زندگی به سبک شهدا

#دلتنگی
Канал
Логотип телеграм канала زندگی به سبک شهدا
@shohada72_313Продвигать
643
подписчика
32,4 тыс.
фото
32,4 тыс.
видео
2,4 тыс.
ссылок
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313
جز خواستن تو هیچ نخواهد دل ما ...حــسـیـن جــــان !🌱
#دلتنگی
#یاحسین‌ع💔

#صبحتون_حسینی

انتشار با ذکر #منبع
🇮🇷 shohada72_313
امام رضا قربون کبوترات
محمدحسین پویانفر
آقا جان!
کمتر از آهو که نیستم...
میشه ضامنم بشی💔

#دلتنگی ...

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ما خسته ایم خسته به معنای واقعی
دل های ما شکسته به معنای واقعی ...


▪️عرب ها به عباس ابن علی میگویند : کفیل!
کفیل یعنی کسی که کفالت میکند
کسی که کنارت هست
و کارهایت را راست و ریست میکند.
درد و غم و امورت را عهده دار میشود.

#امام_حسین #ابوفاضل #حضرت_عباس #بین_الحرمین #عراق #دلتنگی


#کانال_زندگی_به_سبک_شهـدا
🆑 @shohada72_313👈
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥نماهنگی از حضور شهید مدافع‌حرم #سید_شفیع_شفیعی در سوریه

عشق‌بازی کارِ هر مشتاق نیست
این شکــــارِ دام هر صیّاد نیست

عاشقی را قابلیّت لازم است
طالبِ حق را حقیقت لازم است

شاهد این مدعی خواهی اگر
بر شهیــــد و حالت او کن نظر

📿هدیه به روح مطهر شهید صلوات
💐اللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد💐


🌸🤲 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدی (عَجّ) 🤲🌸

📎 #اللهم_ارزقنا_شهادت

🍃 #شبتون_شهدایی و #مملو از #دلتنگی برای #شهدا 💔

📡 #انتشار_حداکثری_با_شما👇
📡 @shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خستگی در برابر من کمر خم کرده است ....

غم تو مرا شکست اما عشق تو خستگی را خسته کرده است
اینک که حال و هوای اربعین حسینی در سراسر عالم پیچیده است میدانم تو هم میزبان زائران‌ ارباب هستی
میدانم که به زوار ‌اباعبدالله ه‍لابیکم میگویی
من هنوز منتظرم تا این خواب و رویای شهادت تو تمام شود و بار دیگر در کنار تو قدم بزنم ....

ده ماه شده است که رفتی و پشت سرت را ...
نه ، تو همیشه نگاه می‌کنی . تو زنده ای
به گواه تاریخ حسین (ع) زنده است
پس تو هم زنده ای

مرا نجات بده از این همه آشوب و دلهره ی دلم ....
بغض های شبانه ام سنگین شده است

مرا به حال خود رها مکن !

#همسرانه #دلتنگی

روحش شاد و یادش گرامی باد

◼️ #انتشار_حداکثری_با_شما👇
◼️ @shohada72_313
#دلتنگی💔
#فرزندان_شهدا

لباس پدرش را پوشید تا بوی پدر را حس کند
انقدر غرق در ارامش شد که خوابش،برد...
🥀💔

چه فرزندهایی که یتیم شده اند تا ما در ارامش امنیت باشیم...💔!

و پیدا میشوند افرادی که رشادت مردان پر افتخار کشورمان را می خواهند زیر سئوال ببرند...
زهی خیال باطل

عکس بالا مطلق به
#فرزند شهید #جواد_محمدی مفرد
بیاد دلیر مردان مرد میدانها
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم

◼️ #انتشار_حداکثری_با_شما👇
◼️ @shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
"رمان📚 #از_روزی_که_رفتی 🍃🍃 #قسمت1⃣5⃣ #وارد خانه که شدند، #زهرا خانم #اسپند دود کرد، #آیه_لبخند_زد. #رها خجالت زده ی #معصومه بود، اما #معصومه ای نیامد. نگاه ها #متعجب شده بود که #محبوبه خانم روی #مبل نشست و با #لبخندتلخی گفت: _ #بچه رو #نخواست،…
"رمان 📚
#از_روزی_که_رفتی 🍃🍃

#قسمت25⃣



#امیر زنگ زده بود که برای #دیدن_بچه می آیند.
#رها_لباسهای_مهدی را عوض کرده بود و #شیرش را داده بود.


