انجمن آنتی‌تئیست‌های‌ ایران

#هگل
Channel
Religion and Spirituality
Blogs
Education
Humor and Entertainment
PersianIranIran
Logo of the Telegram channel انجمن آنتی‌تئیست‌های‌ ایران
@iranian_antitheistsPromote
853
subscribers
1.4K
photos
283
videos
1.64K
links
بر چرخ پادشاهی‌عالم کسی نبود انسان که سجده‌کرد، خدا آفریده‌شد ☆ آرشیو @UnbelieversLectures ☆ کتابخانه‌انجمن @ir_antitheists_Library ☆ ربات انجمن @anti_theistsBot ☆ گروه انجمن @iranian_antitheists_group ☆ وبلاگ رسمی انجمن tiny.cc/anti-theists
انجمن آنتے‌تئیست‌های ایران

شیدان‌وثیق: #اسپینوزا، پیشگام لائیسیته‌ - جدایی‌دولت و دین و آزادی‌اندیشه و وجدان
 

نتیجه‌گیری: ماشین جنگی اسینوزا‌ 

#اسپینوزا نخستین فیلسوف آغاز عصر مدرن بود که به نبرد تئوکراسی زمان خود رفت. اَلَن بَدیو (Alain Badiou) از اسپینوزا چون ماشین جنگی علیه مذهب نام می‌برد. این ستیز را #اسپینوزا، از راه دفاع از ایده‌ جدایی کامل دولت و دین و از اصل آزادی کامل عقیده و وجدان، تا پایان عمر خود به پیش می‌برد

او از خانواده‌ای یهودی برمی‌خاست که تحت انکیزیسیون ایبریک (اسپانیا و پرتقال)، سخت مورد ستم و آزار بنیادگرایی مسیحی قرار گرفت و ناگزیر به هلند مهاجرت کرد. این کشور در آن دوران، یعنی در نیمه‌ سده‌ هفدهم، تنها سرزمینی بود که در اروپای خودکامه و زیر سلطه‌ کلیسا، گونه‌ای از رواداری را به جا می‌آورد. ازین روی، برای بسیاری از آزاد اندیشان اروپا، که تحت پیگرد و سانسور دینی و عقیدتی قرار می‌گرفتند، هلند تبدیل به پناهگاهی امن شده بود. این روشنفکران آزاده، چون رنه دکارت (۱۵۹۶ - ۱۶۵۰) به عنوان نمونه، نخستین پناهندگان عقدتی و سیاسی عصر مدرن بودند. هلند، که ایالات متحده نامیده می‌شد، در سده‌ هفدهم، به دلیل رشد روابط سرمایه‌داری و به‌ویژه موقعیت مناسبش در فعالیت‌های بازرگانی‌ از راه دریا و تجارت بین‌المللی، کشوری شکوفا و ثروتمند بود. افزون بر آن، در نیمه‌ همان قرن، نظام مطلقه پادشاهی دودمان اورانژ (Orange) برای مدتی برکنار و رژیم‌جمهوری در هلند برقرار می‌شود. در این جمهوری آزاد، مذاهب مختلف، در صلح با هم، هم‌زیستی می‌کردند
با اینحال در همین سرزمین جمهوری‌خواه و روادار، مذاهب و نهادهای دینی هم‌چنان فعال بوده و عمل می‌کردند. آن‌ها در پهنه‌ی کمونته خود قادر بودند، با تکیه بر آمادگی مردمان متعصب و خرافه‌پرست، مخالفان‌ عقیدتی، مذهبی یا غیر‌مذهبی خود را به اتهام ارتداد، الحاد و یا بی‌دینی از اجتماع دینی خود، به‌گونه‌ای گاه خشونت‌آمیز، طرد و حذف کنند.
اسپینوزایی که در مهم‌ترین اثر خود، اخلاق گفته بود، Deus sive Natura (خدا یا طبیعت | خدا یعنی طبیعت) {عبارتی که نخستین بار توسط او ابداع می‌شود}، اسپینوزایی که در روز شبات به کنیسه نمی‌رفت و مراسم دین یهود را به جا نمی‌آورد، در ۱۶۵۶ و در سن ۲۴ سالگی توسط حکمای خاخامی در هلند از اجتماع یهودیان این کشور طرد می‌شود (طردی که به Herem اسپینوزا معروف می‌شود). اسپینوزا اما، اهمیتی به این اعمال تئوکراتیک، که برعلیه آن‌ها برخاسته بود، نداده، در تنهایی خود، تنهایی‌اسپینوزا، به کار فکری و فلسفی بر ضد تاریک‌اندیشی و دین‌سالاری ادامه می‌دهد، با اینکه در زمان حیاتش، به دلیل مخالفت‌کلیسا، موفق به انتشار آثارش نمی‌شود
#اسپینوزا، به گفته #هگل، فیلسوفی به تمام معنا کامل بود. با این که عمر کوتاه‌ اسپینوزا تنها ۴۵ سال عمر کرد و در سال ۱۶۷۷ درگذشت) به او اجازه نداد که رساله‌ سیاسی خود را به پایان رساند، اما در جمع آثار او، #سیاست از جایگاه ویژه و ممتازی برخوردار است. در سیستم‌اسپینوزا می‌توان از وجود یک فلسفه‌ سیاسی نام برد که موضوع اصلی‌اش سه چیز است:
آزادی، نفی‌تئوکراسی و توانمندی‌بی‌شماران

