فرهنگ و مطالعات پایداری لرستان

#شهدای_حاج_عمران
Канал
Логотип телеграм канала فرهنگ و مطالعات پایداری لرستان
@farhang_paydariПродвигать
76
подписчиков
103
фото
93
видео
196
ссылок
فرهنگ و مطالعات پایداری لرستان دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری انقلاب اسلامی __________________ 🔰 ارتباط با ادمین: @farhang_paydari1 . اینستاگرام: instagram.com/farhang_paydari . آپارات: aparat.com/farhang_paydari .
🔰عکس‌نوشته| متن پیام مقام معظم رهبری (رئیس‌جمهور وقت) به مناسبت حماسه رزمندگان لرستان در حاج عمران


سلام مرا به مردم شهید پرور لرستان و شهر خرم‌آباد و علمای محترم ابلاغ کنید. من رشادت و پایداری مردم و عشایر غیور را در وقایع اخیر جبهه و جنگ شنیده و اطلاع دارم. لیکن در سال ۵۹ شخصا شاهد شجاعت و دلاوری‌های داوطلبان مخلص آن استان بوده و از نزدیک روحیه #مبارزه آنان را شناخته‌ام.
نبرد آنان بیش از آنچه شنیدنی باشد، دیدنی است.
تاسف عمیق و تبریک و تسلیت مرا به مناسبت وقایع حاج عمران به همه آن عزیزان بخصوص خانواده محترم شهدا ابلاغ فرمایید. امیدوارم با شهد پیروزی در آینده‌ای نه چندان دور کام این امت بزرگ شیرین شود. از قول من به مردم اطمینان بدهید که پیروزی ما ان‌شاءالله و به فضل و لطف الهی دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.

سید علی خامنه‌ای


#لشکر_۵۷_حضرت_ابوالفضل ع
#عملیات_حاج‌_عمران
#حاج_عمران
#شهدای_حاج_عمران
#شهدای_لرستان
#لرستان

🆔 @farhang_paydari
♦️مرثیه پدر بر پیکر زیر آفتاب شهید قاسم ساری

🔶 روایتی از هاشم ساری، برادر شهید قاسم ساری

🔷 تابستان سال ۶۵ دو سه ماهی از شهادت قاسم می‌گذشت. اولین سالی بود که دو نفری با آقام رفته بودیم کشاورزی. هر سال قاسم هم بود و حالا جایش خالی بود.
وقتی رسیدیم صحرا داس‌ها را که روی زمین گذاشتیم، فوری داس قاسم را گذاشتم لای گندم‌ها که آقام نبیند. شروع کردیم به درو کردن گندم‌ها. اما دائم قاسم توی فکرم بود. حس می‌کردم کنارمان کار می‌کند. اولش فکر می‌کردم فقط من این‌جوری هستم. زیر چشمی حواسم به آقام بود که متوجه شدم آقام اصلأ دستش به کار نمی‌رود، نشسته بود پشت گندم‌ها سرش را انداخته بود پایین و مخفیانه گریه می‌کرد. من هم بغض عجیبی گلوگیرم شده بود. رفتم کناری و پشت به آقام گریه کردم.
آفتاب آهسته آهسته می‌آمد وسط آسمان و هوا گرم و گرم‌تر می‌شد. توی این مدت ۴ تا ۵ ساعت، نه آقام یک کلمه حرف زد نه من. سکوت غم انگیزی بود، فقط صدای درو کردن بود و بس.
نزدیک ظهر آقام حال عجیبی داشت، بی‌طاقت شده بود. هی بلند می‌شد به آفتاب نگاه می‌کرد و چیزی آهسته زمزمه می‌کرد و چند لحظه بعد باز سرش را بالا می‌گرفت، دوباره به آفتاب خیره می‌شد و باز با خودش زمزمه می‌کرد. آهسته رفتم کنارش پرسیدم:
_چی شده؟
خیره به من نگاه کرد، چشم‌هایش کاسه‌ی خون شده بود. دوباره گفتم:
‏_اگه حالت بده بریم خونه؟ روز اوله هنوز به آفتاب عادت نکردیم.

فکر کردم آقام سردرد گرفته. وقتی اصرار کردم، رو به آسمان کرد وگفت:
_آفتاب خیلی داغه. خدا می‌دونه جنازه بچه‌م قاسم کجا زیر آفتابه؟

وقتی این حرف را زد هم خودش هم من به گریه افتادیم.
دوباره آقام گفت:
_آفتاب بدن بچه‌مو می‌سوزونه، ما زنده باشیم جنازه‌ی قاسم زیر این آفتاب بسوزه. خدایا چه کار کنم...


