فرهنگ و مطالعات پایداری لرستان

#شهدای_پلدختر
Канал
Логотип телеграм канала فرهنگ و مطالعات پایداری لرستان
@farhang_paydariПродвигать
76
подписчиков
103
фото
93
видео
196
ссылок
فرهنگ و مطالعات پایداری لرستان دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری انقلاب اسلامی __________________ 🔰 ارتباط با ادمین: @farhang_paydari1 . اینستاگرام: instagram.com/farhang_paydari . آپارات: aparat.com/farhang_paydari .
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📱 استوری موشن

🔰 منشور معنوی انقلاب

♦️ بخشی از وصیت‌نامه شهید محمد برمال:

«هر روز که از انقلاب ما می‌گذرد، ابرقدرت‌های جهانخوار برای ما توطئه‌ای جدید می‌آفرینند و هر روز که می‌گذرد فشارهای خود را زیادتر می‌کنند تا شاید بتوانند به هر نحوی که شده است انقلاب ما را از مسیر خود منحرف و به هر نحوی که شده ما را به زیر بار خود بکشانند. اما شما ملت سرافراز و مقاوم ایران‌زمین! بایستی همانند کوه استوار باشید و با اراده قوی و ایمان به یزدان مثل سنگ مقاومت کنید و لبه تیز انبری را که ابرقدرت‌ها با آن به انقلاب فشار می‌آورند را خرد کنید.»

🔸 دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری لرستان

#شهید_محمد_برمال
#شهدای_پلدختر
#تک_قمیش

🆔 @farhang_paydari
🔺 رهبر انقلاب:
بازماندگان شهدای عزیزمان و بیش از همه، #مادر و #پدر و #همسر و #فرزندان شهیدان، در شأن و ارزش الهی، بلافاصله پشت سر شهیدان عالی‌‌قدر قرار دارند.

◾️انا لله و انا الیه راجعون

🔷 کربلائیه «ملکی‌جان واشیانی»، مادر شهید داراب سلیمانی، به فرزند شهیدش پیوست.

🔸 ضمن عرض تسلیت به خانواده‌ی بزرگوار ایشان، از خداوند متعال برای بازماندگان صبر و شکیبایی و برای این مادر فداکار، علو درجات و مغفرت و رحمت واسعه الهی را خواستاریم.

#مادر_شهید
#شهید_داراب_سلیمانی
#شهدای_پلدختر

🆔 @farhang_paydari
♦️ شهید حاجی‌رضا هاشمی

🔶 شاید روزی که حضرت امام خمینی در سال ۴۲ فرمود: سربازان من اکنون در گهواره‌ها خفته‌اند، به ذهن کسی خطور نمی‌کرد که این حرف روزی به واقعیت بپیوندد.
حاجی‌رضا هاشمی متولد ۴۲ در چولهول پلدختر یکی از همین سربازان خفته در گهواره بود. دوران ابتدایی‌اش در چولهول گذشت. سکوت و متانتش در همان دوران ابتدایی او را از هم‌کلاسی‌هایش متمایز کرده بود. چولهول زخم‌خورده از فقر و تبعیض حکومت پهلوی فقط همان مدرسه‌ی ابتدایی را داشت و هر کس طالب دانش بیشتر بود باید به شهر پلدختر می‌رفت. با چند نفر از همکلاسی‌هایش راهی پلدختر شدند و یک خانه هم در پلدختر اجاره کردند تا با خیال راحت از جای خواب و سرپناه، درس بخوانند. مدت زیادی طول نکشید که فشار هزینه‌های زندگی در پلدختر و سهمش از اجاره بر او غالب شد و ناچار به ترک تحصیل و بازگشت به چولهول شد.
همراهی با پدر و خانواده در کار کردن و کشاورزی را به درس خواندن ترجیح داد تا زمزمه‌ی راهپیمایی و فعالیت‌های ضد حکومت به گوشش رسید و او هم شریک مردم در انقلاب شد. رفت و آمد با پلدختر و ارتباط با عناصر انقلابی شهر او را از مسائل و اوضاع کشور آگاه کرد تا او هم در چولهول رسالت آگاهی مردم را به عهده بگیرد.
بعد از پیروزی انقلاب و گسترش فعالیت خوانین طاغوتی سرخورده از انقلاب اسلامی، بدون درگیری مردم را آگاه می‌کرد و آن‌ها را پای کار انقلاب می‌آورد. در فعالیت‌های جهاد سازندگی هم نفر اول بود. همین ویژگی‌ها او را محبوب مردم و دشمن شماره یک گروه‌های التقاطی و خوانین کرده بود.
بعد از حمله‌ی عراق به ایران، خودش را به جبهه رساند و در میمک مشغول دفاع از انقلاب اسلامی و مرزهای کشور شد.
سال ۶۰ در عملیات دارخوین مجروح و در اصفهان بستری شد اما عافیت‌نشینی در بیمارستان را تحمل نکرد و برای آموزش نیروهای تازه‌کار به پشت جبهه رفت. حضور در جبهه را اگرچه ترجیح می‌داد اما از پشت جبهه هم غافل نبود. کار در پشت جبهه را کم از جنگیدن در خط مقدم نمی‌دانست. گاهی در سپاه پلدختر مشغول آموزش نیروها و رسیدگی به کار اهالی پلدختر بود و گاهی در تیپ ۷۲ محرم در خط مقدم مشغول نبرد با دشمن بعثی.
تیر ۶۵ به لشکر ۵۷ پیوست، بعد از حضورش در عملیات کربلای ۴ شایعه شد که شهید شده، برای همین به مدت یک روز به پلدختر بازگشت تا خانواده‌اش از سلامتی او مطمئن شوند و دوباره به مقر نیروهای لشکر بازگشت.

