پیرنگ | Peyrang

#سیمین_دانشور
Канал
Логотип телеграм канала پیرنگ | Peyrang
@peyrang_dastanПродвигать
2,37 тыс.
подписчиков
123
фото
37
видео
1,07 тыс.
ссылок
گروه ادبی پیرنگ بدون هر نوع وابستگی، به مقوله‌ی ادبیات با محوریت ادبیات داستانی می‌پردازد. https://t.center/peyrang_dastan آدرس سايت: http://peyrang.org/ Email: [email protected]
Forwarded from پیرنگ | Peyrang
.

#آلبوم
#یادکرد
یادی از سیمین دانشور در زادروزش

انتخاب گردآوری: گروه ادبی پیرنگ

«نبودن سیمین دانشور در ادبیات داستانی ما همان‌قدر خسران می‌داشت که نبودن فروغ فرخزاد در شعر معاصر ایران. دانشور آن نویسنده‌ای است که نگاه زنانه به جهان را وارد ادبیات داستانی ما کرد. دست‌کم تا آن زمانی که دانشور شروع به نوشتن داستان‌های کوتاه و اولین رمانش سووشون کرد، هیچ صدای زنانه‌ای در عرصه‌ی داستان‌نویسی ما شنیده نشده بود و به عبارتی ادبیات داستانی ما تحت سیطره‌ی تک‌صداهای مردانه قرار داشت...» (حسین پاینده، مصاحبه با اندیشه پویا، ۱۳۹۲)
هشتم اردیبهشت ماه سالروز تولد «سیمین دانشور»، نویسنده و مترجم معاصر ایرانی‌ است. او در سال ۱۳۰۰ در شیراز متولد شد و در اسفند ماه ۱۳۹۰ در تهران، دیده بر جهان فروبست.

به همین مناسبت، آلبومی از عکس‌های او را ورق می‌زنیم.

۱- کودکی سیمین دانشور؛ نفر دوم از سمت چپ در کنار خواهران و برادرانش

۲- جوانی سیمین دانشور

۳- سیمین دانشور و جلال آل‌احمد

۴- ‏ابراهیم گلستان، فخری تقوی، سیمین دانشور، جلال آل‌احمد

۵- جلال آل‌احمد، سیمین دانشور، لیلی گلستان

۶- سیمین دانشور استاد درس «زیبایی‌شناسی در هنر» در جمع دانشجویان هنرستان هنرهای زیبای تهران (سال ۱۳۳۹)
دانشجویان ایستاده از راست: سیروس مالک، علیرضا یحیوی، حسین گلشن، کورش سلحشور، منصور قندریز
نشسته: ناصر وزیری (نقل از فیسبوک سیروس مالک)

۷- سیمین دانشور در دشت سرپل‌ذهاب در میان مردم (سال ۱۳۴۱)

۸- سیمین دانشور و بهمن محصص

۹- اتاق نشیمن خانه جلال آل‌احمد و سیمین دانشور


#سیمین_دانشور



@peyrang_dastan
www.peyrang.org

https://t.me/peyrang_files/190
.

#آلبوم
#یادکرد
یادی از سیمین دانشور در زادروزش

انتخاب گردآوری: گروه ادبی پیرنگ

«نبودن سیمین دانشور در ادبیات داستانی ما همان‌قدر خسران می‌داشت که نبودن فروغ فرخزاد در شعر معاصر ایران. دانشور آن نویسنده‌ای است که نگاه زنانه به جهان را وارد ادبیات داستانی ما کرد. دست‌کم تا آن زمانی که دانشور شروع به نوشتن داستان‌های کوتاه و اولین رمانش سووشون کرد، هیچ صدای زنانه‌ای در عرصه‌ی داستان‌نویسی ما شنیده نشده بود و به عبارتی ادبیات داستانی ما تحت سیطره‌ی تک‌صداهای مردانه قرار داشت...» (حسین پاینده، مصاحبه با اندیشه پویا، ۱۳۹۲)
هشتم اردیبهشت ماه سالروز تولد «سیمین دانشور»، نویسنده و مترجم معاصر ایرانی‌ است. او در سال ۱۳۰۰ در شیراز متولد شد و در اسفند ماه ۱۳۹۰ در تهران، دیده بر جهان فروبست.

به همین مناسبت، آلبومی از عکس‌های او را ورق می‌زنیم.

۱- کودکی سیمین دانشور؛ نفر دوم از سمت چپ در کنار خواهران و برادرانش

۲- جوانی سیمین دانشور

۳- سیمین دانشور و جلال آل‌احمد

۴- ‏ابراهیم گلستان، فخری تقوی، سیمین دانشور، جلال آل‌احمد

۵- جلال آل‌احمد، سیمین دانشور، لیلی گلستان

۶- سیمین دانشور استاد درس «زیبایی‌شناسی در هنر» در جمع دانشجویان هنرستان هنرهای زیبای تهران (سال ۱۳۳۹)
دانشجویان ایستاده از راست: سیروس مالک، علیرضا یحیوی، حسین گلشن، کورش سلحشور، منصور قندریز
نشسته: ناصر وزیری (نقل از فیسبوک سیروس مالک)

۷- سیمین دانشور در دشت سرپل‌ذهاب در میان مردم (سال ۱۳۴۱)

۸- سیمین دانشور و بهمن محصص

۹- اتاق نشیمن خانه جلال آل‌احمد و سیمین دانشور


#سیمین_دانشور



@peyrang_dastan
www.peyrang.org

https://t.me/peyrang_files/190
Forwarded from پیرنگ | Peyrang
‍ ‍‍ .
#درباره_نویسنده

ماهیت زن از غیاب به حضور در آثار سیمین دانشور

#عطیه_رادمنش_احسنی

در رمان جزیره‌ی سرگردانی، یکی از شخصیت‌ها به نام سیمین دانشور به دیگری می‌گوید: «من جلال آل‌ احمد نیستم، هر کس بسته به نهاد و فطرت خویش عمل می‌کند.»*
سیمین دانشور با نام‌گذاری یک شخصیت به نام خود و کمابیش با مشخصات فردی خودش، دور باطلی می‌آفریند که ورای ساختار پسامدرنِ رمان، قابل تأمل است. در جای دیگری از همین رمان، دانشورِ قصه، دیالوگی دارد با هستی (شخصیت اصلی رمان)؛ در آنجا هستی از دانشورِ قصه انتقاد می‌کند. ولی این ‌بار دانشورِ نویسنده، پاسخ‌گوی هستی‌ست. او متحیر است که چگونه شخصیتی که مخلوق اوست، حالا خود را مستقل یافته و در مقابلِ آفریننده (خالق) ایستاده است. با چنین فاصله‌گذاری در متن است که خواننده را وارد چرخه‌ی سردرگمی می‌کند. سردرگمیِ دنیای پسامدرن، که در ساختاری منطقی نمی‌گنجد. سیمین دانشور با اتکا به چنین تعریفی‌ست که سردرگمی زن در جامعه را روایت می‌کند. فقط زنان داستان‌های او نیستند که مستأصل دور باطلی را می‌آفرینند، نویسنده نیز گاهی با آنها همراه می‌شود، زمان روایت را قطع می‌کند و با ما سخن می‌گوید.
بازی خالق اثر با مخاطب، از مولفه‌های ادبیات پسامدرن است.
سیمین دانشور که از پیشگامان پسامدرنیسم در ایران شناخته می‌شود، به خوبی شرایط بازی را می‌داند. در داستان کوتاه «مردی که برنگشت»، جایی که محترم سرگردان و مستأصل از پیدا کردن مردش است، نویسنده داستان را قطع می‌کند و بازی را با مخاطب شروع می‌کند. بازی‌ای که در آن باید سرنوشت محترم و دو بچه‌اش در داستان (جامعه) رقم بخورد. خواننده با وجود احساس همدلی با محترم و تألم‌انگیز بودن وجودش، نگرشی انتقادآمیز نیز به او دارد. نویسنده فاصله‌ای زیبایی‌شناختی بین خواننده و شخصیت اصلی ایجاد می‌کند تا خواننده بتواند به راحتی محترم را نه به عنوان یک زنِ قربانی، که به عنوان یک زن واقعی در جامعه‌ای مردسالار بازنگری کند و به واسطه‌ی چنین بازیِ پسامدرنی، خواننده را به طرح پرسش‌هایی دوجانبه بکشاند. از یک‌ سو جامعه‌ی مردسالار را به چالش می‌کشد و از سویی دیگر ناآگاهی زنان، پذیرفتن و تسلیمِ چنین تفکری شدن را. آن‌گونه که در انتهای داستان هنگامی که مرد گمشده توسط دخالت نویسنده به داستان (بازی) برگردانده می‌شود و کمربند به روی محترم می‌کشد، محترم اعتراضی نمی‌کند و داستان با این جمله تمام می‌شود: «و محترم هیچ نگفت.»*