#شهید_قاسم_ساری
#روایت_حاج_عمران
#شهدای_ازنا
#عملیات_حاج_عمران
#شهدای_حاج_عمران

🆔 @farhang_paydari
♦️ بخشی از وصیت نامه شهید سعید شهبازی


🔷 شهید سعید شهبازی، متولد شهر نورآباد، شهادت به تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۵ طی عملیات حاج عمران


#شهید_سعید_شهبازی
#شهدای_طلبه
#شهدای_روحانی
#شهدای_نورآباد
#عملیات_حاج_عمران
#شهدای_حاج_عمران

🆔 @farhang_paydari
♦️ رویای فانوس؛ روایت حاجیه گوهر ملک قدیمی، مادر طلبه‌ی شهید سعید شهبازی


🔷 شهید سعید شهبازی، متولد شهر نورآباد، شهادت به تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۵ طی عملیات حاج عمران


#شهید_سعید_شهبازی
#شهدای_طلبه
#شهدای_روحانی
#شهدای_نورآباد
#عملیات_حاج_عمران
#شهدای_حاج_عمران

🆔 @farhang_paydari
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 ببینید| خاطره‌گویی سلطان‌مراد کولیوند، رزمنده واحد اطلاعات عملیات گردان ثارالله تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل ع، از عملیات حاج عمران


🔻 بخشی از برنامه تلویزیونی نبرد ماندگار

🔻 تولید شده در دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری، لرستان



#نبرد_ماندگار
#سلطان_مراد_کولیوند
#گردان_ثارالله
#حاج_عمران
#عملیات_حاج_عمران
#شهدای_لرستان
#شهدای_حاج_عمران
#لشکر_۵۷_حضرت_ابوالفضل ع
#فرهنگ_و_مطالعات_پایداری_لرستان

🆔 @farhang_paydari
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 ببینید| خاطره‌گویی حاج اسحاق دریکوند، فرمانده گروهان مالک اشتر گردان انبیاء تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل ع، از عملیات حاج عمران


🔻 بخشی از برنامه تلویزیونی نبرد ماندگار

🔻 تولید شده در دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری، لرستان



#نبرد_ماندگار
#حاج_اسحاق_دریکوند
#گردان_انبیاء
#حاج_عمران
#عملیات_حاج_عمران
#شهدای_لرستان
#شهدای_خرم_آباد
#شهدای_حاج_عمران
#فرهنگ_و_مطالعات_پایداری_لرستان

🆔 @farhang_paydari
🔰عکس‌نوشته| متن پیام مقام معظم رهبری (رئیس‌جمهور وقت) به مناسبت حماسه رزمندگان لرستان در حاج عمران


سلام مرا به مردم شهید پرور لرستان و شهر خرم‌آباد و علمای محترم ابلاغ کنید. من رشادت و پایداری مردم و عشایر غیور را در وقایع اخیر جبهه و جنگ شنیده و اطلاع دارم. لیکن در سال ۵۹ شخصا شاهد شجاعت و دلاوری‌های داوطلبان مخلص آن استان بوده و از نزدیک روحیه #مبارزه آنان را شناخته‌ام.
نبرد آنان بیش از آنچه شنیدنی باشد، دیدنی است.
تاسف عمیق و تبریک و تسلیت مرا به مناسبت وقایع حاج عمران به همه آن عزیزان بخصوص خانواده محترم شهدا ابلاغ فرمایید. امیدوارم با شهد پیروزی در آینده‌ای نه چندان دور کام این امت بزرگ شیرین شود. از قول من به مردم اطمینان بدهید که پیروزی ما ان‌شاءالله و به فضل و لطف الهی دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.

سید علی خامنه‌ای


#لشکر_۵۷_حضرت_ابوالفضل ع
#عملیات_حاج‌_عمران
#حاج_عمران
#شهدای_حاج_عمران
#شهدای_لرستان
#لرستان

🆔 @farhang_paydari
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 ببینید| روایت برادرها

🔸 روایت مجید رشنو و اسماعیل سپهوند از عملیات حاجعمران و شهادت برادران‌شان

🔻 بخشی از برنامه تلویزیونی نبرد ماندگار

🔻 تولید شده در دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری، لرستان

#نبرد_ماندگار
#شهید_رحیم_رشنو
#شهید_روح_الله_سپهوند
#مجید_رشنو
#اسماعیل_سپهوند
#حاج_عمران
#عملیات_حاج_عمران
#شهدای_لرستان
#شهدای_خرم_آباد
#شهدای_حاج_عمران

🆔 @farhang_paydari
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥ببینید| آن شب مهتاب بود...

