🏛 تاریخ درترازو 🏛 Date in the balance

#سیدحسن_تقی‌زاده
Канал
Логотип телеграм канала 🏛 تاریخ درترازو 🏛 Date in the balance
@tarikhdartarazooПродвигать
1,67 тыс.
подписчиков
6,69 тыс.
фото
1,44 тыс.
видео
6,85 тыс.
ссылок
به ملتی که زتاریخ خویش بی خبر است بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت... "عارف قزوینی"
عده‌ای از نمایندگان #مجلس_اول،

از راست:
مخبرالملک هدایت، صدیق حضرت مظاهر، حاجی میرزا آقا فرشی، حاج میرزا ابراهیم آقا تبریزی، میرزا مرتضی قلی‌خان نائینی، وثوق‌الدوله، آقا رئیس‌التجار مهدوی، مستشارالدوله صادق، حسنعلی نصرالملک هدایت، #سیدحسن_تقی‌زاده و ابوالحسن بانکی شیرازی.

t.center/tarikhdartarazoo 🏛
فروغی،
نیای شاهنامه‌پژوهی در ایران



حبیب یغمایی می‌نویسد نخستین کسی که به زبان فارسی، راه پژوهش درباره‌ی فردوسی را گشود، #سیدحسن_تقی‌زاده بود. تقیزاده پژوهش‌های خود را در آلمان به زبان فارسی در نامه‌ی کاوه به چاپ می‌رساند. در سال ۱۳۱۳ نخستین کنگره‌ی جهانی فردوسی در ایران برگزار شد، و هم‌زمان با آن، سروده‌های گزیده و ویراسته‌ای از شاهنامه نیز به چاپ رسید. ویراستار این کتاب، محمدعلی فروغی بود.

👈 به باور فروغی، خواندن شاهنامه برای هر ایرانی سودمند است، و آرزومند آن بود که روزی با نوشته‌های خود بتواند ایرانیان را به این کار برانگیزاند. به زودی دریافت که «طول و تفصیل شاهنامه برای اکثر مردم مانع است که آن را تماماً و مرتباً بخوانند» (از پیش‌گفتار فروغی بر شاهنامه)، از این رو، به ویرایش متن برگزیده‌ای از سروده‌های فردوسی پرداخت.

فروغی در ویرایش گزیده‌ای از شاهنامه، دستِ کم از هم‌کاری دو تن از دست‌یاران ایرانی خود بهره برد. نخستین دست‌یار، حبیب یغمایی بود (یادگارنامه، ایرج افشار، سال‌شمار زندگی یغمایی). فروغی در پیش‌گفتاری بر چاپ گلستان و بوستان سعدی، دست‌یاری حبیب یغمایی را یادآوری کرده است.
حبیب یغمایی در کتابِ فردوسی و شاهنامه‌ او می‌نویسد: «در حدود سال ۱۳۱۵ شمسی به راهنمایی مرحوم محمدعلی فروغی بدین کار [پژوهش درباره‌ی فردوسی] دست یازید و مواد کتاب فراهم آمد که اکنون نیز آماده است.» (ص ۸۵).

دومین دست‌یار فروغی در ویرایش گزیده‌ای از شاهنامه، #مجتبی_مینوی بود. «هم‌کاری او با فروغی، ... توجه و علاقه‌اش را به این شاهکار بزرگ ایرانی برانگیخت» (مینوی و شاهنامه، ص ۳). درآوردن جلد نخستِ شاهنامه‌ی فردوسی (بروخیم) از روی چاپ ویرایش ماکان و ژول مول، گام دیگر مینوی در چاپ شاهنامه‌ی فردوسی بود.

#حبیب_یغمایی و #مجتبی_مینوی، دو دست‌یار فروغی در ویرایش شاهنامه با راه‌اندازی نامه‌ یغما و بنیاد شاهنامه‌ی فردوسی، برنامه‌ پژوهشی درباره‌ی شاهنامه را پیش بردند و پژوهش شاهنامه را به کاری  همیشگی درآوردند.

