زن و جامعه (زن کارگر)

#نقد_
Канал
Запрещенный контент
Политика
Социальные сети
Образование
Персидский
Логотип телеграм канала زن و جامعه (زن کارگر)
@zan_jПродвигать
2,08 тыс.
подписчиков
17,1 тыс.
фото
14,3 тыс.
видео
5,21 тыс.
ссылок
تماس با ما : @Zan_jameh Women's emancipation
#نقد

فرهاد قنبری
از "روسری آبی" تا "شوگر ددی"

امروز بر حسب اتفاق فیلم "روسری آبی" ساخته رخشان بنی اعتماد را دوباره پس از سالها نگاه می کردم. فیلم داستان دلبستگی پیرمردی ثروتمند و تنها به دختری جوان و فقیر و در نهایت ازدواج با اوست.
نگاههای پر از شرم و خجالت پیرمرد به دختر جوان هنگام خواستگاری، بهت و تعجب فرزندان و اطرافیان پیرمرد، شرم پیرمرد از فرزندانش، حیرت کارگران و اطرافیان از شنیدن این داستان عاشقانه و از همه مهمتر ماندگاری فیلم در تاریخ سینمای ایران نشانگر آن است که فیلم در زمانه خود اثری تابوشکنانه و بر خلاف روال عادی و نرم جامعه بوده است.

"روسری آبی" محصول بیست و پنج سال بیش است.
حال باید دید در این بیست و پنج سال چه اتفاقاتی در جامعه رخ داده که مسئله ای که تابو و قبیح شمرده می شد به یک رفتار عادی و پذیرفته شده تبدیل شده است؟ امروزه رابطه دختران جوان با پیرمردان ثروتمند (آنهم بدون هیچ عشق و علاقه ای) نه تنها عجیب نیست بلکه به وفور قابل مشاهده است.
امروزه "شوگر ددی" به اصطلاحی عادی میان مردم تبدیل شده است. در سریال های خانگی و فیلم های بدنه سینمایی به وفور یافت می شود و به عنوان یک پدیده طبیعی در روابط انسانی مورد پذیرش قرار گرفته است. حالا دیگر ازدواج پیرمرد ثروتمند و دختر جوان زیباروی [آن هم در جایگاه همسر چندم] به رویه ای عادی در میان بسیاری از چهره های سیاسی و هنری و ورزشی و ثروتمندان تبدیل شده است.

منطق "شوگر ددی" کاملا منطبق با منطق حاکم بر عصر ماست. عصری که انسان در مقام کالا قرارگرفته است و به مانند سایر تولیدات صنعتی و خدماتی قابل خرید و فروش در بازار است.

امروزه نظام آموزشی و فرهنگی و رسانه هایمان اینگونه القا می کنند که هیچ ارزشی به جز ثروت وجود ندارد و تنها راه رسیدن به سعادت و خوشبختی کسب درآمد و ثروت بیشتر است. سوژه های پرورش یافته در چنین فرهنگی اینگونه آموخته اند که تنها ملاک قضاوت و ارزش آنها میزان پول و ثروت آنهاست. آنها از لحظه ای که چشم به جهان می گشایند والدینی را می بینند که تمام تلاش خود را به کار گرفته اند تا با هر طریقی بر ثروت خود بیافزایند. آنها در مدرسه با معلمینی برخورد می کنند که آشکار علم را مورد تمسخر قرار داده و بر ارزشمندی کسب ثروت تاکید می کنند، آنها در نظام آموزشی یاد می گیرند که علم و دانش هم کاسبی بیش نیست و در این بازار مکاره باید سریعا چرتکه های خود را کوک کنند. در رسانه ها صبح تا شب، اختلاسگران و دلالان به عنوان افراد موفق معرفی می شوند و مبلغان دینی مان هم مدام موعظه می کنند که اگر موفقیتی کسب کرده اید حاصل توان و خواست خودتان بوده و اگر نگون بخت و فقیر هستید هم حاصل رخوت و تنبلی خودتان بوده است. در چنین جامعه ای است که دختر جوان سی ساله حاضر می شود به عقد مردی همسن پدر و پدر بزرگ خود درآید تا از این راه به ثروتی دست پیدا کند.
در جامعه ای که سرمایه و پول تعین بخش تمام مناسبات اجتماعی و فرهنگی است بدیهی است که انسان نیز به کالایی تبدیل می شود که ثروتمندان قدرت خرید آن را خواهند داشت.

در جامعه ما [به قول دکتر اباذری] دیگر مسئله برخی زنان پا به سن گذاشته، ازدواج فرزندان و بازی با نوه ها و..نیست. بلکه الان زن شصت ساله باید با دختری بیست ساله برای نگه داشتن شوهرش وارد رقابت شود.
#سرمایه_داری_فقر
#تجارت_تن
#کالا_شدگی
@zan_j
▫️ مارکسیسم، نظریه‌پردازی سکسوالیته و سیاست جنسی

7 ژانویه 2024

نوشته‌ی: پل رینولدز
ترجمه‌ی: فرزانه راجی


🔸 مارکسیسم به‌وضوح در تحولات مرتبط با مطالعه‌ی سکسوالیته و سیاستِ هویت‌ و جهت‌گیریِ جنسی از دهه‌ی 1970 غایب بوده است. دخالت‌گری‌ها و بحث‌های سیاسیِ اساسی در این حوزه از سوی طیف متنوعی از جامعه‌شناسان، مورخان و نظریه‌پردازان فرهنگی است که مواضع متفاوتی پیرامون بحث‌های معاصر بین نظریه‌ی دگرباش و ساخت‌گرایی اجتماعی در خصوص ساختِ اجتماعی و فرهنگیِ سکسوالیته در جامعه اتخاذ می‌کنند. برخلافِ سایر حوزه‌های نظریه‌پردازی درباره‌ی جامعه‌ که می‌توان ادعا کرد مارکسیسم با تمرکز بر تحلیلِ ساختاری مناسبات اجتماعی (طبقاتی)، شرایط مادی مناسبات تولید، فرآیندهای کالایی‌سازی و استثمارِ سرمایه‌دارانه‌ی ارزش نیروی‌کار و سیاستِ قدرتِ ایدئولوژیک و سرکوب‌گر به‌عنوان مبنایی برای سرکوب طبقاتی و بیگانگیْ خطوط نظریه‌پردازی رادیکالی را شکل داده است، این غیبت هم قابل‌توجه و هم مشکوک است.

🔸 نوشته‌های مرتبط با سیاستِ جنسیت از عناصر موجود در زبانِ مارکسیسم به‌عنوان استعاره در راهبردهای حقوق جنسی و عدالت اجتماعی استفاده کرده‌اند و هم‌هنگام آشکارا با نظریه و سیاست مارکسیستی به‌عنوان «بخشی از مشکل» دشمنی کرده‌اند. بخش عمده‌ی این زبان همان زبان واکاوی‌های گرامشی است ــ ایدئولوژی، فرهنگ و هژمونی ــ که با تصاحب آن از سوی پسا‌مارکسیست‌ها و کسانی که «چرخش فرهنگی» در تحلیل‌های اجتماعی را دنبال می‌کنند، خود مشکل‌ساز می‌شود. کسانی که رویکردی مبتنی بر مفاهیم و ایده‌های مارکسیستی اتخاذ می‌کنند، مانند دیوید ایوانز، تمایل دارند بر محدودیت‌های شهروندی جنسی در سرمایه‌داری تأکید کنند، نه بر دامنه‌ی شهروندی جنسی، برابری و عدالت از طریق مبارزه‌ی طبقاتی. نیکولا فیلد به طور متناوب درباره‌ی هم‌بستگی طبقاتی به‌عنوان مبنایی برای امتناع و سیاسی ‌کردنِ مبارزات برای برابری و عدالت بحث می‌کند، اما از موضعی که در آن منافع مشترک و مبارزات مرکزی قاطعانه از طریق واکاوی طبقاتی بیان می‌شوند. هر دو رویکرد، در بحث گسترده‌ترِ سیاست جنسی و شهروندی صداهایی در اقلیت هستند و این پرسش اجتناب‌ناپذیر را برمی‌انگیزند که نظریه‌ها و مقوله‌های مارکسیستی چه سهمی می‌توانند در تحلیل هویت، روابط، رفتار، مقررات و تفاوت جنسی داشته باشند. آیا زمینه‌ای برای مشارکت معنادار مارکسیسم در مطالعاتِ رهاییِ اجتماعیِ تنوع جنسی وجود دارد؟