در کلیت‌ِ خود، اسپینوزیسم‌سیاسی را می‌توان جمع سه گانه‌ آزادی، دموکراسی و نفی تئوکراسی دانست.
در رژیم سیاسی مطلوب او، دولت مطلوب تنها می‌تواند آزاد و دموکراتیک به معنای توانائی بی‌شماران و بالاخره #لائیک‌ به معنای جدایی کامل دولت از دین باشد. چنین دولتی زیر سلطه‌ و نفوذ هیچ دین یا مذهبی نمی‌رود، چه درغیر اینصورت با #تئوکراسی‌ رو‌به‌رو هستیم که از دید #اسپینوزا برای جامعه و کشور مصیبت‌بار است و در درازای تاریخ فاجعه آفریده است. در رژیم دموکراتیک و لائیک، آزادی‌وجدان و عقیده بدون استثنا برای همه تضمین می‌شود. این اصول آزادی‌خواهانه و لائیک در فرازهای زیر، برگرفته از آثار اسپینوزا (در رساله سیاسی و رساله الهی – سیاسی)، به روشنی نمایان می‌باشند:
✓ در یک کشور دموکراتیک، هرچقدر انسان‌ها کمتر آزادی داشته باشند، بیشتر از وضعیت طبیعی‌شان دور می‌ شوند و بیشتر حکومت دست به خشونت می‌زند
✓در این جمهوری بسیار شکوفا انسان‌ها از هر ملیتی و هر فرقه‌‌مذهبی در تفاهمی کامل با هم زندگی می‌کنند. دین یا فرقه مذهبی هیچ زیانی به این امر نمی‌رساند

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

✫ نگاهی به اندیشه‌های #فریدریش‌نیچه در نقد دین (۱۱)


#نهلیسم چیست؟ (۱)

نقد #نیچه از متافیزیک هنگامی به اوج می‌رسد که او #مرگ‌خدا را اعلام می‌کند. گفتنی‌ست که اندیشه #نیچه در این بافتار کمتر بر سر بی‌اعتبار ساختن متافیزیک یا تئولوژی، بلکه بیشتر بر سر رنگ باختن جهان‌بینی‌ای است که به ایده‌خدا باور دارد.

اصطلاح #مرگ‌خدا در نوشته‌های #نیچه تازگی ندارد. پیش از او #ژان‌پاول نویسنده‌ و #هگل فیلسوف‌آلمانی در آثار خود این اصطلاح را به کار برده بودند. تفاوت اساسی در آن است که #نیچه پیامدهای #نهلیستی مرگ‌خدا را موضوعیت می‌بخشد. او فکت‌تاریخی اعلام مرگ خدا را در نوشته‌های خود به گونه‌ سایه‌ای توصیف می‌کند که سراسر اروپا را فراگرفته است. این سایه، #نهلیسم است. اما #نهلیسم چیست؟


