انجمن آنتی‌تئیست‌های‌ ایران

#فریدریش‌نیچه
Канал
Религия и духовность
Блоги
Образование
Юмор и развлечения
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала انجمن آنتی‌تئیست‌های‌ ایران
@iranian_antitheistsПродвигать
853
подписчика
1,4 тыс.
фото
283
видео
1,64 тыс.
ссылок
بر چرخ پادشاهی‌عالم کسی نبود انسان که سجده‌کرد، خدا آفریده‌شد ☆ آرشیو @UnbelieversLectures ☆ کتابخانه‌انجمن @ir_antitheists_Library ☆ ربات انجمن @anti_theistsBot ☆ گروه انجمن @iranian_antitheists_group ☆ وبلاگ رسمی انجمن tiny.cc/anti-theists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

✫ نگاهی به اندیشه‌های #فریدریش‌نیچه در نقد دین (۱۴)


★ خدا #مرده است! (۲)

خدا معنای زندگی و جهان بود و هنگامی که دیگر وجود نداشته باشد، کل هستی بی‌معنا می‌شود و زندگی به محصولی‌جنبی از هستی ‌مادی فرومی‌کاهد

ولی سخن بر سر خدایی نیست که در گذشته وجود داشته و حال وجود ندارد. خدا دروغی بیش نبوده است و آدمیان با رانش‌ها، خودفریبی‌ها‌ و خطاهای خود او را از هیچ آفریدند تا تکیه‌گاهی بیابند و بر ترس‌های خود در برابر بیماری و پیری و مرگ و تاریکی‌های ناشناخته چیره گردند. خدا، اختراع آدمی و برای او دروغی آرام‌بخش بوده است. ولی اکنون بصیرت زمانه این دروغ را برملا کرده و آدمی پی‌برده است که خدایی وجود ندارد. خدایی که به دست آدمی از نیستی برآمده بود، بار دیگر نیست شده است. از این رو کلیساها برای #نیچه #آرامگاه‌ها و #سنگ‌گورهای خدای مرده‌اند!

مرگ‌خدا برای #نیچه در یک منطق عظیم وحشتناک تجلی می‌یابد و تا هزاره‌سوم تاریخ بشریت پیامدهای موحشی چون گسست‌ها، ویرانی‌ها، زوال‌ها و واژگونی‌ها را در بر خواهد داشت و به تیرگی‌ها و ظلمت‌هایی خواهد انجامید که نمونه‌ آن روی زمین دیده نشده و از قدرت تصور ما فراتر است که هنوز با معیارهای ارزشی مرسوم می‌سنجیم

با مرگ‌خدا، اوج #نهلیسم فرارسیده است. ولی کسانی که او را کشته‌اند (کسانی که به او باور ندارند) هنوز درنیافته‌اند که مرگ‌خدا چه معنایی دارد
به راستی مرگ‌خدا چه معنایی دارد؟

وقتی آدمی پاسخ این پرسش را نمی‌داند، به طریق اولی نمی‌داند چگونه می‌توان ارزش‌های تازه آفرید؟

آری، خدا به مثابه والاترین ارزش مرده است، ولی نتیجه‌ #نهلیستی مرگ او فقط هشیاری آدمی نیست، بلکه آدمی همچنین آن‌جهان را باخته است، بدون آنکه این‌جهان را برده باشد
#نیچه اما می‌خواهد از گذرگاه چیرگی بر #نهلیسم، ما را با هنری آشنا کند که با کمک آن بتوان هنگام باختن برد. او می‌خواهد با قدرت اندیشه خود نیروی همه‌ تلاش‌ها، شورها و احساساتی را که آدمی با آن‌جهان پیوند زده بود آزاد سازد و در خدمت زندگی قرار دهد. او می‌خواهد با فلسفه خود به آدمیان بیاموزد که چگونه می‌توان پس از چشم برگرفتن از آسمان، به زمین وفادار ماند و با بازسنجی همه‌ی ارزش‌ها، ارزش‌های تازه آفرید

#پایان


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

✫ نگاهی به اندیشه‌های #فریدریش‌نیچه در نقد دین (۱۳)


★ خدا #مرده است! (۱)

#نیچه در پرسش مربوط به خدا نیز استدلالات روان‌شناختی و تاریخی ارائه می‌کند. او تصریح می‌کند که اگر کسی بخواهد خود را با سرشت دینی آدمی مشغول کند، باید مانند یک روان‌شناس در روان آدمی به دنبال شکار برود.

#نیچه نشان می‌دهد که آدمی به عنوان آفریننده‌ خدا، نهایتا باید این خدا را نابود ‌کند. تصاویر خدایان به آسانی و فقط با تغییر افکار ناپدید نمی‌شوند، بلکه لازمه‌ آن نوعی کشتن است. سخن فیلسوفان درباره خدا، محل تلاقی تجربیات وجودی شخصی و جریان‌های فکری زمانه است. #نیچه خود را پس از فروپاشی مسیحیت، بر بستر احتضار اخلاق مسیحی می‌بیند و با توجه به انکار خدا توسط علم، عنوان می‌کند که در اروپا باید برای به دور افکندن خدایان کهن آماده شد

#نیچه پیام کانونی مرگ خدا را در یکی از گزین‌گویه‌های خود در کتاب #دانش‌شاد توسط آدمی‌دیوانه مطرح می‌کند. این آدم دیوانه روز روشن با فانوسی در دست به بازار می‌رود تا خدا را جستجو کند. او به گروهی خداناباور می‌رسد که آنجا ایستاده‌اند. ‌آدم دیوانه نخست با پرسش‌های خود در این مورد که خدا کجا رفته است، باعث خنده و سرگرمی جمع می‌شود. آنان او را دست می‌اندازند و به او می‌خندند. یکی از او می‌پرسد، نکند خدا چون کودکی راهش را گم کرده است؟ دیگری می‌پرسد، نکند خدا از ما می‌ترسد و خود را پنهان کرده است؟ تا اینکه سرانجام آدم دیوانه خود به پرسشی که مطرح کرده پاسخ می‌دهد و می‌گوید:
من به شما خواهم گفت که خدا کجا رفته است. ما او را کشته‌ایم، شما و من. همه‌ی ما قاتلان خدا هستیم

آدم دیوانه‌ سپس به تلخی می‌پرسد:
ولی ما چگونه این کار را کردیم؟ ما چگونه توانستیم دریا را سرکشیم؟ چه کسی به ما اسفنج داد تا با آن همه‌ افق را بزداییم؟ ما چه کردیم هنگامی که زمین را از خورشیدش جدا ساختیم؟ اکنون زمین به کدام سو می‌رود؟ ما به کدام سو می‌رویم؟ آیا از همه خورشیدها دور نمی‌شویم؟ آیا مدام سقوط نمی‌کنیم؟ به پس، به پهلو، به پیش و به هر سو؟ آیا دیگر بالا و پایینی وجود دارد؟ آیا ما در نیستی بیکرانی سرگردان نیستیم؟ آیا سردتر نشده است؟ آیا شب بیشتر و بیشتر نمی‌شود؟ آیا نباید فانوس‌ها را پیش از نیمروز برافروخت؟ آیا هنوز همهمه‌ گورکنانی را نمی‌شنویم که خدا را به خاک می‌سپرند؟ آیا هنوز بوی پوسیدگی خدایی به مشاممان نرسیده است؟ خدایان هم می‌پوسند! خدا مرده است! خدا مرده می‌ماند! و ما او را کشته‌ایم! ما قاتل‌ترین قاتلان چگونه خود را تسلی دهیم؟ مقدس‌ترین و نیرومندترین چیزی که جهان تا کنون در اختیار داشت، زیر تیغ ما جان سپرد. چه کسی خون را از دستان ما خواهد شست؟ با چه آبی می‌توانیم خود را تطهیر کنیم؟ کدام مراسم کفاره و اعیاد مقدسی باید برای خود اختراع کنیم؟ آیا عظمت این اقدام برای ما زیادی عظیم نبوده است؟ آیا نباید برای اینکه درخور این کار باشیم خودمان خدا شویم؟

آدم دیوانه پس از این پرسش‌ها لحظه‌ای سکوت می‌کند و بار دیگر به شنوندگان خود می‌نگرد. آنان نیز با نگاهی تعجب به او می‌نگرند. دراینجا آدم دیوانه فانوس خود را بر زمین می‌کوبد و آن را خرد و خاموش می‌کند. سپس می‌افزاید:
من زود آمده‌ام. هنوز وقت من نرسیده است. این رویداد عظیم هنوز در راه و حرکت است و هنوز به گوش آدمیان نرسیده است. آذرخش و تندر زمان می‌خواهند تا دیده و شنیده شوند. کارهایی هم هستند که حتی پس از انجامشان زمان می‌خواهند تا دیده و شنیده شوند. این اقدام هنوز از آنان دورتر از دورترین ستارگان است. با این همه، خود آنان این کار را کرده‌اند!