دانشور اولین زن رمان‌نویس ایرانی‌ست. او می‌کوشد تا روایتگر ماهیت زن در جامعه‌ای مردسالار باشد. زاویه‌ی دید در اغلب آثار دانشور ذهنیت مرکزی است. گویی این درونیات ذهنِ شخصیت‌هاست (زنان داستان) که با ما سخن می‌گویند. پس از انتقال زن در متون کهن از نقش‌های دلیر و زیرک و معشوقه‌های فریبنده به زنان قربانی و مغلوب، چه اثیری و چه لکاته، سیمین دانشور نخستین زن نثرنویسی بود که به زن نقشی واقعی و در عین حال درونی با لایه‌های تفکری بخشید. دکتر آذر نفیسی در مقاله‌ای اشاره می‌کند که زنان در متون کهن بخشی از یک مکاشفه هستند که اغلب همپای مردان در جهان قصه قدم برمی‌دارند. به مرور این تصویر در ادبیات مدرن ساخته‌ی ذهن مردِ داستان‌نویس می‌شود. تصویری که با تلاش برای واقعی بودن، واقعی نیست.

می‌توان گفت سیمین دانشور زنِ واقعی را بدون هیاهو بازمی‌آفریند. او زنی را خلق می‌کند که در پستوی ذهن زنان و جامعه جا مانده است و یا خسته از بازی دست کشیده است. دانشور با چنین آشنازدایی با ذهن خواننده، تصویری از ماهیت درونی خود، به عنوان زنی خالق تصویر می‌کند. او زن را از یک غایب مرعوب، حیله‌گر و «دیگری»* به یک حضور تبدیل می‌کند. حضوری که می‌گوید: «من جلال آل احمد نیستم.»

این حضور میراثی‌ست که برای نویسندگان و خوانندگان زن پس از خود به جا می‌گذارد. سیمین دانشور با فروش شمارگان ۲۲۰۰۰ نسخه در چاپ هفتم سووشون در سال ۱۳۵۶، بعد از هدایت پرفروش‌ترین نویسنده‌ی ایرانی‌ بود. حضور او به عنوان نویسنده‌ای قائم به ذات در ادبیات ایران قطعی است. ولی غیاب او در جامعه‌ی مردسالار از نگاه نگارنده قابل تأمل است. غیابی که راهگشای حضور زنانِ داستان‌نویسِ نسل سوم و چهارم در ادبیات داستانی‌ست.

#سیمین_دانشور

*جزیره سرگردانی، سیمین دانشور، چاپ اول ۱۳۷۲، انتشارات خوارزمی
*داستان مردی که برنگشت از کتاب شهری چون بهشت، چاپ اول ۱۳۴۰، انتشارات خوارزمی
* اشاره به کتاب جنس دوم، سیمون دوبوار

منابع:
مقاله‌ی سیمین دانشور؛ شهرزادی پسامدرن، حسین پاینده، فصل‌نامه متن پژوهی ادبی، دوره‌ی ششم
مقاله‌ی زن در ادبیات فارسی، آذر نفیسی، مترجم فیروزه مهاجر

@peyrang_dastan

نقاشی اثر مهدی احمدی
.
#یادکرد

چخوف و آن شفافیتِ ساری

انتخاب: گروه ادبی پیرنگ

۲۹ ژانویه سالروز تولد «آنتون چخوف» (۱۸۶۰_۱۹۰۴) پزشک، داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس روس است. گرچه در شرح‌حالی که به خواستِ همکارش از خود می‌دهد، ۱۷ ژانویه را روز تولد خود دانسته و بعد هم گفته است: «من از این مرض شرح‌حال‌نویسی رنج می‌برم.» پس از این فاصله‌ی ۱۲ روزه‌ی حضور یا غیابِ چخوف می‌گذریم که هر جایی می‌توانسته باشد. و به یادکردش بخشی از خاطره‌ی ماکسیم گورکی از او را می‌خوانیم. این خاطرات در مجموعه‌داستان «دشمنانِ» چخوف به ترجمه‌ی «سیمین دانشور» نیز آمده است.

به نظر من در حضور چخوف هرکس خود به خود این میل را احساس می‌کرد که ساده‌تر و حقیقی‌تر باشد و خودش را همان‌طور که هست نشان بدهد. من غالباً می‌دیدم که در برابر او، مردم کلماتِ پُر زرق‌و‌برق و جملات کتابی و قلنبه را ول می‌کردند. کلمات و جملات و سایر تصنعات بی‌مایه‌ای که یک فرد روسی میل دارد به خودش ببندد تا خودش را یک اروپاییِ تمام‌عیار جا بزند و درست همان‌گونه که قبایل وحشی خود را با گوش‌ماهی و صدف‌ها زینت می‌دهند، خود را با آنها بیاراید. آنتون چخوف از گوش‌ماهی و پَرِ خروس و خرمهره بی‌زار بود. هر چیز بیگانه و پر زرق‌وبرق که اشخاص به خود می‌بستند تا خود را بزرگ‌تر بنمایانند، او را ناراحت می‌کرد. به خاطر دارم هر وقت شخصی را که لباسی پر زرق‌وبرقی پوشیده بود، می‌دید آرزو می‌کرد که آن بیچاره را از شرّ آن پولک‌ها و یراق‌های بی‌فایده و ناراحت‌کننده خلاص کند و زیرِ آن لباس، صورت واقعی و روح حقیقی او را بیابد. چخوف تمام عمرش با روح واقعی خودش زیست. همان‌طور که بود زندگی کرد. همیشه خودش بود؛ کاملا آزاده. و هیچ‌گاه خود را به زحمت نمی‌انداخت که مردم و آدم‌های مبادی آداب چه توقعی از او دارند و می‌خواهند که او چگونه باشد. هرگز از صحبت درباره‌ی مباحث عمیق و دور از ذهن خوشش نمی‌آمد؛ صحبت‌هایی که همشهری‌های عزیز ما، خود را با آن‌ها تسلی می‌دهند و فراموش می‌کنند که حرف‌های احمقانه‌ای است و‌ به‌هیچ‌وجه مشغول‌کننده نیست. آدم از لباس مخمل که در آینده خواهد خرید سخن بگوید و در حال حاضر حتی یک تنبان حسابی پایش نباشد!
چون خودش بی‌اندازه ساده بود، همه چیز ساده را دوست می‌داشت. واقعیت و صمیمیت را می‌پسندید و روش خاصی به کار می‌برد تا مردم دیگر در برابرش ساده و صمیمی باشند.

