رهبر سوم بسیار سخت خواهد توانست جامعۀ کنونی را کنترل کند چون میراثدار رهبری اول و دوم خواهد بود. اما اگر رهبر سوم بخواهد این میراث را نادیده بگیرد و اقداماتی انقلابی انجام دهد، دیگر رهبر نظام کنونی نخواهد بود بلکه یک عامل تغییردهندۀ بزرگ خواهد بود که نیتجۀ عملکردش مانند عبور از اتحاد جماهیر شوروی به روسیۀ کنونی خواهد بود.
یعنی میشود یلتسین ایران.
بله. در این صورت باید ببینیم که از درون این یلتسین چه پوتینی ممکن است ظهور کند.
به نظرتان چه کسی میتواند یلتسین ایران باشد؟ عبدالرضا داوری، مشاور سابق محمود احمدینژاد، گفته است که احمدینژاد دنبال ایفای چنین نقشی است.
افراد زیادی میتوانند یلتسین ایران باشند. باید دید تحولات چه کسی را از لایههای میانی نظام بالا میآورد. در طیف پایداریچیها همین آقای احمدینژاد و در طیف مقابل، جواد ظریف میتواند نقش یلتسین را بازی کند. تغییر و تحولات در میدان حوادث میتوانند به طور طبیعی برکشندۀ افراد باشند.
بعد از همۀ انقلابها، لیبرالها روی کار میآیند. نمونۀ بارز آن هم به قدرت رسیدن مهندس بازرگان در ایران بود. کسی که بخواهد نقش مهندس بازرگان را پس از دوران کنونی ایفا کند، باید بسیار قدرتمندانه به میدان بیاید.
با توجه به اینکه شما محتملترین واقعه را سقوط جمهوری اسلامی میدانید، و با توجه به اقبال آشکاری که در بخشی از جامعۀ ایران به رضا پهلوی دیده میشود، احتمال به قدرت رسیدن وی و احیاء پادشاهی در ایران را کم میدانید یا زیاد؟
در خرداد ماه سال ۱۴۰۰، رهبر جمهوری اسلامی در مراسم رحلت آیتالله خمینی، دو بار از بازگشت پادشاهی به عنوان یک خطر سخن گفت. اکنون این بحث در محافل مختلف اوج گرفته است. اما دورۀ انتقالی پیشاروی، برای کسانی که در این دوره برکشیده میشوند بسیار مخاطرهآمیز است. ایران نه مصر است نه اردن، نه لیبی، نه کرۀ شمالی. لذا دولت موقت در دوران گذار، اگر تشکیل شود، ممکن است در معرض هجمههای گوناگون قرار گیرد. مگر اینکه رئیس چنین دولتی، از قدرت بسیار بالایی برای ساماندهی و سازماندهی نیروها برخوردار باشد. آیتالله خمینی در سال ۵۷ همین نقش را ایفا کرد. او در روند تحولات به عنوان رهبر برساخته شد و بر سریر قدرت نشست، اما خود را در امور جاری بعد از شکلگیری دولت موقت وارد نکرد بلکه تلاش کرد به عنوان یک عنصر فراتر از رویکردهای مدیریتی-اجرایی، به عنوان سمبل اوضاع جدید قلمداد شود. رضا پهلوی یا هر کسی که بعد از این دوران بخواهد سر کار بیاید، اگر از جایگاه سمبلیک خودش عدول کند و وارد حوزۀ اجرا شود، مخاطرات بسیاری را خواهد پذیرفت. بعد از همۀ انقلابها، لیبرالها روی کار میآیند. نمونۀ بارز آن هم به قدرت رسیدن مهندس بازرگان در ایران بود. کسی که بخواهد نقش مهندس بازرگان را پس از دوران کنونی ایفا کند، باید بسیار قدرتمندانه به میدان بیاید.
حالا فارغ از اینکه رضا پهلوی نقش اجرایی را بر عهده میگیرد یا نقش نظارتی را، ظاهرا شما احتمال به قدرت رسیدن رضا پهلوی را بیشتر از احتمال روی کار آمدن رهبر سوم جمهوری اسلامی میدانید.
من احتمال وجود رهبری در دوران گذار را به هر دو نسبت میدهم. یعنی رهبری از درون جامعۀ موجود، که مصادیق گوناگونش را مرور کردیم، و رهبری از بیرون جامعۀ ایران، که بالاترین احتمالش رضا پهلوی است. هر دو از حیث موفقیت در دوران گذار، با مسائلی یکسان روبرو خواهند بود؛ چه رهبر سوم بیاید، چه رضا پهلوی. رضا پهلوی اگر بیاید، به عنوان پادشاه، در کارهای اجرایی دخالت نمیکند و نقشی نمادین در رهبری جامعۀ ایران خواهد داشت. این نماد اگر از تیم اجرایی قوی برای حل مسائل برخوردار نباشد، با مسائل و مشکلات جدی مواجه خواهد شد.
در این صورت ایران ممکن است مثل فرانسه شود که لوئی بناپارت (ناپلئون سوم) در آن به قدرت رسید ولی نهایتا برکنار شد و سلطنتش تداوم پیدا نکرد؟
بله، این هم احتمال بعدی در سناریوهای موجود در ایران است. چون ژن و ژنوم ایرانیان از آغاز تاریخ با پادشاهی ارتباط داشت، عنصر ولایت را پذیرفتند؛ چون پهلوپدیدۀ فره ایزدی بود. پادشاه از فره ایزدی برخوردار است، ولایت هم ادامۀ امامت شیعیان است و در واقع از امر قدسی سرچشمه میگیرد. لذا ژنوم ایرانیان همواره به این اتمسفر گفتمانی نزدیک بوده است. من همیشه گفتهام که جمهوری اسلامی به هیچ وجه نمیتواند جمهوری باشد چون جمهوری رئیس مادامالعمر ندارد.
اگر ما ایرانیها مستعد ولایتپذیری و پادشاهگرایی هستیم، پس به نظر شما احتمال تحقق نظام پادشاهی در ایران آینده بیشتر از احتمال شکلگیری جمهوری سکولار است؟
حداقل در کوتاهمدت این احتمال بیشتر است ولی احتمال اینکه پادشاه بعدی ایران به سرنوشت لوئی بناپارت دچار شود نیز احتمال قابل توجهی است.