مرگ خدا به معنی زوال‌باور بی‌تردید و جمعی به وجود خدا در عصر جدید است. با مرگ خدا ارزش‌های معتبر جهانشمول اخلاقی که نتیجه‌ی اراده‌ی خدایی به شمار می‌رفتند نیز از دستت رفته‌اند؟

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

✫ نگاهی به اندیشه‌های #فریدریش‌نیچه در نقد دین (۱۲)


#نهلیسم چیست؟ (۲)

از این منظر می‌توان گفت که #نهلیسم برای #نیچه یک نظریه‌ فلسفی نیست، بلکه رویدادی تاریخی است. #نهلیسم در وهله‌ نخست به معنی بی‌ارزش شدن عالی‌ترین ارزش‌هاست. #نهلیسم یعنی کاستی سازگاری آدمی با جهان خویشتن، چیزی که با بیداری و آگاهی آدمی ارتباط دارد. زیرا آگاهی، تفکیک کننده است و آدمی را از جهان پیرامون جدا می‌سازد و بداهت جهان را از او می‌گیرد. بداهت جهان برای آدمی، منشاء تاییدها و ارزش‌گذاری‌ها بوده است.

به باور #نیچه در تاریخ مغرب‌زمین از زمان #افلاطون تا مسیحیت که #نیچه آن را تداوم #افلاطونیسم یا افلاطونیسم‌برای‌مردم می‌نامد، ارزش‌گذاری‌ها با کمک اختراع #ایده‌‌آسمان یا #خدای‌مسیحی انجام گرفته است. جهان، ارزش خود را از آنجا به دست آورده که تصویری از ایده یا آفرینش‌الهی قلمداد شده است. آدمی آموخته که خود را به خاطر ایده یا خدا دوست داشته باشد، نه به خاطر خودش. #نیچه معتقد است که این راه میان‌بر از طریق خدا یا ایده، اختراعی نبوغ‌آسا توسط آدمی بوده است؛ چرا که بدون این اختراع آدمی نمی‌توانست جهان را تحمل کند. ولی سرانجام آگاهی آدمی متوجه این شگرد و خودفریبی می‌شود و پندار و توهم‌بودن آنرا تشخیص می‌دهد. برای آدمی روشن می‌شود که ارزش‌های دینی در خود امور و پدیده‌ها نیستند، بلکه نیروی انگارش آدمی آنها را در امور و پدیده‌ها نهاده است. آدمی شروع می‌کند این ارزش‌‌‌ها را دوباره از امور و پدیده‌ها بیرون کشیدن؛ و زمانی قادر به انجام این کار می‌شود که با رشد دانش‌های طبیعی، توانسته در علم تکیه‌گاه تازه‌ای بیابد. با این همه، پرده‌ ارزشی که آدمی بر سر اشیاء کشیده بود دیگر پاره شده است و واقعیت جهان به گونه‌ای عریان در برابر آدمی است. این واقعیتی که آدمی خود را در آن بازمی‌یابد، مطلق و تام است، ولی آدمی دیگر در آن ارزشی نمی‌یابد

تاریخ #نهلیسم اما زمانی آغاز نمی‌شود که این پوچی و بی‌معنایی برای آدمی آشکار می‌گردد، بلکه در نخستین تخالف بنیادین با هستی.

به دیگر سخن، در هنگامیکه هستی برای آگاهی زیر سؤال می‌رود و زندگی خود را به عنوان چیزی کشف می‌کند که درخود کافی نیست و آنقدر ناتوان است که نمی‌تواند از هستی بلاواسطه برای خود تاییدی بگیرد. بنابراین #نهلیسم در همان راه میان‌بر خدا و ایده کمین کرده است و هنگامی آغاز می‌شود که زندگی گرانیگاه خود را از دست می‌دهد و در پی نهادی تاییدکننده می‌گردد، در پی ارزشی والا که نه بر بیواسطگی زندگی، بلکه بر خدا و ایده مبتنی است. براین پایه می‌توان اختراع‌خدا را بیان ناتوانی زندگی و بدین‌سان نخستین فصل تاریخ نهلیسم دانست

اما آیا هنگامیکه ارزشی به نام خدا از جهان رخت برمی‌بندد، لحظه‌ی رهایی آدمی فرارسیده است؟ آیا زندگی بدین ‌وسیله دلیری، نیرو و شادی خود را بازیافته است؟ آیا زندگی پس از آن نیرومند و شکوفا می‌شود؟ به راستی چه روی می‌دهد هنگامی که خدا می‌میرد؟

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

✫ نگاهی به اندیشه‌های #فریدریش‌نیچه در نقد دین (۱۱)


#نهلیسم چیست؟ (۱)

نقد #نیچه از متافیزیک هنگامی به اوج می‌رسد که او #مرگ‌خدا را اعلام می‌کند. گفتنی‌ست که اندیشه #نیچه در این بافتار کمتر بر سر بی‌اعتبار ساختن متافیزیک یا تئولوژی، بلکه بیشتر بر سر رنگ باختن جهان‌بینی‌ای است که به ایده‌خدا باور دارد.

اصطلاح #مرگ‌خدا در نوشته‌های #نیچه تازگی ندارد. پیش از او #ژان‌پاول نویسنده‌ و #هگل فیلسوف‌آلمانی در آثار خود این اصطلاح را به کار برده بودند. تفاوت اساسی در آن است که #نیچه پیامدهای #نهلیستی مرگ‌خدا را موضوعیت می‌بخشد. او فکت‌تاریخی اعلام مرگ خدا را در نوشته‌های خود به گونه‌ سایه‌ای توصیف می‌کند که سراسر اروپا را فراگرفته است. این سایه، #نهلیسم است. اما #نهلیسم چیست؟


#نهلیسم (هیچ‌انگاری)، آنگونه که #نیچه می‌گوید، به معنی نفی‌همه‌حقایق و ارزش‌های‌مطلق و باور به بی‌ارزشی، یعنی بی‌معنایی است
بر این پایه می‌توان گفت که #نهلیسم پیامد رفع باورهایی است که برای فلسفه‌ نظری و عملی عصر خردگرایی و روشنگری جایگاهی کانونی دارند. ولی #نهلیسم فقط بطور بی‌واسطه پیامد دست کشیدن از باور به نظمی عینی برای حقایق و ارزش‌هاست؛ #نهلیسم بطور باواسطه، معلول حاکم شدن ضعفی روانی و فیزیکی است که #نیچه آنرا تباهی یا انحطاط می‌نامد و به معنی سقوط و فروپاشی زندگی و اراده‌ برای زندگی، هم در فرد و هم در جامعه است. #نهلیسم آگاهی ناتوان برخاسته از انحطاط و تباهی است. رویکردی است که به زندگی و ارزش‌های مثبت آن باور ندارد. از دیدگاه روان‌شناختی، #نهلیسم پیامد شرایطی است که در آن جستجو در پی معنا بی‌نتیجه می‌ماند و آدمی درمی‌یابد که آن‌چه را جستجو می‌کرده، اصلا وجود ندارد. به دیگر سخن، هنگامیکه آدمی تلاش می‌کند واقعیت را با کمک مفاهیم #وحدت، #حقیقت و #هدفمندی بفهمد و سرانجام باید بپذیرد که وحدت، حقیقت و هدفی وجود ندارد؛ در چنین شرایطی است که اندیشه‌ی بی‌ارزشی و بی‌معنایی جهان ابطال‌ناپذیر می‌گردد

از دیدگاهی دیگر، #نهلیسم بیان فلج شدن اراد‌ه‌‌زندگی است و این حالت سرشت انحطاط را می‌سازد. خود #نیچه می‌گوید که جنبش #نهلیستی بیان یک تباهی ‌فیزیولوژیک است. ناتوان شدن نیروی اراده، خود را در نیازهای باور به متافیزیک و دین و نیز ترحم متجلی می‌سازد. زیرا ترحم نیروی زندگی را کاهش می‌دهد و به این معنا زندگی‌ستیز است.
#نیچه در #تبارشناسی‌اخلاق، اخلاق‌ترحم را ترسناک‌ترین عارضه‌فرهنگ اروپایی و بیان #نهلیسم می‌خواند

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

✫ نگاهی به اندیشه‌های #فریدریش‌نیچه در نقد دین (۱۰)


★ نقد آموزه‌های کانونی #متافیزیک (۴)

برای #نیچه جهان یعنی هرج و مرجی بی‌معنا. جهان یعنی خطا، تغییر، شدن، چندگانگی، تضاد، تناقض، جنگ، جریان یافتن و بازگشت. شاخص کلی جهان که دیگر نباید آن را جامعیت نظمی برخاسته از خرد خدایی دانست، هرج و مرجی ابدی است. جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم، غیرخدایی، غیراخلاقی و غیرانسانی است. رویدادی فی‌نفسه در جهان وجود ندارد و آنچه روی می‌دهد مجموعه‌ای از پدیدارهایی است که از طرف موجودی تفسیرکننده به هم مرتبط می‌شود. در پشت تفسیرهای ما ـ که توضیحات روشنگر علمی را هم شامل می‌شوند ـ رانش‌ها، علایق و ارزش‌گذاری‌های ما قرار دارند. فهم جهان از زاویه دید مبتنی بر چشم‌‌انداز (#پرسپکتیو) رانش‌های آدمی صورت می‌گیرد. عالی‌ترین تصورات ارزشی اخلاقی که مفهوم حقیقت نیز به آن تعلق دارد، ابزارهای به‌هم پیوسته علایق ما برای به کرسی نشاندن قدرت است.

