تجربه نوشتن

#زلزله
Канал
Образование
Искусство и дизайн
Книги
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала تجربه نوشتن
@tajrobeneveshtanПродвигать
930
подписчиков
1,26 тыс.
фото
324
видео
1,29 тыс.
ссылок
درست، فصیح و زیبا نوشتن، هنر است. هنری که با تمرین، دقت و توجه، بهتر می‌شود. نوشتن، راهی برای آموختن.
کاپیتالیسم فاجعه - دیوید هاروی

«هیچ چیز طبیعی در بلایای طبیعی وجود ندارد.»

حوادث طبیعی رویدادهایی اجتماعی و طبقاتی‌ند. این حقیقت وقتی آشکارتر می‌شود که اثرات یک طوفان یا زلزله را بر طبقات مختلف، زیر ذره‌بین ببریم. در طوفان «کاترینا» این فقرا و به حاشیه‌رانده‌شدگانِ «نیواورلئان» بودند (عمدتاً آفریقایی-آمریکایی‌ها) که مُردند یا مفلس رها شدند.

چنین اجتماعات به‌حاشیه‌رانده‌شده‌ای معمولاً در نواحی آسیب‌پذیرتر با قیمت املاک پایین‌تر، اطلاعات کمتر، زیرساخت‌های غیرقابل اطمینان و حمایت‌های اجتماعی ضعیف‌تر (مانند بیمه) زندگی می‌کنند. عملیات نجات و خدمات اضطراری و حمایت‌های مالی معمولاً آخر از همه به این افراد تعلق می‌گیرد (اگر اصلاً تعلق بگیرد).

طوفانی که در بازار املاک آمریکا در سال ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ اتفاق افتاد؛ هم به‌طور مشابه افراد کم‌درآمد سیاه‌پوست و اسپانیایی‌تبار را بیشتر تحت تأثیر قرار داد و ارزش دارایی آن‌ها را تا دوسوم کاهش داد؛ درحالی‌که سفیدپوستان ثروتمند کمتر آسیب دیدند. دیدن اثرات متفاوتی که با مرور زمان در «هیوستون» براثر طوفان «هاروی» رخ خواهد داد، جالب خواهد بود.

بسازبفروش‌ها و هم‌پالگی‌هایشان در دولت و سیستم مالی، معمولاً برای هجوم به شهرهایی مثل «هیوستون» همراه با پروژه‌های (قراردادها) پیشنهادی‌ که کمترین میزان دغدغه را نسبت به اثرات زیست‌محیطی و آسیب‌پذیری دارند، مسابقه خواهند داشت. بازسازی سطح فضای شهر با آسفالت و بتن، شرایط روان‌آب‌ها و زهکشی‌ها را تغییر می‌دهد. این کار وقتِ طوفان اثرات بسیار مهم خود را نشان خواهد داد (همان‌طور که نیویورکی‌ها در طوفان «سندی» فهمیدند).

اما صبر کنید، راه‌حلی وجود دارد. آپارتمان‌های لوکسی که بعد از طوفان سندی در ساحل شرقی در «منهتن» ساخته‌شده‌اند، تجهیزات اضطراری‌ای برای مواقع بحرانی در طبقه‌ی چهل‌وهشتم شان دارند. این طبقه طوری طراحی‌شده است تا در مواقع طوفانی به مدت حداقل یک هفته بتواند نیازهای ساکنین را مرتفع کند و برق یخچال‌ها و شارژ تلفن‌ها را بدون محدودیت تأمین کند. چشم‌پوشی از درآمد آن پنت‌هاوس طبقه‌ی ۴۸‌ام برای بسازبفروش توجیه اقتصادی دارد، چراکه می‌تواند به بهانه‌ی اینکه ساختمانش در مقابل هرگونه طوفانی ایمن است، سایر آپارتمان‌ها را گران‌تر بفروشد.

بازسازی‌ها نه‌تنها به جبران نابرابری‌ها کمکی نمی‌کند بلکه اوضاع را بدتر هم می‌کند. اگر طوفان موجب تخریب مسکن و املاک ارزشمند شود، آنگاه بسازبفروش‌ها می‌ریزند و محله‌های مسکونی کم‌درآمد، اما مقرون‌به‌صرفه یا کسب‌وکارهای کوچک و محلی در نواحی صنعتی را با پروژه‌های لوکس خود جایگزین می‌کنند. اگر پیوندهای اجتماعی‌ای که زندگی اجتماعی را در شرایط فقر گسترده ممکن می‌سازد، به خاطر ازجاکندگی اقشار کم‌درآمد [نیز] از بین برود (که اغلب همین‌طور است)، در آن صورت دیگر وضع خیلی بد خواهد شد.

