انجمن آنتی‌تئیست‌های‌ ایران

#ادامه‌دارد
Channel
Religion and Spirituality
Blogs
Education
Humor and Entertainment
PersianIranIran
Logo of the Telegram channel انجمن آنتی‌تئیست‌های‌ ایران
@iranian_antitheistsPromote
853
subscribers
1.4K
photos
283
videos
1.64K
links
بر چرخ پادشاهی‌عالم کسی نبود انسان که سجده‌کرد، خدا آفریده‌شد ☆ آرشیو @UnbelieversLectures ☆ کتابخانه‌انجمن @ir_antitheists_Library ☆ ربات انجمن @anti_theistsBot ☆ گروه انجمن @iranian_antitheists_group ☆ وبلاگ رسمی انجمن tiny.cc/anti-theists
​​انجمن آنٺی‌ٺئیست‌های‌ ایراךּ

⥪ سرنوشت رجال‌رضاشاهی

◍ جم یا داور
وزیران کابینه فروغی چند لحظه پس از آخرین شرفیابی او، از کم و کیف ماجرا مطلع شدند و بیش از هر وزیری داور پریشان شد. داور به نقش فروغی در روی کار آوردن رضاشاه وقوف کامل داشت. از صمیمیت فروغی و تدابیر او در کار‌ها مطلع بود و می‌دانست فروغی قدمی برخلاف مصالح شاه برنداشته است و تمام تمنیات شاه را به مرحله اجرا درآورده و صورت قانونی به آن داده است. داور با خود اندیشید که فروغی هم رفت، خدا عاقبت او را به خیر کند. تنها من مانده‌ام، من علی‌اکبر داور، تنور گرم‌کن انقراض قاجاریه که صد‌ها نقطه ضعف از من باقی مانده است همین اوضاع آشفته و درهم وزارت دارایی کافی است که در زیر لکوموتیو خشم شاه له و نابود شوم. چه باید کرد؟ آیا می‌توان از این مملکت گریخت، آیا می‌توان به‌عنوان بیماری به خارج رفت و بازنگشت؟ خیر این‌ها اصولی نیست، باید بود تا سرنوشت را دید. از طرفی از کجا بعد از فروغی نوبت به من نرسد. غالب وزیران کابینه دست‌پروردگان من هستند.
تنها کسی که سابقه خدمت برابر من دارد محمود جم وزیر داخله است، پس برای ریاست دولت من و جم شانس داریم. داور در مغز خود یک تجزیه و تحلیل کوتاه از موقعیت خود و جم به عمل آورد سرانجام نتیجه گرفت امتیازات او از محمود جم بیشتر است. داور در زندگی جم مرور کرد و به‌خاطر آورد میرزا محمودخان آذربایجانی که بعد لقب مدیرالملک گرفت کار خود را با شاگردی در داروخانه شروع کرد. چون مدیر داروخانه دکتر کوبن فرانسوی بود طبعا زبان غیرعلمی فرانسه را نزد او یاد گرفت. بعد از مدتی به تهران آمد و در سفارت فرانسه منشی شد. بعد داخل خدمت دولت شد. مدتی سمت او در وزارت مالیه مترجمی بود بعد رئیس غله و رئیس خزانه شد. در کابینه سیدضیاء‌الدین وزارت گرفت و، چون ابزار خوبی در دست سردار سپه بود، حمایت شد. چند بار وزیر و والی شد. داور حساب کرد جمع مدت وزارت او نصف دوران وزارت من نیست، از طرفی با خود گفت او چه خدمت شایسته‌ای انجام داده است؟ چه فداکاری برای سلطنت رضاشاه کرده است؟
بلکه وارد سفره گسترده‌ای شده است که من و دوستانم آن سفره را گستردیم. تنها حسن او محافظه‌کاری است. من برای ایران حیثیت ایجاد کردم، عدلیه‌ای به سبک اروپا به وجود آوردم، ده‌ها قانون به تصویب رساندم، در مجامع بین‌المللی کسب حیثیت کردم، تمام رجال اروپا مرا به قانون‌دانی می‌شناسند. آیا باز هم جم شانس دارد. فقط در یک مورد ممکن است شانس جم بر من بچربد و آن هم در صورتی است که من از چشم شاه افتاده باشم و شاه مترصد فرصتی باشد تا پاداش خدمات مرا هم مانند سایرین کف دستم بگذارد!
داور آن شب تا صبح نخوابید و در خوف و رجا به‌سر می‌برد. روز بعد به علت کنار رفتن رئیس دولت به وزارتخانه نرفت، ولی نزدیک تلفن نشست تا اگر از طرف شاه احضار شد، فورا به کاخ عزیمت کند. انتظار داور طولانی شد و تا ظهر زنگی به او زده نشد. مقارن ظهر زنگ تلفن داور به صدا درآمد و از آن طرف سیم محمود جم با صدای نازک خود داور را برای تشکیل هیات وزیران و معرفی به شاه دعوت کرد. با شنیدن دعوت جم دانست ستاره او در حال افول است و دیگر محلی از اعراب ندارد و باید در انتظار سرنوشت دردناکی باشد. شاید از همان لحظات تصمیم گرفت دژخیم او خودش باشد و کاری را که باید پزشک احمدی انجام بدهد خود انجام دهد کما اینکه انجام داد.

باری، داور پس از نابودی و زندانی یا خانه‌نشین شدن دوستانش و آنان که در به قدرت رساندن رضاشاه نقش اساسی داشتند، و اکنون با توجه به برکناری فروغی و اعدام اسدی نایب‌التولیه آستان قدس و متصدی نشدن رئیس‌الوزرایی که به هر حساب حق خود می‌دانست، نتیجه گرفت که رضاشاه درصدد سرنگونی اوست. ولی پس از اینکه جم او را به همکاری دعوت کرد تصمیم گرفت به هر نحو اقدامات خود را در وزارت مالیه ادامه دهد

#ادامه‌دارد

ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
​​انجمن آنٺی‌ٺئیست‌های‌ ایراךּ

⥪ سرنوشت رجال‌رضاشاهی

فروغی در میان تشدد و تغیر رضاشاه دل به دریا زد و چنین عنوان مطلب کرد:
غرض و مقصود از شرفیابی به پیشگاه مقدس پادشاه قدر قدرت ارواحنا فدا عرض بی‌گناهی یکی از چاکران اعلیحضرت است. اعلیحضرتا یقین بدانید اسدی از خدمتگزاران صادق و صمیمی است، جز خواسته پدر تاجدار قدمی برنداشته است
رضا شاه در این موقع به تغیر گفت: ذکا‌ءالملک (فروغی) پای مرا هم به وسط بکش!
فروغی ادامه داد: معاندین کار خود را کرده‌اند و اگر خدای نکرده اسدی مقصر هم باشد در مقابل خدمات گذشته مستحق بخشش و عفو ملوکانه است. به فرزندان او رحم کنید و نگذارید بی‌گناهی بی‌جهت طعمه لاشخوران بشود. پرونده اسدی ساخته و پرداخته پاکروان است و لاغیر.

رضا شاه پس از شنیدن سخنان ملایم و مصلحت‌آمیز فروغی راه افتاد و فروغی نیز به دنبال او رفت. رضاشاه وارد اتاق کار خود شد و از روی میز کاغذی برداشت و آن را به دست فروغی داد و فروغی عینک خود را جابه‌جا کرد، ولی شاه به او مجال خواندن نداد. کاغذ را از دست او گرفت و بلند شروع به خواندن کرد. هر سطری که رضاشاه از نامه را می‌خواند صدای او بلندتر می‌شد تا به این جملات رسید که تقریبا فریاد می‌کشید:
محکمه با توجه به محتویات دوسیه و دلایل و مدارک متقن و امارات قانونی و استماع بیانات شهود جرم محمد، ولی اسدی را محرز و مسلم می‌داند و او را محکوم به اعدام می‌کند …

شاه بر خشونت خود افزود و گفت:
باز دفاع می‌کنی! باز حمایت می‌کنی! باز شفاعت می‌کنی! برو، برو به خانه خودت دیگر لازم نیست اینجا بیایی با تو کاری ندارم!


فروغی با رنگ پریده تعظیمی کرد و از کاخ خارج شد و یکسره برای جمع کردن اثاثه شخصی به مقر رئیس‌الوزرایی رفت و فکر می‌کرد از مذاکرات او و شاه احدی مطلع نیست. ولی وقتی وارد ساختمان شد چشمش به سرهنگ مختاری کفیل نظمیه افتاد که در غیاب سرلشکر آیرم کفالت داشت. مختاری به دنبال فروغی وارد اتاق شد و فروغی به جمع‌آوری اثاثه خود پرداخت و بدون اینکه با کسی خداحافظی کند راه منزل خود را پیش گرفت. مختاری نیز او را همراهی می‌کرد. هنگامیکه فروغی می‌خواست داخل منزل خود بشود مختاری گفت:
از امروز تحت نظر پلیس هستید، در رفت و آمد و معاشرت و مذاکره تلفنی حداکثر رعایت را بکنید.

فروغی وارد خانه شد و همه دور او جمع شدند و به بیان ماوقع پرداخت. در این بین روزنامه اطلاعات را آوردند. فروغی با تعجب این خبر را مرور کرد:
فروغی رئیس‌الوزرا به واسطه علت مزاج استعفای خود را به پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی تقدیم کرده است.

آن روز دهم آذر ماه ۱۳۱۴ بود. چند روز پس از استعفای‌اجباری فروغی، محمدولی‌اسدی در مشهد به وضع فجیعی تیرباران شد. از علی‌اکبراسدی نماینده مجلس و داماد فروغی سلب مصونیت شد و به اتفاق برادرش سلمان‌اسدی به سیاه‌چال زندان افتادند و خانه نخست‌وزیر دیروز تبدیل به ماتم‌کده شد

#ادامه‌دارد

ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
​​انجمن آنٺی‌ٺئیست‌های‌ ایراךּ

⥪ سرنوشت رجال‌رضاشاهی

◍ اعدام اسدی، برکناری فروغی
در سال ۱۳۱۴ به دنبال تغییر کلاه در مشهد حوادث خونباری روی داد. آخوندها در مقابل حکومت قرار گرفتند و حادثه گوهرشاد به وجود آمد. هزاران نفر از مردم مشهد و زوار به فرمان ایرج مطبوعی آجودان سابق میرپنج رضاخان که با عنوان پرطمطراق امیرلشکر شرق خطه خراسان را زیر سلطه خود داشت و نیز به دستور سرهنگ قادری فرمانده هنگ پیاده لشکر مشهد، جان خود را از دست دادند.
مبارزه بین قدرت‌ها در مشهد آغاز شد. محمد، ولی اسدی نایب‌التولیه و سوگلی رضاشاه با فتح‌الله پاکروان استاندار به جان هم افتادند. دست آخر کاسه و کوزه را بر فرق اسدی شکستند و او را مسبب وقایع مشهد قلمداد کردند. نظامیان از تهران به سوی مشهد سرازیر شدند. دیوان حرب فوق‌العاده در مشهد تشکیل و سرانجام اسدی محکوم به اعدام شد.

