گاه و بی گاه به دل نوید آمدن می دهم
تا آرام گیرم، آغوش گرم زندگی را
دستی که گویا به آتش عشق متصل
در بر می گیرد
تمامی سردی زیست را
در واپیچ خم نگاهت اطراق می کنم
ای تو تمامی سایه حسرت دلدادگی
کمی برایم واریز کلام مهر کن
همان هایی که از نخستین برده گی بر دنیا
باورش را نداشتم
سرخی حیاط بر آینه منیر عظیم ماندگار
دل بی قرار
شایسته بر احساس پاک
من همان مسافر یک شبه
تشنه و عاشقی که مدام معنی می کند واژه بودن را
بر پینه های دلداگی
تو بر من بی تاب ترین را آفریدی
که هر صبح و شام بر آوار هایش
آواز حرمت، کلام افسون را گشتم
تا همچون ماکیان مهاجر
هزار افسانه بنویسم بر هم پای نبودن هایت
به نگارش در آورم
تا چندان از پسین بال پرواز سوی تو
بنویسند چیره دستان رد آفتاب مغربی را
که غروبی نیست و مدامش قیل و قال عشق
بر فراز چوبه دار طنابی را گردن نهادم
و آفاقی دیگر تولد دوستت دارم
وجد جانی دگر است
تا هیمه ای دیگر را پا فشاری کنم
چندان که از آتشی به نام عشق
واژه زرکوبی یابم برای پرستشت
سریز بر قربانی های دیروز
ها گردد
که در بر می گیرد
تمامی سردی زیست را
در واپیچ خم نگاهت اطراق می کنم
ای تو تمامی سایه حسرت دلدادگی
کمی برایم واریز کلام مهر کن
همان هایی که از نخستین بردگی بر دنیا
باورش را نداشتم
سرخی حیاط آینه منیر عظیم ماندگار
دل بی قرار
شایسته بر احساس پاک
من همان مسافر یک شبه
تشنه و عاشقی که مدام معنی میکند واژه بودن را
بر پینه های دل دادگی
تو بر من بی تاب ترین را آفریدی
که هر صبح و شام بر آوار هایش
آواز حرمت رگبار را می خوانم
به همان کلام افسون گشتم
تا همچون ماکیان مهاجر
هزار افسانه هم پای نبودن هایت
به نگارش در آورم
تا چندان از پیسین بال پرواز سوی تو
بنویسند چیره دستان رد آفتاب مغربی را
که غروبی نیست و مدامش قیل و قال عشق
بر فراز چوبه دار طنابی را گردن نهادم
و آفاقی دیگر تولد دوستت دارم
وجد جانی دگر است
تا هیمه ای دیگر پا فشاری کنم
چندان که از آتشی به نام عشق
واژه زرکوبی یابم برای پرستشت
سر ریز بر قربانی دیروز
ها گردد
تا من در آینه خانه تنهایی منیر رخسار تو را ببینم
و این تکرار مکرر دوستت دارم هاست
دوستت دارم دوستت دارم ...م.ن
#منوچهرـافتخارزاده #دلچسب_ترين_لحظه_ها_پیش_رویتان@loverScarecrow2باورت باشد یا که نه ابد بودنم حریص عشقت خواهم ماند