View in Telegram
Forwarded from مژگان فرامنش (Mozhgan Faramanesh)
زنده‌جان نام دیگرِ مرگ است، زنده بلعیده کودکانش را خشم خاکش هنوز بیدار است، تا به خون تر کند جهانش را چشم و گوش جهان چه کور و کر است روزگار غریب آمده تا روزهایش سیاه‌تر شود و خاک بر هم زند روانش را در و دیوار سرزمین هِرَی از غم او به خاک افتاده‌ست زنده‌جانی که پاره‌ای تن اوست، زنده‌مرگی که برده جانش را آه! از این اتفاق خونینش، آه از این خانه‌های گور‌آسا آه از این‌که چگونه برده از او، مرگ، تاریخِ باستانش را سرزمین شکسته‌ی فوشنج، تخت‌گاه سترگ طاهریان روزگارش چه کرده با او که، برده از یاد داستانش را مژگان فرامنش
Telegram Center
Telegram Center
Channel