کار بزرگ فروغی در ویرایش شاهنامه، بی‌آن‌که از پشتیبانی یک نهاد پژوهشی برخوردار باشد، بیرون از سازمان دانشگاه،زیربنای ساختارِ گستره‌ پژوهشی در ایران را پایه‌گذاری کرد. هم‌چنان‌ که، نامه‌ یغما، زمینه‌ی کنش‌واکنش پژوهندگان را فراهم کرد؛ بنیاد شاهنامه به ره‌بری مجتبی مینوی در آماده‌سازی شماری از پژوهندگان آزاد و آموزگارانِ دانشگاهی برای ویرایش و پژوهش شاهنامه گام برداشت. عباس زریاب خویی، جعفر شهیدی، محمدامین ریاحی، علی رواقی، محمد روشن، مهدی قریب و محمد مختاری شماری از پژوهش‌گران و دست‌یاران مینوی در بنیاد شاهنامه بودند.

#هادی_راشد

t.center/tarikhdartarazoo 🏛
Forwarded from عکس نگار
سرنوشت #فرقه_دموکرات
به رهبری #پیشه_وری به کجا رسید؟


‏۲۱ آذر ماه ۱۳۲۴ فرقه دموکرات به رهبری پیشه‌وری در تبریز تشکیل «حکومت آذربایجان» را اعلان کرد و درست یک سال بعد در همین روز اعضای فرقه در حالیکه پول و ثروت مردم را غارت کرده و به شوروی می‌گریختند، ارتش ایران که آذربایجان را از کمونیستها پس گرفته بود، انحلال فرقه‌ را اعلام کرد

🔻 #آیت‌الله_مجتهدی  که خود شاهد اتفاقات چنین روزی بوده در خاطراتش می‌نویسد:

با صدای متوالی تیر، از خواب بیدار شدیم. قبل از طلوع آفتاب، توسط نوکری که برای خرید نان صبحانه بیرون رفته بود، مطلع شدیم که اوضاع به کلی برگشته است. اهل شهر، علیه حکومت پیشه‌وری قیام نموده ‏و شهر را متصرف شده‌اند. فدایی‌ها و مهاجرها را خلع سلاح نموده و دسته‌ دسته، مردم شهری که مسلح شده‌اند، مشغول تعقیب و دستگیری و قتل سران و سرکردگان آن‌ها می‌باشند. پیشه‌وری فرار کرده‌است. نظمیه به تصرف اهالی شهر درآمده‌است و مهاجرها [قفقازی‌ها] که در خانه‌های مصادره‌ای، ساکن بودند، بیرون ریختند. از هر طرف، صدای تیر تفنگ و تپانچه و مسلسل که به خوبی از یکدیگر متمایز بودند، شنیده می‌شد.

🔻 #یرواند_آبراهامیان نیز درباره ۲۱ آذر می‌نویسد:
در ۲۱ آذر ۱۳۲۵، سیصد شورشی از فرقه در درگیری‌ها، جان‌شان را از دست دادند؛ سی نفر به جوخه آتش سپرده شد؛ غلام یحیی دانشیان که وزیر جنگ بود با دزدی ششصد هزارتوان از پول‌های بانک توسط آرسن برخوردیان و نیروی حفاظت مسلح توقیف شد و پول‌ها به بانک عودت داده شدند ولی او به همراه هزار و دویست نفر به شوروی گریختند. بریا ناپدید گشت؛ شبستری و جاوید به تهران فرستاده شدند، ولی قوام از آن‌ها در مقابل شاه محافظت کرد؛ بقیه من‌جمله پیشه‌وری به شوروی رفتند؛ بعد از کشته شدن پیشه وری همسرش معصومه مصور به همراه تنها پسرش داریوش برای مدتی طولانی بعنوان یک پیشخدمت در یکی از هتل‌های مسکو مشغول بکار بود به درخواست خود،توسط شاه به ایران برگردانده شد. و نهایتا با پیشنهاد #سیدحسن_تقی‌زاده قانون عفو عمومی غائله آذربایجان در ۲۶ مرداد سال ۱۳۲۷ در مجلس شورای ملی به تصویب رسید و تمامی اعضای فرقه مورد عفو قرار گرفتند.

