فلسفه و هنر

#روانشناختی
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه و هنر
@art_philosophyyПродвигать
1,95 тыс.
подписчиков
1,01 тыс.
фото
622
видео
26
ссылок
◽#هنر اگرچه نان نمیشود اما شراب زندگیست❤ ◽که میشود وسط وان دچار #فلسفه شد که زیر آب رفت واقعأ خفه شد ◻️نتیجه آمیزش #فلسفه و #هنر زیباییست هبوطِ زیبایی در دنائت دنیا شگرفترین تضاد عالم است که سبب عصیان است و عصیان گرچه پلید، مسبب تعالیست... «هنر اول»
فلسفه و هنر
▪️چهار چیز که میتوانیم از #رواقی_گری ( فلسفه رواقی) بیاموزیم #اضطراب امور وحشتناک پیوسته رخ می دهند . وقتی گرفتار اضطراب می شویم مردم معمولا به ما می گویند که در نهایت همه چیز حل می شود و آرامش خود را باز می یابیم ، فلان ایمیل شرم آور ممکن است اصلا علنی…
▪️مطالعۀ آثار مارکوس اورلیوس در زمان شیوع #بیماریِ عالم‌گیر به چه دردی می‌خورد؟


امپراتور رومی #مارکوس_اورلیوس_آنتونینوس، واپسین #فیلسوف_رواقیِ نامدارِ دوران باستان بود. او در 14 سال آخرِ زندگی‌اش با یکی از وخیم‌ترین بیماری‌های همه‌گیر در تاریخ اروپا مواجه بود.
بیماریِ همه‌گیرِ آنتونین، که نامش منسوب به اورلیوس است، احتمالاً ناشی از گونه‌ای از ویروس آبله بود. تخمین می‌زنند که حدود 5 میلیون نفر، از جمله احتمالاً خود مارکوس، بر اثر ابتلا به این ویروس جان باختند.

از سال 166 تا حدود سال 180 میلادی بیماری‌های همه‌گیرِ مکرری در سراسر دنیای مکشوف رخ داد. مورخان رومی از جان باختن شمار فراوانی از مردم، خالی از سکنه شدن و ویرانیِ شهرها و روستاها سخن گفته‌اند. خودِ رم هم به شدت آسیب دید و هر روز گاری‌هایی پر از جسد شهر را ترک می‌کرد.

در بحبوحۀ این بیماریِ همه‌گیر، مارکوس کتاب #تأملات را نوشت، اثری شامل نصایح اخلاقی و روان‌شناختی خطاب به خود. او در این کتاب از فلسفه‌ رواقی برای کنار آمدن با درد، بیماری، اضطراب و مرگ بهره می‌گیرد. تأملات را می‌توان راهنمایی برای پرورش مهارت‌های ذهنیِ لازم برای مواجهه با بیماری‌های همه‌گیر دانست.

به عقیده‌ #رواقیون، خیرِ واقعیِ ما نهفته در شخصیت و اعمال ماست؛ بنابراین، مکرراً به ما یادآوری می‌کنند که بین آنچه «در ید اقتدار ما» هست و نیست تمایز بگذاریم. رواقیون مدرن از این امر با عنوان «دوگانهٔ کنترل» یاد می‌کنند و بسیاری از مردم این تمایز را برای #کاهش اضطراب مفید می‌دانند. آنچه برایم اتفاق می‌افتد هرگز «کاملاً» در ید اقتدارم نیست اما کنترل افکار و اعمال ــ دست‌کم افکار و اعمال «ارادی»‌ام ــ در دست خودم است. من واقعاً بر بیماریِ همه‌گیر کنترل #ندارم اما بر طرز واکنش‌ام نسبت به آن کنترل دارم.

اگر نگوییم بر تمام افکار خود، دست‌کم بر بخش عمده‌ای از آنها، کنترل داریم. بنابراین، «این نه خودِ اتفاقات بلکه نظر ما درباره‌ آنهاست که ما را ناراحت می‌کند.» به تعبیر دقیق‌تر، درد و رنج ما ناشی از این است که چیزی را واقعاً بد، بسیار بد یا حتی فجیع می‌شماریم.

