کانال واجه واج (واژه نامه تالشی)

#عارف_محمد_قلی_پور
Канал
Логотип телеграм канала کانال واجه واج (واژه نامه تالشی)
@vajenameh_taleshiПродвигать
423
подписчика
1,5 тыс.
фото
115
видео
154
ссылки
✅ کانال : https://t.center/vajenameh_taleshi ✅وب سایت: http://vajenameh-taleshi.blogfa.com ✅گروه: لینک گروه را از مدیر بگیرید ✅ مدیریت : @Behnam_namna_pesht
#عارف_محمد_قلی پور:
سلام به همگی
در کانال داشتم سرچ می‌کردم که واژه‌ی "انجار anjār" رو دیدم که به معنی ابزار نجاری بود. کاربرد این ابزار چیه؟ برش؟

#زلیخا_صبا_ماسال:
به کل وسایل نجاری که شامل اره و ورنده.وتیشه و دیگر. وسایل نجاری را انجار می گویند و کاربردش هم. معلوم است

#میلاد_بردبار_اسالم:
سلام. احتمالش هست که "اَنجار" نوعی کننده ی کار از فعل "اَنجِه" (قطعه قطعه کردن) بوده و به معنای کلی "ابزار نجاری" باشد؟ یعنی هر چیزی که ببرد و قطعه قطعه کند؟

مشابه این کلمه، در گویش های مرکزی و شمالی، به ترتیب، کلمات "اَنجَن" و "آنجَن" وجود دارند به معنای "کسی یا چیزی که قطعه قطعه میکند" که هم نقش اسم و هم نقش صفت دارند.

#عارف_محمد_قلی_پور:
با توجه به فرمایش خانم صبا، احتمالا همون اَوجار (ابزار) باشه.
اوجار -› امجار/ -›انجار
پسوند فاعل‌ساز یار هست.
مسیار (masyār) و ...

ال/آل/ول/ایل هم هستن که با این‌ها از یک ریشه‌ن که صفت و قید و اسم می‌سازن

ترسال (tarsāl) : ترسو
ورزل (varzəl) : تنومند، ورزیده
چکیل (čakil) : زخمی، کوفته و ...

#سارا_روحانی_پره‌سر :

درود

اَنجار و انجمن (anjuman) تو گویش ما هست که شامل وسایل نجاریست و به قول فرمایش شما ،،شاید از واژه انجه ( anje ) به معنی قطعه قطعه کردن ارتباط داشته باشد

(در مورد انجمن) یادمه پدرم همیشه می‌گفت، هر وسیله‌ای که مربوط به نجاری میشد.

#مریم_محسنی_ماسال :

سلام‌
انجار / دسه انجار/ انجار منجار را برای ابزار یراق، ابزار آلات کار، وسایل و لوازم و تجهیزات کار بکار می بریم که شامل نجاری هم می شود
مثلا برای قصابی می گوییم اشته انجارمنجارون پیگه بشم ماله سر آبری منظور طناب، چاقو و سنگ ساب و ...
برای نجاری اشته انجاری پیگه بری چمه بره لینگه نگرده مرا رچ آکه
یا برای سلمانی اشته  انجارون:  سره ، سره تاشه دزگا پیگه بری چمه زوئه خردنون کله کات آکه
برای وسایل بنایی هم بکار می بریم
اشته ماله کشه انجاری بوئه چمه که دیاری ماله بکش
انجاره خرشی ابزار یراق فروشی، ابزار کار فروشی


#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی :
سلام
اَنجار anjar رو ما هم داریم ، البته دیگه داره فراموش میشه که همون ابزارها هستن که بیشتر نجارها از این واژه استفاده میکنن
همچنین
اینجَن injan :که به معنی ناحیه مناسب خرد کردن چیزیه که میخوایم با یه وسیله ی تیز خردش کنیم ،
اینجنده injande : خورد کردن چیزی با ابزارهایی مانند داس و تبر و قند شکن
#بهنام_ن:
سلام متضاد کلمه
نسا به معنی سایه
در تالشی چیست؟
به عبارت دیگر
در تالشی معادل کلمه آفتابگیر
چه می شود؟

#سارا_روحانی:
درود آقای نمینی گرامی

سا sä  میشه سایه
آفتاو  میشه آفتابگیر

من نسا نشیدم


#عارف_محمد_قلی پور:
سلام
خرم xarem

#علیرضا_پناهی_عنبران:
درود
نسو nəsu
هاییم hayim

هاییم ی مترداف دیگر هم داره
هَشی توو

خانوم محسنی:
آفتاو دلکāftāv dalak: آفتابگیر
خورومxurum : آفتابگیر
نسا nəsā : جایی که تابش آفتاب کم است

#دکتر_لطیف_پنداریان:
"سو" یا "سا" به معنی سایه
"نسو" یا "نسا" به معنی منطقه سایه یا قسمت غربی .
"هاییم" قسمت آفتابگیر دره یا همان قسمت شرقی .

#رسول_علیزاده:
درود بر همه و سلام بر خانم روحانی
درحوالی ما ( فومنات) هم به جایی که در مسیر تابش خورشید وبه اصطلاح ما آفتاو دلک باشه میگن خَرِم یا همان خورم که اینجا منظور ازخور همان خورشید است. و به جایی که آفتاب به سختی و یا دیر و کم  به آنجا می تابد نسا گفته می شود.  نسا خود دو واژه می باشد ن = نا + سا  که ن یا نا خود دو منظور و مفهوم دارد
۱. ن یا نا مانند؛ نداری، ناداری؛ نابود، نبود؛ ناشدنی ، نشدنی
به معنی نفی و نه می باشد  .
۲. یک نا و گاه ن هم در ادبیات تالش و حتی فارسی باستان وجود دارد که مفهوم ناحیه و منطقه و مکان می دهد
مانند وارنا یا ورنه که نام استان گیلان در اوستا است که به عقیده من اشاره به  ناحیه و منطقه ی بارانی و بارشی می نماید و دیگر  تسکه نا بره، وزمه نا، بوله نا، نامین ، نیکویه یا ناکویه
با این وصف نسا همان ناسا بمعنی ناحیه و منطقه و مکانی که سایه می باشد.

#عارف_محمد_قلی پور:
یه اصطلاح هم من با این واژه شنیدم.
به کسی که خیلی شیطون باشه می‌گن «خرمه‌کو آتشه xaremaku ataša»

#زلیخا_صبا_ماسال:
نسا :  مکانی که آفتاب گیر نیست و سایه است

خُرُم.  : یا خورم. :آفتاب گیر

خَرَه مشی : دویدن ورم کردن حیوانات بر اثر گزیدن خرمگس

خِرتول : تاریکی هوا تواَم با  ابر سیاه

خِره کونه: آفتاو: آفتاب. زیر ابر که تابشش سوزان است
خَره مِره :مهره های بزرگ آبی که به گردن اسب وقاطر می اندازند

#زلیخا صبا ماسال

#سارا_روحانی:
درود بانو صبا گرامی

خَرَه مش  : xara məš  :  خر مگس
خره بنه آفتاو : xəri bəni āftāv :
آفتاب زیر ابر ،، که سوزان نیست
خر  : xər  :  مه/  ابر
هوا خره  : havā  xəra : هوا ابریست
خره گته : xəri gata : ابر گرفته

🙏

#زلیخا_صبا_ماسال:
اتفاقا خره کونه آفتاو چون آفتاب زیر لایه ای از ابر که مجموع بخار است سوزان است زیاد می گویند اورو خره کونه آفتاوه آدم گرمی وش گره
سپاس

#میلاد_بردبار_اسالم:
درود بر شما

* در گویش مرکزی ما این کلمات وجود دارند :

سا sā : سایه

نْسا nəsā : سایه خور (محلی که نور مستقیم خورشید به آن نخورد و یا کمترین نور مستقیم خورشید و بیشترین سایه را دریافت کند) / ضلع شمالی (جهت شمال)

سادَگْن sādagən : سایه خور (محلی که نور مستقیم خورشید به آن نخورد و یا کمترین نور مستقیم خورشید و بیشترین سایه را دریافت کند)

خَرِم xarem : آفتابگیر (محلی که بیشترین نور مستقیم خورشید به آن بخورد) / ضلع جنوبی (جهت جنوب)

آوتاودَگْن āvtāvdagən : آفتابگیر (محلی که بیشترین نور مستقیم خورشید به آن بخورد)

* در گویش شمالی رایج در جمهوری آذربایجان هم این کلمات وجود دارند :

سُگنَه sogna : سایه

نْسُه nəso : سایه خور (محلی که نور مستقیم خورشید به آن نخورد و یا کمترین نور مستقیم خورشید و بیشترین سایه را دریافت کند) / به ضلع شمالی (جهت شمال) نیز اشاره دارد

هایم hāym : آفتابگیر (محلی که بیشترین نور مستقیم خورشید به آن بخورد) / ضلع جنوبی (جهت جنوب) / دشت و یا محل صاف و هموار

هَشییَوَه hašiyava : آفتابگیر (محلی که بیشترین نور مستقیم خورشید به آن بخورد)

البته در بعضی گونه های تالشی مشاهده شده که خَرِم xarem را برای جهت "شرق" (محلی که آفتاب از صبح تا ظهر به آن بتابد) و نْسا nəsā را برای جهت "غرب" (محلی که آفتاب از ظهر تا غروب به آن بتابد) و همچنین در تالشی شمالی رایج در جمهوری آذربایجان، گاهی اوقات، نْسُه nəso را برای جهت "جنوب" (که آفتابگیر است) به کار میبرند که در اینجا فارغ از بحث درستی یا نادرستی و یا حتی وجود معنای دوگانه برای کلمات، ذکر برخی حقایق علمی و عینی زیر در این باره ضروری است :

*
در طول روز، به دلیل زاویه تابش مایل به جنوبی خورشید در نیمکره شمالی زمین؛ جهت جنوب که رو به خورشید است، بیشترین نور مستقیم خورشید و جهت شمال که پشت به خورشید است، کمترین نور مستقیم خورشید و بیشترین سایه را دریافت میکند. جهت های شرق و غرب هم نیمی از روز رو به خورشید و نیمی دیگر پشت به خورشید هستند؛ به عبارتی دیگر، جهت های شرق و غرب در طول روز، نیمی از نور مستقیم خورشید را دریافت کرده و نیمی دیگر را سایه دریافت میکنند.
#زلیخا_صبا_ماسال:
1-خل پبش :Xəlpebəš: در جا ومکانی تنگ و کوچک بهم تنیده شدن و ماندن