🔸 نظریه و سیاست مارکسیستی در نظریه و سیاستِ سکسوالیته سهمی دارد. سهم آن در ارزش انتقادی مقوله‌هایِ مارکسیستی در واکاوی گرایش جنسی و ارزش‌ها، حقوق و عدالت اجتماعی در جوامع معاصر است. فهرست چهار حوزه‌ای که در ادامه می‌آید، شکل توسعه‌نیافته‌ای است که بر اساس آن این احتمال‌ها بنا شده است. اولاً، تمرکز انتقادی بر فرهنگ، کالاسازی و مصرف که متأثر از مارکسیسم است، بی‌شک زمینه‌ای مستحکم و بارور برای نقد گفتمان‌های معاصر حقوق جنسی، عدالت و فضا در جوامع معاصر است.
ثانیاً، مارکسیست‌ها می‌توانند در قالب برداشتی ماتریالیستی از تاریخْ چارچوب انتقادی گسترده‌تری برای درک سکسوالیته ارائه دهند.
این رویکرد به نکته‌ی سوم منتهی می‌شود: این‌که هنوز باید از گستره و عمق نظریه‌ی مارکسیستی در پژوهش و گشودن زمینه‌ای پرثمر برای مطالعات سکسوالیته استفاده کرد... رگه‌هایی غنی‌ از پژوهش‌گری مارکسیستی وجود دارد که برای پروراندن دیدگاه‌های انتقادی پیرامون سکسوالیته چندان کندوکاو نشده است.
سرانجام این‌که مارکسیست‌ها در خصوص رهایی و سیاست مبارزه هنوز حرفی برای گفتن دارند. هژمونی، هرچند استفاده‌ی نادرست از یک مفهوم است، هنوز به‌عنوان یک چارچوب مفهومیِ مفید هم برای درک استراتژی‌های سلطه و هم استراتژی‌های مقاومت باقی می‌ماند.... نظریه‌پردازی مبارزه برای حقوق، آزادی‌ها و عدالت اجتماعی برای افرادِ دارای سکسوالیته‌های متفاوت با استفاده از برداشتی ماتریالیستی از تاریخِ سیاست جنسی، سیاست هم‌بستگی جمعی و درک قدرتِ هژمونیکِ تعصبِ جنسی تقویت می‌شود...

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-3S1

#پل_رینولدز #فرزانه_راجی #نقد_پدرسالاری #سکسوالیته #سیاست_جنسی
#نقد

فرهاد قنبری
از "روسری آبی" تا "شوگر ددی"

امروز بر حسب اتفاق فیلم "روسری آبی" ساخته رخشان بنی اعتماد را دوباره پس از سالها نگاه می کردم. فیلم داستان دلبستگی پیرمردی ثروتمند و تنها به دختری جوان و فقیر و در نهایت ازدواج با اوست.
نگاههای پر از شرم و خجالت پیرمرد به دختر جوان هنگام خواستگاری، بهت و تعجب فرزندان و اطرافیان پیرمرد، شرم پیرمرد از فرزندانش، حیرت کارگران و اطرافیان از شنیدن این داستان عاشقانه و از همه مهمتر ماندگاری فیلم در تاریخ سینمای ایران نشانگر آن است که فیلم در زمانه خود اثری تابوشکنانه و بر خلاف روال عادی و نرم جامعه بوده است.

"روسری آبی" محصول بیست و پنج سال بیش است.
حال باید دید در این بیست و پنج سال چه اتفاقاتی در جامعه رخ داده که مسئله ای که تابو و قبیح شمرده می شد به یک رفتار عادی و پذیرفته شده تبدیل شده است؟ امروزه رابطه دختران جوان با پیرمردان ثروتمند (آنهم بدون هیچ عشق و علاقه ای) نه تنها عجیب نیست بلکه به وفور قابل مشاهده است.
امروزه "شوگر ددی" به اصطلاحی عادی میان مردم تبدیل شده است. در سریال های خانگی و فیلم های بدنه سینمایی به وفور یافت می شود و به عنوان یک پدیده طبیعی در روابط انسانی مورد پذیرش قرار گرفته است. حالا دیگر ازدواج پیرمرد ثروتمند و دختر جوان زیباروی [آن هم در جایگاه همسر چندم] به رویه ای عادی در میان بسیاری از چهره های سیاسی و هنری و ورزشی و ثروتمندان تبدیل شده است.

منطق "شوگر ددی" کاملا منطبق با منطق حاکم بر عصر ماست. عصری که انسان در مقام کالا قرارگرفته است و به مانند سایر تولیدات صنعتی و خدماتی قابل خرید و فروش در بازار است.

امروزه نظام آموزشی و فرهنگی و رسانه هایمان اینگونه القا می کنند که هیچ ارزشی به جز ثروت وجود ندارد و تنها راه رسیدن به سعادت و خوشبختی کسب درآمد و ثروت بیشتر است. سوژه های پرورش یافته در چنین فرهنگی اینگونه آموخته اند که تنها ملاک قضاوت و ارزش آنها میزان پول و ثروت آنهاست. آنها از لحظه ای که چشم به جهان می گشایند والدینی را می بینند که تمام تلاش خود را به کار گرفته اند تا با هر طریقی بر ثروت خود بیافزایند. آنها در مدرسه با معلمینی برخورد می کنند که آشکار علم را مورد تمسخر قرار داده و بر ارزشمندی کسب ثروت تاکید می کنند، آنها در نظام آموزشی یاد می گیرند که علم و دانش هم کاسبی بیش نیست و در این بازار مکاره باید سریعا چرتکه های خود را کوک کنند. در رسانه ها صبح تا شب، اختلاسگران و دلالان به عنوان افراد موفق معرفی می شوند و مبلغان دینی مان هم مدام موعظه می کنند که اگر موفقیتی کسب کرده اید حاصل توان و خواست خودتان بوده و اگر نگون بخت و فقیر هستید هم حاصل رخوت و تنبلی خودتان بوده است. در چنین جامعه ای است که دختر جوان سی ساله حاضر می شود به عقد مردی همسن پدر و پدر بزرگ خود درآید تا از این راه به ثروتی دست پیدا کند.
در جامعه ای که سرمایه و پول تعین بخش تمام مناسبات اجتماعی و فرهنگی است بدیهی است که انسان نیز به کالایی تبدیل می شود که ثروتمندان قدرت خرید آن را خواهند داشت.

