✍ من
گورکی را از نزدیک دیدم
🔻ماکسیم گورکی چهرهای شناخته شده در ایران است و آثار زیادی از او به فارسی ترجمه شده بود. او در سالهای حیاتش برای روشنفکران ایرانی اعتبار و احترام زیادی داشت. در میان نویسندگان و ادبای ایرانی، سعید نفیسی از جمله کسانی بوده که
گورکی را در واپسین روزهای حیاتش ملاقات کرده بود و شرح دیدارش را نیز نوشته بود. عنوان مقالهای که نفیسی در آن دیدارش با
گورکی را شرح داده هم نشان دهنده مرجعیت و اهمیت
گورکی در سالهای حیاتش است و هم نشانهای از خرسندی و رضایت نفیسی از دیدار او. مقاله نفیسی، «من
گورکی را از نزدیک دیدم» نام دارد و ماجرای این دیدار به سال ۱۳۱۳، سال هزاره فردوسی، برمیگردد. در تابستان آن سال اتحاد شوروی مراسمی به این مناسبت برگزار میکند و از نفیسی به عنوان نماینده ایران دعوت میشود تا در آن شرکت کند. نفیسی میگوید وقتی وارد مسکو میشود
ماکسیم گورکی و به تعبیر او، «سرباز معروف آزادی»، هنوز در این جهان بود. نفیسی در کنگره نویسندگان،
گورکی را میبیند و بعدتر او را چنین وصف میکند:
«گوركی در ميان همه اين مردم برازندگی خاص داشت. قامت بلند بسيار مردانه وی كه حتی شصتوهفت سال زندگی و آن دورههای مشقت جوانی و بلكه بيماری سل هم نتوانسته بود آن را خم بكند، همه كس را فريفته و مجذوب خود میكرد. پيشانی بلندش كه موهای سفيد و سياه نمايش خاصی در آن داشت، چشمان درشت و فرورفتهاش، بينی پهن، گونههای لاغر، سبيل سفيد كه لب پايين را میپوشاند. چانه برجسته لاغر، گردن بلند لاغر كه رگهای آن بيرون آمده بود، جامههای سادهای كه میپوشيد، انگشتان لاغر بلندی كه با حرارت خاصی دست كسانی را كه به او معرفی میشدند میفشرد، همه اين مظاهر آن زندگی مردانه يكرنگی مخصوص داشت. نگاههای خاضعانه بزرگترين نويسندگاني كه در آنجا گرد آمده بودند، بسيار جالب بود. اين مرد بر همه آنها بر همه آثارشان، بر همه شهرتشان، بر همه كبر و غرورشان غلبه میكرد. هنگامی كه وی در جلسه نخستين در ميان آن جمع پديدار شد و بر صندلی رياست جای گرفت كفزدن طولانی و پرحرارت آن چند صد تن مردم گوناگون كه از ديارها و نژادهای محتلف بودند عشق ايشان و ستايش ايشان را درباره وی خوب نشان میداد.»
🔻علاوه براین، سعید نفیسی در سال ۱۳۱۵ خورشیدی، زمانی کوتاه پس از درگذشت
گورکی، مقالهای نوشت که در بخشی از آن میخوانیم:
«یکی از قدیمی ترین یادگارهای ادبی من آشنایی با نام مارکسیم
گورکی است. بیست سال پیش در خواندن کتاب های ادبی اروپا شوری داشتم، شب و روز من در این کار میگذشت. از نخستین روزی که ادبیات در جهان پدید آمده است، تنها مایه نویسندگان و گویندگان هر زبانی خواندن و بهره بردن از آثار گذشتگان بوده است. در ادبیات آنچه کسی در دبستان می آموزد در برابر آنچه پس از دبستان باید بخواند یک در برابر هزار است. ادبیات همواره و در هر ملتی آیینه غم و اندوه و مصائب بوده است. دل انگیزترین نغمههای شعرای هر دیاری آن خروش و فغانهایی است که از دلهای خراشیده ایشان هنگام رنج و درد تراویده است. دفتر ادبیات ذخیرهی جاودانی اشک و آه است.
سراسر آثار مارکسیم
گورکی همان نغمههای حزنانگیز گروه بدبختان است.
ماکسیم گورکی همواره با این تیرهبختان دریای زندگی همسفر بوده. خود روزهای ناکامی در پیرامون تنگدستی و مصیبت گذرانده. هم سفره تهیدستان بوده، در جانفرسایی ایشان شرکت جسته، از کاسه غم ایشان خورده و در بستر ناکامی ایشان خفته است. گاهی طبیعت تصادفات بسیار عجیب دارد و مناسبت شگفتانگیزی در نیان نام اشخاص و سرنوشت ایشان است. در زبان روسی
گورکی به معنی تلخ است، گویی خود نیز میخواسته است که این جهان را به تلخی بگذراند و همواره زندگی تلخ داشته باشد و به همین جهت در آغاز نویسندگی نام مارکسیم
گورکی را برای تخلص خود در نویسندگی اختیار کرده بود.
از بامداد نوزدهم ژوئن پیکر
#ماکسیم_گورکی را در مسکو در اطاق چهل ستون «خانه اصناف» در معرض عام گذاشتند. روز ۲۰ ژوئن پنجونیم بعدازظهر، خاکستری را که از سوزاندن پیکر او باقی مانده بود بر تابوتی نهاده و به جای ابدی خود سپردند. هیجده روز پیش کسی در این جهان بود که
ماکسیم گورکی نام داشت، ۶۸ سال در این جهان زیسته بود، ۶۸ سال از این صافی در اندرون خود فرو برده و از این پرتو آفتاب و غمازی اختران مایه زندگی بدست آورده بود. غمهای بسیار دید، رنجهای گوناگون کشید، یکی چند روز کام خویش را در آغوش گرفت، مدت ۶۰ سال در پی آرزوهای خود کوشش کرد، جوانی را به سختی در پی لقمه نانی گذراند، در پیری همواره بیاد مصیبتدیدگانی که در آغاز زندگی، همکاسه و همخانه او بودند حسرت میخورد، زندگی خویش را در پی آسایش آن بیچارگانی که از آغاز عمر به مسائل ایشان رسیده بود، گذراند...
طهران - ۱۵ تیرماه ۱۳۱۵
#سعید_نفیسی📚📚📚