این که جوانی دوران شادی است، توهمی بیش نیست؛ توهم کسانی که آن را از دست دادهاند..
اما جوانترها میدانند که بدبخت و بیچارهاند، چرا که ذهنشان پر است از ایدهآل هایی دروغین که به آنها تزریق شده است و هر زمان که با واقعیت روبرو میشوند، فقط "زخم و درد" عایدشان می شود.
اگر #انسانها کر نباشند، غرش زنده باد #آزادی!! را حتا از زبان جانوران فاقد شعور نیز می شوند. بسیاری از آنها اندکی پس از اسارت می میرند درست همانند ماهی ای که از آب جدا مانده باشد. اما اینان (انسانها) چشمان خود را بر نور #حقیقت بسته اند و هیچ رغبتی به حفظ آزادی طبیعی خود نشان نمی دهند.
اگر قرار بود حیوانات و وحوش برای خود یک سلسله پادشاهی تأسیس کنند، اصالت و اشرافیت آنها براساس میزان آزادی خواهی شان معین می شد. همه ی حیوانات، از قوی ترین و بزرگترین گرفته تا ضعیفترها و کوچکترها، وقتی به #دام گرفتار می شوند، چنان با چنگ و دندان و منقار و سم و شاخ و... #مقاومت می کنند که هر ناظری به آسانی در می یابد که آنها برای بازپس گیری آزادی شان چنین می کنند، و اگر از دام اسارت رهایی نیابند می توان دید که چطور در حسرت آزادشدن، پژمرده و غمگین می شوند.
آنها هرگز از #اسارت و در #بردگی زیستن لذت نمی برند. چه توضیحی بهتر از رفتار فیلی است که به دام افتاده و تا آخرین ذره های انرژی خود را صرف می کند، پای می گوید و عاج خود را به درختان می زند و از بیخ جدا می کند تامگر از دست #شکارچی رهایی یابد؛ رفتاری که گویای شعور حیوانی او برای آزاد شدن است و او در این راه، عاج خود را فدا می کند و به عنوان خون بهای آزادی اش میدهد......
اگر #انسانها کر نباشند، غرش زنده باد #آزادی!! را حتا از زبان جانوران فاقد شعور نیز می شوند. بسیاری از آنها اندکی پس از اسارت می میرند درست همانند ماهی ای که از آب جدا مانده باشد. اما اینان (انسانها) چشمان خود را بر نور #حقیقت بسته اند و هیچ رغبتی به حفظ آزادی طبیعی خود نشان نمی دهند.
اگر قرار بود حیوانات و وحوش برای خود یک سلسله پادشاهی تأسیس کنند، اصالت و اشرافیت آنها براساس میزان آزادی خواهی شان معین می شد. همه ی حیوانات، از قوی ترین و بزرگترین گرفته تا ضعیفترها و کوچکترها، وقتی به #دام گرفتار می شوند، چنان با چنگ و دندان و منقار و سم و شاخ و... #مقاومت می کنند که هر ناظری به آسانی در می یابد که آنها برای بازپس گیری آزادی شان چنین می کنند، و اگر از دام اسارت رهایی نیابند می توان دید که چطور در حسرت آزادشدن، پژمرده و غمگین می شوند.
آنها هرگز از #اسارت و در #بردگی زیستن لذت نمی برند. چه توضیحی بهتر از رفتار فیلی است که به دام افتاده و تا آخرین ذره های انرژی خود را صرف می کند، پای می گوید و عاج خود را به درختان می زند و از بیخ جدا می کند تامگر از دست #شکارچی رهایی یابد؛ رفتاری که گویای شعور حیوانی او برای آزاد شدن است و او در این راه، عاج خود را فدا می کند و به عنوان خون بهای آزادی اش میدهد......
اسیری که در رؤیا از آزادی موهوم لذت می برد، وقتی که به فکر می افتد که آزادی وی رؤیایی بیش نیست! از بیدار شدن بیمناک می شود و با همین اوهام دلپذیر همداستان می شود. تا این فریفتگی باز هم ادامه یابد.
اگر #انسانها کر نباشند، غرش زنده باد #آزادی!! را حتا از زبان جانوران فاقد شعور نیز می شنوند. بسیاری از آنها اندکی پس از اسارت می میرند درست همانند ماهی ای که از آب جدا مانده باشد. اما اینان (انسانها) چشمان خود را بر نور #حقیقت بسته اند و هیچ رغبتی به حفظ آزادی طبیعی خود نشان نمی دهند.
اگر قرار بود حیوانات و وحوش برای خود یک سلسله پادشاهی تأسیس کنند، اصالت و اشرافیت آنها براساس میزان آزادی خواهی شان معین می شد. همه ی حیوانات، از قوی ترین و بزرگترین گرفته تا ضعیفترها و کوچکترها، وقتی به #دام گرفتار می شوند، چنان با چنگ و دندان و منقار و سم و شاخ و... #مقاومت می کنند که هر ناظری به آسانی در می یابد که آنها برای بازپس گیری آزادی شان چنین می کنند، و اگر از دام اسارت رهایی نیابند می توان دید که چطور در حسرت آزادشدن، پژمرده و غمگین می شوند.
آنها هرگز از #اسارت و در #بردگی زیستن لذت نمی برند. چه توضیحی بهتر از رفتار فیلی است که به دام افتاده و تا آخرین ذرهای انرژی خود را صرف می کند، پای می گوید و عاج خود را به درختان می زند و از بیخ جدا می کند تامگر از دست #شکارچی رهایی یابد؛ رفتاری که گویای شعور حیوانی او برای آزاد شدن است و او در این راه، عاج خود را فدا می کند و به عنوان خون بهای آزادی اش می دهد...... @sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂 #تین_دولابوئتی #بردگی_اختیاری
وی تا ۱۰ سالگی در پاریس زندگی کرد. در مدرسه های کینگز و کنتربری درس خواند و دانشگاه هایدلبرگ را به پایان رسانید. مدتی را نیز به عنوان دانشجوی رشتهٔ طب در بیمارستان سنت تامس گذراند اما موفقیت اولین کتابش به نام #لیزا_لمبتی که در ۱۸۹۷ منتشر شد او را به سوی ادبیات کشانید...
سامرست موآم رابیشتر به خاطر جملات قصارش میشناسند:
🔺"ما می نویسیم چون مجبوریم که بنویسیم"
🔺"عشق واقعی عشق یک طرفه است بدون هیچ چشم داشت و پاداشي"
🔺" فاجعه بزرگ انسانها در هلاک نوع بشر نیست، در دست شستن از عشق ورزیدن است"
وی تا ۱۰ سالگی در پاریس زندگی کرد. در مدرسه های کینگز و کنتربری درس خواند و دانشگاه هایدلبرگ را به پایان رسانید. مدتی را نیز به عنوان دانشجوی رشتهٔ طب در بیمارستان سنت تامس گذراند اما موفقیت اولین کتابش به نام #لیزا_لمبتی که در ۱۸۹۷ منتشر شد او را به سوی ادبیات کشانید...
سامرست موآم رابیشتر به خاطر جملات قصارش میشناسند:
🔺"ما می نویسیم چون مجبوریم که بنویسیم"
🔺"عشق واقعی عشق یک طرفه است بدون هیچ چشم داشت و پاداشي"
🔺" فاجعه بزرگ انسانها در هلاک نوع بشر نیست، در دست شستن از عشق ورزیدن است"