یادم است یک روز سه خانم که لباس‌هایی گران‌بها بر تن داشتند، به دیدارش آمدند. اتاق‌اش را از خش‌خشِ دامن‌های ابریشمی خود پرسر و صدا کردند و بوی عطر غلیظی در هوا پراکندند. مؤدب روبه‌روی میزبان‌شان نشستند و خود را طوری گرفتند که انگار عاشق مباحث سیاسی هستند و یک‌ریز به سؤال کردن پرداختند:
ـ آنتون پاولویچ، چه فکری می‌کنید؟ جنگ چگونه خاتمه می‌یابد؟
آنتون پاولویچ سرفه کرد. کمی فکر کرد و ملایم با صدایی گرم و جدی گفت:
ـ یقینا صلح می‌شود.
ـ بله، البته! اما چه کسی فاتح می‌شود؟ یونانی‌ها یا ترک‌ها؟
ـ به نظر من هرکه قوی‌تر باشد فاتح می‌شود.
ـ به نظر شما کدام‌شان قوی‌ترند؟
ـ آنهایی که بهتر خورده‌اند و بهتر تربیت شده‌اند.
یکی از خانم ها فریاد زد: «چه باهوش!» و دیگری پرسید:
ـ کدام‌شان را شما بیشتر دوست دارید؟
آنتون پاولویچ به گرمی او را نگریست و با تبسم خاشعانه‌ای گفت: «من میوه‌هایی را که در شیره‌ی شکر فرو می‌کنند دوست دارم. شما چطور؟»
آن خانم از خوشحالی فریاد زد: «من هم همین‌طور»
و خانم دومی هم رضایت داد و گفت: «مخصوصا مالِ مغازه‌ی ابرکوسوف را.» و سومی چشمانش را نیمه‌بسته کرد، دهانش آب افتاد و اضافه کرد: «خیلی خوشبوست.» و هر سه با نشاط خاصی به صحبت پرداختند. اطلاع و مهارت کامل خود را درباره‌ی نقل میوه نشان دادند. واضح بود که هر سه خوشوقت‌اند از اینکه مغز خود را با تظاهر به داشتن ذوق سیاسی و قضیه‌ی ترکیه و یونان خسته نمی‌کنند. قضیه‌ای که تا آن لحظه هیچ‌کدام کوچک‌ترین اندیشه‌ای درباره‌اش نکرده بودند. وقتی می‌خواستند بروند، به آنتون پاولویچ قول دادند که: «برایتان نقل میوه‌ خواهیم فرستاد.»
وقتی رفتند، من گفتم: «خیلی خوب موضوع صحبت را تغییر دادید!» آنتون پاولویچ آرام خندید و گفت: «هر کس باید به زبان خودش حرف بزند.»

#آنتون_چخوف
#دشمنان
#سیمین_دانشور
#انتشارات_نگاه
@peyrang_dastan
www.peyrang.org
Audio
.
بی‌بی شهربانو
نوشته‌ی سیمین دانشور
با صدای نویسنده
از مجموعه داستان «شهری چون بهشت»
مدت: ۳۴ دقیقه


مشخصات فایل صوتی: این فایل در آرشیوی قدیمی در شهر وین، توسط خانه فرهنگ ایران یافته و‌ احیا شد.



#داستان_صوتی
#داستان_کوتاه
#سیمین_دانشور

@peyrang_dastan
www.peyrang.org
Forwarded from اتچ بات
.
#یادکرد

#سیمین_دانشور

گزینش و تلخیص: گروه ادبی پیرنگ

هشتم اردیبهشت ماه سالروز تولد «سیمین دانشور»، نویسنده و مترجم بزرگ ایرانی و از اعضای کانون نویسندگان ایران است. او در سال ۱۳۰۰ در شیراز متولد و در اسفند ماه ۱۳۹۰ در تهران چشم از جهان فروبست. نام سیمین دانشور در نزد مخاطب ایرانی بیش از باقی آثارش با سووشون پیوند خورده است. سووشون که از پرخواننده‌ترین و پرتیراژترین رمان‌های ایرانی است، در سال ۱۳۴۸ در انتشارات خوارزمی منتشر شد ـ چند ماه قبل از فوت جلال آل‌احمد، همسر او. هوشنگ گلشیری در مصاحبه‌ای مفصل در دهه‌ی هفتاد خورشیدی به نقد و بررسی همه‌جانبه‌ی کارهای او با تمرکز بر رمان سووشون پرداخته است؛ که در کتابی تحت عنوان «جدال نقش با نقاش» در سال ۱۳۷۶ توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسید. بریده‌ای از گفت‌وگوی این دو نویسنده ‌درباره‌ی «نثر» در زیر آورده شده است:

هوشنگ گلشیری: نگاه شما به نثر نگاه چخوفه که می‌گه نثر وقتی خوانده شد باید فراموش بشه. نظرتون اینه؟
سیمین دانشور: نظرم این است که نثر باید صمیمی، صادقانه، پاک و درست و متعادل باشد، روی تعادل تکیه می‌کنم، اما نثر برایم هدف نیست...
گ: خب در گذشته کجا می‌بینید این نثر را؟ ... یعنی از دوره‌ی قاجاریه شروع می‌شه؟
د: نه. اما شاید از دوره‌ی مشروطیت و با روزنامه‌نگاری و با دهخدا شروع بشه. البته من از لغات عامیانه استفاده کردم که هدایت و چوبک و تا حدی آل‌احمد و جمال‌زاده استفاده کرده‌اند... به کار بردن کلمات عامیانه اختراع بنده نیست.
گ: برگردیم به سابقه‌ی این نثر و سابقه مطالعاتتون.
د: اول تاریخ بیهقی جلبم کرد.
گ: شما سعدی نخوانده‌اید؟
د: فراوان، همشهری سعدیم.
گ: نه، منظورم تأثيره.
د: تأثیری از سعدی نگرفتم...
[...]
گ: یعنی شما هیچ‌وقت انواعی مثل خاقانی و یا نظامی مورد علاقه‌تون نبوده؟
د: آن‌قدر که حافظ و مولوی را دوست داشتم و دارم، به نظامی و خاقانی علاقه‌مند نیستم. نظامی خیلی رمانتیکه. خاقانی هم به گمان من غالبا فضل‌فروشانه می‌شه و احیانا متصنع. با این‌حال چنین غول‌هایی را که نمی‌شه انکار کرد. نظامی به نظر من به عمرش عاشق نشده بوده، اما این‌همه منظومه‌ی عاشقانه گفته، اما گاهی که خود را رها می‌کند، شاهکار به وجود می‌آره، برای مثال وقتی پدر مجنون، مجنون را به خانه‌ی کعبه می‌بره و او به‌جای دعا در حق خودش، در حق لیلی دعا می‌کند. از این شاهکارها در خمسه‌ی نظامی زیاده و خاقانی در قصیده درباره‌ی مرگ پسرش و یا زاری کردن بر ویرانه‌های ایوان مداین. اما من به‌هرجهت آدم رمانتیکی نیستم.
[...]
گ: در این دوره شما هیچ‌وقت روی حافظ کار نمی‌کردید؟
د: من همیشه... حافظ اونجاست، هرشب می‌خوانم.
گ: زبان حافظ پیچیده‌تر از زبان سعدی‌ست (ساخت زبانیش را می‌گم).
د: صددرصد، کامل‌ترین شعر فارسی شعر حافظه. کامل‌ترین زبان زبان حافظه.
گ: یعنی با این زبان نمی‌شه رمان نوشت.
د: نه، نمیشه. این زبان زبان شعر است. می‌دونی حافظ هر مصرعش، هر بیتش دنیایی است چکیده‌ی ذهن رندی که به ذهنیات نسل معاصرش و نسل‌های پیش و پس از خودش حتی وقوف داره. در مصاحبه با حریری گفتم. جذبه‌ی حافظ برای من این است که علو طبع خیامی داره، اپیکوریه در حقیقت و در عین حال تمام ادبیات فارسی پیش از خودش تو مشتشه. تمام تشبیهات، تعبیرات، اسطوره‌ها ... حافظِ قرآن هم که بوده، چه می‌دونم، هرچی که فکر کنی تو مشت و چنگول این باباست.
گ: پس ما سابقه‌ی شما را در نثرهایی مثل بیهقی و نظایرش باید پیدا کنیم؟
د: بیهقی. من بیهقی را خیلی خوانده‌ام و ناصرخسرو را هم خوانده‌ام. کتاب‌های مرجع درسی بودند.
گ: ناصرخسرو سفرنامه‌اش نثر بریده بریده است.
د: بریده بریده را هم جلال استفاده کرد. چون جلال استفاده کرد من دیگر رها کردم.
گ: عذر می‌خوام. نثر ناصرخسرو در کتاب‌های فلسفی‌اش نثری‌ست که طرف شروع کرده به فلسفه، آغاز اندیشیدن به فلسفه است، و اینکه لغت بسازه، اصطلاح بسازه و بسیار پر از چم و خمه و این یعنی نمی‌تونه... (جز سفرنامه‌اش) نمی‌تونه بنیاد یک نثر بشه.
د: بنیاد من نمی‌خواهم بشه. من نمی‌خواهم تقلید کنم از کسی. می‌خواهم خودم باشم. می‌خوام خودم به یک نقطه‌ای برسم. برای به نقطه‌ای رسیدن، سر همه‌جا می‌کنم تا خودم یک راهی پیدا کنم. راهی غیر از راه دیگران.
گ: یعنی برمی‌گردید آخرش به دل خودتون؟
د: به خودم برمی‌گردم. من اصلا کاری به بیهقی هم ندارم. این سبک بیهقی نیستش که...