#بچه در #بغل روی مبل نشسته بود و #صورتش را نگاه میکرد.
تمام کارهایش را #خودش انجام میداد،


به جز #صبحها که سرکار بود.
#زحمتش با #مادربزرگهایش بود که #عاشقش بودند...


#آیه_کنارش_نشست:

_ #شما که #مهمون دارید چرا #گفتی من بیام #پایین...؟

#رها_لب_برچید:

_ ُب میخواستم #احسان رو ببینی دیگه، #بعدشم مادر #احسان اصلا با من #خوب نیست #تو هستی
#حس_بهتری_دارم.


#آیه لبخندی به #رها زد و پشت #چشمی برایش نازک کرد:
ُ
_اون #رویای_بدبخت رو که خوب
#اون‌شب_شُستی حالا چی شده
#خانوم شدی...؟!


#صدرا که نزدیک آنها بود...
#حرف_آیه را شنید:

#منم برام #جالبه که #یهو چطور #اون‌طور شیر شد...!
#آخه_همه_ش_میترسه..



#تازه بدتر از همه اون #روزی بود که توی #کلینیک دیدمش، #اصلا_انگار دم درخونه
#عوضش_میکنن...!


#آیه: شما #کدوم_رها رو #دوست دارید..؟

" #کدام_رها_را_دوست_دارم..؟


#رها که در #همه_حالتاش_دوستداشتنی بود...!"

_ #رهای_اون‌شبو...!


#آیه: پس بهش #میدون_بدید که
#خودشو نشون بده، این #منو_دق داده تا #فهمیدم چطور باید
#شکوفاش_کرد.....

" #شکوفایت_میکنم_بانو..!"

#صدای زنگ خانه #بلند شد. #صدرا که در را باز کرد،
#احسان دوان دوان به سمت #رها دوید.


وقتی #کودک را در #آغوش_رهایی_اش دید، همانجا #ایستاد و لب برچید..


#رها، #مهدی را به دست #آیه داد و #آغوشش را برای #احسان_کوچکش باز کرد.


#احسان با #دلتنگی در #آغوشش رفت و خود را در #آغوشش_مچاله کرد.

#رها: #سلام_آقا_چطوری...؟


#احسان: سلام #رهایی، دیگه منو #دوست نداری..؟

#رها ابرویی بالا #انداخت...!

#پسرک_حسوِد_من:
_معلومه که #دوستت_دارم...!


ِ پس چرا #نی‌نی_عمو_سینا رو برداشتی برای #خودت...؟
#چرا_منو_برنداشتی..؟


#رها دلش #ضعف رفت برای این #استدلال های #کودکانه...!

#آیه قربان #صدقه_اش میرفت باآن #چشمان سیاه و #پوست_سفیدش که میدرخشید...!


#رها: عزیزم #برداشتنی نبود که... #مامان تو میتونه #مواظب تو باشه،
اما #مامان این #نمیتونست، برای #همین من #کمکش کردم..!


#احسان: #مامان_منم_نمی_تونه..!
#شیدا که از #صحبت با #محبوبه خانم #فارغ شده بود روی
#مبل_نشست:

_ #احسان..! #این_حرفا_چیه_میزنی..؟


#آیه سلام کرد. #شیدا نگاه #دقیقتری به او #انداخت و بعد #انگار تازه #شناخته
باشد:

_وای... #خانم_دکتر..!
#شمایید..؟
#اینجا_چیکار_میکنید..؟


#آیه: خُب من اینجا #مستاجرم؛ البته چون با #رها جان #دوست و #همکار هستم،

الان اومدم #پایین؛ تعریف #پسرتون رو خیلی شنیده بودم.