🔸 خاطره‌ای از سردار حاج مرتضی کشکولی

🔻 بخشی از برنامه تلویزیونی نبرد ماندگار

🔻 تولید شده در دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری، لرستان

#نبرد_ماندگار
#شهید_سید_مصطفی_میرشاکی
#شهید_روح_الله_سپهوند
#سردار_مرتضی_کشکولی
#سردار_کشکولی
#حاج_عمران
#عملیات_حاج_عمران
#شهدای_لرستان
#شهدای_خرم_آباد
#شهدای_حاج_عمران

🆔 @farhang_paydari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥ببینید| روایت امین‌الله دهقان از نبرد دیدنیِ رزمندگان لرستان در عملیات حاج عمران

🔻 بخشی از برنامه تلویزیونی نبرد ماندگار

🔻 تولید شده در دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری، لرستان

#نبرد_ماندگار
#شهید_رضا_زند_لشنی
#شهید_راه_خدا_زند_لشنی
#شهید_جابر_شیرزادی
#امین_الله_دهقان
#حاج_عمران
#عملیات_حاج_عمران
#شهدای_لرستان
#شهدای_پلدختر
#شهدای_حاج_عمران

🆔 @farhang_paydari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥ببینید| لحظه شهادت شهید درویشعلی شکارچی (فرمانده گردان مالک‌اشتر ازنا)، به روایت آقای امین‌الله دهقان

🔻 بخشی از برنامه تلویزیونی نبرد ماندگار

🔻 تولید شده در دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری، لرستان

#نبرد_ماندگار
#شهید_درویشعلی‌_شکارچی
#امین_الله_دهقان
#گردان_مالک_اشتر
#حاج_عمران
#عملیات_حاج_عمران
#شهدای_لرستان
#شهدای_پلدختر
#شهدای_حاج_عمران

🆔 @farhang_paydari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥ببینید| این عکس یادگار بماند...

🔸 خاطره‌ای از سردار حاج مرتضی کشکولی

🔻 بخشی از برنامه تلویزیونی نبرد ماندگار

🔻 تولید شده در دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری، لرستان

#نبرد_ماندگار
#شهید_علی_راست_پیر_حیاتی
#سردار_مرتضی_کشکولی
#سردار_کشکولی
#حاج_عمران
#عملیات_حاج_عمران
#شهدای_لرستان
#شهدای_خرم_آباد
#شهدای_حاج_عمران

🆔 @farhang_paydari
🔰 نگاهی کوتاه به زندگی شهید سید مصطفی میرشاکی

بیستم شهریورماه سال ۱۳۳۷ در شهر الیگودرز به دنیا آمد. نامش را سید مصطفی گذاشتند.
از همان کودکی در کلاس قرآن کنار دست پدرش می‌نشست و به تلاوت قرآن گوش می‌سپرد. سید مصطفی بزرگ‌تر که شد در کنار درس و مدرسه، به ورزش هم علاقمند شد و کشتی باستانی و ورزش‌های زورخانه‌ای را دنبال می‌کرد.

با پایان دوره دبیرستان در سال ۱۳۵۶ به خدمت سربازی رفت. شش ماه نخست سربازی‌اش را در منطقه سراب اردبیل گذراند و نقشی مهم در آگاهی سربازان هم دوره‌ای‌اش نسبت به شرایط حاکم بر کشور داشت.  مدتی بعد با کسب معدل بالا به عنوان سپاه دانش به روستای قاسم‌آباد الیگودرز منتقل شد.

در روستا با پاره کردن عکس‌های شاه ضدیت خود را با رژیم شاه آشکار کرد. در پی این اقدام و با خبر شدن ماموران ژاندارمری، سید مصطفی توسط ساواک دستگیر و به طبس تبعید شد اما در فرصتی مناسب اقدام به فرار کرد.

در بحبوبه انقلاب با چاپ اعلامیه و برگزاری جلسات سخنرانی و روشنگری در بین اهالی روستا فعالیت می‌کرد.

پس از پیروزی انقلاب همزمان فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی‌اش را ادامه داد. ستاد حزب‌الله الیگودرز را با کمک و همکاری دوستانش تأسیس کرد و به مبارزه با منافقین پرداخت. با آغاز درگیری‌ها در کردستان همراه با برادرش سید جواد راهی این منطقه شد و به مبارزه با گروهک‌های ضدانقلاب پرداخت.

با پایان درگیری‌ها، برای ادامه تحصیل به الیگودرز بازگشت و برای اخذ فوق دیپلم عازم مرکز تربیت معلم علامه‌ طباطبایی خرم‌آباد شد و تحصیلاتش را به پایان رساند.