اسدی نماینده ادوار پنجم و ششم همان کسی که ۱۰ سال نیابت تولیت آستان قدس رضوی را بر عهده داشت؛ همان کسی که درآمد آستانه را به ۱۰ برابر رسانیده و بیمارستان و مسجد ساخته بود؛ همان کسی که از عواید آستانه سهم سنگینی در عمران و آبادی مشهد داشت؛ همان کسی که در هزاره فردوسی، رضاشاه زن و دختران خود را در خانه او سکنی داد؛ همان کسی که پس از او همواره یکی از فرزندانش نماینده مجلس از بیرجند می‌شد؛ و بالاخره اسدی همان کسی که پسرش داماد فروغی رئیس‌الوزرای ایران بود باید به سرنوشت پایه‌گذاران سلطنت پهلوی دچار شود.

شبانگاه نهم آذرماه تمام فرزندان اسدی در منزل فروغی جمع شدند و خبر دادند دیوان حرب حکم اعدام پدرشان را صادر کرده است، تا حکم به مرحله اجرا نرسیده است فکری بکنید. روابط فروغی با رضاشاه غیر از روابط رضاشاه با سایر رجال و مقامات بود. دیگران با رضاشاه همکاری می‌کردند، ولی فروغی معلم شاه بود. تمام تعزیه‌گردانی‌های دوران سلطنت رضاشاه به دست او انجام گرفته بود. شاه تمام حرف‌های محرمانه خود را با او می‌زد و او راهگشایی می‌کرد و از این لحاظ نزد شاه قرب و منزلتی خاص داشت. آن شب فروغی به سلمان و علی‌اکبر اسدی قول داد که به هر ترتیبی هست شاه را راضی خواهد کرد که از سیاست پدرشان صرف‌نظر کند. آن شب تا صبح نخوابید، در اندیشه دور و درازی رفت. خدمات اسدی را کلاسه‌بندی کرد، چند نثر فصیح و چند شعر مناسب از عفو شاهان به یاد آورد و برنامه شرفیابی و سیاق سخن خود را برمبنای آن‌ها قرار داد.
فروغی صبح زود به کاخ شاه رفت. در آن ساعاتی که شاه هفتاد بار طول باغ را طی می‌کرد فقط چند نفر اجازه داشتند او را ملاقات کنند. یکی از آن‌ها فروغی رئیس‌الوزرا بود. فروغی وقتی وارد کاخ شد و آهسته به سمت مسیر شاه قدم برداشت یدالله‌خان اسلحه‌دار باشی جلو دوید و عرض کرد آقای شکوه‌الملک فرمودند قبل از شرفیابی چند دقیقه‌ای بنده را سرافراز فرمایید، عرض واجبی دارم که باید قبل از شرفیابی به سمع شما برسانم.
فروغی با شنیدن این پیغام به دست راست پیچید و وارد اتاق شکوه‌الملک شد. مرحوم شکوه با شکوه خاصی از او استقبال کرد و استدعای استراحت کرد. فروغی خونسرد و آرام مدتی به چهره رئیس دفتر مخصوص نظر انداخت که عنوان مطلب بشود، ولی شکوه همچنان به سکوت برگزار می‌کرد تا پیشخدمت چای تازه‌دم لاهیجان را در جلوی رئیس‌الوزرا گذاشت. فروغی وقتی دید از طرف شکوه مطلبی عنوان نمی‌شود به سخن در آمد و گفت کاری با من داشتید، شکوه گفت بلی و آن این است که اعلیحضرت قدری گرفته و متغیر هستید و فرمودند کسی به ملاقات من نیاید. فرمودند فروغی ممکن است صبح زود تقاضای ملاقات کند، به او بگویید همان بعدازظهر شرفیاب شود.
فروغی با شم سیاسی و فلسفی خود فهمید شاه حدس زده است که برای چه کاری به او مراجعه خواهد کرد. عجب وقت تنگ است و ممکن است اسدی اعدام شود چه باید کرد؟ چاره منحصربه‌فرد بود، راه چانه زدن وجود نداشت. بلند شد و به عمارت بادگیر مقر رئیس‌الوزرایی رفت و وقتی چشمش به چشم فرزندان اسدی افتاد که دقیقه شماری برای اخذ نتیجه می‌کردند سر را به زیر افکند، فقط گفت شرفیابی به بعدازظهر موکول شد، باید توکل به خدا داشت. دقایق به کندی سپری می‌شد و بالاخره بعدازظهر فرا رسید و فروغی رئیس‌الوزرا شرفیاب شد. تا رضاشاه چشمش به فروغی افتاد کندی کار فرهنگستان را بهانه قرار داده به سختی به او توپید. بعد از چند مورد کار‌های معوقه سوال کرد، چون جواب رضایت‌بخش نبود بر تشدد خود افزود

#ادامه‌دارد

ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
​​انجمن آنٺی‌ٺئیست‌های‌ ایراךּ

⥪ سرنوشت رجال‌رضاشاهی

◍ گرفتاری داور و بقیه دوستانش
پس از استقرار حکومت فاشیستی هیتلر در معاملات آلمان با خارجی‌ها اشکالات بزرگی فراهم شد و قسمتی از نقدینه بازرگانان در بانک‌های آلمان توقیف بود. هیتلر صدور تدارکات صنعتی را ممنوع کرده بود و فقط به تولیدات غیرضروری اجازه صدور می‌داد.

داور هیاتی را به ریاست محمود بدر خزانه‌دار کل و عضویت عبدالحسین‌مسعودانصاری رئیس اداره امور اقتصادی وزارت‌امورخارجه و صادق‌وثیقی معاون اداره‌کل‌تجارت به آلمان فرستاد تا باب معاملات بازرگانی را با دولت آلمان باز کنند. این هیات قریب هشت ماه با مقامات آلمانی مذاکره کردند و قرارداد مرضی‌الطرفین بین دو دولت امضا و مبادله شد و کالا‌های آلمانی نیز وارد بازار ایران گردید.

داور بودجه سال ۱۳۱۴ را طبق دستور شاه یکصد میلیون ریال افزود و آن را به هفتصد میلیون ریال رسانید، ولی در پایان سال ۱۳۱۴ یک بودجه یک میلیارد ریالی تقدیم شاه کرد و ۳۰ درصد به بودجه کشور افزود.

داور در سال ۱۳۱۴ سرگرم توسعه شرکت‌ها بود؛ به تمام شهر‌ها سرکشی می‌کرد، شرکت تشکیل می‌داد، تجار را به فعالیت وامی‌داشت و درصدد بود وضع آشفته مالی مملکت را سر و صورتی بدهد و شاه را از خود راضی کند. اما دو، سه واقعه ناگهانی او را بار دیگر از پای درآورد.

نخستین واقعه‌ای که در سال ۱۳۱۴ داور را شدیدا تکان داد بی‌مهری رضاشاه به عده‌ای از دوستان و نزدیکانش بود؛ دوستانی که با دل و جان در تمام مواقع، از واقعه جمهوری گرفته تا خلع قاجاریه و مجلس موسس گام به گام با داور بوده‌اند.
عدل‌الملک دادگر دوست نزدیک داور رئیس مجلس شورای ملی که در انتخابات دوره دهم نماینده اول تهران شده بود مورد تغیر شدید واقع و به امر رضاشاه تبعید شد.
علی‌دشتی نماینده مجلس و مدیر روزنامه شفق سرخ و مداح حکومت پهلوی و زین‌العابدین‌رهنما مدیر روزنامه معتبر و یومیه ایران و نماینده مجلس و محمدرضاتجدد قاضی عالی‌رتبه دادگستری و فرج‌الله‌بهرامی دبیر اعظم رئیس دفتر مخصوص شاه، توقیف و هر چهار نفر در شرایط نامساعدی به زندان نظمیه انتقال یافتند.

از روزی که سردار سپه سابق به سلطنت رسید و رضاشاه پهلوی شد، تمام کسانی را که او را صادقانه در رسیدن به هدفش یاری داده بودند، لجن‌مال کرد، تهمت دزدی به آن‌ها زد، ولاجرم یا در گوشه زندان جان سپردند یا تحت نظر پلیس در نهایت ترس و وحشت ادامه حیات می‌دادند. چه بسا که اموال غالب آن‌ها نیز مصادره شده بود. داور تک‌تک افراد را به یاد آورد: نصرت‌الدوله فیروز، عبدالحسین تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری، سید محمد تدین، رضا افشار، فرج‌الله بهرامی دبیراعظم، علی دشتی، زین‌العابدین رهنما، عدل‌الملک دادگر، از نظامیان سرتیپ جان محمدخان، امیرلشکر سردار منتخب جهانبانی، امیر لشکر امیر اقتدار، امیر لشکر طهماسبی، امیر لشکر محمودخان آیرم، سرهنگ پولادین و سرلشکر حبیب‌الله شیبانی همه از نزدیکان و محارم سردار سپه دیروز و رضاشاه امروز بودند. شرح خدمات هر کدام از آن‌ها به پهلوی کتابی قطور لازم داشت.
دبیراعظم بهرامی رئیس دفتر مخصوص که قسم شاه غالبا به جان او بود، نویسنده سفرنامه خوزستان، نویسنده تمام نطق‌های حماسی و احساسی و ادبی سردار سپه و رضاشاه، وزیر مقتدر پست و تلگراف، استاندار فارس، استاندار خراسان اکنون باید در گوشه زندان به سر ببرد و امیدی به نجات او نباشد.
جسم و جان داور را نیز فشاری طاقت‌فرسا درآورده بود و هر آن منتظر بود که به سرنوشت دوستان خود دچار شود. گاهی از این بابت دچار توهم می‌شد که چرا تاکنون سروقت من نیامده‌اند به‌خصوص که حدس می‌زد در وزارت مالیه نتوانسته است نظر شاه را به خود جلب کند.

