بی همگان...

#شهیدروح_الله_قربانی
Канал
Логотип телеграм канала بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavaddПродвигать
250
подписчиков
406
фото
231
видео
29
ссылок
درد دل نامه ی خودمانی... دردی که ز تو در دلم آرام گرفت پرداخته کی شود به صد دریا اشک... https://t.center/HarfBeManBOT?start=HBM13567709
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله

عمار
و
میثم
داشتند
دنبالِ
تکه‌هایِ
ابدانِ
مطهرِ
قدیر
و
روح‌الله
میگشتن
به چه
حالی
به چه
شوری
به چه
امیدی
داشتن
دنبالِ
رفقاشون
می‌گشتن
به چه
عشقی
به چه
امیدی
دنبالِ
برادراشون
بودن
و
رسیدن
خیلی
زود
خیلی
خوب
یعنی
ما
هم
بگردیم
پیداتون
میکنیم؟
تو این دنیا
اگه
پیداتون
نکردیم
اون
دنیا
پیدامون
میکنید؟
میگید
این
بدبختا
یه
عمر
دنبال
ما
بودن
اگه
نرسیدن
ما
بریم
دنبالشون؟
میگید؟
میاید؟
می‌گردید؟
ما
دنبالتون
میایم
دنبالتون
میگردیم
ما
پیداتون
میکنیم
اگه
نکردیم
قرارمون
شبِ‌جمعه
کربلا
منتظرمون
باشید
دنبالتون
هستیم...
.
.
.
دنبالِ تو بودن گنه از جانب ما نیست
با غمزه بگو تا دل مردم نستاند

#رفیق
#عمار
#میثم
#علی
#قدیر
#عزان
#سابقیه
#کربلا
#برادر
#شب_جمعه
#اینجا_تیپ_سیدالشهداء
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدروح_الله_قربانی
#شهیدقدیرسرلک
#شهیدمیثم_مدواری
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی

@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله
یعنی خیلی خراب کردم؟
چرا اینطوری نگام میکنید؟
یعنی اینقدر اوضاعم خرابه؟
خب چیه میثم؟ یه چیزی بگو آخه.
ها علی ها؟ چرا اینجوری میخندی؟ چرا یه "زکّی بابا"ی ریز تو خنده ات داری؟ منکه ادعایی نکرده بودم. کردم؟ خب پس به چی‌م میخندی؟
تو چی اسماعیل؟ تو دیگه چرا؟ خب تو که میتونی یه پیام بدی، یه تشر بهم بری، یه فحش آبدار بذاری تو دامنم شاید مخم رگ به رگ بشه. خب تو چرا هیچی نمیگی؟
عمار....عماااار....تو یه چی بگو. تو که تعارف معارف سرت نمیشد. خب تو بگو لااقل. دِ لامصب اینجوری نگام میکنی داغون میشم نه. یه "خاااعک عالم تو سرت"ی تو نگاته که داره آتیشم میزنه. بابا لااقل تو حرف بزن. تو سرم داد بزن. تو نشین یه گوشه اینجور نگام کن. بابا ناسلامتی ما با هم...... ناسلامتی من.. من..... .
من خرِتونم
من نوکرتونم
من خاک پاتونم
من... .
همینجوری نذاریدم برید
همینجوری ولم نکنید
آخه من شنا بلد نیستم...غرق میشم.
آخه چقدر دیگه باید بکشم تا برسم.
بلند تر بگو میثم، از کی خجالت میکشی؟ بگو...بگو: تو آخه چی کشیدی گلابی که اینجوری حرف میزنی...بگو بهم میثم.
.
نه...راست میگی...راست میگید..آخه مگه من چی کشیدم؟ هیچی.
ولی دیگه حتی روم نمیشه تو آینه نگاه کنم...من یه فراری ام.
اما
کجا؟ وایستید ببینم...آهای عمار!
من که میدونم بالاخره میای سراغم. من که میدونم بالاخره دستت رو به طرف دراز میکنی، آخه من به دردت میخورم...بالاخره یه روز.
علی خان، بخند..باشه پسر بخند. ولی بالاخره میگی اون حرفی رو که نگفتی.
من منتظر میشینم...نه...نمیشینم...من منتظر راه میرم، لنگ میزنم، تا جایی، تا روزی، تا ساعتی که منم... راستی میثم حالت چطوره؟
.
.
.
.
ﺑﺴﯽ ﺷﮑﺎﯾﺘﻢ ﺍﺯ ﻓﺮﻗَﺖ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺟﺎﻧﺴﺖ
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻋﺸﻘﺖ ﻣﺮﺍ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻧﯿﺴﺖ

#نگاه
#رفیق
#عمار
#اسماعیل
#علی
#میثم
#محرم
#اینجا_تیپ_سیدالشهداء
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمیثم_مدواری
#شهیدروح_الله_قربانی
#شهیدزنده_امیرحسین_حاجی_نصیری
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی

@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله


شهید سیدمرتضی آوینی:
ما از مرگ نمي‌ترسیم، كه مرگ ما شهادت است و شهادت، حیات عند رب.
عقل‌های محجوب به آیینه‌های قیراندود فطرت بشر غربی چگونه خواهند توانست كه معنای حیات عندالرب را دریابند؟
حیات عندالرب، نقطه‌ی پایانی معراج بشریت است كه به آن جز با شهادت دست نمي‌توان یافت...
ای وجدان‌های نیم‌خفته، چشم بیداری بگشایید و ای بیداران، گوش فرا دهید: ماییم كه بار تاریخ را بر دوش گرفته‌ایم تا جهان را به سرنوشت محتوم خویش برسانیم. خون سرخ ما فلقی است كه پیش از طلوع خورشید عدالت بر آسمان تقدیر نشسته است.


#رفقا
#شهدا
#عندربهم‌یرزقون
#اسماعیل
#میثم
#عمار
#علی
#اینجا_تیپ_سیدالشهداء
#سیدمرتضی_آوینی
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#امیرحسین_حاجی_نصیری
#شهیدروح_الله_قربانی
#شهیدمیثم_مدواری
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی

@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله

الی الحبیب.
سلام قدیر.
سلام رفیق.
سلام بالیاقت.
سلام بامعرفت.
سلام بامحبت.
سلام به تو که از همه ی کنکورای زندگیت با سربلندی بیرون اومدی،
حتی کنکور شهادت...
.
.
سلام قدیر،
سلامی از یه قلب محروق
به یک جسم محروق...
.
.
سلام قدیر
سلام مشتی،
سلام به اون لحظه ای که یک آن روح شریفت جسم مطهرت رو ترک کرد و آتش گرفتن پیکرت رو عاشقانه نگاه کرد...
.
.
.
سلام قدیر،
سلام به اولین باری که دیدمت،
سلام به آخرین باری که بوسیدمت...
.
.
سلام قدیر.
سلام به زخمی که روی قلبم گذاشتی
سلام به آتیشی که تو سینه ام روشن کردی.
سلام به دماری که از روزگارم درآوردی...
.
.
سلام قدیر
سلام مرد
سلام مرد
سلام مرد.
سلام به لبهای همیشه خندونت.
سلام به دست مجروحت.
سلام به دل حسینی و پاکت...
.
.
سلام قدیر
سلام به بال و پر سوخته ات رفیق
سلام به حال خوبت رفیق
سلام به سلامهای آخر نمازت رفیق...
.
.
سلام قدیر
سلام عزیز
سلام علیِّ اکبرم
سلام عزیز برادرم
سلام شهید پرپرم
سلام مدافع حرم.... سلام مدافع حرم...
.
.
.
قدیر
اونجا برا همه دعا کن
که هیشکی از تو جانمونه،
حسرت مردن برا ارباب
رو قلب عاشقا نمونه...
.
.
.
قدیر
برام دعا کن
به حق نمک
به حق اشک
به حق لبخند
به حق برادری
به حق رقیه.......
.
.
.
.
#قدیر
#رفیق
#برادر
#آبان
#عمار
#دل_سوخته
#جان_سوخته
#همه_بال_و_پر_من_سوخته
#علی
#اینجا_تیپ_سیدالشهداء
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدروح_الله_قربانی
#شهیدمیثم_مدواری
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
#شهیدقدیرسرلک
@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
#bi_to_be_sar_nemishavadd
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله


سلام علی،
حسرت یه جمله نگفته ات هنوز رو دلمِ،
کاش بگی... کاش به من هم بگی اون سرّالله رو، همونجوری که به قدیر گفتی...
.
.
.
سلام قدیر،
نمیدونم چرا برای تو دل ندارم،
صدات، خنده هات، شوخیات... قدیر بیچاره ام کردی.
کاش عمررفاقتمون هم مثل عمقش زیاد بود.
قدیر.... چقدر کم دارمت...
.
.
.
سلام میثم،
یکپارچه معصومیت... زوری تو این دنیا مونده بودی، صورتت داد میزد... دااااااد.
میثم... کاش دست منم بگیری سلطان، کاش به منم گرا بدی... به من هم تصحیحات بدی،
کاش هوای دلم رو داشتی، رفیق...
.
.
.
سلام اسماعیل،
امروز هم قرآن باز کن،
امروز هم چشم بدوز به آیه های نورانی قرآن تا دلت آروم بشه پسر،دلت خونِ.... آتیشِ
بخون... برای دلِ همه مون... بخون اسماعیل
مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا...
.
.
.
.
سلام الله علیکم یا انصار حجةالله،
کاش
لااقل
یه کم
یه کوچولو
یه ذره
به خوابم بیاید،
آخه
دلِ منم
تنگ میشه
بی معرفتا...
.
.
.
.
#علی
#قدیر
#اسماعیل
#میثم
#عمار
#آبان
#اینجا_تیپ_سیدالشهداء
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدقدیرسرلک
#شهیدروح_الله_قربانی
#شهیدمیثم_مدواری
#جامونده
#هنوز_شهید_نشده
#امیرحسین_حاجی_نصیری

#bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
3gp-۰۰۰-Recovered_Avi_8.3gp
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله

بی حرفِ زیاد و کم
فقط همونیکه اسماعیل گفت و نوشت،
حرفِ دل اسماعیل و....
.
اسماعیل تو بگو،
.
"(امیرحسین حاجی نصیری _ اسماعیل) :
انشاءالله عازمم. راهیان عشق
يه سربزنم، خونه ابوعباس
ذهبیه.... ببینم بچه های چیزی لازم ندارن؟
قدیروروح الله می خان برن ازبچه ها ی نجباوسایلشونوجمع کنن... اسماعیل گفت علی داری میری، اون دوربینه منم بگیرازبچه ها... ابوعباس تااین حرفوشنید،زدزیره خنده. که... بازم اسماعیل دنبال دوربینشه... آره اسماعیل هنوزم دنبال دوربینشه.
آخه فقط بااون میتونه ببینه. راه وازبیراهه تشخیص بده. فقط بااون میتونه دوباره صورت رفیقاشوببینه.
آخ که چقدرتنهاشده.... بگذریم.... برم ذهبیه بچه هامنتظرن، می خان صبحونه بزنن.
ابوعباس گفت اسی يه دست ازاین لباسای سبز می خام.
دادم بهش، چقدربهش میومد.
لباس جنگ خیلی قشنگه.
زشتی های آدم ومیپوشونه.... آهای رفیقا، آقایونه شهید، يه وقتایی، سره این سفره همه باهم می نشستیما. نون ونمک هم دیگروخوردیما، يادتون که نرفته؟
به حرمت نون ونمکی که باهم خوردیم
نذاریدحکایت ماهم بشه حکایت 30سال چشم انتظاری بعدازجنگ.
اصلاً موی سفیدبه مانمیاد،
الهی به موی سفید امام حسینت ماروهم تواین جوونی ببروبخر.
آمین يارب العالمین"
.
.
.
اصلا موی سفید به ما نمیاد...
.
.
راستی نفر آخر اسماعیل بود، جلوی اسماعیل هم عمار میرفت، صدای آخر فیلم هم صدایِ قدیرِ؛
قدیر سرلک.