بندی گین  :Bəndigin :   با هم برخورد کردن ویا  آشفتگی ودر هم ریختگی عده ای


2-چتو :Čatu:
اشتن لوکی چتو ژندشه
این اصطلاح ضربالمثلی برای کسانی اورده می شود  که دارند ونمی خورند واز زندگی وداشتن لذت  نمی برند  چرایش  آوردن همین اصطلاح کنایه امیز است

3- لواشه :Lavaša : گرسنگی داد  ن به کسی از طرف کسان دیگر را می گویند

چه بوکی لواشه گتشه
دوستان جوان تحصیل کرده لطفا این مثل هارا بشکافید و ببینید از کجا وچرا اینها بوجو د آمده ودر ذهن مردم تالش جای گرفته

  4-منگه بنی روزش آکرده :زیر ماه شب را به صبح رسانده
   این مثل برای کسی  که شب سختی را گدرانده را معنی میدهد وهمواره  برایم  این سئوال بود که در ابتد ا منگه را با ناخن اشتبا ه می گرفتم که چگونه کسی شب را در زیر ناخن می گذراند البته در کودکی باشنیدن  این اصطلاح ضربالمثلی به ذهنم می آمد   بعد ها  فهمیدم منگه ماه است گذراندن چنین شبی را  در زیر نور ماه شاعرانه می پنداشتم  وهنوز هم برایم این معما است که چرا قدیمی ها  گذراندن کسی در چنین شبی را شب سختی می دانستند  شما گرامیان می دانید ؟

  5- یه قرانی را نیزه به جبرئیل  ژنه ^: برای یک ریال نیزه به جبراییل می زند  کنایه از آدم خسیس
و این مثل را که چرا انسان خسیس تا به این حد می رسد که نیزه روی جبراییل کشیده  در این جا  جبرییل چه نقشی مگر ایفا می کرده ایا شما چنین مثلی وکنایه ای را شنیده اید ؟
زلیخا صبا ماسال

#عارف_محمد_قلی پور:
سلام
لواشه قسمتی از بوک (لب و دهن) باید باشه و به احتمال خیلی زیاد به دو محل تقاطع لب پایینی و بالایی گفته می‌شه
با توجه به واژه‌ی لوچه‌ی فارسی و لوشه گیلکی

که البته آقای فرزاد بختیاری اعتقاد دارن که باید افسار یا همچین چیزی باشه که من موافق نیستم با این نگرش

بوکی لواشه گته: کناره‌های (یا قسمتی از) بوکش رو گرفت که نتونه غذا بخوره یا ...
من برای تهدیدی که منجر به سکوت شخصی شده هم این اصطلاح رو شنیدم

در کل واژه‌های این اصطلاحات رو باید در جمله معنی کرد، نه تک‌تک و بیرون از جمله

#مریم_محسنی_ماسال:
سلام و درود
ما اینگونه بکار می بریم
بوکی لباشه گته buki labāša gete
: لب فرو بستن برای خوردن، خشک شدن لبها در اثر غذا نخوردن و گرسنگی و تشنگی کشیدن، رژیم گرفتن، گرسنگی کشیدن ، پرهیز کردن از خوردن
چیمی به ادیم بی ام گرونی را چمه بوکی یا فیچی لباشه بیگرم
منبعد باید به خاطر گرانیِ خوردنی لب به روی خوراک و غذا ببنیدم
چمه خونی چرمی وییره بی دِ چمه بوکی لباشه بیگرم
لقار را برای لوچه بکار می بریم
لفچ لقارlafčə ləqār : لب و لوچه
بوک پر bukə par : لب و لوچه
لباش labāš :لواش
لباشه labāša : لواشک
لباشه گته labāša gete : خشک شدن لب در اثر گرسنگی و تشنگی
لبایی کرده labāyi karde : خشک کردن ، دودی کردن برای خشک کردن
لبایه مایی  labāya māy : ماهی دودی
لبایی labāyi : تکیده، خشک شده، لاغر و استخوانی، خشک و سفت شده

به دهان بند اسب می گوییم
دهنهdahana : افسار: که بین دو لب می گذارند تا مهارش کنند
جلف jəlaf
نخته nəxta
توربهturba : پوزه بند، توبره

#زلیخا_صبا_ماسال:
منهم  همواره لواشه گتشه  شنیدم و لباشه نشنیدم    لواشه یک وسیله ای است که در دها ن اسب می گذارند  که نتواند در موقع درزه بار شالی را بخورد  واین مثل را برای ادمها هم بکار می برند

توبره یک  پوزه بند است که کل پوزه اسب را داخل ان می کنند
#مریم_محسنی_ماسال:
تالشی گویش ماسال
علاوه بر آنچه دوستان فرمودند
۱- کشه خردن kaša xərdan: بچه ای بشود راحت بغل گرفت
۲- چفتنکčəftenak /چفتنکه خردن čəftenaka xərdan. بچه ای که از شل و ولی نوزادی در بیاید و کمی سفت و بست شود
۳- تره لیسه خردنtara lisa xərdan: نوزاد تازه به دنیا آمده
۴- گافرو دبه خردن gāfru daba xərdan: بچه ای که در گهواره می خوابد

تالشی گویش ماسال
وست بِه    بس بودن کافی بودن
وست آکرده.  خاتمه دادن، پایان دادن، تمام کردن، بس کردن
وست آکه/ وست آکر : تمام کن، خاتمه بده، بس کن
وست آمه که / وست آمه کر : ادامه بده
وست به کافی بودن
وسبوvasbu/ وستبوvastbu: به اندازه نیاز ، به اندازه کافی
وست بو vast bu: کافی است (می شود)، به اندازه است (می شود)
وسته کافی است
وستا کافی بود
وست استه کافی است
وست استا کافی بود
وست نِبِه کافی نبودن
وست نی کافی نیست
وست نییا کافی نبود
وست بَه کافی شد
وست به نی / وست نِبَه کافی نشد، به همه نرسید، به اندازه همه نشد
وست بَه نییا کافی نبوده است، به اندازه همه نشده بود، به همه نرسیده بود
وست با کافی بوده است
وسته وسته مکه (موا) بس است بس است نگو
وست آکه وست آکه/وست آکر وست آکر موا (مکه)
بس کن بس کن نگو

#میلاد_بردبار_اسالم:
درود
شما کلمه kəlf رو برای انسان و غیرانسان فرمودین ولی دیگر اساتید بزرگوار کلمات kərf و kərfa و kərpa رو فرمودن که بیشتر برای غیرانسان به کار میره.
تفاوت l و r در تغییر کاربرد کلمه در گویش جنوبی بسیار جالبه.
در گویش مرکزی اسالم کلمه kārfa و در گویش شمالی لنکران کلمه korpa بیشتر برای انسان به کار میرن و ازشون کلمات kārfati و kārfagiri در تالشی اسالم و کلمه korpati در تالشی لنکران به معناهای "کودکی" و "بچگی" و "خردسالی" هم ساخته میشن.

#عارف_محمد_قلی پور:
درود بر شما
خیلی ممنون بابت توضیحات

یه سوال برام پیش اومد و یه مورد تردید

آیا شما صورت‌های کرفه/کلفه رو مستقلا شنیدین؟

شما می‌گید که این‌ها به معنی نوزاد هستند
ولی من در این موقعیت خیلی شنیدم:
وقتی مثلا زن‌ها می‌خوان از گذشته‌ی خودشون و سختی‌هایی که می‌کشیدن برای بزرگ کردن بچه به نسل امروزی بگن، جملاتی مانند این رو بیان می‌کنن:
ده/سه/... گله کلفه خردنی نه تاک شیم خوروم/خرمیلی/...
و اینجا منظورشون از کلفه خردن به وضوح (البته واضح برای من) کودکه نه نوزاد
آیا شما همچین جملاتی رو نشنیدین؟

#فرزاد_بختیاری:
عارف جان
درود بر شما و شب به خیر🌹

بنده "کرفه" و "کلفه" را به‌عنوان دو شکل از یک کلمه و به معنای نوزاد شنیده‌ام. اگر در موقعیتی کلفه/ کرفه به معنای کودک به کار رفته، احتمالا از راه مجاز و به این قصد بوده که بر مخاطب تاثیر بیشتری بگذارند و ناتوانی کودکان و زحمت نگه‌داری‌شان را برجسته‌تر سازند.
#عارف_محمد_قلی پور:
درود بر شما
خیلی هم عالی
عجیبه که در لغتنامه‌ی تالشی شمالی آقای عباس‌زاده دقیقا برعکس این نوشته شده
پاشمه اُوٚژگٚنیِه pāšma ovəžgəniye: واخیدن
دوژییه davəžiye: گنجیدن

ولی با توجه به معادل‌های فارسی به نظر باید چیزی که در گویش شماست درست باشه 👍

#بهنام_ن:
اگر اشتباه نکنم
در ماسال
واژه ی
فشگلیسته / وشگلیسته داشته باشیم
از مصدر وشگلییه
معنیش تو ماسال بنظرم از هم باز شدن غنچه  معنی می ده
بنظر با این واژه ی  وژگییه تالشی شمالی  از یک ریشه باشند

#عارف_محمد_قلی پور:
وشکلییه ممکنه با وشکنده/وسکنده مرتبط باشه، یعنی صورت مجهول اون فعل باشه که در طی زمان تغییر معنایی کمی داشته و صورت واداری جدیدی هم ازش ایجاد شده (وشکلنده)
اون ل هم ممکنه میانجی باشه، مثل واج «ل» که در کلمه‌ی ترشلیسته می‌بینیم

که توضیح اینکه چرا می‌گم ارتباط دارن مفصله

من دیگه ادامه ندم که منحرف نشیم از بحث اصلی گروه

ممنون از همگی 🙏

#فرزاد_بختیاری:
درود بهنام جان

شکل درست این مصدر باید "وشکلییه" یا "وشکلیسته" باشد.
#زلیخا_صبا_ماسال:
با اجازه وعرض سلام به. گرامیان هم وند
طِلف : Təlf  نوزاد:
خِردَن طِلفَه گاز ندار چی بهره

