ریشه بازی چوگان به چند هزار سال پیش در #ایران_باستان برمی گردد اولین شکل این بازی در زمان #هخامنشیان بازی میشده است. چوگان به هنگام #فتوحات#داریوش_اول در #هند ، در آن سرزمین هم رواج یافت. همچنین این بازی در دوره #اشکانیان و #ساسانیان هم بخشی از فرهنگ ایران بوده است.
حکیم #فردوسی قصهٔ #چوگان_بازی#سیاوش و #افراسیاب را به نظم درمیآورد و میگوید: همه کودکان را به میدان فرست برای دیدن گوی و چوگان فرست
#مغولان پس از حمله به ایران و در زمانی که با فرهنگ و هنر ایران آشنا میشوند چوگان بازی را نیز یاد گرفته و در سراسر امپراطوری وسیع خود رواج میدهند. میتوان گفت که گرایش #کشور_های_شرق_آسیا به چوگان به همین دلیل است. از این دوره به عنوان جدّیترین برهه خروج چوگان از ایران یاد میشود.
در زمان #صفویان هم اسناد تاریخی نشان دادهاند که #شاه_عباس چوگان باز بوده است و حتی پیش از اینکه به #اصفهان بیاید در #قزوین که پایتخت ایران بوده چوگان بازی میکرده است. همچنین میدان #نقش_جهان#اصفهان برای بازی چوگان بنا شده بود. .
#جمهوری#تازه_تاسیس😂 آذربایجان قبلا سعی کرده بود این ورزش کهن ایران را به نام خود ثبت کند😡 اما درخواستش در هشتمین نشست کمیته میراث ناملموس یونسکو در باکو پذیرفته نشد😂 و تنها این کشور توانست بازی محلی #قره_باغ😔 را بنام خود ثبت کند.
ایستادگی در برابر اینگونه چپاول های کشورهای تازه تاسیس همسایه که برای ساختن هویت بدنبال دزدی از دریای تاریخ و فرهنگ و ادبیات ایران هستند، #عزم_ملی💪 می طلبد، و جدا از دولت از تلاش فردی #نخبگان و #فرهیختگان#وطن_دوست💋 نیز نباید غفلت کرد.
لازم به ذکر است «چوگان بازی سوار بر اسب همراه با روایتگری و موسیقی» فقط متعلق به ایران ثبت شده است و با هیچ کشوری به صورت مشترک ثبت نمیشود.»👏
به طوری که #خوندمیر نوشته است در موقع #حمله_مغولان به شهر ری میان مردم این شهر از جهت #اختلاف_مذهب#تعصب بود #شافعیان آنجا چون از وصول مغولان اطلاع یافتند به استقبال شتافتند و #جبه و #سبتای را به جنگ با #حنفیان برانگیختند مغولان نخست به #نهب و #قتل_حنفیان پرداختند و سپس به سراغ شافعیان که در خون مردم شهر خویش شده بودند رفتند. شهر را #غارت کردند جمعی بیشمار را کشتند و #زنان را #اسیر کردند و #اطفال را به بندگی بردند، و از ستم و نهب و قتل و فجایع دیگر کاری کردند که تا بدان روز چشمی ندید و گوشی نشنید. مغولان در ری نماندند و در طلب #سلطان_محمد_خوارزم_شاه آن شهر را ترک گفتند. جبه به تعقیب وی به #همدان رفت و سبتای راه #قزوین را در پیش گرفت. طایفه ای از مغولان بار دیگر در در اوایل سال ۶۲۱ هجری به فرمان #چنگیز_خان به ری و همدان و دیگر بلاد آن حدود #هجوم بردند. از مردم ری آنچه در #حمله_نخستین#تاتار جان سالم به در بردند پس از خروج آن قوم خونخوار به شهر بازگشتند و سرگرم جبران شکسته ها و خرابی ها بودند که ناگهان گرفتار دسته ای دیگر از مغولان شدند. مردم را به هیچ روی قدرت دفع نبود. مغولان تیغ در نهادند و به هر صورت که خواستند و توانستند اهل شهر را به کشتن گرفتند و شهر را غارت و خراب کردند و از آنجا به #ساوه و #قم و #کاشان رفتند وآن بلاد را نیز به خاک و خون کشیدند. ری که #عروس_شهر_های_دنیا بود در فاجعه مغول چنان ضربتی خورد که دیگر هیچگاه نتوانست اعتبار پیشین خویش را بدست آورد. #نجم_الدین_رازی در مقدمه کتاب خود در باب شماره شهادت یافتگان ری به دست مغولان چنین نوشته است: از یک شهر ری که مولد و منشا این ضعیف است قیاس کرده اند که کمابیش هفتصد هزار آدمی به قتل آمده است و اسیر گشته از شهر و ولایت...😔