با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه اعزام شد. در جبهه نیز در سِمَت فرمانده دسته، فرمانده گروهان و فرمانده گردان در لشکرهای مختلف سپاه به ایفای نقش پرداخت.

سرانجام سید مصطفی میرشاکی در سوم خردادماه سال ۱۳۶۵ در عملیات حاج عمران، در حالی‌که فرماندهی گردان ویژه شهداء تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل ع را بر عهده داشت، بر روی تپه‌ی شهدا این منطقه‌ی عملیاتی به شهادت رسید.


#شهید_سید_مصطفی_میرشاکی
#شهدای_حاج_عمران
#شهدای_الیگودرز
#شهدای_لرستان
#گردان_ویژه_شهدا
#حاج_عمران

🆔 @farhang_paydari
🔰 نگاهی کوتاه به زندگی شهید علی‌راست پیرحیاتی

علی‌راست (علی‌جان) پیرحیاتی یک خرداد سال ۱۳۳۱ در #روستای_گراب در خانواده‌ای پرجمعیت، گرم، صمیمی و ساده متولد شد. شغل پدرش کارگری و کشاورزی بود، گاهی هم در کوره‌ی آجرپزی کار می‌کرد تا بتواند مخارج زندگی را تامین کند. بعضی از روزها علی‌راست را هم با خودش می‌برد.
علی‌راست در کوران آجرپزی قد کشید. علاوه بر کارگری اما دوران نوجوانی و جوانی‌اش را به تفریح و خوشی سپری می‌کرد. یک کوه‌نورد و ماهی‌گیر حرفه‌ای بود.
شجاعت و غیرت‌ش بین هم‌سن و سال‌هایش زبان‌زد بود. اول جوانی عاشق دختر یکی از فامیل‌ها شد و با اصرار و تلاش به عشق‌ش رسید. زندگی شیرینش را با مهین را در اتاقی در خانه‌ی پدری‌اش شروع کرد. عاشق بچه بود، ثمره‌ی زندگی‌اش ۹ فرزند شد.
در سال‌های نهضت وارد فعالیت‌های انقلابی و مبارزاتی شد و تلاش می‌کرد با دوستانش در راهپیمایی‌های خرم‌آباد حاضر شود. دورادور از دوست‌داران آیت‌الله مدنی شده بود.
بعد از پیروزی انقلاب با شروع جنگ، عضو سپاه شد. از رانندگی شروع کرد و بعد از مدتی پشت توپ ۱۰۶ می‌نشست. هم‌رزمانش وقتی جسارت، شجاعت و قدرت جسمی‌ علی‌راست را دیدند، او را به واحد اطلاعات عملیات تیپ ۵۷ معرفی کردند، خیلی زود در واحد اطلاعات و شناسایی مشغول به خدمت شد. برای شناسایی تا دل سنگرهای دشمن پیش می‌رفت و چون سواد نداشت به جای نوشتن، معبرها را به ذهن می‌سپرد، در عملیات‌ها پیکر شهدا و مجروحین را روی دوش می‌انداخت و عقب می‌آورد. در جمع هم‌رزم‌هایش برای شهدا مویه می‌خواند. همیشه می‌گفت: "علی‌راست مثل یه آمبولانس شهدا و مجروحین رو جابجا می‌کنه اما خودش جا می‌مونه و کسی جنازه‌اش رو نمی‌آره."

در جبهه به عامو علیراست معروف بود. او هم همرزمانش را برارزا (برادرزاده) صدا می‌کرد. خیلی اهل مستحبات و عبادت‌های خاص نبود اما به نماز و صداقت و خوش خلقی و خدمت صادقانه و خالصانه مقید بود. دو روز پیش از شروع عملیات #حاج_عمران یک مرخصی کوتاه گرفت و به خرم‌آباد بازگشت تا از همه حلالیت بطلبد.خیلی اهل عکس گرفتن نبود، همیشه با اصرار از او عکس می‌گرفتند اما چند ساعت مانده به شروع عملیات حاج عمران وضو گرفت و به همرزمانش گفت: "بیایید با من عکس بگیرید، بعد از جنگ به دردتون می‌خوره." دوم خرداد ۶۵ عامو علی‌راست جبهه‌ها به شهادت رسید و پیکرش در کوه‌های حاج عمران ابدی شد.