#ادامه‌دارد

ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺی‌ٺئیست‌های‌ ایراךּ

⥪ رضاخان و داستان راه‌آهن

◍ سندی از وزارت‌خارجه بریتانیا
لرد کرزن (Lord Curzon) وزیرامورخارجه بریتانیا در سال‌های پس از جنگ‌جهانی‌دوم و بانی قرارداد استعماری ۱۹۱۹ در کتابش به اسم ایران و قضیه ایران در مورد نیاز بریتانیا به راه‌آهن در ایران، در همان زمان نوشت:
از سال‌های ۱۸۷۰ میلادی به بعد دولت انگلیس در فکر گسترش خط راه‌آهن در ایران بوده است

نیاز انگلستان به راه‌آهن برای دسترسی سریع آنها از بنادر خلیج‌فارس به سواحل دریای خزر و مرز‌های جنوبی روسیه، با وقوع انقلاب سوسیالیستی در روسیه، شدت بیشتری گرفت. بریتانیا به یک راه سهل و ارزان با امنیت بالا در این مسیر احتیاج داشت. طرح‌راه‌آهن‌شمالی‌جنوبی ایران، جوابگوی این نیاز استراتژیک انگلستان بود. از سوی دیگر دکتر مصدق که از مخالفان جدی طرح راه‌آهن شمالی‌جنوبی رضاشاه بود، در خاطرات خود نوشته است:
گفتم هرکس به این لایحه (احداث راه‌آهن) رأی بدهد خیانتی است که به وطن خود نموده است (این حرفم) شاه فقید (یعنی رضاخان)‌ را عصبانی کرد در بادی امر نظریاتم این بود، راه‌آهنی که ترانزیت بین‌المللی ندارد، نه فقط در ایران بلکه در بسیاری ممالک دیگر که عده ساکنان آن کم است، مفید نیست


◍ نقشه راه‌آهن ایران، پیش از رضاخان، کشیده شده بود!
بهرحال، ساختن راه‌آهن شمالی‌جنوبی ایران، سال ۱۳۰۶ شروع شد و به‌گفته مصدق ۱۲ سال طول کشید. درحالیکه نقشه آن راه‌آهن، سال‌ها پیش از ظهور رضاشاه، توسط انگلستان کشیده شده بود و حتی قبل از کودتای ۱۲۹۹ رضاخان، طرح آن، همراه با نقشه‌مسیرش در کتابی به اسم سیاست انگلیس در ایران توسط یک دیپلمات ‌هلندی ساکن ایران در سال ۱۹۱۷ یعنی سال ۱۲۹۶ خورشیدی در آمستردام منتشر شده بود. همین یک سند که اکنون نیز در کتابخانه‌‎سلطنتی بلژیک در دسترس همگانی است، ثابت می‌کند که طرح راه‌آهنی که رضاشاه کشید، یک طرح استعماری از سوی انگلستان برای منافع پیشبرد اهداف خودش بوده است. طرحی که وقتی رضاخان یک قزاق‌‎ساده بوده، تنظیم شده بود!


◍ یک سند تاریخی درباره راه‌آهن ایران
سال ۱۹۱۷ میلادی، اسناد راه‌آهنی که بریتانیا در نظر داشت در ایران احداث کند، در یک کتاب افشاگرانه در هلند منتشر شد. نقشه و اطلاعات آن طرح را سال‌ها بعد یک دانشجوی ایرانی در اروپا به اسم مهندس‌‎عطایی که سال‌های ۱۳۰۵ و ۱۳۰۶ در برلین تحصیل می‌کرده، به دست‌آورد و در سال ۱۳۰۸ خورشیدی به‌عنوان یک طرح استعماری افشا کرد، اما به فاصله کمی آنچنان تحت فشار قرار گرفت که در اتاق انتظار سفارت ایران در برلین خودکشی کرد. بعدها سرمقاله روزنامه مرد امروز شماره ۴۰ مورخ ۲۳ تیر ۱۳۲۴ این مورد را افشا کرد


◍ توضیحات دکتر مصدق
با تمام این اوصاف، رضاخان، راه‌آهن ایران را طبق خواسته بریتانیا و البته با پول مردم فقیر ایران احداث کرد و مطلقا هم نه به حرف مصدق و امثال مصدق گوش کرد و نه به منافع مردم ایران فکر کرد. مصدق در مجلس ششم در این باره نکات مهمی مطرح کرد:
اگر راه‌آهن ما یک فایده ببرد از ترانزیت مال‌التجاره اروپا به آسیا خواهد بود و این خطی که امروز اجازه داده می‌شود ... کاملا برخلاف مصالح مملکت است ... امروز می‌خواهید ۳۰ میلیون پولی را که در دست مردم است و در واقع هستی این ملت و مملکت را به یک راهی صرف کنید، یک قدر دقت کنید

و البته نه استعمار و نه پادشاه، به حرف‌های مصدق گوش نکردند و کار و نقشه ضدایرانی خود را پیش بردند. دکتر مصدق مجددا سال ۱۳۲۴ و به‌ مناسبتی در مجلس، حرف‌های خود پیش از تأسیس راه‌آهن را یادآوری کرد و عمق خیانت رضاخان را تشریح کرد:
همه آقایانی که در دوره پنجم و ششم بوده‌اند می‌دانند که من صحبت کرده‌ام. به‌خاطرشان می‌آید و ورقه کبود هم دادم! من گفتم این راه‌آهن ... باید غرب ایران را به شرق ایران مربوط کند که ترانزیت هم داشته باشد و مال‌التجاره و مسافران اروپا دیگر نباید از بحر احمر و دریای هند بروند به بمبئی! بلکه از این راه، ۳ روزه آنها را ببرند هندوستان. ولی این عملی نشد و من می‌دانستم که این خرجی که می‌شود برخلاف مصالح مملکت است

#ادامه‌دارد


ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺی‌ٺئیست‌های‌ ایراךּ

⥪ رضاخان و داستان راه‌آهن

رضاخان هنگام رفتن به تبعیدگاه می‌گفت: شما می‌گویید که به ایران به‌عنوان یک کانال ارتباطی جهت حمل تجهیزات جنگی به شوروی احتیاج داشتید، (دراینصورت) به جای عملیات اگر مرا مطلع می‌ساختید من می‌توانستم تمام راه‌آهن سراسری ایران را در اختیارتان بگذارم!‌


◍ داستان رضاشاه و راه‌آهن در ایران
راه‌آهن‌ایران، حداقل برای ایرانیان و علاقه‌مندان مسأله ایران،‌ یکی از بحث‌برانگیزترین راه‌آهن‌های جهان بوده است. راه‌آهنی که به‌قول روزنامه‌های همان روزگار، تنها راه‌آهنی بود که هیچ‌یک از قطب‌های جمعیتی ایران را به همدیگر وصل نمی‌کرد، خاصیت‌ترانزیت نداشت و تنها ویژگی‌اش، امکان استراتژیکی آن، برای دستیابی به روسیه (شوروی) بود. البته درک واقعیت ایجاد راه‌آهن توسط رضاخان به‌عنوان یک طرح استعماری، نیاز به دید وسیع‌تری دارد.


◍ راه‌آهن، زیرساخت بنیادین وجه تولید جدید
زیرساخت‌های تمدن‌نوین‌غربی و راه‌رشد صنعتی آن، در همان اواخر قرن‌نوزده و اوایل قرن‌بیست عبارت بودند از صنایع ذغال‌سنگ، فلزریزی و تجارت که بدون راه‌‎های‌ارتباطی‌گسترده، پروسه رشدشان متوقف می‌شد. جالب آنکه دوام و بقای زیرساخت‌های راه‌رشد اقتصادی جدید، یعنی صنایع‌ذغال‌سنگ، نفت و فولاد به اضافه تجارت‌‎جهانی، خودشان تماما مشروط بودند به توسعه ۲ عامل زیربنایی مهم‌تر یعنی، راه‌آهن و تلگراف. سرمایه‌داری پیشرفته بدون این ۲ عامل مبنایی، در همان کشور متروپل، در نطفه خفه می‌شد. به بیان دیگر، شبکه راه‌آهن و تلگراف در واقع سلسله‌اعصاب نظم جدید بود که در تمامی محدوده جغرافیایی راه رشد صنعتی، گسترش پیدا می‌کرد و بدون توجه به مرز‌های ملی موجود، پیکره جدیدی متشکل از کشور متروپل و سرزمین‌های تحت‌الحمایه و مستعمره به‌وجود می‌آورد تا بتواند جریان مکیدن منابع مستعمرات به متروپل و رشد کشور مادر را فراهم کرده و امکان برقراری تجارت و بازار مورد نیاز کشور بالادستی را فراهم کند.استعمارگران بیش از آن‌که برای شهروندان خود راه‌آهن ایجاد کنند، برای مستعمراتشان راه‌آهن می‌کشیدند.


◍ نسبت سرعت رشد سرمایه مالی و سرعت گسترش راه‌آهن در مستعمرات
بنا‌به اطلاعات سالنامه آماری ۱۹۱۵ دولت آلمان و بایگانی امور راه‌آهن ۱۸۹۲ سرعت رشد سرمایه‌داری و سرمایه مالی در مجموعه اقتصاد جهانی با سرعت گسترش شبکه‌ راه‎های‌آهن در مستعمرات و کشورهای مستقل و نیمه‌مستقل آسیا و آمریکا رابطه مستقیم داشته است. احداث ۲۰۰ هزار کیلومتر راه‌آهن جدید در مستعمرات و دیگر کشورهای آسیا و آمریکا معنایش بیش از ۴۰ میلیارد مارک سرمایه‌گذاری جدید با شرایط بسیار پرصرفه و با دریافت سفارش‌های پرسود برای کارخانه‌های فولادسازی و غیره بوده است. آمار و ارقام نشان می‌دهند که کشورهای استعمارگر، بیش از آنکه برای خودشان (شهروندان و مالیات‌دهندگان خودشان) راه‌آهن ایجاد کنند، سرگرم احداث راه‌آهن در مستعمرات‌شان بوده‌اند! تا بتوانند مسأله انتقال سریع و کلان منابع معدنی از مستعمره به متروپل و صدور کالا به بازارهای مستعمراتی را به بهترین وجه حل کرده و صدور فولاد تولید شده مازاد را نیز تضمین نمایند


◍ اهمیت راه‌آهن در استراتژی نظامی قدرت‌های استعماری
یک عامل دیگر در ساخت راه‌آهن توسط کشورهای متروپل، نیازهای نظامی استراتژیک آنها بود، مانند راه‌آهن قسطنطنیه - بغداد برای آلمان‌ها یا راه‌آهن ایران برای بریتانیا. در چنین دستگاهی بود که انگلیس‌ها تلاش می‌کردند از طریق راه‌آهنی که با پول مردم ایران ایجاد می‌کنند، خودشان را یا از بنادر جنوبی ایران یا از طریق راه‌آهن بصره - بغداد - خانقین، به دریای خزر یعنی مرز‌ جنوبی رقیبشان روسیه برسانند. احمدشاه با همه بی‌خاصتی‌اش، با این طرح مخالفت کرد ولی رضاخان اجرای آن را به عهده گرفت. حسین مکی در زندگینامه احمدشاه این را مفصل شرح داده است.