#محمد_باقر_میرزا ( #صفی_میرزا ) #نخستین_فرزند شاه عباس، #شاهزاده دلیر، #مشفق و #درست_کردار به دستور پدرش سال ۱۰۲۲ ق کشته شد. در لحظات فاش شدن قتل او سیل نفرت، اعتراض و دشنام مردم و سیاحان خارجی را روانه شاه عباس گرداند. مادر بینوای شاه جوان، دیوانه وار بسوی شاه دوید و با مشت بر سر و روی او کوفت. #همسر_اول صفی میرزا ( #دختر#شاه_اسماعیل_دوم ) با سر و روئی خونچکان، شاه را به باد ناسزا گرفت. شاه از فرط انفعال و ندامت در مقابل این همه تهاجم هیچ عکس العملی نشان نداد. شاه عباس در دوزخ #سوء_ظن و بدبینی همواره می اندیشید که صفی میرزا با آنهمه محبوبیت در نزد مردم، در صدد کشتن اوست، اما شاهزاده همواره می کوشید تا اخلاص و صداقتش را به پدر بدگمانش ثابت کند. در #سفر#گیلان#جاسوسانِ مراقب شاهزاده با #گزارش_های_دروغ مدعی شدند که وی در مجلس #شراب_خواری و در حال مستی نیّات باطنی خود را مبنی بر کشتن شاه و نشستن بر جای او بر زبان رانده است. #ملا_مظفر_گنابادی#منجم_شاه نیز اخطار کرد که خطر جدی جان شاه را تهدید میکند و همین باعث مصمم ساختن شاهِ بد دل و خرافه پرست برای کشتن پسرش نمود. اجرای قتل را ابتدا به #قرچای_خان ، #سپهسالار_کل_ایران محول کرد که این مرد پاکدل به پای شاه افتاد و گفت: این غلام، هرگز دست به خون خاندان شاهی نمی آلاید. به یقین میدانم که قبله عالم روزی از این کارش پشیمان خواهد شد. #اوزن_بهبود (بهبود بیگ) #غلام_چرکسی ، خونریز و قسی القلب سر راه صفی میرزا که تازه از حمام بیرون آمده و سوار بر قاطر همراه یکنفر جلودار به خانه میرفت، را گرفت و گفت: پیاده شو، قبله عالم خواسته که تو بمیری. شاهزاده تیره روز به لرزه افتاد و چشم بر آسمان نهاد و گفت: پروردگارا، من چه کرده ام که باید کشته شوم؟ اکنون که اراده تو بر مردن من تعاق گرفته، جز تسلیم چاره نیست. بهبود بیگ با ۲ زخم کارد او را در خاک و خون غلطاند و جسدش را در مردابی افکند. قاتل به طویله خاص شاهی پناه گرفت و بست نشست. این تمهید را شاه عباس اندیشیده بود، عفو قاتل نیز موید آن بود. شایع کردند که قاتل خودسرانه و به قصد رفعاتهام و سوءظن از غلامان چرکس، مبادرت به قتل نموده و هیچ بازخواستی از او نکردند که هیچ بلکه شاه معتقد بود باید با او با مهربانی رفتار کرد و در پاسخ علت بخشیدن قاتل گفت: اگر او را بکشم، مردم خواهند گفت که بدستور من صفی میرزا را کشته و او را کشتم تا این راز پنهان بماند. صفی میرزا پسران کوچکی دارد که روزی بزرگ خواهند شد و انتقام پدرشان را خواهند گرفت، فعلاً با او مهربانی کنید تا نگریزد. صفی میرزا هنگام مرگ ۲۹ ساله بود، در ساعات اولیه کسی جرات نزدیک شدن به جسد را نداشت ولی #شیخ_بهاء_الدین_عاملی ( #شیخ_بهائی ) اجازه برداشتن نعش را از شاه گرفت و آنرا به #اردبیل فرستاد. اشخاص بسیاری بدنبال صفی میرزا کشته شدند، شاه که به سختی پشیمان شده بود در راه #گیلان به #اصفهان و #قزوین#سرداران و افرادی که به تبانی با صفی میرزا متهم شده بودند و آنهائی که او را به کشتن پسرش برانگیخته بودند یکجا جمع کرد و با #شراب_زهر_آلود همگی را به دیار عدم فرستاد حتی به بهبود بیگ دستور داد سر پسر جوانش را ببُرد و نزد او آورد.