#اوستاجم

t.center/tarikhdartarazoo 🏛
یادی از استاد
#سیدحسن_تقی‌زاده


▪️تقیزاده به ظاهر یک رجل سیاسی است اما در عرصه‌هایی پیشاهنگ است. مقالات تقیزاده در مورد فردوسی در مجلهٔ کاوه پس از نود سال و مقدمهٔ او بر دیوان ناصرخسرو پس از هشتاد سال بی‌نظیر و عالی است. نیز گاه‌شماری در ایران هنوز در روی کرهٔ زمین بهترین اثری است که در این مورد نوشته شده است.
تقیزاده مقام علمی بسیار بالایی دارد.


#محمدرضاشفیعی_کدکنی
📘این کیمیای هستی، جلد ۳، تهران: ۱۳۹۶، صفحهٔ ۳۹۸

تصویر: 🔻
از راست: 
👈محمود افشار، جبیب یغمایی، مجتبی مینوی، #سیدحسن_تقی_زاده و عطیه تقی زاده، خرداد ۱۳۴۸

🔻🔻🔻

‌هشتم بهمن‌ماه، سالروز درگذشت
فرزند تأثیرگذار ایران؛
زنده‌یاد استاد سید حسن
تقیزاده


t.center/tarikhdartarazoo 🏛
فرجام شوم رهبری که می غرید ومی کشت!

#سیدحسن_تقی‌زاده : 🔻


برای اخراج #محمدعلی‌شاه هیئتی تعیین شد که من هم جزء آن‌ها بودم.
روزی که ترتیب اخراج وی را دادیم، دارای قیافه‌ای تکیده و شکسته بود.
با آن‌که در مورد اخراج محمدعلی‌شاه خبری منتشر نشده بود، ولی عده‌ای زیاد در مقابل سفارت انگلیس در زرگنده آمده بودند و بعضی هم با خود اسلحه داشتند و می‌خواستند انتقام خود را از آن مرد بگیرند.

هیئت متوجه شد و از شهر درخواست کرد که عده‌ای قزاق بفرستند.
قزاق‌ها آمدند و در دو طرف مستقر شدند.
قیافۀ جمعیت بی‌نهایت غضبناک و عصبانی بود.
هیئت انتظار داشت که واقعه‌ای روی بدهد.
ازاین‌رو من جلو جمعیت رفته و آن‌ها را به آرامش دعوت کردم.
ولی جمعیت همچنان عصبانی بود.
تصمیم گرفته شد شاه مخلوع را از درِ پنهانی سفارت خارج کنیم.
شاه مخلوع وقتی مرا دید با قیافۀ بغض‌گرفته جلو آمده و به ترکی شروع به احوال‌پرسی کرد. گریه به شاه امان نمی‌داد.
من به او گفتم چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی؟
بغض شاه ترکید.
گفت: «خدا ذلیل کند #شاپشال و #امیربهادر جنگ را، آن‌ها مرا اغفال کردند تا روبه‌روی ملتم بایستم.»
گفتم: «عذر بدتر از گناه.»
به او گفتم: «به‌هرحال الان چاره‌ای نیست و خودکرده را تدبیر نیست.
باید هرچه‌زودتر خاک ایران را ترک کنی.
تا چه وقت می‌خواهی به این زندگی ذلت‌بار ادامه بدهی و زیر بیرق خارجی بمانی.»
شاه در این موقع با صدای بلند می‌گریست به‌طوری‌که همه هیئت و سفرای روس و انگلیس از این حالت روحی شاه متأثر شدند.

محمدعلی‌شاه دیگر آن شاهی نبود که روبه‌روی ملت خود ایستاده بود.
مثل بچه مطیعی شده بود که پناهگاهی می‌جست.
چون شایع بود که محمدعلی‌شاه قصد خروج مقداری از جواهرات سلطنتی را دارد، #ستارخان به ترکی با فریاد گفت:

👈«جیب‌ها و اثاثه‌اش را بگردید.»
من نزد ستارخان رفته و باز به ترکی به او گفتم رعایت این مردک بیچاره را بکنید.
این در وضع روحی بدی است.
ستارخان گفت: «مَن بیلمیرم» یعنی من نمی‌دانم.
من پیشنهاد کردم برای آن‌که بهانه‌ای به دست کسی داده نشود، اثاثیه شاه و حتی جیب‌هایش را به شکل زننده‌ای بازرسی کردند.
چند قطعه جواهر پیدا کردند که بلافاصله صورت‌مجلس شد و اعضای هیئت زیر آن را امضا کردند.
ستارخان پا از این فراتر گذاشت و گفت اثاثۀ ملکه‌جهان خانمش را هم بگردید.
من گفتم: «این کار زننده است.»
ستارخان چند زن را از بین کسانی که بیرون سفارت منتظر خروج محمدعلی‌شاه بودند صدا کرد و گفت اثاثیۀ خانم و خدمه را هم بگردید.

