الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#گردان_تخریب
Channel
Logo of the Telegram channel الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELPromote
537
subscribers
10.3K
photos
645
videos
247
links
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#شب_عملیات_کربلای_2
عملیات کربلای 2 در ساعت 1 بامداد روز 10 شهریور ماه در #منطقه_عمومی_پیرانشهر_حاج_عمران توسط رزمندگان اسلام انجام شد.
#لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام در این عملیات حضور داشت.
#گردان_تخریب در این عملیات با اسارت #شهید_محمد_خاکفیروز در ماموریت شناسایی عملیات و شهید #حسن_مقدم و #شهید_سعید_صدیق در حین عملیات سهمی در این عملیات داشت.
این عملیات یک هفته قبل از #ماه_محرم سال 65 آغاز شد و رزمندگان اسلام با #رمز_مبارک_یا_اباعبدالله_الحسین(ع) به دشمن یورش بردند.
یاد و خاطره شهدای این عملیات گرامیباد.
@alvaresinchannel
🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌹
🌹🌴
#دکتر_دلدار
#دکتر_هم_دکتر_های_قدیم
#دکتر_گردان_تخریب
#مرحوم_حاج_شعیب_میر_ابوطالبی
✍️✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی

#مقر_قلاجه بودیم و تازه از منطقه #عملیات_کربلای_یک اومده بودیم.
نزدیک یک ماه #بچه_ها_ی_تخریب شب و روز مشغول بودند تا منطقه عملیات تثبیت بشه.
بعد از عملیات گردان نیرو گرفته بود و بچه های آموزش هم مشغول یاد دادن #جنگ_مین به نیروهای جدید بودند
غروب دیدم بچه ها توی چادر پچ وپچ میکنند مثل اینکه بو برده بودن که رزم شبانه در کاره.
نماز مغرب و عشا رو توی حسینیه گردان خوندم.. #حاج_شعیب اومد سمتم و گفت: جعفر بی حالی... گفتم جای بخیه های پام درد میکنه و سردرد شدید هم دارم.
گفت بیا بریم شام پیش من حالت میارم
ما هم از خدا خواسته. چون سابقه میهمان نوازی حاج شعیب رو داشتم. حقا مثل یک مادر دلسوز به بچه هایی که ناخوش بودن میرسید.
با حاجی رفتم چادر بهداری.
گفت تا شام بیارن و تقسیم کنند برو بخواب روی تخت... ما هم بدون چون و چرا گوش کردیم و حاجی هم یه سرم به سقف چادر آویزون کرد و شلنگ رو با سوزن توی رگ ما فرو کرد.
هنوز ثانیه ها به دقیقه نرسیده بود که چند تا آمپول زد توی سرم و سرم سفید به زعفرونی تبدیل شد.
من هم زود زیر سروم خوابم برد و وقتی بیدار شدم که حاج شعیب سفره رو انداخته بود و دوتا بشقاب عدس پلو با ماست یکی برای خودش و یکی هم برای من دو طرف سفره چیده بود.
این محبت های این پیرمرد بود که همه رو شیفته خودش کرده بود.
شام که خوردیم یه چایی خوش رنگ هم توی شیشه مربا بهم داد و با محبت پرسید سر و حال اومدی..
گفتم آره حاجی.. اگه اجازه بدهی برم چادرمون و بخوابم.
گفت نه اجازه نمیدم. امشب اینجا بخواب تا خوب خوب بشی.
خلاصه اون شب مهمون دکتر گردان توی چادر بهداری بودم
تازه چشمامون گرم خواب شده بود که با صدای #انفجار¬_مهیبی از خواب پریدم.
یکی دو نفر از #بچه_های_آموزش وسط مقر داد میزدند بدو ..بدو...بدو بیرون به خط شو..
من آمادگی برای رزم شبانه داشتم اما حاج شعیب با صدای انفجار یه کم بهم ریخت... و قرقر رو شروع کرد.
صدای انفجارهای پی در پی نشون میداد که دارن اطراف چادرها نارنجک صوتی میاندازن.
چند دقیقه ای نگذشت که صدای انفجاری از وسط صبحگاه مقر شنیده شد و داد و فریاد آخ...پام.. آخ کمرم شروع شد..
به حاج شعیب گفتم حاجی کارت در اومد.
دیدم چند تا بچه ها رو زیر بغلشون رو گرفتن و آوردن در چادر بهداری.
سه چهار تا بچه ها ترکش پوسته نارنجک صوتی به کمر و پاهاشون خورده بود..
به شعیب گفتم حاجی با آمبولانس ببریم بهداری لشگر...گفت نیازی نیست همین جا مداوا میکنیم
فلفور بچه ها رو روی تخت و کف چادر درازکش کرد و مشغول شد.
من هم اون شب دستیارش شده بودم
چون اون خودش چشمش ضعیف بود و جای ترکش وزخم رو به درستی نمیدید یه پنس به من داده بود که ترکش های ریز رو بیرون بیارم.
و خودش هم آمپول سری میزد و بخیه میکرد.
بچه ها موقع بخیه زدن خیلی سرو صدا میکردند و حاجی هم سرشون داد میزد و من هم سعی میکردم هر دو طرف رو آروم کنم
خلاصه حکایتی بود اون شب..
زخم بچه ها رو پانسمان کرد و این قضیه گذشت.
این خبر به گوش #بهداری_لشگر رسید که حاج شعیب خودش بچه ها رو جراحی کرده.
فرداش اومدن دنبالش و چادر بهداری رو وارسی کردند و هرچی ما براش وسایل پزشکی از توی خط غنیمت آورده بودیم با خودشون بردند.و اونجا تازه ما فهمیدیم که آمپول های سری تاریخ مصرفش گذشته بود و به همین خاطر دیشب اثر نمیکرد و بچه ها از درد هوار میزدند.
چند بار بهداری خواست حاج شعیب رو از #گردان_تخریب جایی دیگه بفرسته اما هربار با با وساطت #شهید_زینال_حسینی و #بچه_های_تخریب رو برو شد و حاج شعیب حضورش توی گردان تثبیت شد. و تا روزهای آخر جنگ چراغ بهداری گردان رو روشن داشت.
البته با توجه به اینکه بهداری لشکر چند بار توصیه و حتی توبیخ کرده بود که حاج شعیب دست به تیغ جراحی نزنه.. اما شعیب گوشش بدهکار نبود و کما فی السابق دکتر گردان بود و کارش رو میکرد
یادش بخیر
یاد محبتهاش و یاد اخم هاش
یاد صبحگاهها که وقت دویدن با صلابت پرچم به دست میگرفت و جلوی گردان میدود
روحش شاد و با مادرش زهرا سلام الله علیها همنشین باد.
🌹🌴
🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
@alvaresinchannel
صبحانه دورهمی #گردان_تخریب
در دوشنبه های اول هر ماه قمری
(یادبود فرمانده دلاورمان حاج محسن دین شعاری)
دوشنبه 22 مرداد ماه، مطابق‌ با #هفتم_ماه_صفر ساعت : 7 الی 8 صبح
شهادت کریم اهل بیت امام مجتبی(ع) (ویژه برادران) برگزار میگردد
مکان : گلزار شهدا، میدان شهدای تخریبچی، مزار سردار شهید حاج محسن دین شعاری قطعه 29
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#امیر_یشلاقی
یا
همون #امیر_یحیوی
#قلندر_تخریبچی_های_لشگر_10

