#آدمکش_کور #فصل_دوم #بخش_پنجم #فرشها #قسمت_آخر🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀۱۳-"شانس دیگری نداشتند، قبول میکنی؟ آنها که نمی توانستند تاجر فرش یا صاحب فاحشه خانه شوند. پول برای این جور کارها نداشتند. بنابراین مجبوربودند کارهای کثیف را قبول کنند. این را میگویند بداقبالی.
زن میگوید:"این طوری حرف نزن. من چه تقصیری دارم."
"من هم گناهی ندارم. بهتر است بگوییم تقصیر پدرانمان است که چنین سرنوشتی داریم.
۱۳-"لم یکن لديهم خيار آخر، أليس كذلك؟
لم يسعهم أن يصبحوا تجّار سجّاد أو أصحاب بیوت للدّعارة. لم یکونوا یمتلکو اموال لهکذا أعمال بالتالي فهم مضطرون لممارسة الأعمال القذرة. تسمی هذه تعاسة حظ."
قالت: "كف عن ذلك. إنه ليس خطئي."
"ولا خطئي أنا أيضًا. فلنقل هو خطأ أباءنا أوصلنا لهذا الحال."
♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️١٤-زن به سردی میگوید:"این یک بی رحمی بیمورد است."
مرد می پرسد:"بی رحمی مورددار کدام است؟ چه شکلی است و به چه میزانی است؟ روزنامه ها را بخوان، من دنیا را اختراع نکردم. در هر حال من
جانب آدمکشها را میگیرم. اگر تو مجبور بودی سر کسی را ببری یا گرسنه بمانی، کدام یک را انتخاب میکردی؟ گرسنگی را با کشتن دیگران را؟ این کار
تازگی ندارد."
۱۴-قالت ببرودة:"إنها قسوة لا داعي لها."
قال: ومنذ متى كان للقسوة داعيها؟و ما شكلها ومامقدارها؟ اقرئي الصحف. فأنا لم أخترع العالم. على كلٍ فأنا إلى جانب قاطعي الرقاب. لو اضطررتي بين أن تقطعي رأساً أو تبقين جائعة أيّهما كنتي تختارين؟ الجوع أم قتل الآخرين؟ليس هذا بالأمر الجديد.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸۱۵-زیادهروی کرده و خشمش را نشان داده است. زن خود را کنار میکشد."دوباره شروع شد، باید به خانه برگردم." برگهای دور و برشان گاه تکان میخورند. کف دستش را بالا میگیرد. چند قطره باران رویش میریزد. رعد و برق نزدیکترمیشود. کت مرد را از روی شانهاش کنار میزند. مرد او را نبوسیده است. امشب این کار را نخواهد کرد. زن این کار را مجازاتی تعلیقی تلقی میکند.
۱۵- ها هو قد تمادي كثيرا وترك غضبه يظهر. سحبت نفسها. قالت: هاقد بدء من جديد،على أن أذهب للبيت. كانت أوراق الأشجار تتحرّك من حولهما بين الحين و الآخر. فمدت يدها باسطة كفها: سقطت بعض حبّات المطر عليها. بدأ الرعد يقترب .وأزاحت سترة الرجل من حول كتفيها. لم يقبّلها؛ لن يفعلها هذه الليلة. فأعتبرت المرأة ذلك عقاباً بطيئاً لها.
✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍١٦-مرد می گوید:کنار پنجره اتاقت، پنجره اتاق خوابت بایست، چراغ را روشن بگذار و همان جا بایست.
از این حرف مرد یکه میخورد، "چرا، برای چه؟"
"میخواهم این کار را بکنی. میخواهم مطمئن شوم سلامت به خانه رسیدهای، هر چندخواهشش ربطی به سلامتی ندارد."
زن می گوید:"سعی میکنم، اما فقط برای یک دقیقه. تو از کجا مرا می بینی؟"
۱۶-قال: "اخرجي و قفي أمام نافذة غرفة نومك. دعي المصباح مشتعلا.و قفي هناك."
صُدمت من كلامه و قالت :"لِمَ ؟لماذا؟
فأضاف: أريدك أن تفعلي لأتأكد أنك في أمان، مع أن الأمان لا علاقة له بذلك.
قالت: "سأحاول لدقيقة واحدة فقط. و من أين ستراني؟"
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁۱۷-"زیر درخت، درخت شاه بلوط. آنجا می ایستم، ولی دیده نمی شوم."
زن فکر می کند، می داند کدام پنجره اتاق خوابم است. درخت را هم میشناسد. حتما آن دور و برها پرسه زده و او را دیده است. کمی میلرزد.
زن می گوید:"باران می آید، به زودی شرشر خواهد کرد. خیس میشوی."
مرد می گوید:"هوا سرد نیست. منتظرت خواهم شد."
۱۷-"من تحت شجرة الكستناء. سأقف هناك ولكن لن يراني أحد"
وفكّرت في نفسها، إنه يعرف مكان النافذة، ويعرف نوع الشجرة. لابد أنه كان يعسس ويراقبها. وأصابتها بعض الرجفة.
قالت: "إنها تمطر. سيشتد هطول المطر وستبتل."
قال: "الجو ليس باردا: سأنتظر."
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹پایان بخش پنجم.
#القاتل_الأعمى #الفصل_الثاني @taaribedastaniکانال تعریب متون داستانی