این یکی از اصول #روان‌شناختیِ اساسیِ رواقی‌گری است. این امر در عین حال مبنای اصلیِ «رفتاردرمانیِ شناختیِ» مدرن به شمار می‌رود که مهم‌ترین نوع شاهدمحور روان‌درمانی است. پیشگامان «رفتاردرمانیِ شناختی»، آلبرت اِلیس و آرون تی. بِک، هر دو رواقی‌گری را منبع الهام #فلسفیِ رویکرد خود می‌دانند. این نه خودِ ویروس بلکه نظر ما درباره‌ آن است که ما را می‌ترساند. این نه اعمال نسنجیدهٔ دیگران و نادیده گرفتن فاصله‌گیریِ اجتماعی از طرف آنها بلکه نظر ما درباره‌ آنهاست که ما را عصبانی می‌کند.

بسیاری از خوانندگان تأملات تحت تأثیر این واقعیت قرار می‌گیرند که مارکوس در اولین فصل کتاب پسندیده‌ترین صفات در دیگران، حدود 17 نفر از دوستان، خویشاوندان و آموزگاران خود، را برمی‌شمارد. این نمونه‌ای از روش‌های اصلیِ رواقی‌گری است.

مارکوس از خود می‌پرسد: «طبیعت برای کنار آمدن با این وضعیت چه موهبتی را در من به ودیعه نهاده است؟» این پرسش ناگزیر به سؤال دیگری می‌انجامد: «دیگران چطور با چنین مشکلاتی کنار می‌آیند؟»

#فیلسوفان_رواقی درباره‌ نقاط قوتی نظیر خردمندی، صبر و انضباط ‌نفس تأمل می‌کنند، صفاتی که بالقوه استقامت آدمی را در مواجهه با بلایا افزایش می‌دهد. آنها می‌کوشند تا این فضایل را در شخصیت خود متجلی سازند و به کمک آنها با مشکلات زندگی روزمره در هنگام وقوع بحرانی مثل بیماری‌ِ همه‌گیر دست و پنجه نرم کنند. آنها از نحوهٔ رویارویی دیگران با این مشکلات درس عبرت می‌گیرند. حتی می‌توان از شخصیت‌های تاریخی یا تخیلی هم سرمشق گرفت.

با توجه به این امر، فهم یکی دیگر از شعارهای رواقیون آسان‌تر می‌شود: «#ترس بیش از چیزهایی که از آنها می‌ترسیم به ما صدمه می‌زند.» این امر به طور کلی در مورد احساسات بیمارگونه صادق است، همان چیزی که رواقیون «هیجان» می‌خوانند و صفت «بیمارگونه» یا «آسیب‌شناختی» مشتق از آن است. این امر، در درجه‌ی اول، در معنایی سطحی صادق است. حتی اگر 99 درصد یا بیشتر احتمال داشته باشد که از بیماریِ همه‌گیر جانِ سالم به در برید، اضطراب و نگرانی می‌تواند زندگی‌تان را نابود و عقل‌تان را زائل کند. در بدترین حالت، افراد ممکن است دست به خودکشی بزنند...


@art_philosophyy
ادامه🔻
🔺اول اینکه ، آیا #فشارهای اجتماعی و #روان‌شناختی می‌تواند توضیح دهد چرا این همه آدم لذت‌های پست‌تر را به لذت‌های برتر #ترجیح می‌دهند؟ چرا نپذیریم که انتخاب واقعی مردم همین است؟ شاید به این دلیل لذت‌های پست‌تر را ترجیح می‌دهند که هر دو نوع لذت را چشیده‌اند و پست‌ترها را راضی‌کننده‌تر یافته‌اند. اگر به انتخاب‌ها و ترجیح‌های واقعی مردم نگاه کنیم، شاید دقیق‌تر این باشد که بگوییم مردم یک زندگی را که ترکیبی از لذت‌های برتر و پست‌تر باشد ترجیح می‌دهند. این‌که #استوارت_میل ترجیح مردم را رد می‌کند را می‌توان به عنوان اسنوب و افاده‌ای بودن یا نخبه‌گرا بودنش تفسیر کرد. در چنین شرایطی شاید بهتر است به میل بگوییم «اختاپوس نباش!»