اگر از همه ی بچه های تخریب ل 10 سووال کنی امیر یشلاقی کی بود
میگویند توی دلاوری نه نظیر داشت و نه رقیب
با حاج علیرضا زاکانی صحبت از دلاوری های امیر شد.
من به حاج علیرضا زاکانی گفتم #شهید_امیر و #شهید_حاج_قاسم_اصغری زوج عملیاتی بودند که روحیاتشون مثل همدیگه بود و توی یه قواره بودند.
اما برادر زاکانی گفت : شاید توی دلاوری و نترسی حاج قاسم مثل امیر بود اما توی درگیری با دشمن ، #قلدری_امیر_رو_نداشت امیر به جهت توانایی جسمی و هیبت خاصی که داشت در مصاف با دشمن مثل #موتور_محرک_بقییه_بچه_های_تخریب_بود
امیر دهها بار تا یک سانتی شهادت رفت اما...... نشد که نشد.
امیر به تنهایی خودش یک گردان بود.
هرکجا امیر بود فرمانده ما #شهید_حاج_عبدالله (شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده تخریب و مهندسی لشگر10)خاطرش جمع بود که کار گیر نمیکنه.
امیر روحیات خاص خودش رو داشت. او توی #گردان_تخریب مستقیم با شهید حاج عبدالله نوریان کار میکرد. بارها از امیر شنیده بودم که گفت: حاج عبدالله من رو توی تورش انداخت و اسیر خودش کرد.

✍️✍️ #جعفر_طهماسبی
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
🌹🔹 #شهید_محمد_حسین_بابالو
شهادت 3 مرداد 1367
#عملیات_دفاع_سراسری
جاده اهواز- خرمشهر

بعد از #عملیات_کربلای_8 در بهار سال 66 اومد #گردان_تخریب.
قبلا گردان رزمی بود.
زود خودش رو پیدا کرد و از نیروهای عملیاتی بود
فرمانده ما #شهید_سید_محمد نگاه ویژه ای بهش داشت.
تیر اندازیش حرف نداشت. حتی گلوله آرپی جی رو خیلی دقیق به هدف میزد.
توی رزم های شبانه کمک بچه ها میکرد.
یک شب در رزم شبانه از بالای #حسینیه_الوارثین اونقدر دقیق گلوله آرپی جی رو بین دو تا چادر بچه ها زد که من با همه ی وجودم بهش گفتم . دمت گرم