#شهید_علی_راست_پیر_حیاتی
#شهدای_حاج_عمران
#شهدای_خرم_آباد
#عملیات_حاج_عمران
#حاج_عمران

🆔 @farhang_paydari
🔰 نگاهی کوتاه به زندگی شهید جلال کاوند؛

بهار سال ۱۳۳۲ در بروجرد به دنیا آمد، اسم جلال را برایش انتخاب کردند. با فقر موجود آن سال‌ها در حکومت پهلوی کلاس ششم را که تمام کرد راهی تهران شد تا باری از دوش پدر بردارد، در یک کارگاه خیاطی مشغول به کار شد. همان‌جا با هم‌شهری‌اش #محمد_بروجردی آشنا شد، در پی این آشنایی اولویت زندگی‌اش مبارزه با رژیم شاهنشاهی شد.در اولین اقدام فامیل‌ و دوستان‌ ساکن تهران را برای شرکت در جلسه‌ی قرآن دور هم جمع کرد. در همین جلسات هم رشد یافت و به تقویت مبانی اعتقادی پرداخت.
او که در خیاطی هم استاد شده بود، به پیشنهاد محمد بروجردی به خیاط‌خانه‌ی دربار راه یافت تا از دربار اطلاعات کسب کند. طولی نکشید که لو رفت و به بروجرد فرار کرد.
برگزاری روضه‌های خانگی در بروجرد به کمک همسرش و مداحی‌اش در جلسات ختم به افشای ماهیت خاندان پهلوی می‌شد تا جلال در تعقیب و گریز هم از فعالیت انقلابی دست نکشد.
پس از پیروزی انقلاب این بار در عرصه‌ی مبارزه با گروه‌های التقاطی فعال شد. مسجد سید بروجرد پذیرای جلال و دوستان‌ش در تشکیل حلقه‌‌ی مطالعاتی شد.
با شروع فعالیت ضد انقلاب در پاوه #جمال_کاوند برادر کوچک‌تر جلال به پاوه و شهرهای تحت نفوذ ضد انقلاب رفت و در مبارزات شجاعانه‌اش، "سیدخان"_یکی از روسای گروه‌های ضد انقلاب، را به هلاکت رساند. تعیین جایزه برای سر جمال از سوی ضدانقلاب باعث تردیدش نشد تا طی فعالیت‌های شبانه‌روزی‌اش اسیر و در اثر شکنجه‌های وحشیانه به شهادت رسید. پس از پنج ماه پیکر چندپاره‌اش پیدا شد تا دلیل جلال شود در راه انقلاب.
جلال پس از شهادت جمال در سپاه بروجرد به مبارزه با منافقین پرداخت. به شهادت توابین رفتار پر از مهر جلال موجب بازگشت آن‌ها شد. همین رفتار، شائبه‌ی سازش‌کاری جلال با منافقین را بین گروهی از انقلابیون برانگیخت تا جلال از تهمت و برچسب انقلابیون ظاهرگرا بی‌نصیب نماند.
در عملیات #الی_بیت‌_المقدس در فکه از ناحیه‌ی چشم مجروح شد، پس از بهبودی به قرارگاه حمزه که توسط شهید بروجردی تشکیل شد، رفت و فرمانده‌ی یگان حفاظت شد. تعداد زیاد عملیات‌های این یگان و شرایط امنیتی خاص جبهه‌ی شمال غرب موجب شد تا جلال پیشنهاد ایجاد تیپ مستقل حفاظت از مناطق شهری و جنگی شمال غرب را مطرح کند.
دوم خرداد سال ۶۵ در حالی که تیپ تازه تاسیس مستقل ۱۴۵ مصباح‌الهدی را فرماندهی می‌کرد، همان‌گونه که پیش از آن در جمع فرماندهان قرارگاه حمزه خواب‌ش را تعریف و تعبیر کرده بود، به آرزویش رسید و در #عملیات_حاج‌_عمران با تن بی‌سر به شهادت رسید.


#شهید_جلال_کاوند
#شهدای_حاج_عمران
#شهدای_بروجرد
#حاج_عمران
#تیپ_مصباح_الهدی

🆔 @farhang_paydari
🔰 نگاهی کوتاه به زندگی شهید علیرضا ولیان:

علیرضا ولیان در نوزدهم مهرماه سال ۱۳۳۷ در شهرستان الیگودرز به دنیا آمد. زیر نظر پدر و مادرش رشد کرد تا این‌که وارد مدرسه شد.