وَسبو :Vasbuاندازه
چه وَسبو ای را پلا دَکَر باشقاوی

قَدرقوه : Gadrəguvaاندازه توانایی

گراونده^ :Gəravəne:هضم کردن
کال وکِرچ خردنی مَدَیه نشا گِراوِندن

بی بُنیه:Bibunya: نحیف و بی طاقت
خیلی بی بنیه یه نشا ستمه کار کَردِن

کَچَله: Kacla:  کلافه کردن دیگران با پرگویی ووراجی

زلیخا صبا گویش تالش ماسال

#میلاد_بردبار_اسالم:
درود بر شما
واژگانی که در این باره به خاطر دارم :
[البته هر یک، معادل های دیگری هم دارند]

تَر tar : قهر [تَر کَردِه tar karde : قهر کردن]
[تالشی اسالم]

تَر ťar (با "ت" نرم) : هر چیز تازه و یا آبدار
[تالشی اسالم]

تَرَخْردَن ťaraxərdan (با "ت" نرم) : بچه تازه به دنیا آمده و یا چند روزه و یا چند ماهه
[تالشی اسالم]

طفل / کودک / بچه / خردسال
تالشی اسالم :
kārfa کارفَه / kārfaxərdan کارفَخْردَن
تالشی لنکران :
korpa کُرپَه / korpaaqəl کُرپَئَغْل / korpahərdan کُرپَهْردَن

اندازه (به مفهوم گنجایش)
تالشی اسالم و تالشی لنکران :
gatəm گَتْم

اندازه (به مفهوم کفایت) :
تالشی اسالم :
vast وَست
تالشی لنکران :
vas وَس

پام pām : اندازه [مفهوم سنجش و اندازه گیری]
[تالشی لنکران]

توانایی
تالشی اسالم :
qəva غْوَه
تالشی لنکران :
qəvva غْووَه

غْوَغَدَر qəvaqadar : اندازه توانایی
[تالشی اسالم]

اَنغوتبَرمَه anqutbarma : لاغر و نحیف
[تالشی اسالم]

آهَتَه āhata : ستوه / امان بریدگی / کلافه
[تالشی اسالم]

آهَتَه دَروَردِه āhata darvarde : به ستوه آوردن
[تالشی اسالم]

سوف دَچییِه śüf dačiye (با "س" نرم) : اصطلاحی به معنی "در مخمصه قرار دادن"
[تالشی اسالم]

#عارف_محمد_قلی پور:
درود، خیلی هم عالی

به کارفه شما، ما می‌گیم کلف kəlf
این شاید با calf (کاف) انگلیسی به معنی گوساله هم‌ریشه باشه، این رو هم می‌تونید لحاظ کنید تو یادداشت‌هاتون

هم به عنوان صفتی برای انسان شنیدم و هم برای دام


ما هم از وست استفاده می‌کنیم، اما وس‌بو (vasbu) و وست (vast) فرق دارن باهم
متاسفانه الان ذهن فارسیم یاری نمی‌کنه که توضیح بدم کامل 🤦‍♂


در تالشی شمالی اگه اشتباه نکنم وژییه (vəžiye) به معنی گنجیدن هم وجود داره
#میلاد_بردبار_اسالم:
درود بر اساتید بزرگوار
این مبحث فعل dakarde بسیار جالب بود؛ چون علاوه بر اون که قبلا نوشته شد، افعال مشابه هم راستا با مصدرهای pegate (برداشتن) و peše (بالا رفتن) هم در گویش ما وجود دارن که غالبا در گفتار و با جمله استفاده میشن و شکل مصدرشون رو تا به حال نشنیدم و البته شاید در مناطقی هم وجود داشته باشه. به این صورت شنیدم مثلا :
[البته شاید در بقیه گویش ها هم باشن و بنده هم این جملات رو در زبان محاوره شنیدم]

yandənašuna pegata.
yandənašuna pere.
با یکدیگر برداشته اند. (چیزی را)
با یکدیگر به همراه دارند. (چیزی را)

peren yandəna.
(بیشتر در حالت اصطلاح برای اشاره به رقابت و یا مجادله و یا مشاجره بین دو و یا چند نفر)
معنای تحت اللفظی : با یکدیگر برداشته اند.

pešabim dāri sar.
بالای درخت رفته بودم.
perebim dāri sar.
بالای درخت بودم (قرار داشتم).

در تالشی اسالم :
perašə / pe(y)ašə
بالا رونده (کسی یا چیزی که بالا میرود)

برداشتن :
pegate
بردارنده (کسی یا چیزی که برمیدارد) :
perager / pe(y)ager
برداشته ام :
pegatama / perema
برداشته بودم :
pegatabim / pegatamba / peremba (perebim)
(در جمله غالبا با حالت ارگتیو)

* افعال perema و peremba، بیشتر مفهوم "با خود همراه داشتن" را دارند.
مثلا :
کلاه را برداشته ام :
kəlām pegataya.
kəlāma pegata.
kəlā pegatama.
کلاه را به همراه دارم :
kəlām pere(a).
kəlāma pere.
kəlā perema.
کلاه را برداشته بودم :
kəlām pegataba.
kəlām ba pegata.
kəlā pegatamba.
kəlā pegatabim.
کلاه را به همراه داشتم :
kəlām pereba.
kəlām ba pere.
kəlā peremba.

بدون هیچ ادعایی مبنی بر قاطعیت، فقط نظر خودم رو میگم :
با توجه به وجود احتمالی پیشوند pe (با مفهوم بالا) در فعل pere این احتمال رو میدم که در فعل dare هم با توجه به وجود احتمالی پیشوند da (با مفهوم درون) به شکل مشابهی باشه.

مثال هایی مشابه در تالشی اسالم :

pešabim ka sar.
بالای [سقف] خانه رفته بودم.

perebim ka sar.
بالای [سقف] خانه بودم (قرار داشتم).

darebim ka dəľa.
داخل خانه بودم (قرار داشتم).

jireba sə bən.
زیر سنگ بود (قرار داشت).

#عارف_محمد_قلی پور:
ممنون بابت توضیحات کامل
«آره به» هم دارید؟

#میلاد_بردبار_اسالم:
بله فعل āre رو فکر کنم فقط برای "بودن میوه روی درخت" میگیم. مثلا :
əm dārikā sifa āre.
روی این درخت سیب وجود دارد.

تعداد 4 تا فعل شدن :
فعل pere (پیشوند pe با مفهوم بالا)
فعل dare (پیشوند da با مفهوم درون)
فعل jire (پیشوند ji با مفهوم زیر)
فعل āre (پیشوند ā با مفاهیم وابسته به جمله)

حالا مصدر اصلی یا ریشه این 4 تا فعل چیه اینو نمیدونم شاید منسوخ شده باشه و شاید هم جزو افعال بی قاعده باشن.

#عارف_محمد_قلی پور:
درسته، و یا مثلا اگه روی لباس چیزی باشه می‌گیم:
ا چه اشته شیی آریه a ca əštə šeyi āriya : اون چیه روی پیرهنت

کلا آر/آ یه پیشوندیه برای نشون دادن موقعیت بر روی فضای پیرامون یه حجم
علاوه بر اینکه معادل پیشوند باز فارسی هم هست

فقط ما برای این فعل پیشوند بَه/بَر رو نداریم متاسفانه، نمی‌دونم تو تالشی مرکزی کاربرد داره یا نه


از اون‌جایی که قول دادم از دستور تالشی چیزی نگم، پس دیگه سکوت می‌کنم در این مورد 🙏😬
#عارف_محمد_قلی پور:
«ایمه/ایما، ایره/ایرا و ...» افعالی کمکی‌ هستند که به ریشه‌ی ماضی هر فعلی می‌تونن بچسبن
برای ساخت ماضی نقلی و بعید

و جالب‌تر اینکه برای ساخت ماضی تمنایی از «ایمِه، ایرِه و ...» هم استفاده می‌شه که روی این هم باید فکر کرد

به نظر من این‌ها افعال کمکی‌ای هستند که با ریشه‌ی افعال یا اسم‌ها ترکیب می‌شن برای مشخص کردن شخص

در افعال بودن/هستن به ریشه‌ی «اِست» چسبیدن، حالا اینکه این است خودش از کجا اومده و چیه و چه ازتباطی با فعل به: بودن داره، موضوعیه که باید بهش فکر کرد و بررسی کردش

#فرزاد_بختیاری:
به هر حال، فعل کمکی هم باید مصدری داشته‌باشه عارف جان. شما بهتر از من می‌دانید که هر فعلی، چه اصلی و چه کمکی، حتما باید مصدری داشته‌باشند؛ حتی اگر آن مصدر امروز فراموش شده‌باشه.
#فرزاد_بختیاری:
عارف عزیز
درود بر شما و همه اعضای محترم گروه
آدینه روزتان خوش🌹
۱. "به" (be) در تالشی ماسالی، هم به معنای "شدن" است و هم "بودن". و پر واضح است که ریخت و شکل این مصدر با مصدر "بودن" فارسی بیشتر در پیوند است تا "شدن".
مثال:
الف) چه به و نبه مرا فرقی نکره: بودن و نبودنش برای من فرقی نمی‌کند.

ب) فلانی اگر اصلمند به‌ببی/ ببی، انته نکری: فلانی اگر اصیل بود/ می‌بود، چنین نمی‌کرد.

پ) چاک‌به، خش‌به، پیل‌به و ...: خوب بودن، خوش‌بودن/ دوست داشتن، بزرگ‌بودن و ...

۲. ما وقتی این فعل‌ها را صرف می‌کنیم، شما و دیگر دوستان بفرمایید که مصدر چه می‌تواند باشد؟
دریمه/ درایمه
دریره/ درایره
درییه/ دراییه

دریمونه/درایمونه
دریرونه/ درایرونه
درینه/ دراینه

مصدر این فعل‌ها چه می‌تواند باشد؟

۳. عرض کردم که اولا این بحث فعلا از نظر بنده خام است و باید پخته شود، ثانیا منطقا باید مصدر فعل‌های صرف‌شده، "درییه" باشد؛ اما این مصدر مثل بسیاری از مصادر دیگر، امروز در تالشی جنوبی به‌کار نمی‌رود و فقط مشتقاتش باقی مانده‌است.