در جامعه ما [به قول دکتر اباذری] دیگر مسئله برخی زنان پا به سن گذاشته، ازدواج فرزندان و بازی با نوه ها و..نیست. بلکه الان زن شصت ساله باید با دختری بیست ساله برای نگه داشتن شوهرش وارد رقابت شود.
#سرمایه_داری_فقر
#تجارت_تن
#کالا_شدگی
@zan_j
داستان ژرف: ۳

📙 نقدی تاریخی اجتماعی در شناخت "میخائیل شولوخف"   
🖋 لو یاکیمنکو
ترجمه‌ی ساغرساغرنیا

🔲  انتشار اول، تابستان ۱۴۰۱
#داستان_ژرف   #ادبیات_روسی  #نقد_ادبی   #میخائیل_شولوخف #تازه_های_کتاب   #معرفی_کتاب
📕معرفی کتاب

📙 رمان "میخائیل شولوخف"
🖋 لو یاکیمنکو
ترجمه‌ی ساغرساغرنیا

🔲 انتشار اول، تابستان ۱۴۰۱
#داستان_ژرف #ادبیات_روسی #نقد_ادبی #میخائیل_شولوخف #تازه_های_کتاب
https://t.center/Jarfbooks
🛑 #بیانیه_کانون_صنفی_معلمان_ایران ( #تهران ) در #نقد_بخشنامه_غیر_کارشناسانه_بازگشایی_کامل_مدارس


به نام خداوند جان و خرد

🔸در حالی که بیش از دو سال از شیوع ویروس کرونا در کشور می گذرد و در این فاصله جان بسیاری از هموطنانمان قربانی عملکردهای غلط و سوءمدیریت مسئولان شده است، همچنان شاهد تداوم این سیاست ها به ویژه در ساختار آموزش عمومی کشور هستیم.

🔸در حالی با بخشنامه ها و پیام های متعدد از سمت وزارتخانه، اداره و مدیران مدارس، برای تاکید و در حقیقت تهدید معلمان و دانش آموزان در ۱۴ فروردین برای بازگشایی کاملا حضوری هستیم که بر هیچکس پوشیده نیست که بعد از تعطیلات نوروز و سفرهای نوروزی و شنیده ها از سویه جدید کرونا و موارد مشابه ما احتمالا شاهد گسترش و اپیدمی مجدد این بیماری و همچنین اینبار تلفات جبران ناپذیر در کودکان خواهیم بود.
اما همچنان وزارتخانه بر نظرات غیر کارشناسانه و بدون تایید متخصصان بهداشت و درمان کشور اصرار دارد.

📌کانون صنفی معلمان ایران ( تهران ) ضمن نقد این عملکردهای غیر کارشناسانه موارد زیر را به سمع و نظر همکاران و هموطنان عزیز می رساند:

۱. در بخشنامه بازگشایی مدارس، در حالی بر عدم الزام به رعایت فاصله گذاری های فیزیکی تاکید شده است، که در مدارس شهر های بزرگ به ویژه مدارس استان تهران‌ با تمرکز جمعیتی بالای دانش آموزان مواجه هستیم.
در بسیاری از این مدارس حضور بیش از ۴۰ دانش آموز در یک کلاس ضمن ایجاد مشکلات آموزشی، در شرایط کرونایی کنونی می تواند عواقب جبران ناپذیری بدنبال داشته باشد.
این در حالی است که بسیاری از این مدارس فاقد امکانات اولیه تهویه و فاقد فضای آموزشی کافی و مناسب برای رعایت پروتکل های بهداشتی است.

۲. در حالی در بخشنامه صادره بر مراقبت دانش آموزان توسط مراقبین سلامت تاکید شده است که عملا بسیاری از مدارس کشور فاقد چنین نیروهایی است.
در واقع تاکید بر چنین مواردی در بخشنامه وزارتی، بیشتر جنبه تبلیغاتی و رسانه ای داشته و خود مسئولان وزارتخانه هم می دانند، مدارس کشور سال‌هاست که با کمبود نیروی آموزشی و مشاور مواجه است، و مقوله ای همچون مراقب سلامت، بیش از هرچیز تخیل فرادستان آموزشی است.

۳. در این بخشنامه بر الزام مدیران مدارس در راه اندازی سرویس مدارس تاکید شده است.
این در حالی است که در همین مدت آموزش ترکیبی که معلمان الزام بر حضور در مدارس داشتند، بسیاری از همکاران از عدم دسترسی به سرویس مدارس در مناطق دور افتاده گله مند بوده اند.
در نتیجه قابل پیش بینی است که در نتیجه اقدام عجولانه کنونی، بدون در نظر گرفتن زیر ساخت های لازم، شاهد هرج و مرج گسترده در وضعیت عبور و مرور شهرهای بزرگ خواهیم بود.

۴. در بیش از دو سال گذشته وزارت آموزش و پرورش عملا هیچ گونه مسئولیتی در قبال تامین وسایل آموزشی برای معلمان در شرایط آموزش مجازی بر عهده نگرفته و معلمان با استفاده از وسایل شخصی هزینه آموزش مجازی را از جیب خود پرداخت کرده اند.
علاوه بر آن نزدیک به سه میلیون دانش آموز بدلیل عدم برخورداری از امکانات اولیه آموزشی و عدم دسترسی به اینترنت، از چرخه آموزش کشور خارج شده اند.

📌 #کانون_صنفی_معلمان_ایران ( #تهران ) لازم می داند بار دیگر به فرادستان آموزشی در کشور هشدار دهد که تصمیمات غیر کارشناسی در بازگشایی مدارس در گذشته پیامدهای هولناکی برای دانش آموزان و معلمان بدنبال داشت.
این بار نیز با توجه به شرایط مدارس ایران و کمبود امکانات بهداشتی، به نظر می آید، تکرار چنین پیامدهایی دور از ذهن نیست.
لذا لازم است که هر گونه تصمیم گیری در مورد بازگشایی کامل مدارس کاملا کارشناسانه و بر مبنای نظرات متخصصان، پزشکان و صاحب نظران مستقل انجام شود.
بی شک هرگونه مسئولیت عواقب چنین تصمیم گیری هایی با شخص وزیر آموزش و پرورش کشور می باشد.

کانون صنفی معلمان ایران ( تهران )
۱۲ فرودین ۱۴۰۱


🔹🔹🔹

لطفا عضو کانال شورا شوید و کانال را به دانش‌آموزان، اولیا و همکاران معرفی نمایید 👇👇👇

🆔 @kashowra

تماس با دبیرخانه 👇👇👇

🆔 @maHamahangim
#نقد_ فیلم

📌 زنان تشنه‌ی محبت
✍🏽 بنفشه جمالی

از متن: «زنان در سریال‌های پررنگ و لعاب این روزهای شبکه نمایش خانگی زنانی تشنه محبت مردان هستند. زنانی که گویی بدون داشتن سایه مردی بالای سر نمی‌توانند زندگی کنند.

هما حقی دختری سی و چند ساله و تحصیلکرده که در اوج فضای بسته دهه شصت دوست پسر دارد و عاشقانه دوست پسر خود را دوست دارد و باهم قرار ازدواج گذاشته‌اند، برای جلوگیری از اعدام پدر در آستانه‌ی اعدام او با امیر شایگان مردی متاهل و قدرتمند آشنا می‌شود. مردی که برای حل مشکلش به او پیشنهاد ازدواج می‌دهد. هما به ناچار ازدواج را می‌پذیرد و به خانه مردی می‌رود که به‌واسطه جایگاه قدرتی که دارد تن و جسم هما را از آن خود می‌کند. واکنش هما حقی اما در برابر چنین مرد متجاوز و خشونتگری چیست؟ دل باختن و حامله شدن از مرد آن‌هم در کمتر از یک ماه است...

▪️شبکه نمایش خانگی که در حال حاضر تحت نظارت صدا و سیما قرار گرفته است، صداوسیمایی که به نظر می‌آید بعد از شکست در جذب مخاطب، با راه‌اندازی #سازمان_ساترا این بار به شیوه هوشمندانه‌تر و با همدستی سلبریتی‌هایی که هیچ اصول و خط قرمزی ندارند، در شبکه نمایش خانگی مشغول ترویج تفکرات حکومتی خود است.

