آیا این سردار بزرگ را می شناسید؟ درود بر بزرگانی که برای ایران از جان خود گذشتند... درود بر #سردار_شجاع#هخامنشی#تری_داتس بزرگمردی که #اسکندر به او گفت ای كاش من هم سرداری مانند تو داشتم تری داتس در زمان #يورش_اسكندر#فرمانده#پادگان#تخت_جمشيد بود كه ۲۰۰ #سرباز از برجسته ترين سربازان را در اختيار داشت كه همگی بلند بالا، تنومند و ورزيده بودند. تری داتس آخرين #پايگاه#ايرانيان برای نگهداشت #پارسه ( #تخت_جمشيد ) بود و پس از #شكستهای#داريوش_سوم آخرين #شاه_هخامنشی و شكست #آريو_برزن كه مردانگی او در تاريخ ايران غير قابل انكار هست، هرگز از جای خويش در برابر سردار فاتح و وحشی مانند اسكندر نگريخت. در حالی كه امكان پيروزی ارتش فاتح بيگانگان بر پادگان كوچك او حتمی بود نه او و نه هيچ يك از سربازانش نگريختند و مردانه در برابر دشمن جنگيدند. #ارتش_اسكندر به پارسه ( تخت جمشيد ) نزديك شده يود. تری داتس نيروهای خود را در #پلكان_ورودی#كاخ جای داد زيرا با اينكه تخت جمشيد يك دژ جنگی نبود ولی به دليل اينكه از سنگ ساخته شدن آن اگر پلكان ورودی مسدود میشد كسی نمیتوانست وارد آن شود. ۲۰۰ سرباز ايرانی در مقابل صد هزار سرباز بيگانه ايستاد و هر زمان كه يك سرباز در پلكانها میافتاد سربازی ديگر جای او را می گرفت. جنگ نگهبانان كاخ با مهاجمان از بامداد تا نيمروز ادامه يافت و تا همگی آنها كشته نشدند سربازان اسكندر نتوانستد وارد كاخ شوند. #پارمه_نيون يكی از #يونانيون شيفته اسكندر كه او را در جنگ همراهی میكرد در كتاب خويش می نويسد: تری داتس را كه با خوردن بيش از ده زخم به سختی مجروح شده بود را بر روی تخته ای انداختند و به نزد اسكندر آوردند تا #كليد_خزانه را از او بگيرد، اسكندر به او گفت: كليد خزانه را بده، تری داتس پاسخ داد من كليد را تنها به پادشاه خود يا فرستاده او كه فرمانش را در دست داشته باشد میدهم. اسكندر گفت: پادشاه تو من هستم. تری داتس گفت: پادشاه من داريوش است. اسكندر به ياوه می گويد: داريوش كشته شد. (در حالی كه داريوش هنوز زنده بوده است) تری داتس میگويد: اگر او كشته شده باشد من كليد را تنها به جانشين او خواهم داد. اسكندر با خشم میگويد: آيا میدانی به سبب اين نافرمانی با تو چه خواهم كرد؟ تریداتس گويد: چه میكنی؟ اسكندر میگويد: جلادان را فرا میخوانم تا پوست تو را مانند پوست گوسپند بكنند! تری داتس پاسخ میدهد: در همان حال #يزدان را سپاسگزاری می كنم كه در #نيروانا (بهشت) روان مرا نزد روان پادشاهم شرمنده نخواهد كرد و من میتوانم با سرافرازی بگويم كه به تو خيانت نكردم! پارمه نيون در ادامه می نويسد: زمانی كه اسكندر آن پاسخ را شنيد در شگفت شد و گفت: ای كاش من هم خدمتگزاری مانند تو داشتم و از شكنجه او به سبب دلير بودنش گذشت.