دوم اینکه، تأکید روی این قضیه که #فشار_اجتماعی و #روان‌شناختی انتخاب‌های مردم را توضیح می‌دهد، خودش ادعایی است که میل نمی‌تواند کاملا اثبات کند. قبل از این‌که بتوانیم این ادعا را ارزیابی کنیم، باید بدانیم در چه شرایطی ابطال خواهد شد. برای مثال، اگر شخصی تأکید کند همبرگر خرچنگی را به استیک ترجیح می‌دهد، آن هم نه به دلایل روان‌شناختی، بلکه به خاطر این‌که مزه‌اش را بیشتر دوست دارد، چرا باید به جای پذیرش حرفش فرض کنیم که انتخابش تحت تأثیر شرایط اجتماعی است؟ اگر #میل بگوید که بدون توجه به نظر هر شخص، انتخاب لذت‌های پست‌تر به دلیل شرایط اجتماعی است و به همین دلیل می‌توان گفت اشتباه است، به صورت جزم‌اندیشانه دیدگاهش را از بازبینی تجربی مصون می‌کند.

ایراد دیگر به تفاوت بین #تجربهٔ لذت و #ظرفیت لذت برمی‌گردد. اگر شخصی با قوای عالی به طور مدام و پی‌درپی چند لذت سطح بالای محدود را تجربه کند، این چه ظرفیتی است؟ خودِ امکان تجربه کردن لذت‌های برتر، دست‌کم در #مکتب_سودانگاری_لذت‌گرا، به اندازهٔ تجربه کردن آن لذت مهم نیست. این مخالف اگر باعث تناقض در آرای میل نشود لااقل ایجاد تنش می‌کند. جایی که برای تجربهٔ واقعی #لذت ارزش قائل می‌شویم، ظرفیت تنهای لذت‌های برتر ارزشش را از دست می‌دهد.

یک #سقراط خیلی #ناراضی (یا شلدون پلانکتون،‌ مثلا) ممکن است واقعا کمتر از یک #ابله_خوشحال (همین آقای شلوارمکعبی شاد و دوست‌داشتنی خودمان) احساس شادی کند، حتی اگر دومی فقط بتواند لذت‌های پست را تجربه کند. اگر آقای میل به این قضیه این‌گونه پاسخ بدهد که چنین فردی ادعای بالاتر بودن کیفیت لذت‌های برتر را جدی نگرفته است و هیچ حجمی از لذت‌های پست‌تر نمی‌تواند با هر حجمی از لذت‌های برتر برابری کند، پس می‌توانیم ایراد اول را این‌بار جدی‌تر مطرح کنیم. به نظر می‌رسد چنین دیدگاهی دقیقا برخلاف‌نظر داوران شایسته است. از سوی دیگر، اگر میل تأکید کند که ظرفیت لذت‌های برتر مهم‌تر است، دیگر مشخص نیست که چگونه می‌تواند ادعا کند که لذت و فقدان درد (که تجربی حس می‌شوند) تنها چیز خیر به خودی خود است.

▫️چگونه می‌توانم بر نبوغ غلبه کنم؟

بیشتر #سودانگاران معاصر روی تفاوت‌گذاری بین لذت‌های برتر و پست‌تر میل تکیه نمی‌کنند. در عوض، تأکید می‌کنند که ظرفیت بالاتر ارزشمند است چون دست‌کم در بیشتر موارد، این ظرفیت‌ها برای صاحب‌شان از لحاظ کمی زندگی لذت‌بخش‌تری را به ارمغان می‌آورند. شاید پاتریک شلوارهوشمندِ ناراضی کمتر از پاتریک راضی ابله (پاتریک همیشگی) شاد باشد، اما این موارد معدود است و اگر رضایت را فقط در لذت‌های #پست‌تر نجوییم زندگی بهتری خواهیم داشت.
بر این اساس، حتی اگر هیچ تفاوت کیفی بین انواع لذت نباشد، هنوز دلیلی برای زیر سوال بردن تصمیم پاتریک داریم. همان‌طور که شادی زندگی یک ساده‌لوح ممکن است راضی‌کننده‌تر و بادوام‌تر و لذت‌بخش‌تر باشد تا نارضایتی‌هایی که اکثرا در زندگی عقلانی پیش می‌آید.