#پرسپکتیویسم برای #نیچه شرط بنیادین همه‌ی زندگی است و هر ذاتی از واقعیت همواره فقط بخش ویژه‌ (چشم‌انداز محدود) خود را درک می‌کند و این بخش برای او مانند کل جلوه‌گر می‌شود. از این دیدگاه #پرسپکتیویسم فقط شکل پیچیده و خاصی‌ است که شاخص‌های ویژه‌ی هر ذاتی را با تکیه بر ویژگی‌های او بطور اجتناب‌ناپذیر می‌سازد. آدمی از چشم‌انداز (#پرسپکتیو) رهایی ندارد و چیزی به نام چشم‌انداز کل نیز وجود ندارد که همه چیز را دربرگیرد و محدودیتی نداشته باشد. حتی مفاهیمی مانند جهان یا واقعیت نیز بیان رویکردهای #پرسپکتیویستی هستند که در آن ذات شناسا همه چیزهایی را جمع‌بندی می‌کند که از موقعیت او قابل فهم است. بنابراین همه‌ی شناخت به چشم‌انداز (#پرسپکتیو) وابسته است.

برای #نیچه حقیقت چیزی جز یک آرمان و پندار قهرمانانه نیست. ما با حقایق انسانی خود نمی‌توانیم از خود فراتر رویم و به سپهری که بر آن نام #هستی یا #واقعیت گذاشته‌ایم نفوذ کنیم. ما نهایتا با انگشت‌حقیقت فقط می‌توانیم خودمان را نشان دهیم. #نیچه منکر آن است که حقیقت‌های‌ما، مابه‌ازایی در واقعیت‌های موجود دارند. او مرزهای دانش و شناخت بشری در تاریخش را با سناریویی تاریک در مقاله‌ای کوتاه تحت عنوان #درباره‌شورحقیقت (۱۸۷۲) چنین ترسیم می‌کند:
در یکی از زوایای دورافتاده‌ از بیشمار منظومه‌های خورشیدی که در کیهان سوسو می‌زنند، زمانی سیاره‌ای وجود داشت که جانوران هوشمند روی آن #شناخت را اختراع کردند. این مغرورانه‌ترین و دغلکارانه‌ترین لحظه‌تاریخ جهان بود، ولی تنها برای یک لحظه. پس از چند دم طبیعت، آن سیاره منجمد شد و جانوران هوشمند باید می‌مردند. زمانش هم رسیده بود، زیرا آنان اگر چه چیزهای زیادی را شناخته بودند و به آن می‌بالیدند، ولی در پایان با کمال سرخوردگی پی برده بودند که همه چیز را اشتباهی شناخته بودند. آنان مردند و در حال احتضار حقیقت را نفرین کردند

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

✫ نگاهی به اندیشه‌های #فریدریش‌نیچه در نقد دین (۹)


★ نقد آموزه‌های کانونی #متافیزیک (۳)

#نیچه در رابطه با موضوع شئ‌فی‌نفسه نیز که یکی از مفاهیم کانونی معرفت ‌شناسی در فلسفه‌ #ایمانوئل‌کانت است، به روشی مشابه متوسل می‌شود. فقط به اشاره باید گفت که کانت معتقد بود ما اشیا را که موضوع یا برابرایستای ادراک حسی ما هستند، فقط در لباس اشکال نگرش خود یعنی زمان و مکان و طبق مقولات نیروی فاهمه‌ خود می‌شناسیم و اینکه این اشیاء بطور فی‌نفسه چگونه هستند را هرگز نمی‌توانیم بشناسیم. به دیگر سخن، شئ مستقل از فاعل‌شناسا که نه فقط پدیدار بلکه هستی ‌واقعی است، برای ما ناشناختنی باقی می‌ماند

#نیچه در نقد این دیدگاه می‌گوید، برای نقد باور به اشیایی در پشت پدیدارها، باید نخست بپرسیم که مفهوم شئ عموما چگونه پدید آمده است. سپس درخواهیم یافت که این مفهوم به خاطر نیاز به امری استوار و پایدار شکل گرفته که گوناگونی پدیدارهای تغییرپذیر می‌باید بر شالوده‌ آن استوار گردند. بنابراین تصور شئ از طرف ما تحت‌تاثیر علایق عملی با هدف نظم‌بخشی به داده‌ها ایجاد شده است و نمی‌توان پذیرفت که مستقل از تفکر ما شئ‌ای وجود دارد
به باور نیچه، آنچه برای اصطلاح «شئ» اعتبار دارد، برای اصطلاح شئ فی‌نفسه هم معتبر است، یعنی اینکه دارای معنایی عینی نیست، بلکه بر پایه انگیزه‌های نامعقول شکل داده می‌شود. #نیچه نتیجه می‌گیرد که از #واقعیتی‌فی‌نفسه نمی‌توان به عنوان امری بامعنا سخن گفت. وقتی شئ فی‌نفسه معنای خود را از دست بدهد، بطریق اولی پدیدار نیز معنای خود را از دست می‌دهد. تفاوت میان جهان پدیدارها و جهانی دیگر در پشت پدیدارها یا #جهان‌پشتی نیز بی‌مورد می‌شود. تنها جهانی وجود دارد که ما آن را تجربه و در آن زندگی می‌کنیم. این جهان، جهانی تفسیرشده و از این رو به چشم‌انداز (پرسپکتیو) تفسیر وابسته است

به باور #نیچه، در تشکیل اصطلاحات تخیلی متافیزیکی، زبان نقش مهمی ایفا می‌کند و این امر بویژه در بررسی مفهوم جوهر آشکار می‌گردد. برای نمونه ما دچار این خطا می‌شویم که باید برای موضوع هر گفته‌ای‌، در واقعیت نیز جوهری وجود داشته باشد

بویژه ما تصور می‌کنیم که شالوده‌ هر تفکری باید جوهر تفکری باشد، زیرا دستور زبان ما را وامی‌دارد هر کاری را به فاعلی نسبت دهیم. ساختارهای زبان در تشکیل تصورات خدا نیز نقش بازی می‌کنند. به همین دلیل #نیچه تصریح می‌کند:
بیم دارم از دست خدا خلاص نشویم، زیرا هنوز به دستور زبان باور داریم!

اگر مفاهیم اساسی متافیزیک همه اختراع‌ شده‌اند، این پرسش پیش می‌آید که آدمی به چه منظوری آنها را اختراع کرده است؟
#نیچه پاسخ می‌دهد که آنها اختراع شده‌اند تا ارتباطات واقعیت را توضیح دهند و از این طریق آن را تسلط ‌پذیر سازند. برای اینکه آدمی بتواند بر رویدادهای طبیعت تاثیر بگذارد، باید آنها را توضیح دهد و این کار تنها زمانی ممکن است که اندازه‌های ثابتی وجود داشته باشد، رویدادها انتظام معینی نشان دهند و بویژه علت‌های یکسان همواره معلول‌های یکسان داشته باشند. اما به باور نیچه از آنجا که در واقعیت چیز ثابت و یکسانی وجود ندارد، تصورات مربوط به اشیاء پایدار و قانونمندی‌های عمومی روند رویدادها، باید تخیلاتی برخاسته از دلایل عملی باشند.

گفتنی است که برای #نیچه روح هم مانند خدا به عنوان چیزی جوهری، جاوید و واقعی وجود ندارد. روح تنها ‌ساختمان‌اجتماعی‌رانش‌ها و انفعالات و نتیجه‌ دردناک روند سرکوفت‌رانش‌های‌آدمی برای رام کردن خویشتن است که فرهنگ بر پایه‌ آن ساخته شده است
به باور #نیچه، مفهوم خرافی‌روح دارای یک سرچشمه آسیب‌شناختی واقعی است:
همه‌ غرایزی که نمی‌توانستند تخلیه‌بیرونی پیدا کنند، به درون ریخته می‌شوند. این درونی‌شده‌ها همان چیزی است که بعدها به آن روح اطلاق می‌شود. بویژه وجدان معذب بر خلاف تصور رایج، یک نهاد اخلاقی خدایی نیست، بلکه گونه‌ای بیماری ماندگار است که آدمیان در نتیجه‌ی سرکوب سازمان‌یافته‌ی دولتی و رام کردن رانش‌های خود به آن مبتلا شده‌اند. بنابراین وجدان معذب گونه‌ای بدرفتاری مزمن با رانش‌ها و غرایز آدمی است

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

✫ نگاهی به اندیشه‌های #فریدریش‌نیچه در نقد دین (۸)


★ نقد آموزه‌های کانونی #متافیزیک (۲)

#نیچه به جهانی فراسوی واقعیت تجربی ما اعتقاد ندارد و شناخت نسبت به چنین جهانی را با دلایل معرفت‌شناختی، تاریخی و روان‌شناختی رد می‌کند و معتقد است که این دلایل بر ضد هرگونه نگرورزی متافیزیکی هستند