توی کارهای سخت همیشه پیش قدم بود.
شهید زعفری وقتی میخواست صداش کنه نمیتونست اسم فامیلش رو صدا کنه... یه خورده فکر میکرد و صداش میکرد.. برادر بیلولی
اون هم قهقه میخندید.
بعد از شهادت #شهید_داوود_ابراهیمی که خیلی با هم صمیمی بودند خیلی به هم ریخت.
هوای رفتن به سرش زده بود.
تا آخر سال 66 توی تخریب موند.
میگفت مثل اینکه ما اینجا شهید نمیشبم
سال 67 رفت #گردان_حضرت_علی_اکبر_علیه السلام
و شهیددقایق آخرجنگ شد
و سوم مرداد 67 درنبردی عاشورایی با لب تشنه به لقاءحق شتافت.
@alvaresinchnnel
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹
#آخرین_ماموریت_عملیاتی
#تخریب_لشگر_10_سیدالشهداء_(ع) در دفاع مقدس
#پاکسازی_جاده_بوکان_مهاباد از ضد انقلاب
✍️✍️✍️راوی: #جعفر_طهماسبی

مردادماه سال 67 روزهای سرنوشت ساز جنگ بود .دشمن بعثی اوایل مردادماه سال67 قصد تصرف اهواز را داشت و دو سه روز بعد هم با منافقین به طمع تصرف کرمانشاه تا تهران خیز برداشت که نفس قدسی امام عزیز آنچنان شوری دربین جوانان ایجاد کرد که دشمن را از تمامی سرزمین اسلامیمان عقب زدند و اگرنبود منع امام درخصوص تعقیب دشمن بعد از خروج از مرزهای بین المللی در عرض چند ساعت رزمندگان #لشگر_ده_سیدالشهداء(ع) خود را به بصره رسانده بودند. اما آن عزیز سفرکرده با توجه دادن رزمندگان به پذیرش قطعنامه به عنوان عهد شرعی، آن شیران مطیع و مقلد را آرام نمود.
پرداختن به وقایع دفاع مقدس درسال آخر جنگ خود فرصت زیادی می‌طلبد اما در آخرین روزهای مرداد67 #دشمنان_مردم_کردستان که با پرچم کومله و دمکرات جان و مال و ناموس مردم شریف کردستان را هدف گرفته بودند به طمع دست یابی به آبرو و حیثیت نداشته به ارتفاعات اطراف جاده بوکان مهاباد حمله بردند و با سوء استفاده از انتقال توان سپاه اسلام به جنوب و منطقه شمال غرب مسیر تردد هموطنان را به بوکان و مهاباد مسدود کردند.
لشگر ده سیدالشهداء(ع) که هنوز از ماموریت مقابله با دشمن در#پاسگاه_زید و #شلمچه فارغ نشده بود ماموریت یافت با حمله برق آسا به پسمانده ضدانقلاب قهر اسلامی را به تفاله های استکبار بچشاند.بخشی از نیروهای لشگرسیدالشهداء خود را از #میاندوآب به منطقه رساندند و بخشی دیگرهم از طریق #هلکوپتر_های_شنوک از پایگاه #دزفول به منطقه درگیری سرازیر شدند و در آخرین روز مردادماه 67 که مصادف با #تاسوعای_حسینی بود به دشمن حمله کردند.
به علت وسعت منطقه درگیری و حضور دشمن بر روی ارتفاعات در محور مهاباد بوکان و سردشت #تیپ_عاشورا از لشگرده سیدالشهداء(ع) به فرماندهی سردار جانباز حاج عباس قهرودی در روز اول با #گردان_حضرت قاسم(ع) به مصاف دشمن رفت و رزمندگان این گردان در روز تاسوعای حسینی با کمک گرفتن از نام #علمدار_کربلا در کمترین زمان و با حداقل تلفات و دادن چندین مجروح بخشی از ارتفاعات منطقه را از دست ضدانقلاب بازپس گرفتند.
در روز دوم عملیات که مصادف بود با روز #عاشورای_حسینی با ورود گردان #حضرت_زهیر علیه السلام به منطقه درگیری با ضد انقلاب ،این جرثومه های فساد فرار را بر قرار ترجیح دادند وبا دادن تلفات فراوان از منطقه متواری شدند در این عملیات تعدادی از رزمندگان لشگر ده سیدالشهداء به شهادت رسیدند.
با نفوذ ضدانقلاب در کادر درمانی بیمارستان شهر بوکان تعدادی از مجروحین این عملیات به علت عدم رسیدگی در ظهر عاشورای در محوطه بیمارستان به شهادت رسیدند. #گردان_تخریب_لشگر_ده_سیدالشهداء(ع) با اعزام 20 #رزمنده_تخریبچی به گردان‌های عمل کننده در این عملیات شرکت نمود و با دادن #دو_شهید در این حماسه سهیم بود .
#شهید_قدرت_الله_خوشجام در روز اول این عملیات در روز #تاسوعای_حسینی مجروح گردید و به علت عدم رسیدگی و خونریزی شدید در #روز_عاشورا در محوطه بیمارستان به شهادت رسید و #شهید_اصغر_رحیمی با گردان زهیر (ع) به دشمن حمله برد و با گلوله ضدانقلاب در روز عاشورا به شهادت رسید. شهیدان این عملیات آخرین شهدای عملیاتی لشگرده سیدالشهداء(ع) نام گرفتند.
🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹

🍃🍂 #آخرین_برگ_دفتر_شهادت

آخرین برگ دفتر شهادت شهدای #گردان_تخریب_لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام با شهادت #شهیدان_رحیمی_و_خوشجام در روز #عاشورای_سال_1367 که با روز اول شهریور مصادف بود بسته شد
شهیدانی که در #تاسوعای_حسینی به مصاف دشمن رفتند و در #روز_عاشورا به شهادت رسیدند.
در روز تا سوعا و عاشورای حسینی
یاد همه ی #شهدای_تخریبچی گرامیباد
به نیت همه ی شهدا بگو.................
🥀🔸 #یا_حسین
🥀🔸 #یا_اباالفضل
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹
یکی از #شور_هایی که ما در #گردان_تخریب_لشگر_10 درسینه زنی هامون میدادیم و #شهید_تابش اوستای اجرای اون بود این شور بود که.
#شور_شهادت به سرم آمده.
#کرببلا درنظرم آمده.
#حسین_جان_زیارت.
#حسین_جان_شهادت
خدایی با این شور بعضی ها بیهوش میشدند.
توی جبهه با وجود اینکه توی گردان ما تعداد زیادی خوننده بود یاد ندارم رقابت و حسادتی بینشون ایجاد شده باشد همه اونها عاشق هم بودند.
حسینیه الوارثین یک #آمپلی_فایر_فاراتل داشت وچهارتا باند ستونی که چهارطرف حسینیه نصب شده بود.
واواخر جنگ هم یک دستگاه کوچکی روی آمپلی فایر نصب میشد که به صدای خوننده ها اکو میداد. که ما تا اومدیم کار با اون رو یاد بگیریم جنگ تموم شد.
#شهید_سید_محمد_زینال_حسینی فرمانده ما اگر کار عملیات در پیش نبود اصرار داشت که بچه های گردان برای #تاسوعا_و_عاشورا به هیات های خودشون در #تهرون برسند.
قرار بچه های گردان اونهایی که تهرون بودند وهیات خاصی نداشتند برای تاسوعا و عاشورا #مسجد_جامع_بازار تهران بود .
عزاداری ارباب توی سنگرهای وچادرهای جبهه کجا و توی شهر کجا.
درسته توی شهر لباس مشکی به تن ما بود اما عزاداری با لباس خاکی جبهه یه چیز دیگه بود.
امروز هم اون لباس خاکی ها رو من و خیلی از رزمنده ها به یادگار داریم.
اما هرکاری میکنیم اندازه تنمون نیست.
.دلیلش رو نمیدونم شاید شما خواننده این سطور بدونی .
پشت همون پیرهن نوشته.
#یا_زیارت_یا_شهادت
#به_زیارتش_رسیدیم.. #اما_به_بقیه_اش_نرسیدیم.

دلتنگ اون روزها: #جعفر_طهماسبی
🌿🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#راه_جمهور_ایران_عزیز 🇮🇷
#مرد_میدان
#جانباز_تخریبچی دکتر حاج علیرضا زاکانی

من از جبهه آمده ام
🔷من در #گردان_تخریب یاد گرفتم برای برداشتن موانع پیشاپیش شما حرکت کنم و نمایندگی تفکری را داشته باشم که #شهید_قاسم_اصغری در #عملیات_عاشورای_3 روی سیم خاردار خوابید
🔷من تازه از جبهه برگشته ام چون راوی چشمان همیشه سرخ #شهید_عبدالله_نوریان که با خواب غریبه بود باشم

#افتخار_ایرانی
#رزمنده_تهرانی
#حاج_علی_زاکانی
@alvaresinchannel
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀

23 اردیبهشت ماه 1365
در سالگرد #عملیات_شرهانی
یاد و خاطره #شهید_سید_محمود_موسوی
تنها شهید #گردان_تخریب_لشگر_ده_سیدالشهداءعلیه_السلام را در این عملیات گرامی میداریم🌷
@alvaresinchannel
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#گزارش_خبری
مرکز خوزستان از
سی و هشتمین سالگرد عملیات سیدالشهداء(ع)
در #یادمان_سیدالشهداء_علیه_السلام
13 اردیبهشت سال 1403
با سخنرانی سردار فضلی فرمانده لشگر10 سیدالشهداء(ع)
با حضور خانواده شهدا و رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس
عملیات سیدالشهدا(ع) با حضور رزمندگان لشگر10 در نیمه شب 13 اردیبهشت سال 65 در منطقه فکه با حمله به دشمن بعثی انجام شد و در این عملیات بیش از 180 نفر به شهادت رسیدند و همه ساله در این تاریخ حماسه سازان آن دوران با حضور در محل شهادت شهدا یادشان را گرامی میدارند.
🔷 #گردان_تخریب در این عملیات 5 شهید تقدیم نمود.
@alvaresinchannel
🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁
🌹