برای ثروتمندانی که امکان جابجایی بیشتری دارند، این قضیه زیاد مطرح نیست، چراکه ارتباطات اجتماعی آن‌ها بستگی به محله و مکان ندارد. همان‌طور که «نائومی کلاین» اشاره می‌کند، اقتصادِ کاپیتالیسمِ فاجعه به‌خوبی در اقتصاد سیاسی ما تثبیت‌شده است. «هیچ‌وقت نگذارید یک بحران خوب به هدر برود»، شعاری است که سرمایه در مورد طوفان‌ها و زلزله‌ها به آن عمل می‌کند، درست همان‌طور که در بحران‌های اقتصادی به آن عمل می‌کند.
#دیوید_هاروی
#کاپیتالیسم_فاجعه
#زلزله
#طوفان

https://t.me/tajrobeneveshtan/2732
#زلزله_چیست؟

وقتی دو صفحه، عمودی یا افقی نسبت به هم حرکت کنند انرژی بزرگی در سطح کره زمین ایجاد می‌‎شود که به آن زلزله می‌گوییم.

زلزله در پوسته یا طبقه بالای جبه اتفاق می‌افتد یعنی تا عمق هشتصد کیلومتری سطح زمین.

با اینکه سنگ‌های تشکیل دهنده کره زمین ممکن است سخت به نظر برسند اما در عمل باید آنها را مثل فنر دانست. آنها می‌توانند در طول زمان در خود انرژی ذخیره کنند. زمانی که این انرژی در محل گسل بیشتر از تحمل سنگ‌های پوسته آن شود، گسل به لغزش در می‌آید و انرژی ویرانگری آزاد می‌شود. این زلزله است.
پس‌لرزه چیست؟
بعد از هر زلزله همچنان انرژی آزاد می‌شود اما اندازه آن به تدریج کمتر می‌شود. این لرزه‌های ضعیف‌تر را پس‌لرزه می‌نامند که معمولا کوچکتر از زلزله اصلی هستند. پس‌لرزه‌ها خود می‌توانند مخرب باشند و به سازه‌هایی که در زلزله اصلی آسیب دیده‌اند لطمه بیشتری بزنند. پس‌لرزه‌ها ممکن است تا دو سال بعد از زمین لرزه اصلی ادامه پیدا کنند.
@amookhtan
ناگه زمین لرزید...

نیمه‌شب، نجوای آرام خواب کوچه‌های سکوت و وهم گرفته، خانه‌های آرامش. نیمه شب، عقربه ها، این عقربه های سرد و سخت ساعت، آرام آرام از تونل محزون زمان می‌گذشت.

شب شد. نه صدایی، نه هیاهویی که بلور شکننده لحظه‌ها را بشکند و بشکافد. سکوت، سکوت؛ نه! انگار صدایی در ذهن ات می‌پیچد. انگار که کابوس تیره ی یک شب وهم زده، اندیشه‌های سیال خوابی در هم آشفته را از هم می‌دَرد. لرزش نابهنگامی در زمین، لرزشی بر قلب، وحشتی بر جان! بر می‌خیزی. صدا اینک از لرزش ذهن ات به در آمده و سقف اتاق را می چرخاند و می لرزاند. با همه حس ات فریاد می‌زنی: «زلزله!» از بیرون، از بیرون خانه، زمزمه‌های گُنگ، نجواهای بلند و کوتاه شنیده می‌شود. می‌خواهی آرامش چند لحظه قبل را برگردانی! زمین، چنان گهواره خاک را می‌لرزاند.

«زلزله»! این دیگر صدایی است که در فضای بیرون خانه تصویر واقعیت دارد. به طرف خیابان می‌دوی. چند لحظه، چند ثانیه، یک دقیقه تکان می‌خورد. در حیاط، صورت‌ها رنگی از نیمه شبی مهتابی دارند و برگ‌های تک درخت باغچه، لرزش آرام نسیمی ملایم را انگار به ترنم در می‌آورند... به این ترتیب لحظاتی در تاریکی، دیوارها شکستند، سقف ها فرو ریختند.

صبح روز بعد، طلوع آفتاب، شهر دیگر با روزهای قبل متفاوت بود. نه، اصلا” شهر نبود، در تصویر ویرانی فرو رفته بود. انگار کابوس دردآلود شبی مخوف را با چشم های مات به نظاره نشسته‌ای. از جاده می‌نگری، یکسره چشم انداز ویرانی است. بادی تُندرآسا در فضا پیچیده است. آوارها در برهوت یک شهر زلزله زده، زخمی و خونین اند. باد دیوانه، انگار پرده‌های گوش را از هم می‌دَرد و جسم آدمیان را تا دیار رنج و ویرانی همراهی می‌کند. گوئی باد می‌خواهد تو را از زمین بلند کرده و مانند پَر کاهی به کوهسار بکوبد.

ضجه ها، ناله‌ها و اشک‌های به درد آلوده مردمان در خیابان‌ها و کوچه‌های ویران شده، در هوا چرخ می‌خورد و بر مغز فرود می‌آید...شهری که ویران شده و روستایی که با خروارها سنگ و خاک پوشیده شده است.
#زلزله
#ترکیه

https://t.me/tajrobeneveshtan/2729
وقتی زمین لرزید...