▪️زنانی که عاملیتشان را این روزها در کوچه و خیابان مدام می‌بینیم. زنانی که بسیاری‌شان امروز با به بهانه‌های امنیتی و به دلیل اعتراض به #قوانین_نابرابر و #تبعیض‌آمیز با احکام سنگین در پشت میله‌های زندان به سر می‌برند. این زنان هیچ جایی در سریال‌های شبکه نمایش خانگی که قرار است الگویی باشند برای نسل جوان ندارند. زن طغیانگر و هنجارشکن زن مطلوبی نیست که صدا و سیما و سازمان‌های وابسته به آن بخواهند در پروژه‌های امنیتی‌شان آن را به تصویر بکشند.


#صداوسیما #شبکه‌های_خانگی #عادی‌سازی_از_خشونت

https://bidarzani.com/42855

@bidarzani
@zan_j

#زنان_سریالهای_ایران
#نقد_و_نظر

ملاحظاتی پیرامون مطلب «به بهانه مدلینگ لیلا حاتمی»

نمی‌دانم چطور باید شروع کنم؟ استفاده از معروفیت لیلا‌حاتمی برای تبلیغ فلان کالا آیا ربط مستقیمی به تعریف هنر و کارکردهای هنر دارد؟ اگر فرد معین H در عالم بازیگری معروف شده و بخشی از این معروفیت را در تبلیغات تجاری فلان کالا هزینه می‌کند؛ آیا برای داوری کار او باید برویم سراغ بازتعریف و بازتفسیر هنر؟ آیا لزوم و ضرورتی هست که به جای تمرکز بر فرصت‌جویی صنعت تبلیغات از شهرت H، فلش‌بک بزنیم به بحث نیروی کار و استثمار و سهم تولید‌هنری در نرخ‌استثمار؟ اگر قرار باشد فرمت‌ دخالت‌گری - تحلیلیِ ما در اتفاقات پیرامون‌مان و خزانه کلمات آنالیزمان (به‌طور ثابت) فقط نیروی کار و طبقه کارگر و نرخ‌سود باشد، این فرمت با قالب کیک‌پزی که نتیجه‌کارش همیشه یک‌شکل است، چه فرقی دارد؟

صنعت تبلیغات به عنوان جَهاز اتچ‌شده به تولید سرما‌یه‌داری، بخش مهمی از ملزومات گردش و بازتولید و انباشت سرمایه است. کالایی که تولید می‌شود، (و در مقیاس بالا تولید می‌شود) باید به فروش برسد و هر‌چه در زمان کوتاه‌تری به فروش برسد؛ گشایش خجسته‌ای در بازتولید و انباشت سرمایه به‌وجود می‌آیَد. پس نقطه عزیمت ما صنعت تبلیغات است و نه هنر! اما این صنعت برای تاثیرگذاری هر چه بیشتر بر افکار عمومی (و سلائق عمومی) از هر اتفاقی که بر افکار عمومی تاثیر خجسته‌ای گذاشته(و می‌گذارد) بهره‌جویی می‌کند؛ فلان حلیم‌پزی در هفت‌چنار تهران برای اینکه بِرَند شود و مشتری‌اَش چند برابر شود از تکیه‌کلام پیرمرد محترم آذری‌زبان در فلان مصاحبه تلویزیونی که گفت: «دوشواری نداریم!»، استفاده می‌کند و روی تابلو مغازه‌اش می‌نویسد: «برای رساندن حلیم در خانه شما، دوشواری نداریم»! و یا فلان عکاسی در دبیراعظم کرمانشاه، عکسی از پرتو کرمانشاهی در ویترین‌اَش می‌گذارد؛ یعنی شاعر معروفی مثل پرتو نشسته مقابل دوربین عکاسی من، پس معطل نکن؛ جلوس بفرما مقابل دوربین‌اَم!

بهره‌جویی صنعت تبلیغات از وجهه هنر و هنرمند هم مصداق‌های زیادی دارد؛ در سینما دارد، در شعر هم دارد! برای تبلیغ آب معدنی آبعلی مثلاً مدیر تبلیغات شرکت، این تکه شعر از فروغ را انتخاب می‌کند: «به سراغ من اگر می‌آئید، با یک بطری آب‌معدنی آبعلی بیائید»! فلان گیتار‌فروش عمده در بازار دُبِی از لایک خوردن ده‌میلیونی یک نوازنده خیابانی، استفاده می‌کند و کلیپ تازه‌ای می‌سازد که در آن، همان نوازنده خیابانی در حال نواختن با گیتار خاصی‌ست که تولیدکننده‌اش همان زید ساکن در بازار آلات موسیقی دُبِی است!

پس خیلی عجیب نیست که صنعت تبلیغات (و ترفند‌ها و شعبده‌هایش) ناگهان این‌طور خودنمایی کند که بیل‌گیتس سرپرستی ۳۶ کودک یتیم‌شده بعد از بمباران نوار غزه توسط اسرائیل را به‌پا بگیرد. البته هنری هم داریم که بیشترین عرصه و اَعیان‌اَش را در اختیار صنعت تبلیغات گذاشته؛ هنر گرافیک از این جمله‌ است.

اما توجه کنیم‌ و فراموش نکنیم که:
گاهاً اگر بازیگری (برای چند ساعت یا چند روز) به عَمَله و اَکَره صنعت تبلیغات تنزل می‌کند، میدان‌دادن به این گزاره‌ ابداً جایز نیست که هنر بازیگری (و لاجرم هنر) به هبوط و سقوط انجامیده؛ تنها گزاره‌ای که با حقیقت‌ماجرا نسبت بیشتری دارد این گزاره است:
«شهرت» به مواد خام صنعت‌ تبلیغات تبدیل شده!

بهمن.م
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰

🦋🦋🦋
@tajrobeneveshtan


https://t.me/zan_j/20780
#نقد_فیلم_

زن- سوژه، یادداشتی بر فیلم ماریای سخاوتمند(Maria full of grace)

فرزانه راجی

قاطر حیوانی است آرام، سنگین و احمق که هرچه بارش کنند بدون اعتراض حمل می‌کند و وقتی این نام را برای انسان به کار می‌برند دقیقا به شخصی با همان خصوصیات اشاره دارند. در دنیای مواد مخدر «قاطر»ها برای حمل مواد مخدر از کشوری به کشور دیگر مورد استفاده قرار می‌گیرند بدون اینکه مورد بازرسی قرار گیرند. به جای اینکه این مواد مثل قاطر در خورجین‌هایی بارشان شود، شکم آن‌ها به عنوان کیسه‌ وخورجین حمل بار استفاده می‌شود. این خطرناک‌ترین نوع حمل مواد مخدر است چرا که درصورت باز شدن یکی از کپسول‌ها جان حمال به واقع به خطر می‌افتد. این انتخابی است که فقیرترین مردمان به آن گردن می‌نهند چرا که پول خوبی بابت آن دریافت می‌کنند.
ماریای سخاوتمند فیلمی از جاشوا مارستن داستان سه «قاطر» است که هرکدام با باری بیش از پنجاه عدد کپسول کوکائین در شکم‌هایشان از کلمبیا به مقصد نیویورک راه می‌افتند. فیلم با جزئیاتی بسیار دقیق روند بارگیری، حمل و ترخیص را نشان می‌دهد. اما موفقیت مارستن بیشتر در ارائه و ساختن شخصیت‌های فیلم است، به ویژه شخصیت ماریا که با بازی خوب کاتالینا ساندینو موره‌نه به بهترین شکلی ارائه شده و همدردی و همذات‌پنداری مخاطب را جلب می‌کند. شخصیت‌ چندبعدی ماریا و آگاهی و شعور وی در انتخاب‌هایش از او یک زن- سوژه در فیلم می‌سازد. به رغم اینکه او در قربانگاه فقر به شئی تبدیل شده است.