#ادامه‌دارد


ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
​​انجمن آنتے‌تئیست‌های ایران


⥪ نطق‌رادیوئی محمدعلی‌فروغی در ۱۵ مهر ۱۳۲۰

پس از این مقدمات که گمان می‌کنم قابل انکار نباشد می‌پردازم به اصل مطلب و یادآوری می‌کنم که وجود قانون بسته به دو چیز است، یکی قانونگذار و یکی مجری‌قانون و جمع این دو چیز را حکومت یا دولت می‌گوید و چون ملت‌های مختلف را در زمان‌های مختلف به نظر می‌گیریم می‌بینیم حکومت‌های آن‌ها همه و همیشه یکسان نبوده و نیستند، گاهی از اوقات قانون‌گذار و مجری قانون یک نفر بوده و گاهی چند نفر معدود و بعض از ملت‌ها هم بوده و هستند که قانون‌گذاری و اجرای قانون را تمام ملت برعهده گرفته است.

قسم اول حکومت انفرادی و استبدادی است. قسم دوم حکومت خواص و اشراف است و قسم سوم را حکومت ملی می‌گویند که اروپاییان دموکراسی می‌نامند و هر یک از این سه قسم هم اشکال مختلف داشته و دارد که چون مقصود من این نیست که به شما علم حقوق درس بدهم داخل این بحث نمی‌شوم و همین‌قدر می‌گویم ملت‌ها هر چه دانا‌تر و به رشد و بلوغ نزدیک‌تر می‌شوند به قسم سوم یعنی به حکومت ملی متمایل‌تر می‌گردند جز اینکه ملت‌ها چون غالبا دارای جمعیت فراوان و کشور پهناورند نمی‌توانند هر روز یک جا جمع شوند و وظیفه قانون‌گذاری و اجرای قانون را خودشان مستقیما به جا بیاورند. بنابراین بهترین ترتیبی که پیدا کرده‌اند این است که ملت جماعتی را نماینده خود قرار دهد که به نام او قانون‌گذاری کنند و مجمع آن نمایندگان را ما مجلس شورای ملی نامیده‌ایم و مجلس هم چند نفر را برای اجرای قانون اختیار می‌کند که هیات وزیران نامیده می‌شود و این هر دو جماعت در تحت ریاست عالیه یک نفر هستند که اگر او انتخابی باشد رییس‌جمهوری نامیده می‌شود و اگر دایمی و موروثی باشد پادشاه است.
شما ملت ایران به موجب قانون اساسی که تقریبا سی و پنج سال پیش مقرر شده است دارای حکومت ملی پادشاهی هستید اما اگر درست توجه کنید تصدیق خواهید کرد که در مدت این سی و پنج سال کمتر وقتی بوده است که از نعمت آزادی حقیقی یعنی مجری و محترم بودن قانون برخوردار بوده باشید و چندین مرتبه حکومت ملی یعنی اساس مشروطیت شما مختل شده است. آیا فکر کرده‌اید که علت آن چیست؟
من برای شما توضیح می‌کنم علت اصلی این بوده است که قدر این نعمت را به درستی نمی‌دانستید و به وظایف آن قیام نمی‌کردید و بسیاری از روی نادانی و جماعتی از روی غرض و هوای نفس از شرایطی که در حکومت ملی باید ملحوظ شود تخلف می‌کردند.
شرایطی که در حکومت ملی باید ملحوظ باشد چیست؟ فراموش نکنید که معنی حکومت ملی این است که اختیار امور کشور با ملت باشد و البته می‌دانید که هر کس اختیاراتی دارد در ازای آن اختیارات مسوولیتی، متوجه او می‌شود.
پس اگر به مقتضای اختیارات خود چنانکه وظیفه وجدانی حکم می‌کند عمل نکند مسوول واقع می‌شود و معنی مسوول واقع شدن همیشه این نیست که کسی از او سوال و بازخواست کند، مسوول واقع شدن غالبا به این است که شخص گرفتار عاقبت وخیم می‌شود، اگر مخلوقی نباشد که از او بازخواست کند خالق از او بازخواست خواهد کرد، بازخواست خالق را هم همیشه به روز قیامت نباید محول نمود، غالبا بازخواست خالق در همین زندگانی دنیا واقع می‌شود و شخص جزای عمل خود را می‌بیند و چنانکه گفته‌اند:
از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو


اکنون ببینیم اگر ملت در اختیارات خود به مقتضای وظیفه قانونی و وجدانی عمل نکند چگونه مسوول واقع می‌شود، طبقات ملت مختلفند و هر کدام در عمل حکومت ملی وظیفه خاص دارند، عامه مردم موظفند که در انتخاب نمایندگان خود برای مجلس شورای ملی اهتمام داشته و نمایندگان صالح انتخاب کنند و پس از انتخاب مراقب رفتار آنان باشند و افکار صالح یعنی عقاید آزادی‌خواهی یعنی قانون‌خواهی یعنی میهن‌دوستی نمایش دهند و معتقد باشند که خیر عموم خواستن بر اعمال اغراض شخصی مقدم است و هر فرد از افراد ملت مکلف است شغل و حرفه مشروع آبرومندی مطابق استعداد خود اختیار کند و در انجام آن بکوشد

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
​​انجمن آنتے‌تئیست‌های ایران


⥪ نطق‌رادیوئی محمدعلی‌فروغی در ۱۵ مهر ۱۳۲۰

برادران و هم‌میهنان عزیزم، به حمدالله به فضل خداوند در سایه توجه شاهنشاه‌جوان جوانبخت بار دیگر پابه دایره آزادی گذاشتید و می‌توانید از این نعمت برخوردار شوید البته باید قدر این نعمت را بدانید و شکر خداوند را به جا آورید.

از رنج و محنتی که در ظرف سی چهل سال گذشته به شما رسیده است امیدوارم تجربه آموخته و عبرت گرفته و متوجه شده باشید که قدر نعمت آزادی را چگونه باید دانست و معنی آزادی را دریافته باشید. در این صورت می‌دانید که معنی آزادی این نیست که مردم خودسر باشند و هرکس هرچه می‌خواهد بکند، در عین آزادی قیود و حدود لازم است، اگر حدودی در کار نباشد و همه خودسر باشند هیچکس آزاد نخواهد بود و هرکس از دیگران قوی‌تر باشد آنان را اسیر و بنده خود خواهد کرد. قیود و حدودی که برای خودسری هست‌‌ همان است که قانون می‌نامند پس مردم وقتی آزاد خواهند بود که قانون در کار باشد و هرکس حدود اختیارات خود را بداند و از آن تجاوز نکند. پس کشوری که قانونی ندارد یا قانون در آن مجری و محترم نیست مردمش آزاد نخواهند بود و آسوده زیست نخواهند کرد. این حقیقتی است بسیار ساده و روشن و هیچکس منکر آن نمی‌شود، اما متاسفانه کمتر کسی به این حقیقت ایمان دارد زیرا که غالبا می‌بینیم مردم حدود یعنی قانون را برای دیگران لازم می‌دانند اما رعایتش را برای خودشان واجب نمی‌شمارند.
اگر هرکس معتقد بود که رعایت حدود قانون تنها نسبت به دیگران واجب نیست بلکه نسبت به خود او هم واجب است، تخلف از قانون واقع نمی‌شد و حال آنکه ما هر روز می‌بینیم بسیاری از اشخاص از قانون تخلف می‌کنند و کمتر کسی است که متوجه باشد که اگر من تخلف از قانون را از طرف خود جایز بدانم دلیلی ندارد که دیگران هم تخلف از قانون را از طرف خودشان جایز ندانند. در اینصورت تخلف از قانون امری رایج و شایع خواهد بود و‌‌ همان نتیجه دست می‌دهد که گفتیم یعنی آسایش از همه سلب می‌شود. متاسفانه بسیاری از مردم چنین‌اند که هر وقت بتوانند زور بگویند، می‌گویند غافل از اینکه اگر بنابه زورگویی باشد امروز من می‌توانم به زیردست خود زور بگویم اما فردا زبردستی پیدا می‌شود که به من زور بگوید پس همین کس که امروز زور می‌گوید فردا دچار زبردست‌تر از خود می‌شود، آنگاه آه و ناله می‌کند و به این ترتیب دنیا درست مصداق گفته شیخ سعدی می‌شود که می‌فرماید:
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند
داد و فریاد برآری که مسلمانی نیست

پس اولین سفارشی که در عالم خیرخواهی و مهین‌دوستی به شما می‌کنم این است که متوجه باشید که ملت آزاد آن است که جریان امورش بر وفق قانون باشد و بنابراین هر کس به قانون بی‌اعتنایی کند و تخلف از آن را روا بدارد دشمن آزادی است یعنی دشمن آسایش ملت است

یک نکته دیگر هم در این باب می‌گویم و به مطلب دیگر می‌پردازم و آن این است که شما شنوندگان من یقین دارم بسیار شنیده‌اید که از تمدن و توحش و ملل متمدن و وحشی سخن می‌گویند آیا درست فکر کرده‌اید که علت متمدن کدام است و ملت وحشی چیست؟ گمانم این است که بعضی از شما خواهند گفت ملت متمدن آن است که راه‌آهن و کارخانه و لشگر و سپاه و تانک و هواپیما و از این قبیل چیز‌ها دارد و ملت وحشی آن است که این چیز‌ها را ندارد و یا ‌خواهند گفت ملت متمدن آن است که شهر‌هایش چنین و چنان باشد، خیابان‌هایش وسیع و آسفالته، خانه‌هایش چند اشکوبه باشد و قس‌علیهذا. البته ملل متمدن این چیز‌ها را دارند اما من به شما می‌گویم بدانید که این چیز‌ها فروع تمدنند اصل تمدن نیستند. اصل تمدن این است که ملت تربیت داشته باشد و بهترین علامت تربیت داشتن ملت این است که قانون را محترم بدارد و رعایت کند، اگر این اصل محفوظ باشد آن فروع خودبه‌خود حاصل می‌شود اما اگر ملتی قانون را محترم ندارد هر قدر از آن چیز‌ها داشته باشد نه می‌توان گفت تربیت دارد و نه می‌توان گفت متمدن است، آن چیز‌ها هم عاقبت از دستش می‌رود

#ادامه‌دارد


Join Us ☞ @iranian_antitheists
​​​​انجمن آنٺی‌ٺئیست‌های‌ ایراךּ


هری‌پاتر وجود دارد

هری پاتر وجود دارد، دلیلش به این ترتیب است:
درباره‌ی جمله‌ هری‌پاتر وجود دارد فکر کنید. این جمله درباره‌ چیست؟ روشن است که درباره‌ هری‌پاتر است. اما این جمله فقط در صورتی می‌تواند درباره چیزی باشد که ما به ازای آن، در عالم خارج وجود داشته باشد. بنابراین جمله‌ هری‌پاتر وجود ندارد خودش خودش را نفی می‌کند، و هری پاتر وجود دارد.