دخترم! عزیزم! کمی تحمل کن. الان همسایه ها به کمک مون میان. مهین خانم و بچه هاش، علی آقا. نمی دونم چرا پدرت از خواب پا نمیشه. نمی دونه من و تو اینجا گیر افتادیم؟ شایدم رفته کمک بیاره! تو تحمل کن یه کم دیگه. چرا گریه نمی کنی؟ اگه دوست داری گریه کن. کاش دیشب پهلوت خوابیده بودم، نمی ذاشتم این آوار لعنتی، تن کوچیک و قشنگتو آزار بده. یادت هست گفتی بیا دستتو دور گردنم بنداز و بخواب. گفتی میخوای با موهام بازی کنی تا خوابت ببره. آخه میدونی، باید برای امروز شما غذا می پختم، لباساتو می شستم، دکمه های پیرهنتو که تو بازی با بچه ها پاره شده بود، وصل می کردم. خودت که خوب می دونی باید صبح زود برم سر کار، قربون اون چشمای بادومید برم! کاش دیشب این کار لعنتی و تموم نشدنی رو ول می کردم و پهلوت می خوابیدم، لعنت به این دنیا!

دختر قشنگم، وقتی خونه مون فرو ریخت، من توی راهرو نشسته بودم و پیرهنتو می دوختم. خیلی تند دویدم، اما به تو نرسیدم. نه، می دونم که تو دیگه بزرگ شدی و تحمل می کنی. میدونی وقتی خونه ها می لرزه، زلزله می شه، حتما تو هم زلزله رو دوست نداری. زلزله خونه ها رو خراب می کنه، البته اونایی که کوچیکن و با گل و آجر ساخته می شن. خونه های محکم و قشنگ رو خراب نمی کنه. حتما می گی چرا همه ی خونه ها محکم و قشنگ نیست تا خراب نشه؟!

عروسک من! تو هم حرف بزن، یه چیزی بگو. دستای کوچیک و لاغرتو از زیر اون سنگ لعنتی می بینم، دستتو تکون بده، با من حرف بزن، یه شعر بخون، هر چی دوست داری. عزیزم، نیگا کن، اون سوسک چاقالو را ببین با بچه ی کوچیکش دارن از لای خاکا بیرون میان، من و تو هم چند دقیقه دیگه مث اونا میایم بیرون.

یادته گفته بودم یه بابا بزرگ داشتم که توی ده کشاورزی می کرد، دستای خیلی بزرگی داشت، آخه خیلی کار می کرد. من اون موقع خیلی کوچیک بودم. یه روز زلزله اومد توی ده، خونه ی ما خراب شد. پدر بزرگم زیر آوار ماند و دیگه او را پیدا نکردیم. اگه از اینجا بیرون بیام برای همه مون خونه های بزرگ و قشنگ درست می کنم، با یه زمین سبز و بزرگ برای تو و همبازی هات. یه کاری می کنم که دیگه پدرت روزای تعطیل سر کار نره، منم بتونم برات اسباب بازی های توی ویترین مغازه سر کوچه را بخرم. تو فقط کمی تحمل کن، چرا با من حرف نمی زنی؟ چرا دستای سفید قشنگت، سیاه شده؟ گفته بودم تو آفتاب خاک بازی نکن! گل نازنینم اگه پژمرده بشی، چیکار کنم؟ نه! تو میدونی بابات هر روز وقتی از کارخونه بر می گرده، اگه تو را پیدا نکنه، کفشاشو در نمی آره. خاله آرزوت بالاخره دوچرخه ای را که دوست داشتی، برات می خره. خودش گفت پولاشو جمع کرده منتظره یه روز با خودت بره. تو گقته بودی یه دوچرخه آبی می خوای، مگه نه؟!

آها، دیدی صدای پا می آد! دارن می آن، زود باشین، مهوش خانم بگو منو ول کنن، عزیزکم، غنچه سرخمو در بیارن. چرا اینطوری به هم نیگا می کنین؟ نه، اون خوابیده، آخه شب خواب بود، هنوز پا نشده. خودت که میدونی، خوابش خیلی سنگینه! صبحا وقتی میارم می ذارم پیشت که برم سر کار، اصلا بیدار نمیشه، یه کم قلقلکش بدین، حتما با خنده پا میشه. آخه من بهش قول دادم، باید خیلی کارا با هم بکنیم. باید یه خونه، نه، هزار خونه، نه، خیلی خونه برای همه بچه های محل، برای همه بچه های شهر بسازیم که محکم و قشنگ باشه. می خوایم بهشون دوچرخه بدیم، دوچرخه های آبی و قرمز. بهش بگین پاشه، باید دست به کار بشیم…
#زلزله
#خوی

https://t.me/tajrobeneveshtan/2718
⚡️شامگاه روز یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۶، زلزله‌ای شدید استان کرمانشاه را لرزاند.

