واژگانِ فرشته‌خویِ فخیم

Channel
Logo of the Telegram channel واژگانِ فرشته‌خویِ فخیم
@khorasani_poemPromote
130
subscribers
کانال ٱفرینش‌های تهماسبی خراسانی
🔹تهماسبی خراسانی

بیار بوسه که از بوسهٔ تو سیر نمی‌شُم
قسم که از سرِ خود تیرُم از تو تیر نمی‌شُم

نگو: «بد است، خجالت بکش از این همه آدم!»
که هیچ از طلب بوسه سربه‌زیر نمی‌شُم

دلیر می‌شود آدم به پشت‌گرمیِ معشوق
تو تا که از مه نگشتی به گپ دلیر نمی‌شُم

نه نام عشق هیولاست، نی معاشقه وحشت
هدف تویی و به بند شغال و شیر نمی‌شُم

چه دور می‌روی از من، چه دیر می‌رسی از راه
به من برس که به قصِّیِ دور و دیر نمی‌شُم

زمان که بی‌تو خرِ لنگ بود، می‌دود اکنون
فقط تو در بغلم باش، هیچ پیر نمی‌شُم

مهر ۱۴۰۳

#واژگان_فرشته‌خوی_فخیم
#کانال_ٱفرینش‌های_تهماسبی_خراسانی

@khorasani_poem
نوروز ۱۴۰۳ بر همه عزیزان شاد و خجسته باد.
🌹💐🌺❤️🌹💐🌺🌷
به امید سالی پر از نشاط و شادابی و صلح و آرامش.

@khorasani_poem
Forwarded from اتچ بات
🔴#تهماسبی_خراسانی

🔷#ملا_محمد_جان

نوروز و فروردین؛ عطر گل و ریحان
اردیبهشتی شد خاک بهشتیان

جمشید و کَیخُسرو روییده‌اند از نو
چون لاله‌های سرخ در سینه‌های‌مان

بلخ برین غرق گل‌های ابریشم
طبل سرود و عشق در کوی‌ها پیچان

در هر قدم پیدا؛ زرتُشت و مولانا
در هر نفَس پنهان؛ ملا محمد جان

هر ٱدمی در خویش دیوانگی دارد
هُشیارها دورند از عالم مستان

اهریمن بدخوی؛ کج‌دیده‌ی کج‌گوی
بی‌ٱبرو گردد در محضر یزدان

با باد نوروزی، با بخت پیروزی
یک‌باره می‌تازیم بر لشکر شیطان

ای صبح رستاخیز، ای جشن شورانگیز!
همواره گل می‌بیز از دامن باران

مرداد ۱۳۹۶

#شعر_امروز_خراسان
#شهر_بلخ

#انجمن_ادبی_هشت‌بهشت
@khorasan_poem
Forwarded from مژگان فرامنش (Mozhgan Faramanesh)
زنده‌جان نام دیگرِ مرگ است، زنده بلعیده کودکانش را
خشم خاکش هنوز بیدار است، تا به خون تر کند جهانش را

چشم و گوش جهان چه کور و کر است روزگار غریب آمده تا
روزهایش سیاه‌تر شود و خاک بر هم زند روانش را

در و دیوار سرزمین هِرَی از غم او به خاک افتاده‌ست
زنده‌جانی که پاره‌ای تن اوست، زنده‌مرگی که برده جانش را

آه! از این اتفاق خونینش، آه از این خانه‌های گور‌آسا
آه از این‌که چگونه برده از او، مرگ، تاریخِ باستانش را

سرزمین شکسته‌ی فوشنج، تخت‌گاه سترگ طاهریان
روزگارش چه کرده با او که، برده از یاد داستانش را

مژگان فرامنش
Forwarded from مژگان فرامنش (Mozhgan Faramanesh)
عبور می‌کنیم از روزهای زنده‌به‌گوری
از این حکایتِ در خون نشستنِ گل سوری