زن‌ها حتی سینه‌بند خانم را هم گشتند و در آنجا چند قطعه الماس یافتند.
شاه خواست مانع شود، ستارخان به ترکی گفت:
«هرچه جنایت کردی بس نبود، حالا می‌خواهی دارایی‌های "رعیت" را به تاراج ببری؟»
ناسزایی هم نثار شاه کرد.
من هرچه خواستم ستارخان را دعوت به آرامش کنم میسر نمی‌شد و او مرتب مثل شیر می‌غرید و اسلحه‌اش را تکان می‌داد...

در آخر محمدعلی‌شاه به اعضای هیئت دست داد و از بعضی حلالیت طلبید، ولی چه سود؟

محمدعلی شاه لکه‌ای را که بر دامن تاریخ گذاشت هیچ‌وقت پاک نخواهد شد.
او ملتی را که آزادی می‌خواست کشت.
مجلس را به توپ بست.
#ملک‌المتکلمین و #صوراسرافیل را در باغ شاه خفه کرد.
به‌هرحال صحنه‌ای بود دردناک و ناراحت‌کننده. در دل گفتم :

👈 یک پایان رقت بار؛ این است سرنوشت مستبدان آدمکش!


📘مشروطیت ایران
#محمودستایش، ص ۱۰۴ تا ۱۰۷


t.center/tarikhdartarazoo 🏛
عکسی از مراسم
#تحلیف_رضاشاه

در میان تصاویری که از روزهای آغازین سلطنت رضاشاه بر جای مانده، عکس فوق که لحظه سوگند وی در روز ۲۴ آذر ۱۳۰۴ در #تکیه_دولت تهران که محل تشکیل جلسات #مجلس_مؤسسان بوده است، از وجه سمبلیک و معنایی پررنگی برخوردار است.

در این عکس تاریخی، رضاشاه در حالی که فقط یک فرد نظامی پشت سر وی ایستاده، در محاصره ۱۶ تن از علما و طلاب برجسته آن دوره قرار دارد.

در میان این شانزده چهره حوزوی، شخصیت‌های مشهوری چون سید ابوالقاسم کاشانی، سید محمد بهبهانی، میرزا یحیی امام جمعه خویی، میرزا هاشم آشتیانی، شیخ محمدحسین یزدی و شیخ زین‌العابدین رهنما دیده می‌شوند...

در این مجلس مؤسسان نیز #مصدق از معدود مخالفان سلطنت رضاشاه و نقطه مقابل کاشانی و بهبهانی بود.

در میان مخالفان رضاشاه #سیدحسن_تقی‌زاده ازچهره های شاخصی است که به دلیل نگرانی از احتمال استبداد ورزیدن او به پادشاهی وی رأی ندادند.


t.center/tarikhdartarazoo 🏛
فرجام یک #خودکامه


آنچه می‌خوانید، روایت #سیدحسن‌_تقی‌زاده است از پایان کار #محمدعلی‌شاه. ببینید پایان کار شاهی با آن همه کبکبه و دبدبه چقدر رقت‌بار است. این خاطرۀ تقیزاده را از کتاب #«مشروطیت_ایران» نوشتۀ #محمودستایش (صفحات ۱۰۴ تا ۱۰۷) برایتان نقل می‌کنم.