لرزش نابهنگامی در زمین، لرزشی بر قلب، وحشتی بر جان! بر می خیزی. صدا اینک از لرزش ذهن ات به در آمده و سقف اتاق را می چرخاند و می لرزاند. با همه حس ات فریاد می زنی: #زلزله!

از بیرون، از بیرون خانه، زمزمه های گنگ، نجواهای بلند و کوتاه شنیده می شود.

#مادری داغدار زار می زند، باد آوای ضجه اش را تا بی نهایت می برد:« یک دفعه طوفان شد، بچه ها زیر آوار ماندند، آوار ریخت، همه چیز سیاه شد. با دست های خودم بچه هایم را بیرون آوردم. ای عزیز مادر، مامان جان می گفتی که توپ بادی میخوام، اما من پول نداشتم برات بخرم، آخه پدرت کارگر بود.» زنی زاری کنان از جای اش بر می خیزد و فریاد می زند:«مجید جانم وقتی که زیر آوار بیرون آمد، زنده بود. مجید جانم نفس می کشید، اگر دکتر بود» زنی مویه می کند و می گوید: نان آورم را از دست دادم.

مادری روی سر دختر جوان اش نشسته و دست بر سر او می کشد و با دست دیگر به سر و روی خود می کوبد. زنی روی سقف ویران خانه اش نشسته، همسر و فرزندان اش رفته اند و او مانده و این خانه ویران؛ به دور دست ها چشم دوخته است.

@tajrobeneveshtan
#زلزله_چیست؟

وقتی دو صفحه، عمودی یا افقی نسبت به هم حرکت کنند انرژی بزرگی در سطح کره زمین ایجاد می‌‎شود که به آن زلزله می‌گوییم.

زلزله در پوسته یا طبقه بالای جبه اتفاق می‌افتد یعنی تا عمق هشتصد کیلومتری سطح زمین.

با اینکه سنگ‌های تشکیل دهنده کره زمین ممکن است سخت به نظر برسند اما در عمل باید آنها را مثل فنر دانست. آنها می‌توانند در طول زمان در خود انرژی ذخیره کنند. زمانی که این انرژی در محل گسل بیشتر از تحمل سنگ‌های پوسته آن شود، گسل به لغزش در می‌آید و انرژی ویرانگری آزاد می‌شود. این زلزله است.
پس‌لرزه چیست؟
بعد از هر زلزله همچنان انرژی آزاد می‌شود اما اندازه آن به تدریج کمتر می‌شود. این لرزه‌های ضعیف‌تر را پس‌لرزه می‌نامند که معمولا کوچکتر از زلزله اصلی هستند. پس‌لرزه‌ها خود می‌توانند مخرب باشند و به سازه‌هایی که در زلزله اصلی آسیب دیده‌اند لطمه بیشتری بزنند. پس‌لرزه‌ها ممکن است تا دو سال بعد از زمین لرزه اصلی ادامه پیدا کنند.
@amookhtan
وقتی زمین لرزید.pdf
209.1 KB
🎯 وقتی زمین لرزید…( دو برداشت از #زلزله ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۹)
خسرو غلامی

بر اساس بررسی های انجام شده زمین شناسان، ایران از جمله کشورهای زلزله خیز جهان محسوب می شود و بخش های زیادی از مناطق کشور، همواره با این پدیده مواجه اند. اما می توان با استفاده از امکانات مدرن امروزی در ساخت و سازها، به مقابله با آن پرداخت و با پیش گیری و آمادگی، آن را به کم زیان ترین حادثه طبیعی تبدیل کرد. این در حالی است که تصاویر منتشر شده زلزله ها، نشان می دهد که سستی بناهای مسکونی مهم ترین عامل افزایش تلفات و خسارت های ناشی از زمین لرزه در ایران است. هم چنین تصویر منازل مخروبه کاهگلی و قدیمی و لرزان، بیانگر این واقعیت است که کارگران و خانواده های آنها و دیگر بخش های کم درآمد و فقیر شهرها و روستاها، قربانیان اصلی زلزله هستند.

در شب ۳۱ خرداد ۱۳۶۹ زمین لرزه استان های گیلان و زنجان را لرزاند و بر اثر آن، حدود ۵۰ هزار نفر جان خود را از دست دادند. مرکز این زلزله «دیلمان» بود و بیشترین خسارت و تلفات نیز در مناطقی مانند منجیل، رودبار و دیگر شهرها و روستاهای استان گیلان بود....
ادامه مطلب را در فایل پی دی اف بخوانید.👆

@tajrobeneveshtan
#هشت_مارس

#روز_جهانی_زن

#زن_و_زلزله

.. لرزش نابهنگامی در زمین، لرزشی بر قلب، وحشتی بر جان! بر می خیزی. صدا اینک از لرزش ذهن ات به در آمده و سقف اتاق را می چرخاند و می لرزاند. با همه حس ات فریاد می زنی: #زلزله!