جهان اگرچه ندیده غمِ زمانه‌ی ما را
زمان اگرچه نخوانده ترانه‌ی من و دوری

به کوچه‌ها، به خیابان اگر حضور نداریم
اگر غبار نشسته در آستان صبوری

همیشه قامت سرو این چنین شکسته نماند
همیشه رود ندارد به خود روایت شوری

به رغم وحشت و اندوه روزگار برقصند
زنان شهر درون سپاهِ گرگ، حضوری

زنی که خسته نشد از نبردهای زنانه
در این جهانِ تهی از نشاط و خنده‌به‌گوری

مژگان فرامنش

@mozhganfaramanesh
طنزی برای خیاشنهٔ مهربانم اورانوس، تا به این بهانه پس از دوونیم ماه اندوه، اندکی او را بخندانیم.

🔹تهماسبی خراسانی

شُوی پیدا بکرد و شد آروس
بعدِ نُه ماه از کنار و بوس -

طیّب آورد و بعد از آن تقوا،
با هزاران امید، اورانوس

آلح و صالح اند اولادش
در شب تیره‌اند چون فانوس

ایزد از سرخکان نگهدارد
خودِ او را ز شرّ تیتانوس

او که مهمان‌نواز و خوش‌قلب است
چای می‌آورد تهِ پتنوس

گل احساس اوست نامحسوس
خوش و بِش کردنش چه ناملموس

دست او مثل ابر بخشنده‌ست
دل او است مثل اقیانوس

درس خوانده‌ست مثل اقلیدس
جا رسیده‌ست مثل جالینوس

پر زبان است یک کمی لیکن
هر زبانش یکی‌ست اختاپوس

آدم از جرّ و بحث می‌ترسد
با او کَل‌ماکَل است یک کابوس

فقط این عیب و باقی‌اش هنر است
مَثَلِ پای با پرِ طاووس

گفته‌اند انگریزی و روسی‌ست
او نه افرنگی است و نی هم روس

دختِ بی‌جورهٔ هریرود است
موج رخشنده است چون سیروس

مهر می‌بارد از سر و رویش
چون زرافشانِ شاخهٔ اکسوس

شوی خود را به عاشقی بستان٘د
ماکیانی‌ست در کمندِ خروس

مثل لیلی که در کفِ مجنون
مثل سودابه، رامِ کی‌کاووس

عشق همواره شمع راهش باد
غم او باد حبس تاتاروس

عمر او باشد از هزار فزون
مثل عمرِ پرندهٔ ققنوس

                                       ۲۶ تیر ۱۴۰۲
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔸توضیح برخی واژگان

آروس: گویش مردمی عروس
طیّب و تقوا: پسر و دختر خیاشنه‌ام
امید: نام همسر ایشان
اختاپوس: هشت‌پا
سیروس: رشته ابرهای سفید
زرافشان: رودی‌ست که از همان سرچشمه‌های آمو سرچشمه گرفته و پس از آبیاری بخش‌هایی از تاجیکستان و ازبکستان دوباره به آمو می‌ریزد. مردم از طریق شستن ریگ این رود ریزه‌های طلا می‌یابند.
اکسوس: یکی از نام‌های قدیمی رود آمو.
تاتاروس: مخفف تارتاروس، محلی که اورانوس (خدای آسمان یونان باستان) مغضوبین خویش را در آنجا محبوس می‌کرد.

واژگان "بکرد" و "بستاند" نیز بر اساس لهجهٔ هرات به کار رفته است.

@khorasani_poem
🔺با تکیه بر نوستالوژی‌های زمان کودکی، منظومه‌ای را شروع کرده‌ام که تکهٔ زیر بخش نخست آن است. امید که بتوانم بخش‌های دیگرش را نیز کامل کنم.