#شیدا برای #رها پشت #چشمی_نازک کرد و نگاه به #امیر انداخت:

_ #امیر_خانم_دکتر_رو_یادته..؟


#امیر_احوالپرسی کرد و رو به #صدرا گفت:
_ #نگفته بودی


#دکتر_آوردی_تو_خونه...!



🌷نویسنده: #سنیه_منصوری


#ادامه_دارد.....


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📽 نماهنگ " #دلتنگی "

با صدای احسان کیان

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
"رمان 📚 #از_روزی_که_رفتی🍃🍃 #قسمت5⃣3⃣ رها: خودم میومدم، لازم نبود این همه راه رو بیای.! صدرا: خودمم میخواستم حاج علی رو ببینم؛ بالاخره مراسم هفتم بود دیگه، ارمیا رو هم دیدم نمیدونستم اونا هم از بچه های #تیپ_شصت_و_پنجن..! انگار همکار سید #مهدی بودن، هم…
"رمان 📚

#از_روزی_که_رفتی🍃🍃

#قسمت63⃣

در #ذهن_صدرا_و_رها نام #آیه نقش بست.

#آیه که همه جا #دنبال_خاطره ای از #مردش بود و این #خاطرات_آرامش میکردند...!

#صدرا بلند شد و #بشقابی برای #رها روی میز گذاشت.

#صندلی برایش #عقب کشید و منتظر #نشستنش_شد..

رها که نشست، #خانم_زند قاشقش را در #بشقاب_رها کرد و #اعتراض_آمیز
گفت:
_صدرا...؟!

#صدرا روی #صندلی‌اش نشست:

_عمو تصمیم گرفت #خونبس_بگیره و شما #قبول کردید،

حالا من تصمیم گرفتم اون #اینجوری زندگی کنه شما هم لطفا #قبولش کنید، بهتره #عادت کنید، #رها_عضو این خونه است...!
***

صبح که رها به #کلینیک رسید،دلش هوای آیه را کرد. #زن_تنها شده‌ی این
روزها... زن همیشه #ایستاده‌ی_شکست خورده‌ی این #روزها...!

روز سختی بود، شاید #توانش کم شده که این ساعت از روز خسته است..!

ساعت 2 #بعدازظهر بود. پایش را که بیرون از #کلنیک گذاشت،دو صدا #همزمان_خطابش کرد:

-رها...!
-رها...!

چقدر #حس این #صداها_متفاوت بود. یکی با #دلتنگی و دیگری...

#حس دیگری را #نفهمید. هر دو صدا را #شناخت، هر دو به او #نزدیک شدند...

#نگاهشان به #رها نبود. دوئلی بود بین نگاهها....!

صدرا: شما؟
-نامزد #رها، من باید از شما #بپرسم، شما..؟

صدرا: #شوهر_رها...!
_پس #حقیقته...؟ حقیقته که زن یه
#بچه_پولدار شدی...؟

#رها هیچ نمیگفت...! چه داشت که بگویدبه این #مرد که از #نامردی_روزگار بسیار چشیده بود

#صدرا: هر جور #دوست داری فکر کن، فقط فکر #زن_منو از سرت بیرون کن.

_این #رسمش نبود #رها، #رسمش نبود منو #تنها بذاری...!

اونم بعد از این‌همه #سال که رفتم و اومدم تا #پدرت_راضی شد، حالا که #شرایط رو آماده کردم و اومدم #قرار_عقد بذارم...!
#رها تنش #سنگین شده بود.

#قدمهایش سنگین شده بود و پاهایش برخلاف #آرزوهایش میرفت...دلش را #افسار زد و قدم به سمت مرد این
#روزهایش_میگذاشت

مردی که #غیرتی میشد،با او غذا میخورد، به دنبالش می آمد، شاید #عاشق نبودند اما #تعهد را که بلد بودند...!

