View in Telegram
🔺به همسر داغ‌دیده‌ام که در سوگ خواهر نوجوانش نشسته است. 🔶تهماسبی خراسانی بوی گوشت سوخته می‌دهد همزمان هفت تن در آغوشم می‌تپند و می‌مویند می‌گویم: تمام شب با تو هفت تن در من پهلو می‌گرداند می‌گوید: غمم هفت پیراهن بزرگتر است، آتِش‌کَشم تاکی پس از شانزده بهار خوشه‌های آتش بار آورده شانزده پیاله بالا می‌رود و شانزده سپند در سرخی و سیاهی می‌رقصند آسمان خُموچ چِغِل می‌کند زمین انگِشت‌هایش را پکّه می‌زند و من با بوسه، سوختگی را مزمزه می‌کنم مادر می‌گفت: جایی می‌سوزد که قوغ آنجاست، بقیه فقط گرم می‌آیند سوختن مادر همان و پُلوش‌داغ‌شدنِ همسر همان تنها تفاوت انگِشت‌زارِ دانایی‌ست که اینک ماهی‌ای را زنده‌زنده در من پشت و پهلو می‌کند ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خُموچ: قوغ‌ریزه‌های مانده در خاکستر چِغِل: غربالی که دانه‌ها و سنگریزه‌های درشت‌تر (به اندازهٔ نخود) را از خویش عبور می‌دهد. پَکّه: بادبزن قوغ: زغال گُرگرفته و مشتعل‌شده انگِشت: پس‌ماندهٔ زغال‌های سوخته که بتوان دوباره آن را روشن کرد. معمولاً با داغ کردن انگِشت‌ها کباب می‌پزند، صندلی‌های زمستانی را گرم می‌کنند و... پُلوش‌داغ: اوج سوختن و جزغاله شدن #واژگان_فرشته‌خوی_فخیم #کانال_ٱفرینش‌های_تهماسبی_خراسانی @khorasani_poem
Telegram Center
Telegram Center
Channel