🔸 ــ ۱ ــ

از دیمه‌زارِ زیر کوه شروع کنیم
جایی که خرمن‌جای با بستر پدر
دزد با خربوزه‌های زیر کاه
و گرگ با خرِ پای خرمن
آشناست

شب
در کنار ماه می‌خوابی
و صبح
از پهلوی خورشید بلند می‌شوی

آسمان با همهٔ ستارگانی که تا پسانِ شب می‌شماری
به وسعت خرمن‌جای کاه‌گلی‌ست

کودکی‌ام بر لب چشمه
چند کلمه بیشتر نگفت
و فرداشب ماماهایم
خربوزه‌ها را دزدیدند

پدرم می‌گفت:
من نبودم که خربوزه‌ها را آوردم
شیرینی آرزو، تگاب را پیمود و ییلاق را در کنج خرمنی پنهان کرد
«ترک آرزو کردم، رنج هستی آسان شد
سوخت پرفشانی‌ها، این قفس گلستان شد»

پدرم چیزفهمِ دورهٔ کمونیست‌هاست
مادرم سیاهی‌خوانِ «پنج گنج» و «ورقه و گلشاه»
بردارانم با اشتیاقِ «اَلَم نَشرَح» هفت‌یک را طی کردند
و من مثنوی را به بیدل رساندم

رستم
امیر ارسلان رومی
امیر حمزه
زمستان را به شکوفهٔ بادام و گل سیب می‌رساندند
و لحن خوش پدر چونانِ خطِّ منحصربه‌فردش
زنگ از دل گَنگ می‌کَند
«هر آن کس که شهنامه‌خوانی کند
اگر زن بُوَد پهلوانی کند»

خواهرانم
میان حقوق بشر و شلاق
در نوسان اند
روزی فرشته بودند
اکنون انکار شرعی
و فردا...
خفاش‌ها بر فردا بال گسترده است
و جز زوزهٔ گرگ‌ها از آینده نمی‌رسد
گرگ‌ها مدرن شده‌اند
دیگر عاشق گوش‌های رهوار پدر نیستند
آینده با شکار رویاست

۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲

#واژگان_فرشته‌خوی_فخیم
#کانال_ٱفرینش‌های_تهماسبی_خراسانی
@khorasani_poem
🔺به همسر داغ‌دیده‌ام که در سوگ خواهر نوجوانش نشسته است.

🔶تهماسبی خراسانی

بوی گوشت سوخته می‌دهد
همزمان هفت تن در آغوشم
می‌تپند و می‌مویند

می‌گویم:
تمام شب
با تو هفت تن در من پهلو می‌گرداند
می‌گوید: غمم هفت پیراهن بزرگتر است،
آتِش‌کَشم

تاکی پس از شانزده بهار
خوشه‌های آتش بار آورده
شانزده پیاله بالا می‌رود
و شانزده سپند در سرخی و سیاهی می‌رقصند

آسمان خُموچ چِغِل می‌کند
زمین انگِشت‌هایش را پکّه می‌زند
و من با بوسه، سوختگی را مزمزه می‌کنم

مادر می‌گفت:
جایی می‌سوزد که قوغ آنجاست، بقیه فقط گرم می‌آیند

سوختن مادر همان
و پُلوش‌داغ‌شدنِ همسر همان
تنها تفاوت
انگِشت‌زارِ دانایی‌ست
که اینک
ماهی‌ای را زنده‌زنده در من پشت و پهلو می‌کند

۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خُموچ: قوغ‌ریزه‌های مانده در خاکستر
چِغِل: غربالی که دانه‌ها و سنگریزه‌های درشت‌تر (به اندازهٔ نخود) را از خویش عبور می‌دهد.
پَکّه: بادبزن
قوغ: زغال گُرگرفته و مشتعل‌شده
انگِشت: پس‌ماندهٔ زغال‌های سوخته که بتوان دوباره آن را روشن کرد. معمولاً با داغ کردن انگِشت‌ها کباب می‌پزند، صندلی‌های زمستانی را گرم می‌کنند و...
پُلوش‌داغ: اوج سوختن و جزغاله شدن