#احسان: کجا میری #رها...؟ تو هم مثل #اسمتی، #رهایی از هر #قید_و_بند،
از چی
#رهایی_رها...؟ از #عشق...؟ #تعهد...؟ از چی...؟

تو هم بهش دل نبند #آقا، تو رو هم ول میکنه و میره..!

رها که رها نبود...! رها که تعهد میدانست. رها که پایبند تعهد بود...!

رها که #افسار بر دلش زده بود که پا در #رکاب_عشق نگذارد...!
از چه #رها بود این #رهای در بند...؟


_حرفاتو زدی پسر جون، دیگه برو...! دیگه نبینم سر راه #زنم قرار بگیری...!


#سایه‌ت هم از کنار #سایه‌ی_رها رد بشه با من #طرفی؛

#بریم_رها....!
دست #رها را گرفت و به سمت #ماشین کشاند.

باخودش #غرغر میکرد. رهابا این دستها #غریبه بود.

دستهای مردی که #غریب به دوماه #مردش_بود....!

_اگه بازم اومد سراغت بمن زنگ میزنی، فهمیدی؟
#رها سر تکان داد. #صدرا_عصبی بود، حس بدی بود که کسی زنت را با عشق نگاه کند...

با عشق صدا کند. کاری که تو یکبار هم انجامش نداده ای؛؛؛

کنار آمدن #بارقیبی که #حق_رقابت ندارد سخت است. گوشه ای از #ذهنش_نجوا کرد

"همون رقابتی که #رویا با #رها میکنه...!

#رویایی که #حقی برای #رقابت ندارد؛

شاید هر دو #عاشق بودند؛ شاید #زندگیهایشان فرق داشت؛ شاید #دنیاهایشان فرق داشت؛

اما دست #تقدیر گره هایی به زندگیشان زده بودند را گشود و #صدرا را به #رها گره زد...



🌷نویسنده: #سنیه_منصوری

#ادامه_دارد....


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
🍃بند دلم پاره شد و عکس های سنجاق شده به آن می رقصند و از مقابل چشمانم رد می شوند. عکس #فاطمه با پدرش، همان روزها که تنها فرزند خانواده بود و به قول #آقامهدی، مادرِ بابا بود. آنقدر محبت این دختر در دل پدر ریشه زده بود که مرهم #دلتنگی های پدر برای مادرش بود.

🍃صدای ترک های #دلم را می شنوم و این بار عکس #زهرا و پدر به من لبخند می زند. پرنسس بابا بود و عاشق پدر؛ اینکه #دخترها_بابایی‌اند را همه می دانند. زهرا هم با دستهای کوچکش برای آرزوی پدر دعا می کرد. اشک هایم سرازیر میشوند و چشمان تارشده از #اشکم، به عکس #محمدجواد و آقا مهدی روشن می شود همان لحظه وداع، محمد جواد در خواب بود، پدر با یک بوسه و یک نوازش که هنوز گرمایش بر تن پسر مانده، از او دل کند.

🍃اشک هایم از هم سبقت گرفته اند اما عکس #همسر_شهید، قصه جدیدی است. نذر کرده بود این بار خودش همسرش را راهی دفاع از حرم #حضرت_زینب کند. رفت پیش فرمانده و خواهش کرد که همسرش بازهم راهی شود. نشست و تمام لحظه های باقی مانده از حضور همسرش را نظاره کرد و بخاطرش سپرد. عکس هایی که شریک زندگی اش آماده می کرد برای #شهادتش، وصیت نامه ای که برای روز های نبودنش می نوشت. در ظاهر می خندید اما خدا می داند که در دلش چه می گذشت. اشک هایش این بار به دادش رسیدند.