آقایونه شهید،
آهااااای رفیقا!
اصلا موی سفید به ما نمیاد...
.
.
.
راستی اسماعیل،
سال علی و قدیر شد،
سالِ میثم و عمار...
.
راستی اسماعیل،
هرچی خواستی،
هرچی گرفتی،
منم شریک..... داداش

سلام منم برسون به همه شون....
.
.
اسماعیل
الیوم، کُشتیم...
.
.
.
#اسماعیل
#دوربین
#نون_و_نمک
#موی_سفید_به_ما_نمیاد
#تل_عزان
#تل_شهید
#ذهبیه
#اینجا_تیپ_سیدالشهداء
#قدیر
#علی
#میثم
#عمار
#حاج_ابوسعید
#شیخ_مالک
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدقدیرسرلک
#شهیدروح_الله_قربانی
#شهیدمیثم_مدواری
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
#جامانده
#هنوز_شهید_نشده
#امیرحسین_حاجی_نصیری
#بی_همگان_به_سر_شود
#بی_تو_به_سر_نمیشود

#bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
#اینجا_تیپ_سیدالشهداء @bi_to_be_sar_nemishavadd
#بسم الله
#قربة_الي_الله

دلنوشته ای از...

نوشت:
بسم الله
برسد به دست اسماعیل...جلیل...طه...حیدر...مالک...یوسف...احمد...صادق...اسد...حسین...عباس...محمدرضا...
برسد بدست سیدالشهدایی ها...
برسد به دست جامونده ها...
برسد به دست عزانی ها...

