شاهنامه فردوسی كه #بزرگ_ترین_كتاب_حماسی_ایرانیان است در موارد بسیاری با حماسه كهن چینیان بنام "فنگ شن ینی" شباهتهای باور نكردنی دارد. #داستان_های_پهلوانی فنگ شن ینی، از بلندآوازه ترین #افسانه_های#دینی و #سروده_های_شاعرانه#چین_كهن به شمار میرود. در تاریخ ادبیات کشورها به ندرت اتفاق میافتد كه دو حماسه بزرگ، متعلق به دو قوم مختلف، رویدادها و افسانههای مشترك یا همانندی را داشته باشند، اما در این دو حماسه این پدیده به روشنی مشاهده میشود و بررسی آن بسیار جذاب است و باید بگوییم كه همانندی افسانههای پهلوانی ایران و چین، #جنبه_ی_اساسی_و_كلی دارد. گاه تمام افسانه و پهلوانان آن در هر دو حماسه یكسانند و زمانی، جابجایی پارهای از رویدادها دیده میشود. بعنوان نمونه چند #داستان_اساطیری زیر مقایسه گردیده است!!
۲) تولدِ #زال و افسانه تولدِ چینی، #هائوگی : زال، #پدر_رستم با موهای سفید چشم به جهان گشود و با این اتفاق، #سام پدر وی را چندان دل آزرده كرد كه كودك نوزاد را بر سر راه گذاشت و این #سیمرغ بود كه او را برگرفت و مراقبتش كرد. افسانه چینی، هائوگی همان سرنوشت زال را دارد. او نخستین پسر یك خانواده است كه هنگام تولد #پیكری همچون #بره دارد. احتمالا موی سفید زال همان سفیدی تن بره در افسانه هائوگی است. پدر هائوگی از این رویداد سخت ناراحت میشود و كودك نوزاد را بر سر راه میگذارد، چندی بعد، هیزم شكنان به كودكی بر میخورند كه #پرندهای با بالهای خود او را حفاظت میكند.
شاهنامه فردوسی كه #بزرگ_ترین_كتاب_حماسی_ایرانیان است در موارد بسیاری با حماسه كهن چینیان بنام "فنگ شن ینی" شباهتهای باور نكردنی دارد. #داستان_های_پهلوانی فنگ شن ینی، از بلندآوازه ترین #افسانه_های#دینی و #سروده_های_شاعرانه#چین_كهن به شمار میرود. در تاریخ ادبیات کشورها به ندرت اتفاق میافتد كه دو حماسه بزرگ، متعلق به دو قوم مختلف، رویدادها و افسانههای مشترك یا همانندی را داشته باشند، اما در این دو حماسه این پدیده به روشنی مشاهده میشود و بررسی آن بسیار جذاب است و باید بگوییم كه همانندی افسانههای پهلوانی ایران و چین، #جنبه_ی_اساسی_و_كلی دارد. گاه تمام افسانه و پهلوانان آن در هر دو حماسه یكسانند و زمانی، جابجایی پارهای از رویدادها دیده میشود. بعنوان نمونه چند #داستان_اساطیری زیر مقایسه گردیده است!!
۲) تولدِ #زال و افسانه تولدِ چینی، #هائوگی : زال، #پدر_رستم با موهای سفید چشم به جهان گشود و با این اتفاق، #سام پدر وی را چندان دل آزرده كرد كه كودك نوزاد را بر سر راه گذاشت و این #سیمرغ بود كه او را برگرفت و مراقبتش كرد. افسانه چینی، هائوگی همان سرنوشت زال را دارد. او نخستین پسر یك خانواده است كه هنگام تولد #پیكری همچون #بره دارد. احتمالا موی سفید زال همان سفیدی تن بره در افسانه هائوگی است. پدر هائوگی از این رویداد سخت ناراحت میشود و كودك نوزاد را بر سر راه میگذارد، چندی بعد، هیزم شكنان به كودكی بر میخورند كه #پرندهای با بالهای خود او را حفاظت میكند.
#مستعربان و #شیفتگان_ادب_عرب ، پیوسته سخن از این مقوله راندهاند که ادب پارسی و شعر پارسی، دنباله رو ادب و شعر عرب بوده است و ایرانیان پیش از تسلط عرب و آشنایی با زبان عربی، نه شعر داشتهاند و نه نثر! و برخی پا را از این هم فراتر نهاده و گفتهاند که زبان بیان هم نداشتهاند! یعنی زبانی که پیش از آمدن اعراب به ایران، ایرانیان با آن گفتگو میکردند، قدرت بیان نداشت و زبان مرده و بیحاصل بوده است. و پس از آشنایی با زبان عربی، زبان نوزادی به نام زبان دری (پارسی) تولد یافت که این زبان دارای معیار گردید و بارور شد و با آن توانستند شعر بسرایند و آثاری ادبی به وجود آورند!