به نظر #نیچه هیچ ارگانی برای شناخت جهانی‌دیگر وجود ندارد و آدمی در امکانات معرفتی خود به جهان واقعی محدود است. همه استنتاجاتی که بخواهند با استناد به معقول و مشروط بودن جهان از واقعیت فراتر روند و جهانی نامشروط را نتیجه‌گیری کنند، ناموجه‌اند. به باور #نیچه، متافیزیک در طول تاریخ بر پایه یک چنین نتیجه‌گیری‌ای در اندیشه بشری تکوین یافته است؛ بنابراین می‌توان گفت که خدایان و جهانی‌متعال، از هیچ و پوچ ساخته شده‌اند

از دیدگاه #نیچه، پیدایش ساختمان فکری متافیزیکی در گذر تاریخ دلایل روان‌شناختی نیز دارد. متافیزیک می‌تواند از رویاهای انسان‌های اولیه برخاسته باشد که این رؤیاها و محتوای آنها را واقعیت دومی در کنار واقعیت تصور می‌کردند؛ ولی رؤیاها حامل خطاها هستند، همانگونه که متافیزیک خطاست. دومین سرچشمه روان‌شناختی پیدایش متافیزیک می‌تواند در ناخشنودی نسبت به جهان موجود باشد. به دیگر سخن، آمال و آرزوها برای رسیدن به جهانی بهتر، راه را برای پدید آمدن متافیزیک هموار کرده‌اند

#نیچه در آثار مختلف خود به متافیزیک از سویه‌های گوناگون حمله می‌کند و می‌خواهد بنای فکری آن را منهدم سازد. وی بدین منظور بر روی سه آموزه‌ی متافیزیکی تمرکز می‌کند: #شی‌فی‌نفسه، #جوهر و #خدا

گفتنی است که #نیچه نمی‌خواهد متافیزیک را با ابزار نقدی درون‌ماندگار، یعنی از گذرگاه رویارویی با استدلال‌های متافیزیکی نقد کند، بلکه می‌خواهد آن را با استفاده از ابزارهای روان‌شناختی ابطال کند؛ یعنی از طریق بازسازی و نشان دادن سرچشمه پیدایش تصورات متافیزیکی. از این رو #نیچه از شیمی‌مفاهیم‌ سخن می‌گوید که به یاری آنها می‌توان به علل تشکیل ایده‌های متافیزیکی پی برد که بر رانش‌ها، احساسات و آرزوهای آدمی استوارند

به باور #نیچه، در پشت آموزه‌های متافیزیکی، نه بصیرت‌های عقلانی، بلکه انگیزه‌های غیرعقلی قرار دارند و آشکارسازی این انگیزه‌ها همان نقد متافیزیکی است که او آن را با زمانه‌ خود سازگار می‌داند. بیهوده نیست که #نیچه در کتاب #سپیده‌دم (۱۸۸۱) در رابطه با مساله‌ا‌ی به نام خدا و برهان‌های ارائه شده توسط فیلسوفان برای اثبات یا رد او می‌نویسد:
در گذشته تلاش می‌شد ثابت شود که خدایی وجود ندارد. امروز نشان داده می‌شود که اعتقاد به وجود خدا چگونه پدید آمده است... از این طریق ارائه‌ی برهانی متقابل برای این موضوع که خدایی وجود ندارد، زائد می‌شود

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

✫ نگاهی به اندیشه‌های #فریدریش‌نیچه در نقد دین (۷)


★ نقد آموزه‌های کانونی #متافیزیک (۱)

اگر از رابطه‌ی تفکر #نیچه با اندیشه فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو، دکارت، لایبنیتس، کانت، هگل و نیز #پوزیتیویست‌ها و #پدیدارشناسان بپرسیم، باید اذعان کنیم که #نیچه به این سنخ فیلسوفان تعلق ندارد. #نیچه فلسفه به مفهوم سنتی آنرا که داعیه جستجوی‌حقیقتی‌مقررشده را دارد، بطور بنیادین طرد می‌کند و طرح منحصر به‌فرد خود از فلسفه را جانشین آن می‌سازد. او فلسفه را یک بازی و همزمان تلاش و وسوسه‌ می‌خواند. به باور #نیچه، فیلسوف، قانونگذار خود است و آزادانه در قلمرو امکانات قابل فکر حرکت می‌کند و بطور همزمان بدون توقف و وابستگی، با این امکانات بازی و آزمایش می‌کند. فیلسوف بازی خود را می‌کند و می‌داند که این فقط یک بازی است.
اما #نیچه همچنین تصریح می‌کند که آزادی یک چنین جان آزاده‌ا‌ی برای خود او آزادی خطرناکی است. فیلسوف باید بطور مستمر خطر کند و می‌تواند دچار خطا شود. او می‌داند که مشغول بازی خطرناکی است و دارد با زندگی خود بازی می‌کند. برای #نیچه فلسفه نه دانش است و نه کار، بلکه رقص و بازی است و او با این تعریف بر آزادی‌تفکر به عنوان مهم‌ترین ویژگی اندیشه فلسفی تاکید می‌کند. #نیچه همزمان خاطر نشان می‌سازد که فلسفه یک بازی بد و شاید بدترین بازی است؛ فلسفه بازی خطرناک و مخوفی نه فقط برای خود فیلسوفان است، بلکه محتملا بازی‌ای است بر سر همه یا هیچ.

از چنین دیدگاهی است که #نیچه به نقد #متافیزیک در فلسفه‌مغرب‌زمین و متفکرانی برمی‌خیزد که به گفته او دلبسته ایده و دشمن‌حواس بوده‌اند. او در کتاب #دانش‌شاد (۱۸۸۲)، در گزین‌گویه‌ای تحت عنوان چرا ما ایده‌آلیست نیستیم، به طبیعت فیلسوفان و بیگانگی آنان با زندگی واقعی می‌پردازد و آنان را افرادی می‌نامد که از بیم رنگ‌باختن فضیلت‌های‌فیلسوفان، در گوش‌های خود موم فروکرده‌اند تا موسیقی زندگی را که در گوش آنان مانند صدای آژیر است نشنوند. به گفته ‌‌#نیچه اما ایده‌ها فریبگران بدتری از حواس هستند و همواره از خون فیلسوفان تغذیه و آنان را بی‌قلب کرده‌اند. این فیلسوفان بی‌قلب بودند و فلسفیدن آنان همواره گونه‌ای خون‌آشامی بوده و فیلسوف خون‌آشامی است که از خون خود تغذیه می‌کند. #نیچه همه‌ فلسفه‌های ایده‌آلیستی را به بیماری تشبیه می‌کند
وی بویژه آن فیلسوفانی را که #جزمگرا می‌خواند، سزاوار تندترین سرزنش‌ها می‌داند. #نیچه تصریح می‌کند که بدترین، وقت‌گیرترین و خطرناک‌ترین خطایی که این فیلسوفان تا کنون مرتکب شده‌اند، اختراع #روح‌ناب و #نیکی‌فی‌نفسه بوده است؛ کاری که نخست به دست افلاطون صورت گرفت که خود نیز توسط استادش سقراط به تباهی کشیده شده بود. از دیدگاه #نیچه، انحراف از فلسفه به مفهوم کهن آن با سقراط می‌آغازد که متافیزیک را با تفکیک دو جهان، تضاد میان ذات و پدیدار، واقعی و غیرواقعی و عقلی و حسی تعریف می‌کند. بنابراین سقراط مخترع متافیزیک است و با اختراع خود، از زندگی چیزی می‌سازد که باید محدود و مقرر باشد. سقراط همچنین از اندیشه نیز مرز و معیاری می‌سازد که به نام ارزشی والاتر مانند امر خدایی، امر واقعی، امر زیبا و امر نیک کار می‌کند
#نیچه تصریح می‌کند که فیلسوفان‌اخلاق‌گرا و طرفدار آموزه متافیزیکی ایده، حسیات را از ‌ارزش تهی ساختند و منشا گرایشی هستند که سرانجام به یاری مسیحیت به بندگی‌مدرن و نهایتا حکومت‌اوباش راه برد. بر این پایه، نیچه فیلسوفان عصر جدید را نیز مانند یزدان‌شناسان، آماج حملات خود قرار می‌دهد و از یزدان‌شناس ـ فیلسوفان سخن می‌گوید.
بخش مهمی از نقد #نیچه به فلسفه عصر جدید، نقد فلسفه آلمانی است که نیچه آن را تحقیر می‌کند. او پروفسورهای‌فیلسوف آلمانی را متهم می‌کند که با فاضل‌مآبی و شبه‌دانشوری خود در خدمت دولت یا کلیسا هستند و نه در خدمت زندگی واقعی. به گفته #نیچه، کشیش‌پروتستان، پدربزرگ فلسفه‌آلمانی است و این فلسفه در واقع چیزی جز تئولوژی‌مکارانه نیست. به باور #نیچه، با ظهور کانت هم چرخش و تحولی در این وضعیت حاصل نمی‌شود، چرا که سه چهارم خود کانت کشیش بوده است. به گفته #نیچه، غریزه‌ تئولوژیک در فیلسوفان‌آلمانی راهی میان‌بر یافته تا دوباره به آرمان کهن جهان‌واقعی و مفهوم اخلاق چونان جوهر جهان برسد؛ دو مفهومی که بدخیم‌ترین‌خطاهای‌بشری هستند. بدین‌سان نیچه به نقد فلسفه‌ای برمی‌خیزد که به گفته‌ی او خون‌تئولوژی در پیکر آن جریان دارد و آن را مسموم کرده است. بخش‌های مهمی از نقد او در این زمینه، در کتاب‌های #دانش‌شاد، #غروب‌بت‌ها و #فراسوی‌نیک‌وبد پیکر گرفته است

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

✫ نگاهی به اندیشه‌های #فریدریش‌نیچه در نقد دین (۶)


★ حضیض سنخ‌های خدایی (۳)

#نیچه همچنین در روان‌شناسی شهیدان و متعصبان دینی تصریح می‌کند که این افراد از نظر روحی ناتوان یا انسان‌هایی متمردند. او کلیسا را متهم می‌کند که درست به همین‌گونه افراد پروبال می‌دهد تا از آنان برای مقاصد خود بهره‌برداری کند. #نیچه باور به مشیت الهی را کودکانه می‌داند و تصریح می‌کند که تقدیس شهیدان زیانمند است و این نظر را ترویج می‌کند که حقیقت آن است که کسی برای آن بمیرد.