🍃بدرقه کرد #همسرش و به یک چشم بر هم زدنی خود را در #معراج دید، در بالای سر پدر بچه هایش. فاطمه پنج ساله به چهره بابا نگاه می کرد و گریه می کرد. زهرای سه ساله چقدر شبیه #سه‌ساله_ارباب شده بود و سر بابا را نوازش می کرد. و اگر محمد جواد لب می گشود و بابا می گفت چه میشد. نسیمی می وزد و این بار آخرین عکس را می بینم. دل داغدار فاطمه و زهرا با سنگ سرد #مزار مرهم می یابد. همسر شهید درد و دل می کند با شهیدش از روزی که محمد جواد تب کرده بود و در خواب فقط سراغ #پدر را می گرفت....

#شهادتت_مبارک آقا مهدی، به حرمت نازدانه هایت دعایمان کن🤲

🌸به مناسبت سالروزشهادت
#شهیدمهدی_قره_محمدی

📅تاریخ تولد : ٢٨ شهریور ۱٣۵٨
📅تاریخ شهادت : ٢۱ آذر ۱٣٩۶
🕊محل شهادت : دیرالزور_سوریه

#گرافیست_الشهدا

📡 @shohada72_313
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇

🍃شنیده ام جواب #سلام واجب است، شنیده ام اگر یادت میکنیم این تو بودی که صدایمان زدی و مارا یاد کردی پس میخواهم سلامت دهم. سلام علتِ روشناییِ #آفتاب، سلام آبیِ زیبای آسمان و سلام نسیمِ خنک #سحرگاهی ...

🍃سلام بر تو آقایی که این چنین بی صدا مرا میشنوی، #حرف دلم را میخوانی و بی واسطه #اجابت میکنی. سلام بر تو ای مهربان ترین پدر، ای دلسوزِ #گناهان ما و ای کسی که #توبه هایت آرامشِ جانِ بیقرار ماست.

🍃#مولای_من؛ تورا صدا میزنم. تویی که #غزلِ زیبایِ زندگی منی و #مثنویِ طولانیِ زندگی ام با تو رنگ و بوی #شعر میگیرد‌. میدانم نگاه خیره و مهربانت را همچنان بر ما دوختی و #منتظرِ آماده شدن ما هستی! تو نشانه ی نعماتِ بیکرانِ خدا هستی و #قبله ی عاشقانِ مشتاقی که دلشان روانه ی امامشان است.

🍃این #دلتنگی را از ما بپذیر و دلمانِ را برای خودت هوایی تر کن. #اباصالح؛ عاشقانه ترین دلیل برای زندگی،
#دوستت_دارم.الهی به حقِ حسین(ع)
"#اللهم_عجل_لولیک_الفرج"



#جمعه_های_انتظار

#گرافیست_الشهدا
#غیبت #ظهور #امام_زمان
👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
🍃راوی قصه های #شام قاصدکی ست که معرکه عاشقی رابه نظاره نشسته وپایان سرنوشت #رزم_آوران را دردل تاریخ حک میکند♡

🍃از،آن روزیکه پیکِ عدرا* برایش از #هتک_حرمت گفت آغازقصه رقم خورد،رزم #فاطمیون و #زینبیون را به تصویرکشیدوضمیمه کرد:بعضی از مردم جان خودرا،به خاطرخشنودی خدامی فروشند،وخداوند نسبت به بندگان مهربان است.و اینبارقرعه به نام دو یار،افتاده بود #ذکریاو #الیاس.

🍃به هنگام نمازکه تماشایشان میکردی اللهم الرزقناهایشان رنگ #شهادت ونیتشان بوی #خلوص داشت. #یالطیف_إرحَم_عَبدِکَ_الضَعیفِ سجده آخرنمازشان روا دید،آسمان را به دستشان دادوبلیط رفتِ بدون برگشت را،حداقل برای الیاس اینگونه بود.

🍃حلب مشتاقانه #پیکر،او رابه آغوش کشیده بود.همسروفرزندانش چشم انتظارش بودندوغروبهایی که چشم #مادر،به قاب درخشک میشد.