از این گونه سخنان لغو و ژاژ، بسیار گفته و نوشتهاند. ولی امروز در اثر به دست آمدن مآخذ و مدارک و پژوهشهای پژوهشگران دانشمند و بینظر، بر پوچ و یاوه بودن این سخنان، واقف و آگاه شدهایم و با نهایت سرافرازی و خرسندی در مییابیم که نه تنها این اظهار نظرها جاهلانه و اغفالگرانه بوده است، بلکه حقیقت، درست خلاف آن را به ثبوت میرساند و گویای آن است که اعراب پیش از اسلام، شعر نداشته و با #نثر_علمی نیز آشنا نبوده و با آن، بیگانه بودهاند. نخستین گویندگان و سرایندگان شعر عربی به صورت موزون و مقفی، و نویسندگان نثر علمی و ادبی، ایرانی بودهاند و داستان #شعر_دوره_ی_جاهلی نیز #مجعول و #ساخته_و_پرداخته_ی#امویان#نژاد_پرست بوده است.
#عروض_ایرانی ، پایه و اساس #عروض_عربی است. زیرا #عرب#موسیقی_نداشته تا عروض داشته باشد. عروض عرب از زمان #خلیل_بن_احمد_ایرانی که آن را برای زبان عرب با استفاده از عروض و #بحور#اوزان_شعر_پارسی بر قواعدی نهاد، تا امروز همچنان بر همان حال ایستاده و هیچگونه تنوعی از طرف سرایندگان عرب در آن راه نیافته است. و این خود بهترین و بارزترین سند معتبر بر این که عرب عروض نداشته، وگرنه در این فن به ابتکار میپرداخت، نه آنکه جامد و خشک و بیحرکت برجای میایستاد😂 با این دلیل آشکار بسیار موافقم، چون زمانی که ملتی یک فن را از دیگر ملل به وام بگیرد، نمیتواند آنچنان که باید در پیشرفت آن بکوشد. ولی زمانی که یک فن بومی باشد و یک ملت خود بدان دست یافته باشد و در طی سدهها با ذات آن ملت گره خورده باشد، آنگاه با پیشرفت یک ملت آن فن نیز بارها و بارها صیقل خورده و بهبود مییابد.
شاهنامه فردوسی كه #بزرگ_ترین_كتاب_حماسی_ایرانیان است در موارد بسیاری با حماسه كهن چینیان بنام "فنگ شن ینی" شباهتهای باور نكردنی دارد. #داستان_های_پهلوانی فنگ شن ینی، از بلندآوازه ترین #افسانه_های#دینی و #سروده_های_شاعرانه#چین_كهن به شمار میرود. در تاریخ ادبیات کشورها به ندرت اتفاق میافتد كه دو حماسه بزرگ، متعلق به دو قوم مختلف، رویدادها و افسانههای مشترك یا همانندی را داشته باشند، اما در این دو حماسه این پدیده به روشنی مشاهده میشود و بررسی آن بسیار جذاب است و باید بگوییم كه همانندی افسانههای پهلوانی ایران و چین، #جنبه_ی_اساسی_و_كلی دارد. گاه تمام افسانه و پهلوانان آن در هر دو حماسه یكسانند و زمانی، جابجایی پارهای از رویدادها دیده میشود. بعنوان نمونه چند #داستان_اساطیری زیر مقایسه گردیده است!!
۲) تولدِ #زال و افسانه تولدِ چینی، #هائوگی : زال، #پدر_رستم با موهای سفید چشم به جهان گشود و با این اتفاق، #سام پدر وی را چندان دل آزرده كرد كه كودك نوزاد را بر سر راه گذاشت و این #سیمرغ بود كه او را برگرفت و مراقبتش كرد. افسانه چینی، هائوگی همان سرنوشت زال را دارد. او نخستین پسر یك خانواده است كه هنگام تولد #پیكری همچون #بره دارد. احتمالا موی سفید زال همان سفیدی تن بره در افسانه هائوگی است. پدر هائوگی از این رویداد سخت ناراحت میشود و كودك نوزاد را بر سر راه میگذارد، چندی بعد، هیزم شكنان به كودكی بر میخورند كه #پرندهای با بالهای خود او را حفاظت میكند.