🔻🔻🔻🔻

🔸برای اخراج محمدعلی‌شاه هیئتی تعیین شد که من هم جزء آن‌ها بودم. روزی که ترتیب اخراج وی را دادیم، دارای قیافه‌ای تکیده و شکسته بود. همسر او نیز مرتب گریه می‌کرد و از دوری احمد [احمدشاه] ناراحت بود. باآن‌که در مورد اخراج محمدعلی‌شاه خبری منتشر نشده بود، ولی عده‌ای زیاد در مقابل سفارت [سفارت انگلیس] در زرگنده آمده بودند و بعضی هم با خود اسلحه داشتند و می‌خواستند انتقام خود را از آن مرد بگیرند. هیئت متوجه شد و از شهر درخواست کرد که عده‌ای قزاق بفرستند. قزاق‌ها آمدند و در دو طرف مستقر شدند. قیافۀ جمعیت بی‌نهایت غضبناک و عصبانی بود. هیئت انتظار داشت که واقعه‌ای روی بدهد. ازاین‌رو من جلو جمعیت رفته و آن‌ها را به آرامش دعوت کردم. ولی جمعیت همچنان عصبانی بود. تصمیم گرفته شد شاه مخلوع را از درِ پنهانی سفارت خارج کنیم. شاه مخلوع وقتی مرا دید با قیافۀ بغض‌گرفته جلو آمده و به ترکی شروع به احوال‌پرسی کرد. گریه به شاه امان نمی‌داد. من به او گفتم چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی؟
بغض شاه ترکید. گفت: «خدا ذلیل کند شاپشال و امیربهادر جنگ را، آن‌ها مرا اغفال کردند تا روبه‌روی ملتم بایستم.»

🔸گفتم: «عذر بدتر از گناه.» به او گفتم: «به‌هرحال الان چاره‌ای نیست و خودکرده را تدبیر نیست. باید هرچه‌زودتر خاک ایران را ترک کنی. تا چه وقت می‌خواهی به این زندگی ذلت‌بار ادامه بدهی و زیر بیرق خارجی بمانی.»
شاه در این موقع با صدای بلند می‌گریست به‌طوری‌که همۀ هیئت و سفرای روس و انگلیس از این حالت روحی شاه متأثر شدند.

🔸محمدعلی‌شاه دیگر آن شاهی نبود که روبه‌روی ملت خود ایستاده بود. مثل بچۀ مطیعی شده بود که پناهگاهی می‌جست. چون شایع بود که محمدعلی‌شاه قصد خروج مقداری از جواهرات سلطنتی را دارد، ستارخان به ترکی با فریاد گفت: «جیب‌ها و اثاثه‌اش را بگردید.» من نزد ستارخان رفته و باز به ترکی به او گفتم رعایت این مردک بیچاره را بکنید. این در وضع روحی بدی است. ستارخان گفت: «مَن بیلمیرم» یعنی من نمی‌دانم. من پیشنهاد کردم برای آن‌که بهانه‌ای به دست کسی داده نشود، اثاثیۀ شاه و حتی جیب‌هایش را به شکل زننده‌ای بازرسی کردند. چند قطعه جواهر پیدا کردند که بلافاصله صورت‌مجلس شد و اعضای هیئت زیر آن را امضا کردند. ستارخان پا از این فراتر گذاشت و گفت اثاثۀ ملکه‌جهان خانمش را هم بگردید. من گفتم: «این کار زننده است.» ستارخان چند زن را از بین کسانی که بیرون سفارت منتظر خروج محمدعلی‌شاه بودند صدا کرد و به شکلی موهن گفت اثاثیۀ خانم و خدمه را هم بگردید. زن‌ها حتی سینه‌بند خانم را هم گشتند و در آنجا چند قطعه الماس یافتند. شاه خواست مانع شود،

🔸ستارخان به ترکی گفت: «هرچه جنایت کردی بس نبود، حالا می‌خواهی دارایی‌های رعیت را به تاراج ببری؟» فحش رکیکی هم نثار شاه کرد. من هرچه خواستم ستارخان را دعوت به آرامش کنم میسر نمی‌شد و او مرتب مثل شیر می‌غرید و اسلحه‌اش را تکان می‌داد... [در آخر محمدعلی‌شاه] به اعضای هیئت دست داد و از بعضی حلالیت طلبید، ولی چه سود؟

🔸محمدعلی شاه لکه‌هایی را که بر دامن تاریخ گذاشت هیچ‌وقت پاک نخواهد شد. او ملتی را که آزادی می‌خواست کشت. مجلس را به توپ بست. به علمای اعلام بی‌احترامی کرد. ملک‌المتکلمین و صوراسرافیل را در باغ شاه خفه کرد. به‌هرحال صحنه‌ای بود دردناک و ناراحت‌کننده. در دل گفتم این است سرنوشت مستبدان و آدمکشان.