#نیچه می‌افزاید که همه‌ جان‌های بزرگ و آزاده و نیرومند، #شک‌گرا بوده‌اند. نیرومندی و آزادی برخاسته از نیروی روحی، از طریق شک‌گرایی اثبات می‌شود، در صورتی که مومنان همیشه دربند و وابسته‌‌اند و می‌توانند به متعصبان تبدیل گردند. به گفته‌ #نیچه همه‌ حکومت‌هایی که بر روحانیان متکی بوده‌اند، به دروغ‌مقدس متوسل شده‌اند. نمونه‌ آن #پولس است که نیاز او برای رساندن روحانیان به قدرت باعث ایجاد مفاهیم، آموزه‌ها و نمادهایی می‌شود که با آن بتوان اراده‌ خود را به توده‌های مردم تحمیل کرد و #گله راه انداخت؛ چیزی که بعدها محمد نیز از مسیحیت وام گرفت

به باور #نیچه، جان‌های‌آزادشده امروزه شرایط آن را دارند تا چیزی را بفهمند که ۱۹۰۰ سال بد فهمیده شده است. تاریخ مسیحیت از زمان به صلیب کشیده شدن عیسی، تاریخ بدفهمی گام به گام و فزاینده‌ی یک نمادگرایی اولیه است. مسیحیت با گسترش خود همواره عوامانه‌تر و بربرمنشانه‌تر و مبتذل‌تر شده و آموزه‌ها و مراسم کیش‌های زیرزمینی امپراتوری روم و یاوه‌های همه‌گونه اذهان بیمار را در خود جای داده است. سرنوشت مسیحیت با این ضرورت همراه بوده که باورهای آن باید چنان بیمار و پست و مبتذل می‌شدند تا به نیازهای بیماران و فرومایگان و عوام پاسخ دهند. کلیسا نهایتا مجموعه‌ بربریت بیمارگونه‌ای است که به قدرت رسیده است؛ کلیسایی که دشمن مرگبار هر نوع راستگویی، هر نوع روح والا و هر نوع انسانیت صادقانه و نیکخواهانه است.
#نیچه به نیروی ویرانگر سیاسی دین نیز اشاره می‌کند و معتقد است که دین همواره بر ضد ارزش‌های والا بوده و این را تاریخ اثبات می‌کند. مسیحیت نخست میراث عصر باستان، بویژه امپراتوری روم و بعدها فرهنگ مورو ـ اسلامی در اسپانیا و سپس در جنگ‌های صلیبی فرهنگ شرق را نابود ساخته است. #نیچه همچنین در جنبش‌رنسانس آخرین شانس پیروزی فرهنگ والا را می‌بیند که می‌توانست مسیحیت را شکست دهد، آن هم در مرکز آن یعنی رم، ولی به گفته‌ او، جنبش #رفورماسیون مانع این امر می‌شو

همانگونه که گفتم نیچه در بررسی ریشه‌های مسیحیت به یهودیت نیز می‌پردازد. وی در یهودیت دینی را می‌بیند که از یک دین طبیعی اولیه‌ به دینی اخلاقی و ضدطبیعی تبدیل می‌شود. او بویژه کاست روحانیان‌یهودی را مسئول این دگرگونی می‌داند. به گفته‌ #نیچه، روحانیان یهودی همه‌ مفاهیم را قلب کردند تا بتوانند به قدرت برسند. کتاب مقدس یهودیان، عهد عتیق، جعل‌نامه‌‌ای ساخته دست خاخام‌هاست که در آن تاریخ قوم یهود به یک سازوکار رستگاری ابلهانه قلب شده است و در آن هرکس علیه #یهوه گناه کند مجازات می‌شود و هرکس مومن بماند پاداش می‌گیرد. به باور نیچه این‌ها همه در خدمت آنست که مردم مطیع روحانیان یهودی باشند
از دیدگاه #نیچه هنگامی که گرانیگاه زندگی نه به خود زندگی، بلکه به #آن‌جهان، یعنی به نیستی منتقل شود، از این طریق گرانیگاه زندگی از آن گرفته می‌شود. و این کاری است که دین انجام داده است

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

✫ نگاهی به اندیشه‌های #فریدریش‌نیچه در نقد دین (۵)


★ حضیض سنخ‌های خدایی (۲)

به گفته‌ #نیچه، عیسی رهبر شورشی متشکل از تحتانی‌ترین لایه‌‌های مردم و رانده‌شدگان و گناهکاران بر ضد کنیسه و روحانیان یهودی بوده است. ولی شورشی که او مردم را به آن فرامی‌خواند، شورشی بر ضد تباهی‌یهودیت نیست، بلکه بر ضد #هیرارشی روحانیان یهودی و کاست ممتاز آن است. #نیچه تصریح می‌کند که عیسی سرانجام به عقوبت کار خود بر #صلیب جان می‌سپرد، ولی مرگ او مرگی خفت‌بار و بدون کم‌ترین مقاومتی است. عیسی همانگونه می‌میرد که زیسته بود. رفتار او در برابر قاضی و محاکمه‌کنندگانش و در برابر آن همه اهانت و اتهام و تمسخر، مانند رفتار او بر صلیب است: او مقاومت نمی‌کند و از حق خود دفاع نمی‌کند

#نیچه در روان‌شناسی عیسی تصریح می‌کند که پیام #عشق‌به‌همسایه در آموزه او به نوع زندگی و رویکرد روانی و درونی او بازمی‌گشته و عیسی در جهانی می‌زیسته که در درون خود ساخته بود و این جهان با جهان واقعی بیرون از او هیچ ارتباطی نداشته و عیسی آن را جهان‌جاودان و #ملکوت‌آسمانی نامگذاری کرده بود. به گفته‌ #نیچه، بنابراین صفاتی چون قهرمان، نابغه یا #منجی که به عیسی نسبت می‌دهند همگی نادرست است و درباره‌ عیسی به مفهوم فرسختانه روان‌شناختی می‌توان از یک #ابله سخن گفت!
#نیچه یادآور می‌شود که تاریخ مسیحیت، جعل دیگری است و همه‌ کلیساها برپایه‌ ضد آن چیزی تاسیس شده‌اند که عیسی آموخته است. به باور #نیچه، در تاریخ فقط یک مسیحی وجود داشته و او هم بر صلیب مرده است و در این میان باید برای هرکس آشکار شده باشد که مفاهیم مسیحی دروغین هستند و روحانیان مسیحی نه از روی نادانی، بلکه برای حفظ قدرت دروغ می‌گویند.

#نیچه در #ضدمسیح تصریح می‌کند:
آنچه در گذشته بیمار بود، امروزه ناشرافتمندانه است. امروزه مسیحی بودن کار ناشرافتمندانه‌ای است. حتی با فروتنانه‌ترین ادعا برای قضاوت باید امروز دانست که یک یزدان‌شناس، یک کشیش، یک پاپ با هر جمله‌‌ای که بر زبان می‌آورد، فقط خطا نمی‌کند، بلکه دروغ می‌گوید.از چیزی که در گذشته حقیقت نامیده می‌شد هیچ اثری بر جای نمانده است. دیگر تحمل‌پذیر نیست که یک روحانی مسیحی حتی واژه‌ حقیقت را بر زبان آورد. امروز وجدان ما می‌داند که اختراعات وحشتناک روحانیان مسیحی و کلیسا در خدمت چه بوده است؛ مفاهیمی چون آن‌جهان، روز رستاخیز، نامیرایی روح و خود روح ابزارهای شکنجه و سیستم‌های قساوت بوده‌اند که روحانیان مسیحی به یاری آنها به سروری رسیده‌اند و سرور مانده‌اند. همگان این‌ها را می‌دانند و با این همه، همه چیز مانند گذشته است
اینکه روحانیان هنوز در انظار مردم اشخاص محترمی هستند، برای #نیچه مشمئزکننده است. بیهوده نیست که او تصریح می‌کند:
کسی که می‌خواهد هوای پاکیزه تنفس کند، نمی‌بایست به کلیسا برود