@peyrang_dastan
www.peyrang.org
Forwarded from پیرنگ | Peyrang
‍ ‍‍ .
#درباره_نویسنده


سووشون: عبور از «عیال» و رسیدن به سیمین دانشور

#عطیه_رادمنش_احسنی

«سووشون به ‌حق یک رمان معاصر است... چون ثبت تجربه‌ی صادقانه و درونی یک دوره‌ی تاریخی است از منظری بدیع برای ما، منظر یک زن معمولی؛ و نه سرهم‌بندی، جعل و تحریف واقعیت‌های تاریخی برای بزرگ نمودن منیت‌های حقیر ما.»*
سووشون اثری‌ست کامل در ژانر رمان، که خالقش را به جایگاه «سیمین دانشور» در ادبیات معاصر فارسی رساند.

دانشور اکنون جایگاه رفیعی در ادبیات ما دارد. برای تبدیل شدن ولی به سیمین دانشور، او باید از سایه‌ی شوهری عبور می‌کرد که نامش شهرتی بود در ادبیات داستانی. شوهری که او را «عیالم سیمین» خطاب می‌کرد و خودش را «مرد خانه» آن‌طور که در سنگی بر گوری آورده است، و هم «منِ» ادبیات بود. بر کسی پوشیده نیست مرکزیتی که آل احمد در حشرونشر ادبی‌اش داشت. نفوذش و مریدانی که در حلقه داشت. او جلالِ روشنفکران بسیاری بود.
چاپ سووشون مصادف شد با مرگ آل احمد، که حتا شاید سایه‌اش به واسطه‌ی مرگ و ورود به عالم اسطوره، سنگین‌تر هم شد. و به کلام هوشنگ گلشیری چه بسا «ایستادگی» دشوارتر هم می‌نمود.
رمان در تابستان ۱۳۴۸ به چاپ رسید. و با در نظر گرفتن عدم اقبال منتقدان حرفه‌ای به غیر از چند نقد، مورد اقبال عام خوانندگان قرار گرفت. آن‌طور که به اعتباری سووشون از پرفروش‌ترین و پرتیراژترین رمان‌های فارسی‌ست. کتاب جدال نقش با نقاش به همت هوشنگ گلشیری در سال ۱۳۷۶، اولین توجه جامع بر روی رمان سووشون بود. سایه‌ی جلال ولی بود همچنان و هست کمی کمرنگ‌تر هنوز. شخصیت‌های داستانی سیمین دانشور اگر از آزادی مدنی حرف زدند، شدند مقلدان تفکر آل احمدی که بنا به شرایط یا مورد لعن قرار گرفتند و یا تعریف. یعنی شخصیت‌ها به‌صورت مستقل به عنوان شخصیت‌های داستانی در زمانه‌ی خودشان کمتر مورد بررسی قرار گرفتند. حتا گلشیری نیز در قرائت خود از سووشون شخصیت یوسف را برگرفته از جلال می‌داند و می‌نویسد: «و شخصیت یوسف که ته‌رنگی از آل احمد داشت؛ و نیز تقابل با استعمار در جلوه‌ی حضور متفقین به‌خصوص انگلستان در جنوب، و بالاخره پایان رمان که انگار تجسم چشم‌اندازی بود که آل احمد به امید برآمدنش قلم می‌زد؛ یعنی یکی شدن جریان سنت و جریان روشنفکریِ به سنت گراینده‌ی زمانه...»
سووشون جدا از فضای آشنای دهه‌ی خود و حذف شخصیت نویسنده، رمانی‌ست کامل با پیرنگی دقیق. کشمکش اولیه‌ی بیرونی بین یوسف و نیروهای اشغالگر و کشمکش ثانوی بین یوسف و زمین‌داران و در سوی دیگر کشمکش درونی زری که با زاویه‌ی دوربین ذهنیت مرکزی به خوبی نمایان شده است، نشان‌دهنده‌ی آن است که سووشون معماری بسیار دقیقی دارد. و زیبایی‌شناختی هنرمندانه‌ای که در شخصیت‌پردازی‌های رمان نیز به خوبی دیده می‌شود، مخاطب را با خود همراه می‌کند.

پس از کتاب جدال نقش با نقاش، مقاله‌ی «سیمین دانشور: شهرزاد پسامدرن» به قلم حسین پاینده که در سال ۱۳۸۱ منتشر شد، نقش مهمی در مطالعه‌ی جامعه‌ی ادبی و تحلیل آثار دانشور از منظر نقد ادبی مدرن داشت و بازشناساندنِ سیمین دانشور به عنوان یک نویسنده‌، جدا از سایه‌ی پررنگ جلال آل احمد.
زندگیِ دانشور آن‌چنان بر روی داستان‌هایش سایه انداخته است که برای تفکیک نویسنده از اثر، نیاز به قرائت‌های متفاوت از آثار اوست. و همچنین شناخت نظریه‌های نقد ادبی مدرن و پسامدرن برای تحلیل و بررسی لایه‌ها و ساختار داستان.
سووشون خارج از بحث‌های نقادانه، هویت مستقل سیمین دانشور است و رهایی از شهرتِ «مرد خانه»‌. هویتی که در زمان لایه به‌ لایه «عیال» را زدوده و «سیمین دانشور» را ساخته است.

