنای بی معنایی آن نیست. همین اندیشه باعث شد نتوانم با #کامو همدل باشم و بپذیرم که سیزیف #قهرمان #پوچی است چرا که همان هنگام که سنگ از کوه سقوط می کند سیزیف لحظه ای درنگ می کند و به پوچی خودش و کاری که می کند آگاه می شود.

🔰اما مگر نه اینکه چون سیزیف نمی تواند میان خودش و هستی نسبتی بیابد هستی را پوچ می بیند نه اینکه #هستی #پوچ و بی معنا باشد. نتیجه اینکه نباید پوچی ناشی از عدم درک نسبت #خود و #هستی را به خود هستی تسری داد و چنین تسری ای منطقی نیست. اگر فقط نیستی است که بی معنا است و بی معنایی فقط عدم درک نسبت میان خود و جهان است، باید بدانیم که هر چه هست با معناست.

🔰بهتر آن است که به جای رسیدن به پوچی، از نوشدگی سنگ و کوه و آگاهی سیزیف و البته خود سیزیف سخن بگوییم. اگر سیزیف لحظه ای به این امر توجه کند آنوقت می فهمد که هر بار بالا بردن سنگ، مبارزه ای نو با شکنجه خدایان است و آیا این خود یک معنا نیست؟

🙇با این حال باز فکر میکنم که نکته ای باقی مانده است. گفتم که انسان امکان جعل معنا حتی برای نیستی را دارد، حال اگر همه کشف معناهای ما خود، #جعلی باشد مثل جعل نیستی چه؟ نیز روشن است که برد چنین معنایی به مقدار بقای جاعل و جعلش است پس هر لحظه، خطر بی معنایی در کمین است و این خودش، ورود دوباره به نوعی پوچی خواهد بود.

🔍🔍🔍اما مگر نه اینکه من در پی معنای #واقعی #زندگی بودم نه معنایی که خودم جعل می کنم! بنابراین باز پرسیدم که آیا می توان به معنایی دست یافت که معنای #مطلق باشد و هیچگاه از بین رفتنی نباشد؟؟؟

🖋دکتر مجید احسن(پژوهشگر حوزه فلسفه و دین)
@majidahsan62
#معنای زندگی(قسمت اول)

🔰چند روزیست کتاب #افسانه #سیزیف را میخوانم👨‍💻و همین باعث شده است که به نحو نظری با مسئله #زندگی کلنجار بروم. جالب آنکه دیروز دوستی از من پرسید که زندگی چیست و چه معنایی دارد؟ من که خود با مطالعه آن کتاب به اندازه کافی درگیر با مسئله بودم، با این سوالات بیش از پیش به فکر فرو رفتم🙇

🔷اما بیش از آنکه به پاسخی برسم بر تعداد سوالات خود افزودم:
آیا زندگی همان ز‌نده بودنست یا امری فراتر از آن است؟ زندگی خودش معناست یا درک معنا است و یا حتی جعل معنا؟ زندگی یک تکرار کسالت بار است یا جریانی نو شونده؟ اگر دومی است چرا گاه با حس پوچی همراه است؟! اگر اولی است دیگر چه معنایی دارد؟! آیا معنای زندگی همان هدف ما از زندگی است یا با آن تفاوت دارد؟!

🔶در همان حال که در اندیشه غوطه می خوردم، این نکته به ذهنم آمد که هرچند پرداختن به مباحث فلسفی جدیدی مثل «معنای زندگی» و «معنای انسان» محصول دوران جدید و روح #سوبژکتیو آن است که از مسئله ای همچون #غایت آفرینش به چنین مسائلی روی آورده است، اما برای برخی مثل من هم جذاب است و طبق قاعده #کلیت و #عمومیت من هم میتوانم و باید درباب آن تامل و اظهار نظر کنم.

🔹دوباره داشته های ذهنم را مرور کردم باشد که به نکته ای درخور دست یابم، اما نتیجه جز مشتی اصطلاحات فلسفی مانند «وجود» و «شدن» و «حرکت جوهری» و «اتحاد عالم و معلوم» نبود.

🔸گفتم به مسئله بی توجه باشم و آن را نادیده بگیرم. اما روح جستجوگری فلسفی که از دلمشغولی به همان اصطلاحات📚 برایم به ارث مانده مانع شد؟! پس دوباره به سوالات برگشتم و تلاش از سر گرفتم.

🔰راستش هرچه فکر کردم به این نتیجه رسیدم که فقط یک امر بی معنا وجود دارد و آن هم #نیستی است. هستی هست و زندگی هست و می توانیم از آنها سخن بگوییم. اما «نیستی» چه!؟ تنها امر بی معنا، نیستی است که نمیتوان آن را دریافت مگر اینکه نور هستی بر او بتابد. نیستی تا در ذهن وجود نیابد، جز نیستی چیزی نبوده و در بی معنایی خود باقی می ماند و خلاصه اینکه حتی نیستی نیز برای معنادار بودن طفیل هستی است و به تعبیر #مولانا:

هستی اثری ز نرگس مست تو بود
آب رخ نیستی هم از هست تو بود

🔰پس فکر کردم‌که اگر از معنا سخن می گوییم باید معنای چیزی باشد که هست. راحت بگویم: «معنا ملک طلق هستی است».

▪️دوباره پرسیدم پس چرا ما دچار پوچی می شویم و به بی معناییِ زندگی می رسیم؟!🤦‍♀🤦‍♂ پاسخم این بود که شاید وقتی نتوانیم میان خود و هستی نسبتی برقرار کنیم به بی معنایی می رسیم. امان از این #عدم که وقتی میان من و هستی رخنه میکند به طوریکه نسبت خود و هستی را درک نمی کنم، از #پوچی و بی معنایی حرف میزنم.

🔰پس راهی ندارم جز اینکه دوباره این نسبت را دریابم. فهم نسبت من و هستی است که روشن می کند که زنده بودن برای هستی است و چون هستی #نامتناهی بوده و بی وقفه نو می شود زندگی هم جریانی آن به آن نو شونده است. راستش خود زندگی است که هر لحظه نو به نو می شود و در تمام هستی جاری است و به آن معنا می دهد. و البته چون انسان برخلاف دیگر موجودات می تواند به چیستی معنا و وجود آن در جهان فکر کند و آن را بکاود و گاه آن را نیابد به بی معنایی جهان حکم می کند.

🖋دکتر مجید احسن(پژوهشگر حوزه فلسفه و دین)
@majidahsan62