#نهلیسم (هیچ‌انگاری)، آنگونه که #نیچه می‌گوید، به معنی نفی‌همه‌حقایق و ارزش‌های‌مطلق و باور به بی‌ارزشی، یعنی بی‌معنایی است
بر این پایه می‌توان گفت که #نهلیسم پیامد رفع باورهایی است که برای فلسفه‌ نظری و عملی عصر خردگرایی و روشنگری جایگاهی کانونی دارند. ولی #نهلیسم فقط بطور بی‌واسطه پیامد دست کشیدن از باور به نظمی عینی برای حقایق و ارزش‌هاست؛ #نهلیسم بطور باواسطه، معلول حاکم شدن ضعفی روانی و فیزیکی است که #نیچه آنرا تباهی یا انحطاط می‌نامد و به معنی سقوط و فروپاشی زندگی و اراده‌ برای زندگی، هم در فرد و هم در جامعه است. #نهلیسم آگاهی ناتوان برخاسته از انحطاط و تباهی است. رویکردی است که به زندگی و ارزش‌های مثبت آن باور ندارد. از دیدگاه روان‌شناختی، #نهلیسم پیامد شرایطی است که در آن جستجو در پی معنا بی‌نتیجه می‌ماند و آدمی درمی‌یابد که آن‌چه را جستجو می‌کرده، اصلا وجود ندارد. به دیگر سخن، هنگامیکه آدمی تلاش می‌کند واقعیت را با کمک مفاهیم #وحدت، #حقیقت و #هدفمندی بفهمد و سرانجام باید بپذیرد که وحدت، حقیقت و هدفی وجود ندارد؛ در چنین شرایطی است که اندیشه‌ی بی‌ارزشی و بی‌معنایی جهان ابطال‌ناپذیر می‌گردد

از دیدگاهی دیگر، #نهلیسم بیان فلج شدن اراد‌ه‌‌زندگی است و این حالت سرشت انحطاط را می‌سازد. خود #نیچه می‌گوید که جنبش #نهلیستی بیان یک تباهی ‌فیزیولوژیک است. ناتوان شدن نیروی اراده، خود را در نیازهای باور به متافیزیک و دین و نیز ترحم متجلی می‌سازد. زیرا ترحم نیروی زندگی را کاهش می‌دهد و به این معنا زندگی‌ستیز است.
#نیچه در #تبارشناسی‌اخلاق، اخلاق‌ترحم را ترسناک‌ترین عارضه‌فرهنگ اروپایی و بیان #نهلیسم می‌خواند

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

✫ نگاهی به اندیشه‌های #فریدریش‌نیچه در نقد دین (۱)


★ مقدمه

#فریدریش‌نیچه، متفکر آلمانی سده‌نوزدهم (۱۹۰۰ ـ ۱۸۴۴) نقطه‌ مقابل سنت ‌فلسفی مغرب‌زمین از #افلاطون تا #هگل و گسستی بنیادین در این روال فکری است. او متفکری است نابهنگام که خود را به دینامیت تشبیه می‌‌کند و به یاری فلسفیدن با چکش به جنگ بت‌های‌زمانه و بت‌های‌جاودانه می‌‌رود. در کانون اندیشه‌های #نیچه، مفهوم او از زندگی قرار دارد و فلسفه‌ او وحدت پیچیده اندیشه و زندگی است. در این فلسفه، اشکال زندگی، شیوه‌های تفکر را برمی‌انگیزند و اشکال تفکر، شیوه‌های زندگی را می‌آفرینند. زندگی، اندیشه را فعال می‌کند و اندیشه، به شیوه‌ی خود به زندگی آری می‌گوید
#نیچه در فلسفه‌خود آرمان شناخت و حقیقت را کنار می‌نهد و تفسیر و ارزش‌گذاری را جانشین آن می‌سازد. او از این طریق می‌خواهد به ما کهن‌ترین گونه‌ فلسفیدن را بنمایاند: تفکر پیش‌سقراطی و متفکرانی که همزمان پزشک و هنرمند، یا بهتر است بگوییم مفسر و ارزشگذار بودند، و نهایتا قانونگذار. مفسر، پزشکی است که پدیده‌ها را چونان عارضه‌هایی در نظر می‌گیرد و ارزشگذار، هنرمندی است که چشم‌انداز می‌آفریند
به باور #نیچه، تفکر فلسفی پیش‌سقراطی فراموش شده و ما از آن ایده‌ای در اختیار نداریم. ما فقط نمونه‌هایی را می‌شناسیم که در آن اندیشه، زندگی را لگام می‌زند و آن را مثله و معقول می‌کند، یا نمونه‌هایی می‌شناسیم که در آن زندگی تلافی می‌کند و اندیشه را آشفته و سردرگم می‌سازد و همراه آن زوال می‌یابد. ما فقط گزینشی میان یک زندگی متوسط و اشکال فکری جنون‌آسا داریم؛ زندگی‌ای بیش از اندازه معقول برای یک متفکر، و اندیشه‌هایی بیش از اندازه جنون‌آسا برای کسی که زندگی می‌کند