او در جایی که امکان انتخاب دارد به عنوان سوژه‌ای مختار عمل می‌کند و به کلی تسلیم نمی‌شود. نه به عنوان زن و نه عنوان نیروی کار در جامعه‌ی جهانی سرمایه. فقر او را واداشته بود تا همچون وسیله‌ای در خدمت سیرکردن شکم خواهر ازدواج نکرده، مادر، مادربزرگ و فرزند بیمار خواهرش درآید. در آن خانواده‌ی فقر زده که همگی در یک اتاق کوچک زندگی می‌کردند، ماریا ظاهرا تنها کسی بود که کارمی‌کرد و آن‌جا نیز کمتر از قاطر نبود. کاری سنگین و طاقت فرسا بارش شده بود که تمامی دستاورد آن نصیب خانواده‌ی گرسنه‌اش می‌شد.
اما در رابطه‌ی جنسی‌اش توانست خودمختار عمل کند. او در یک رابطه‌ی جنسی و نه لزوما عاشقانه باردار شده بود. اما هرگز به از بین بردن جنین فکر نکرد. شاید یکی از دلایل آن باورهای مذهبی موجود در جامعه بود و یا جوانی وبی‌تجربگی ماریا و یا انتخاب آگاهانه‌ی او برای حفظ آن جنین. از طرف دیگر فقر مفرط خود و خانواده‌اش امکان هزینه کردن در این مورد را به او نمی‌داد. او هم مثل دختران هم سن وسالش دوستی برگزیده بود اما عاشقش نبود. برایش فقط یک ارتباط جنسی بود، اما زمانی که مجبور شد بین ازدواج بین مردی که دوست ندارد و پذیرفتن مسئولیت بچه به تنهایی، یکی را انتخاب کند، مثل زنی مختار و آزاد ترجیح دهد آزادیش را انتخاب کند و حاضر نشد در ازدواجی ناخواسته و در فقر به شئی تبدیل شود. ابژه‌ی فقر و یا مادر و همسری در ارتباطی بدون عشق. انتخاب او کاملا آگاهانه بود. به صراحت به دوست پسرش می‌گوید که حاضر نیست بدون عشق ازدواج کند.
ماریا در روابط و زمینه‌‌های زندگیش نیز نسبت به دو شخصیت دیگر فیلم بلانکا (ویرجینیا آریزا) و لوسی، متفاوت عمل می‌کند. در آن بسترها نیز به نظر موجودی منفعل به نظر نمی‌رسد. زنی است قوی و مسئول. در محل کارش نسبت به سایر کارگران که گله‌وار به شرایط کار تمکین کرده‌اند او سرکش و معترض است. می‌خواهد مثل یک انسان با او برخورد شود. عناد او با کاری که انجام می‌دهد از انگشت‌های زخمی‌اش عیان است. او از آن کار نه لذت می‌برد و نه حاضر است به آن تن دهد. کاری یکنواخت و آزار دهنده که برای انجامش ساعت‌های باید می‌ایستاد و حتی برای رفتن به دستشوئی باید از صاحب‌کارش اجازه می‌گرفت و بعد هم درآمد ناچیز آن نه کفاف خرج خانواده‌اش را می‌داد ونه چیزی از آن نصیب خودش می‌شد.
در فیلم حد فاصل بین عصیان و اجبار نامشخص است و این فیلم را بسیار واقعی‌تر می‌کند. او از محیط کارش ناراضی است، اما به ظاهر به اجبار کارش را ترک می‌کند. در خانواده ناراضی است، آن‌جا هم عناصری از سرکشی و عصیان در او دیده می‌شود، اما ظاهرا اجبار به پیدا کردن راهی برای زندگی و یا شاید دور کردن فرزندش از آن محیط است که او را در جستجوی کاری دیگر به «قاطر» حمل کوکائین تبدیل می‌کند. درعین حال خیلی روشن نیست که او به خاطر لطف به خانواده‌اش و تلاش برای سیرکردن شکم‌آن‌هاست که حمل مواد مخدر را انتخاب می‌کند و یا در عصیان و سرکشی در مقابل فقر، خانواده، رابطه‌ی جنسی بی‌فرجام و کودکی ناخواسته است که قدمی در راهی می‌گذارد که در بهترین حالت برای او ثروت و احتمالا استقلال از خانواده را فراهم می‌کند.


https://cinemaye-azad.com/1394/01/25/2248
@zan_j
فکر می‌کنید فقط زنان در نقدهایشان فمینیست هستند؟

مری ان جوهانسن: اغلب این‌طور است، گه‌گاهی ممکن است یک منتقد مرد خرده اشکالی از چگونگی به تصویر کشیدن یک زن بر پرده بگیرد، ولی به نظرم در بیشتر مواقع منتقدان مرد واقعاً نمی‌توانند درک کنند که به حاشیه رانده شدن به عنوان یک زن چگونه است. متأسفانه ما زنان مجبوریم دائماً توضیح دهیم که چرا اهمیت داریم و چرا ما هم انسان هستیم، بارها و بارها، خیلی فرسوده‌کننده است، ولی باید ادامه دهیم. دست‌کم من تابه‌حال منتقد مردی را ندیده‌ام که بتواند به‌روشنی در مورد تصویر رقت‌انگیز اکثراً غالب زنان در سینما اظهار نظر کند. ولی به گمانم از این می‌توانیم مطمئن باشیم که اگر یک منتقد مرد به نحوی بتواند به شیوه‌ای فمینیستی در مورد یک فیلم کنترلش را از دست بدهد و داد سخن بدهد، از او با چنان شدتی قدردانی می‌شود که تابه‌حال از هیچ منتقد زنی نشده است.

متن کامل را می‌توانید از طریق لینک زیر در سایت کایه دو فمینیسم بخوانید
http://cahiersdufeminisme.com/در-کلنجار-با-تسلط-نگاه-مردانه-بر-سینما/
#سینما
#نقد_فمینیستی
@zan_j
#نقد_فیلم

دیوها از کجا می‌آیند
فرزانه_راجی

 مروری بر فیلم یادداشتی‌هایی بر یک رسوائی  Notes on a Scandal

🍃فیلم یادداشت‌هایی بریک رسوائی به‌رغم اینکه یک فیلم هالیوودی نیست و سال ساخت آن ٢٠٠۶ است متاسفانه لزبینیسم را اگرچه نه با مرگ، اما با آسیب‌شناسی همراه می‌بیند. باربارا (جودی دنچ) قهرمان داستان تداعی‌عاشق خون‌آشام و یا بیماران جنسی است درحالی که او فقط هم‌جنس‌گرا است و اگر جای او مردی بود شاید آن‌همه انزجار شیبا (کیت بلانشت) و مخاطب را برنمی‌انگیخت، حتی و به‌رغم عشق پرخاشگرانه‌اش. چون این عناصر: پرخاشگری، سلطه، توطئه‌گری و فتح کردن در عشق مردان پذیرفتنی است.
از طرفی همانقدر که در زنان و مردان دگرجنس‌خواه می‌توان تنوعات گوناگون شخصیتی و رفتاری دید، در زنان و مردان هم‌جنس‌گرا هم می‌توان این تفاوت‌ها را دید. بنابراین تحویل توطئه‌گری و احیانا خباثت باربارا، شخصیت فیلم، به هم‌جنس‌گرایی او مطلقا نادرست و درعین حال غیرمنصفانه است. درحقیقت همجنس‌طلبی  رفتاری برگزیده شده در موقعیت است، یعنی هم دارای انگیزه است و هم آزادانه پذیرفته شده است...ادامه👇