🔺چند روز بعد و پس از آغاز عملیات کربلای ۵ در حالی که فرمانده‌ی گردان انصار شده‌ بود در روز ۲۹ دی ۱۳۶۵ در منطقه‌ی شلمچه به شهادت رسید.


#شهید_حاجی_رضا_هاشمی
#شهدای_پلدختر
#عملیات_کربلای_پنج

🆔 @farhang_paydari
♦️شهیدان حمید و حجت‌الله سلیمانی

🔶 پسر عمو و بچه‌ی روستای جلگه‌خلج پلدختر بودند و کاری، اما پای درس و مشق که به میان آمد از درس و تحصیل‌شان هم غافل نمی‌شدند. آن‌قدر که بعد از اتمام دوران ابتدایی برای ادامه‌ی تحصیل به خرم‌آباد و پل‌دختر رفتند.
حمید شش سالی از حجت بزرگ‌تر بود و زودتر از حجت پایش به مبارزات انقلابی باز شد آن هم به واسطه‌ی برادر بزرگترش جمشید. صبح تا ظهر را توی دبیرستان امیرکبیر می‌گذراندند و بعد از مدرسه وسط کار کردن هم با توجه به آشنایی با سید فخرالدین رحیمی در مسجد علوی خرم‌آباد، اعلامیه‌های امام را از خرم‌آباد جمع می‌کردند و به جلگه‌خلج پلدختر می‌بردند.
انقلاب که پیروز شد حمید و جمشید درگیر جنگ با ضدانقلاب و گروهک‌ منافقین شدند و حجت برای ادامه‌ی تحصیل به پل‌دختر رفت.
۳۱ شهریور ۵۹ که عراق جنگ هشت ساله با ایران را شروع کرد و جوان‌های انقلابی به جبهه رفتند، حمید و جمشید هم پل‌دختر را رها کردند و روزگارشان را در دانشگاه جبهه و مبارزه با دشمن بعثی در خط مقدم گذراندند.
حجت را توی جبهه راه نمی‌دادند. می‌گفتند سنش کم است، اما بی‌خیال نشد. ترجیح داد سنگر علم را حفظ کند تا وقت جنگ هم برسد. سال ۶۵ که فوق دیپلم دانش‌سرای تربیت معلم بروجرد را گرفت و تازه سال اول تدریسش را شروع کرد، جمشید شهید شد.
طاقت نیاورد و بالاخره بعد از چند بار حضور موقت در جبهه و مجروحیت در عملیات‌ها با حمید راهی جبهه شد. حمید سابقه‌اش بیشتر بود و عمرش در جبهه گذشته بود. حالا که جمشید نبود، پسرعمویش حجت می‌توانست جای خالی جمشید را پر کند.
۲۷ دی ۶۵ در حالی که حمید، معاون سید جواد میرشاکی، فرمانده‌ی گردان شهدا، بود و پس از شهادت سید جواد فرمانده‌ی گردان شده بود، به فاصله‌ی چند روز پس از شهادت سیدجواد، او هم در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید و درست چند ساعت بعد حجت هم به شهادت رسید تا اهالی جلگه‌ی خلج در وانفسای بمباران مناطق شهری توسط هواپیماهای عراقی شاهد شهادت دو فرزند عزیزشان باشند.


#شهید_حمید_سلیمانی
#شهید_حجت_سلیمانی
#شهید_حجت_الله_سلیمانی
#شهدای_پلدختر
#عملیات_کربلای_پنج
#روستای_جلگه_خلج
#گردان_شهدا

🆔 @farhang_paydari
♦️ شهید عیدی استویی


🔶 تک فرزند پدر و مادرش بود ولی بچه‌های پلدختر نمی‌گذاشتند توی مدرسه به او سخت بگذرد، حوالی دوازده سالگی یتیم شد و مرد خانه‌ی مادرش. هم دانش‌آموز بود و هم نان‌آور خانه و هم تک پسر مادرش. عزمش را جزم کرده بود دیپلم بگیرد، برای همین راهنمایی را که تمام کرد با چند نفر از رفیق‌هایش راهی خرم‌آباد شد تا در دبیرستان رشته‌ی علوم طبیعی بخواند. دیپلم که گرفت به پلدختر برگشت و توی روستای چم‌قلعه معلم شد. دوران انقلاب را به تدریس در روستاهای پلدختر گذراند و همان ایام در همان چم‌قلعه هم با صغری آشنا شد و ازدواج کرد.
فعالیت‌هایش در مبارزه با گروهک‌های معاند و حفظ امنیت شهر در برابر ترورهای کور معاندین باعث شد تا با تاسیس سپاه در پلدختر او یعنی «عیدی استویی» را به عنوان فرمانده‌ی سپاه پلدختر منصوب کنند.
‏مبارزه‌ی قاطع سپاه پلدختر تحت فرمانش، او را به هدف شماره یک ترور گروه‌های معاند محلی تبدیل کرد که هر بار هم شکست خوردند و کارشان به دستگیری و محاکمه کشید. اما نرم‌خویی و مدارای عیدی استویی در برخورد با آن‌ها و گرفتن امان‌نامه آن‌ها را به خط انقلاب کشید. جنگ تحمیلی که شروع شد، فرمانده‌ای نبود که توی شهر بماند و از آن‌جا نیروهایش را هدایت کند. چند سال از جنگ که گذشت، از فرماندهی سپاه فرمان رسید که باید به عنوان مستشار نظامی برای آموزش نظامی نیروهای حزب‌الله در مبارزه با صهیونیست‌ها راهی لبنان شود. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ایران و سوریه و لبنانش فرق نمی‌کرد، هر جا که خط مقدم باشد حاضر بود برود.
‏مأموریت لبنان که تمام شد به ایران بازگشت و شهردار الشتر شد. حالا در الشتر مشغول به کار شد و هرچه در سپاه تواضع و فروتنی یاد گرفته بود در شهرداری الشتر به کار گرفت که حقوق دریافتی‌اش از همه‌ی کارکنان کم‌تر بود.