🍃فاطمه #سه_ساله زانوی غم بغل گرفته وبغضی میهمان گلویش شده بودلحظه‌ای #آسمان چشمانش آرام نمیگرفت وابرهای #دلتنگی همچنان میبا‌رید،برای قاصدک ازپدرش سخن میگفت تابلکه به گوشش برساند.

🍃یادم به خرابه‌ی #شام افتاد، دختری سه ساله که بهانه #پدر را میگرفت میخواست از #خار_مغیلان و دردسیلی به پدرشکایت کند.به انتظارپدرنشسته بودبی رمق باخدای خود،نجوا میکرد و پدر،را میخواست.

🍃ذکریا،سه ساله اش راتنهاگذاشت تامدافع سه ساله #حسین(ع)شودو چه غمگین است قصه فرزندان #شهدا،چه #فاطمه هایی که دلتنگ مهرپدری‌اندو چه محمد،صدراهایی که پدر،را فقط دریک قاب عکس دیدند.

🍃حالابعد،ازپنج بهارذکریا باهفت شقایق دیگربرگشت والیاس هنوز،هم #مهمان سرزمین #حلب است.

🍃میگویم بهارچون به قول شاعر: #پاییزبهاری ست که عاشق شده و دلتنگ است برای عاشقانی که از سرزمین دورمانده‌اندهمچون الیاس. #بغض میکندو برگهایش را سنگ‌ فرش خیابانهامیکندبه امید،اینکه الیاس هابرگردند.

◇پروازتان مبارک عباس های زینب(س)◇🌷

پ.ن:*مرج عذراء که امروزعدرا نامیده میشودشهری است در #شهری #سوریه که درآنجا حجربن عدی به خاک سپرده شده است.
پ.ن:*سوره بقره آیه ۲۰۷

🕊به مناسبت سالروزشهادت #شهید_ذکریا_شیری
#شهیدالیاس_چگینی

📅تاریخ شهادت : ۴ آذر ۱۳۹۴
🕊محل شهادت : حلب العیس

#گرافیست_الشهدا

کانال زندگی به سبک شهدا👇
🆔 @shohada72_313
🍃مدافعان حرم که راهشان #صراط_المستقیم است ودرآن شکی نیست،اماحرفم بامردمی است که #طعنه را ذکرلب کرده اندوخودشان تماشاچی میدان شده اند.

🍃خوابِ غفلت #عقل ومنطقمان را بیخیال کرده است.برای حسین سینه میزنیم امانمیدانم پاسخ به اینکه آیا حسین وار،زندگی میکنیم یا،نه چیست؟

🍃شب #عاشورا اگرکربلا بودیم ودر تاریکی شب،امام می فرمودهرکس میخواهدمی تواندبرگردد.نمیدانم چه می کردیم!!

🍃مدافعان حرم،یارانی هستندکه به پای #حسین_بن_علی ماندندو حال برای دفاع از،حرم خواهرش #لبیک گویان راهی میشوند.محمودرادمهر،از جمله محبّانی است که پرستوی، دلش درهیئت حسین بال وپرگرفت. وقتی روضه #اسارت و بازار را شنید، کوچ کردسوی حرم #عمه_سادات و بالهایش رانذردفاع از،حرم بی بی کرد.

🍃دلی که باارباب خو بگیرد،نمی تواند #زینب راتنها بگذارد.از،محمود فقط مژده شهادتش آمدو پناهگاهِ پیکرِشهدا،جسمش را درآغوش گرفت. خانطومان نمیتوانست ازمحمود،دل بکندکه سالها پیکرش رامیزبان بود.

🍃بعد،از۵سال به حرمت بیقراری های مادرش،برای چشمهای منتظر همسرش و #دلتنگی فرزندانش،برای هوشیاری دلهای به خواب رفته و به قول خودش برای #رضای_خدا برگشت.