ممکن است در اعتراض بگویید که جمله‌ هری‌پاتر وجود ندارد اصلا درباره‌ هری‌پاتر نیست؛ اصلا درباره‌ی چیزی نیست. اما اگر این جمله درباره چیزی نیست، پس هیچ چیز نمی‌گوید. ولی روشن است که چیزی می‌گوید. پس در هرحال، باید درباره‌ چیزی باشد - یعنی هری‌پاتر

ممکن است از راه دیگری وارد شوید و بگویید بله، این جمله درباره‌ چیزی است، ولی در‌باره‌ پسر جادو‌گری گوشت و پوست و خون دار نیست، بلکه درباره‌ ایده یا تصور ذهنی هری‌پاتر است. اما در اینصورت، جمله‌ هری‌پاتر وجود ندارد آشکارا نادرست خواهد بود، چون هری‌پاتر به عنوان یک تصور ذهنی، قطعا وجود دارد. پس هرگز حقیقت ندارد که بگوییم هری‌پاتر وجود ندارد. بنابراین هری‌پاتر وجود دارد


⥪ مربع دایره و بابانوئل
این، راهی نه خیلی جدی برای معرفی یک مسئله‌ فلسفی جدی بود: مسئله‌ گزاره‌های‌وجودی‌سلبی

یک گزاره‌وجودی‌سلبی، گزاره‌ای است که وجود چیزی را نفی می‌کند. مثل این جمله‌ها: هری‌پاتر وجود ندارد، هیچ بابانوئلی وجود ندارد، مربع دایره وجود ندارد و هیچ بزرگترین عدد اولی وجود ندارد
از روزگاران‌قدیم، جملاتی نظیر این‌ها ذهن فلاسفه را سخت به خود مشغول می‌کردند. چون با اینکه به نظر بدیهی می‌رسد که بعضی از آن‌ها راست هستند، با تأمل معلوم می‌شود که هیچ یک از آن‌ها حقیقت ندارند. مسئله این است که برای اینکه بگویید چیزی وجود ندارد، مجبورید جمله‌ای درباره‌ آن بگویید. مجبورید به آن اشاره بکنید و به آن ارجاع بدهید. ولی نمی‌توانید به چیزی اشاره کنید که وجود ندارد. پس در خود عمل انکار وجود یک چیز، ظاهرا تأیید کرده‌اید که آن چیز وجود دارد

#ادامه‌دارد


ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺی‌ٺئیست‌های‌ ایراךּ


⥪ کمال مطلق

در سال ۱۰۶۳ میلادی آنسلم راهب دومینیکن، رئیس دیربِک در نورماندی شد. او بعدها به مقام بالاتری رسید و خیلی با اکراه سراسقفی کنتربری را بر عهده گرفت. این مسئولیت او را درگیر وظایف سنگینی کرد ولی او باز فرصتی برای خود پیدا می‌کرد که علاقه زیادش به مطالعات فلسفی و الهیاتی را دنبال کند

آنسلم در آنزمان ایده‌ای به ذهنش رسید که به سرعت بزرگ شد و ذهن او را حسابی به خود مشغول کرد. او می‌خواست برهان واحدی کشف کند که وجود خدا را فراتر از همه شک و تردیدها اثبات کند. این ایده چنان ذهن او را درگیر کرد که توجه‌اش به سایر وظایفی که داشت کم شد و با خودش گفت آیا تمام این ماجرا وسوسه‌ای از طرف شیطان نیست؟ اما عاقبت موفق شد برهانی را که دلش را راضی می‌کرد، صورت‌بندی کند. میوه تلاش‌هایش اکنون به برهان وجودشناختی یا برهان وجودی معروف است. (Ontological Argument که از ریشه یونانی Ontos به معنی وجود، و Logos به معنی شناخت، گرفته شده است)


⥪ بزرگ‌ترین موجود قابل تصور آنسلم
برهان‌وجودی آنسلم به این شرح است:
خدا را می‌توان این طور تعریف کرد، موجودی که بزرگتر از آن نمی‌توان تصور کرد. به عبارت دیگر، بزرگ‌ترین موجود قابل تصور. حتی #احمق هم که (بنا بر کتاب مزامیر - ۱:۱۴) می‌گوید هیچ خدایی وجود ندارد، این مفهوم را می‌فهمد. بنابراین، احمق باید تصدیق کند که بزرگ‌ترین موجود قابل تصور لااقل در ذهن وجود دارد. حالا می‌گوییم بدیهی است که آنچه در واقعیت وجود دارد بزرگ‌تر از آن چیزی است که فقط در ذهن وجود دارد. بنابراین، اگر بزرگترین موجود قابل تصور فقط در ذهن وجود داشته باشد، امکان تصور کردن موجودی بزرگ‌تر وجود دارد، یعنی موجودی که در واقعیت هم وجود دارد. ولی این محال است. چون به معنی تصور کردن موجودی بزرگ‌تر از بزرگترین موجود قابل تصور است. برای پرهیز از این نتیجه‌محال، باید بپذیریم که خدا نه فقط در ذهن بلکه در واقعیت هم وجود دارد

آنسلم پس از اثبات وجود خدا، از برهان وجودی برای اثبات سایر وجوه طبیعت یا ذات‌الهی استفاده کرد. او استدلال می‌کرد که بهتر است خدا قادر مطلق، عالم مطلق، بخشنده و امثال این‌ها باشد تا اینکه این صفات را نداشته باشد. بنابراین بزرگ‌ترین موجود قابل تصور، خدا، باید همه اینها باشد.
این برهان نسبتا پیچیده و غامض است. خیلی‌ها وقتی برای اولین بار به آن برمی‌خورند، می‌بینند برای اینکه آنرا بفهمند بارها آنرا می‌خوانند. اساسا حرف آنسلم این است که وجود داشتن در عالم واقع بهتر از وجود داشتن فقط در ذهن است. بنابراین بزرگ‌ترین موجود قابل تصور، باید در عالم واقع وجود داشته باشد.


⥪ موجود کامل على‌الاطلاق دکارت
فیلسوف فرانسوی رنه‌دکارت (۱۶۵۰ – ۱۵۹۶)، در تأمل پنجم از کتاب تأملات خود، روایت خودش از برهان وجودی را مطرح می‌کند. دکارت افزون بر اینکه فیلسوفی درجه یک بود، ریاضیدان نامداری هم بود. یکی از پیامدهای این موضوع این بود که او عموما برهان‌هایش را با وضوح و روشنی زیادی عرضه می‌کرد. برهان وجودی نمونه مناسبی در این زمینه است. دنبال کردن روایت دکارت خیلی راحت‌تر از روایت آنسلم است. او خدا را به موجود به غایت کاملی تعریف می‌کرد و مدعی بود که چون #وجود یک کمال است، خدا طبق تعریف باید وجود داشته باشد. او می‌نویسد:
اینکه کسی فکر کند خدا (یعنی یک موجود کامل على‌الاطلاق) فاقد وجود است، گزافه بودنش کمتر از این فکر نیست که تپه می‌تواند بدون سراشیبی وجود داشته باشد. همان طور که از تعریف مثلث نتیجه می‌شود که مجموع زوایای داخلی آن باید برابر با دو زاویه قائمه باشد، از تعریف خدا هم این در پی می‌آید که خدا ضرورت وجود دارد؛ یعنی وجود خدا واجب است.

#ادامه‌دارد


ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺی‌ٺئیست‌های‌ ایراךּ


⥪ آیا اعراب پیش از اسلام بت‌پرست بودند؟

حال به آیاتی از خود قرآن نگاهی می‌اندازیم:
عنکبوت، آیه ۶۱:
وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ
و اگر از آنها بپرسی چه کسی آسمان‌ها و زمين را آفریده و خورشيد را مسخر كرده می‌گویند الله ...

لقمان، آیه ۲۵:
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ
و اگر از آنها بپرسی چه کسی آسمان‌ها و زمين را خلق كرده می‌گويند الله

زمر، آیه ٣٨:
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ
و اگر از ايشان بپرسی كه چه كسى آسمان‌ها و زمين را آفريده است، بى‏‌شك می‌گويند الله

زخرف، آیه ٨٧:
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ
واگر از انها بپرسی چه كسی شما را خلق كرده، می‌گويند الله ...