http://cinemaye-azad.com/1399/11/08/4520/
@zan_j
#نقد

نگاهی به سریال (و کتاب) سرگذشت ندیمه (The Handmaid’s Tale)
فرزانه راجی

شناسنامه فیلم
ژانر: درام
سازنده: بروس میلر براساس رمان سرگذشت ندیمه اثر مارگارت اتوود
بازیگران: الیزابت ماس، جوزف فاینز؛ ایوان استراهافسکی، الکسیز بلدل، آن داود، مکس مینگلا، سمیرا وایلی، او.تی.فاگبنلی، مدلین بروئر، آماندا بروگل؛ اور کارادین، تاتیانا جونز، کریستن گوتاسکی و...
کشور سازنده: امریکا
زبان: انگلیسی
شماره فصلها: ٣، شماره قسمتها: ٣٦
تهیه کنندهها: مارگارت اتوود، الیزابت ماس
مکان تولید: تورنتو، همیلتون، انتاریو
پخش از شبکه اصلی هولو
انتشار اولین فصل: ٢٦ آوریل ٢٠١٧
روایت کتاب بسیار رازآلود آغاز می‌شود. تا نیمه‌های بخش دوم هنوز نمی‌دانیم راوی در کجا زندگی می‌کند و چرا آنجا زندگی می‌کند. از بخش سه و چهار کم‌کم آن جامعه‌ای مذهبی، توتالیتر و آخرالزمانی سربرمی‌آورد، با سلسله مراتبی غریب: مارتاها با اونیفورمی خاکستری وظیفه‌اشان خدمتکاری خانواده‌هاست و خانواده مهترین نهاد در این جامعه است. فرشتگان و فرماندهان و سربازانی که هنوز اجازه ازدواج نیافته‌اند و کامیون‌ها و کامیون‌دارها که توی کامیون‌هایی با شیشه‌های تیره می‌توانند بدون نشان دادن برگه عبور از مرز عبور کنند. آنچه که از ابتدای کتاب به ویژه جلب توجه می‌کند قرابت اجزا و لحظه‌های طبیعت و عشق و میل به عشق است و غرابت و بیگانگی آنچه که به عنوان جامعه‌ای انسانی تشریح و توصیف می‌شود. بعدها پس از اینکه تمامی فیلم را می‌بینیم متوجه می‌شویم که اینجا جامعه‌ای‌ست که در مبارزه با تخریب محیط زیست ظاهرا محیط زیست را نجات داده اما خود – انسان و انسانیت - را نابود کرده است. و راوی همچون مهره‌ای در این جامعه‌ی توتالیتر با تحریک میل جنسی سربازان به زندگی‌اش تنوع می‌دهد: با تاب دادن به باسنش و لذت بیمارگونه از این امر که چون دیگر نه فیلم و نه کتابی وجود دارد که جایگزین نیاز آن‌ها شود آن‌ها باید خودشان را به میله‌های رنگ کرده بمالند و شب‌ها تنها در تخت‌هایشان فقط با خودشان باشند.
در بخش پنج و شش کتاب بالاخره مشخص می‌شود که اسم این سرزمین یا جامعه‌ی غریب و آخرالزمانی گیلیاد/جلید است. سرزمینی که همراه با راوی به گوشه‌های آن سرک می‌کشیم و تا کنون بیش از آن‌که وارد ماجرای راوی شده باشیم با شخصیت اصلی کتاب یعنی این گیلیاد/جلید آشنا شده‌ایم. جامعه‌ای به شدت اخلاق‌گرایانه و تحت حاکمیت مذهبی خاص. مذهبی خاص که کلیسا را تبدیل به موزه کرده، کشیشان و تعمید دهندگان را اعدام می‌کند، سایر مذاهب را تسویه و تبعید می‌کند و یا مجبورشان می‌کند تغییر کیش دهند ‌و بر «دیوار» جایی که راوی و همراهش در نهایت به دیدار آنجا می‌روند پزشکانی که در دوران گذشته سقط جنین انجام داده‌اند به دار آویخته شده‌اند، در ملاء عام، برای اینکه عبرت دیگران باشند. قانون حتی عطف به ماسبق می‌شود و «حتما با شهادت همکاران مردشان بوده و یا شهادت دو زن. چون شهادت دو زن برابر یک مرد است! و مدارک را بیمارستان‌ها در گذشته پس از سقط جنین از بین می‌بردند.»
گذشته. گذشته و روزهای گذشته همان روزهایی است که زنان امنیت نداشتند اما آزادی بود. آزادی انتخاب. و به قول عمه لیدیا «آزادی دو گونه است: آزادی برای انجام چیزی و آزادی از شر چیزی» و ظاهرا این جامعه الان از «شر» خیلی چیزها رها شده و یکی از آن‌ها حق انتخاب است: انتخاب سبک زندگی، نوع لباس پوشیدن، هدف و آرزوها و .... همه را جامعه از قبل برنامه‌‌ریزی و تعیین کرده و براساس کدامین معیار؟ زنان باید پوشیده باشند دیدن توریست‌هایی که دامن کوتاه و جوراب نازک پوشیده‌اند راوی و همراهش را مجذوب خود می‌کند، بچه‌ها ارزشمندترین هستند و ممانعت از بارداری به هر شکل، هرگونه آسیب به جنین، زن باردار و کودکان مجازات بسیار سنگین درپی دارد. زنان و مردان اجازه‌ی مراوده ندارند مگر در شرایطی خاص که قوانین جامعه تعیین کرده و نهادی به نام پاکسازی وجود دارد که هر روز تعدادی را بر دیوار به دار می‌کشد. و بالاخره پرتوهایی نیز برزندگی راوی می‌افتد: جفتی به نام لوک و فرزند دختری مشترک.

«شب‌ها مال من است.» این یکی از واگویه‌های راوی است. شب‌هایی که پر است از رویا و کابوس که راوی نمی‌داند واقعیت است یا داستان. اما به هرحال باید آن‌ها را بگوید. نمی‌تواند بنویسد اجازه نوشتن ندارند. رویاهایی از شب‌های خوشگذرانی و شاید هم «بغل‌خوابی» و کابوس‌هایی از کتاب سوزان به همراه مادرش. هنوز داستانی آغاز نشده. هنوز در گوشه گوشه‌ی این سرزمین و نظام می‌پلکیم تا با آن آشنا شویم....

https://telegra.ph/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84-%D9%88-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B3%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D9%86%D8%AF%DB%8C%D9%85%D9%87-The-Handmaids-Tale-01-11-2

@zan_j
#نقد_فیلم

بسیاری کویینز گمبیت را سریالی فمینیستی می‌دانند ولی من آن را در درجه‌ی اول اثری در ژانر جنگ سرد می‌بینم که البته چرخشی فمینیستی دارد.
در ابتدا مشخصات ژانر جنگ سرد را ذکر می‌کنم و نشان می‌دهم چرا مینی‌سریال کویینز گمبیت در این ژانر و به طور مشخص‌تر درام‌های مسابقه‌ای جنگ سردی می‌گنجد. سپس از عناصر فمینیستی این مینی‌سریال می‌گویم و نشان می‌دهم چگونه این مجموعه تلویزیونی ضمن ماندن در ژانر جنگ سرد از مفاهیم فمینیستی استفاده می‌کند. برای نشان دادن شباهت‌های کویینز گمبیت به درام‌های جنگ سردی، این مینی‌سریال را با دو فیلم آمریکایی معروف در این ژانر، یعنی راکی ۴ و معجزه مقایسه می‌کنم.
(در ضمن در این تصویر به نظرم بث هارمن خود به شکل مهره ملکه (وزیر) سفید درآمده.)