برای #نیچه پدیده‌ بنیادین همه‌ زندگی، #اراده‌معطوف‌به‌قدرت است. اراده‌معطوف‌به‌قدرتی که #نیچه از آن سخن می‌گوید، اراده‌ افزایش قدرت زندگی است. برای او صیانت‌نفس فقط در منطق افزایش‌قدرت ممکن است و آنچه فقط به نیروی صیانت‌نفس بدون افزایش و گسترش قدرت بسنده ‌کند، زوال می‌یابد. اراده‌‌معطوف‌به‌قدرت، یعنی اراده افزایش، ژرفش و گسترش دائمی قدرت برای چیرگی بر نیروی مقابل خود. زندگی از طریق تفاوت کیفی میان دو نیروی بنیادین کنشگر و واکنشگر تعیین می‌گردد و اراده‌‌معطوف ‌به‌ قدرت، هر دو نیرو را مدیریت می‌کند. اراده‌‌معطوف‌به‌قدرت در نیروهای‌کنشگر، خودانگیزنده، تهاجمی، فراگیرنده و نوسازنده به زندگی آری می‌گوید و با آزادکردن نیروهای خود پیروز می‌شود؛ و اراده‌‌معطوف‌به‌قدرت در نیروهای واکنشگر، زندگی را نفی می‌کند و با جداکرن نیروهای کنشگر و فعال از زندگی، بر آن پیروز می‌شود

در #فلسفه‌نیچه ساختمانی واحد یا طرحی منظم دیده نمی‌شود. او به آتشفشانی می‌ماند که اندیشه‌های خود را مانند گدازه‌هایی سوزان به هرسو پراکنده است. #نیچه از سیستم‌سازی فلسفی بیزار بود و ترجیح می‌داد ژرف‌ترین اندیشه‌های خود را گاه در قالب کوتاه‌ترین جملات بیان کند. خود او گفته بود
این بلندپروازی من است که در ده جمله چیزی بگویم که دیگری در یک کتاب می‌گوید، که دیگری در یک کتاب نمی‌گوید

#نیچه به‌رغم گریزان بودن از ایجاد سیستم فلسفی، در آثار پرشمار خود به حوزه‌های فکری و موضوعات متعددی پرداخته است، از فرهنگ گرفته تا اخلاق، از موسیقی گرفته تا ادبیات، از فلسفه گرفته تا دین، از تاریخ گرفته تا روان‌شناسی و غیره. همچنین نیچه برای بیان اندیشه‌های خود در همه‌ی این عرصه‌ها به قالب‌ها و فرم‌های گوناگونی که مناسب تشخیص ‌داده متوسل شده است، از جمله شعر، برهان‌های کوتاه، کلام قصار و گزین‌گویه‌ (آفوریسم)، تمثیلات و نیز نثری سرشار از تصاویر. ولی این قالب‌ها نافی دقت مفهومی در آثار #نیچه نیست، بلکه بر عکس، مفاهیم #نیچه از برندگی الماس برخوردارند.
با این همه، تسلط #نیچه بر زبان، لحن شاعرانه و قدرت واژه‌پردازی و روش ویژه‌ای که برای بیان اندیشه‌های ژرف خود به کار می‌برد، کار را برای فهمیدن او دشوار و برای نوشتن درباره‌ی او دشوارتر می‌کند. از این منظر طبعا پرداختن به اندیشه‌های #نیچه در حوزه‌ نقد دین و متافیزیک، آنهم در یادداشتی کوتاه، کاری دشوار و همواره با خطر ناکامی همراه است. بنابراین باید این نوشتار را نیز فقط تلاشی برای برداشتن گام کوچکی در جهت نزدیک‌تر شدن به میدان‌منازعه ارزیابی کرد و نه بیشتر