#واژگان_فرشته‌خوی_فخیم
#کانال_ٱفرینش‌های_تهماسبی_خراسانی

@khorasani_poem
Forwarded from اتچ بات
🔴#تهماسبی_خراسانی

🔷#ملا_محمد_جان

نوروز و فروردین؛ عطر گل و ریحان
اردیبهشتی شد خاک بهشتیان

جمشید و کَیخُسرو روییده‌اند از نو
چون لاله‌های سرخ در سینه‌های‌مان

بلخ برین غرق گل‌های ابریشم
طبل سرود و عشق در کوی‌ها پیچان

در هر قدم پیدا؛ زرتُشت و مولانا
در هر نفَس پنهان؛ ملا محمد جان

هر ٱدمی در خویش دیوانگی دارد
هُشیارها دورند از عالم مستان

اهریمن بدخوی؛ کج‌دیده‌ی کج‌گوی
بی‌ٱبرو گردد در محضر یزدان

با باد نوروزی، با بخت پیروزی
یک‌باره می‌تازیم بر لشکر شیطان

ای صبح رستاخیز، ای جشن شورانگیز!
همواره گل می‌بیز از دامن باران

مرداد ۱۳۹۶

#شعر_امروز_خراسان
#شهر_بلخ

#انجمن_ادبی_هشت‌بهشت
@khorasan_poem
Forwarded from باشگاه شعر
|تهماسبی خراسانی|
همیشه‌ٱبیِ من! ٱسمان دو دیده‌ی توست
جهان خلاصه‌ی چشمان برگزیده‌ی توست

جهان به شاخ گوزنی‌ست بی‌تو؛ ناٱرام
که ٱن گوزن از ٱغاز ٱرمیده‌ی توست

تو ٱفریده‌ی عقلی و عشق؛ زاده‌ی تو
اگرچه هردو به یک رای ٱفریده‌ی توست

دو تخت هِشته به عرش و دوتا خدای در ٱن ـ
لمیده‌اند؛ مگر ٱن دو خان‌لمیده‌ی توست؟

لب از هراس گزیدم ز گفته‌ام؛ اما
بریده‌باد لبانی که ناگزیده‌ی توست

تو مادری و شب و روز از تو زاده‌شدند
و ٱن دو بچه‌ی زروان دو پروریده‌ی توست

سیاه‌بچه‌ی دُروند؛ گیسوان بلند
سپیدبچه‌ی مزدا؛ گل سپیده‌ی توست

و اهرمن به سیاهی دمید سرما شد
فراخ‌کرت به زیبایی دمیده‌ی توست

و رودهای جهان از تو راه افتادند
بهار شیوه‌ی تقلیدیِ چمیده‌ی توست

تو شیره‌ی کلماتی، زبان٘ همیشه تُراست
دوباره هرچه بگویم، همان شنیده‌ی توست

به جان عاشق مژگان! اگر که در دل من ـ
نشسته‌است کسی، ناوک خلیده‌ی توست

بخیل دیده ندارد که باورت بکند
بمان که کور شود هرکسی ندیده‌ی توست

#باشگاه_شعر
#تهماسبی_خراسانی
#شعر_امروز_افغانستان
#ادبیات_و_هنر_پارسی

نشانی باشگاه شعر در شبکه‌ی تلگرام:
https://t.center/Bashgae_Sher
🔴#تهماسبی_خراسانی

#شب_زایش_خورشید

دَی، پیش‌مرگ لشکر دیو زمستان است
شب در پناه سایه‌ی این دیو پنهان است

شب؛ زاهدِ رندِ ریاضت‌کش که تا چل روز
یک‌راست کارش ذکر نام پاک یزدان است

بی‌خورد و خواب و بی‌محابا ذکر می‌گفته‌ست
چله‌نشینی یادگار حضرت‌شان است

شب اسم اعظم را بلد بوده‌ست یک روزی
دستی به خلقت داشت، از امشاسپندان است

اما خدایش زد که با گِل‌شاه٭ درآویخت
حالا نه یزدان و نه هم در حدِّ انسان است

شب، شاه گشت و از ردای زهد بیرون شد
لشکر به هم آورد و گِردش جمله دیوان است

دیو زمستان رستمِ شاه شب است انگار
این سو ولی مهر و اهورا است و زروان است

زردشت گفت: این آخرین جنگ دو تا مینوست
اما شکست انگَره‌مینو نمایان است

باید که تا پیروزی خورشید برپا ماند
اینجا خراسان است و زاد خور آسان است

                           ۲۸ آذر ۱۳۹۹ خورشیدی

٭ گِل‌شاه معنای واژه‌ی اوستایی کیومرث است. این واژه از دو بخش "کی" به معنی پادشاه و "مرث" به معنی خاک تشکیل شده است.