پروانه حسینی
در لینک زیر بخوانید
@zan_j
https://persianmediaproduction.org/article/%d8%b3%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%84-%da%a9%d9%88%db%8c%db%8c%d9%86%d8%b2-%da%af%d9%85%d8%a8%db%8c%d8%aa-%da%af%d8%a7%d9%85%d8%a8%db%8c-%d9%88%d8%b2%db%8c%d8%b1/?fbclid=IwAR1gxIGi3UMsQPbR39nkRI3-N3ZEG88zKIAGyn8_K8Jd2A2-Vud2dIxK7Tg

#نقد

ازدواج ناکام مارکسیسم و فمینیسم: به‌سوی وصلتی پیشروتر / هایدی آی. هارتمن / ترجمه‌ی پریا رحیمی



هارتمن که از شاخص‌ترین چهره‌های فمینیسم سوسیالیستی است در سطر آغازین مقاله‌ی خود پیش‌بینی و ابراز امیدواری کرده که مطلب بلندبالایش بحثی گسترده‌ای برانگیزد، پیش‌بینی او به واقعیت می‌پیوندد تا این‌گونه مقاله‌ی وی بیش از چهل سال مورد توجه و آماج بازخوردهای متفاوت طیف‌های گوناگونی از فعالان حقوق زنان و مارکسیست‌ها باشد. ازدواج ناکام مارکسیسم و فمینیسم، اثر کلاسیکی است که هر فمینیست چپگرا باید بخواند و نسبت به آن موضعی صریح و روشن بگیرد. یا باید خود را فمینیستی آب‌کشیده دانست و به توصیه‌ی هارتمن تنها از روش‌شناسی مارکسیسم، این بالغ‌ترین نظریه‌ی تکامل اجتماعی بهره جست، یا باید به‌صراحت خود را مارکسیستی تمام‌قد خواند و به برخورداری از کمک و همفکری رفقا نهایتًا در سازمان زنان (و نه جنبش زنان) بسنده کرد.این مقاله مدعی است پیوند میان مارکسیسم و فمینیسم در همه‌ی اشکالی که تا به حال به خود گرفته، پیوندی نابرابر بوده است. روش مارکسیستی و تحلیل فمینیستی هر دو برای فهم جوامع سرمایه‌داری و جایگاه زنان در این جوامع ضروری هستند اما در واقع فمینیسم به‌تدریج در فرع قرار گرفته است. مقاله‌ی حاضر آثار فمینیست‌های رادیکال و مارکسیست‌ها در باب «مسئله‌ی زنان» را به چالش می‌کشد، و ترکیب پدرسالاری و سرمایه‌داری را در تحلیل ضروری می‌داند.
__________
👉https://wp.me/p2GDHh-45E
@zan_j
#نقد

فرهاد قنبری
از "روسری آبی" تا "شوگر ددی"

امروز بر حسب اتفاق فیلم "روسری آبی" ساخته رخشان بنی اعتماد را دوباره پس از سالها نگاه می کردم. فیلم داستان دلبستگی پیرمردی ثروتمند و تنها به دختری جوان و فقیر و در نهایت ازدواج با اوست.
نگاههای پر از شرم و خجالت پیرمرد به دختر جوان هنگام خواستگاری، بهت و تعجب فرزندان و اطرافیان پیرمرد، شرم پیرمرد از فرزندانش، حیرت کارگران و اطرافیان از شنیدن این داستان عاشقانه و از همه مهمتر ماندگاری فیلم در تاریخ سینمای ایران نشانگر آن است که فیلم در زمانه خود اثری تابوشکنانه و بر خلاف روال عادی و نرم جامعه بوده است.

"روسری آبی" محصول بیست و پنج سال بیش است.
حال باید دید در این بیست و پنج سال چه اتفاقاتی در جامعه رخ داده که مسئله ای که تابو و قبیح شمرده می شد به یک رفتار عادی و پذیرفته شده تبدیل شده است؟ امروزه رابطه دختران جوان با پیرمردان ثروتمند (آنهم بدون هیچ عشق و علاقه ای) نه تنها عجیب نیست بلکه به وفور قابل مشاهده است.
امروزه "شوگر ددی" به اصطلاحی عادی میان مردم تبدیل شده است. در سریال های خانگی و فیلم های بدنه سینمایی به وفور یافت می شود و به عنوان یک پدیده طبیعی در روابط انسانی مورد پذیرش قرار گرفته است. حالا دیگر ازدواج پیرمرد ثروتمند و دختر جوان زیباروی [آن هم در جایگاه همسر چندم] به رویه ای عادی در میان بسیاری از چهره های سیاسی و هنری و ورزشی و ثروتمندان تبدیل شده است.

منطق "شوگر ددی" کاملا منطبق با منطق حاکم بر عصر ماست. عصری که انسان در مقام کالا قرارگرفته است و به مانند سایر تولیدات صنعتی و خدماتی قابل خرید و فروش در بازار است.

امروزه نظام آموزشی و فرهنگی و رسانه هایمان اینگونه القا می کنند که هیچ ارزشی به جز ثروت وجود ندارد و تنها راه رسیدن به سعادت و خوشبختی کسب درآمد و ثروت بیشتر است. سوژه های پرورش یافته در چنین فرهنگی اینگونه آموخته اند که تنها ملاک قضاوت و ارزش آنها میزان پول و ثروت آنهاست. آنها از لحظه ای که چشم به جهان می گشایند والدینی را می بینند که تمام تلاش خود را به کار گرفته اند تا با هر طریقی بر ثروت خود بیافزایند. آنها در مدرسه با معلمینی برخورد می کنند که آشکار علم را مورد تمسخر قرار داده و بر ارزشمندی کسب ثروت تاکید می کنند، آنها در نظام آموزشی یاد می گیرند که علم و دانش هم کاسبی بیش نیست و در این بازار مکاره باید سریعا چرتکه های خود را کوک کنند. در رسانه ها صبح تا شب، اختلاسگران و دلالان به عنوان افراد موفق معرفی می شوند و مبلغان دینی مان هم مدام موعظه می کنند که اگر موفقیتی کسب کرده اید حاصل توان و خواست خودتان بوده و اگر نگون بخت و فقیر هستید هم حاصل رخوت و تنبلی خودتان بوده است. در چنین جامعه ای است که دختر جوان سی ساله حاضر می شود به عقد مردی همسن پدر و پدر بزرگ خود درآید تا از این راه به ثروتی دست پیدا کند.
در جامعه ای که سرمایه و پول تعین بخش تمام مناسبات اجتماعی و فرهنگی است بدیهی است که انسان نیز به کالایی تبدیل می شود که ثروتمندان قدرت خرید آن را خواهند داشت.

در جامعه ما [به قول دکتر اباذری] دیگر مسئله برخی زنان پا به سن گذاشته، ازدواج فرزندان و بازی با نوه ها و..نیست. بلکه الان زن شصت ساله باید با دختری بیست ساله برای نگه داشتن شوهرش وارد رقابت شود.
#سرمایه_داری_فقر
#تجارت_تن
#کالا_شدگی
@zan_j
#نقد

🔻🔻اول: حمید دباشی و یک دسته روشنفکر بی‌خبر و با خبر و یک سری توجیه‌گر جمهوری اسلامی از جمله «دلشاد امامی» نامه‌ای امضا کرده‌اند که درست در همین روزها رو به امپریالیسم آمریکایی حرف می‌زند و می‌گوید که تحریم‌ها عامل اصلی وضع فعلی در ایران‌اند. بدون گفتن از تمام جنبه‌های واقعیت، بدون گفتن از قطعی اینترنت، جنایت ماهشهر، تعداد کشته‌ها و غیره...