از بیرون، از بیرون خانه، زمزمه های گنگ، نجواهای بلند و کوتاه شنیده می شود.

#مادری داغدار زار می زند، باد آوای ضجه اش را تا بی نهایت می برد:« یک دفعه طوفان شد، بچه ها زیر آوار ماندند، آوار ریخت، همه چیز سیاه شد. با دست های خودم بچه هایم را بیرون آوردم. ای عزیز مادر، مامان جان می گفتی که توپ بادی میخوام، اما من پول نداشتم برات بخرم، آخه پدرت کارگر بود…» #زنی زاری کنان از جای اش بر می خیزد و فریاد می زند:«مجید جانم وقتی که زیر آوار بیرون آمد، زنده بود. مجید جانم نفس می کشید، اگر دکتر بود...» زنی مویه می کند و می گوید: نان آورم را از دست دادم.

#مادری روی سر دختر جوان اش نشسته و دست بر سر او می کشد و با دست دیگر به سر و روی خود می کوبد. #زنی روی سقف ویران خانه اش نشسته، همسر و فرزندان اش رفته اند و او مانده و این خانه ویران؛ به دور دست ها چشم دوخته است...

https://t.center/tajrobeneveshtan
لینک گزیده هایی از مطالب به اشتراک گذاشته شده در کانال #تجربه_نوشتن

♦️سهم #بازنشستگان از سود سازمان تامين اجتماعی
https://t.me/tajrobeneveshtan/13

📝 چگونه بنویسیم؟
https://t.me/tajrobeneveshtan/14

🌀 هجوم نظامی به کردستان سوریه؛ #عفرین میدان تهاجم و مقاومت
https://t.me/tajrobeneveshtan/19

📝 مالک معدن سوما کیست؟
https://t.me/tajrobeneveshtan/22

🔹انفجار معدن ذغال سنگ #زمستان_یورت_آزادشهر
https://t.me/tajrobeneveshtan/24

📝 سه برداشت از انفجار در معدن #زمستان_یورت_آزادشهر
https://t.me/tajrobeneveshtan/25

📖 #ادبیات_کارگری▫️#ماما_جونز،
https://t.me/tajrobeneveshtan/27

📝 بار دیگر مرگ دلخراش کارگران در " #باب_نیزو "
https://t.me/tajrobeneveshtan/30


📝 گزارش مجلس در باره #باب_نیزو و آینده کارگران معدن
https://t.me/tajrobeneveshtan/32

🌀شرايط کار و زيست نسل اول #کارگران ايران
https://t.me/tajrobeneveshtan/37

🌀بیایید قدرت را از میلیاردرها بازپس بگیریم!
https://t.me/tajrobeneveshtan/39

🌀مروری بر اعتصاب ها و اعتراض های کارگری در #نیشکر_هفت_تپه
https://t.me/tajrobeneveshtan/41

📖 #ادبیات_کارگری🌀 یادداشتی بر رمان #مادر، نوشته #ماکسیم_گورکی
https://t.me/tajrobeneveshtan/42

🖍 روز جهانی زن، #8_مارس برابر با 17 اسفند، چگونه شکل گرفت؟
https://t.me/tajrobeneveshtan/56

🌀 چهاردهم مارس ۱۸۸۳ بزرگترین متفکر هزاره دوم از اندیشیدن باز ایستاد!
https://t.me/tajrobeneveshtan/60

🌀در باره #کمون_پاریس
https://t.me/tajrobeneveshtan/67

🌀 #مادر_جونز زنی از طبقه کارگر امریکا - (١٩٣٠ـ ١٨٣٠ )
https://t.me/tajrobeneveshtan/80

🌀توضيحی درباره مطلب هفت‌تپه و برچسب‌های ناروای بهرام دزکی
https://t.me/tajrobeneveshtan/87

🌀 دمیتیلا باریوس دوچونگارا
https://t.me/tajrobeneveshtan/91

🌀کارگر کیست و سرمایه دار کدام است؟
https://t.me/tajrobeneveshtan/93

🌀 من زنده مانده‌ام
✍️ #علی_‌اشرف_درویشیان
https://t.me/tajrobeneveshtan/106

🌀 #اول_ماه_مه؛ روزی که بار دیگر فرا رسید!
https://t.me/tajrobeneveshtan/111

🌀 اقبال مسیح؛ اسپارتاکوس معاصر؛ مبارزه با کار بدون ‌مزد کودکان
https://t.me/tajrobeneveshtan/138

🖌 آقای چوخ بختیار
✍️ #صمد_بهرنگی
https://t.me/tajrobeneveshtan/141

✔️ در حاشیه ملاقات سران امریکا و کره شمالی
https://t.me/tajrobeneveshtan/183

🌀 بیست و هشت سال از #زلزله مرگبار استان گیلان گذشت
https://t.me/tajrobeneveshtan/190