🔺 ‏۲۳ دی‌ماه ۱۳۶۵ در حالی که با همسرش صغری حسنوند درخرم‌آباد بودند، در بمباران هوایی هواپیماهای عراقی به شهادت رسیدند تا سه فرزند پسرشان برای همیشه در سوگ رفتن‌شان بنشینند و میراث‌دار والدین شهیدشان بشوند.


#شهید_عیدی_استویی
#شهیده_صغری_حسنوند
#شهدای_پلدختر

🆔 @farhang_paydari
🔰نگاهی کوتاه به زندگی شهید حسن نعمتی

🔸انقلاب که پیروز شد «حسن نعمتی» یازده سالش بود، خیلی هم که از دنیای کودکانه فاصله داشته باشد، ولی در هیاهوی پیروزی انقلاب بزرگ می‌شد و رشد می‌کرد. بین پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی کم‌تر از دو سال فاصله بود و حسن نوجوانی سیزده ساله بود، اما جنگ برای بزرگ شدن نوجوان‌های آن نسل کافی بود.
برای رفتن به جبهه بی‌قراری می‌کرد، مثل همه‌ی نوجوان‌های اطراف‌ش برای مبارزه با دشمن احساس مسئولیت می‌کرد و دست‌کاری شناسنامه تنها راهی بود که می‌توانست او را به جبهه برساند. آن‌قدر توی یاد گرفتن فنون نظامی جدی بود که سال ۶۱ در پانزده سالگی عضو سپاه شد. لباس سبز پاسداری برایش حرمت داشت طوری که آرزو می‌کرد بعد از شهادت با لباسش دفن شود.
می‌گفتند توی سجده‌‌ی نمازهایش ذکر "انا لله و انا الیه راجعون" می‌خواند و ذکر "الله الله" از لبش نمی‌افتاد. فوتبال را هم خوب بازی می‌کرد و عضو تیم منتخب پلدختر بود.
شش سال از جنگ گذشته بود و حسن را فقط توی جبهه‌ها می‌شد پیدا کرد، خانواده‌اش برای بازگشت‌ش بی‌تابی می‌کردند و می‌خواستند به سر و سامان برسد. مقدمات ازدواجش را می‌چیدند که خودش به خانه زنگ زد و خبر سلامتی‌اش را داد، برادرش می‌گوید راضی شد که برای چند روز هم که شده به پلدختر برود. چند روز بعد در ۳۰ آبان ۶۶ در منطقه‌ی عملیاتی ماووت و در عملیات نصر ۸ شهید شد تا بدقولی نکرده باشد. جای گلوله‌ی مستقیم روی تن و صورتش هم مجال غسل و کفن نداد تا به آرزویش برسد و با لباس پاسداری در پلدختر به خاک سپرده شود.


#شهید_حسن_نعمتی
#شهدای_پلدختر

🆔 @farhang_paydari
🔰نگاهی کوتاه به زندگی شهید جمشید سلیمانی

🔸برای ادامه‌ی تحصیل در مقطع راهنمایی و متوسطه از پلدختر به خرم‌آباد رفت. سال ۵۶ در آزمون رشته‌ی همافری نیروی دریایی پذیرفته شد و برای گذراندن دوره‌ی آموزشی به بندرانزلی رفت. اگرچه از دانشجویان ممتاز بود ولی درگیری‌های متعددش با اساتید در دانشکده به دلیل فقر، فساد و تبعیض حاکم بر کشور و طرفداری از اندیشه‌های امام خمینی در نهایت ختم به اخراجش از دانشکده شد.
پس از بازگشت به لرستان به سربازی رفت و در پادگان ارتش خرم‌آباد فعالیت‌های مبارزاتی‌اش را ادامه داد. بعد از فرمان امام از پادگان فرار کرد و به مردم پیوست.
بعد از پیروزی انقلاب و شروع جنگ همراه با برادرش حمید به جبهه رفت و در عملیات‌های متعدد در جبهه‌های غرب و جنوب چون بستان، هویزه، خرم‌شهر، جفیر، شلمچه، شرهانی، میمک، سومار و ...خدمت کرد. می‌گفتند کم حرف می‌زند ولی در عملیات‌ها پیشتاز نیروهاست.
پنجم مهرماه، در حالی‌که از فرماندهان واحد اخلاص (اطلاعات‌ عملیات) بود، در منطقه‌ی نوسود به شهادت رسید. برادرش حمید نیز به فاصله‌ی سه‌ماه پس از شهادت جمشید در کربلای ۵ به شهادت رسید.