یاد وخاطره 7 شهید #گردان_تخریب_لشگر_ده_سیدالشهداء(ع) که در بامداد 25 فروردین ماه 1365 در #شهر_فاو در حال مین گذاری آسمانی شدند گرامیباد.
اونها هفت تن بودند و اهل صفا و صمیمیت... و به
#هفت_تن_آل_صفا
مشهور شدند.
شبی که به معراج رفتند شبی بود که زاده ام البنین #قمر_بنی_هاشم_اباالفضل_العباس(ع) پا در جهان هستی گذاشت.

🌿
🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@alvaresinchannel
#فرمانده_شجاع_و_نترس
#شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
فرمانده گردان تخریب لشگر10
#عملیات_والفجر_یک
فروردین 62 #شمال_فکه
✍️✍️✍️ راوی: #داوود_پاداشی

روز دوم #عملیات_والفجر یک با #شهید_حاج سید_محمد_زینال_حسینی که معاون گردان تخریب بود راه افتادیم به سمت خط مقدم
سید محمد پشت فرمون نشسته بود
به سمت تپه هایی که دیروز فتح شده بود حرکت کردیم
بعد از#رودخانه_دوییرج در دید کامل دشمن بودیم . و آتش دشمن شروع شد. انگار دشمن هرچی آتیش داشت روی سر ما میریخت . توقع این بود که با این همه آتیش ، آقا سید محمد پشت فرمون بود عکس العمل نشون بده و سرعت ماشین رو زیاد کنه. اما انگار نه انگار که اطراف ما مثل بارون خمپاره میاد خیلی خونسرد رانندگی میکرد
حسابی ترسیده بودم ولی چون یه خورده ادعای نترسی ام میشد به روی خودم نیاوردم .
اما دیدم نمیشه.. آروم به آقا سید گفتم: سیدجان یه خورده گازش بده.. مثل اینکه عراقی ها از ما خوششون نمیاد.
سید هم با خون سردی گفت : این همه چاله چوله جلومونه نمیبینی. ماشین برای بیت الماله... جلوبندیش داغون میشه.
این و گفت و برای اینکه به من روحیه بده شروع کرد به زمزمه یه نوحه.....
احساس کردم سرعت ماشین برعکس ، آرومتر شد.
به اون نقطه ای که قرار بود برسیم رسیدیم و پشت یه تپه ماشین ایستاد و پیاده شدیم.
یه نگاهی به اطراف ماشین کردیم.
همه جاش رو ترکش ها سوراخ شوراخ کرده بودند الا شیشه ها و لاستیک ها.
با خنده به آقا سید گفتم..
این بود بیت المال ..بیت المال گفتنت
ببین تمام ماشین رو آبکش کردن
..در مسیر برنگشت هرکاری کرد دیگه با #آقا_سید عقب نیومدم
بهش گفتم آقا سید حفظ جون واجبه و من با یه موتور برگشتم و اون هم قبل از رسیدن به #پل_رودخانه_دوییرج چند تا خمپاره کنار موتور خورد و ترکشی هم نصیب چشم من شد و زخمی شدم
اونجا بود که فهمیدم درکنار خونسردی و شجاعت #شهید_حاج_سید_محمد_زینال_الحسینی چه ایمان و توکل بخدایی وجود داشت که این حرف #شهید_نوریان فرمانده #گردان_تخریب_لشگر_10 را گفت که این ترکش‌ها فقط ماموریتشان سوراخ کردن ماشین بود تا خدا نخواد حتی بسمت تو هم نزدیک نمیشه با خدا معامله کردی پس به معامله با خدا احترام بزار و ایمان و اعتماد داشته باش
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

@alvaresinchannel
#فرمانده_شجاع_و_نترس
#شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
فرمانده گردان تخریب لشگر10
#عملیات_والفجر_یک
فروردین 62 #شمال_فکه
✍️✍️✍️ راوی: #داوود_پاداشی