تیموتی دان
@art_philosophyy
#مقاله
فلسفه و هنر
#هنر_فیلم_سینما 🎥 فیلم "چشمان کاملا بسته" ساخته #استنلی_کوبریک محصول سال ۱۹۹۹ کشور بریتانیا_آمریکا ❗️دارای محدودیت سنی ▫️این فیلم قبل از نمایش عمومی در آمریکا به دلیل افشاگری های علنی علیه فرقه فراماسونری با سانسور مواجه شد. ▪️کوبریک در ساخت این فیلم…
▪️فیلم "چشمان کاملا بسته" یا "چشمان باز بسته" دهمین فیلم #روانشناختی برتر تاریخ است که آخرین اثر کوبریک قبل از مرگش بود. بسیاری از تحلیلگران، این فیلم را شاهکار کوبریک معرفی می کنند.
فیلمنامه این فیلم بر اساس رمان "ترامنول" (داستان خیال) اثر "آرتور اِشنیتزِر" نوشته شده است.

این فیلم بدون هیچ تغییری منتشر شد چون نظر کمپانی برادران وارنر این بود که به کار کوبریک نباید دست زد گرچه تمام منتقدین اتفاق نظر دارند که قطعا کوبریک قبل از مرگش تا به اتمام رساندن فیلم تمام نقطه ضعف‌های کوچک این فیلم را برطرف میکرد و تغییرات چشمگیری درآن میداد

این فیلم روایتی هولناک از رویا و واقعیت، از خیانت و انتقام، از وفاداری تا میل جنسی. همه و همه تجربه ای را رقم خواهد زد که به میزان باز بودن چشمتان از آن خواهید چشید!

در واقع eyes wide shut به این معنیست که گاهأ با چشمانی بسته و ناآگاهانه وارد مسائلی خطرناک میشویم فیلم به بی بندوباری جنسی، به بحران "شهوت (سکس) پرستی و وابستگی (اعتیاد) به سکس" فراگیر در گیتی می پردازد و نقش آن را در فروپاشی زندگی زوج ها و خانواده ها نشان می دهد. حکایت مرز باریک میان انسانیت و حیوانیت ، شیطان پرستی و خشونت جنسی انسانها اشاره دارد خشونت چشمان باز بسته خشونت‌ نهفته در دل خانواده است. خشونت همیشه جزو دغدغه فکری کوبریک بود و آن را به نحو مختلف در فیلم‌هایش به تصویر کشیده ولنگاری که او به تصویر میکشد فراتر از یک میل جنسی عمل میکند و وارد فرم میشود بازی با #رنگها دیوانه کننده است او با توجه به وضعیت لحظه ای فیلم رنگها را تغییر میدهد

آثار اين كارگردان فقيد میتواند از منظر #فلسفی و #روانشناختی نگاه انسان ها به دنيای پيرامونشان را عمق بيشتری بخشد و بيش از آنكه مطالبی بی اثر متعارف را به خودآگاه ما سرازير كند، #حقایقی عميق را در ناخودآگاه ما روشن سازد.حقايقی كه يا فرصتی برای فكر كردن به آنها دست نمی دهد يا اساساً در هياهوی موضوعات زرد و روزمره گم میشود و چه بسا اين مطالب پاسخ بسياری از پرسش های بی پايان همان روزمرگی ها باشد كه ما به كل از آن غافل مانده ايم و مديرانی كه همزمان به جنبه های انسانی كار خود از يك سو و ابعاد پنهان جهت ساز و جهانی قدرت از سوی ديگر علاقمند هستند سزاوار نيست كه تماشای اين فيلم را از دست بدهند.