#نیچه خاطر نشان می‌سازد که مخالفت او با مسیحیت به این دلیل نیست که خدایی در تاریخ و طبیعت یافتنی نیست، یعنی چیزی که غالبا از #آتئیسم برداشت می‌شود، بلکه این است که آنچه مسیحیت ستایش می‌کند، قابل‌ستایش نیست.
#نیچه در روان‌شناسی انسان دینی تصریح می‌کند که چنین آدمی آنگونه که کلیسا او را می‌خواهد یک #منحط‌تیپیک است. به گفته‌ او انسان دینی به خود تعلق ندارد و خود را غایت نمی‌شمرد. او فقط می‌تواند وسیله باشد. او باید به مصرف برسد و به کسی نیاز دارد تا او را مصرف کند. هر نوع باور ایمانی نوعی از خودبیگانگی است. انسان دینی نمی‌خواهد بسیاری چیزها را ببیند و همواره جانبدار است. انسان دینی نقطه مقابل حقیقت‌گویی است. او وجدان طرح پرسش واقعی و غیرواقعی را ندارد. به گفته‌ #نیچه امروز هیچ‌کس آزادانه مسیحی نمی‌شود، بلکه به مسیحیت گروانده می‌شود، به شرطی که به اندازه‌ کافی بیمار باشد

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

✫ نگاهی به اندیشه‌های #فریدریش‌نیچه در نقد دین (۴)


★ حضیض سنخ‌های خدایی (۱)

گفتنی است که #نیچه رادیکال‌ترین نقد خود بر ضد مسیحیت را بطور منسجم در کتاب #ضدمسیح (دجال) ارائه می‌کند که یکی از آثار متاخر اوست و در سال ۱۸۸۸ نوشته شده است. وی در این کتاب مسیحیت را دشمن خونی واقعیت می‌داند و معتقد است که نمی‌بایست آن را بزک کرد و رنگ‌وروغن زد، زیرا مسیحیت خصم مرگبار سنخ انسان‌های نیرومند است. مسیحیت آرمانی از تضاد با غریزه‌های زندگی نیرومند درست کرده است. مسیحیت خرد و حتی نیرومندترین طبیعت‌های‌روحی را از این طریق تباه ساخته که عالی‌ترین ارزش‌های روحی را گناهکارانه و گمراه‌کننده و وسوسه جلوه داده است

#نیچه تصریح می‌کند که مسیحیت دین‌ترحم است و ترحم با انفعالات نفس که انرژی حس زندگی را افزایش می‌دهند در تضاد است. ترحم، تاثیری افسرده‌کننده دارد و از نیروی آدمی می‌کاهد. ترحم، آدمی را به نیستی متقاعد می‌کند، البته کسی صریحا از #نیستی سخن نمی‌گوید، بلکه به جای آن گفته می‌شود، آن‌جهان یا خدا یا زندگی واقعی یا رستگاری یا نیروانا. برای #نیچه، مادامی که کشیش یا روحانی‌مسیحی، نوع برتر انسان شناخته می‌شود، #روح‌ناب» چیزی جز #دروغ‌ناب نیست. شغل کشیشان نفی‌کردن، تحریف‌کردن و مسموم‌کردن زندگی‌ست و هنگامی که روحانیان یعنی وکیلان آگاه نیستی و نفی به عنوان نمایندگان‌حقیقت شمرده می‌شوند، پاسخی برای این پرسش وجود ندارد که #حقیقت‌چیست، زیرا آدمی #حقیقت را واژگونه ساخته است

به باور #نیچه، نه اخلاق و نه دین در مسیحیت کوچکترین نقطه‌ی تماسی با واقعیت ندارند.
#علل‌تخیلی آن مانند: خدا، روح، اراده‌آزاد یا ناآزاد
#معلول‌های‌تخیلی آن چون: گناه، رستگاری، عفو، عقوبت و بخشش‌گناهان
#اصطلاحات‌اخلاقی آن مانند: توبه، عذاب‌وجدان، وسوسه‌‌شیطان، نزدیکی به خدا،
#غایت‌شناسی‌تخیلی آن مانند: ملکوت‌آسمانی، روز رستاخیز و زندگی جاوید، همگی به جهانی رویایی و تخیلی تعلق دارند که با واقعیت در تضاد است و مسیحیت با این دروغ‌ها از واقعیت می‌گریزد

از دیدگاه #نیچه مفهوم‌مسیحی‌ خدا، فاسدترین مفهومی است که تا کنون روی زمین درباره‌ خدا به دست داده شده است. خدای مسیحی که خدای ناتوانان و بیماران است، نمایانگر حضیض سنخ‌های گوناگون خدایی است. خدایی است که به جای آری گفتن به زندگی، به قطب مخالف زندگی تبدیل شده است. خدای مسیحی به حیات، به طبیعت و به اراده‌ برای زندگی اعلام جنگ داده است. خدای مسیحی به فرمولی برای هر نوع تحریف بر ضد #این‌جهان و هر نوع دروغ‌گویی به سود #آن‌جهان تبدیل شده است. خدای مسیحی خدایی است که نیستی را خدایی و اراده‌معطوف به نیستی را مقدس اعلام کرده است

#نیچه سپس به زایش مسیحیت از بطن یهودیت می‌پردازد. به باور او #قوم‌مقدس یهود که از همه چیز فقط ارزش روحانیان یهودی و سخنان آنان را برای خود حفظ کرده، قدرت روی زمین را غیرمقدس و گناه خوانده و خود را از آن جدا کرده بود، برای غریزه‌ خود فرمولی به نام #مسیحیت درست کرد که منطقا آخرین اشکال واقعیت را نفی کند. خدای یهودی فرزند خود را می‌کشد تا او را از خود و قوم یهود مستقل کند. مرگ عیسی در قالب فرزند خدای یهودی، برآمد #دین‌محبت است


پ.ن:
{حضیض در فرهنگ لغت به معنی #فرود و #پستی است}

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

✫ نگاهی به اندیشه‌های #فریدریش‌نیچه در نقد دین (۳)


★ در نکوهش اخلاق‌بندگی (۲)

به گفته‌ #نیچه، با یهودیت نخستین قیام‌بندگان در اخلاق آغاز می‌شود. او یهودیان را #قومی‌روحانی‌محور می‌خواند و معتقد است که همه‌ چیزهایی که روی زمین بر ضد والامنشی، توانمندی، سروری و قدرت‌مداری صورت گرفته، در برابر کاری که یهودیان برضد آن کرده‌اند، چیزی به شمار نمی‌آید. به باور #نیچه یهودیان کسانی بودند که به مقابله با نظام‌ارزشی‌والامنشان و توانمندان رومی کمربستند و با تکیه بر نفرتی که از ناتوانی خود و توان‌سروران داشتند، توانستند با روشی مزورانه ولی موثر، ارزش‌های سروران را بدنام کنند و نظام ارزشی آنان را که بر قدرت و دلیری و غرور استوار بود، بطور رادیکال واژگون سازند و به جای آن این ارزش‌ها را جا بیندازند که:
فقط فلاکت‌زدگان و مسکینان و ناتوانان و فرودستان نیک هستند؛ تنها کسانی مومن هستند که رنج و ریاضت می‌کشند، بیمار و زشت‌اند و خداوند فقط اینان را می‌آمرزد؛ و والامنشان و سروران و قدرتمندان تا ابد شر هستند.

ازین منظر است که #نیچه مسیحیت را به مثابه تداوم یهودیت، بر #اخلاق‌بندگی استوار می‌‌داند و به نقد کوبنده‌ آن می‌پردازد. #نیچه معتقد است که کار اخلاق یهودی ـ مسیحی نه گفتن به همه‌ چیزهایی بوده که نمایانگر فزایندگی جنبش زندگی، قدرت، زیبایی و تایید خویشتن در روی زمین بوده است. اخلاق یهودی ـ مسیحی با غریزه‌ کینه‌توزانه‌ خود جهان دیگری اختراع کرده که در آن آری گفتن به زندگی، بد و مطرود اعلام می‌شود. به باور او، مسیحیت به این دلیل فروپاشیده، زیرا از آغاز از زندگی باواسطه روی گردانده است. فروپاشی مسیحیت از درون خود او سرچشمه می‌گیرد و نتیجه تباهی آن است و این فروپاشی آشکار می‌سازد که دین چیست و چه بوده است

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

✫ نگاهی به اندیشه‌های #فریدریش‌نیچه در نقد دین (۲)


★ در نکوهش اخلاق‌بندگی (۱)