تا اینجا می‌بینیم خود قرآن معتقد است، اعراب به الله، به چشم خالق آسمان‌ها، زمین و انسان را خلق نموده و خورشید و ماه را مسخر کرده است. سوال مهمی که پیش می‌آید اینست که آیا اعراب باور داشتند که یک بت‌سنگی توانایی خلق آسمان‌ها و زمین را داشته؟ یا به الله بعنوان خدایی نادیدنی و خالق نگاه می‌کردند؟

پاسخ به این پرسش را هم از لابه‌لای آیات قرآن می‌توان بیرون کشید که اعراب با وجود اعتقاد به الله به عنوان تنها خالق و آفريننده جهان، براى تقرب به اين خداى ناديده از چيزهاى مختلفى منجمله خورشيد، ستارگان، ماه و يا مجسمه‌هاى سنگى و چوبى از بزرگان و نامداران قوم و قبيله‌شان استفاده مى كردند و نه اينكه آنها را بپرستند:

يونس، آيه ١٨:
يَقُولُونَ هَـؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللّهَ بِمَا لاَ يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِي الأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ
می‌گویند، اینان شفاعت كنندگان ما در نزد الله هستند، بگو آیا الله را از چیزی خبر می‌دهید که نه در آسمان‌ها از آن خبر دارد و نه در زمین؟ منزه و برتر است از آنچه شریکش می‌شمارند

#ادامه‌دارد


ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
​​​​انجمن آنٺی‌ٺئیست‌های‌ ایراךּ


⥪ آیا اعراب پیش از اسلام بت‌پرست بودند؟

بازنگری بر بت پنداشتن الله:
الله نام برترین اله ، آفریدگار جهان و خدای نادیدنی در فرهنگ عرب پیش از اسلام بود. اگر بدقت قرآن را آنالیز کنیم، با صفت #کافر روبرو می‌شویم که اغلب دوستان تصور می‌کنند این صفت به هر غیرمسلمانی اطلاق می‌شده اما طیف‌های مشخص از منظر اسلام یکی اهل کتاب بودند و دیگری #مشرکین که صفت #مشرک فقط برای بت‌پرستان و عمدتا برای اشاره به قریش بکار رفته است. مشرک یعنی کسی که خالق را قبول دارد، الله را قبول دارد اما برای برخی از شئونات و ویژگی‌ها و اختیارات و صفات‌الله، شریک‌هایی هم قائل می‌شود. مثلا همین عقیده به بنات‌الله که به سه بت‌بزرگ و و والامقام عرب، یعنی لات، منات و عزی مشهور بودند و هرکدام از این سه دختران‌الله و البته سایر بت‌های عرب دارای مرتبه‌ای خاص بودند. اما هیچیک به درجه و مقام الله نمی‌رسیدند. حتی در ماجرای غرانیق (که پیشتر آنرا در کانال بطور جامع مورد کنکاش قرار دادم) نیز محمد بنات‌الله را همچون مرغانی توصیف کرد که شفاعت مردم را به الله می‌برند:

أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى، وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى، أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى تِلْكَ الغَرانیقُ العُلی وَإِنَّ شَفَاعَتَهُنَّ لَتُرتَجی
آیا دو بت بزرگ لات و عزی را و سومین بت دیگر خود را به‌نام مناة دیده‌اید. ایشان مرغان بلندپروازند که‌بر شفاعت‌شان امید می‌رود

لذا بت خواندن الله هیچ دلیل مستدل و عقلی در پشت خود ندارد


نکته بعدی و یکی از مهمترین نکات در این بحث اینکه اگر در مکه در هنگام ظهور اسلام بتی به نام الله وجود می‌داشت، معتبرترین چیزی که می‎توانست اثبات‌کننده این مطلب باشد، وجود حداقل یک سند تاریخی بود. اما هیچ‌ سند معتبری و هیچ‌ نوشته و گزارشی در تاریخ دال بر این صحت این موضوع وجود نداره و درست است که قرآن از نگاه ما ناباوران نمی‌تواند کتابی آسمانی و معجزه باشد اما بعنوان بازمانده‌ای از تاریخ که قابلیت استناد داشته باشد و با تطبیق آن با موارد دیگر، امکان دستیابی به برخی اطلاعات را مهیا کند میتوان به آن مراجعه کرد بطوریکه در چند جای قرآن که گفتگوی محمد با قریش را پوشش داده، قریشیان نیز تاکید می‌کنند که خدای‌خالق در باور آنها نیز خدایی‌ست نادیدنی به نام الله.
از عتاب‌ها و سرکوفت‌ها و تمسخرهای قرآن در مواجهه با بت‌پرستان، که اجسامی بی‌جان را که ساخته دست خودشان بوده، تقدیس می‌کرده‌اند (برای نمونه به داستان ابراهیم نگاه کنید.) در حالیکه آن بت‌ها توان انجام هیچکاری نداشتند می‌توانیم استنباط کنیم که دعوت به بت‌پرستی از سوی محمد، درحالیکه خودش، دیگران را بخاطر تقدیس بت‌ها سرزنش می‌کرده، بسیار مضحک و غیرعقلانی‌ست

#ادامه‌دارد


ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺی‌ٺئیست‌های‌ ایراךּ


⥪ آیا اعراب پیش از اسلام بت‌پرست بودند؟

یکی از مغالطاتی که مسلمانان تکرار و متاسفانه بعضی از منتقدین‌اسلام نیز ندانسته مرتکب آن می‌شوند، بحث بت‌پرستی اعراب جاهلی است

پیش از آغاز بحث اصلی لازم است نکته‌ای را بطور شفاف عرض کنم:

⥪ بکار بردن صفت جاهلی برای اعراب پیش از اسلام نه تنها غلط است، بلکه جاهلانه و ناشی از فقر سواد است. اعرابی که به زنان ارج می‌نهادند، آزادمنش بودند، در امورات دینی قائل به آزادی بودند، و مردمی دلیر داشتند، از نگر نگارنده نمی‌توان آنها را جاهل نامید

اما بازگردیم به بحث اصلی، مسلمانان و برخی از منتقدین اسلام، معتقدند اعراب پیش از اسلام، ۳۶۰ بتی که اعراب در کعبه نگه‌داری میکردند بعنوان خدایان خود می‌پرستیدند و الله که یکی از همین ۳۶۰ بت و در واقع بزرگترین بت کعبه بوده و محمد این بت را به جایگاه خدای نادیدنی رساند.

⥪ البته هر دو ادعا مذکور نه تنها مبتنی بر واقعیت‌های تاریخی نیست بلکه کاملا ناشی از توهمات این عزیزان است

در ادامه این نوشتار کوتاه با توسل به خود قرآن به چند پرسش زیر پاسخ خواهم داد:

⇚ آیا اعراب پیش از ادعای نبوت محمد، بت‌پرست بودند؟
⇚ آیا اعراب، سنگ و بت و اصنام را به معنی اخص کلمه می‌‌پرستیدند؟
⇚ آیا الله بت اعظم بود؟
⇚ جایگاه الله پیش از اسلام کجا بود؟

#ادامه‌دارد


ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺی‌ٺئیست‌های‌ ایراךּ


⥪ که میگوید مزدوری بد است؟

آقا چرا همه خود را متخصص‌سیاسی و صاحب‌نظر می‌دانند؟ انصافا وقتی پیش یک خیاط هستید اگر بخواهید در کارش دخالت کنید و بگویید اینجوری نبر و اونجوری ندوز به شما چه جوابی می‌دهد؟ امکان ندارد اگر کلفتی بارتان نکند یا شما را از مغازه‌اش بیرون نکند. همینطور آیا می‌توانید به یک مکانیک‌اتومبیل خود امرونهی کنید؟ یا زبانم لال، جرأت می‌کنید به قصاب محله‌تان بگویید که چجوری گوشت را ببرد؟ آنوقت که دیگر خونتان پای خودتان است! ولی نمی‌دانم چرا دنیای سیاست اینقدر بی‌در و پیکر است و همه اظهارنظر می‌کنند و هرچقدر هم بی‌سوادتر و بی‌تجربه‌تر باشند، بیشتر به خودشان مغرورند. هرچه بی‌مسئولیت‌تر هم که باشند با خیال راحتتر می‌بافند

حالا از آنطرف مردم را نگاه کنید. یک‌عده هرچه را که رسانه و بخصوص رادیو-تلویزیون بسته‌بندی شده تحویل می‌دهد قورت می‌دهند و تصور می‌کنند که کارشان درست است. آن را سیاست فرض می‌کنند در حقیقت خودشان را گول می‌زنند. حالا بیا و بگو که سیاست همان نیست که تلویزیون نشان می‌دهد و می‌گوید. آنچه را که تلویزیون به تو عرضه می‌کند فرقی با دیگر کالاهایی که مثل شکلات و خمیردندان تبلیغ می‌کند، ندارد. اما کیست که گوش کند. پیش رسانه‌ها حنای هیچ مرجع‌تقلیدی رنگ ندارد. بنده که جای خود دارم.

گردن من از مو هم نازک‌تر است. ولی باید توضیح بدهم که راجع به عقاید سیاسی صحبت نمی‌کنم که مرا متهم بکنید که غیر دموکرات هستم و می‌خواهم حرفم را تحمیل کنم، بلکه راجع به #حقایق‌سیاسی حرف می‌زنم. می‌گویم که طرف فکت‌های سیاسی را قبول نمی‌کند که هیچ، غیرتی هم می‌شود و منکر می‌شود و هرحرفی هم می‌زند. برخی می‌خواهند هرچه دوست دارند بشنوند و آنرا در قالب‌سیاسی مطرح می‌کنند. ولی خودمانیم در سیاست کسی به دوست داشتن کسی کاری ندارد. باید بدانی و دستشان را رو کنی وگرنه خون‌مردم را به شیشه می‌کنند و از آن تغذیه می‌کنند و … رودربایستی نداریم با کسی.

حالا ممکن است بگویی که خوب این همه متخصص‌سیاسی داریم که در همین رادیو تلویزیون‌ها رژه می‌روند، اینها را هم قبول نداری؟ خدا رفتگان شما را بیامرزد، یک مرحوم حاج آقا کمره‌ای را داشتیم که معلم ما بود و می‌گفت سیاست تاریک است و در تاریکی چیزی نمی‌بینی و گاهی یک نوری در تاریکی می‌بینی و حدسی می‌زنی. آن وقت به کسانی که سخنان بیهوده می‌گفتند می‌گفت آقا بم‌بم‌بم نکن ! منظور حاج آقا از بم‌بم‌بم این بود که حرفش صدا دارد ولی محتوا ندارد

#ادامه‌دارد


ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺی‌ٺئیست‌های‌ ایراךּ


⥪ سقوط یک خدا

سلطنت‌طلب‌ها، ژاپن را به عنوان یک مثال موفق در ساختار پادشاهی مطرح می‌کنند، البته این یک دروغ است، امپراتور، موجب موفقیت ژاپن نشد، موجب تحقیر و کشتار مردم و تخریب ژاپن شد. ژاپن را توان مردم ژاپن و رهایی از استبداد، آباد کرد.