#نیچه از زبان زرتشت خود می‌گوید:
اگر خدایان وجود داشتند، من چگونه می‌توانستم تحمل کنم که خدا نباشم؟

تفکر #نیچه همزمان آموزه‌های دینی تئولوژی‌مسیحی و متافیزیک را نشانه می‌گیرد. اوج این معارضه در تمثیلی به نام آدم‌دیوانه بازتاب یافته که نیچه در آن مرگ‌خدا را اعلام کرده است و من در پایان این نوشتار به آن بازخواهم گشت. ولی ابتدا اشاره‌هایی گذرا به اندیشه‌های #نیچه در نقد مسیحیت خواهم کرد

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

✫ نقد دین از دیدگاه #لودویک‌فویرباخ (۲)


★ خاستگاه‌دین

در کانون فلسفه‌ #فویرباخ درباره‌ دین، این اندیشه به چشم می‌خورد که در تصورات دینی مانند #ایده‌خدا یا #نامیرایی‌روح، سرشت آدمی بازتاب یافته است و طبیعت آدمی مقدمتا نه از طریق خرد، بلکه از طریق حسیات متعین می‌گردد. درحالیکه #هگل در تصورات دینی، نطفه‌ای از حقیقت‌های معقول را می‌دید، #فویرباخ بر این باور بود که دین در گوهر خود به حسیات آدمی وابسته است. برای نمونه وی معتقد بود که #ایده‌خدا بیانگر آرزوی آدمی برای دستیابی به قدرت و کمال است و ایمان به #نامیرایی‌روح، برخاسته از آرزوی آدمی برای داشتن عمر جاوید

مهم‌ترین آثار #فویرباخ در نقد دین، سرشت‌مسیحیت و درس‌گفتارهایی درباره‌‌سرشت‌دین نام دارد
در نخستین اثر که چاپ نخست نگارش آن به سال ۱۸۴۱ باز می‌گردد، درباره‌ تاریخ‌دین و خاستگاه و اشکال اولیه‌ آن بررسی‌های چندانی صورت نگرفته است. ولی #فویرباخ در همین اثر تصریح می‌کند که دین، دوپارگی آدمی با خویشتن است. به دیگر سخن، آدمی خدا را به عنوان ذاتی در برابر خود می‌نهد و این برابرنهاد، به انشقاقی میان خدا و آدمی و مآلا برآمد دین می‌انجامد.

وی سپس در #درس‌گفتارهایی‌درباره‌سرشت‌دین که نخستین چاپ آن به سال ۱۸۵۱ بازمی‌گردد، دیدگاه‌های خود را درباره خاستگاه‌دین گسترش می‌دهد و مشخص‌تر می‌کند و علت پیدایش دین را وابستگی آدمی به طبیعت و ترس‌های او در این رابطه می‌داند

به گفته‌ #فویرباخ، احساس‌وابستگی، دلیل پیدایش دین است، ولی موضوع اولیه‌ این احساس‌وابستگی، طبیعت است و بنابراین طبیعت نخستین، موضوع دین است

فویرباخ در این پیوند نمونه‌های فراوانی از ادیان طبیعی و اشکال تاریخی ادیان چندخدایی ارائه می‌کند تا نشان دهد بیم از هیبت‌بلایای‌طبیعی و پدیده‌های طبیعت و نیز سپاسگزاری و نیایش پس از رفع این بلایا، در این احساس وابستگی چه نقشی داشته‌اند
او نتیجه می‌گیرد که خدایی‌کردن پدیده‌های‌طبیعت و پرستش‌آنها در میان‌اقوام‌طبیعی، نخستین و کهن‌ترین اشکال دین برای آدمی هستند