استعداد بالایی در یادگیری دروس داشت. تحصيلاتش را در مقطع ابتدایی با نمرات عالی ادامه داد و موفق شد دوره ابتدایی را يک سال زودتر از هم‌دوره‌ای‌هايش و به صورت جهشی به پايان برساند. با توجه به استعداد و نبوغ فوق‌العاده‌ای که داشت، همواره بعنوان دانش‌آموز برتر، مورد تشویق قرار می‌گرفت. موفقيت‌های عليرضا در گذراندن دوره‌های تحصیلی زبان‌زد بود و همواره هم‌کلاسی‌هایش، در يادگيری دروس از کمک او بهره‌مند بودند.
علیرضا دوره دبيرستان را در سال ۱۳۵۵ در سن ۱۷ سالگی به پایان رساند و موفق به اخذ دو ديپلم در رشته طبیعی (تجربی) در خردادماه و رشته ریاضی در شهریورماه با معدل عالی شد.

در همان سال در آزمون ورودی دانشگاه‌ها شركت كرد و در رشته پزشكی سهميه ارتش پذيرفته شد. اما به این علت که عضويت در ارتش شاه را با روحيه انقلابی‌اش سازگار نديد، از ادامه تحصيل در آن رشته انصراف داد.
پس از انصراف در دو آزمون پياپی ديگر شركت كرد و در رشته‌های علوم آزمايشگاهی و سال بعد هم در رشته فيزيک پذیرفته شد که به علت عدم علاقه، از تحصیل در آن رشته‌ها منصرف شد. در سال ۱۳۵۸ برای چهارمین بار پیاپی در آزمون ورودی دانشگاه‌ها شرکت نمود و این بار در رشته موردعلاقه‌اش، داروسازی دانشگاه تهران پذيرفته شد و در این رشته مشغول به تحصيل و پس از دو سال به اصفهان منتقل شد.

از خود گذشتگی، کمک به دیگران و صداقتش، محبوبیت او را در بین خانواده و اقوام دوچندان کرده بود. نسبت به مسائل شرعی، بسیار پای‌بند و سخت‌گیر بود. بر قرائت قرآن و اقامه نماز همواره تاکید داشت و خود نیز عامل به این فرایض بود. به طوری‌که در زمان عملیات فتح خرمشهر که از ناحیه دست به سختی مجروح شده و خون زیادی را از دست داده بود، حاضر به خواندن نماز به صورت نشسته نشد. در سرمای زمستان، لباس کمی می‌پوشید و می‌گفت، باید چون مستضعفان لباس پوشید تا بتوان به آن‌ها برادر دینی گفت. کم غذا می‌خورد و کم می‌خوابید. کارهایش را برای ریا و خودنمایی انجام نمی داد، حتی در زمان اعزام‌ به مناطق جنگی، به تنهایی و در خفا از شهر خارج می‌شد تا کسی رفتنش را نبیند.

علیرضا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با نيروهای انقلابی و مبارز ارتباط و همکاری داشت. اعلاميه‌های حضرت امام (ره) را پخش و در جلسات سخنرانی و راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد.
پس از پیروزی انقلاب هم با كميته انقلاب اسلامی همكاری می‌کرد. از ابتدای ورود به دانشگاه اصفهان، یکی از افراد مبارز دانشگاه بود. به عضويت شورای مركزی انجمن اسلامی دانشكده داروسازی درآمد و از اعضای فعال اين انجمن محسوب می‌شد.
در تابستان سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد که پس از مدتی خداوند فرزند دختری به او و همسرش عطا کرد.
بعد از شروع جنگ به جبهه اعزام شد. در عمليات بيت المقدس (فتح خرمشهر)، از ناحيه دست چپ به شدت مجروح شد. در بسیاری از عملیات‌های غرب و جنوب حضوری فعال داشت تا اینکه در تاریخ ۱۳۶۵/۰۱/۲۵ برای آخرین بار به جبهه اعزام شد. با سِمَت فرماندهی گروهان در عملیات حاج عمران شرکت کرد و در تاریخ ۱۳۶۵/۰۲/۳۰ به شهادت رسید. پیکرش در منطقه ماند تا اینکه در سال ۱۳۷۳ توسط گروه‌های تفحص پیکر شهدا، پیدا شد و به شهرش بازگشت.

در بخشی از وصیت‌نامه شهید آمده:

ای خدای بزرگ و ای خدايی كه ارحم الراحمينی
در اين سفر و در اين هجرت در راه تو و در اين سفر به سوی تو اگر چه زاد و توشه من اندک است، ظن من به اعتماد بر تو بسيار است. بسياری گناه در زندگی، مرا از عقوبت تو مي‌ترساند اما اميدم به كرمت و معرفتم به لطف و كرمت، متذكر و آگاهم می‌سازد. تو را شاهد می‌گيرم كه اين حركت ما نيست جز مصداق آيه شريفه:
الله ولی الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الی النور

