ساده بود گویا خیال عشق!؟ پیراهنی بی نقش ، بی چاک برتن کردی تار و پودش بافته نیشخندت مینایی مجزوب به سکر بود نخ نمایش را هم به کس نخواهم داد تو بخند تو بخنده دوام باش! من به عشقت مسر خوش بدان تک مانده در قایق را دریا زدگی محال دو را دور هرم محال عشق به جان خریدار است این دیوانه وش ابد عاشق بودنت من در آن تمسخر لذت ایام پسین گاهواره مهری را یافتم که تو تا ابد لذتش را نخواهی چشید قلبی در سینه دارم گرچه سری به تزویر در خاطر با خود دارد اما مدام بوسه میزنم بر لحظه آن تصویر ...م.ن درگرداب مخوف عشق هیچ کس آنی نیست که منم #عصر_نیک_دل_بی_حسرت_دیدار
بازی روزگار که جز این نیست پر نور منیر می تابد درمیان عمود وا می ریزد گرما گرم مهر بر معشوق بی گریز از حقیقتی مشکوک صبحی با طراوت دیدار ظهر ی با جنب و جوش همت واریز عشق جرعه جرعه برتن تب دار و تودیع ای غمناک غروب عشق بازی زمین و آفتاب ضابطه مقرر به حتم امان از تو که در غروبی غمناک پسین دشنه ای که بر سینه نهادی جا گذاشتی تپنده ای را که ملزم بر طراوت مهر ،جنب و جوش تکمیل قاموس عشق جست و جور همهمه دوستت دارم بود تا ابد بودن هست ...م.ن
گمان میبرم دلم که میخندد صدایش غریو بلندیس به انعکاس رخسار تو براستی همه به کنار ابروانت همچون کمانیست آذین به لبخند که نشانه میگیرد پاشنه آشیل قلب عاشقم را فرادی امروز که آفتاب به زمین سلام کرد خواهم خواست شبنمی را درون چشمانت زنده نگه دارد منیر چشمم به خوانش عشق ابد بودن...م.ن
همچو مستا نه گلی بر آغوش سحر بهانه می جورم تا تذکره بنویسم تمام تورا شایبه بر یقین ، میراث حرف بیدار دل است بگویم به روشنی ؟ خنجر کشیده نگاهت! بی مروت این دل است نه (تندیسی از آب و گل است )...م.ن #منوچهر_افتخارزاده