روز دوم #عملیات_والفجر یک با #شهید_حاج سید_محمد_زینال_حسینی که معاون گردان تخریب بود راه افتادیم به سمت خط مقدم
سید محمد پشت فرمون نشسته بود
به سمت تپه هایی که دیروز فتح شده بود حرکت کردیم
بعد از#رودخانه_دوییرج در دید کامل دشمن بودیم . و آتش دشمن شروع شد. انگار دشمن هرچی آتیش داشت روی سر ما میریخت . توقع این بود که با این همه آتیش ، آقا سید محمد پشت فرمون بود عکس العمل نشون بده و سرعت ماشین رو زیاد کنه. اما انگار نه انگار که اطراف ما مثل بارون خمپاره میاد خیلی خونسرد رانندگی میکرد
حسابی ترسیده بودم ولی چون یه خورده ادعای نترسی ام میشد به روی خودم نیاوردم .
اما دیدم نمیشه.. آروم به آقا سید گفتم: سیدجان یه خورده گازش بده.. مثل اینکه عراقی ها از ما خوششون نمیاد.
سید هم با خون سردی گفت : این همه چاله چوله جلومونه نمیبینی. ماشین برای بیت الماله... جلوبندیش داغون میشه.
این و گفت و برای اینکه به من روحیه بده شروع کرد به زمزمه یه نوحه.....
احساس کردم سرعت ماشین برعکس ، آرومتر شد.
به اون نقطه ای که قرار بود برسیم رسیدیم و پشت یه تپه ماشین ایستاد و پیاده شدیم.
یه نگاهی به اطراف ماشین کردیم.
همه جاش رو ترکش ها سوراخ شوراخ کرده بودند الا شیشه ها و لاستیک ها.
با خنده به آقا سید گفتم..
این بود بیت المال ..بیت المال گفتنت
ببین تمام ماشین رو آبکش کردن
..در مسیر برنگشت هرکاری کرد دیگه با #آقا_سید عقب نیومدم
بهش گفتم آقا سید حفظ جون واجبه و من با یه موتور برگشتم و اون هم قبل از رسیدن به #پل_رودخانه_دوییرج چند تا خمپاره کنار موتور خورد و ترکشی هم نصیب چشم من شد و زخمی شدم
اونجا بود که فهمیدم درکنار خونسردی و شجاعت #شهید_حاج_سید_محمد_زینال_الحسینی چه ایمان و توکل بخدایی وجود داشت که این حرف #شهید_نوریان فرمانده #گردان_تخریب_لشگر_10 را گفت که این ترکش‌ها فقط ماموریتشان سوراخ کردن ماشین بود تا خدا نخواد حتی بسمت تو هم نزدیک نمیشه با خدا معامله کردی پس به معامله با خدا احترام بزار و ایمان و اعتماد داشته باش
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

@alvaresinchannel
#موقعیت_جغرافیایی
#عملیات_کربلای_8
تاریخ عملیات 18فروردین66
#لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام
#گردان_تخریب
#شلمچه

سمت راست ما #لشگر_25_کربلا و سمت چپ ما #لشگر_19_فجر عملیات میکرد .
چون محدوده عملیات گسترده نبود #معابر_یگانها_به_هم_نزدیک_بود و حجم بالایی از نفرات و امکانات باید از معابر عبور میکرد.
با شروع عملیات همه معابر باز شد اما گذشتن از آن و رسیدن به خاکریز دشمن به کندی صورت میگرفت و دشمن هم از جهت آتش رو منطقه برتری داشت.
مدام تیربارهای سنگین وسبک دشمن روی معابر کار میکرد وتلفات میگرفت.
به علت شلوغی منطقه و عملیات چند لشگر قدرتمند ، یک مقدار نا هماهنگی به چشم میخورد.