🔻بخشی از وصیت‌نامه‌ی شهید جمشید سلیمانی متولد ۱۳۳۴ در جلگه‌ی پلدختر:
" در هر جا و مکان و زمانی از انقلاب دفاع کنید، به خاطر پست و مقام حق را زیر پا نگذارید و حق را ملاک قرار دهید، زیرا که تنها حق ماندنی است و لاغیر.
در رأی‌گیری‌ها چه ریاست جمهوری، چه مجلس خبرگان رهبری و چه مجلس شورای اسلامی تنها و تنها به کاندیدای حزب‌الله رأی دهید زیرا که پیام شهدا تنها و تنها جنگ جنگ تا پیروزی نیست بلکه این کلمه معانی مختلفی دارد و ما باید در همه جوانب با اجانب و مزدوران داخلی و خارجی بجنگیم تا حاکمیت از آن الله شود."

#شهید_جمشید_سلیمانی
#شهدای_پلدختر
#روستای_جلگه_خلج

🆔 @farhang_paydari
🔰نگاهی کوتاه به زندگی شهید علی جودکی؛

علی جودکی تیرماه سال ۱۳۴۷ در روستای اسلام‌آباد از توابع شهرستان پلدختر به دنیا آمد.
دوران کودکی‌اش مصادف شد با اعتراض‌های مردمی علیه رژیم پهلوی. ده ساله بود که انقلاب به پیروزی رسید و مدتی بعد رژیم بعث عراق به مرزهای کشور حمله‌ کرد.
دوران ابتدایی را در روستای‌ زادگاهش گذراند. دوران دبیرستان را در مدرسه ۱۷ شهریور به پایان رساند و بعد از گرفتن دیپلم در آزمون ورود به دانشگاه شرکت کرد و در رشته الهیات دانشگاه تربیت معلم علامه طباطبایی خرم‌آباد پذیرفته شد.
تواضع، حُسن خُلق و مهربانی علی، باعث شده بود در بین اهالی روستا محبوبیت ویژه‌ای داشته باشد.
علی در دوران دانش‌آموزی در پایگاه مقاومت شهید "مؤمنی" فعالیت می‌کرد.
آن‌زمان روستای محل زندگی‌اش مسجد نداشت. علی با پیگیری‌هایی که انجام داد، توانست از بخشداری یک بلندگو و آمپلی‌فایر بگیرد. بلندگو را در پشت بام منزل خودشان نصب کرد و از آن به بعد در سه نوبت اذان و قرآن پخش می‌کرد.
علاوه بر فعالیت در پایگاه شهید مومنی و پخش اذان در روستا، در برگزاری مراسم‌ عزاداری در ماه محرم نقش ویژه‌ای داشت. مداحی می‌کرد و شعرهای مداحی‌ را هم خودش می‌سرود.
علی خط خوبی داشت. وصیت‌نامه‌ی برادران شهید جمشید و حمید سلیمانی را با خطی خوش بر روی تابلویی نوشته بود و در پایگاه نصب کرده بود.
در یکی از بمباران‌های شهر پلدختر از ناحیه پا به شدت مجروح شد. به طوری‌که چندین ماه در یکی از بیمارستان‌های تهران بستری بود.
علی بعد از ترخیص از بیمارستان به جبهه اعزام شد. بعد از ورود به جبهه، با خطی خوش بر روی یک تابلو نوشته بود: "درخشش خون شهدا، آفتاب را شرمنده کرده است."
علی جودکی چند روز بعد در تاریخ پنجم تیرماه سال ۱۳۶۷، حالی که خدمه توپ بود، در منطقه شاخ شمیران به شهادت رسید.


#شهید_علی_جودکی
#شهدای_لرستان
#شهدای_پلدختر
#شهدای_دانشجو
#شهدای_قرآنی

🆔 @farhang_paydari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📻 بشنوید| مداحی شهید علی جودکی برای جانباختگان حج خونین سال ۱۳۶۶

🔺انتشار به مناسبت سالروز کشتار حاجیان در حج خونین سال ۱۳۶۶

#شهید_علی_جودکی
#شهدای_پلدختر

🆔 @farhang_paydari
🔰 نگاهی کوتاه به زندگی شهید ایرج ترکاشوند

ایرج ترکاشوند اول مهرماه سال ۱۳۴۳ روستای "بن عباس" معمولان از توابع شهر پلدختر به دنیا آمد.
دوران ابتدایی را در روستا گذراند و برای ادامه تحصیل راهی معمولان شد.
بعد از آشنایی با امام خمینی، عمیقا به ایشان علاقه‌مند شد.
تا دوم دبیرستان درس خواند. سال ۱۳۵۹ با آغاز جنگ تحمیلی تحصیل را رها کرد و پس از ورود به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به مناطق جنگی اعزام شد.
به گفته‌ی مادرش، گذشت، تلاش و توان بالای ایرج در انجام کارهای سخت از ویژگی‌های برجسته‌اش بود.
سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد. سال بعد، در تاریخ ۲۶ فرودین‌ماه ۱۳۶۲، برادرش محمدحسن در منطقه شرهانی در عملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسید.
اما تشکیل خانواده و شهادت برادرش، نتوانست او را از ادامه مبارزه در جبهه‌های جنگ منصرف کند.
در زمان شهادت برادرش، در کردستان مشغول جنگ با منافقین و ضدانقلاب بود. با شنیدن خبر شهادت برادرش به خانه برگشت و پس از چند روز مجددا راهی جبهه شد.
ایرج ترکاشوند در مدت حضور در جبهه مسئولیت‌هایی مختلفی از جمله فرماندهی توپخانه تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل ع را بر عهده داشت.
سرانجام در تاریخ هشتم تیرماه ۱۳۶۶ بعد از چندین سال حضور در جبهه حین انجام ماموریت در جاده خرم آباد-بانه به شهادت رسید.   

🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید ایرج ترکاشوند:

اِنّا فَتَحــنَا لَکَ فَتَحــاً مُبینــاً (قرآن کریم)

ما چه بکشیم و چه کشته شویم پیروزیم.
(امام خمینی ره )

بنده وصیتی ندارم جز اینکه چند جمله به عنوان یک بسیجی امام و یک سرباز کوچک امام زمان (عج) با شما صحبت می‌نمایم. برادران و خواهران عزیزم من خود با آگاهی کامل و بینشی اسلامی و ایمانی آهنین راه امام حسین (ع) را انتخاب نموده‌ام و تنها امید و آرزویم این است که خداوند رحمان یک کمک به بنده بکند و مرا جز شهدای خودش قرار دهد و اگر بنده به آرزوی دیرینه‌ی خود رسیدم شما افتخار کنید که فرزندی داشتید و به یاری الله و به برکت جمهوری اسلامی توانست مشتاقانه در میان مردان آزاده و در میان انسان‌های عاشق الله شرکت نماید و بر علیه کفر جهانی ستیز کند و با خون خود اسلام را در زمان خویش یاری نماید و شادی کنید و خوشحال باشید که چنین فرزندی داشتید و سعی کنید فرزندان دیگری پرورش نمایید که بیشتر از بنده بتوانند به اسلام خدمت کنند و بهتر از بنده عاشق شهادت باشند و بنده امیدوارم که شما انسان‌های پیرو حقیقت ولایت فقیه و گوش به فرمان امام عزیزمان هستید. اوست که می‌تواند محرومان جهان را از چنگال استکبار جهانی نجات دهد. دوست دارم که در راه خدا جهاد کنید و ریشه ضد انقلاب‌های داخلی را از بیخ بکنید و این مزدور‌های سر سپرده را بر سر راه انقلاب اسلامی از بین ببرید و نگذارید به این جامعه اسلامی صدمه‌ای وارد کنند و همیشه در هر زمان و مکانی که هستید پاسدار قرآن و پاسدار خون شهدا باشید.

عاشق الله و سرباز کوچک اسلام، همیشه در انتظار شهادت، ایرج ترکاشوند

#شهید_ایرج_ترکاشوند
#شهید_محمدحسن_ترکاشوند
#شهدای_لرستان
#شهدای_پلدختر
#شهدای_معمولان
#شهدای_توپخانه
#لشکر_۵۷_حضرت_ابوالفضل ع

🆔 @farhang_paydari
🔰نگاهی کوتاه به زندگی شهید علی جودکی؛

علی جودکی تیرماه سال ۱۳۴۷ در روستای اسلام‌آباد از توابع شهرستان پلدختر به دنیا آمد.
دوران کودکی‌اش مصادف شد با اعتراض‌های مردمی علیه رژیم پهلوی. ده ساله بود که انقلاب به پیروزی رسید و مدتی بعد رژیم بعث عراق به مرزهای کشور حمله‌ کرد.
دوران ابتدایی را در روستای‌ زادگاهش گذراند. دوران دبیرستان را در مدرسه ۱۷ شهریور به پایان رساند و بعد از گرفتن دیپلم در آزمون ورود به دانشگاه شرکت کرد و در رشته الهیات دانشگاه تربیت معلم علامه طباطبایی خرم‌آباد پذیرفته شد.
تواضع، حُسن خُلق و مهربانی علی، باعث شده بود در بین اهالی روستا محبوبیت ویژه‌ای داشته باشد.
علی در دوران دانش‌آموزی در پایگاه مقاومت شهید "مؤمنی" فعالیت می‌کرد.
آن‌زمان روستای محل زندگی‌اش مسجد نداشت. علی با پیگیری‌هایی که انجام داد، توانست از بخشداری یک بلندگو و آمپلی‌فایر بگیرد. بلندگو را در پشت بام منزل خودشان نصب کرد و از آن به بعد در سه نوبت اذان و قرآن پخش می‌کرد.
علاوه بر فعالیت در پایگاه شهید مومنی و پخش اذان در روستا، در برگزاری مراسم‌ عزاداری در ماه محرم نقش ویژه‌ای داشت. مداحی می‌کرد و شعرهای مداحی‌ را هم خودش می‌سرود.
علی خط خوبی داشت. وصیت‌نامه‌ی برادران شهید جمشید و حمید سلیمانی را با خطی خوش بر روی تابلویی نوشته بود و در پایگاه نصب کرده بود.
در یکی از بمباران‌های شهر پلدختر از ناحیه پا به شدت مجروح شد. به طوری‌که چندین ماه در یکی از بیمارستان‌های تهران بستری بود.
علی بعد از ترخیص از بیمارستان به جبهه اعزام شد. بعد از ورود به جبهه، با خطی خوش بر روی یک تابلو نوشته بود: "درخشش خون شهدا، آفتاب را شرمنده کرده است."
علی جودکی چند روز بعد در تاریخ پنجم تیرماه سال ۱۳۶۷، حالی که خدمه توپ بود، در منطقه شاخ شمیران به شهادت رسید.