شاهنامه فردوسی كه #بزرگ_ترین_كتاب_حماسی_ایرانیان است در موارد بسیاری با حماسه كهن چینیان بنام "فنگ شن ینی" شباهتهای باور نكردنی دارد. #داستان_های_پهلوانی فنگ شن ینی، از بلندآوازه ترین #افسانه_های#دینی و #سروده_های_شاعرانه#چین_كهن به شمار میرود. در تاریخ ادبیات کشورها به ندرت اتفاق میافتد كه دو حماسه بزرگ، متعلق به دو قوم مختلف، رویدادها و افسانههای مشترك یا همانندی را داشته باشند، اما در این دو حماسه این پدیده به روشنی مشاهده میشود و بررسی آن بسیار جذاب است و باید بگوییم كه همانندی افسانههای پهلوانی ایران و چین، #جنبه_ی_اساسی_و_كلی دارد. گاه تمام افسانه و پهلوانان آن در هر دو حماسه یكسانند و زمانی، جابجایی پارهای از رویدادها دیده میشود. بعنوان نمونه چند #داستان_اساطیری زیر مقایسه گردیده است!!
۲) تولدِ #زال و افسانه تولدِ چینی، #هائوگی : زال، #پدر_رستم با موهای سفید چشم به جهان گشود و با این اتفاق، #سام پدر وی را چندان دل آزرده كرد كه كودك نوزاد را بر سر راه گذاشت و این #سیمرغ بود كه او را برگرفت و مراقبتش كرد. افسانه چینی، هائوگی همان سرنوشت زال را دارد. او نخستین پسر یك خانواده است كه هنگام تولد #پیكری همچون #بره دارد. احتمالا موی سفید زال همان سفیدی تن بره در افسانه هائوگی است. پدر هائوگی از این رویداد سخت ناراحت میشود و كودك نوزاد را بر سر راه میگذارد، چندی بعد، هیزم شكنان به كودكی بر میخورند كه #پرندهای با بالهای خود او را حفاظت میكند.
در سال ۶۳۴ میلادی بهمن جادویه ازسوی #رستم_فرخزاد از #تیسفون به همراه سپاه و فیلان جنگی به سواد فرستاده شد؛ از آن سوی #ابو_عبیده_مسعود_ثقفی با لشگر خویش از روی پلی که بر روی #رود_فرات بود گذشت و در طی جنگی سخت ابوعبیده با حدود چهار هزار نفر از لشکریانش در این جنگ که جنگ پل نامیده میشود، کشته شدند و گروه باقیمانده فرار کردند.
بهمن جادویه می خواست تا فراریان را دنبال کند لیکن خبر رسید که در تیسفون شورش رخ داده است ، از این رو بهمن راه تیسفون را در پیش گرفت.
بر اساس گفته هایی، پس از این شکست سنگین #عمر_بن_خطاب تا یکسال دیگر نام عراق را نمیآورد. در سال ۶۳۷ میلادی در #جنگ_قادسیه در روز دوم لشکر کمکی اعراب که از #شام رسیده بود، وارد میدان شد و #نبردهای_تن_به_تن بین #پهلوانان دو سپاه صورت گرفت. هنگام مبارزه سه نفر از #سرداران_ایرانی که بهمن جادویه هم یکی از آنان بود، کشتهشدند. (این دلاور هیچ ربطی به #ابن_ملجم که اهل #یمن بود ندارد )
#مستعربان و #شیفتگان_ادب_عرب ، پیوسته سخن از این مقوله راندهاند که ادب پارسی و شعر پارسی، دنباله رو ادب و شعر عرب بوده است و ایرانیان پیش از تسلط عرب و آشنایی با زبان عربی، نه شعر داشتهاند و نه نثر! و برخی پا را از این هم فراتر نهاده و گفتهاند که زبان بیان هم نداشتهاند! یعنی زبانی که پیش از آمدن اعراب به ایران، ایرانیان با آن گفتگو میکردند، قدرت بیان نداشت و زبان مرده و بیحاصل بوده است. و پس از آشنایی با زبان عربی، زبان نوزادی به نام زبان دری (پارسی) تولد یافت که این زبان دارای معیار گردید و بارور شد و با آن توانستند شعر بسرایند و آثاری ادبی به وجود آورند!
از این گونه سخنان لغو و ژاژ، بسیار گفته و نوشتهاند. ولی امروز در اثر به دست آمدن مآخذ و مدارک و پژوهشهای پژوهشگران دانشمند و بینظر، بر پوچ و یاوه بودن این سخنان، واقف و آگاه شدهایم و با نهایت سرافرازی و خرسندی در مییابیم که نه تنها این اظهار نظرها جاهلانه و اغفالگرانه بوده است، بلکه حقیقت، درست خلاف آن را به ثبوت میرساند و گویای آن است که اعراب پیش از اسلام، شعر نداشته و با #نثر_علمی نیز آشنا نبوده و با آن، بیگانه بودهاند. نخستین گویندگان و سرایندگان شعر عربی به صورت موزون و مقفی، و نویسندگان نثر علمی و ادبی، ایرانی بودهاند و داستان #شعر_دوره_ی_جاهلی نیز #مجعول و #ساخته_و_پرداخته_ی#امویان#نژاد_پرست بوده است.