🍃🍂🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🍂🌷🌷 @alvaresinchannel
#شهید_روز_طبیعت
#تخریبجی_شهید
#رضا_استاد
#شهادت : 13 فروردین 67
#شهر_بیاره_عراق
شهادت با #بمب_شیمیایی
✍️✍️✍️ راوی: #برادر_اسماعیلی_پور
رضا از بچه های با صفای #جنوب_شهر بود خودش میگفت بچه شا ه عبدالعظیم.
خیلی لوطی منش بود از همون ابتدای ورودم به #گردان_تخریب یه سری از بچه های شا ه عبد العظیم تا زه دوره آموزشی تخریبشون شروع شده بود اگر اشتباه نکرده باشم مربیشون برادر بزرگوار کوهی مقدم بود که این حقیر هم با ایشان همدوره شدم .توی مسیر رفتن به منطقه عملیاتی توی اتوبوس نشسته بودم که رضا اومد کنارم با همون گویش داش مشتیش.
بهم گفت چطوری بچه محل!
منم زدم زیر خنده
بهش گفتم بابا من بچه خانی آباد نو هستم تو بچه شهر ری .
خندیدوگفت: اره !!! خوب راهی نیست با موتور گازی یک لیتر بنزین راهه.
دیدم چیزی می خواد بگه
بهش گفتم رضا چه خبر؟ گفت یه سوالی دارم ؟
گفتم در خدمتم؟
پرسید به نظرت اگه من شهید بشم پدر مادرم چیکار میکنند؟
خیلی نگرانشون بود. منم به شوخی گفتم تو شهید بشو نگران اونا نباش.
دیدم جدی داره حرف میزنه بهش گفتم داغ و ناراحتی اونا زود گذره اما خوشحالی و شادی تو ابدیه،
خوب از اونجایی که بعد شهادت اخویم تجربه حال و هوای #خانواده_شهدا بعد شهادت عزیزانشونو داشتم کمی براش از اون حال و هوا گفتم دیدم خیلی آروم شد.
گذشت تا #روز_سیزدهم_فروردین_67 توی #منطقه_بیاره داشتیم با بچه ها جلوی مدرسه پتوهارو می تکوندیم و به شوخی #سیزده_بدر میکردیم . که یکدفعه هواپیماهای دشمن حمله کردند.
من و دوسه نفر از بچه ها ابتدا رفتیم تو کانالی که اون دورو برا بود رضا پایین تر از ما جلوی #چادر_تدارکات بود که دقیقا #بمب_شیمیایی کنارش خورد.
توی همون موقع یکی داد زد #شیمییاییه.
یکی هم داد زد بوی بادوم تلخ میاد(یکی از علامت های گاز شیمیایی استشمام بوی بادام تلخ بود).
!خلاصه ماسک و زدیم همراه بچه ها رفتیم رو ارتفاعات.
از اونجا معلوم بود که چند جای یگه رو هم زدند
فکر کنم آشپزخانه لشکر رو هم زده بودند
نزدیکای غروب اومدیم پایین که گفتند #رضا_استاد شهید شده.
یادش به خیر چه زود خدا طلبیدش.
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
#شب_نوزدهم_ماه_رمضان
#سردار_شهید_حاج_عبدالله_نوریان
#احیای_شب_قدر
✍️✍️✍️ :راوی #جعفر_طهماسبی
#شب_نوزدهم_ماه_رمضان قرار شد برای احیاء بریم دزفول . #شهید_نوریان علاقه خاصی به مردم دزفول داشت واین تیکه کلامش بود که #صفای_دل_مردم_دزفول ..
اون شب بعد از نماز مغرب و عشا زود شام خوردیم و با چند تا وانتی که داشتیم همه رفتیم دزفول…
رفتیم یکی از مسجد های قدیمی که چند تا پله هم میخورد و شبستان مسجد توی گودی قرار داشت
اونجا مراسم احیا و به سر گرفتن قران با حال خوبی برگزار شد..
ساعت 12 شب بود که مراسم تموم شد و ما به مقر" #الصابرین "کنار کرخه برگشتیم .
به مقر که اومدیم ساعت 1 نیمه شب بود و تا اذان صبح 3 ساعتی وقت بود..شهید نوریان اصرار داشت بچه ها تاسحر بیدار باشند تا #شب_قدر رو درک کنند.
پشنهاد داد که #دعای_جوش_کبیر بخونیم
به من نگاه کرد و گفت:
مرشد حالش رو داری
و من هم قدری مکث کردم و گفتم برادر عبدالله یه کاریش میکنیم با بلندگوی تبلیغات اعلام شد که برادرها برای مراسم به حسینیه بیایید. اون مقطع #گردان_تخریب لشگرسیدالشهداءعلیه السلام حدود صد تا نیرو بیشتر نداشت..عمده بچه ها اومدند و برادر عبدالله خودش رحل و مفاتیح رو جلوی من گذاشت و گفت بسم الله و خودش هم پشت سر من نشست
من هم شروع کردم ..سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلصنا من النار یارب….اللهم انی اسئلک بسمک یا الله یا رحمان و یا رحیم….بچه ها با گریه و اشک ؛ فقرات دعا رو با من همراهی میکردند..و شهید نوریان هم با گویش مخصوص خودش ذکر سبحانک یا لا اله الا انت رو میگفت…
هرچی در دعا جلو تر میرفتیم احساس میکردم تعداد همراهان دعا داره کمتر میشه
ازسی امین فراز دعا که گذشتیم کمتر از ده نفر با من سبحانک یا لا اله الا انت میگفتند…اما برادر عبدااله هنوزسفت وسخت جواب میداد..دعای جوشن کبیر رو ادامه دادم.فکر مبکنم دعا هنوز به نیمه نرسیده بود که دیدم در جواب دادن ذکر دعا انگار صدای شهید نوریان هم نمیاد،آب دهنم رو قورت دام تا یک لحظه استراحتی به حنجره خسته داده باشم که شنیدم صدای خور خور میاد اما روم نمیشد برگردم و پشت سرم رو نگاه کنم بازم دعا رو ادامه دادم و در موقع جواب دادن ذکر دعای جوشن برایم یقین شد که هیچکس غیر خودم بیدار نیست و همه خوابند …برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم و دیدم اکثر بچه ها دراز به دراز توی حسینیه خوابیده اند و بعضی ها هم توی سجده صدای خورخورشون میاد…شهید نوریان هم توی سجده بود… با خودم گفتم حتما برادر عبدالله توی حال رفته و داره در سجده با خدا مناجات میکنه…اما صورتم رو که نزدیکش بردم دیدم نه ایشون اصلا مثل اینکه توی این دنیا نیست…من هم مفاتیح رو بستم و کنار بچه ها خوابیدم…اون شب یکی از شبهایی بود که خواب به من خیلی مزه کرد....وقتی از خواب بیدارشدم که شهید نوریان داشت در گوشم میگفت برادر…الصلاه..الصلاه…چشمام رو که باز کردم.. شهید نوریان گفت:مرشد دعا رو تا کجاش خوندی من وسطش خوابم برد … من هم به خنده گفتم برادر عبدالله خواب بودیم و مقدراتمون رو نوشتند
خدا بدادمون برسه…
🌿🌹🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#نوجوون_توپول_موپولی
#شهید_محمد_مهدی_دهقان
#عملیات_بیت_المقدس_4
#دربندیخان
شهادت 6 فروردین 67
✍️✍️✍️راوی: #جعفر_طهماسبی