#شهید_علی_جودکی
#شهدای_لرستان
#شهدای_پلدختر
#شهدای_دانشجو
#شهدای_قرآنی

🆔 @farhang_paydari
🔰نگاهی کوتاه به زندگی شهید سید محمدرضا موسوی شاهرخی؛

سید محمدرضا موسوی شاهرخی فرزند سید محمدصادق از سادات معتمد منطقۀ بالاگریوه در سال ۱۳۳۲ در روستای چغادرمیان شهرستان پلدختر به دنیا آمد.
پای‌بندی خانواده به عقاید مذهبی و احترام ویژه به ساحت حضرت سیدالشهدا (ع) موجب شد سید محمدرضا از کودکی دل در گرو محبت اهل بیت علیهم السلام به ویژه امام حسین (ع) بگذارد و خودش را به آن‌ها شبیه کند. تواضع و احترام به دیگران برای او در سن خلاصه نمی‌شد، به کوچک‌تر از خودش هم احترام می‌گذاشت. در پانزده سالگی پدرش را از دست داد، اما صبور بود.
سال ۱۳۵۲ برای گذراندن سربازی به کرمان اعزام شد اما در بدو ورود وقتی با رفتار تبعیض‌آمیز و اهانت‌های فرماندهان مواجه شد از شدت ناراحتی بیمار و زمین‌گیر شد. بعد از بهبودی نتوانست آن فضا را تحمل کند و از پادگان فرار کرد. به پلدختر بازگشت اما اطلاع از مجازات سرباز فراری‌ها او را مجاب کرد تا پلدختر را هم ترک کند. وی پلدختر را به مقصد ساری ترک کرد و مدتی در یک شرکت فنی مشغول به کار شد. با اوج‌گیری قیام مردمی علیه حکومت پهلوی به رهبری امام خمینی، محمدرضا هم به این نهضت پیوست و در مبازرات مردمی علیه حکومت شرکت کرد. با تهیه و توزیع اعلامیه در پلدختر با ماشین شخصی‌اش به پیش‌برد اهداف نهضت کمک می‌کرد.
بعد از پیروزی انقلاب با جمعی از جوانان حزب‌اللهی پلدختر در جادۀ ترانزیت لرستان_خوزستان به نگهبانی از جان و مال مردم پرداختند.
بعد از آغاز جنگ تحمیلی در اولین روزهای جنگ به کرمانشاه رفت و این بار به دفاع از مرزهای کشور مشغول شد. پس از شرکت در عملیات طریق‌القدس به پلدختر بازگشت. به دلیل علاقۀ قلبی به شهید بهشتی به روشنگری علیه بنی صدر پرداخت اما نتوانست بیش از آن در شهر بماند و به جبهه بازگشت.
در عملیات محرم با اصابت نه گلوله و ترکش به شدت مجروح و در بیمارستان آیت‌الله گلپایگانی قم بستری شد. پس از جراحی‌های متعدد و استراحت به بهبودی نسبی رسید. اما نتوانست در جبهه حضور یابد.
عضویت در بسیج و سپاه پاسداران، حفظ امنیت انتخابات دومین دورۀ مجلس شورای اسلامی در پلدختر نتوانست از اشتیاقش برای حضور در جبهه‌ها کم کند. به کردستان رفت و سرانجام در شب‌های قدر رمضان سال ۱۳۵۲، مصادف با سوم تیرماه ۱۳۶۳، حین نبرد با ضد انقلاب و با شلیک مستقیم قناسه به شهادت رسید. پیکرش در روز عید فطر پس از اقامۀ نماز عید فطر بر روی دستان مردم پلدختر تشییع و در روستای ولی‌عصر به خاک سپرده شد.

#شهید_سید_محمدرضا_موسوی
#شهدای_لرستان
#شهدای_پلدختر

🆔 @farhang_paydari
🔰نگاهی کوتاه به زندگی شهید حسین رضایی

حسین رضایی دوازدهم آبان‌ماه ۱۳۳۲ در خانواده‌ای مذهبی و کشاورز در روستای افرینه از توابع شهرستان پلدختر به دنیا آمد.
تا کلاس ششم درس خواند و هم‌زمان با تحصیل، به پدر در کار کشاورزی کمک می‌کرد. بزرگ‌تر که شد بارها به همراه پسرعمویش، شید امیدعلی محمودوند، برای شرکت در تظاهرات علیه رژیم پهلوی به خرم‌آباد رفت.
در سال ۱۳۵۳ بنا بر توصیه پدر با دختر عمویش ازدواج کرد. که حاصل زندگی مشترک‌شان یک دختر و پنج پسر است.
حسین رضایی در کارهای خیر و جهادی که در روستا انجام می‌شد، حضور جدی داشت و مدتی هم به عنوان عضو و رییس شورای اسلامی روستا خدمت کرد.
سال ۱۳۶۱ به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. مدتی مسئول تیم حفاظت امام جمعه شهرستان بود.
چند بار به جبهه اعزام شد. در طول مدت حضورش در جبهه در عملیات‌های مختلفی در مناطق عملیاتی شمال غرب، غرب و جنوب شرکت کرد.
سرانجام در ۲۷ خردادماه ۱۳۶۷ در حالی که مسئول مخابرات و فرمانده گروهان در گردان شهدای لشکر ۵۷ حضرت ابوالفضل ع بود، به همراه تعدادی از هم‌رزمانش، در ارتفاعات قمیش در ماووت عراق به شهادت رسید. پیکرش در منطقه ماند تا اینکه پس از تفحص، در سال ۱۳۷۰ به کشور بازگشت و در گلزار شهدای روستای افرینه به خاک سپرده شد.