🍃باآمدنش،دلهازیر و رو شد.بغضها شکست واشکها،روح خسته ازگناه را شست. #حرهاتوبه کردندو #حبیبها، تشنه ترشدندبرای #شهادت اماآنها که خودرا به خوابِ غفلت زده وقصد بیداری ندارند،تیرطعنه هایشان بر قلب داغدارخانواده شهدامی نشیند کاش اگر مرهم نیستیم،نمک روی زخم نباشیم.


🌺به مناسبت #سالروزتولد
#شهیدمحمود_رادمهر

📅تاریخ تولد:۳ آذر ۱۳۵۹
📅تاریخ شهادت:۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
🥀مزارشهید:مازندران،ساری، آرامگاه مجدالدین
🕊محل شهادت : خانطومان

#گرافیست_الشهدا

#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
#دلتنگی_امام_زمانی 💔

🍃بدون تو
میان کوچه های شهر
آقا گریه کردیم

بگو دنبال ردی از تو ،
باید،
کدامین کوچه ها را
ما بگردیم؟ 🍃

#امام_زمان

@shohada72_313
🍃چشمهای یک دختر هرروز صبح به امید دیدن تکیه گاه زندگی اش باز میشود اما آنانی که یک تصویرکوچک درگوشه ذهنشان از #پدر،به جامانده و در،دنیای بدون او میخواهندنفس بکشند و زندگی کنند، #غم بزرگی را به جان میخرند،به گمانم غم بزرگتر وقتی است که جاده انتظارمقابل چشمهای #مضطر دختری باشدو فقط خبرمفقود شدن امید زندگیش رابشنود...

🍃شاید،دعاهای #زهرا،وخواهرش سبب شدتا بعدچندسال انتظارپیکر پدرش برگرددو کمی طعم آرامش را بچشند.یک سنگ مزاربا نام #داوود_ امامی مامن دلتنگیهای زهرا و مادرش شد...

🍃فکرمیکرد پایان سختیهاست اما هرکه در این بزم مقرب تراست جام #بلا بیشترش میدهند.شاید هرگز در رویاهایش به این باور نرسیده بود که پایان زندگی اش با #همسرش در یک تابوت ویک پرچم سه رنگ که گوشه ای از آن نام #شهیدنوشته شده خلاصه شوداما عمر،زندگی مشترکش با #محمدحسین_مرادی هفت سال بیشترنشد.

🍃دلنگرانیهایش برای شریک زندگی اش که راهی دفاع ازحرم شده بود بی دلیل نبود.آخر #محمد_حسین رفته و همان روزها دخیل بسته بود،به حرم #حضرت_ زینب تا نامه عاقبت، بخیری اش امضاءشود.

🍃اصلاخودش رفته بودپرچم حرم را عوض کرده بود،و مگر،میشودخواهر #ارباب کسی را دست خالی از #حرم برگرداند.شاید مادر ارباب هم برایش مادری کرده بودکه همچون او بازو و #پهلویش مجروح شدو پس از،چند روز شهد شهادت نصیبش شد.

🍃حال یک زهرا مانده و یک دنیا #دلتنگی...گاهی بادو رکعت نمازکنار مزار،پدر دلش را آرام میکندو گاهی با یک سوره #یس کنارمزار همسرش. آقامحمدحسین شهادتت مبارک باشد.
مبارک زهرایت...💔

♡برایمان دعا کن♡

🌺به مناسبت #سالروزشهادت
#شهیدمحمدحسین_مرادی

📅تاریخ تولد:۲۰ شهریور۱۳۶۰
📅تاریخ شهادت:۲۸ آبان۱۳۹۲
🥀مزارشهید:گلزارشهدای امام زاده علی اکبرچیذر
🕊محل شهادت:سوریه حرم بی بی زینب(س)

#گرافیست_الشهدا

#کپی_با_ذکر_منبع_بلامانع_می‌باشد
📡 @shohada72_313
Ещё