.
#برشی_از_کتابسیمین دانشور؛ شهرزادی پسامدرن
حسین پاینده
... مایهی تاسف است که دانشور، به رغم جایگاه رفیعی که در ادبیات مدرن ما دارد، هنوز آنچنان موضوع قرائتهای نقادانه قرار نگرفته است. فقدان سنت
نقد آکادمیک و مبتنی بر نظریه، البته عارضهی عمومیِ مطالعات ادبی در کشور ما است؛ اما میتوان استدلال کرد که این موضوع در مورد دانشور پیچیدگیهای ناپیدایی هم دارد که به فرهنگ جامعهی مردسالار مربوط میشود. طی یک دههی اخیر کتابهای متعددی در بررسی و
نقد آثار هدایت منتشر شدهاند؛ این در حالی است که غیر از کتاب گلشیری و مقالات ادواری و پراکنده، هنوز جای کارهای نقادانهی بسیار بیشتر دربارهی آثار دانشور خالی است. به نظر میرسد یک دلیل عمدهی این وضعیت، جنسیت دانشور باشد. همانگونه که دوبوار در کتاب جنس دوم، استدلال میکند، زن در جامعهی مردسالار «دیگری» محسوب میشود. به عبارتی، بر خلاف مرد که واجد نفسی قائم به ذات تلقی میشود، زن فقط در تباین با مرد تعریفپذیر است. این فقدان هویت مستقل ــ که تبلور مکررش در زندگیِ عمومی هر زنی، مورد خطاب قرار گرفتن با نام خانوادگیِ شوهر است ــ در مورد دانشور به خصوص با گره خوردن هویت او با همسرش (جلال آلاحمد) و در واقع با قرار گرفتن هویت دانشور تحت شعاع شهرت آلاحمد خود را نشان میدهد. اغلب هنگام صحبت از دانشور و آثارش، بلافاصله اضافه میشود که او همسر آلاحمد است. سایهی آلاحمد، حتی پس از فوت او، همچنان نه فقط بر خود دانشور (هویت او به منزلهی یک زن) بلکه همچنین بر آثار دانشور (نوشتههای او به منزلهی یک داستاننویس و نیز محقق زیباییشناسی) سنگینی میکند... از همین منظر، کاملا بامعنا و قابل درک است که دانشور در مقالاتی که در دههی 1320 برای رادیو تهران و روزنامهی ایران مینوشت، نام مستعار «شیرازی بی نام» (و نه حتی «شیرازی گمنام») را برای خود برگزیده بود: بینام بودن دانشور، حقیقتی که هر چند با جایگاه او در ادبیات مدرن فارسی همخوانی ندارد، گویا معضلی است که فقط یک زن نویسنده (و نه یک مرد نویسنده) ممکن است به آن دچار شود.
#سیمین_دانشورکتاب
#گفتمان_نقد#حسین_پاینده#انتشارات_نیلوفر@peyrang_dastan