🌀 پاسخی مختصر به چند #پرسش کوتاه

https://t.me/tajrobeneveshtan/201

🌀 برداشتی از یک فاجعه: حرف های مادری با دخترش پس از یک #زلزله مرگبار
https://t.me/tajrobeneveshtan/211

🖍 در باره «نقد»
https://t.me/tajrobeneveshtan/216
🌀 برداشتی از یک فاجعه: حرف های مادری با دخترش پس از یک #زلزله مرگبار

دخترم! عزیزم! کمی تحمل کن. الان همسایه ها به کمک مون میان. مهین خانم و بچه هاش، علی آقا. نمی دونم چرا پدرت از خواب پا نمیشه. نمی دونه من و تو اینجا گیر افتادیم؟ شایدم رفته کمک بیاره! تو تحمل کن یه کم دیگه. چرا گریه نمی کنی؟ اگه دوست داری گریه کن. کاش دیشب پهلوت خوابیده بودم، نمی ذاشتم این آوار لعنتی، تن کوچیک و قشنگتو آزار بده. یادت هست گفتی بیا دستتو دور گردنم بنداز و بخواب. گفتی میخوای با موهام بازی کنی تا خوابت ببره. آخه میدونی، باید برای امروز شما غذا می پختم، لباساتو می شستم، دکمه های پیرهنتو که تو بازی با بچه ها پاره شده بود، وصل می کردم. خودت که خوب می دونی باید صبح زود برم سر کار، قربون اون چشمای بادومید برم! کاش دیشب این کار لعنتی و تموم نشدنی رو ول می کردم و پهلوت می خوابیدم، لعنت به این دنیا!

دختر قشنگم، وقتی خونه مون فرو ریخت، من توی راهرو نشسته بودم و پیرهنتو می دوختم. خیلی تند دویدم، اما به تو نرسیدم. نه، می دونم که تو دیگه بزرگ شدی و تحمل می کنی. میدونی وقتی خونه ها می لرزه، زلزله می شه، حتما تو هم زلزله رو دوست نداری. زلزله خونه ها رو خراب می کنه، البته اونایی که کوچیکن و با گل و آجر ساخته می شن. خونه های محکم و قشنگ رو خراب نمی کنه. حتما می گی چرا همه ی خونه ها محکم و قشنگ نیست تا خراب نشه؟!

عروسک من! تو هم حرف بزن، یه چیزی بگو. دستای کوچیک و لاغرتو از زیر اون سنگ لعنتی می بینم، دستتو تکون بده، با من حرف بزن، یه شعر بخون، هر چی دوست داری. عزیزم، نیگا کن، اون سوسک چاقالو را ببین با بچه ی کوچیکش دارن از لای خاکا بیرون میان، من و تو هم چند دقیقه دیگه مث اونا میایم بیرون.

یادته گفته بودم یه بابا بزرگ داشتم که توی ده کشاورزی می کرد، دستای خیلی بزرگی داشت، آخه خیلی کار می کرد. من اون موقع خیلی کوچیک بودم. یه روز زلزله اومد توی ده، خونه ی ما خراب شد. پدر بزرگم زیر آوار ماند و دیگه او را پیدا نکردیم. اگه از اینجا بیرون بیام برای همه مون خونه های بزرگ و قشنگ درست می کنم، با یه زمین سبز و بزرگ برای تو و همبازی هات. یه کاری می کنم که دیگه پدرت روزای تعطیل سر کار نره، منم بتونم برات اسباب بازی های توی ویترین مغازه سر کوچه را بخرم. تو فقط کمی تحمل کن، چرا با من حرف نمی زنی؟ چرا دستای سفید قشنگت، سیاه شده؟ گفته بودم تو آفتاب خاک بازی نکن! گل نازنینم اگه پژمرده بشی، چیکار کنم؟ نه! تو میدونی بابات هر روز وقتی از کارحونه بر می گرده، اگه تو را پیدا نکنه، کفشاشو در نمی آره. خاله آرزوت بالاخره دوچرخه ای را که دوست داشتی، برات می خره. خودش گفت پولاشو جمع کرده منتظره یه روز با خودت بره. تو گقته بودی یه دوچرخه آبی می خوای، مگه نه؟!