#فویرباخ #حس‌پایان‌پذیری آدمی را نیز یکی دیگر از اشکال این احساس وابستگی می‌داند و تصریح می‌کند که در نتیجه‌ این حس یا آگاهی، آدمی به این موضوع پی می‌برد که موجودی فانی است و روزی خواهد مرد
#فویرباخ ادیان طبیعی را سرچشمه ادیان متاخر می‌داند و می‌افزاید که این ادیان نیز پیامد دوگانگی و تردید آدمی‌اند و در رابطه‌ی میان او و طبیعت پدید آمده‌اند

#ادامه‌دارد



Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

✫ نقد دین از دیدگاه #لودویک‌فویرباخ (۱)


★ مقدمه

#لودویگ‌فویرباخ، فیلسوف آلمانی سده نوزدهم (۱۸۷۲ ـ ۱۸۰۴)، از شاگردان #هگل و برجسته‌ترین نماینده‌ی فکری محفل فلسفی موسوم به #هگلیان‌چپ بود. وی بعدها بویژه در حوزه‌ فلسفه‌دین از آرای هگل فاصله گرفت و بنیادهای نظری او را معروض سنجش قرار داد
هگل از جمله ‌می‌خواست دین را در فلسفه حل کند، ولی نتیجه‌ا‌ی که از این کار حاصل شد، بیش از هر چیز #تئولوژیزه شدن فلسفه بود.

در کانون فلسفه‌ هگل، نه حل مشکلات این‌جهانی، بلکه شناخت نگرورزانه‌ امر مطلق قرار داشت. ولی #فویرباخ تلاش کرد فلسفه‌ نگرورزانه‌ هگل را در حوزه‌ دین از منظری انسان‌شناختی و به مفهومی هگلی رفع کند و برکشد. او خدای تئولوژی و نیز روح‌مطلق هگل را فرافکنی ویژگی‌های آدمی تفسیر کرد و معتقد بود که باید گفتارهای دین به گفتارهایی درباره‌‌سرشت‌آدمی برگردانده شوند و به دیگر سخن، دین و تئولوژی به انسان‌شناسی تبدیل گردند

معروف‌ترین آثار فویرباخ در نقد دین و بویژه مسیحیت نوشته شده است
انتشار یکی از نخستین آثار او به نام درباره‌ مرگ و نامیرایی که در آن ایمان به نامیرایی‌روح را باطل خوانده بود، باعث شد که به‌رغم توانایی‌های نظری چشمگیر خود، به دلیل حاکم بودن فضای دینی و محافظه‌کارانه‌ی آکادمیک در آلمان سده‌ نوزدهم، نتواند کرسی استادی دانشگاه را به دست آورد و ناگزیر به تدریس خصوصی روی آورد

فلسفه‌ دین نزد #فویرباخ ناظر بر آن است که تصورات دینی عموما علل خود را در طبیعت آدمی دارند، ولی به عنوان کشش‌های چنین طبیعتی تجربه نمی‌شوند، بلکه به مثابه تخیلاتی آن‌جهانی بازنمایی می‌گردند
خدا برای فویرباخ آینه‌ آدمی است، ولی آدمی به این امر آگاهی ندارد و نمی‌داند که در گذر تاریخ این آینه را خود آفریده و در آن چیزی جز خود را نمی‌بیند
آدمی نخست ذات خود و آنچه را در روح و اراده و قلب خود دارد فرافکنی می‌کند، تا سپس آن را دوباره بازیابد. منظور #فویرباخ از خدا به عنوان آینه‌ آدمی، طبعا نه این یا آن آدم، بلکه نوع بشر است. او دین را همان باور به خدا تعریف می‌کند و آن را نیز همین گونه می‌نگرد. به باور او آدمی در دین نیز به ذات خویشتن روی می‌آورد، بدون آنکه بداند که این ذات خود اوست. دین از دیدگاه #فویرباخ، رفتار آدمی نسبت به نیروهای خویشتن است، ولی به گونه‌ای که گویی این نیروها از آن دیگری هستند

آرای #فویرباخ در نقد دین بر افکار کارل مارکس، زیگموند فروید، اریش‌فروم و شماری دیگر از متفکران تاثیری انکارناپذیر داشته است

#ادامه‌دارد



Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران

🚫 گوش‌هایت را می‌گیری
🚫 چشم‌هایت را می‌بندی
🚫 زبانت را گاز می‌گری
✖️ اما حریف #افکارت نخواهی شد

و چقدر دردناک‌ست دردِ فهمیدن ...