#نیچه، مسیحیت را نه جنبشی بر ضد یهودیت، بلکه تداوم منطقی آن می‌داند و هر دو را نتیجه‌ قیام‌بندگان در اخلاق ارزیابی می‌کند. پیش از پرداختن به نقد او از مسیحیت، بد نیست نخست ببینیم قیام‌بندگان در اخلاق چیست. بدین منظور اشاره‌ای گذرا به یکی از آثار نیچه به نام #تبارشناسی‌اخلاق که نخستین چاپ آن به سال ۱۸۸۷ بازمی‌گردد، ضروری است.
#نیچه در این کتاب پرسش از خاستگاه امر اخلاقی را مطرح می‌کند، ولی پرسش او فقط پرسشی تاریخی، جامعه‌شناختی و روان‌شناختی نیست، بلکه پرسشی برای یافتن دلایل توجیه‌تصورات‌اخلاقی است.
#نیچه می‌خواهد با نگاهی ژرف‌ به جهان‌اخلاق، ما را با خاستگاه مفاهیم #نیک و #بد آشنا کند. به باور او، عالی‌ترین قاضی و داور برای تفکیک ارزش از بی‌ارزش در تصورات‌اخلاقی، زندگی و نیروی شکوفایی و گسترش و تداوم آن است. مفاهیمی چون ازخودگذشتگی، افتادگی، ایثار، خاکساری، ملایمت و مشابه آنها که امروزه به عنوان نیک شناخته می‌شوند، در واقع نقطه‌ مقابل آن چیزهایی تصور می‌شوند که بد است.
ولی به باور #نیچه، پرسش اصلی اینست که چه کسانی قدرت تعریف مفاهیم اخلاقی درباره‌ نیک و بد را در اختیار دارند. ارزشگذاری مرسوم درباره نیک و بد به گفته‌ او از طرف ناتوانان و درماندگان انجام گرفته است و این موضوع وقتی روشن می‌شود که ما تفاوت اولیه میان نیک و بد را در نظر بگیریم. #خوب در گذشته آن چیزهایی بوده‌اند که والا، قدرتمند، بلندپایه و عالی‌مرام بشمار می‌رفتند، یعنی همه‌ چیزهایی که در خدمت فزایندگی جنبش‌زندگی، قدرت و زیبایی قرار داشتند. در واقع ‌ والامنشان و توانمندان، با چنین مفاهیمی رفتار و کردار خود را نامگذاری می‌کرده‌اند، البته بدون اینکه از این گذرگاه بخواهند برای همگان هنجاری تعریف کرده و به دست داده باشند؛ بلکه آنان می‌خواستند از این طریق این ارزش‌ها را برجسته و حد و مرزهای آن را روشن کنند. این قدرت و دانش برای تعیین حد و مرز و فاصله‌گذاری میان ارزش و بی‌ارزش را #نیچه شور فاصله می‌نامد
از این دیدگاه، بد آن چیزی بوده که فاقد ویژگی‌های یادشده بوده و به دیگر سخن، همه‌ چیزهایی که پست و عوامانه و اوباشانه بوده است. بنابراین تفاوت میان خوب و بد، بیانگر تفاوتی میان مرتبه‌ها بوده و از بالا ارزشگذاری می‌‌شده است. ولی قیام‌بندگان در اخلاق، این تفاوت مرتبه‌ها را به پرسشی اخلاقی تبدیل کرده و ارزشگذاری برآمده از آن را وارونه ساخته است #نیچه در این زمینه به دو آریستوکراسی و دو کاست #شهسواران و #روحانیان به عنوان عالی‌ترین کاست‌های‌اجتماعی نیز اشاره می‌کند و خاطر نشان می‌سازد که نظام ارزشی آن دو متفاوت بود و درحالیکه #شهسواران مردان زندگی و رزم بودند و پیش‌شرط وجودی آنان تندرستی، نیرومندی، غنا و شکوفایی بود و به ارزش‌هایی چون سلحشوری، دلیری، ماجراجویی، شکار، پایکوبی و بازی‌های‌رزمی میدان می‌دادند و آنها را می‌ستودند، #روحانیان درست در نقطه‌مقابل آنان بود و به دلیل ضعف، بویژه در زمان جنگ که حرفی برای گفتن نداشتند، ناتوانی خود را به صورت کینه و نفرت نسبت به #شهسواران در خود فرومی‌دادند و می‌انباشتند. چیرگی‌اخلاق‌بندگان، نتیجه‌ سیاست انتقامجویانه‌ این کاست بوده است

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

✫ نگاهی به اندیشه‌های #فریدریش‌نیچه در نقد دین (۱)


★ مقدمه

#فریدریش‌نیچه، متفکر آلمانی سده‌نوزدهم (۱۹۰۰ ـ ۱۸۴۴) نقطه‌ مقابل سنت ‌فلسفی مغرب‌زمین از #افلاطون تا #هگل و گسستی بنیادین در این روال فکری است. او متفکری است نابهنگام که خود را به دینامیت تشبیه می‌‌کند و به یاری فلسفیدن با چکش به جنگ بت‌های‌زمانه و بت‌های‌جاودانه می‌‌رود. در کانون اندیشه‌های #نیچه، مفهوم او از زندگی قرار دارد و فلسفه‌ او وحدت پیچیده اندیشه و زندگی است. در این فلسفه، اشکال زندگی، شیوه‌های تفکر را برمی‌انگیزند و اشکال تفکر، شیوه‌های زندگی را می‌آفرینند. زندگی، اندیشه را فعال می‌کند و اندیشه، به شیوه‌ی خود به زندگی آری می‌گوید
#نیچه در فلسفه‌خود آرمان شناخت و حقیقت را کنار می‌نهد و تفسیر و ارزش‌گذاری را جانشین آن می‌سازد. او از این طریق می‌خواهد به ما کهن‌ترین گونه‌ فلسفیدن را بنمایاند: تفکر پیش‌سقراطی و متفکرانی که همزمان پزشک و هنرمند، یا بهتر است بگوییم مفسر و ارزشگذار بودند، و نهایتا قانونگذار. مفسر، پزشکی است که پدیده‌ها را چونان عارضه‌هایی در نظر می‌گیرد و ارزشگذار، هنرمندی است که چشم‌انداز می‌آفریند
به باور #نیچه، تفکر فلسفی پیش‌سقراطی فراموش شده و ما از آن ایده‌ای در اختیار نداریم. ما فقط نمونه‌هایی را می‌شناسیم که در آن اندیشه، زندگی را لگام می‌زند و آن را مثله و معقول می‌کند، یا نمونه‌هایی می‌شناسیم که در آن زندگی تلافی می‌کند و اندیشه را آشفته و سردرگم می‌سازد و همراه آن زوال می‌یابد. ما فقط گزینشی میان یک زندگی متوسط و اشکال فکری جنون‌آسا داریم؛ زندگی‌ای بیش از اندازه معقول برای یک متفکر، و اندیشه‌هایی بیش از اندازه جنون‌آسا برای کسی که زندگی می‌کند

برای #نیچه پدیده‌ بنیادین همه‌ زندگی، #اراده‌معطوف‌به‌قدرت است. اراده‌معطوف‌به‌قدرتی که #نیچه از آن سخن می‌گوید، اراده‌ افزایش قدرت زندگی است. برای او صیانت‌نفس فقط در منطق افزایش‌قدرت ممکن است و آنچه فقط به نیروی صیانت‌نفس بدون افزایش و گسترش قدرت بسنده ‌کند، زوال می‌یابد. اراده‌‌معطوف‌به‌قدرت، یعنی اراده افزایش، ژرفش و گسترش دائمی قدرت برای چیرگی بر نیروی مقابل خود. زندگی از طریق تفاوت کیفی میان دو نیروی بنیادین کنشگر و واکنشگر تعیین می‌گردد و اراده‌‌معطوف ‌به‌ قدرت، هر دو نیرو را مدیریت می‌کند. اراده‌‌معطوف‌به‌قدرت در نیروهای‌کنشگر، خودانگیزنده، تهاجمی، فراگیرنده و نوسازنده به زندگی آری می‌گوید و با آزادکردن نیروهای خود پیروز می‌شود؛ و اراده‌‌معطوف‌به‌قدرت در نیروهای واکنشگر، زندگی را نفی می‌کند و با جداکرن نیروهای کنشگر و فعال از زندگی، بر آن پیروز می‌شود

در #فلسفه‌نیچه ساختمانی واحد یا طرحی منظم دیده نمی‌شود. او به آتشفشانی می‌ماند که اندیشه‌های خود را مانند گدازه‌هایی سوزان به هرسو پراکنده است. #نیچه از سیستم‌سازی فلسفی بیزار بود و ترجیح می‌داد ژرف‌ترین اندیشه‌های خود را گاه در قالب کوتاه‌ترین جملات بیان کند. خود او گفته بود
این بلندپروازی من است که در ده جمله چیزی بگویم که دیگری در یک کتاب می‌گوید، که دیگری در یک کتاب نمی‌گوید

#نیچه به‌رغم گریزان بودن از ایجاد سیستم فلسفی، در آثار پرشمار خود به حوزه‌های فکری و موضوعات متعددی پرداخته است، از فرهنگ گرفته تا اخلاق، از موسیقی گرفته تا ادبیات، از فلسفه گرفته تا دین، از تاریخ گرفته تا روان‌شناسی و غیره. همچنین نیچه برای بیان اندیشه‌های خود در همه‌ی این عرصه‌ها به قالب‌ها و فرم‌های گوناگونی که مناسب تشخیص ‌داده متوسل شده است، از جمله شعر، برهان‌های کوتاه، کلام قصار و گزین‌گویه‌ (آفوریسم)، تمثیلات و نیز نثری سرشار از تصاویر. ولی این قالب‌ها نافی دقت مفهومی در آثار #نیچه نیست، بلکه بر عکس، مفاهیم #نیچه از برندگی الماس برخوردارند.
با این همه، تسلط #نیچه بر زبان، لحن شاعرانه و قدرت واژه‌پردازی و روش ویژه‌ای که برای بیان اندیشه‌های ژرف خود به کار می‌برد، کار را برای فهمیدن او دشوار و برای نوشتن درباره‌ی او دشوارتر می‌کند. از این منظر طبعا پرداختن به اندیشه‌های #نیچه در حوزه‌ نقد دین و متافیزیک، آنهم در یادداشتی کوتاه، کاری دشوار و همواره با خطر ناکامی همراه است. بنابراین باید این نوشتار را نیز فقط تلاشی برای برداشتن گام کوچکی در جهت نزدیک‌تر شدن به میدان‌منازعه ارزیابی کرد و نه بیشتر