#سیمین_دانشور

*هوشنگ گلشیری، جدال نقش با نقاش، نیلوفر، چاپ دوم

@peyrang_dastan

تصویر: قتل سیاوش، مکتب شیراز، قرن هشتم ه.ق
.
#نامه_ها

نامه به سیمین؛ بخشی از نامه‌ی بلند ابراهیم گلستان به سیمین دانشور

گزینش: گروه ادبی پیرنگ


نوشته‌‌ای که من در یک «مهاجرت بی‌دلیل» هستم.
[...]
در هر حال ما دیدیم در حقارت‌های غریبه زندگی کنیم کمتر درد می‌کشیم تا در حقارت‌ها و دروغ‌های خودمان. اول سال ۱۹۶۷ آمدم بیرون. قرار بود فردای روزی که شاه تاج‌گذاری داشت حرکت کنم اما باور می‌کنی که تماشای تاج‌گذاری در تلویزیون عملا ناخوشم کرد و یک هفته خوابیدم. بعد رفتم. هفت هشت ماهی ماندم، لیلی می‌خواست عروسی کند ناچار برگشتم. فروغ نبود و نبودن او دردناک بود، و دردناک بود تمام سروصداهایی که پس از رفتن او برپا شده بود چه از قماش مجيزخوانی و چه از دسته‌ی حسادت‌هایی که از مرگ او می‌کشیدند! از این‌که او مرده است حسدشان می‌شد و از این‌که من با غم مانده‌ام حسدشان می‌شد و یک چیز به این سادگی را تبدیل کرده بودند به موضوع خالی کردن عقده‌هاشان. حتی ملکی به آن درجه از سقوط رفته بود که مقاله نوشت و همه‌ی سوگواری‌های قلابی یا صمیمی را به نقشه‌ی دولتی تلقی کرده بود و تشبیه به عروسی آنی اوندرا با ماکس شملینگ مشت‌زن! خود مملکت هم که آن‌جوری چهارنعله به سقوط می‌رفت. دستگاه سیاسی از هم بپاشد، به جهنم که بپاشد، اما قوام فکری که داشت نیمه‌بند می‌شد با هوچی‌بازی‌های نسل خود من و نسل بعد از من به‌کلی ترک برداشته بود و می‌دیدی که دارد می‌رود. این را چه‌جور می‌دیدم و اگر قصه‌ی «مد و مه» را بخوانی و برسی به آن‌جا که گوینده‌ی قصه ناگهان می‌افتد به یک «تک‌گویی» می‌بینی. به هر حال رفتم اما دیدم حالا که دارم برای عروسی دخترم برمی‌گردم باید کاری کنم. یک سالی ماندم و خواستم به‌زور کتاب‌های فکری درآوردن کاری کنم. باز دیدم نمی‌شود. رفتم که بمانم دوباره، باز دیدم نمی‌شود و باید برگشت و عین مطلب را گفت. سال ۱۳۵۰ آمدم که با فیلم حرف بزنم. اسرار گنج... را شروع کردم. به هیچ‌کس نگفتم چه می‌خواهم بگویم. قصدم ساختن فیلم به عنوان فیلم خوب ساختن نبود. از همه‌ی امکانات صرف‌نظر کردم و حتى قرض کردم که می‌دانستم برگشت ندارد. قمار کردم که یا حرفم را که می‌زنم می‌شود درآورد یا اگر نه دست‌کم می‌ماند و آنالیز اجتماعی و کاراکترهای گوناگون روزگار را که در این کلکسیون می‌گذارم به صورت باز کردن گره از صدای خودم و گذاشتن یادگار نه از یک وضع سطحی یا حرف‌های سطحی بلکه با نشان دادن همه‌ی وضع و عمق وضع در یک آینه‌ی دق انجام داده شده سپرده می‌شود برای روزی روزگاری. تجربه‌ی فوق‌العاده‌یی بود. پرویز صیاد از همان اول پی برده بود که چه می‌کنم و نه فقط حتی به من بروز نداد بلکه آمد گفت من در این کار دویست هزار تومان سرمایه می‌گذارم و می‌دانم که از میان می‌رود اما می‌خواهم در این امر شریک باشم. چه می‌گفتم؟ این همان پرویز صیادی است که بهش فحش می‌دادند در نشریه‌های «پرتِ پستِ پنج‌ریالی»، و نمایش فوق‌العاده‌ی «فال‌گوش» او را دستگاه فستیوال شیراز قبول نکرد نشان بدهد، و او خودش به خرج خودش آن را مقارن همان فستیوال برد شیراز و نشان داد. این یکی از برجسته‌ترین کارهای شعری آن روزگار و یکی از برجسته‌ترین دو یا سه نمایش در تاریخ تئاتر ایران بود.
دیگر بازیکن‌ها همین‌طور، حتی یکی‌شان تقریبا به طور یقین می‌گفتند در دستگاه سازمان امنیت است اما هرگز از ساخته شدن فیلم و معنی آن که در فریادهای گفته‌های خود آن کاراکتر روشن می‌شد به هیچ‌کس خبری نداد. اما البته فیلم را خود امیرعباس سانسور کرد چون خودش را روی پرده دیده بود، و شبی که آن را در یکی از کاخ‌ها دیده بود داد زده بود این را چرا گذاشته‌اند دربیاید، کسی که اسم مجید زینل‌پور از اسم او گرفته شده بود و در آن نمایش حضور داشته است گفته بود «وقتی که می‌گذارند کمونیست‌ها نفس بکشند این‌طور می‌شود.» و بعد به امیرعباس گفته بود «مگر این آقا همان نیست که می‌خواستید وزیر فرهنگش کنید و قبول نکرد؟» خوشبختانه قبلا ما را حبس کرده بودند و تا این بار خواستند دوباره ما را بگیرند تشریف آوردیم به این مهاجرت بی‌دلیل. حالا تو که در حاشیه حوادث نشسته بودی از کدام از این اوضاع خبر داشتی؟

منبع: کتاب نامه به سیمین، ابراهیم گلستان، نشر بازتاب‌نگار، ۱۳۹۶


#ابراهیم_گلستان
#سیمین_دانشور

@peyrang_dastan
‍ ‍‍ ‍‍ ‍‍ ‍‍ .
#پرونده
یادکرد سیمین دانشور در سالگرد تولدش

«گروه ادبی پیرنگ» به مناسبت سالگرد تولد سیمین دانشور، پرونده‌ای در یادکرد ایشان تدارک دیده است. از طریق لینک‌های زیر می‌توانید به مطالب این پرونده که پیش از این در کانال پیرنگ منتشر شده است، دسترسی پیدا کنید.

درباره‌ی نویسنده:
ماهیت زن از غیاب به حضور در آثار سیمین دانشور

https://t.me/peyrang_dastan/101


برشی از مقاله‌ی «سیمین دانشور: شهرزادی پسامدرن» از حسین پاینده

https://t.me/peyrang_dastan/146

یادداشت بر داستان کوتاه «مردی که برنگشت»

https://t.me/peyrang_dastan/147

برشی از صحبت‌های هوشنگ گلشیری و حسین پاینده درباره‌ی سیمین دانشور و اهمیت جایگاه او در ادبیات ایران

https://t.me/peyrang_dastan/157

سووشون: عبور از «عیال» و رسیدن به سیمین دانشور

https://t.me/peyrang_dastan/160



سخنرانی سیمین دانشور در برنامه‌ی «شب‌های شعر گوته» سال ۱۳۵۶

https://t.me/peyrang_dastan/161


@peyrang_dastan
#سیمین_دانشور
‍ ‍‍ .
#درباره_نویسنده


سووشون: عبور از «عیال» و رسیدن به سیمین دانشور

#عطیه_رادمنش_احسنی

«سووشون به ‌حق یک رمان معاصر است... چون ثبت تجربه‌ی صادقانه و درونی یک دوره‌ی تاریخی است از منظری بدیع برای ما، منظر یک زن معمولی؛ و نه سرهم‌بندی، جعل و تحریف واقعیت‌های تاریخی برای بزرگ نمودن منیت‌های حقیر ما.»*
سووشون اثری‌ست کامل در ژانر رمان، که خالقش را به جایگاه «سیمین دانشور» در ادبیات معاصر فارسی رساند.