۴. ما عملا به جای مصدر "درییه" از شکل "دری‌به" و گاه "دبه" استفاده می‌کنیم.

#مریم_محسنی_ماسال:
به نظر بنده درییه و دری به/ دره به و دبه خیلی به هم نزدیکند و نمیتوان گفت یکی از اینها نباشه و واقعا برای خودم جدا کردن  آنها و فاصله دادن به آنها سخته

#عارف_محمد_قلی پور:
با مثال می‌گین چی سخته؟

مثلا این‌ها سخته تمایزش؟

آو کرا ویبو: آب در حال ریخته شدن است!
اَ چا زمینی سر ویری‌یا: اون چه بود که رو زمین بود؟
اَ چا زمینی سر ویبا: اون چه بود که روی زمین ریخته شده بود؟

ای را کینه به: براش به دختر شد (یه دختر براش به دنیا اومده)
ام چه کینه‌یا: این دخترش بود

#فرزاد_بختیاری:
فرهیخته مرد ارزشمند

از جدیت و پیگیری همیشگی شما هم بسیار لذت می‌برم و هم فراوان می‌آموزم. راه شما و همه فرهیختگان پرتلاش و فاضل گروه، پررهرو و همواره سبز باد🙏🌹

عارف جان

۱. چنان‌که پیشتر نیز بیان شد، "به" (be) به‌عنوان یک مصدر در تالشی ماسالی، هم به معنای "بودن" است و هم "شدن". بسامد کاربرد "به" به معنای بودن، اگر از "به" معنای شدن، بیشتر نباشد، کمتر نیست. نمونه‌ها بسیار فراوان است.

۲. "دبه" (dabe) عقلا و منطقا باید شکل کوتاه شده "دربه(darbe)/ دربن" (darben) باشد که معادل دست‌کم لفظی آن را در فارسی باید "دربودن" دانست، نه "درشدن".

۳. به نظر می‌رسد با توجه به نکته دوم، "دبه > دربه > دربن"، باید قبل از هر چیز به معنای "وجود داشتن، موجود بودن، در میان بودن" و مانند این‌ها بوده‌باشد

۴. "دبه" مصدری لازم است و معادل فارسی آن "بودن، ریختن، حشر و نشر داشتن، مشارکت داشتن و ..." است. و همه این برابرهای فارسی می‌توانند بدون عنصر کمکی "شدن" به کار بروند.
مثال:
- چله چمن چمی دبه: چکه در چشمم ریخت.

۵. با توجه به ماهیت افعالی چون "دریمه، دریره و ..."، منطقا باید مصدر این افعال، "درییه" باشد؛ اما واقعیت این است که این مصدر مثل بسیاری از  دیگر مصادر تالشی، امروزه به کار نمی‌رود. و به همین دلیل، از "دری‌به" و "دبه" استفاده‌می‌شود.

۶. وقتی می‌گوییم "فلانی، فلانی نه دبَه"، در این‌جا "دبه" دقیقا شکل دیگر "دری‌بَه" است و به معنای "بود، دربود، حشر و نشر داشت و ..." .

#حسین_زاغی_ماسال:
درود
واژه *دریه* ،در بعضی جملات به معنای وجود داشتن،بودن چیزی را بیان می کند.
و در جملاتی معنای بسته بودن...
مثل (که در دریه) درِ خانه بسته است؟

#فرزاد_بختیاری:
بهنام جان، درود

"دبه" باید شکل کوتاه شده "دربه" باشد و این "دربه" هم به‌نوعی شکل کوتاه شده "دری‌به" است. "درییه" فعلا یه شکل مصدری فراموش‌شده است و عملا به جای آن از "دری‌به" و گاه "دبه" استفاده می‌شود.

#عارف_محمد_قلی پور:
چیزی که الان من دوس دارم بدونم این‌هاست:

آیا شدن معادل عکس کردن هست یا نیست؟

آیا ویبه عکس ویکرده هست یا نیست؟


اگر مصدری به اسم درییه داریم پس باید مصدری به صورت اییه هم داشته باشیم که درییه صورت پیشوندیش باشه، آیا این رو قبول دارید؟

#فرزاد_بختیاری:
مثال:
ام بز هده گوسندون نه دبه/ دری‌به، چوون شیوار چره.

به هر حال وضعیت عناصر کمکی ایمه، ایرا، ایما، ایمونا و ... در ساختمان افعال تالشی باید از نظر مصدر روشن شود عارف جان.

این عناصر می‌توانند بازمانده و شکل کوتاه شده مصدر "استه/ ایسته (استن_ ایستن)" باشند.

#بهنام_ن:
در +ایی یه/ در اییه ==> درییه
پر+ اییه
ویر+ اییه
آر +اییه

حالا ایا واقعا این مصدر اییه
از همون استه هست یا نیست رو  شاید باز باید بررسی کرد
#فرزاد_بختیاری:
درود
۱. تشکر میکنم از بانو محسنی ارجمند
۲. علی‌القاعده، مصدر "دکرده" (dakarde) با در نظر گرفتن ریشه و ساختمانش، نمی‌تواند پیوندی با "دری/ درییه"، "دری‌به" و "دبه" داشته‌باشد.
۳. "دکرده" معانی گوناگونی دارد که فقط یکی از آن‌ها "پوشیدن/ پوشاندن" است. و در ارتباط با این معنای "پوشیدن/ پوشاندن" است که مخصوصا تصور پیوند این مصدر با "درییه"، "دری‌به" و ... شکل می‌گیرد.
چند مثال برای دکرده:
الف) مونده، گاچ دکرده: گوساله را وارد طویله کردن.
ب) آوی چیری دکرده: آب را در چیری (جوله) ریختن
پ) که بری دکرده: بستن در خانه
ت) کلاکی دکرده: باریدن باران/ درگرفتن باران
ث) گرمه خلا دکرده: لباس گرم پوشیدن
ج) و ...

۴. چنان‌که دوستان اشاره کرده‌اند، "دکرده" شکل پیشوندی مصدر ساده "کرده" است که بن ماضی آن، "کرد" (kard) و بن مضارعش "کر" (kar) است‌. و این بن‌ها نشانگر عدم ارتباط "دکرده" با مصدرهای اشاره‌شده‌ است.

۵. "درییه" و دیگر شکل‌های این مصدر (پرییه، ویرییه، آرییه، جیرییه)، ظاهرا ساخت دیگری نیز دارند و آن "دری‌به، پری‌به، ویری‌به و ..." است. با توجه به این ساخت، شاید بتوان گفت که "درییه" و دیگر شکل‌های آن از پیشوندهای فعلی "در، پر، ویر، جیر ..." و شکل کوتاه مصدر "استه/ ایسته"، یعنی "اییه" ساخته‌شده‌است: دراییه (درییه)، پراییه (پرییه)، ویراییه (ویرییه) و ... . و معادل این "دراییه/ درییه" تالشی در فارسی، "دراستن" است؛ که فعل "دراست" از آن بر جای مانده‌است (دراست: موجود است، وجود دارد و ...).

۶. وجود "به" در شکل "دری‌به/ درایبه" شاید موید حدس بالا باشد. و این "به" یا "ایبه" می‌تواند برابر و هم‌معنای همان "اییه/ ایسته/ استه" و یا شکلی از آن باشد.

۷. با توجه به دو نکته اخیر، باید گفت که شباهت و پیوند "درییه"، "دری‌به/ درایبه" و "دبه" با مصدر "دکرده"، فقط در پیشوند  da یا dar است و مصدر ساده این افعال ارتباطی با یک‌دیگر ندارند؛ یعنی "کرده" و "استه/ ایسته/ اییه" و یا "به/ ایبه" (این "ایبه" می‌تواند شکل کهن‌تر "به" باشد. در این زمینه باید بررسی بیشتری صورت بگیرد).

۸. دبه، پبه، ویبه، جیبه و ... می‌توانند شکل‌های کوتاه‌شده دری‌به/ درایبه، پری‌به/ پرایبه، ویری‌به/ ویرایبه و ... باشند؛ هرچند که ممکن است امروزه به‌ظاهر معنای برابر نداشته‌‌باشند.

۹. با توجه به آن‌چه گذشت، به نظر بنده:
الف) معادل بودن/ هستن/ استن در تالشی جنوبی، "ایبه/ ایبن" و شکل کوتاهش یعنی "به/ بن" است و نیز "استه/ ایسته" (استن/ ایستن) و شکل کوتاه آن، یعنی "اییه".

ب) از شکل‌های مختلف این مصدر/ مصادر در تالشی جنوبی، امروزه فقط شکل "به" (be) زنده و رایج است. 

پ) مصدرهای "درییه/ دراییه"، "دری‌به/ درایبه" و "دبه"، سه شکل پیشوندی از یک مصدر ساده‌اند. و آن مصدر ساده، "استه/ استن" (ایسته/ ایستن) و "به/ ایبه" (بن/ ایبن) است.

ت) شکل مصدری"درییه" و دیگر ساخت‌های پیشوندی این مصدر، امروزه در تالشی جنوبی کاربرد چندانی ندارند و به جای آن‌ها از ساخت‌های مصدری "دری‌به، پری‌به، ویری‌به، ..." یا  ساخت کوتاه‌شده "دبه، پبه، ویبه، ..." استفاده‌می‌شود.

ث) "درییه" یا "دری‌به" و "دبه" هم مانند "دکرده" معانی گوناگونی دارند:
مثال:
- باغی دری‌به: در باغ بودن
- پلا دری‌به: موجود بودن پلو
- خلا دری‌به: لباس بر تن داشتن
- و ...

ج) "درییه/ دری‌به" آن‌گاه که معنای "پوشیدن" و "بر تن داشتن" دارد، یک فعل غیرکنشی است؛ در حالی که "دکرده" به معنای "پوشیدن/ پوشاندن"، فعلی کنشی است.
مثال:
- حسنی خلا دکرده: حسن لباس را پوشید/ پوشاند.
- حسنی خلا درییه: حسن لباس بر تن دارد.