#هگل


Join Us ☞ @iranian_antitheists
انجمن آنتی‌تئیست‌های ایران


💢 نقدی کوتاه بر #کمونیسم و اندیشه‌های #مارکس



اگر بخواهیم #کمونیسم را، بطور عامیانه، بیان کنیم، میتوانیم بگوییم:

✖️ #مالکیت سبب فساد است
✖️ همگان باید از زمین برخوردار باشند


البته این اندیشه‌ها، بطور پراکنده در جهان از دیرباز وجود داشته است

💢 مثلا در بین انقلابیونِ زمان #ساسانی مانند #مزدک، وی می‌گوید که

× #مالکیت_شخصی سبب #فساد است
× ایجاد آز و افزون‌طلبی می‌کند
× بایستی که برابری در جامعه باشد
× و ...


اما در عصر جدید و بخصوص پس از دوران روشنگری -#The_Age_of_Reason، #مارکس، به فلسفه #هگل، فیلسوف بزرگ آلمانی، جنبه مادی داد و یک مکتب الحادیِ بسیار علمی و گسترده بنیان کرد و کتاب #کاپیتال را برای ما به یادگار گذاشت


💢 مارکس معتقد بود

#کاپیتالیسم (#سرمایه‌داری) دارای یک هسته نابودی است که درون خودش قرار گرفته.

او پس از چندین مرحله، استدلال می‌کند که، در نظام سرمایه‌داری، هرچه جلوتر می‌رویم

× بیچارگان، بیچاره‌تر
× و سرمایه‌داران، ثروتمندتر خواهند شد

و درنهایت به مرحله‌ای می‌رسیم که بیچارگان (#پرولتاریا، قشر #کارگر) دیگر چیزی نخواهند داشت. بنابراین

× قشر کارگر (#پرولتاریا) برخواسته، انقلاب می‌کنند (انقلاب #پرولتاریا که با خشونت هم باید توام باشد)

× با کنار زدن #برژوا، #دیکتاتوری_پرولتاریا ایجاد می‌شود
× این #دیکتاتوری_پرولتاریا یک دوره انتقالی خواهد بود به
🚫 #کمونیسم_حقیقی



💢 اما یک #مغلطه بزرگ که #مارکس به آن نیندیشید (یا جوابی برایش پیدا نکرد) این بود که، چه‌کسی به آقای #مارکس گفته بود

💢 #دیکتاتوری، بهتر از #سرمایه_داری است؟

ببینید

✖️ وقتی که #دیکتاتوری آمد، #فساد هم بلافاصله پشت‌بندش خواهد آمد

و چون وقتی #پرولتاریایی که آمد و انقلاب کرد، هنگامیکه که به قدرت رسید و بر #اریکه_قدرت تکیه زد، دیگر کارگر نیست که بفهمد کارگر چه می‌کشد!



این #مغلطه بزرگ #یکی_از دلایلی_است که وقتی #سیستم‌های_کمونیستی بر سر کار آمدند، نتوانستند سعادتی برای جامعه بیاورند.

این یکی از دلایلی بود که، کشورهایی که #کمونیستی بودند، همه #دیکتاتوری بودند، آنهم #دیکتاتوری‌های_خشن و #ضد_بشری که نزدیک به ۱۰۰ میلیون انسان را به کام مرگ فرو بردند

💢 البته، شاید بتوان گفت، تنها فایده‌ای که #جنبش‌های_چپ داشت، این بود که

☑️ از زیاده‌روی #سرمایه‌داری کاست
☑️ و سرمایه‌داری را مجبور به #اعتدال نمود

و همین اعتدال باعث بوجود آمدن #سوسیالیسم شد، که تجربه موفق آن‌را می‌توان در کشورهای #اسکاندیناوی مشاهده کرد.



‏Join Us ☞ @iranian_antitheists