همیشه می‌بینم برخی از سلطنت‌طلب‌ها، از کشورهایی مثل انگلستان، دانمارک، اسپانیا، سوئد و ژاپن برای مثال پادشاهی موفق استفاده می‌کنند بی‌آنکه هیچ شناخت و اطلاعات دقیقی از شرایط و تاریخ آن کشورها بدانند، فقط از روی نادانی و فقر مطالعه نسخه می‌پیچند. البته بسیاری از مخالفان‌سلطنت هم همین حد ناآگاهی را دارند و هنگام مواجهه با این ادعا، نمی‌توانند پاسخ درخوری بدهند. در این نوشتار خلاصه‌ای از سقوط خدایگانی امپراتور ژاپن را شرح می‌دهم ، که بدانید ژاپن پیشرفت خود را، مدیون امپراتور که رسما مقام خدایی داشت و دربار او نیست، بلکه به دلیل تغییر در این ساختار و گرفتن قدرت از امپراتور و توان خود مردم ژاپن بوده است زیرا پادشاه معروفشان امپراتور هيروهيتو یک بی‌عرضه و بی‌لیاقت، اما وطن‌پرست و مردم‌دوست بود که این جایگاه را به ارث برده بود


در جنگ دوم جهانی، در نهایت ژاپن تسلیم ایالات‌متحده می‌شود. روبرو شدن آمریکا با ژاپن هم به دلیل اشتباه استراتژیک ژاپن بود، که در دسامبر سال ۱۹۴۱ به بندر پرل‌هاربر حمله‌هوایی کرد و خروش آمریکا را برانگیخت و باعث وقوع تغییرات اساسی در کل سیاست خارجی آمریکا شد که نهایتا به بکارگیری دو بمب‌اتمی در هیروشیما و ناکازاکی منجر شد. جنگی که نتیجه‌وحشتناک آن میلیون‌ها کشته و زخمی و بوجود آمدن بیماری‌های ناشی از انفجار بمب‌های اتمی و تشعشعات‌ رادیواکتیو بود و از ژاپن ویرانه‌ای زیر و رو شده برجای گذاشته بود. ژنرال مک‌آرتور از فرماندهان ارشد ارتش‌آمریکا، مستقیما از رئیس‌جمهور وقت #روزولت فرمان گرفته بود تا به اوضاع ژاپن سامان دهد. مک‌آرتور از مقامات ژاپنی خواست که مقدمات دیدار از امپراتور را فراهم کنند. پاسخ ژاپنی‌ها منفی بود، در اینجا دیگر ژنرال آرتور استراتژی صبر و احترام را تغییر داد و با عصبانیت اعلام کرد که: این دستور یک ژنرال برنده و فاتح در جنگ به امپراتور بازنده است و دیدار باید در دفتر من صورت بگیرد. ژاپنی‌ها هم مجبور شدند بپذیرند، ولی قبل از ملاقات رئیس تشریفات دربار را پیش ژنرال آرتور فرستادند تا شروط و قوانین ملاقات با امپراتور را به او بگوید و گوشزد کند. ژنرال مک‌آرتور در کشتی معروف میسوری امضای تسلیم و پذیرش شکست در جنگ را از ژاپنی‌ها گرفته بود، و یک ماه بود که در توکیو پایتخت این کشور مستقر شده بود اما هنوز امپراتور #هيروهيتو را ملاقات نکرده بود و دلیل آن تشکیلات و رسوم مضحک دربار، در آن زمانه‌شکست بود.

شروطی که دربار برای ملاقات داشت، چنین شروطی بود
◍ امپراتور خداست و هیچ یک از مقامات دون پایه دو کشور حق حضور در جلسه را ندارند
◍ هیچ عکسی از دیدار گرفته نشود
◍ ژنرال آمریکایی مجاز به دست‌دادن نیست و هرگز اجازه لمس امپراتور را ندارد
◍ و .... و شروط دیگری از این دست که مجال ذکر همه موارد آن نیست

پرزیدنت‌روزولت و دولت‌آمریکا، تعیین سرنوشت و محاکمه امپراطور و پایان‌دادن به سیستم امپراتوری یا ادامه آنرا بر عهده ژنرال مک‌آرتور گذاشته بودند و بالاخره با قبول شروط بالا امکان ملاقات فراهم شد ...

#ادامه‌دارد


ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺی‌ٺئیست‌های‌ ایراךּ


⥪ لائیسیته به زبان ساده

◍ فرق لائیسیته با سکولاریسم:
سکولاریسم حاصل رفرم در دنیای مسیحیت است. سکولاریسم یک تحول تاریخی در جامعه مذهبی‌ پروتستان بود ولی‌ لائیسیته مولود افکار انقلابی‌ در فرانسه‌کاتولیک است

◍ لأیسیزاسیون در کشورهای کاتولیک غربی و در تقابل با کلیساسالاری شکل می‌گیرد درحالی‌که در کشورهای پروتستان اروپا لائیک، لائیسیته، لائیسیزاسیون ناشناخته مانده. سکولاریسم، عادت، رفتار، منش و رفتار اجتماعی حکومت با دین است سکولاریسم یک فرایند تحولی تدریجی و هماهنگ میان دین، دولت و جامعه مدنی با الزامات روز است که در نهایت، به سلطه دین و کلیسا بر امور سیاسی و اجتماعی پایان می‌بخشد. سکولاریسم تحول برداشت دینی در جوامعی است که مداراگر و امروزی‌تر شده هستند. در حالی‌ که لائیسیته جدایی نهاد‌های دین و دولت است. تجربه به ما آموخته که در کشور‌های اسلامی تحول در امر قدرت مذهبی‌ قابل تحمل قدرتمداران دینی نیست و کار را به طور قاطع یکسره می‌کند.

سکولاریسم به معنای جدایی نهاد دین و نهاد دولت نیست، بلکه برداشت امروزی‌تری از دین بر اساس حقوق‌انسانی‌ و دموکراسی است. به عبارت دیگر، عقب‌نشینی دین است در مقابل حقوق‌فردی و آزادی‌انسانی‌ در کشور‌های مانند ‌انگلستان، آلمان و آمریکا. در حالی‌که در فرانسه قانون اساسی‌ نقش دین و دولت را از نظر حقوقی از هم جدا کرده است. سکولاریسم فقط همزیستی‌ دین و دولت است نه جدایی کامل این نهادها.
در سیستم سکولار و لائیسیته، کشور دین خاصی‌ ندارد. ولی‌ در کشور‌های سکولار مثل آمریکا باور‌ها مسیحی‌ و دئیسم نفوذ خاصی‌ دارند. اعلامیه جهانی‌ حقوق بشر سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۸ بر اساس توافق بین سکولار‌ها و لائیک‌های دنیای دمکراتیک به بشریت ارائه شد

دکتر رامین کامران در مورد استقلال سازمانی دین و دولت می‌نویسد:
◍ اقتدار (چه سیاسی و چه مذهبی‌) باید در سازماندهی گروه بازبتابد تا خود گروه در عمل معنا پیدا کند

#ادامه‌دارد


ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺی‌ٺئیست‌های‌ ایراךּ


⥪ لائیسیته به زبان ساده

◍ لائیسیته چه نیست؟
لائیسیته به معنای ضدیت با دین و مذهب نیست، بلکه در تعریف حقوقی آن باید آزادی‌های فردی و اجتماعی دینداران همانند دیگر شهروندان را به طور نهادینه تامین کند. لائیسیته ضد دین و مروج بی‌دینی نیست، بلکه با تفکیک این نهاد از حکومت به عنوان یک اصل حقوقی، مدافع آزادی‌های دینی می‌باشد. جدایی دولت و دین، به قول مارکس، پایان دین نیست بلکه گسترش دین در سطح جامعه با خروجش از حاکمیت سیاسی است
لائیسیته، نه‌ خفیف کردن دین است و نه‌ خفیف کردن روحانیت و نه خفیف کردن مؤمنان، جدایی است به معنای استقلال از ورای ترسیم مرز معقول … قاطعیت در براندازی همانقدر لازم است که طرح درست و معقول برای تحقق‌ و تداوم جدایی
لائیسیزاسیون دین‌ستیزی نیست، بلکه ضامن فعالیت ادیان در همه عرصه‌های اجتماعی و سیاسی است. دین‌باوران، همچون بی‌‌دینان، می‌توانند انجمن، سازمان و حزب‌سیاسی تشکیل دهند، انتخاب کنند و انتخاب شوند


◍ مشخصات لائیسیته
در حوزه‌عمومی، دولتلائیک، در مورد دین بیطرف عمل می‌کند. و دین‌رسمی‌ در کشور وجود ندارد. کار اصلی‌ سیستم لائیسیته، دفاع از حقوق فردی تمام انسان‌ها و شهروندان است، صرف نظر از اعتقادات مذهبی آنها. حکومت مشروعیت خود را از هیچ دینی نمی‌گیرد، بلکه از رای مردم و شهروندان می‌گیرد. آزادی‌عقیده و باور‌های مذهبی‌ و غیرمذهبی‌ مورد حفاظت نهادینه قرار دارد. لائیسیته باور نیست، بلکه روش سیاسی و سامانی حقوقی‌ست که آزادی باور‌ها را حفاظت می‌کند. تمام انسان‌ها در مقابل سیستم حکومتی لائیسیته و قانون برابر هستند و آزادی داشتن هر باوری و ابراز آزاد آن را دارند. تضمین آزادی‌‌بیان و رفع هرگونه تبعیض وظیفه قدرت‌سیاسی است. لائیسیته بیان برابری شهروندان از بابت مذهبی است


◍ لزوم لائیسیته
لائیسیته لازمه تحقق جامعه انسانی‌ دمکراتیک است. لازمه تحقق اصول مردم‌سالاری مدرن و رعایت حقوق فردی هر انسان. به هرحال روحانیت بعد از سقوط رژیم‌اسلامی دو راه بیشتر پیش پا نخواهد داشت، یا باید به وضعیت قبل از انقلاب بازگردد و زیردست و فرمانبر دولت بشود یا اینکه به راه جدایی و استقلال برود. لائیسیته بیان این راه‌حل دوم است و بخت بزرگی برای روحانیت. براندازی شرط لازم جدایی است و خواست جدایی شرط موفقیت در براندازی

شرط ضروری و لازم لائیسیته، تمایز جامعه‌مدنی و دولت است همانطور که دکتر رامین‌کامران در مبحث لزوم استقلال و اقتدار مذهبی‌ می‌نویسد:
◍ نظام دمکراتیک و لائیک محتاج مخاطبی مذهبی‌ است که متناسب با خودش باشد، یعنی مستقل باشد و استقلال شعب مختلف حیات انسان را به رسمیت بشناسند

و در امر بی‌طرفی‌ بین ادیان ادامه می‌دهد:
◍ نهاد دولت نه‌ در موقعیتی است که خود اعتقاد داشته باشد و نه‌ این که درست و غلط اعتقاد دیگران را محک بزند…. باید تنها به حاکمیت ملی تکیه کند و ضامن آزادی باشد