چ) شکل کوتاه این مصدر، یعنی "دبه" (دربه > دریبه > درایبه) در تالشی جنوبی با شکل "درییه/ دراییه" و "دری‌به/ درایبه" تفاوت معنایی دارد. توجه به معنا یا معانی "دبه" در دیگر گویش‌های تالشی و نیز در گویش‌های تبری و گیلکی می‌تواند به این بحث و گمان، بیشتر کمک کند.

ح) "درییه" یا "دری" شکل دیگری نیز در تالشی ماسالی دارد که آن، "دره" (dare) است. 
مثال:
- دریما (درایما) > دره‌ما
شاید بتوان این e بعد از r را e کشیده به حساب آورد (> ē).

خ) ناگفته نماند که در تالشی فومنی و شفتی، این "دری" (dari) یا "درییه" (dariye) ماسالی به‌صورت deri و deriye تلفظ می‌شود که مصوت کوتاه e بعد از d، جای تامل دارد.

د) این بحث هنوز کال است و بخشی از آن مبتنی بر حدس و گمان. بنابراین، پرونده آن تا اطلاع ثانوی همچنان باز خواهدماند.

#عارف_محمد_قلی پور:
درود ب
۸. اگه منظورتون از دبه، ویبه و ‌... اون مصادری هستند که به معنی ریخته‌شدن هستند، اون‌ها صورت‌های پیشوندی فعل «به: شدن» هستند، این‌ها چه ارتباطی می‌تونن با دری/دره، ویری/ویره و ... داشته باشن؟
شما چطور به این مصدر درییه رسیدید؟
مثل اینه که به اون‌چه معادل "هستن/استن" فارسی هستش بگیم مصدر "اییه"
#مریم_محسنی_ماسال:
سلام جناب بختیاری گرامی
۱- صرف فعل زیر به معنی پوشیدن، مصدرش چه کلمه ای هست آیا مصدر دبه dabe هست؟
صرف زمان‌ ماضی و ماضی نقلی اش چطوره؟
دریمه دریره دریشه دریمونه دریرونه دریشونه
دریما دریرا دریشا دریمونا دریرونا دریشونا
۲- و این فعل به معنی در داخل بودن به صورت زیر صرف می شود مصدر دبه dabe
دریمه دریره دری یه دریمونه دریرونه درینه
دریما دریرا دری یا دریمونا دریرونا درینا
و صرف زمان گذشته و ماضی نقلی اش چطور صرف می شود؟
۳- و صرف مصدر دکرده به معنی پوشیدن به صورت زیر:
دکرم دکری دکره دکرم دکره/ دکرن دکرن
دکردمهdakardəma دکردره دکردشه دکردمونه دکردرونه دکردشونه
دکردمه dakardama ...
دکردما ...
ممنون که با خستگی کار روزانه جواب می فرمایید
خدا قوت و خسته نباشید

#بهنام_ن:
در مورد مصادری که سوال شد
همانطور که فرمودید
ما سه مصدر داریم

۱_ دکرده :dakarde:

همانطور که میدانیم مصدر ساده "کرده" در ترکیب با پیشوندهای اصلی زبان تالشی فعل هایی با مفهوم جدید میسازند
کرده
آکرده: باز کردن
ویکرده: ریختن
جیکرده:پهن کردن
دکرده : پوشیدن/داخل ریختن
و..
که حالا بحث ما در مورد واژه ی "دکرده" هستش
که این مصدرِ پیشوندی دارای دو معنی اصلی است
۱-دکرده در معنی  به داخل ریختن چیزی..
۲-دکرده در معنی  به تن داشتن و پوشیدن
 و صرف اون به شکل زیر هست:

حالت مضارع:
دکرم: می پوشم
دکری:می پوشی
دکره:می پوشد

حالت ماضی :
دکردمه: پوشیدم
دکردره: پوشیدی
دکردشه:پوشید

اما این مصدر یک ویژگی عجیب داره اونم اینه که در بعضی زمان ها  ما دو  شکل از این مصدر را داریم
مثلا
در حالت ماضی نقلی :
شکل الف)
دکردمه:dakardama: پوشیده ام
دکردره
دکردشه

شکل ب :
دریمه: به تن دارم/ پوشیده ام
دریره
دریشه/درییه

 و همینطور در زمان ماضی بعید
شکل الف) درکردما...
شکل ب)دریما...

حالا سوال اینجاست که
باتوجه به اینکه هردو شکل الف و ب پیشوندی اند
 آیا باید گفت حالت ب شکل تغییر یافته و روان شده ی حالت الف است و باید نتیجه گرفت که هردو از همان مصدر "دکرده" اند
یا دریمه از یک ریشه دیگه است؟
مثلا آیا مصدری به شکل "دره:dare:  پوشیدن" در تالشی وجود دارد؟
اگر وجود دارد حالت ماضی ومضارع ساده آن چگونه است!!

بنظر می رسد برای واکاوی بیشتر این مصدر بررسی مصدر دوم و سوم راهگشا باشد
 
۲_به : be :بودن
حالت های پیشوندی:
آبه:باز شدن
ویبه:ریختن
و
فعل پیشوندی که مورد بحث ماست:

دبه:dabe: ریختن چیزی در داخل چیز دیگری/درحال کاری بودن
حالت مضارع:
#دبوم:درحال کاری باشم/داخلش باشم
#دبی
#دبو : به داخلش می ریزد

حالت ماضی:
دبیمه: داخلش ریخت
دبیره
دبه

ماضی بعید:
دبیما: داخلش ریخته بودم
دبیرا
دبا

۳_دره:dare:داخل بودن چیزی در چیز دیگر/پوشیدن (مجازا:همراهی و دوستی عمیق)

حالت ماضی:
#دریمه :در داخلش هستم/پوشیدم
#دریره
#درییه

مثال:
ته چیکی خلا دریره؟(تو لباس کی رو پوشیدی)
چرا تیویلی دیله دریره؟(چرا داخل گل هستی)
ته خیلی علی نه دریره ...(خیلی با علی همراه هستی..)

ماضی بعید:
دریما
دریرا
درییا

حالت مضارع:(کم کاربرد است اما قاعدتا باید وجود داشته باشد) :
درم:
دریر:
دری:

با بررسی  مصدر۲و۳ شاید بتوان به سوالات مصدر ۱ پاسخ داد
که احتمالا شکل ب از مصدر یک در واقع از صرف مصدر ۳ حاصل شده و  مجازا معنی پوشیدن گرفته
یعنی دریمه را باید ذیل مصدر "دره" دانست
این نظر  منه و
ایا اینها واقعا مصدر  هستند یا نه
باید بررسی علمی تری بشه
و پاسخ دقیق تر را البته میشه از اساتید محترم جویا شد

#عارف_محمد_قلی پور:
دکرده یه معنی دیگه هم داره، به معنی بستن هستش
بری دکه: در رو ببنند


اما در مورد فعل «به»، این فعل به معنی شدن هم هست، که فعل پیشوندی «دبه: ریخته‌شدن» از همین فعل هستش


فعل احتمالی درییه/دبه صورت پیشوندی مصدر احتمالی به: بودن هستش که با مصادر «کرده» و «به: شدن» مرتبط نیست

البته منتظر صحبت‌های آقای بختیاری و دیگر اساتید هستم که باعث روشن‌گری کامل بشه
#سارا_روحانی:
#تالشی_پره_سر_سارا_روحانی

آچیه  : āčiye : شکافتن/ باز کردن
آچیمه : āčima  : شکافتم
آچیرَه  : āčira   : شکافتی
آچیشَه  : āčiša : شکافت ؛ باز کرد
آچیمون : āčimun : شکافتیم
آچیرون : āčirun  : شکافتید
آچیشون : āčišun : شکافتند / باز کردند

وَته  :   vate  :  بافتن
وتم  : vatəm  :  بافتم
وتره  : vatəra   :  بافتی
وتش  : vatəš   :  بافت
وتمون  : vatəmun: بافتیم
وترون : vatərun : بافتید
وتشون  : vatəšun : بافتند

نیمه وت : nima vat : نمیبافم
نیشَه وت: niša vat :  نمیبافی
نییَه وت: niya vat : نمی بافد
نیمونه وت: nimuna vat : نمیبافیم
نیرونه وت: niruna vat : نمیبافید
نینَه وت  : nina vat : نمیبافنند

،،

#علیرضا_پناهی_عنبران:
درود
شٚکوتِه šəkute:شکافتن
بوفتِه bufte:بافتن
آچ در زبان ترکی باز معنی میدهد
🌹🌹🌹🙏🙏

#عارف_محمد_قلی پور:
درود بولی
این آچی‌یه/آچینده یه مصدر پیشوندی از فعل چی‌یه/چینده: چیدن، هستش
در تالشی شمالی می‌گن اُچنی‌یه

#علیرضا_پناهی_عنبران:
درود بولی
چنه čəne:چیدن
پیشوندهای دارد
🌹🙏

گیلان سبز:
چینده تالش جوکندونی ..بچیمه

چینیه ..بچنده

#میلاد_بردبار_اسالم:
درود
در گویش مرکزی، مصدر فعل "چیدن" به صورت čiye هستش که پیشوند ā و سایر پیشوندها بهش میچسبن و معناش رو تغییر میدن و ارتباطی به açmaq و açılmaq ترکی نداره و صرفا یه شباهت ظاهریه.

#علیرضا_پناهی_عنبران:
درود
ولی در قسمت بالا آچییه را به معانی باز کردن و شکافتن نوشتن

#میلاد_بردبار_اسالم:
پیشوند ā از پیشوندهای پرکاربرد هست و بقیه پیشوند ها هم هستن که معنی رو تغییر میدن؛ در حالی که ترکی هیچ پیشوند فعلی نداره.
مقایسه چند فعل و مشتقاتشون رو آماده کردم الان میفرستم.
مشتقاتش به علاوه ریشه اصلی فعل پیشوندی čiye به اون معنی در ترکی وجود نداره پس به هیچ عنوان نمیتونه ترکی باشه.