🔻فرازی از وصیت‌نامه‌ی شهید حسین رضایی:
" خداوندا شفاعت حسین (ع) را در آن روز که بر تو وارد می‌شوم روزی‌ام فرما و مرا نزد خود با حسین (ع) و یاران حسین (ع)، آنان‌که جان‌هایشان را فدای حسین (ع) کردند، به صداقت ثابت قدم بدار.
در مشکلات است که انسان‌ها آزمایش می‌شوند. صبر پیشه کنید که دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.
هر چه که می‌کشیم و هر چه که بر سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.
سهل‌انگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزی‌ها دارد.
همه ما مکلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارسایی‌ها بنا به فرمان رهبری، جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم؛ زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی می‌جنگیم نه به قصد پیروزی تنها.
مطبوعات ما جنگ را درشت می‌نویسد، درست نمی‌نویسد...."


#شهید_حسین_رضایی
#لشکر_۵۷_حضرت_ابوالفضل ع
#شهدای_لرستان
#شهدای_پلدختر
#دفاع_مقدس
#پلدختر
#افرینه

🆔 @farhang_paydari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥ببینید| روایت امین‌الله دهقان از نبرد دیدنیِ رزمندگان لرستان در عملیات حاج عمران

🔻 بخشی از برنامه تلویزیونی نبرد ماندگار

🔻 تولید شده در دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری، لرستان

#نبرد_ماندگار
#شهید_رضا_زند_لشنی
#شهید_راه_خدا_زند_لشنی
#شهید_جابر_شیرزادی
#امین_الله_دهقان
#حاج_عمران
#عملیات_حاج_عمران
#شهدای_لرستان
#شهدای_پلدختر
#شهدای_حاج_عمران

🆔 @farhang_paydari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥ببینید| لحظه شهادت شهید درویشعلی شکارچی (فرمانده گردان مالک‌اشتر ازنا)، به روایت آقای امین‌الله دهقان

🔻 بخشی از برنامه تلویزیونی نبرد ماندگار

🔻 تولید شده در دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری، لرستان

#نبرد_ماندگار
#شهید_درویشعلی‌_شکارچی
#امین_الله_دهقان
#گردان_مالک_اشتر
#حاج_عمران
#عملیات_حاج_عمران
#شهدای_لرستان
#شهدای_پلدختر
#شهدای_حاج_عمران

🆔 @farhang_paydari
🔰 نگاهی کوتاه به زندگی شهید درویشعلی شکارچی:

درویشعلی شکارچی در یک خردادماه ۱۳۲۹ در روستای سراب حمام پلدختر به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا پایان دوره ابتدایی سپری کرد اما به علت وجود مشکلات اقتصادی در خانواده مجبور به ترک تحصیل شد و در کنار پدرش به کار کشاورزی مشغول شد.
با آغاز دوران جوانی‌اش به صف مبارزان علیه رژیم پهلوی پیوست. در دوران خدمت سربازی به فعالیت‌هایش علیه رژیم پهلوی ادامه داد اما به علت علنی کردن این مبارزات و سرپیچی از دستورات فرمانده خود در مقابله با مردم به زندان افتاد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد سپاه پاسداران شد. با آغاز تحرکات ضد انقلاب و منافقین در کردستان و دیگر مناطق غرب کشور، در این مناطق حضور یافت و به مقابله با دشمن پرداخت.
با شروع جنگ تحمیلی به جبهه‌های جنگ اعزام شد. پس از ورود به جبهه در مدت کوتاهی توانایی‌هایش در فرماندهی رزمندگان بر همه آشکار شد. در مدت حضورش در جبهه، فرماندهی گردان‌های انبیاء و مالک اشتر از تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل ع لرستان و فرماندهی گردان محرم از لشکر ولیعصر عج خوزستان را عهده‌دار و بارها در عملیات‌های مختلف مجروح شد.

درویشعلی شکارچی پس از شش سال حضور تاثیرگذار در جبهه‌های جنگ و پاسداری از ایران اسلامی، سرانجام در ۲۸ اردیبهشت سال ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی حاج عمران به شهادت رسید.
در هنگام شهادت سر از تنش جدا شد. پیکر مطهرش در پلدختر به خاک سپرده شد و پس از مدتی سر مطهرش که در حین تفحص پیکر شهدا پیدا شده بود، در گلزار شهدای تهران دفن شد.