كوبريك بعد از آن همه آثار فاخر و بی مانندی چون "اسپارتاكوس"، "درخشش" ، "غلاف تمام فلزي"، "پرتقال كوكي" و ...سرانجام دست به ساخت فيلمی میزند كه عنصر سكس در آن بيش از حد پررنگ است و اين اقدام وی چنان عامدانه و مبالغه آميز جلوه میكند كه ما را نسبت به شخصيت انديشمند كوبریک دچار تردید میکند در حالیکه چنین نیست. سطحی ترین تفکر سکسی بودن این فیلم است ولی این فيلم نه تنها سكسی نيست بلكه نقد سكس در آن مطرح است در اين فيلم عجيب، سكس به عنوان باروت خيانت معرفی مي شود و عدم كنترل آن میتواند حاصل زندگی هایی را #نابود كند كه براي ساختنش سالها زحمت و تلاش صرف شده است.

کوبریک جامعه ای را نشان میدهد که تمام تمرکز و تفکر بسیاری از افراد در روابط جنسی خلاصه میشود.
اين فيلم نمايش تفاوت فاحش دريافت ها و برداشت هاي سطحی با حقيقت آن هاست. تضاد بين آن چه كه میبينيم و آن چه كه هست. چشماني كه كاملا #باز است و از #بينايي بهره دارد اما در واقع #نابينا است! همچنين اين فيلم شكنندگی عشق و حقيقت را نشان میدهد كه بسيار سست و آسیب پذیر هستند این فیلم صریحأ رابطه جنسی در حیطه زناشویی را تبلیغ میکند

سكس دراين فيلم به عنوان نماد هرزگی مطرح میشود وتلاش كارگردان برای غلبه ترس بر تحريك جنسی حتی در زننده ترين صحنه های فيلم محسوس است اگرچه مخاطبان كوته فكر و يا افراد محروم از نياز جنسی، شانس چندانی برای حس كردن اين ترس پنهان در نماهای زننده فيلم را ندارند اين نوع تلاش در فيلمسازی بعدها در فيلمهايی چون "شهر گناه"و"وكيل مدافع شيطان " بطرز شگفت انگيزی تكامل يافت.

نام این فیلم حاوی پارادوکس معنایی ست که بخشی از آن، از زبان بریتانیایی آن ناشی میشود،بهمین دلیل حاوی چند معنایی میباشد که خودرا در درونِ فیلم، تیتر و محتوا نیز نشان میدهد و معنا میکند،برای روشن شدن فانتسم نهفته در درونِ محتوایِ اثر.

عبارت Eyes Wide shut بعنوان یک اصطلاح در میان #فراماسونها بکار میرود اعضای گروه ایلومیناتی گروهی که در ابتدا جهت حفظ و اشاعهٔ علم دور از چشم کلیسا تشکیل شد و بعد کم کم به قدرتی ضد دین و کنترل کننده ای پشت پرده تبدیل شد.

آنجا که یکی از اعضایِ این انجمن برادری یا اُخوت منجر به انجام کاری شود که جنبه ای افشاگرانه و برونی داشته باشد، و سبب خارج شدن اطلاعات از درون فرقه شود، درچنین حالتی که فراماسونی دیگر یا گروه از این اشتباه آگاه میشودبه او می گوید: Eyes Wide Shut ،که یعنی من متوجه اشتباه تو شده ام و با این کار به او هشدار میدهد.


@art_philosophyy
ادامه🔻
فلسفه و هنر
دوشیزگان آوینیون #پابلو_پیکاسو @art_philosophyy
▪️هنر به چه کار می آید؟