درود

چییِه čiye : چیدن

اَچین ačin : کسی یا چیزی که میچیند (چیننده)

نْچییِه nəčiye : نچیدن [فعل منفی]

مَچین mačin : نچین [فعل امر]

آچییِه āčiye : شکافتن / باز کردن / کندن و از هم جدا کردن اجزای چیزی

آرَچین āračin : کسی یا چیزی که میشکافد

آنْچییِه ānəčiye : نشکافتن [فعل منفی]

آمَچین āmačin : نشکاف [فعل امر]

وَتِه vate : بافتن

وَتَنین vatanin : بافتنی (قابل بافتن)

اَوَج avaj : کسی یا چیزی که میبافد (بافنده)

نْوَتِه nəvate : نبافتن

کانیم وَتِه kānim vate : دارم نمیبافم / نمیبافم

نْمَوَت nəmavat : نمیبافم / نخواهم بافت

دَشتِه dašte : دوختن

دَشتَنین daštanin : دوختنی (قابل دوختن)

دِرزی derzi / اَدِرز aderz : کسی یا چیزی که میدوزد (دوزنده، خیاط)

اَدِرزَتی aderzati : دوزندگی / خیاطی

نْدَشتِه nədašte : ندوختن [فعل منفی]

مَدِرز maderz : ندوز [فعل امر]

تالشی اسالم

چْنییِه čəniye / چْنِه čəne : چیدن

بُفتِه bofte : بافتن

بُفتَنین boftanin : بافتنی (قابل بافتن)

اَبُفت aboft / بُفتَکَس boftakas / بُفتِوُن boftevon : کسی یا چیزی که میبافد (بافنده)

دوتِه dute : دوختن

دوتَنین dutanin : دوختنی (قابل دوختن)

دِرزی derzi / اَدوت adut / دوتَکَس dutakas / دوتَوُن dutavon : کسی یا چیزی که میدوزد (دوزنده، خیاط)

دِرزییَتی derziyati : دوزندگی / خیاطی

تالشی لنکران

#سارا_روحانی:
درود آقای میلاد گرامی

چیه  (  čiye  )  چیدن
مانند: ایله گولم چیَه
یک گل چیدم

#میلاد_بردبار_اسالم:
بله ما هم این جمله رو به این دو صورت میگیم :
iľa vələm čiya.
iľa guľəm čiya.
#میلاد_بردبار_اسالم:
تالشی اسالم و تالشی لنکران :

گَتْم gatəm : گنجایش / ظرفیت / حجم / اشغال / تصرف / جا (با مفهوم اشغال فضا)
[کلمه با کاربرد بیشتر]

گَتْمین gatəmin : گنجایش دار، پر گنجایش، گنجایشی / ظرفیت دار، پر ظرفیت، ظرفیتی / حجم دار، پر حجم، حجیم، حجمی / جادار، فضادار

گَتْمینَتی gatəminati : پر گنجایشی (گنجایش دار بودن) / پر ظرفیتی (ظرفیت دار بودن) / پر حجمی، حجیمی (حجم دار بودن) / جادار و یا فضادار بودن

* کلمات بالا از مصدر "گَتِه" gate (گرفتن) در هر دو گویش گرفته شده و کاربرد دارند.


#عارف_محمد_قلی پور:
درود، بسیار عالی
نقش əm چیه؟


#میلاد_بردبار_اسالم:
درود
نقش دقیقش رو مطمئن نیستم ولی یک سری از پسوندهای مشابه هم هستن که به ریشه فعل میچسبن و ازش اسم میسازن.
مثلا om و um در pāndom و pāndum و pandum (در گویش های شمالی و مرکزی و جنوبی : ورم) و نیز ən در pegordən و āgārdən (در گویش های شمالی و مرکزی و جنوبی : ترجمه، برگردان و ...) و همچنین ən در dagārdən (در گویش مرکزی : تغییر و ...).
#عارف_محمد_قلی پور:
درود
بسیار هم عالی
دو تا سوال داشتم
اَنغوت چیه؟ آیا به صورت جداگانه هم دارای معنا هستش؟
به پوسیدن چی می‌گید؟

#میلاد_بردبار_اسالم:
درود

"انغوت" در حالت کلی اشاره به "استخوان" ولی به صورت جزئی تر به معنی "استخوان صورت" هستش؛ منتها کاربردش به صورت تکی کمه و معمولا به صورت کلمه مرکب (که بالا نوشتم) و یا در جمله استفاده میشه.
مثلا میگیم zua anqut barmaya (انغوت پسره دراومده)؛ اشاره به اینکه از شدت لاغری، حتی استخوان هاش هم مشخصن.

به "پوسیدن" میگیم puśťa (ā)be (معمولا با "س" و "ت" نرم) ولی کلمه puťa رو هم به کار میبریم مثلا میگیم puťa dār (درخت پوسیده)

#عارف_محمد_قلی پور:
درود بر شما خیلی هم عالی 👍
ما می‌گیم ویپوخیسته
پۊت و پۊتَه و پوستَه هم داریم که احتمالا پوسته از فارسی دخیله
تو تالشی شمالی هم می‌گن "پخه pəxe"

با توجه به همه‌ی این شواهد احتمالا در تالشی جنوبی این‌طور بوده:
*پوته: پوساندن با بن‌ مضارع: *پو-
صورت مجهولش: *پوییسته » *پوهیسته » پوخیسته

*واج "ت" در واژه‌های  پوت و پوته نرم هستش

#علیرضا_پناهی_عنبران:
آنغوت ânqut:ته چیزی را در آوردن طوری که دیگر چیزی باقی نماند

ایوژلی ivəžali:یک وجبی
گَدَه بولو gada bulu:دارای اندام کوچک
غوئیم queim:محکم
گۊژدین güždin:گوشتالو
جَوان javân:تنومند
پۊر pür:پر
......
زبان تالشی/نمین_عنبران

#میلاد_بردبار_اسالم:
بله ما هم puť و puśťa رو داریم که البته کاربرد puśťa در گویش ما از بقیه بیشتر و عمومی تره.


#عارف_محمد_قلی پور:
سلام
بولی "آنغوت" به تنهایی به چه معنی هستش
خارج از افعال مرکب

#زلیخا_صبا_ماسال:
در گویش ما
ای ویجلی :یک وجبی
گَده. وَره :  Gada vara:
بره ای که از چند گوسفند شیر می خورد و فربه می شود

گِده : دندان به گویش بچه ها
صبا
#عارف_محمد_قلی پور:
سلام
وقت به خیر
لطفا کمی از ریشه‌ی "burr" می‌گید؟ ریشه‌ی هند‌ و اروپایی این واژه چیه؟

#میلاد_بردبار_اسالم:
سلام. نمیتونم اظهار نظر قطعی کنم ولی یک سری از شباهت ها رو میگم.

در انگلیسی کلمات brier (هر نوع گیاه خاردار) و bramble (تشمک جنگلی / هر نوع گیاه خاردار) وجود دارن که مشابه کلمه دومی رو فقط در آلمانی به صورت brombeere (تمشک) دیدم.

همچنین در انگلیسی کلمه berry (در کل برای میوه های از دسته ی توت [که بعضی هاشون مانند تمشک، خاردار هستن]) هست که به صورت پسوند هم در کلمات استفاده میشه در کلماتی مانند blackberry (تمشک / توت سیاه) و raspberry (نوعی تمشک به رنگ قرمز روشن) و strawberry (توت فرنگی).

کلمه berry انگلیسی، 2 شکل مشابه با تلفظ و معناهای تقریبا مشابهی در تالشی داره :
خار (در تقریبا تمام گویش ها bər)
توت فرنگی (در گویش های مرکزی و جنوبی erə و در گویش شمالی eq و e)

برای اون کلمه در بقیه زبون های هندواروپایی، کلماتی به شکل و معنای مشابه تقریبا وجود نداره و به نظر میرسه که این کلمات فقط بین تالشی و انگلیسی با همدیگه هم ریشه (cognate) هستن و اگر هم اینطوری باشه، با توجه به شکل و تلفظ پایه و کوتاهتر این کلمه در تالشی نسبت به انگلیسی و همچنین وجود کلمات پرکاربردتر برای کلمه "خار" در انگلیسی (مانند prickle و thorn)، میشه گفت که اون کلمه میتونه از تالشی ریشه گرفته باشه.

قبلا هم با چند مثال عرض کرده بودم که ریشه اصلی بعضی از کلمات در بعضی از زبان های هندواروپایی فقط در زبان تالشی وجود داره که غالبا به صورت کلمات 2 حرفی (فقط یک صامت و یک مصوت) هستن که کلمات هم ریشه با اونها با اضافه شدن بخش، حرف و یا حروفی به ابتدا یا انتها یا وسط اونها ساخته میشن که زبانشناس ها و حتی خود تالش ها هم از این ویژگی زبانی منحصر به فرد اصلا خبر ندارن.

#عارف_محمد_قلی پور:
از کتاب ریشه‌ی فعل‌های ایرانی چئونگ
ریشه‌ی فعل برده (bərde): بریدن
قطعا در کتاب‌های ریشه‌شناسی زبان انگلیسی، ریشه‌ی واژه‌ی "burr" هم باید موجود باشه ... اون موقع می‌شه تشخیص داد که آیا bər تالشی با burr انگلیسی هم‌ریشه هست یا نه

تالشی هم یه زبان متاخره، ریشه‌ی هیچ زبانی نیست، هم‌ارز زبان‌های دیگه‌ست ... ممکنه بعضی واژه‌های باستانی زبان‌های ایرانی در تالشی اصیل‌تر مونده باشن، بعضی در کردی، بعضی در فارسی و ...

ممنون از شما بابت توضیحاتتون

#میلاد_بردبار_اسالم:
بله شاید هم متاخره ولی یک سری از کلمات هستن که ریشه اصلی شون در تالشی مونده که فقط 1 موردش رو میگم.

مثلا کلمه "مادر" :
mo گویش شمالی
mā گونه هایی از دو گویش جنوبی و مرکزی

ضمن اینکه کلمه تالشی mama (مادربزرگ) هم از 2 بار تکرار جزء ma ساخته شده.

"مادر" در برخی دیگر از زبان های هندواروپایی :
mādar فارسی
mother (māder با تلفظ) انگلیسی
mutter آلمانی
madre اسپانیایی
madre ایتالیایی
măe پرتغالی
мать (māť) روسی (با "ت" نرم)
majka کرواتی
mater لاتین

ملاحظه میکنین که ریشه 1 بخشی (2 حرفی؛ 1 صامت و 1 مصوت) همه این کلمات فقط در زبان تالشی وجود داره که بخش اول این کلمات رو تشکیل میدن و بعد بهشون بخش یا حرف یا حروفی اضافه شده.