#سگ در #ایران_باستان / حقوق سگان در ایران در خوراک، درمان و خانمان به اندازه حقوق انسان و چه بسا بالاتر بوده است . برای مثال می بایست در #زمستان برای سگ ها جای گرم و آتش فراهم کرد و یا اگر می دیدند سگی خوابیده است باید آرام راه می رفتند تا او بیدار نشود. برخی سگ ها هنگام مرگ در بستر می مردند و باید پس از مرگ در دخمه ویژه سگان گذاشته می شدند. دادن استخوان بزرگ و غذای داغ به سگ که نتواند بخورد گناه بزرگ بود . ایرانیان می بایست سگ های ولگرد را پرستاری کنند و به آنها غذا بدهند و سگ های بیمار و هار را درمان کنند . درمان #سگ_هار با درمان #انسان_دیوانه برابر دانسته شده است . در #هوسپارم_نسک درباره کسانی که جانوران را درمان نمی کنند به بدی یاد شده است . سگ ها نزد ایرانیان چیزی بیش از نگهبان گوسفندان بوده اند . از نگاه ایرانیان سگ ها پاسدار راستی و پاکی و دشمن دروغ و دزدی بوده اند . برای مثال هنگام شستن بدن ( #غسل_برشنوم ) در هنگام گسترش بیماری های اپیدمی ، مراسم سگ دید انجام می دادند . یعنی هنگام شستن اگر جایی از بدن شسته نمی شد سگ ها زوزه می کشیدند. یا اگر کسانی از بيماری قلبی می مردند تکه نانی روی سینه اش می گذاشتند و اگر سگ نان را با تکان دم خود میخورد می فهمیدند که او زنده است ولی اگر دم تکان نمیدهد می فهمیدند فرد مرده را باید دفن کنند. هنگام دفن مردگان سگی در پی تابوت مرده روان می داشتند و ایین سگ ديد انجام می دادند چون بر این باور بودند سگان اهریمن و دیوان را می بینند و از بانگ سگ ، ددان و دیوان دروغ می گريزند . پس از مرگ نیز دو سگ ، پاسبان #پل_چينوت هستند و روان درگذشتگان نیک را از دیوان در امان می دارند تا لغزشی در هنگام گذر نداشته باشند. سگ در میان اعراب جاهلی بد دانسته میشد به ویژه سگ سیاه را شیطان می پنداشتند. دید #یهودیان به سگ ها مانند دید ايرانيان نبوده و یهودیان از سگ خوششان نمی آید . #آشوری ها ، #مصری_ها و #بابلی_ها و #ايرانيان سگ را دوست داشتند . #داریوش_هخامنشی در نامه ای به کشور #کارتاژ ، خوردن گوشت سگ را برای آنان قدغن کرد.
اهورامزدا را در #سرود_های_زرتشت یعنی « #گات^ها »كه در واقع اصلِ #اوستا است، بهتر می توان شناخت. اَهورامزدا ، داناترين سرور و بالاترين و برترين گوهری است كه شايسته ی نيايش است. در سراسرِ گاتها، اهورامزدا برای زرتشت، تنها خدای توانا و آفريننده ی دانا است. در بالاترين نقطه ی آسمان قرار دارد. زاده نشده و كسی به او نمی ماند. وَرای او و بدونِ او، هيچ چيز وجود ندارد. او برترين هستی است و هستيِ همه از اوست. او برترين است. نه برتر از خود دارد و نه همپايه. نه كسی منكرِ برتری او و نه مدعی جايگاه اوست.
در #سنگ_نبشتههای#هخامنشيان نيز اهورامزدا همان خدای يكتايی است كه #راستی را دوست دارد و از #دروغ بيیزار است. از تاكيدهای فراوان در گاتها و سنگنبشتهها به پرهيز از دروغ، می توان نتيجه گرفت كه تضادِ راستی و دروغ، در هر دو به يك اندازه متبلور است و بينشِ نبرد با دروغ و تكيه بر راستی، آبشخوری واحد دارد.