#شهید_علیرضا_ولیان
#شهدای_حاج_عمران
#شهدای_لرستان
#شهدای_الیگودرز
#گردان_ابوذر
#حاج_عمران
#پیرانشهر
#فرهنگ_و_مطالعات_پایداری_لرستان

🆔 @farhang_paydari
🔰 نگاهی کوتاه به زندگی شهید درویشعلی شکارچی:

درویشعلی شکارچی در یک خردادماه ۱۳۲۹ در روستای سراب حمام پلدختر به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا پایان دوره ابتدایی سپری کرد اما به علت وجود مشکلات اقتصادی در خانواده مجبور به ترک تحصیل شد و در کنار پدرش به کار کشاورزی مشغول شد.
با آغاز دوران جوانی‌اش به صف مبارزان علیه رژیم پهلوی پیوست. در دوران خدمت سربازی به فعالیت‌هایش علیه رژیم پهلوی ادامه داد اما به علت علنی کردن این مبارزات و سرپیچی از دستورات فرمانده خود در مقابله با مردم به زندان افتاد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد سپاه پاسداران شد. با آغاز تحرکات ضد انقلاب و منافقین در کردستان و دیگر مناطق غرب کشور، در این مناطق حضور یافت و به مقابله با دشمن پرداخت.
با شروع جنگ تحمیلی به جبهه‌های جنگ اعزام شد. پس از ورود به جبهه در مدت کوتاهی توانایی‌هایش در فرماندهی رزمندگان بر همه آشکار شد. در مدت حضورش در جبهه، فرماندهی گردان‌های انبیاء و مالک اشتر از تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل ع لرستان و فرماندهی گردان محرم از لشکر ولیعصر عج خوزستان را عهده‌دار و بارها در عملیات‌های مختلف مجروح شد.

درویشعلی شکارچی پس از شش سال حضور تاثیرگذار در جبهه‌های جنگ و پاسداری از ایران اسلامی، سرانجام در ۲۸ اردیبهشت سال ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی حاج عمران به شهادت رسید.
در هنگام شهادت سر از تنش جدا شد. پیکر مطهرش در پلدختر به خاک سپرده شد و پس از مدتی سر مطهرش که در حین تفحص پیکر شهدا پیدا شده بود، در گلزار شهدای تهران دفن شد.

متن وصیت نامه‌ شهید:

بسم الله الرحمن الرحیم

به پسرم دروغ نگوئید و نگوئید من به سفر رفته‌ام. نگوئید من از سفر باز خواهم گشت و زیباترین هدیه‌ها را برایش به ارمغان خواهم آورد.
به پسرم واقعیت را بگوئید. بگوئید گلوله‌های دشمن سینه پدرت را نشانه رفته. بگوئید دشمن دست‌های پدرت را در میک و پاهای پدرت را در موسیان، سینه پدرت در شلمچه، چشمان پدرت را در هویزه، حنجره پدرت را در ارتفاعات الله‌اکبر، خون پدرت را در رود خانه بهمن‌شیر و قلب پدرت را در خونین شهر دریدند، اما هنوز پدرت در تمامی جبهه ها می‌جنگد. به پسرم واقعیت را بگوئید. بگذارید قلب کوچک پسرم از استعمار و ظلم جریحه‌دار شود. بگذارید پسرم بداند که چرا عکس پدرش را بزرگ کرده‌اند. چرا مادر دیگر نخواهد خندید. چرا گونه‌های مادربزرگ همیشه خیس است. چرا پدربزرگ عصا به دست دارد. چرا عموها محبتی بیش از پیش به او دارند و چرا پدرش به خانه برنمی‌گردد. بگذارید پسرم به جای توپ‌بازی، بازی با نارنجک را بیاموزد و به جای ترانه فریاد الله‌اکبر بیاموزد و به جای جغرافیای جهان تاریخ اسلام و جانبازان را بیاموزد و هرروز فانسقه پدرش را ببیند و هر روز پوتین پدرش را امتحان کند. هر روز اسلحه پدرش را روغن‌کاری کند و هر روز با قمقمه پدرش آب بخورد.
به پسرم دروغ نگوئید. نمی‌خواهم آزادی فرزندم قربانی نیرنگ جهانخوارن باشد. به پسرم واقعیت را بگوئید. می‌خواهم پسرم دشمن را بشناسد. امپریالیسم و استعمار را بشناسد. به پسرم بگوئید من شهید شده‌ام. بگذارید پسرم به شهیدان فکر کند بگذارید پسرم عمار یاسر باشد و سربازی فداکار برای رهبر باشد.