همونطوری هم که همه میدونن، کلمات از 2 جزء اصلی "صامت" و "مصوت" تشکیل شدن که در زبان تالشی، با کمترین حروف (1 صامت و 1 مصوت) کلمات 2 حرفی زیادی تشکیل میشن و حتی در جمله هم استفاده میشن که مثلا این جملات ساده که هر یک از کلماتش فقط با 2 حرف ساخته شدن :
ka še (تالشی اسالمی)
ba ka še (تالشی لنکرانی)
به خانه رفتن

این ویژگی بی نظیر رو من تقریبا در هیچ زبان دیگری ندیدم و به نظرم تمام اون دسته از کتاب های مربوط به بحث ریشه شناسی باید از اول و با شناخت این ویژگی زبانی بی نظیر تالشی، بازنگری و نوشته بشن.

* همچنین این ویژگی برای کلمات "پدر" و "برادر" و "خواهر" هم وجود داره.
#میلاد_بردبار_اسالم:
کلمه ای مشابه میان زبان تالشی و زبان انگلیسی

[ تیغ / خار / گیاه خاردار (در حالت کلی) ]

در زبان تالشی (تقریبا تمام گویش ها) :
Bər

در زبان انگلیسی :
Bur / Burr
مانند تالشی اما کمی کشیده تر تلفظ میشود.

* در تالش شمالی، شهرستان ماساللی (ماسال) در استان تالش در جنوب شرقی جمهوری آذربایجان، روستایی جلگه ای به نام بُرادیگاه Borādigāh وجود دارد که تلفظ تالشی آن، بْرَدیگُ Bəradigo میباشد که از 3 جزء bər (خار) و di (ده، روستا) و go (گاه، پسوند مکان) تشکیل شده که در لغت به معنای "مکانی با خارهای فراوان" است.

#عارف_محمد_قلی پور:
سلام
وقت به خیر
لطفا کمی از ریشه‌ی "burr" می‌گید؟ ریشه‌ی هند‌ و اروپایی این واژه چیه؟

#مریم_محسنی_ماسال:
سلام
ارتباطی بین بر و برش و بریدن
و خار و خراش و خراشیدن برقرار است

#میلاد_بردبار_اسالم:
سلام
بله میتونن به هم مرتبط باشن. چند مورد از معادل های مشابه :

بریدن :
bərniye (تالشی لنکرانی)
dabirde (تالشی اسالمی)

تراشیدن (فقط معادل مشابه بین 2 زبان) :
kāť ākarde (تالشی اسالمی)
cut (انگلیسی)

تراش / برش (فقط معادل مشابه بین 2 زبان) :
kāť (تالشی اسالمی)
cut (انگلیسی)

کلمه cut (کات) انگلیسی تقریبا مانند تالشی تلفظ میشود.

مثالی در تالشی اسالمی : (با حرف "ت" نرم)

Kalla kāť ākarde
تراشیدن کامل کله (موی سر)
Kalla tāšte
تراشیدن کله (موی سر)

* کلمه kāt (ākarde) شکل کاملتر و وسیعتری از tāšte (تراشیدن / تراش) است که البته کاربرد آن در حال کمتر شدن است.
#عارف_محمد_قلی پور:
تالشی جنوبی (ماسال):

انییه (əniya): این‌جاها
هنییه (həniya): همین‌جاها

انییه (aniya): آن‌جاها
هنییه (haniya): همون‌جاها

کنییه (kəniya): کجاها
کنی (kəni): کجا

#میلاد_بردبار_اسالم:
تالشی مرکزی (اسالم) :

اییا iyā : اینجا
اْمون əmun : اینجاها / اینها
هییا hiyā : همینجا
هْمون həmun : همینجاها / همینها

اوئَه ua : آنجا
اَمون amun : آنجاها / آنها
هوئَه hua : همانجا
هَمون hamun : همانجاها / همانها

کییا kiyā : کجا / کجاها

[البته بیشتر اوقات، حالت مفرد برای اشاره به حالت جمع نیز به کار برده میشود.]

#سارا_روحانی:
تالشی مرکزی ( پره سر )

اییا  :  iyā   :  اینجا
اییا مون : iyāmun  : اینجاییم
اییاینَه  : iyāyna  : اینجا اند

هییا :  hiyā   : همینجا
هییا مون : hiyāmun : همینجاییم

اوئه  :  ua   :  آنجا
اوئمون  : uamun :  آنجاییم
هوئمون : huamun : همانجاییم

کییا  : kiyā  :  کجا
کییامون  : kiyāmun : کجائیم
کییارون  : kiyārun  : کجایید

#سارا_روحانی


بهنام _ن:
درود
من شنیدم گاهی  واژه
"انییه اون" را هم بکار می برند
حالا نمیدونم
این کلمه آیا هجو هست
یا خیر واقعا وجود داره

از انییه اون کو ای وینده نیمه
من او را در این حوالی ندیده ام

#عارف_محمد_قلی پور:
سلام
بله من هم شنیدم این‌ها رو
فرزاد

#فرزاد_بختیاری:
درود بر آقا بهنام و آقا عارف
و همه اعضای محترم گروه

شکل اصیل و پربسامد کلمات مدنظر، همان است که آقا عارف ثبت کرده‌اند:
انیه/ انییه
هنیه/ هنییه
و ...
جمع بستن این کلمات با نشانه‌های جمع، پدیده‌ای جدید و کم‌کاربرد است (از مختصات تالشی شهری - جلگه‌ای جدید رایج در ماسال و شهر‌های تالش‌زبان مجاور است).

#مریم_محسنی_ماسال:
۱- انته ənte : اینجا
انته ین ənteyen /انته ئون ənteun : اینجاها
هنتهhənte / هنتییه həntiya: همین جا، همین دور و بر، همین طرف،همین ور
هنته ین hənteyen : همین جا ها...
هنتئون hənteun : همین جاها، همین دور و برها، همین اطراف، همین ورا
هنتییه ئونhəntiyaun/ هنتییه ین həntiyayen :  همین جاها
هنیهhənya/ هنییهhəniya: همین جا هنیانhənyān/ هنییانhəniyān/ هنینhənyen/ هنیینhəniyen/ هنیه ئون hənyaun : همین جاها...

۲- انیهənya / انییه əniya : این جاها، این دور و برها، این طور جاها
انیانənyān/ انییان əniyān،انین ənyen /انیین aniyen، انیه ئونənyaun/ انییه ئونəniyaun: این جاها، این اطراف، این دور و برها، این طور جاها

۳- اَتِه ate : آنجا
اته ئونateun : آنجاها
هته hate / هتییه hatiya: همانجا، همان دور و بر، همان طرف، همان ور
هته ئنhateen : همان جاها...
هته ئون hateun : همان جاها...
هتییه ئن hatiyaen / هتییه ئونhatiyaun : همانجاها

۴- اَنیه anya/ انییه aniya : آن جاها، آن دور و برها،آنطور جاها
اَنیانanyān/ انییانāniyān ،انینanyen/انیین aniyen، انیه ئونaniyaun/ انییه ئون aniyaun
: آن جاها، آن دور و برها ، آنطور جاها

هنیه hanya / هنییه haniya : همانجا ها...
هنیان hanyan/ هنییان haniyān : همانجاها
هنین hanyen/ هنیین haniyen : همانجاها
هنییه ئونhaniyaun / هنییه ئن haniyaen: همانجاها...

تالشی گویش ماسال
- بواز آلکه bavāz ālake : در رفتن، دویدن، فرار را بر قرار ترجیح دادن
-ریش آگته: riš āgete : ریش گذاشتن
مترادف ریش نوئه
- دپاخته dapāxte /دباختهdabāxte : باختن ، خود را باختن
- جیوازنده jivāzənde : ول کردن، رها کردن، در کردن، تبرئه کردن، نجات دادن، آزاد کردن

- کار بر kār bər : کار گشا
- کاره کر kāra kar : کاری، فعال
-------------

ملمز : malamaz : ؟ (شاید تلفظ واژه هم فرق داشته باشه)
ملمز را در جمله بفرمایید نشنیدم
جیباخته باید همان باختن باشه نمیدونم اساتید جواب بدهند

#عارف_محمد_قلی پور:
درود
خیلی ممنون 🙏
جی‌باخته رو می‌شه معادل از دست دادن در نظر گرفت
جی‌بازنده هم یعنی باعث از دست دادن شدن

من در این موقعیت شنیدم: کسی کارگری در خدمت داشته، بعد از مدتی کسانی باعث شدن که اون فرد اون کارگر رو از دست بده، در این موقعیت این جمله رو شنیدم: چه کارگری جیبازندشونه! (Ce kārgari jibāzəndəšuna)

پس احتمالا اون‌چه که من شنیدم هم، "کاربَر: کارگشا" بوده باشه

ولله الان ملمز رو در جمله یادم نمیاد، دفعه‌ی بعد که شنیدم ثبت می‌کنم حتما 🙏

#مریم_محسنی_ماسال:
چه کارگری جیختشونه
کارگرش را فراری دادند

فلونکسی شون هه مله دره جی خته/ پخته/ پخساونده
فلانی را از آن محل فراری دادند
فلون کس اشتن که کو جیخته

#سارا_روحانی:
درود

جیخته : jixəte : قایم شدن
نون آبه : nun ābe : قایم شدن
جیخس : jixəs  : قایم شو
جی مخس : jimaxəs: قایم نشو
🙏

#فرزاد_بختیاری:
درود بر مهندس عارف عزیز و بانو محسنی ارجمند

از تلاش پیوسته شما و همه اعضای فعال گروه، چونان همیشه قدردانی می‌کنم.

۱. این‌که مصدرهای "جیخته" و "جیخساونده" هم به معنای قایم شدن/ کردن است و هم دنبال کردن/ فراری دادن، دقیق و درست است. سپاس از شما بابت همه این دقت نظرها🙏

۲. اما در این دو مصدر، با تغییر جایگاه تکیه هجا، تغییر معنا ایجاد نمی‌شود؛ به بیانی دیگر، معنای دوگانه این مصادر، ارتباطی با تکیه هجا ندارد.