#محسن_احمدوندی


t.center/tarikhdartarazoo 🏛
حتی آدم‌های خیلی موجه و به‌غایت تحصیل‌کرده هم تا آخر #سیدحسن_تقی‌زاده را #نوکر‌انگلیس می‌دانستند! چرا؟ چون او از پرشورترین و تاثیرگذارترین مشروطه‌خواهان مبارز بود، و حتی آدم‌های خیلی فهیم‌ما هم تا همین چهل‌سال پیش "مشروطیت" را #تحفه‌_انگلیسی می‌شناختند! چرا؟ چون تجددی که اساس مشروطیت بود و آفاق حیات سنتی ما را برهم زد، از فرنگ آمد، پس لاجرم همه مشروطه‌خواهان نوکران‌اجنبی بودند!

این مرض #توطئه‌اندیشی ما ایرانیان ریشه در دو ویژگی درروان‌شناسیِ‌اجتماعی ما دارد:

۱) حس ژرفی از "قربانی‌بودن" و
۲) تعطیلیِ ذهن تحلیلگرِ ماها که خود ناشی از سیطره قرون‌واعصار "نیندیشیدن"، یا درست‌تر "مجاز نبودن به اندیشیدن" است که فرهنگِ به ژرفا دین‌مدار ما مبتلای‌مان کرد. در هیچ فرهنگ دین‌بنیادی، که سلطه مطلق بر ذهن‌های مردم داشته باشد، #اندیشیدن پسندیده یا حتی مجاز نیست. زیرا اندیشه پرنده‌ای مرزناشناس است که به راحتی می‌تواند مرزهای "فرهنگ" را درنوردد. قرون‌وسطای اروپا هم همین‌طور بود و آنگاه به پایان آمد که انسان اروپایی شروع به اندیشیدن نمود.

در این میان حس "قربانی بودن" ما بسیار ژرفانشین است، یکی از جهت تاریخ ناامنی‌ای که داشته‌ایم و ما را بقول همایون کاتوزیان "جامعه کوتاه‌مدت" کرد، و دیگر این واقعیت که این تجربه تاریخ‌ناامنی‌ما در بستر گنوستیکی اندیشه‌ایرانی "خوش‌نشست".
شما توجه بکنید که درتاریخ ادبیات کلاسیک ما بقدر هزاران بیت می‌توانیم مضمونی را که حافظ در بیت درخشان زیر بیان‌کرده‌است، بیابیم:
سماط دهر دون‌پرور، ندارد شهد آسایش
مذاق حرص‌وآز ای‌دل بشوی از تلخ‌ و از شورَش

بقول حافظ "دهر دون‌پرور است" و "دهر محلی برای آسایش نیست". هردوی این گزاره‌ها از بنیان‌های "شرّ دانستنِ حیاتِ این‌جهانی" است که سنگ‌بنای اندیشه گنوستیکی است. ما از بامداد مانویت چنین می‌اندیشیدیم، هنوز هم چنین می‌اندیشیم. بدون آگاهی براین خصلت فکری‌مان، فهم بیشینه مآثر بیش از دوهزاره‌ای ما ناممکن می‌شود.

همین بی‌فکریِ نزدیک به مطلقِ ماست که دیروز گمان می‌بردیم مشروطیت را انگلیسی‌ها آوردند و پروردند، و امروز مبتلای هذیان‌هایی هستیم که می‌گوییم خمینی را انگلیسی‌ها آوردند، شاه را انگلیسی‌ها بُردند، قدری قبل‌تر شاه را نوکر آمریکا و انگلیس می‌دانستیم! یا این‌که این امروزی نوکر روس‌هاست!

نه شاه نوکر آمریکا بود، نه خمینی را انگلیسی‌ها آوردند، نه مشروطیت را انگلیسی‌ها ساختند و نه حتی محمدعلیشاه‌قاجار نوکر روس‌ها بود!
آفاق بشدت هذیانیِ ذهن ماها که بکلی از تحلیل و فهم امور عاجز است، هرگونه هم‌سویی و هم‌گرایی را "نوکریِ طرف ایرانی" می‌فهمد، تا به همان نتیجه ازپیش مطلوب‌مان برسیم که ماها "قربانیان توطئه‌جهانی" هستیم، تا درگامی بعد درون بیماریِ دوهزارساله فکری‌مان "متقاعد‌بشویم" که سماط دهر دون‌پرور ندارد شهد آسایش!