#نیچه از زبان زرتشت خود می‌گوید:
اگر خدایان وجود داشتند، من چگونه می‌توانستم تحمل کنم که خدا نباشم؟

تفکر #نیچه همزمان آموزه‌های دینی تئولوژی‌مسیحی و متافیزیک را نشانه می‌گیرد. اوج این معارضه در تمثیلی به نام آدم‌دیوانه بازتاب یافته که نیچه در آن مرگ‌خدا را اعلام کرده است و من در پایان این نوشتار به آن بازخواهم گشت. ولی ابتدا اشاره‌هایی گذرا به اندیشه‌های #نیچه در نقد مسیحیت خواهم کرد

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

✫ نگاهی به اندیشه‌های #فریدریش‌نیچه در نقد دین



Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

#مسیحیت و تلاش برای مسخ و نابودی #فلسفه (۳)


بر این پایه می‌توان گفت که نخستين دستگاه مفهومی مسيحيت، تحت تأثير مستقيم انديشه‌ يونانی و در جدال فکری با آن شکل گرفت و جنبش مسيحيت در آغاز، از نظر فکری و معنوی فقيرتر از آن بود که خود بتواند صاحب انديشه و دستگاه مفهومی مستقل باشد. از همين روست که پژوهشگران تاريخ کليسا در بررسی تاريخ مسيحيت به درستی تأکيد می‌کنند که تاريخ آغازين مسيحی‌گرايی، چيزی جز تاريخ هلنيزه و رومانيزه شدن مسيحيت نيست. آنان در اشاره به پيوند جدايی‌ناپذير ميان انديشه و زبان، اهميت زبان‌يونانی و سپس زبان‌لاتينی را برای تداوم حيات بينش مسيحی و اشاعه‌ بعدی آن متذکر می‌گردند و یادآور می‌شوند که انجيل نخستين بار به زبان يونانی نوشته شد

بیهوده نیست که بعدها #فریدریش‌نیچه متفکر بزرگ آلمانی که در عین حال متخصص زبان‌های باستانی بود، با توجه به اشتباهات فراوانی که در انجیل به زبان یونانی راه یافته بود، در یکی از گزین‌سخن‌های خود به طنز می‌نویسد؛
از زرنگی خدا بود که وقتی خواست نویسنده شود، یونانی آموخت. اما این زبان را خیلی خوب هم نیاموخته بود!

از سده‌ سوم میلادی، به مرور آزار مسيحيان در امپراتوری روم تخفيف يافت و در سال‌های ۲۰۲ و ۲۰۳ ميلادی، به دستور قيصر #سوروس، پيگرد يهوديان و مسيحيان رسما منع گرديد. در سال ۳۱۳ ميلادی، مسيحيت با #چرخش‌کنستانتينی و ايمان آوردن قيصر #کنستانتين، به عنوان دين امپراتوری روم به رسميت شناخته شد

طبق روايات مسیحی، دلیل گرویدن قیصر #کنستانتین به مسیحیت در حکایتی افسانه‌وار چنین توصیف شده که این امپراتور در شب پیش از جنگی بزرگ علیه یکی از مدعیان خانوادگی خود، در نزديکی دروازه‌های شهر رم، نوری در آسمان می‌بيند که ظاهرا شبیه صلیب بوده است. روحانیان مسیحی که در حلقه‌ی نزدیکانش بودند چنین القا می‌کنند که اگر او به این نشانه ایمان آورد، در جنگ پیروز خواهد شد. روز بعد سپاهیان کنستانتین شکست سختی به دشمن وارد می‌کنند و او به امپراتور مطلق روم تبدیل می‌شود و تحت تاثیر روحانیان مسیحی به مسیحیت می‌گرود. با ايمان آوردن قيصر #کنستانتين، مسيحيت به دين رسمی امپراتوری روم تبديل می‌شود، ولی این تازه آغاز فاجعه بود!

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران


#نیچه و #مرگ‌خدا (۱)

#فریدریش‌نیچه، متفکری که با عصر خویش در جنگ بود. برای درک دیدگاه نیچه در مورد #مرگ‌خدا و #اراده‌قدرت، ما احتیاج داریم جهانی را که او در آن می‌زیست بشناسیم.


قرن نوزدهم، عصر شکوفایی صنعت و تحولات اجتماعی بود. آلمان قدرت صنعتی عظیمی بود که تحت رهبری امپراطور #ویلهلم‌اول متحد شده بود. جامعه اروپا داشت از درون، توسط طبقه متوسطِ در حال رشد، تغییر شکل می‌داد.
طبقه کارگر از شرایط‌شان شاکی بودند و تحت تاثیر عقاید #مارکس رویای #انقلاب در سر می‌پروراندند.
همه ملهم از امکانات علم، دموکراسی، سوسیالیسم و پیشرفت، به آینده چشم دوخته بودند.


اما شامه #نیچه، بوی تعفن چیزی فاسد شده را در بن همه این تحولات حس کرد. او لفاف‌های محاورات رسمی و مودبانه را کنار زد تا حقیقت ساده‌ای را نمایان کند:
✓ دیگر جایی برای خدا در جهان نو و شجاع علم و پیشرفت نیست

در واقع اغلب انسان‌های پیشرو آن عصر نیازی نمی‌دیدند جایی برای خدا باز کنند، چون دیگر به آن ایمانی نداشتند. این بیانگر یک تحول‌عظیم‌اجتماعی بود


مسیحیت در تمام طول #قرون‌وسطا و #رنسانس از طریق نمایندگانش در کلیسا و دولت بر اروپا حکومت کرده بود. ایمان مذهبی به زندگی در تمام سطوح جامعه، از مراسم مختلف دربار شاه تا نظارت بر کارگران فقیر، شکلی و رنگی داده بود.

#خدا طی سده‌های ۱۸ و ۱۹ میلادی به تدریج توسط #علم و #دولت‌های‌سکولار که کلیسا را تضعیف می‌کردند، کنار گذاشته شده بود. در زمان #نیچه، خدا، اگر نگوییم به #خرافه، ولی به امری خصوصی تبدیل شده بود.


✓ خدا بیمار شد زمانی که اجازه داده شد هستی‌اش در محافل بزرگان زیر سوال رود

او از آن روزی که بنیاد علم گذاشته شد و علم راهنمای بهتری از ایمان برای جهان واقعی از کار درآمد، از #اریکه‌قدرت سقوط کرد

نیچه اعلام کرد:
✓ خدا مرده است و همه ما قاتلان اوئیم
#حکمت‌شادان، بخش ۱۲۵


مردم اغلب فکر می‌کنند #نیچه از #مرگ‌خدا خوشحال بود. در واقع موضع #نیچه بسیار پیچیده‌تر و جذاب‌تر از این است.

#نیچه اعتقاد داشت #مرگ‌خدا امکانات بی‌نظیری را برای #اندیشه‌آزاد ایجاد می‌کند. او شادمانه می‌گوید:

✓ بالاخره دوباره افق به‌نظر باز می‌رسد
× دریا، دریای باز ما، دوباره آنجاست، شاید تاکنون هرگز چنین دریای بازی وجود نداشته است
#حکمت‌شادان، بخش ۳۴۳


#نیچه همچنین دید که #مرگ‌خدا جوامع اروپایی را با مشکلات اخلاقی روبرو می‌سازد.
طی قرون متمادی #ایده‌خدا بنیاد ارزش‌های اخلاقی بوده است و بدون این شالوده، ارزش‌های‌اخلاقی اکثریت جامعه سست و بی‌اعتبار می‌شود.

در زمان نیچه متفکرین پیشگام مبانی ارزشی که طی قرن‌ها نظم‌اجتماع را حفظ می‌کرده‌اند، زیر سوال برده بودند.
#داروین، #مارکس و #داستایوسکی مسائل اخلاقی را از دیدگاه‌های تکاملی، اقتصادی و هستی‌گرایانه به بحث گذاشتند و می‌رفت که به زودی آشکار شود:
✓ اخلاق در حقیقت اختراع بشر است


#ادامه‌دارد



‏Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

× بسا چیزها را هرگز نمی‌خواهم بدانم
• خردمندی بر دانش نیز حد می‌گذارد!


#فریدریش‌نیچه



Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

خداوند حدسی بیش نیست. ولی من مایلم که شما حدس‌های خود را بدانچه قابل‌تصور است محدود سازید. همه را به چیزی تبدیل کنید که قابل تصور، دیدن و لمس کردن باشد. آن‌گاه شما، تا ‌نهایت‌، از حواس خود پیروی نموده‌اید

به راستی که این برای سعادت شما خواهد بود ای کسانی که فهم دارید.

#فریدریش‌نیچه


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

× خستگی بود که خدایان و آخرت‌ها را همه آفرید

#فریدریش‌نیچه


Join Us ☞ @iranian_antitheists
Ещё