#واژگان_فرشته‌خوی_فخیم
#کانال_ٱفرینش‌های_تهماسبی_خراسانی

@khorasani_poem
نمونه‌ای از شعر «پلّکانی»

نخستین نمونه از این ساختار جدید به نام همسفر عاشقانه‌هایم مژگان فرامنش رقم خورده است و امروز که زادروزش است آن را با عشق تقدیمش می‌کنم.❤️🌹🌺💐

گندمانهٔ۳

گل گندم، بهانه، مژگان جان

باز پیچیده بوی گندم‌زار
در حوالیِ خانه مژگان جان

اولین گندمانه مژگان جان
دومین گندمانه مژگان جان
سومین گندمانه مژگان جان

غم نان، سه و چار را بلعید
سال پیرار و پار را بلعید
غم نان، روزگار را بلعید
دو لب بی‌ترانه مژگان جان

پنج سال و سه چامه را گفتیم
دو گسست از چکامه را گفتیم
خامیِ رنگ خامه را گفتیم
سبب قطع نامه را گفتیم
ماند اما زمانه، مژگان جان

از زمان.. این زمان نامیمون
از زعیم فراریِ مجنون
از ترور و تباهیِ پشتون
عصر ملا و مذهب و افیون
ملت بی‌پناهِ خفته به خون
خلقِ بی‌آشیانه مژگان جان

آرزوهای رفته بر تاراج
آبرویی که گشته‌است حراج
سوخت نسلی و سوخت راه علاج
بازگشته‌ست دور کور و کلاج
گشته آیینه خاک را محتاج
از خراسان نه تخت ماند و نه تاج
وطن بی‌نشانه مژگان جان

بگذریم از حکایت ادبار
دل‌مان کوچک است و غم بسیار
آخر ای چیزفهم، ای هشیار،
بین بزم بهشت و گندم‌زار -
شد سرِ زخم باز کردن کار؟
تا مجال است اسپ را بردار،
بازگردیم سوی گندم و یار
نغمهٔ عاشقانه مژگان جان

خوشه‌های خزیدهٔ مویت..
داسوان دو پلک و ابرویت..
بیت‌های همیشه جادویت..
شده از واژگان النگویت
قدِ پُرخودنمای ناجویت..
ماه و خورشید، از گل رویت..
به کسی هیچ خصلت و خویت..۱
باز پیچیده در محل بویت
بوی عطر زنانه مژگان جان

مزرعی خفته است در شالت
گل گندم نشسته در فالت
بال گنجشک‌هاست در بالت
تو زبانی و طوطیان لالت
تو دلیل و پری‌گکان دالت
تو جلودار و عشق دنبالت
شهر رویاست ذهن سیّالت
هِرَی از توست، بلخ هم مالت
ای به قربان اصل و تمثالت
دلبر نازدانه مژگان جان

۷ - ۱۰ مرداد ۱۴۰۱

#تهماسبی_خراسانی

۱. نمی‌خورد به کسی هیچ خصلت و خویم (مژگان فرامنش)

@khorasani_poem
تهماسبی خراسانی

آسمان
زمین
خدا
شیطان
دو چرخ موازی
دو اسپ موازی
گردونه دارد راه می‌افتد
این‌ها خیالات کودکی‌ست میان دو سنگ

دو خط متقاطع
تماشاگر محکوم می‌طلبد
و محکوم کوچک دو خط موازی
اینک کودک است که گردونه می‌راند
و خطوط فرمانبران مفید
«اسپ سیاه و سفید
پَیگا۱ هِشته موی‌سفید»۲

کودکی‌ام را آسیاب کردم
و هنوز بر آنم که این بهترین بهره‌وریِ ممکن بود
از دو مستِ بازیگرِ بر هم

فرزندم
شاید این دو گاو را به قلبه ببندد
و بهرهٔ بهتری ببرد

اردیبهشت ۱۴۰۱

۱. پَیگا: واژهٔ بومی فارسی است به معنی مسابقهٔ دوِش.
۲. شعری‌ست که ما با هم‌سن وسالان‌مان در کودکی زمزمه می‌کردیم و پَیگا می‌ماندیم.