#ادامه‌دارد


ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺی‌ٺئیست‌های‌ ایراךּ


⥪ لائیسیته به زبان ساده

لائیسیته دارای دو موئلفه‌ساده است:
◍ جدایی دین و سیاست به طور مفهومی و بنیادی از هم
◍ آزادی‌ادیان در جامعه مدنی


◍ چرا لائیسیته؟
نظام دروغ اسلامی شعار‌های جمهوری، دمکراسی، آزادی، و حقوق‌بشر را می‌تواند به سادگی‌ اسلامی کرده و با بدل‌سازی دست مخالفین در اشاعه نظرات آزادیخواهان تهی کند .حتا می‌تواند سکولار اسلامی شود! ولی هیچگاه نخواهند توانست که بدل لائیسیته را ابداع کند. لائیسیته تضاد آشتی‌ناپذیر با ایدئولوژی این جانیان دارد


◍ مفهوم تاریخی لائیسیته
لائیسیته واژه‌ای است که در دهه هفتاد سده نوزدهم (۱۸۷۰) در فرانسه ابداع و از آن پس وارد دانشنامه‌ها و گفتمان سیاسی به ویژه در این کشور شد. لائیسیته مفهومی سیاسی است که بر حسب آن، از یک سو، دولت (به معنای Etat یا State که شامل سه قوای مقننه، اجرایی و قضایی می‌شود) و بخش عمومی (Sphère publique)از هیچ دینی پیروی نمی‌کنند و از سوی دیگر، دین، با برخورداری از همه آزادی‌ها در جامعه مدنی، هیچ قدرت سیاسی‌ای اعمال نمی‌کند
لائیسیته از زبان یونانی گرفته شده است. اگر بخواهیم تعریفی از آن ارائه دهیم می‌توان گفت:
دولت (در معنای بالا) از هیچ دینی پیروی نمی‌کند و دین در جامعه مدنی آزادانه به فعالیت می‌پردازد اما دین در سیاست هیچ‌گونه قدرتی اعمال نمی‌کند


◍ قانونمندی‌های لائیسیته
⥪ لائیسیته نظریه‌سیاسی و یا قرارداد تفکیک قدرت است
⥪ لائیسیته‌ایرانی‌ خاتمه دادن به آخوندسالاری است
⥪ لائیسیته رهایی دولت است از دین و رهایی انسان است از دین‌دولتی
⥪ لائیسیته مستلزم تمایز حوزه حقوقی‌خصوصی یا جامعه‌مدنی از حوزه عمومی‌ یا دولت است. در این جدایی دولت ضامن پاسداری از آزادیهای فردی و آزادی دین و عقیده است.
⥪ در سیستم لائیسیته دین نمی‌تواند منبع قانون‌گذاری باشد.
⥪ لائیسیته، مترادف اجتناب از استفاده سیاسی از دین است
⥪ مهمترین ارمغان لائیسیته، آزادی‌مذهبی است که نثار همه خواهد شد، از هر مذهب و چه معتقد و چه نه

#ادامه‌دارد


ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺی‌ٺئیست‌های‌ ایراךּ


⥪ لائیسیته به زبان ساده

◍ پیشگفتار
لائیسیته همراه با فلسفه‌انسان‌گرایی به عنوان پایه‌اساسی‌ همبستگی‌ اپوزیسیون، می تواند هم برای براندازی حکومت ج.ا در ایران و هم برای ساختن سیستم جدید سیاسی مورد بهره‌برداری قرار گیرد.

#لائیسیته جدایی نهاد دین از نهاد حکومتی است. بدین وسیله هم حکومت می‌تواند جایگاه خاص و مورد اعتماد و احترام داشته باشد و هم نهاد دین بدون دخالت‌حکومت و بدون اعمال قدرت‌سیاسی با برخورداری از تمام آزادی‌ها به کار اصلی‌ خود (که همانا شیادی است!) خواهد پرداخت

سرگشتگی بین دو اصطلاح #لائیک و #سکولار نشانگر سرگردانی فکری ایرانیان است در یافتن نمونه راهنما. رواج واژه #سکولاریسم چند دلیل دارد:
◍ برخی از سر تنبلی
◍ بعضی فقط به دلیل پیروی از رواج عبارات انگلیسی چ
◍ گروهی هم به قصد سواستفاده از ابهام آن، به کارش می‌برند

آنهایی که امروزه صحبت از سکولاریسم می‌کنند علی‌الاصول برای تعیین وضع روحانیت راه‌حلی ندارند و به همین دلیل است که وقتی در این باب از آنها سوالی می‌شود در می‌مانند.

در عمل سکولار تبدیل شده به مترادفی رقیق و غیردقیق برای لائیک. هرکس مسئله برایش روشن نیست و در عینحال نمی‌خواهد موضع قاطعی اتخاذ کند که بعد نتواند از عهده‌اش بربیاید، از همین‌عبارت استفاده می‌کند. بخصوص که بسیاری سکولارها اصلا و به درجات مختلف با دخالت روحانیت در سیاست مشکلی ندارند ولی مایلند این موافقت را با اصطلاحی باب روز استتار کنند، از اسلامگرایان تائب و نیمه تائب گرفته تا همین‌هایی که از این سوابق ندارند ولی اصلا نمی‌دانند چه باید بکنند


◍ لائیسیته چیست؟
#شیدان‌وثیق در کتابی به همین نام لائیسیته چیست؟ می‌نویسد:
◍ می‌توان لائیسیته را دریافتی سیاسی دانست که برحسب آن، از یکسو، دولت و حوزه‌عمومی از هیچ دینی پیروی نمی‌کنند و از سوی دیگر، دین نیز با برخورداری از همه آزادی‌ها در جامعه مدنی، حق اعمال هیچ قدرت‌سیاسی را ندارد

لائیسیته در پی فردی کردن و خصوصی کردن دین نبوده و از دید حقوق شهروندی، دینداران مانند سایر شهروندان، با هر ایمان و مسلکی می‌توانند در فعالیت‌های‌سیاسی، تشکیل انجمن و حزب‌سیاسی و در زندگی دموکراتیک، در همه سطوح آن، از انتخاب‌کردن تا انتخاب‌شدن، شرکت کنند

دکتر رامین‌کامران در مبحث مذهب‌زدایی از دستگاه دولت می‌نویسد:
◍ لائیک شدن دولت به معنای پیروی‌نکردن آن از مذهب است و به عبارت دیگر مذهب نداشتنش. پایه دمکراسی‌ برابریست و نقطه شروع عدالت همین امر است - برابر شمردن افراد انسان

#ادامه‌دارد


ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
انجمن آنٺی‌ٺئیست‌های‌ ایراךּ

⥪ آگنوستیسیزم یا آتئیسم؟

◍ اما چه فرقی است بین آگنوستیسیزم و اتئیسم از یکسو و شک گرایی از سوی دیگر وجود دارد؟
اگر کسی بگوید من نسبت به وجود خدا شک‌گرا هستم، آیا باز این با اتئیسم یکی است؟ این دو از نظر معرفت‌شناختی یکی نیستند، اما تا جایی که بحث بر سر ایمان یا یقین به وجود خداست هر دو در نهایت به وجود خدا اعتقادی ندارند

اما با این حال، از نقطه نگاه دقیق معرفت‌شناسی بین آتئیسم (= آگنوستیسیزم) و شک‌گرایی فرق است. همانطور که گفتم آتئیسم یعنی این گزاره‌ایجابی که ما هیچ دلیل و مدرکی برای اثبات وجود خدا نداریم و اینکه تمامی دلایل و براهین غلط هستند و هیچ شواهدی هم بر وجود خدای مورد ادعای مذهبیون (اگر خدای مسیحی و اسلامی یعنی آفریننده جهان و دانا و قادر مطلق را در نظر بگیریم، زیرا اگر یکی خورشید را خدا بداند، مسئله متفاوت می‌شود) در دست نیست. البته بار اثبات بر دوش خداباوران است، اما آتئیسم یک اظهار بی‌اطلاعی ساده نیست، بلکه مدعی این گزاره است که هیچ‌دلیل عقلانی یا مدرک معتبر برای وجود خدا تاکنون اقامه نشده است. یعنی اگرچه ما نیازی نیست ثابت کنیم خدا وجود ندارد، اما به خوبی می‌توانیم ثابت کنیم که دلایل خداباوران غلط است. پس آتئیسم، یک ناباوری از روی تنبلی ذهنی نیست.


⥪ شک‌گرایی چیست؟
خوب، واقعیت اینست که این اصطلاح برای طیف بسیار وسیع و متفاوتی از عقاید به کار رفته است. اما اگر شک‌گرایی را شک‌گرایی‌پیرهونی یعنی قدیمی‌ترین و اصیل‌ترین نوع آن بدانیم، پس شک‌گرایی مطابق تعریف سکستوس‌امپیریکوس فیلسوف قرن دوم میلادی چنین تعریف می‌شود
◍ شک‌گرایی یک قابلیت یا گرایش ذهنی است که ظواهر را در برابر قضاوت‌ها به هر وجه ممکن قرار می‌دهد، با این نتیجه که به خاطر قدرت اقناعی مساوی موضوع و دلایل مقابل هم، ما ابتدا به وضعیت ذهنی تعلیق قضاوت و سپس به وضعیت آرامش می رسیم

اگر بحث را ببریم روی وجود خدا، پس شک‌گرایی نسبت به وجود خدا، یعنی اینکه دلایل له و علیه وجود خدا، هیچکدام بر دیگری نمی‌چربد و ما مجبوریم که قضاوت در مورد وجود خدا را به تعلیق بگذاریم و به پژوهش ادامه‌دهیم (در واقع بسیاری از دانشمندان درباره بسیاری از نظریات و فرضیات به همین ترتیب شک‌گرا هستند)

همانطور که گفتم در نتیجه امر، این فرقی با آتئیسم ندارد یعنی نتیجه همان می‌شود که ما وجود خدا را باور نکنیم. اما تفاوت ظریفی وجود دارد
◍ یک آتئیست مدعی است هیچ دلیلی برای وجود خدا در دست نیست
◍ اما یک شک گرا (در مورد خدا) مدعی است که شواهد له یا علیه آن تقریبا مساوی هستند و بنابراین نمی توان با اطمینان در مورد هرکدام قضاوت کرد


#ادامه‌دارد

ᴊσɪη υѕ ⥂ @iranian_antitheists
More