به باور من، وجدان نگهبانی است ایستاده در نهاد فرد، پاسبان قوانینی که جامعه رفته رفته آنها را برای حفاظت از خود وضع کرده است، پلیسی در قلب تکتک ما که مراقب است قوانین جامعه را زیر پا نگذاریم، جاسوسی که در دژ مرکزی خویشتن آدمی لانه کرده است.
میل انسان برای دست یافتن به تایید اطرافیان
و وحشت او از عیبجویی آنان چنان قدرت
و شدتی دارد که او به دست خویش دروازههای قلعهاش را بر دشمن خود میگشاید. دشمن از آدمی چشم برنمیدارد
و همواره گوشش به زنگ است تا به سود ارباب خویش، که جامعه باشد، هرگونه تمایل نیمبند به بریدن از جماعت را در نطفه خفه کند... این پاسبان انسان را وا میدارد که منافع جامعه را بر سود خویش ترجیح دهد. فرد از طریق پیوندی سخت استوار به جامعه متصل شده است. آدمی سرسپرده
و تابع منافعی است که خود را متقاعد کرده از منافع خویش فراترند
و از این رهگذر خود را به بردهی کارفرمای خویش بدل میکند
و او را بر صدر مینشاند.
سرانجام نیز، همچون درباریای که عصای سلطنتی فرود آمده بر شانههای خود را مدح کند، به خود میبالد که چه وجدان حساسی دارد.
@Sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂📒#ماه_و_شش_پنی#سامرست_موام