دانشور اکنون جایگاه رفیعی در ادبیات ما دارد. برای تبدیل شدن ولی به سیمین دانشور، او باید از سایه‌ی شوهری عبور می‌کرد که نامش شهرتی بود در ادبیات داستانی. شوهری که او را «عیالم سیمین» خطاب می‌کرد و خودش را «مرد خانه» آن‌طور که در سنگی بر گوری آورده است، و هم «منِ» ادبیات بود. بر کسی پوشیده نیست مرکزیتی که آل احمد در حشرونشر ادبی‌اش داشت. نفوذش و مریدانی که در حلقه داشت. او جلالِ روشنفکران بسیاری بود.
چاپ سووشون مصادف شد با مرگ آل احمد، که حتا شاید سایه‌اش به واسطه‌ی مرگ و ورود به عالم اسطوره، سنگین‌تر هم شد. و به کلام هوشنگ گلشیری چه بسا «ایستادگی» دشوارتر هم می‌نمود.
رمان در تابستان ۱۳۴۸ به چاپ رسید. و با در نظر گرفتن عدم اقبال منتقدان حرفه‌ای به غیر از چند نقد، مورد اقبال عام خوانندگان قرار گرفت. آن‌طور که به اعتباری سووشون از پرفروش‌ترین و پرتیراژترین رمان‌های فارسی‌ست. کتاب جدال نقش با نقاش به همت هوشنگ گلشیری در سال ۱۳۷۶، اولین توجه جامع بر روی رمان سووشون بود. سایه‌ی جلال ولی بود همچنان و هست کمی کمرنگ‌تر هنوز. شخصیت‌های داستانی سیمین دانشور اگر از آزادی مدنی حرف زدند، شدند مقلدان تفکر آل احمدی که بنا به شرایط یا مورد لعن قرار گرفتند و یا تعریف. یعنی شخصیت‌ها به‌صورت مستقل به عنوان شخصیت‌های داستانی در زمانه‌ی خودشان کمتر مورد بررسی قرار گرفتند. حتا گلشیری نیز در قرائت خود از سووشون شخصیت یوسف را برگرفته از جلال می‌داند و می‌نویسد: «و شخصیت یوسف که ته‌رنگی از آل احمد داشت؛ و نیز تقابل با استعمار در جلوه‌ی حضور متفقین به‌خصوص انگلستان در جنوب، و بالاخره پایان رمان که انگار تجسم چشم‌اندازی بود که آل احمد به امید برآمدنش قلم می‌زد؛ یعنی یکی شدن جریان سنت و جریان روشنفکریِ به سنت گراینده‌ی زمانه...»
سووشون جدا از فضای آشنای دهه‌ی خود و حذف شخصیت نویسنده، رمانی‌ست کامل با پیرنگی دقیق. کشمکش اولیه‌ی بیرونی بین یوسف و نیروهای اشغالگر و کشمکش ثانوی بین یوسف و زمین‌داران و در سوی دیگر کشمکش درونی زری که با زاویه‌ی دوربین ذهنیت مرکزی به خوبی نمایان شده است، نشان‌دهنده‌ی آن است که سووشون معماری بسیار دقیقی دارد. و زیبایی‌شناختی هنرمندانه‌ای که در شخصیت‌پردازی‌های رمان نیز به خوبی دیده می‌شود، مخاطب را با خود همراه می‌کند.

پس از کتاب جدال نقش با نقاش، مقاله‌ی «سیمین دانشور: شهرزاد پسامدرن» به قلم حسین پاینده که در سال ۱۳۸۱ منتشر شد، نقش مهمی در مطالعه‌ی جامعه‌ی ادبی و تحلیل آثار دانشور از منظر نقد ادبی مدرن داشت و بازشناساندنِ سیمین دانشور به عنوان یک نویسنده‌، جدا از سایه‌ی پررنگ جلال آل احمد.
زندگیِ دانشور آن‌چنان بر روی داستان‌هایش سایه انداخته است که برای تفکیک نویسنده از اثر، نیاز به قرائت‌های متفاوت از آثار اوست. و همچنین شناخت نظریه‌های نقد ادبی مدرن و پسامدرن برای تحلیل و بررسی لایه‌ها و ساختار داستان.
سووشون خارج از بحث‌های نقادانه، هویت مستقل سیمین دانشور است و رهایی از شهرتِ «مرد خانه»‌. هویتی که در زمان لایه به‌ لایه «عیال» را زدوده و «سیمین دانشور» را ساخته است.

#سیمین_دانشور

*هوشنگ گلشیری، جدال نقش با نقاش، نیلوفر، چاپ دوم

@peyrang_dastan

تصویر: قتل سیاوش، مکتب شیراز، قرن هشتم ه.ق
‍ ‍‍ ‍‍ ‍‍ .
#مصاحبه
#برشی_از_کتاب


یک نویسنده: سیمین دانشور

«نبودن سیمین دانشور در ادبیات داستانی ما همان‌قدر خسران می‌داشت که نبودن فروغ فرخزاد در شعر معاصر ایران. دانشور آن نویسنده‌ای است که نگاه زنانه به جهان را وارد ادبیات داستانی ما کرد. دست‌کم تا آن زمانی که دانشور شروع به نوشتن داستان‌های کوتاه و اولین رمانش سووشون کرد، هیچ صدای زنانه‌ای در عرصه‌ی داستان‌نویسی ما شنیده نشده بود و به عبارتی ادبیات داستانی ما تحت سیطره‌ی تک‌صداهای مردانه قرار داشت...
زاویه‌ی دید در این رمان سوم‌شخص است، اما راوی بیشتر بر ذهن شخصیت اصلی زن (زری) متمرکز می‌شود. توصیف همه‌ی رویدادها و صحنه‌ها را از زبان راوی می‌شنویم، ولی بسیاری از رویدادها و صحنه‌ها از چشم زری دیده می‌شوند. این‌جا نه تباین، بلکه تفاوتی هست بین «صدا» و «نگاه». این همان تکنیکی است که هنری جیمز آن را «ذهنیت مرکزی» می‌نامید. دانشور با ظرافت تمام این امکان را برای خواننده‌ی مذکر ایجاد می‌کند که بتواند جهان را موقتاً (در خلال خواندن این رمان) زنانه ببیند. این کار افق دید مردان را باز می‌کند و از محدودیت‌های جنسیتی فراتر می‌برد... به اعتقاد من، این دقیقاً همان کاری است که فروغ فرخزاد با وارد کردن صدای زنانه به شعر معاصر ایران انجام داد. به علت دیرینگیِ اشعار غنایی در ادبیات فارسی، شعر عاشقانه در ادبیات ما نمونه‌های بسیار زیادی دارد، اما تجربه کردن زنانه‌ی عشق، در شعر ایرانیِ معاصر، با خواندن اشعار فرخزاد میسّر شد. او بود که با صدای یک «من» که از زن بودنِ خود شرمسار نیست، از عشق سخن گفت. به همین قیاس، دانشور نیز پرچمدار نگاه زنانه در ادبیات داستانی ما است.»*
«سووشون (به فتح سین) کتاب سوم دانشور که قبلا نوشته شده بود تنها دو ماهی پیش از مرگ جلال آل احمد (شهریور ۱۳۴۸) و در تیر ماه منتشر شد. از آن زمان تا کنون چهار نقد درباره‌ی این کتاب نوشته شده: مهین بهرامی در سخن، هزارخانی در فردوسی، آزاد در زن روز، هاشمی‌نژاد در آیندگان. می‌بینیم که از منتقدان و نیز قلمزن‌های حرفه‌ای در این دوره که همه‌ی مجلات عرصه‌ی تاخت و تازشان بود خبری نیست، چرا که سایه همچنان سنگینی می‌کرد و حتی بیشتر از پیش. در ثانی آنها آن «عیال» را به ازای این «معیل» دیده بودند و اکنون دیگر آن معیل آل احمدی بود که نام و آثارش پرچم مبارزه‌ای پنهان و آشکار بود. به همین دلایل گرچه پس از ۱۳۴۸ خانه‌ی سیمین دانشور مرکز بسیاری از نشست و برخاست‌های روشنفکران بود، اما او برای همه همچنان بیوه‌ی سیاهپوش جلال بود. مهمتر آنکه در آن روزگار آدم‌ها بیشتر به ازای جنجال‌های قلمی‌شان مطرح بودند، یا حتی بگیر و ببندهای سیاسی، و دانشور نه اهل قلمزنی‌های هفتگی بود و نه بگیر و ببندهایی که دامنگیر دیگران می‌شد، که در مورد اخیر انگار زری سووشون از زبان او می‌گفت: «من که گفتم، صدبار بگویم؟ تو بطور ترسناکی صریح هستی و این صراحت تو... باز ته دلم می‌دانم که خطر دارد، اگر من بخواهم ایستادگی کنم، اول از همه باید جلو تو بایستم آنوقت چه جنگ اعصابی راه می‌افتد. می‌خواهی باز هم حرف راست بشنوی؟... پس بشنو، تو شجاعت مرا از من گرفته‌ای... آنقدر با تو مدارا کرده‌ام که مدارا عادتم شده است.»**

#سیمین_دانشور

*حسین پاینده، مصاحبه با اندیشه پویا، ۱۳۹۲
**هوشنگ گلشیری، جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور، انتشارات نیلوفر،۱۳۷۶
@peyrang_dastan
‍ ‍‍ ‍‍ .
#یادداشت بر داستان
مردی که برنگشت
سیمین دانشور

#عطیه_رادمنش_احسنی

مردی که برنگشت نوشته‌ی سیمین دانشور، قصه‌ی زنی‌ست به نام محترم. زنی مستاصل. این داستان در کتاب شهری چون بهشت در سال ۱۳۴۰ به چاپ رسید. او «دختر بی سروپای مشدی اصغر پینه‌دوز» است که شوهرش ابراهیم، به خانه برنگشته. شب اول را با دلهره تاب آورده و حالا در زمان دو روزه‌ی خطیِ داستان، به دنبال ابراهیم می‌گردد. آشوب محترم برای گم شدن شوهرش و جست‌وجوی او، صرفا جنبه‌ی عاطفی ندارد. داستان از همان ابتدا ترس‌های محترم را از بی‌پولی نشان می‌دهد. او مدام مقدار پولی را که پشت قاب شمایل امام علی دارد و پول قلک بچه‌ها که ابراهیم سپرده مبادا به او دست بزند را مرور می‌کند. اگر صاحب‌خانه بفهمد که مرد رفته است، جل‌ و پلاس محترم را در کوچه می‌ریزد.