آها، دیدی صدای پا می آد! دارن می آن، زود باشین، مهوش خانم بگو منو ول کنن، عزیزکم، غنچه سرخمو در بیارن. چرا اینطوری به هم نیگا می کنین؟ نه، اون خوابیده، آخه شب خواب بود، هنوز پا نشده. خودت که میدونی، خوابش خیلی سنگینه! صبحا وقتی میارم می ذارم پیشت که برم سر کار، اصلا بیدار نمیشه، یه کم قلقلکش بدین، حتما با خنده پا میشه. آخه من بهش قول دادم، باید خیلی کارا با هم بکنیم. باید یه خونه، نه، هزار خونه، نه، خیلی خونه برای همه بچه های محل، برای همه بچه های شهر بسازیم که محکم و قشنگ باشه. می خوایم بهشون دوچرخه بدیم، دوچرخه های آبی و قرمز. بهش بگین پاشه، باید دست به کار بشیم….

https://t.center/tajrobeneveshtan
🔺بیست و هشت سال پیش در شب ۳۱ خرداد ۱۳۶۹ #زلزله شدیدی استان های گیلان و زنجان را لرزاند و بر اثر آن، هزاران نفر جان خود را از دست دادند. یاد جان باخته گان گرامی باد 🌷🌷

https://t.center/tajrobeneveshtan
🖍 یادداشت امروز

🌀 بیست و هشت سال از #زلزله مرگبار استان گیلان گذشت

🔺در شب ۳۱ خرداد ۱۳۶۹ زمین لرزه استان های گیلان و زنجان را لرزاند و بر اثر آن، حدود ۵۰ هزار نفر جان خود را از دست دادند. مرکز این زلزله « دیلمان » بود و بیشترین خسارت و تلفات نیز در مناطقی مانند منجیل، رودبار و دیگر شهرها و روستاهای استان گیلان بود. ابعاد این فاجعه گسترده بود و برای بیان عمق آن، از کلمات هم کاری ساخته نیست. حتی تصویر هم نمی تواند بگوید که بر مردم زلزله زده چه گذشته است. هزاران کودک در کنار مادران و پدران شان، به سرعت به هم خوردن بال یک پرنده، زیر خروارها خاک موفون شده و جان باختند.
آنچه در ادامه می خوانید برداشتی از این زلزله مهیب است: 👇👇

▪️ تصاویری از یک فاجعه
نیمه شب، نجوای آرام خواب کوچه های سکوت و وهم گرفته، خانه های آرامش. نیمه شب، عقربه ها، این عقربه های سرد و سخت ساعت، آرام آرام از تونل محزون زمان می گذشت. شب شد، نه صدایی، نه هیاهویی که بلور شکننده لحظه ها را بشکند و بشکافد. سکوت، سکوت، نه! انگار صدایی در ذهن ات می پیچد، انگار که کابوس تیره ی یک شب وهم زده، اندیشه های سیال خوابی در هم آشفته را از هم می درد. لرزش نابهنگامی در زمین، لرزشی بر قلب، وحشتی بر جان! بر می خیزی. صدا اینک از لرزش ذهن ات به در آمده و سقف اتاق را می چرخاند و می لرزاند. با همه حس ات فریاد می زنی: زلزله! از بیرون، از بیرون خانه، زمزمه های گنگ، نجواهای بلند و کوتاه شنیده می شود. می خواهی آرامش چند لحظه قبل را برگردانی! زمین هم چنان گهواره خاک را می لرزاند. زلزله! این دیگر صدایی است که در فضای بیرون خانه تصویر واقعیت دارد. به طرف خیابان می دوی. چند لحظه، چند ثانیه، یک دقیقه تکان می خورد. در حیاط، صورت ها رنگی از نیمه شبی مهتابی دارند و برگ های تک درخت باغچه، لرزش آرام نسیمی ملایم را انگار به ترنم در می آورند… به این ترتیب لحظاتی در تاریکی، دیوارها شکستند، سقف ها فرو ریختند…

صبح روز بعد، طلوع آفتاب، شهر دیگر با روزهای قبل متفاوت بود. نه، اصلا” شهر نبود، در تصویر ویرانی فرو رفته بود. انگار کابوس درد آلود شبی مخوف را با چشم های مات به نظاره نشسته ای. از جاده می نگری، یکسره چشم انداز ویرانی است. بادی تندرآسا در فضا پیچیده است. آوارها در برهوت یک شهر زلزله زده، زخمی و خونین اند. باد دیوانه انگار پرده های گوش را از هم می درد و جسم آدمیان را تا دیار رنج و ویرانی همراهی می کند. گوئی باد می خواهد تو را از زمین بلند کرده و مانند پر کاهی به کوهسار بکوبد.

ضجه ها، ناله ها و اشک های به درد آلوده مردمان در خیابان ها و کوچه های ویران شده، در هوا چرخ می خورد و بر مغز فرود می آید. مادری داغ دار زار می زند، باد آوای ضجه ی او را تا بی نهایت می برد: « یک دفعه طوفان شد، بچه ها زیر آوار ماندند، آوار ریخت، همه چیز سیاه شد. با دست های خودم بچه هایم را بیرون آوردم. ای عزیز مادر، مامان جان می گفتی که توپ بادی میخوام، اما من پول نداشتم برات بخرم، آخه پدرت کارگر بود…» زنی زاری کنان از جای اش بر می خیزد و فریاد می زند: « مجید جانم وقتی که زیر آوار بیرون آمد، زنده بود. مجید جانم نفس می کشید، اگر دکتر بود، بیمارستان بود، دارو بود، مجید جانم نمی مرد.» زنی مویه می کند و می گوید:« نان آورم را از دست دادم. شوهرم و دو پسرم، هر دو زیر آوار ماندند. نصف شب بود که زمین و زمان لرزید. اول صدایی مثل رعد و بعد دنیا لرزید. می خواستیم فرار کنیم که سقف فرود آمد.»