۳. چنان‌که مهندس عارف به‌درستی نوشته‌اند، تکیه در ساخت برخی از افعال تالشی و تمییز و تشخیص آن‌ها از یک‌دیگر، تعیین‌کننده است.

بهنام _ن:
درود
استفاده میکنیم از فعالیت و دانش همه بزرگواران
بخصوص مهندس عارف که معمولا جرقه های این مباحث با ایشونه

من برای فراری دادن
"پخته" شنیدم

و برای باختن و از دست دادن
"دباخته"
جیباخته را اولین باره که می شنوم

#فرزاد_بختیاری:
درود بر مهندس بهنام عزیز

۱. چنان‌که بانو محسنی بزرگوار به‌درستی نوشته‌اند، یکی از معانی "جیخته" و "جیخساونده"، دنبال کردن و فراری دادن است.
مثال:
- فلانی گائون اسپه دکر و جیخس دا چیمی به دیم چَمَه واشی دمران.

- ا ورنه سرا مالون اورو صبی/ سبی جیخساوندمه؛ روویردینه سَرجَنی را.

۲. "جیباخته" هم برای باختن و از دست دادن به کار می‌رود؛ اما غالبا با نوعی طنز و متلک همراه‌ است.
مثال:
-جوروبی کشکه زوئه اشتن ام زمینه‌پله‌ئون نی قماری کو جیباخته.
#عارف_محمد_قلی پور:
سلام
وقت همگی به خیر
این واژه‌ها و عبارت‌ها رو در تالشی شنیدین؟ معنی دقیقش رو هم اگر بگید ممنون می‌شم!

همیشک: hamišək/hamišak :همیشه

لیپاز: lipaz : روباه

هرگز نکرده: hargəz nekarda
مثلا:
هرگز نکرده اومه اشته ور، چرا اته لوئه کردره ای‌نه؟!
Hargəz nekarda uma əštə var, cərā ata lua kardəra ay na?!
یه بار اومد پیشتا، چرا اون‌طوری باهاش حرف زدی؟!

ترشلیسته: təršəlista : ترشیده

گله‌‌تراکن: gəla-tərakən: به اصطلاح موقه پختن ترشی انار، دقیقا نمی‌دونم معنیشو

نکه: nekə : نکنه

کارور: kārvar : کاری

کومله کرده: kumle karde : معادل بوا آلکه (bavā ālake)

ریش آگته: riš āgete : ریش گذاشتن

ملمز : malamaz : ؟ (شاید تلفظ واژه هم فرق داشته باشه)

جی‌باخته (jibāxte) و جی‌بازنده (jibāzənde) رو هم من در کانال ندیدم
اگه معنی دقیقشون رو کسی بلده ممنون می‌شم بگه 🙏

#میلاد_بردبار_اسالم:
سلام
کلمات مشابهی که سمت خودمون شنیدم :
hamišake : همیشگی
rəvās/ rəbās / lus : روباه
hargəz nəkarda(yi) : زمانی که کسی کاری رو ناگهانی و ناچارا و به اجبار انجام میده که معمولا خودش به ندرت انجام بده و یا اصلا انجام نمیده
təršəsta / təršista : ترشیده
gəla tərākən : احتمالا اشاره به ترکیدن یا از بین رفتن دانه در فرآیند تبدیل دانه انار به آب انار
nekə / neki : نکند [مثلا : نکند فلانی مرا ببیند]
kārvar / kārəvār / kār(ə)bār : کار /کار و بار
riš nue : ریش گذاشتن
riš āgate : ریش بزرگ کردن / ریش گذاشتن
bāxte : باختن
dabāxte : باختن / به شدت باختن

#حسین_زاغی_ماسال:
درود بر عارف عزیز
درود بر همه دوستان
استنباط من از واژگان ارسالی شما
همیشک: hamišək/hamišak :همیشه
---نمیدونم------

لیپاز: lipaz : روباه
-----روباه و شغال با هم متفاوت است،جثه روباه کوچکتر و باریکتر از شغال است،شغال پر موتر و هیکلش حدودا اندازه سگ است-----

هرگز نکرده: hargəz nekarda
مثلا:
هرگز نکرده اومه اشته ور، چرا اته لوئه کردره ای‌نه؟!
Hargəz nekarda uma əštə var, cərā ata lua kardəra ay na?!
یه بار اومد پیشتا، چرا اون‌طوری باهاش حرف زدی؟!
------بندرت و خیلی نادر و بسیار کم------

ترشلیسته: təršəlista : ترشیده
-----فاسد شده،گندیده ،گاهی *زوز کرده* بر اثر فساد و تجمع باکتری ها برآمده شده------

گله‌‌تراکن: gəla-tərakən: به اصطلاح موقه پختن ترشی انار، دقیقا نمی‌دونم معنیشو
------گله تراکن،بیشتر در مورد گوجه سبز،یا گوجه فرنگی نارس،زیتون.. شنیدم، با ضربه (مشته سنگ) باعث شکافتن آن شده،برای پخت بهتر یا قاطی کردن با نمک و نعنا...-------'

نکه: nekə : نکنه
-----مکه،یعنی نکن شنیدم----

کارور: kārvar : کاری
------ملموس نیست-----

کومله کرده: kumle karde :
------جستن ناگهانی بر اثر ترس و وحشت،یا شنیدن حرفی ناگوار و یا توهین آمیز ،نوعی واکنش آنی-----
معادل بوا آلکه (bavā ālake)
-------به حرف آمدن، بعد مدتی سکوت ناگفته های را واگویه کردن...--------

ریش آگته: riš āgete : ریش گذاشتن
-------؟؟-----

ملمز : malamaz : ؟ (شاید تلفظ واژه هم فرق داشته باشه)
------' اَنه مَس، کسی که حرف گوش نمکند،نصحیت نمی پذیرد------

جی‌باخته (jibāxte)
-----حرفی که نباید میزد و به ضررش تموم می شد را گفت-----
جی‌بازنده (jibāzənde)
------در شرایطی قرار گرفت ،طرف مقابل شرایطی را فراهم کرد ،حرفی که نباید می گفت از دهنش در رفت------
البته ،جی وازنده هم گفته شود...
انجامی ناخواسته

#عارف_محمد_قلی پور:
درود بر شما و خیلی ممنون 🙏
مثلا:
۱. میترا خانم خیلی کاروره!
مترا خانم خیلی کاریه (اهل کار و تلاش و ...)!

۲. غریب ریشی آگتره‌یه!
عجب ریشی گذاشتیا! (بلند کردیا)

جیوازنده و جیبازنده متفاوت هستن از هم
جی‌وشته - جی‌وازنده
جی‌باخته - جی‌بازنده

#مریم_محسنی_ماسال:
سلام
-همیشه hammiša / همیشیه خدا hammišayə xədā: همیشه
-لیباس libās : روباه
-هرگز نکرده hargəz nekarda : بندرت، ندرتا،
قدم رنجه کردن
هرگز نکرده اومه اشته ور
قدم رنجه کرده است آمده است نزد شما
-ترشلیسته: təršəlista : ترشیده، ترش و خراب شده
- گله تراکن‌ gəla trākən : افشردن و هسته گیری میوه های دانه دار و هسته دار جوشانده شده برای عصاره گیری
- نه که ne kə : نه که ، نه اینکه
- مه‌کره makarə : نکنه
- کاره کر kāra kar : کاری، فعال
- کون بیله آلکه kunbile ālake : جفتک زدن حیوانات، پا پس کشیدن، سر پیچی کردن، منصرف شدن، دبه در آوردن، عقب نشینی کردن
#عارف_محمد_قلی پور:
درود به همگی
واژه‌ی «مونجور» در عبارت دزد مونجور به چه معنیه؟
آیا می‌شه گفت به معنی مزدور هستش، یا معنای دیگری داره؟
مثلا وقتی بچه‌ای قایمکی یه چیزی از تو یخچال برمی‌داره، خطاب بهش می‌گن: هی دزد مونجور یا مونجور! چه دریره؟


آیا در تالشی جنوبی مَواجی/مَوایی/واجی/وایی به معنی "گویا" داریم؟



البته
مواجی و چیزی شبیه بهش رو من هم نشنیدم
ولی چون هم در تاتی هم تالشی مرکزی و جنوبی خوشابر و شمالی وجود داره، می‌خواستم بدونم در تالشی ما هم هست یا نه

#بهنام _ن:
درود
ماسالی ها
برای  عبارت گویا
از کلمه ی
"چومنی" اشتفاده میکنند

#عارف_محمد_قلی پور:
درود
مه‌راچومون، گییا و ...
ولی گییا خوب مشخصا تالشی اصیل نیست
ولی واجی/مواجی/وایی/واسی و ... تالشی هستش

#مریم_محسنی_ماسال:
مرا چمنو/ چومونو را دری  بنظرم تو راهه
گییا با به گمانم بیاید
شاهدا با شاید بیاید
چومنی کر آ بنظرم/ انگار دارد می آید
چومونو خا با انگار می خواهد بیاید
وای کرا مرم گویی دارم می میرم

#میلاد_بردبار_اسالم:
نمیتونه صرفا تاتی باشه چون یه صفت هم ازش وجود داره که بالا نوشتم ولی در تاتی همچین کلمه ای رو برای اون صفت نشنیدم. در گویش مرکزی چامین و در گویش شمالی چومین رو میگن. ولی دو کلمه چومین و میز با معنای جزئی تری در گویش شمالی وجود داره که بالاتر نوشتم.

#علیرضا_پناهی_عنبران:
تالشی گلین قیه و کرینگان تبریز
واژه چومون،چومین یا چومیم کاربرد دارد با کمی اختلاف در تلفظ💓🙏

#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی :
درود👍
* چومنی çoməni / چومنو çoməno /گیاgiyā :مثل اینکه ،گویا

گیا به وفور تو  منطقه ی ما کاربرد داره

_اَوِن گیا شالمایینه
مثل اینکه آنها اهل شالما هستند

* شاهَتا šāhatā /شاهَدا šāhadā: شاید
_علی شاهَتا بو آ
شاید علی بیاید
Ещё