متن وصیت نامه‌ شهید:

بسم الله الرحمن الرحیم

به پسرم دروغ نگوئید و نگوئید من به سفر رفته‌ام. نگوئید من از سفر باز خواهم گشت و زیباترین هدیه‌ها را برایش به ارمغان خواهم آورد.
به پسرم واقعیت را بگوئید. بگوئید گلوله‌های دشمن سینه پدرت را نشانه رفته. بگوئید دشمن دست‌های پدرت را در میک و پاهای پدرت را در موسیان، سینه پدرت در شلمچه، چشمان پدرت را در هویزه، حنجره پدرت را در ارتفاعات الله‌اکبر، خون پدرت را در رود خانه بهمن‌شیر و قلب پدرت را در خونین شهر دریدند، اما هنوز پدرت در تمامی جبهه ها می‌جنگد. به پسرم واقعیت را بگوئید. بگذارید قلب کوچک پسرم از استعمار و ظلم جریحه‌دار شود. بگذارید پسرم بداند که چرا عکس پدرش را بزرگ کرده‌اند. چرا مادر دیگر نخواهد خندید. چرا گونه‌های مادربزرگ همیشه خیس است. چرا پدربزرگ عصا به دست دارد. چرا عموها محبتی بیش از پیش به او دارند و چرا پدرش به خانه برنمی‌گردد. بگذارید پسرم به جای توپ‌بازی، بازی با نارنجک را بیاموزد و به جای ترانه فریاد الله‌اکبر بیاموزد و به جای جغرافیای جهان تاریخ اسلام و جانبازان را بیاموزد و هرروز فانسقه پدرش را ببیند و هر روز پوتین پدرش را امتحان کند. هر روز اسلحه پدرش را روغن‌کاری کند و هر روز با قمقمه پدرش آب بخورد.
به پسرم دروغ نگوئید. نمی‌خواهم آزادی فرزندم قربانی نیرنگ جهانخوارن باشد. به پسرم واقعیت را بگوئید. می‌خواهم پسرم دشمن را بشناسد. امپریالیسم و استعمار را بشناسد. به پسرم بگوئید من شهید شده‌ام. بگذارید پسرم به شهیدان فکر کند بگذارید پسرم عمار یاسر باشد و سربازی فداکار برای رهبر باشد.

والسلام. درویشعلی شکارچی

#شهید_درویشعلی_شکارچی
#شهدای_حاج_عمران
#شهدای_لرستان
#شهدای_پلدختر
#گردان_مالک_اشتر
#فرهنگ_و_مطالعات_پایداری_لرستان

🆔 @farhang_paydari
🔰 به بهانه روز معلم؛

🔸 بازخوانی نامه‌ای از معلم پلدختری، شهید جواد سرمالیان

📜 پس از عزيمت از شهر سقز اكنون مدت دو روز است كه در اين قرارگاه بسر می‌بريم. قرار است كه يكی دو روز ديگر عملياتی داشته باشيم. معلوم نيست كی برمی‌گردد.

و لاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احيا عند ربهم يرزقون

خدايا تو را سپاس و ستايش می‌كنم به خاطر اينكه به من فرصت دادی تا با شركت در اين جهاد مقدس بار گناهان خود را كه احساس می‌كنم بر دوشم سنگينی می‌كند، كم كنم. خدايا به خاطر اين همه گناهانی كه مرتكب شده‌ام شرمسارم كه با روی سياه و با كفنی پرگناه به سوی تو بيايم. اما با اين همه بار گناه اميدوارم چون تو را ارحم الراحمين يافته‌ام.
برادران مسلمان!
آخر تا كی بايد راكد ماند؟ تا كی می‌خواهيد بمانيد؟ مگر از بيشتر ماندن چه نتيجه‌ای عايدتان می‌شود؟
در انقلاب سرخ #حسين (ع) كمی تعمق كنيد و بيدار باشيد. آيا حسين به فكر فرزندانش نبود؟ آيا حسين در فكر به اسارت رفتن اهل بيتش نبود؟
اما با همه اين‌ها #مسئوليت او را به ميدان مبارزه كشاند.
بله، ‌#مسئوليت ! مسئوليتی كه اكنون بر دوش ماست و ما هم بايد مانند حسين وارد عمل شويم.

كسانی كه در شهرهای امن جنگ اسلام را بر سينه می‌زنند بيايند و با نحوه رزم بسيجی‌ها، اين بهترين انسان‌های روی زمين، آشنا شوند.
البته پشت جبهه هم بايد حفظ شود. منتهی آن‌هایی را كه پرادعا ولی پوچ هستند از خود برانيد. آن‌ها مسلمانان ابوسفيانی و معاويه‌ای هستند.

قرارگاه خاتم الانبياء، غرب تپه شوشو
بنده خدا-جواد سرمالیان

🔻 پ.ن: شهید جواد سرمالیان سال ۱۳۳۹ در شهر پلدختر به دنیا آمد. دوران ابتدايی تا دبيرستان را در شهرستان پلدختر به پايان رساند و پس از اخذ ديپلم با شركت در آزمون تربيت معلم توانست وارد دانشگاه تربيت معلم شهيد مطهری بروجرد شود. قبل از پیروزی انقلاب با شرکت در تظاهرات علیه رژیم پهلوی فعالیت داشت. پس از انقلاب و بعد از شروع جنگ تحمیلی، به جبهه‌های جنگ اعزام شد و سرانجام در تاریخ ۱۳۶۶/۱۰/۲۵ در منطقه ماووت به شهادت رسید.

روحش شاد و راهش پر‌ ره‌رو باد

#شهید_جواد_سرمالیان
#روز_معلم
#شهدای_معلم
#شهدای_لرستان
#شهدای_پلدختر
#فرهنگ_و_مطالعات_پایداری_لرستان

🆔 @farhang_paydari