تصاویر دیگری قلب هر انسانی را به درد می آورد: مادر و دختر شب در کنار هم خوابیده بودند که آوار آمد و آن دو هم چنان آرام تا عصر روز بعد زیر خاک بودند و کودکی زیر آجر و آهن، آرام گرفته بود. مردی روی اجساد سه کودک دلبند اش، مویه می کند و مادری روی سر دختر جوان اش نشسته و دست بر سر او می کشد و با دست دیگر به سر و روی خود می کوبد. زنی روی سقف ویران خانه اش نشسته، همسر و فرزندان اش رفته اند و او مانده و این خانه ویران. او که دیگر رمقی برای نالیدن ندارد، به دور دست ها چشم دوخته است. مادری در پی فرزندان اش، میان خاک و آجر و آهن به جستجو می پردازد و کودکی که در پی والدین اش از این سو به آن سو می رود…. شهری که با خون یکسان شده و روستایی که با خروارها سنگ و خاک پوشیده شده است.

✍️ خسرو غلامی - تابستان ۱۳۶۹

https://t.center/tajrobeneveshtan
💢معاون اجتماعی بهزیستی #کرمانشاه: در #زلزله این استان،۹۱ کودک بی‌سرپرست شدند که ۳۱ مورد مادرشان فوت کرده،۴۷ مورد پدرشان جان باخته و ۱۳مورد نیز هر دو والدین خود را از دست دادند.

@tajrobeneveshtan
🌀وقتی زمین لرزید… - خسرو غلامی

▪️#زلزله یکی از حادثه های طبیعی است که بر اساس بررسی های انجام شده زمین شناسان، ایران از جمله کشورهای زلزله خیز جهان محسوب می شود و بخش های زیادی از مناطق کشور، همواره با این پدیده مواجه اند. اما می توان با استفاده از امکانات مدرن امروزی در ساخت و سازها، به مقابله با آن پرداخت و با پیش گیری و آمادگی، آن را به کم زیان ترین حادثه طبیعی تبدیل کرد. این در حالی است که تصاویر منتشر شده زلزله، نشان می دهد که سستی بناهای مسکونی مهم ترین عامل افزایش تلفات و خسارت های ناشی از زمین لرزه در ایران است. هم چنین تصویر منازل مخروبه کاه گلی و قدیمی و لرزان، بیان گر این واقعیت است که کارگران و خانواده های آنها و دیگر بخش های کم درآمد و فقیر شهرها و روستاها، قربانیان اصلی زلزله هستند.

در چند دهه اخیر زلزله های مهیب دیگری بخش های مختلفی از ایران را با مرگ و نیستی روبرو کرده است. در شب ۳۱ خرداد ۱۳۶۹ زمین لرزه استان های گیلان و زنجان را لرزاند و بر اثر آن، حدود ۵۰ هزار نفر جان خود را از دست دادند. مرکز این زلزله ” دیلمان ” بود و بیشترین خسارت و تلفات نیز در مناطقی مانند منجیل، رودبار و دیگر شهرها و روستاهای استان گیلان بود. ابعاد این فاجعه گسترده بود و برای بیان عمق آن، از کلمات کاری ساخته نیست. حتی تصویر هم نمی تواند بگوید که بر مردم زلزله زده چه گذشته است. هزاران کودک در کنار مادران و پدران شان، به سرعت به هم خوردن بال یک پرنده، زیر خروارها خاک موفون شده و جان باختند.
آنچه در ادامه می آید دو برداشت از این زلزله و حادثه خونین است که در لابلای یادداشت های پراکنده ی آن روزها، جستجو کردم...

🔻متن کامل مطلب در فایل زیر 👇👇

@tajrobeneveshtan
♦️سهم #بازنشستگان از سود سازمان تامين اجتماعی

✍️ خسرو غلامی

🔹تاریخ انتشار: بيست و دوم آبان ١٣٨٧

سال‌ها پيش در محله‌ی ما، چند کوچه بالاتر، خانواده‌ای زنده‌گی می‌کردند که نان آورشان #عمو_عباس بود. او بعد از #زلزله مهيب روستای "فارسينج" در اواخر دهه سی، دست زن وبچه‌هايش را گرفته و به شهر آمده بود. عمو عباس بعد از چند سال ...

🔻ادامه مطلب را در فایل زیر مطالعه کنید: 👇👇

@tajrobeneveshtan