سیدحسن تقیزاده هم یکی از بسیاران قربانیان ذهن هذیان‌زده ما شد. طلبه عدالتخواهی که به آرمان‌های تجدد گرائید، لباس روحانیت و ذهنیتِ اسلامی را از خود ستُرد، منادی و مطالبه‌گر "عدالتخانه" و "حُریَّت" شد و در استبداد صغیر قسر دررفت والا امروز باحسرت‌ می‌گفتیم اگر تقیزاده زنده‌مانده بود چنین و چنان می‌شدیم!
ما زنده‌کشانِ مرده‌زیارت‌کُن‌ایم!!

#علی_صاحب‌الحواشی


t.center/tarikhdartarazoo 🏛
تهران،
۶ نوامبر ۱۹۲۱ برابر با ۱۴ آذر ۱۳۰۰

حضرت‌عالی می‌دانید که #قحط‌الرجال امروزیِ ما نتیجهٔ آن است که در دورهٔ سلطنت ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه از لیاقت اشخاص صرف‌نظر شده و هوسناکی اولیای مملکت، مدار امور بود. حالا مراتب بدتر شده و فقط انتریگ و دسیسه و دسته‌بندی و فحاشی و وابستگی به مقامات مقتدرهٔ خارجی و داخلی میزان پیشرفت مقصود است و بنده پیش‌بینی می‌کنم که اگر امر بر همین منوال بگذرد تا ده پانزده سال دیگر معلومات ایرانی‌ها به درجه‌ای برسد که یک‌نفر آدم قابل مخاطبه و مصاحبه یافت نشود و اعضاء ادارات همه اشخاصی باشند که پانزده سال قبل قابل مهتری و جلوداری شمرده نمی‌شدند.

سست عنصری و سبکسری ما به جایی رسیده که از یک طرف جراید جدید‌التأسیس ما به مناسبت احوال روسیه موسوم به «طوفان» و «آتشفشان» و «احشویروش» می‌باشند (به مناسبت این‌که وزیر مختار روس یهودی است). از طرف دیگر آخوند و ملا و روضه‌خوان منکر مدارس جدید شده می‌خواهند دَرِ آنها را ببندند و روزنامه‌ای را که برای نسوان طبع می‌شود توقیف می‌کنند. مختصر #خربازار غریبی است.

وقتی که من از طهران به اروپا مسافرت کردم اوضاع معنوی مملکت صد درجه بدتر از آن بود که حضرت‌عالی مشاهده کرده بودید. چون به طهران مراجعت کردم هزاردرجه از آن هم بدتر شده بود.
حرکت قهقرایی، مثل قوهٔ ثقل به قانون تصاعدی سریع می‌شود و خدا عاقبت آن را خیر کند.
بنده که عقلم نمی‌رسد که چگونه تصور نجاح و فلاحتی برای این قوم می‌شود کرد. فقط امیدی که می‌توانم به خود بدهم این است که همان‌طور که بر خلاف قواعد عقلی تاکنون این ملت و دولت باقی‌مانده (اگرچه به کثافت و فضاحت) باز هم بماند، یا بهبودی یابد و الّا در جبین این کشتی نور رستگاری نیست.
اگر به طهران تشریف بیاورید یا باید گوشهٔ انزوا اختیار کنید یا در عرصهٔ این معرکه که مختصری از آن وصف کردم مبارزه کنید. خاصه با این‌که امور مملکت ما هیچ میزانی ندارد. شاید هم‌که اگر تشریف بیاورید برای مملکت نتایج حسنه داشته باشد.
خیلی مصدع شدم و خاطر شریف را مکدر ساختم ببخشید.
ایام افاضت مستدام.
#ذکاء‌الملک


از نامهٔ #محمدعلی_فروغی به
#سیدحسن_تقی‌زاده
سیاست نامه ذکاءالملک
مقاله‌ها، نامه‌ها و سخنرانی‌های سیاسی محمدعلی فروغی
به اهتمام #ایرج_افشار، هرمز همایون پور، کتاب روشن، صص ۱۰۰–۹۹


t.center/tarikhdartarazoo🏛