وزیر اعظمی این حاج ابراهیم کلانتر پس از خواجه تاجدار به #فتحعلیشاه رسید و چون تمامی مشاغل دولتی را دربین خانواده و نزدیکانش تقسیم کرده بود و از طرفی سر خانواده دور و دراز #قاجار_ها بی کلاه مانده بود، طی توطئه ای #صدر_اعظم نگون بخت بهمراه تمامی اعضای خانواده اش در یک روز معین قتل عام شدند و از برادران و برادرزادگان و کل فامیل بزرگ هاشمیه تنها دو پسر خردسال حاجی ابراهیم کلانتر باقی ماند که یکی بنام #علیرضا همان موقع #مقطوع_النسل شد و تا پایان عمر #معتمد_حرمسرا_ی_فتحعلیشاه گردید و دگری بنام #علی_اکبر که چون به مرض آبله دچار بود و مردنی به نظر میرسید، به امان خدا رهایش کردند که تقدیر چنین بود آن طفل مردنی زنده بماند و چراغ خانواده هاشمی و قوام را که میرفت به خاموشی گراید روشن نگهدارد و از سر نو، نطفه یکی از بزرگترین فامیل های اشرافی ایران بسته شود. لازم بذکر است که تمامی افراد این خانواده که دستی در سیاست داشته اند، همگی از #سر_سپردگان#انگلیس بوده و چه بسا #خیانت های بسیاری به این آب و خاک روا داشته اند!
#سر_سپردگی آنان بقدری روشن بود که حتی #سر_دنیس_رایت می گوید: #قوام_الملک در ۱۹۱۱ که پناه به #کنسولی_انگلیس در شیراز آورده بود، به همان اندازه طرفدار #بریتانیا بود که دشمنان خونی اش #قشقایی_ها طرفدار #آلمان بودند و پس از مرگ قوام، پسرش لقب پدر را به ارث گرفت و ضمن حمایت از #انگلستان در #جنگ_اول_جهانی ، #مقرری_سالیانه ای از انگلیسیها دریافت میداشت.... همچنین #اشرف_پهلوی که بنا به دستور #رضا_شاه#همسر#علی_قوام شده بود، در کتاب چهره هایی در آینه میگوید: ... در روز دوم #حمله#متفقین به ایران که #تهران را #بمباران کردند، من که وحشت کرده بودم پسر کوچکم را بغل کرده و بسوی زیرزمین رفتم که دراین هنگام شوهرم (فرزند قوام الملک شیرازی) جلوی مرا گرفت و گفت بچه را بده تا او را به #سفارت_انگلستان ببرم!! خانواده او روابط نزدیکی با انگلیسی ها داشت.....
ــــــــــــــــــــــــ با سپـــــاس ــــــــــــــــــــــ علی سجادی ـــــــــــــــــــــــ بن مایه: هزار فامیل. علی شعبانی، ص ۲۳ الی ۲۶
مرداد ماه ۱۲۲۷ شمسی در محلی به نام #بدشت واقع در چند کیلومتری #شاهرود ، #گرد_همایی_چند_روزه_سران_مذهب_باب برگزار شد. روایت شده که آنجا طاهره قرهالعین هنگام سخنرانی از پشت پرده بیرون میآید و #روبنده را کنار میزند. این کار باعث غوغایی در میان پیروان باب میشود. بعد از واقعه بدشت به دنبال تعقیب #مأموران_حکومت_ناصر_الدین_شاه ٬ مدتی مخفیانه زندگی کرد تا اینکه در نهایت به #اتهام_کشتن#محمد_تقی_برغانی ، عموی روحانی خود دستگیر شد. حکومت میگفت سوء قصد به جان محمدتقی برغانی به دستور و تحریک طاهره صورت گرفته است.
در کنار روایتهای غالب از گرایش او به مذهب باب چند روایت دیگر هم وجود دارد که میگوید او گرچه از پیروان شیخیه بود، اما هیچگاه بابی نشد و در زمان مرگ به مذهب شیعه درگذشت. هنگام مرگ بین ۳۵ تا ۳۸ سال داشت. از کتاب زنان سخنور