#عروض_ایرانی ، پایه و اساس #عروض_عربی است. زیرا #عرب#موسیقی_نداشته تا عروض داشته باشد. عروض عرب از زمان #خلیل_بن_احمد_ایرانی که آن را برای زبان عرب با استفاده از عروض و #بحور#اوزان_شعر_پارسی بر قواعدی نهاد، تا امروز همچنان بر همان حال ایستاده و هیچگونه تنوعی از طرف سرایندگان عرب در آن راه نیافته است. و این خود بهترین و بارزترین سند معتبر بر این که عرب عروض نداشته، وگرنه در این فن به ابتکار میپرداخت، نه آنکه جامد و خشک و بیحرکت برجای میایستاد😂 با این دلیل آشکار بسیار موافقم، چون زمانی که ملتی یک فن را از دیگر ملل به وام بگیرد، نمیتواند آنچنان که باید در پیشرفت آن بکوشد. ولی زمانی که یک فن بومی باشد و یک ملت خود بدان دست یافته باشد و در طی سدهها با ذات آن ملت گره خورده باشد، آنگاه با پیشرفت یک ملت آن فن نیز بارها و بارها صیقل خورده و بهبود مییابد.
چرا در شاهنامه ی فردوسی بسیاری از پهلوانان پارتی با دوره ی کیانی درهم آمیخته شده است؟ ______________________________________ در دوران هخامنشی و اشکانی و ساسانی، افرادی بودند به نام «گوسان»که هم شاعر و هم خنیاگر بودند و کارهای حماسی و پهلوانی دلاورمردان را به صورت شعر،با آب و تاب فراوان در میان جشنها،مجالس بزرگان و حتی عامه ی مردم می خواندند. این کار به ویژه در دوران پارتهای اشکانی و حتی تا اواخر ساسانی انجام می گرفته است.وجود جامعه ی فیودالی اشکانی که رهبران آن شرکت فعالی در نبردها داشتند، فرصت فراوانی برای کارهای پهلوانی می داد و اشراف پارتی در دژهای خود که «دزبد»خوانده می شد،با گشاده دستی این کار گوسانها را تشویق می نمودند. در دوران ساسانی نیز خاندانهای بزرگ پارتی این اعمال گوسانها را تشویق می نمودند و هنگامی که این داستانهای پهلوانی پس از گذشت سده ها دست به دست می شد، روایتهای گوناگون در هم آمیختند و گوسانها از کرده های شاهزادگان پارتی در دربار شاهان کیانی ،یاد می کردند. به این ترتیب خانانهای بزرگ پارتی در زمان ساسانی برای بالا بردن وجهه و اعتبارشان، از شاهزادگان خود و کارهای پهلوانیشان در دربار شاهان کیانی ،یاد نمودند. البته این کار احتمالا عمدی نبوده زیرا این در هم آمیختن داستانها با دقت انجام نگرفته است و فقط با هدف ساده سازی روایتهای شفاهی صورت گرفته است. در نتیجه ی این فرآیند،هنگامی که موبدان ساسانی در سده ی ۵ میلادی قصد تدوین وقایع نامه ی بزرگشان یعنی«خودای نامگ»(خداینامه) را داشتند، نیاز به مدارکی داشتند که در اشعار حماسی پارتی موجود بود.بنابراین به سراغ گوسانها رفتند که سینه به سینه این اشعار را در مغز خود داشتند اما به صورتی کاملا در هم آمیخته! بنابراین موبدان ساسانی نادانسته روایات پارتی را با روایات کیانی ،با هم گرفتند و وارد خداینامه کردند .در نتیجه گودرز و گیو ،بیژن و میلاد و فرهاد،بی آن که اصل اشکانی بودن آنها شناخته شده باشد،وارد سالنامه های فارسی و خداینامه و سرانجام شاهنامه ی فردوسی گردید و امروز ما شاهد حضور پهلوانان و بزرگان پارتی در دربار شاهان کیانی ،در شاهنامه ی فردوسی می باشیم. ____________________________________ گردآوری و نگارش: علی آریایی بن مایه : تاریخ ایران کیمبریج...ج ۳...بخش ۲....ص ۷۴۳-۷۴۰