تو دل آزار نبودی چگونه آزردی دل همگان
ای تو جان بابا پارسای ما رشید مهربان ما
گره از کار خود گشودی زدی گره بر کار همگان
ترک هستی گفتی حسرت شمیمت بر ما
نو بهارت دادی بر باد غمگساری همگان
مانده مادر مات و حیران بی باور وهمه ما
این چه کاریست که بی تعبیر نزد همگان
حیف و صد حیف که پر پر شدی رفتی از بر ما
تو که گل صد پری بودی در سینه و قلب همگان...م.ن
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
تو دل از دنیا بریدی و، بیازردی جهان
جانِ بابا، پارسای ما، عزیزِ مهربان
باز کردی، گر، گره از کار خود، انداخته ای
صد گره از دوریت، در کار و جان دیگران
ترک هستی کردی و، افسرده ای جان و دلم
نو بهارت را خزان کردی، غمت آزرده جان
مات و حیران مادرت، چشمش چنان ابرِ بهار
تا سحر، هر شب بنالد، مرغ پر کنده عیان...م.ن
#منوچهر_افتخارزاده #به_نویسندگان_احترام_بگذاریم #بانام_صاحب_اثرنشردهیم