پنجره ی اتاقم رو باز کردم. هوا لطیف بود و وصف نشدنی. نم نم بارون، نقاشی خدا روی زمین، سبزی زمین و رنگارنگی درختها مستم کرده بود...هوا داشت نفس میکشید...زمین داشت نفس میکشید... و من نفس میکشیدم... که نسیم خنکی تنم رو لرزوند...سرمایی لذت بخش... خواستم پنجره رو ببندم که انگار در زمان رها شدم و تا به خودم اومدم دیدم که...
.
اواسط آبان بود و هوا رو به سردی گذاشته بود. هنوز جون خونه سرد بود، با اینکه همه تو اتاق مخابرات جمع بودیم ولی باز سرد بود. زمین سرد بود اما دلامون گرم گرم بود. صبحانه رو که خوردیم بچه ها از اتاق زدن بیرون.
خیالمون راحت بود که امروز هم بخاطر هوا عملیات نمیشه.
عمار چفیه اش رو به سرش بست و طبق معمول اولین بیسیم بی صاحبی که دید برداشت و بدون جوراب رفت به طرف در تا پوتینش رو پا کنه. میگفت جلسه داره. جلیل گفت عمار جان لااقل یه جوراب پات کن میری جلسه. عمار یه نگاهی به دور و برش کرد و یه جورابِ بی پا رو رصد کرد و سرِ پا جوراب رو پوشید و رفت تا پوتین رو پا کنه. جلیل دوباره صدا زد عمارجان پس بعد جلسه بیا تا ماهم یه جلسه ای داشته باشیم. عمار باشه ای گفت و از اتاق خارج شد.
پشت سر عمار از اتاق زدم بیرون. جلوی در حسابی گل بود. پوتینم رو پام کردم و اومدم رو ایوون. عجب هوایی بود. بارون ریز و نرمی میبارید و هوا مه داشت. نهایتا صد متر بیشتر دید نداشتیم. کمی از مزرعه ای اونور جاده دیده میشد و مابقی مه بود مه. زمین سبز بود سبز...تلفیق سبزی علف ها با قرمزی گل جلوی خونه و خاکستری خیس جاده چه لطافتی درست کرده بود.
اسماعیل که داشت با قدیر حرف میزد در جواب قدیر خنده ای کرد و رفت سمت عمار تا برن جلسه. میثم تو آستانه در دست انداخت و پنجره بالایی در رو گرفت و چندتا بارفیککس رفت و بعدش کنار مالک روی مبل کهنه ای که روی ایوون گذاشته بودیم لم داد و از این هوای بارونی تعریف کرد. علی(روح الله) مثل همیشه با تجهیزات کامل و کوله پشتی به دوش رفت به طرف موتور، عباس گفت علی داداش کجا؟ علی همینجور که میرفت گفت با انصار قرار دارم.
حاج ابو سعید با سر باندپیچی شده و اورکت گشادی که تنش بود با همون لبخند قشنگش اومد رو ایوون و پشت سرش حیدر با اون لباس کامپیوتری کهنه اش. حیدر گفت ما بریم به بچه های آتیش یه سر بزنیم. حاج ابو سعید قدیر رو صدا کرد و گفت شما نمیای؟ قدیر جواب داد نه حاجی شما برید من با طه میرم بهداری دستم رو نشون بدم.
طه هم که تو ماشین نشسته بود صدای ضبط رو زیاد کرد و نوای روضه ی رضا نریمانی فضای مه آلود و با طراوت اونجا رو غرق خودش کرد.
و من غرق در لذتی وصف نشدنی بودم.
نمیدونستم بخاطر هوای بارونی و لطیف اونجا بود یا برای نفس کشیدن در کنار این اولیاءالله... هوا به غایت لطیف و دلچسب بود... و خنده ی روی صورت بچه ها در نهایت بشاشیت و شادیِ واقعی...
لحظه ها فراموش نشدنی و موندگار...
نسیم خنکی زد و سردم شد...به دیوار خونه تکیه دادم...همون خونه ای که تا چند روز دیگه علی و قدیر جلوش مثل یک ققنوس میسوزن و به بهشت میرن... سرم رو چرخوندم و نگاهم به سر میثم افتاد که از نم بارون خیس شده بود...همون سری که تا چند روز دیگه به شوق اربابش هوایی میشه...
با نگاهم راه رفتن حاج ابوسعید رو دنبال کردم تا سوار ماشین شد...شاید این همون ماشینیه که تا چند ماه دیگه پیکر غرق خونِ حاجی رو میاره عقب.
تو مه، چشم به دنبال ماشین عمار دوندم...عماری که قرار بود چند روز دیگه...
چشمام رو بستم و با تمام توان هوا رو داخل ریه ام کشیدم...
چشهام رو که باز کردم، جلوی پنجره، تویِ اتاق، خیسِ بارون...خیسِ بارون...خیسِ بارون...
به همین راحتی جاموندیم بچه ها،
به لطافت همین هوا پرکشیدین...
حالا باید بگم، دیدار به قیامت؟
اگه به رفاقتتون شک داشتم میگفتم
ولی شک ندارم...
منتظرتونم بچه ها...
شاید
تویه روز بارونی...

#بارون
#حلب
#عزان
#عمار
#میثم
#روح_الله
#قدیر
#ابوسعید
#اسماعیل
#اینجا_تیپ_سیدالشهداء
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدروح_الله_قربانی
#شهیدقدیرسرلک
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
#شهیدمیثم_مدواری
#شهیدحاج_سعیدسیاح_طاهری

@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
Photo
.
#بسم الله
#قربتا_الی_الله
علی...قدیر...
.
.
خوشا به حال شما که مسیر رو پرواز کردین.
همه ی خوشیمون اینه تو این مسیر همسفرتون باشیم.
پای رسیدن به شما رو نداریم بچه ها
لطفا خودتون تشریف بیارید و دستهای ما رو بگیرید.
لطفا خودتون ما رو بکشید و ببرید کربلا.
به حرمت دلی که شما رو دوست داشت
به حرمت دلی که دوستتون داره
به حرمت رفاقت
شب جمعه
کربلا
رفقااااا
.
.
.
چون سوزن از لباس تعلق برهنه شو
تا با مسیح پاک نفس همسفر شوی

خدایا کمکم کن

الهی هب لی کمال انقطاع الیک...
.
.
#علی
#قدیر
#شب_جمعه
#همراه_کربلایی
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدروح_الله_قربانی
#شهیدقدیرسرلک

@bi_to_be_sar_nemishavadd