#واژگانِ_فرشته‌خویِ_فخیم
#کانال_ٱفرینش‌های_تهماسبی_خراسانی

@khorasani_poem
هذیانی در فضای جریان معمول

عشق، ای دشمنِ قدیمی من
بدترین هم‌دمِ صمیمی من

دغلِ خوش‌خرِ کمینه‌فروش
کولهٔ رنج عاشقان بر دوش

آمدی باز تا چه رای آری
کینهٔ تازه‌ای به جای آری؟

تا مجدد مرا زمین بزنی
نیشِ دیگر از آستین بزنی؟

از دل من نمانده جز اندوه
پرّه کاهی از آن صلابتِ کوه

گرچه بدنیّت و رفیق بدی
آمدی خوش، که خانه را بلدی

با چنین دشمنی و آزارت
مانده‌ام هم‌چنان گرفتارت

اعتیادی که ظاهراً دو سوست
دوست با خصم و دشمنی با دوست

عشق، ای فصل خوشه‌چینی من
آسمانی‌ترین زمینی من

آمدی خوش به هم‌زبانی من
گشته‌یی باز یار جانی من

اردیبهشت ۱۴۰۱
#تهماسبی_خراسانی

#واژگانِ_فرشته‌خویِ_فخیم
#کانال_ٱفرینش‌های_تهماسبی_خراسانی

@khorasani_poem
«بی‌جهت نیستم خراسانی» چاپ شد.

گزیده‌ای از سروده‌های من زیر نام «بی‌جهت نیستم خراسانی» همزمان در دهلی و تهران چاپ شد.

این گزیده بیست‌وپنجمین کتاب از سلسله کتاب‌های شاعران فارسی‌زبان (ایران، افغانستان، تاجیکستان و هند) است که از سوی «مؤسسهٔ فرهنگی شاعران پارسی‌زبان» در هند و ایران منتشر می‌شود.

گفتنی‌ست که این گزیده شامل شعرهایی از دفترهای «گاهان»، «هم‌سایهٔ خدایان» و چند شعر «چاپ‌نشده» است با مقدمه‌ای از شاعر و پژوهشگر توانا استاد صالح محمد خلیق.

«بی‌جهت نیستم خراسانی» همراه با نُه مجموعه شعر دیگر از این سلسله کتاب‌ها، جمعه‌شب، ۲۶ شهریور ۱۴۰۰ در گروه واتساپی هندیران رونمایی گردید.

محمدشریف سعیدی، سید ضیاء قاسمی و کبرا حسینی بلخی نیز از جمله شاعران افغانستانی‌است که کتاب‌های‌شان در این پروسه به زیور چاپ آراسته شده‌اند.

@T_khorasani
تهماسبی خراسانی

در عشق
در خشم
در کلمه
زندانی‌ام

عشق هرمزد است
خشم اهرن
و کلمه زروان

کلمه کشتی است
کلمه مار است
کلمه طومار است

آدمی غرق می‌شود
آدمی بلعیده می‌شود
آدمی فریب می‌خورد

کلمه خود اوست
هرچه می‌خواهم از او فرار کنم بیشتر گرفتار می‌شوم

پیامبران زندانی دین خویش اند
و هر شاعری آخرین پیامبر دنیای خویش

‌ خردادماه ۱۴۰۰

#واژگانِ_فرشته‌خویِ_فخیم
#کانال_ٱفرینش‌های_تهماسبی_خراسانی

@khorasani_poem
Telegram Center
Telegram Center
Channel