داستان شامل سه بخش مرکزی است که بخش اول خود شامل دو زیرمجموعه‌ی روایتی می‌شود. از لحاظ روایی، این داستان بدعت‌گذاری نوینی در داستان کوتاه ایرانی‌ست. در بخش اول، با داستانی مدرن روبه‌رو هستیم با پیرنگی ساده و همراه شدن با درونیات شخصیت اصلی با زاویه دید ذهنیت مرکزی. خواننده با محترم در گرمای تابستان عرق می‌ریزد و به دنبال مرد است. دانشور با آوردن صناعات ادبی مختلف و ساختاری غیر واقع‌گرایانه، مخاطب را به تامل وامی‌دارد. برای مثال یک جمله به عنوان موتیف از زبان محترم بارها شنیده می‌شود: «اصلا زن جماعت کم‌عقل است. کاش خدا زن جماعت را اصلا خلق نکرده بود.» هنر دانشور در این است که بر خلاف داستان‌های رئالیستی که می‌کوشند دنیای داستان‌شان همچون دنیای واقعی جلوه کند، او فاصله‌ای زیباشناختی بین شخصیت اصلی و خواننده ایجاد می‌کند، که در عین ایجاد همدلی با محترم، خواننده را به نگرشی انتقادآمیز درباره‌ی او سوق می‌دهد. ناآگاهی او و همچنین حمایت شخصیت اصلی با به زبان آوردن جمله‌ی ذکر شده از موقعیت فرهنگی‌ای که زندگی هر زنی را چنین لرزان می‌کند، دیگر نه تالم که بیشتر رقت‌انگیز است.
بخش اول، خود یک داستان مدرن موفق است با شخصیت‌پردازی کامل و پایانی باز. ولی دانشور داستان را ادامه می‌دهد. این همان نکته‌ای‌ست که این داستان را چه در زمان خودش و چه پس از گذشت نزدیک به شصت سال حائز اهمیت می‌کند.
در بخش دوم نویسنده‌ی داستان مداخله می کند. و زاویه‌دید از ذهنیت مرکزی به «روایت‌گری برون‌رویداد» تغییر می‌کند و نظم داستان مدرن، که در آن نویسنده آفریدگار جهان داستانی‌ست را برهم می‌زند. در این بخش داستانی که می‌توانست تمام شده باشد، وارد ساختار فراداستان می‌شود. حالا نویسنده خواننده را وارد بخشی از فرایند داستان می‌کند و از او یاری می‌خواهد. با لحنی که کم از استیصال شخصیت اصلی داستان ندارد. او به عنوان نویسنده، نقش خداگونه‌ی خود را درهم می‌شکند و اعلام ناتوانی می‌کند. دانشور با این تمهید، پیچیدگی و عدم قطعیت زندگی را به تصویر می‌کشد. و فرهنگ مردسالارانه‌‌ی زمانه‌ی خود را توامان با ناآگاهی طبقه‌ای چون محترم به چالش می‌کشد. از زبان نویسنده می‌خوانیم: «از اول که این قصه را نوشتم نمی‌دانستم خودم را توی چه هچلی می اندازم... خب، زنکه‌ی بیچاره را دم دکان نان‌سنگکی بدون یک شاهی پول با دو بچه ول کنم و بروم؟... خیال خودم هم ناراحت است.» او ما را سهمی از این بازی به حساب می‌آورد. بازی‌ای که بر خلاف روش‌های پیشین داستان‌نویسی، از مخاطب می‌خواهد راه تخیل قواعد جهان غیر واقعی را بپذیرد و در آن مشارکت کند.

در بخش سوم و انتهایی داستان، روایت با ذهنیت مرکزی و از همان‌جا که در بخش اول رها شده بود، ادامه پیدا می‌کند. و با جمله‌ای که خود می‌تواند شامل قرائت‌های متفاوتی از این داستان شود، پایان می‌گیرد: «آخر سر لبش را گذاشت روی شمشیر علی.»
جمله‌ای که هم نقب می‌زند به فرهنگی بومی و هم استیصال محترم‌هایی که رهایی را نه در آگاهی که در پناه می‌جویند. تن دادن شخصیت داستان به ضربه‌های شلاق توسط مرد و هیچ نگفتن او و بوسه‌ی شکر بر شمشیری که نماد عدل است، خود پرسش‌های زیادی را به دنبال دارد. محترم از شمشیر علی چه می‌خواهد؟ قدردان بازگشت مرد است به واسطه‌ی توسل‌اش به امام اول؟ و یا عاقبت مرد و سرنوشت خودش را واگذار کرده است به عدلِ شمشیر علی؟
داستان مردی که برنگشت داستانی‌ست فرازمانی هم از لحاظ وارد کردن مولفه‌های پست مدرن و هم برای مفهومی که در لایه‌ی پنهان پیرنگ خود دارد. تامل خواننده از وضعیت روایت شده و نه سیاه‌نمایی واقع‌گرایانه جهت دلسوزی و بعد فراموشی.

#سیمین_دانشور
#شهری_چون_بهشت
#انتشارات_خوارزمی

منبع: داستان کوتاه در ایران، حسین پاینده، انتشارات نیلوفر
@peyrang_dastan

Painting: Egon Schiele, Tulln, 1890
‍ ‍‍ ‍‍ ‍‍ ‍‍ .
#برشی_از_کتاب

سیمین دانشور؛ شهرزادی پسامدرن
حسین پاینده



... مایه‌ی تاسف است که دانشور، به رغم جایگاه رفیعی که در ادبیات مدرن ما دارد، هنوز آنچنان موضوع قرائت‌های نقادانه قرار نگرفته است. فقدان سنت نقد آکادمیک و مبتنی بر نظریه، البته عارضه‌ی عمومیِ مطالعات ادبی در کشور ما است؛ اما می‌توان استدلال کرد که این موضوع در مورد دانشور پیچیدگی‌های ناپیدایی هم دارد که به فرهنگ جامعه‌ی مردسالار مربوط می‌شود. طی یک دهه‌ی اخیر کتاب‌های متعددی در بررسی و نقد آثار هدایت منتشر شده‌اند؛ این در حالی است که غیر از کتاب گلشیری و مقالات ادواری و پراکنده، هنوز جای کارهای نقادانه‌ی بسیار بیشتر درباره‌ی آثار دانشور خالی است. به نظر می‌رسد یک دلیل عمده‌ی این وضعیت، جنسیت دانشور باشد. همان‌گونه که دوبوار در کتاب جنس دوم، استدلال می‌کند، زن در جامعه‌ی مردسالار «دیگری» محسوب می‌شود. به عبارتی، بر خلاف مرد که واجد نفسی قائم به ذات تلقی می‌شود، زن فقط در تباین با مرد تعریف‌پذیر است. این فقدان هویت مستقل ــ که تبلور مکررش در زندگیِ عمومی هر زنی، مورد خطاب قرار گرفتن با نام خانوادگیِ شوهر است ــ در مورد دانشور به خصوص با گره خوردن هویت او با همسرش (جلال آل‌احمد) و در واقع با قرار گرفتن هویت دانشور تحت شعاع شهرت آل‌احمد خود را نشان می‌دهد. اغلب هنگام صحبت از دانشور و آثارش، بلافاصله اضافه می‌شود که او همسر آل‌احمد است. سایه‌ی آل‌احمد، حتی پس از فوت او، همچنان نه فقط بر خود دانشور (هویت او به منزله‌ی یک زن) بلکه همچنین بر آثار دانشور (نوشته‌های او به منزله‌ی یک داستان‌نویس و نیز محقق زیبایی‌شناسی) سنگینی می‌کند... از همین منظر، کاملا بامعنا و قابل درک است که دانشور در مقالاتی که در دهه‌ی 1320 برای رادیو تهران و روزنامه‌ی ایران می‌نوشت، نام مستعار «شیرازی بی نام» (و نه حتی «شیرازی گمنام») را برای خود برگزیده بود: بی‌نام بودن دانشور، حقیقتی که هر چند با جایگاه او در ادبیات مدرن فارسی همخوانی ندارد، گویا معضلی است که فقط یک زن نویسنده (و نه یک مرد نویسنده) ممکن است به آن دچار شود.