دوم: وقتی آدم چنین نامه‌ای را می‌خواند باید چه کند؟ واقعا باید چه کار کند؟ مثلا اولین کار می‌تواند این باشد که پنجره را باز کند تا نفسی بکشد، چون احتمالا احساس خفه‌گی یکی از طبیعی‌ترین احساساتی باشد که به آدمی دست می‌دهد. انجلا دیویس دوست‌داشتنی چرا باید چنین نامه‌ای را امضا کند؟ چرا در این نامه هیچ خبری از تعداد کشته‌ها به دست جمهوری اسلامی، فاجعه ماهشهر، فاجعه کشته‌شدن کودکان در این قیام شهری، اعترافات اجباری، مستند‌سازی‌های جمهوری اسلامی علیه مخالفانش و دستگیری عمده‌ی فعالین کارگری و چپ نیست؟ این چه نامه‌ایست که توسط چپ‌های ساکن جایی دیگر امضا می‌شود و قیام‌ها، اعتصابات، مطالبات طبقه کارگر آنقدر در آن غایب است. آدم بعد از خواندن این نامه چه کار باید بکند؟ بگرید؟

سوم: حميد دباشی به عنوان یحتمل یکی از چهره‌های تاثیر‌گذار جمع‌آوری این نامه و امضاهایش به عنوان اولین امضا کننده این نامه لابد فراموش کرده‌اند که بخش عمده‌ای از اصلاح‌طلبان که امثال دباشی در بحبوحه‌ هشتاد و هشت از ان‌ها دفاع می‌کردند یار غار سیاست فقیرسازی از مردم بوده‌اند. حمايت پدر خصوصی‌سازی‌ها اکبر رفسنجانی با موسوی که بارها ازش دفاع کرده‌اند را فراموش کرده‌اند؟ چرا اینها فراموش می‌کنند که در شرایطی که در ایران قحطی نواربهداشتی بود، هرگز مالیاتی برای میلیونر‌ها و پورشه‌سوارها بسته‌نشد، چرا نمی‌گویند که سران سه قوه در روندی غیردموکراتیک تصمیم افزایش سه برابری بنزین را می‌گیرند و اما مالیات «هنرمندان» را لغو می‌کنند؟ چرا اگر وقتی به تحریم‌ها اشاره می‌کنند به فساد اقتصادی و دیکتاتوری اشاره نمی‌کنند؟ چرا شهامت ندارند بنویسند: بله جمهوری اسلامی ایران «نئولیبرالیسم» را به صورت الیگارشیک و اقتصاد دولتی رانت‌خوار بدون آزادی‌های اجتماعی و سیاسی می‌خواهد؟ چرا می‌خواهند همه‌ی کثافت موجود در داخل این وضعیت را به یک چیز بیرونی پیوند بزنند؟ یعنی متوجه نیستند که وقتی همه‌ی بغرنجی وضعیت را به بیرون ربط می‌دهند سوژگی مردم را زیر سوال می‌برند؟ پس آن مردم با این وضع چه کنند؟ چه نقشی دارند؟ آن فضای آکادمیکی که امثال دباشی اشغال کرده‌اند در حد شمردن دو به علاوه‌ی دو بهشان کمک نکرده‌است؟ اینها چرا قادر به تحلیل تبدیل شدن شعارها بر علیه گرانی بنزین در عرض ثانیه به شعار‌های ضد دیکتاتوری نیستند؟ نفس تنگه در میان گاز‌های اشک‌اور به نفس‌تنگی بعد از خواندن چنین نامه‌هایی شرف ندارد؟

چهارم: چقدر می‌توانید غیرهمدل و بد‌جنس باشید؟ چطور می‌شود نیکیتا، آمنه، پوریا بختیاری و تمام خون‌های ریخته در این چند روز را اینطور با این نامه تباه شمرد؟ چپی که در خون آمنه‌ها و آتناها نغلطتد، با صدای اسماعیل بخشی و سپیده قلیان‌ها از زندان‌های جمهوری اسلامی همراه نشود دارد در ساختن سناریوی یا جمهوری اسلامی یا سلطنت‌طلبان به طور فعالی گام برمیدارد. نفس‌گیر است تاب آوردن این نامه‌ها به اسم انسانیت و مردم ایران.

مینا خانی
https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSem4u1F0YoYW4y_o_i_DbiA2t_ikj6KL5jCQnGM4hHk6FM2Pw/viewform?vc=0&c=0&w=1

@zan_j
#معرفی_فیلم
#نقد_فیلم
فهیمه فرسایی

فیلم گربه‌ معیوب: روایت عشقی مدرن به شیوه‌ی سنتی در آلمان
فیلم #سوسن_گردانشکن در سینماهای آلمان اکران شده: فیلمی درباره یک زناشویی معیوب. کیان، متخصص بی‌هوشی، که در آلمان بزرگ شده و از آن‌جا که در یافتن همسری مناسب در آن کشور موفق نبوده، به گروه مردان مجردی می‌پیوندد که از برون‌مرز به خانواده‌‌های خود در ایران "سفارش زن" می‌دهند. فهیمه فرسایی این فیلم را دیده است.

🔗 https://t.me/iv?url=https://www.radiozamaneh.com/411711&rhash=eec6b76cb50965
🌎 https://www.radiozamaneh.com/411711


#فیلم
#زنان_هنرمند
⚡️جدا کردن خوب و سره از بد و ناسره اولین عبارتی است که به‌عنوان معنای واژه‌ی نقد در فرهنگ لغات معین نوشته شده است. نقد کوششی مؤثر و سازمان‌یافته برای افزایش شناخت مناسب و سودمند اطلاعات است. در این فرآیند، تعیین نقاط ضعف هم‌پایه‌ی درستی اطلاعات ارزش دارد. اما فرآیند عملی نقد کردن به‌سادگی تعریف مفهوم انتزاعی آن نیست. به‌ویژه‌ زمانی که موضوع نقد از حساسیت خاصی برخوردار باشد. این حالت دارای بالاترین پتانسیل برای به قهقرا رفتن بحث اصلی و نشستن حاشیه به جای متن است. روندی که در اکثر موارد، جان‌مایه‌ی اصلی نقد را مخدوش می‌کند و گاه در راستای منافع موضوع نقد قرار
می‌گیرد...
من بنا به اخلاق ایدئولوژیک و منش شخصی، همواره از وارد شدن به عرصه‌ی نقدهایی که به‌رغم درون‌مایه‌ی اجتماعی به سطح منازعات شخصی – محفلی تنزل داده می‌شوند، تن زده ام. این بار اما به‌عنوان فردی با زمینه‌ی فعالیت فمینیستی (به صورت جنبشی و اجتماع‌محور) بیش‌تر از هر زمانی احساس مسئولیت می‌کنم که بیان‌گر نقدهایی باشم که در هیاهوی صدای بلندگوهای رسانه‌ای به گوش نمی‌رسند، به خاطر مسائل امنیتی مطرح نمی‌شوند و یا در بسیاری از موارد به صورت سازمان‌یافته از سوی مدافعانِ فرد یا جریان مورد نقد سرکوب می‌شود. انگیزه‌ی من برای نوشتن این یادداشت، جای خالی نقدی با صورت‌بندی منسجم، مستدل و بی‌‌حاشیه است. مهم‌ترین چیزی که خواننده در خواندن یادداشت پیشِ رو باید همواره به خاطر داشته باشد این است که هدف این نوشته نقد یک شخصِ خاص نیست؛ بلکه #نقد_یک_جریان_غالب_فکری است که نمایندگان مختلفی در سراسر دنیا دارد. ازاین‌رو به راحتی می‌توان به‌ جای اسامی‌ پرتکرار متن، ده‌ها اسم دیگر را جایگزین کرد.
@zan_j
https://bit.ly/2SvudKO