اگر خلاقیت به معنی نوآوری است پس چرا #پیکاسو کپی کرد و همه می گویند که او خلاق ترین بود؟
وقتی در اوایل قرن بیستم پیکاسو کوبیسم را با صورت های عجیب و غریبش با «دوشیزگان آوینیون» در جهان معرفی کرد، عده ای این شیوه از نمایش چهره ی انسان عجیب و نامانوس و برخی آن را نوآورانه، خلاقانه و محسور کننده خواندند. چهره انسان در این تابلو و برخی دیگر از تابلوهای پیکاسو تاحدی خشن، تند و بی پرواست و چنان در چشم شما می نگرد که پنداری هیچ چیز #روانشناختی از نوع رمانتیک آن- آنچنان که قبلا نقاشان در جستجوی آن بودند- را در خود ندارد. تنها چیزی که این صورت ها می گویند این است؛ «هرچیز را که می خواهی جستجو کنی باید در زیر این #نقاب جستجو کنی» و این معنی زمانی محتمل تر می شود که درک کرد که این چهره ها نوعی نقاب هستند بر صورت هایی که هیچ وقت روی این تابلو چهرهٔ واقعی فرد را نشان نخواهند داد مگر این که در جای دیگری مشابه آن پیدا کنیم که زمان داشته باشند.
بعدها کاشف به عمل آمد که این صورت ها مشابهی دارند و این مشابه ها قدمت بس طولانی دارند و تازه متولد نشده اند. آنها قرن هاست که متولد شده اند و اکنون سالخورده و فرتوت مرگ خود را نظاره می کنند و اتفاقا دنیایی که پیکاسو را در خود پرورش داده است موجبات مرگ آنان را مهیا کرده است. این صورت ها یا صورتک ها همان هایی هستند که آفریقایی ها با آنها اعمال مذهبی و یا جادویی خود را با آنها انجام می دهند و برایشان نوعی تقدس را به همراه دارد.
برخی منتقدان با نگاه دوباره به صورتک های یاد شده، پیکاسو را خطاب قرار دادند که صورت هایی که تو ساخته ای برداشت یا کپی از نقاب های آفریقایی است. در جواب اینان می توان گفت؛ مهم نیست که این صورت ها از کجا برداشت شده است، مهم این است که این صورت ها روی تابلوی پیکاسو #دنیای_کنونی ما را تفسیر می کنند و می توانند روح جادویی داشته باشند که هنر دل مرده رمانتیک افسون زده خسته از سال ها تکرار را تکان دهند و به چیزهایی نو رهنمون کنند.


#بهنام_شاه_حسینی

@art_philosophyy
فلسفه و هنر
▪️#آندری_تارکوفسکی فیلسوفی پشت دوربین ▫️شاید بتوان تارکوفسکی را #فیلسوفِ دنیای سینما دانست. اساس فیلم‌های او بر تعارض میان شخص و جهان استوار و به تصویر کشیدن این تعارض است. برای تارکوفسکی، سینما ابزاری به شدت واضح و قدرتمند برای بازنمایی تقلای شخص معنوی…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#فیلم

⬆️ تحلیل #اسلاوی_ژیژک فیلسوف، روانکاو و جامعه شناس اسلوونیایی ، از دو فیلم «سولاریس» و «استاکر» ساختهٔ #آندری_تارکوفسکی فیلمساز معناگرای روس.
«جهت آشنایی با اندیشهٔ تارکوفسکی رجوع به پست ریپلای شده»


#زیرنویس_فارسی



▪️استاکر (stalker ) فیلمی است در سبک علمی-تخیلی پسارستاخیزی.
فیلم اقتباسی آزاد از #رمان "گردش کنار جاده" اثر "برادران استروگاتسکی" است،
تلفیقی از المانهای ژانر علمی-تخیلی با موضوعات دراماتیک #روانشناختی و #فلسفی

▪️سولاریس (Solaris) فیلمی سرشار از ابهام و رازآلود با مضامین #فلسفی و #انسانی.
فیلمی عجیب که بیننده را دائماً به فکر کردن و توجه به ریزترین مسائل زندگی دعوت می کند. هرکس مطابق نیازها و چالشهایش در زندگی می تواند از سولاریس برداشتی متفاوت داشته باشد...



▫️لینک مشاهده فیلم استاکر ⬇️
https://www.bni.best/foreign-movie/stalker_1979/



▫️لینک مشاهده فیلم سولاریس ⬇️
https://bni.best/sci-fi/solaris-1972/



#هنر، #سینما، #فلسفه
@art_philosophyy
فلسفه و هنر
🔺کارناوال ونیز که هرساله اوایل فوریه تقریبأ دو ماه قبل از عید پاک در شهر ونیز ایتالیا برگزار می‌شود یکی از قدیمی‌ترین و مشهورترین جشن‌های جهان است. دلیل استفاده از ماسکهای خاص در این کارناوال، به از بین بردن اختلاف ظاهری بین طبقات غنی و فقیر باز می‌گردد و…
#هنر
#فیلم، #سینما

#پرسونا فیلمی فراموش نشدنی در تاریخ سینما بی شک از شاهکارهای #اینگمار_برگمان و یکی از مطرح ترین فیلمهای هنری از دیدگاه منتقدین.