این شهید هم چند روزی #گردان_تخریب اومد
من توی چند تا صبحگاه و رزم دیدمش
#خیلی_توپول_موپول بود
توی صبحگاه همیشه ته ستون میومد.
معمولا جا میموند
عرق میکرد و نفس نفس میزد
لباس خاکی هم اندازه اش نبود
وقتی پیرهن خاکی میپوشید دکمه هاش به زور بسته میشد
نتونست توی #تخریب دوام بیاره و از گردان رفت فکر کنم #گردان_حضرت_زینب سلام الله علیها.
صبح #عملیات_بیت_المقدس_4 داشتم میومدم لب اسکله لشگر10 که دیدم نفس زنان داره سربالایی #ارتفاع_شاخ_سورمر رو بالا میره.
لباسش خیس شده بود..به شدت عرق کرده بود. تا منو دید خیلی خوشحال شد..
سلام و علیک کردیم. خودش خنده اش گرفت.
بهش گفتم صبحگاه ها رو سخت میگرفتند برای اینکه اینجا به هن و هن نیفتی.
خیلی با محبت گفت: میرم بالا خدا بزرگه.
روبوسی کردیم و رفت.
دیگه همدیگه رو ندیدیم تا اینکه کنار مزار #شهید_ابوطالب_مبینی در گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها داشتم فاتحه میخوندم که یهو از لابلای #حجله_های_شهدا نگاهم به عکسش افتاد.
دیدم همون نوجوون #توپول_موپولی به #معراج رفته و ما مدعیان موندیم
یادش کنیم با صلوات
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌹
روزهای آخر سال 65
به روایت
#جعفر_طهماسبی

سال 65 در حالی تموم میشد که عملیات سنگینی مثل #کربلای_5 و چند روز به پایان سال عملیات #تکمیلی_کربلای_5 رو پشت سر گذاشته بودیم و بچه ها از دیماه مرخصی نرفته بودند...
موقعیت استقرار #گردان_تخریب_در_مقر_شهید_پوررازقی در جاده اهواز خرمشهر و در سه راهی صاحب الزمان (ع) بود.
جشن #ولادت_امیرالمومنین علیه السلام که مصادف شده بود با روزهای پایانی اسفند 65 انرژی مضاعفی به بچه ها داده بود. دو سه تیم از بچه های تخریب به اطلاعات عملیات مامور بودند و مشغول شناسایی در غرب #کانال_ماهی در شلمچه بودند و هنوز ٱماده باش صددرصد بود...
سال 66 حدود ساعت هفت و نیم صبح نو شد روز شنبه بود و بچه ها از نماز صبح تا موقع #تحویل_سال توی حسینیه بودند و مشغول خواندن قرآن...
شهید رسول فیروزبخت و بچه های تدارکات هم مشغول درست کردن شربت بودند.
وقت تحویل سال غوغایی بود هرکسی چیزی از خدا میخواست و خیلی ها دعاشون بود که به شهدا برسند .
من هم با بغضی که در گلو داشتم دعای تحویل سال رو میخوندم و همه زمزمه میکردند. چون روز بود و فضای حسینیه روشن بود میشد سیلاب اشک که روی صورت بچه ها جاری شده رو دید ... #شهید_مهدی_ضیایی کنارم بود و از شدت گریه داشت غش میکرد. #حمید_دادو ، #کاظم_بیگدلی، #مجتبی_دقیقی ، #حمید_محمدی ، #علی_اصغر_صادقیان ، #نصرت_خواه ، #رسول_فیروزبخت و خیلی های دیگه سال آخرشون بود.

🍃🌹
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
#تبریک_فرماندهی
تبریک سال 1366 سردار
حاج علی فضلی
فرمانده لشگر10 سیدالشهداء(ع) به رزمندگان
#گردان_تخریب
@alvaresinchannel
More