#هردوت می گوید : یک مورد شگفت و عجیب که میان #ايرانيان مرسوم است و من بدان پی برده ام ، #نام_های انان است . این نام ها همه دلالت دارند بر #بهی_ها و #خوشی_های#جسمی و #روحی و هرگاه کسی بخواهد آزمايش کند ، پس از دقت و مطالعه بسیار ، آگاه خواهد شد که همه نام های ایرانی چنین اند. کتاب اول ، بند ۱۴۰
آیا این سردار بزرگ را می شناسید؟ درود بر بزرگانی که برای ایران از جان خود گذشتند... درود بر #سردار_شجاع#هخامنشی#تری_داتس بزرگمردی که #اسکندر به او گفت ای كاش من هم سرداری مانند تو داشتم تری داتس در زمان #يورش_اسكندر#فرمانده#پادگان#تخت_جمشيد بود كه ۲۰۰ #سرباز از برجسته ترين سربازان را در اختيار داشت كه همگی بلند بالا، تنومند و ورزيده بودند. تری داتس آخرين #پايگاه#ايرانيان برای نگهداشت #پارسه ( #تخت_جمشيد ) بود و پس از #شكستهای#داريوش_سوم آخرين #شاه_هخامنشی و شكست #آريو_برزن كه مردانگی او در تاريخ ايران غير قابل انكار هست، هرگز از جای خويش در برابر سردار فاتح و وحشی مانند اسكندر نگريخت. در حالی كه امكان پيروزی ارتش فاتح بيگانگان بر پادگان كوچك او حتمی بود نه او و نه هيچ يك از سربازانش نگريختند و مردانه در برابر دشمن جنگيدند. #ارتش_اسكندر به پارسه ( تخت جمشيد ) نزديك شده يود. تری داتس نيروهای خود را در #پلكان_ورودی#كاخ جای داد زيرا با اينكه تخت جمشيد يك دژ جنگی نبود ولی به دليل اينكه از سنگ ساخته شدن آن اگر پلكان ورودی مسدود میشد كسی نمیتوانست وارد آن شود. ۲۰۰ سرباز ايرانی در مقابل صد هزار سرباز بيگانه ايستاد و هر زمان كه يك سرباز در پلكانها میافتاد سربازی ديگر جای او را می گرفت. جنگ نگهبانان كاخ با مهاجمان از بامداد تا نيمروز ادامه يافت و تا همگی آنها كشته نشدند سربازان اسكندر نتوانستد وارد كاخ شوند. #پارمه_نيون يكی از #يونانيون شيفته اسكندر كه او را در جنگ همراهی میكرد در كتاب خويش می نويسد: تری داتس را كه با خوردن بيش از ده زخم به سختی مجروح شده بود را بر روی تخته ای انداختند و به نزد اسكندر آوردند تا #كليد_خزانه را از او بگيرد، اسكندر به او گفت: كليد خزانه را بده، تری داتس پاسخ داد من كليد را تنها به پادشاه خود يا فرستاده او كه فرمانش را در دست داشته باشد میدهم. اسكندر گفت: پادشاه تو من هستم. تری داتس گفت: پادشاه من داريوش است. اسكندر به ياوه می گويد: داريوش كشته شد. (در حالی كه داريوش هنوز زنده بوده است) تری داتس میگويد: اگر او كشته شده باشد من كليد را تنها به جانشين او خواهم داد. اسكندر با خشم میگويد: آيا میدانی به سبب اين نافرمانی با تو چه خواهم كرد؟ تریداتس گويد: چه میكنی؟ اسكندر میگويد: جلادان را فرا میخوانم تا پوست تو را مانند پوست گوسپند بكنند! تری داتس پاسخ میدهد: در همان حال #يزدان را سپاسگزاری می كنم كه در #نيروانا (بهشت) روان مرا نزد روان پادشاهم شرمنده نخواهد كرد و من میتوانم با سرافرازی بگويم كه به تو خيانت نكردم! پارمه نيون در ادامه می نويسد: زمانی كه اسكندر آن پاسخ را شنيد در شگفت شد و گفت: ای كاش من هم خدمتگزاری مانند تو داشتم و از شكنجه او به سبب دلير بودنش گذشت.
بيشتر شاعران بزرگ ايران #عزلت گزين بودند و کمابيش در #انزوا روزگار مى گذراندند, #فردوسى همه عمر در #طوس خراسان ماند و در باغى زيبا ,جسم و روحش را وقف شاهکارى کرد که مقدر بود #هويت و #زبان ملى #ايرانيان را زنده نگه دارد. #خيام در #نيشابور زندگى کرد دور از جذبه #دربار و ديوانسالارى سلجوقى. همش بيشتر مصروف مطالعات #نجومى و رياضى شد,ولى گاهى زير سوسوى چراغ رباعى هم مى نوشت. #مولوى بيشتر عمرش را در آسياى صغير در #قونيه گذراند.زندگى اش مظهر تمام عيارى است از زندگى يک #مرشد سنتى زمانه. #حافظ هرگزاز ديار محبوبش #شيراز خارج نشد. در ميان اين شاعران , #تنها#سعدى زندگى #اجتماعى پويايى داشت.هم اهل #معاشرت بود,هم سرد و گرم روزگار چشيده,هم #شاعرى بى همتا و هم #مردى دنيا ديده.