سینما بستری است که در آن می توان از ساده ترین مسائل انسانی تا سخت ترین مسائل علمی، تخیلی و روانشناسانه ترین موضوعات درباره انسان و زندگی را به تصویر کشید.

برگمان، استاد به تصویر کشیدن مسائل #فلسفی، #روانشناختی و روابط انسان ها بود، او رابطه یک انسان با خود و درونش و انسان های مختلف با یکدیگر را به چالش می کشید.
یکی از سخت ترین و البته مهم ترین آثار برگمان در رابطه با روابط انسانی، فیلم پرسونا است.

برگمان در اين اثر با تكيه بر اين موضوع كه انسان ممكن است دچار شرايطي شود كه احساس كند شخصيت درون و اعتقاداتش با شخصيت خارجي يا همان رفتارش متفاوت است .
در واقع دو بازيگر اصلي اين فيلم نماد شخصيت هاي درون و بيرونِ يك نفر هستند كه كاملا با هم تفاوت دارند.و در آخر نيز متوجه ميشويم كه اين بيرون ماست كه ما را نمايان ميكند و نه درون.

ایده ساخت فیلم پرسونا وقتی در ذهن برگمان شکل می گیرد که به طور اتفاقی دو زن را می بیند که دارند دست هایشان را با هم مقایسه میکنند، خود برگمان میگوید : با خودم فکر کردم که یکی از آن ها لال است و دیگری حرف میزند.

اگر بخواهیم فیلمی را در تاریخ سینما نام ببریم که ظرافت در طراحی سکانس به سکانس و کلمه به کلمه آن بیداد می کند، فیلم پرسونای برگمان، اولین اسمی است که به ذهن خطور خواهد کرد.
فیلمی که هر سکانسش در پیشبرد اهداف کارگردان و نزدیک شدن به هدفش طراحی شده است و چیزی اضافه در آن دیده نمی شود.
فیلم پر است از مفاهیم #نمادین و #روانشناسانه که زندگی انسان امروزی را به چالش می کشد.

پرسونا، درباره #نقاب های انسانی است، نقابی از سکوت و نقابی از زندگی، نقابی از عشق و نقابی از نفرت، پرسونا انسان را از درون می نگرد و بیرون را همچون لباسی در نظر می گیرد که هر روز می تواند یک رنگ و یک مدل داشته باشد.

این فیلم اکتشاف بی پیرایه ای است درباره #روان_پریشی.

داستان هراسناکی ندارد. یک شعراست و به همین خاطر هم فیلم درخشانی است.

پرسونا یکی ازشاهکارهای اینگمار برگمان به شهادت کارنامه هنری اش درعرصه سینما، از چنان توانایی هشیارانه ای برخوردار است که نفوذ به ژرفترین لایه های روح آدمی را با حرکت در سطح بیرونی رفتارها آغاز می کند. ازساده ترین درگیری های عاطفی بهانه ای می سازد برای نفوذ به ضمیر پنهان.

▫️فیلم پرسونا پردازشگر شخصیت‌هایی است که به زندگی با صورتک‌هایی که همواره قصد پنهان کردن چیزی را دارد عادت کرده‌اند، شخصیت‌هایی که از فاصلهٔ هولناک میان آن چیزی که خود فکر می‌کنند هستند و آن چیزی که واقعاً هستند همواره در هراس اند.
قرار است پرسونا در مفهوم نقاب، چه چیزی را پنهان کند؟ چه حقیقت تلخی وجود دارد که می‌بایست توسط نقاب خنده و تجاهل مخفی شود؟ جست وجوی پاسخ برای چنین سوالاتی ست که بافت‌ها و ساختار فیلم را تشکیل می‌دهد...


▫️رجوع به پست ریپلای شده

@art_philosophyy