#سیمین_دانشور

کتاب #گفتمان_نقد
#حسین_پاینده
#انتشارات_نیلوفر

@peyrang_dastan
‍ ‍‍ .
#درباره_نویسنده

ماهیت زن از غیاب به حضور در آثار سیمین دانشور

#عطیه_رادمنش_احسنی

در رمان جزیره‌ی سرگردانی، یکی از شخصیت‌ها به نام سیمین دانشور به دیگری می‌گوید: «من جلال آل‌ احمد نیستم، هر کس بسته به نهاد و فطرت خویش عمل می‌کند.»*
سیمین دانشور با نام‌گذاری یک شخصیت به نام خود و کمابیش با مشخصات فردی خودش، دور باطلی می‌آفریند که ورای ساختار پسامدرنِ رمان، قابل تأمل است. در جای دیگری از همین رمان، دانشورِ قصه، دیالوگی دارد با هستی (شخصیت اصلی رمان)؛ در آنجا هستی از دانشورِ قصه انتقاد می‌کند. ولی این ‌بار دانشورِ نویسنده، پاسخ‌گوی هستی‌ست. او متحیر است که چگونه شخصیتی که مخلوق اوست، حالا خود را مستقل یافته و در مقابلِ آفریننده (خالق) ایستاده است. با چنین فاصله‌گذاری در متن است که خواننده را وارد چرخه‌ی سردرگمی می‌کند. سردرگمیِ دنیای پسامدرن، که در ساختاری منطقی نمی‌گنجد. سیمین دانشور با اتکا به چنین تعریفی‌ست که سردرگمی زن در جامعه را روایت می‌کند. فقط زنان داستان‌های او نیستند که مستأصل دور باطلی را می‌آفرینند، نویسنده نیز گاهی با آنها همراه می‌شود، زمان روایت را قطع می‌کند و با ما سخن می‌گوید.
بازی خالق اثر با مخاطب، از مولفه‌های ادبیات پسامدرن است.
سیمین دانشور که از پیشگامان پسامدرنیسم در ایران شناخته می‌شود، به خوبی شرایط بازی را می‌داند. در داستان کوتاه «مردی که برنگشت»، جایی که محترم سرگردان و مستأصل از پیدا کردن مردش است، نویسنده داستان را قطع می‌کند و بازی را با مخاطب شروع می‌کند. بازی‌ای که در آن باید سرنوشت محترم و دو بچه‌اش در داستان (جامعه) رقم بخورد. خواننده با وجود احساس همدلی با محترم و تألم‌انگیز بودن وجودش، نگرشی انتقادآمیز نیز به او دارد. نویسنده فاصله‌ای زیبایی‌شناختی بین خواننده و شخصیت اصلی ایجاد می‌کند تا خواننده بتواند به راحتی محترم را نه به عنوان یک زنِ قربانی، که به عنوان یک زن واقعی در جامعه‌ای مردسالار بازنگری کند و به واسطه‌ی چنین بازیِ پسامدرنی، خواننده را به طرح پرسش‌هایی دوجانبه بکشاند. از یک‌ سو جامعه‌ی مردسالار را به چالش می‌کشد و از سویی دیگر ناآگاهی زنان، پذیرفتن و تسلیمِ چنین تفکری شدن را. آن‌گونه که در انتهای داستان هنگامی که مرد گمشده توسط دخالت نویسنده به داستان (بازی) برگردانده می‌شود و کمربند به روی محترم می‌کشد، محترم اعتراضی نمی‌کند و داستان با این جمله تمام می‌شود: «و محترم هیچ نگفت.»*

دانشور اولین زن رمان‌نویس ایرانی‌ست. او می‌کوشد تا روایتگر ماهیت زن در جامعه‌ای مردسالار باشد. زاویه‌ی دید در اغلب آثار دانشور ذهنیت مرکزی است. گویی این درونیات ذهنِ شخصیت‌هاست (زنان داستان) که با ما سخن می‌گویند. پس از انتقال زن در متون کهن از نقش‌های دلیر و زیرک و معشوقه‌های فریبنده به زنان قربانی و مغلوب، چه اثیری و چه لکاته، سیمین دانشور نخستین زن نثرنویسی بود که به زن نقشی واقعی و در عین حال درونی با لایه‌های تفکری بخشید. دکتر آذر نفیسی در مقاله‌ای اشاره می‌کند که زنان در متون کهن بخشی از یک مکاشفه هستند که اغلب همپای مردان در جهان قصه قدم برمی‌دارند. به مرور این تصویر در ادبیات مدرن ساخته‌ی ذهن مردِ داستان‌نویس می‌شود. تصویری که با تلاش برای واقعی بودن، واقعی نیست.

می‌توان گفت سیمین دانشور زنِ واقعی را بدون هیاهو بازمی‌آفریند. او زنی را خلق می‌کند که در پستوی ذهن زنان و جامعه جا مانده است و یا خسته از بازی دست کشیده است. دانشور با چنین آشنازدایی با ذهن خواننده، تصویری از ماهیت درونی خود، به عنوان زنی خالق تصویر می‌کند. او زن را از یک غایب مرعوب، حیله‌گر و «دیگری»* به یک حضور تبدیل می‌کند. حضوری که می‌گوید: «من جلال آل احمد نیستم.»

این حضور میراثی‌ست که برای نویسندگان و خوانندگان زن پس از خود به جا می‌گذارد. سیمین دانشور با فروش شمارگان ۲۲۰۰۰ نسخه در چاپ هفتم سووشون در سال ۱۳۵۶، بعد از هدایت پرفروش‌ترین نویسنده‌ی ایرانی‌ بود. حضور او به عنوان نویسنده‌ای قائم به ذات در ادبیات ایران قطعی است. ولی غیاب او در جامعه‌ی مردسالار از نگاه نگارنده قابل تأمل است. غیابی که راهگشای حضور زنانِ داستان‌نویسِ نسل سوم و چهارم در ادبیات داستانی‌ست.

#سیمین_دانشور

*جزیره سرگردانی، سیمین دانشور، چاپ اول ۱۳۷۲، انتشارات خوارزمی
*داستان مردی که برنگشت از کتاب شهری چون بهشت، چاپ اول ۱۳۴۰، انتشارات خوارزمی
* اشاره به کتاب جنس دوم، سیمون دوبوار

منابع:
مقاله‌ی سیمین دانشور؛ شهرزادی پسامدرن، حسین پاینده، فصل‌نامه متن پژوهی ادبی، دوره‌ی ششم
مقاله‌ی زن در ادبیات فارسی، آذر نفیسی، مترجم فیروزه مهاجر

@peyrang_dastan

نقاشی اثر مهدی احمدی