والسلام. درویشعلی شکارچی

#شهید_درویشعلی_شکارچی
#شهدای_حاج_عمران
#شهدای_لرستان
#شهدای_پلدختر
#گردان_مالک_اشتر
#فرهنگ_و_مطالعات_پایداری_لرستان

🆔 @farhang_paydari
🔰 نگاهی کوتاه به زندگی شهید منوچهر درویشی:

شهید منوچهر درویشی در ششم فروردین‌ماه سال ۱۳۴۵ در روستای مهملک از توابع شهرستان الیگودرز به دنیا آمد. فرزند ششم خانواده و پدرش کشاورز بود. ادب و متانت رفتاری‌اش او را از سایر اعضای خانواده متمایز کرده بود. احترام به بزرگترها و آراستگی ظاهرش نیز زبانزد بود. در دوران کودکی و نوجوانی‌اش، تابستان‌ها در کار کشاورزی به پدر کمک می‌کرد.

از همان دوران کودکی، نبوغ هنری‌اش را با ساخت مجسمه‌هایی در حین بازی با گِل نشان می‌داد. هرچه بزرگ‌تر می‌شد به فعالیت در رشته‌های هنری تازه‌ای ورود می‌کرد. گاه به نقاشی می‌پرداخت و گاهی شعر می‌گفت. با وجود استعدادش در رشته‌های مختلف هنری، اما به تئاتر و نمایش علاقه ویژه‌ای داشت. به طوری‌که در دوران نوجوانی کتاب‌های نمایشنامه‌نویسانی مثل برتولت برشت و شکسپیر را مطالعه می‌کرد. علاوه بر مطالعه کتاب‌های هنری علاقه خاصی به مطالعه کتاب‌های شهید مطهری و مرحوم علی شریعتی داشت.

هرچند قبل از پیروزی انقلاب اسلامی سن شهید کم بود و نمی‌توانست در مبارزه علیه رژیم پهلوی حضوری فعال داشته باشد، اما در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مقاطعی فعالیت‌هایی علیه نیروهای ضدانقلاب داشت. به طور مثال در سال ۱۳۶۰ به واسطه روابطی که با نیروهای انقلابی داشت، به همراه برادر کوچکترش اعلامیه‌هایی را علیه رئیس‌جمهور وقت، ابوالحسن بنی صدر، پخش می‌کرد.

فعالیت هنری‌اش را در دوران راهنمایی به طور جدی در گروه تئاتر و نمایش مدرسه راهنمایی ابوریحان بیرونی آغاز کرد. با ورود به دوره دبیرستان به اصرار خانواده، رشته تجربی را برای ادامه تحصیل برگزید. اما همچنان با عضویت در گروه‌های تئاتر و نمایش فعالیت هنری‌اش را ادامه می‌داد.

بعد از ثبت‌نام در دبیرستان امام خمینی ره ابتدا به عضویت انجمن اسلامی درآمد. بعد از مدتی هم مسئول انجمن اسلامی دبیرستان شد.
شهید منوچهر درویشی علاوه بر فعالیت در تئاتر و نمایش، به عکاسی و فیلمبرداری هم علاقه‌مند بود و در دوران دبیرستان توانست با دوربین ۸ میلیمتری‌اش، فیلمی یک ساعته برای طرح کادر آموزش و پرورش بسازد.
در ادامه فعالیت‌های هنری‌اش نیز در سال ۶۴ به همراه اعضای گروه تئاتر دبیرستان، در نمایش «حدیث عشق» ایفای نقش کرد.

شهید منوچهر درویشی، به علت ارتباطی که با رزمندگان داشت تصمیم گرفت که برای عکاسی و فیلمبردای به جبهه برود. گفته بود قصد دارد فضای جبهه را از نزدیک درک کند، تا بتواند در نمایشنامه‌هایش این فضا را منعکس کند.

به همین منظور در فروردین‌ماه سال ۶۵ به همراه گردان ابوذر الیگودرز به جبهه‌های جنگ اعزام شد. بعد از حضور در جبهه تصمیم گرفت مانند سایر رزمندگان اسلحه به دست بگیرد و روبه‌روی دشمن بعثی بایستد. سرانجام بعد از مدت کوتاهی حضور در جبهه، در سی اریبهشت سال ۱۳۶۵ در عملیات حاج عمران به شهادت رسید. پیکرش در سال ۱۳۷۲ به وسیله گروه‌های تفحص پیکر شهدا پیدا شد و به شهرش الیگودرز بازگشت.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

#شهید_منوچهر_درویشی
#شهدای_حاج_عمران
#شهدای_لرستان
#شهدای_الیگودرز
#شهدای_هنرمند
#گردان_ابوذر
#فرهنگ_و_مطالعات_پایداری_لرستان

🆔 @farhang_paydari
Ещё