زندگی به سبک شهدا

#همسر_شهید
Канал
Логотип телеграм канала زندگی به سبک شهدا
@shohada72_313Продвигать
643
подписчика
32,4 тыс.
фото
32,4 тыс.
видео
2,4 тыс.
ссылок
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چه سر به راه است...
دلتنگی را می گویم!
این روزها از گوشه ی دلم جُم نمی خورد...

#همسر_شهید
شهید #حسین_مشتاقی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
"رمان 📚 #از_روزی_که_رفتی🍃🍃 #قسمت6⃣3⃣ در #ذهن_صدرا_و_رها نام #آیه نقش بست. #آیه که همه جا #دنبال_خاطره ای از #مردش بود و این #خاطرات_آرامش میکردند...! #صدرا بلند شد و #بشقابی برای #رها روی میز گذاشت. #صندلی برایش #عقب کشید و منتظر #نشستنش_شد.. …
"رمان 📚

#از_روزی_که_رفتی🍃🍃

#قسمت73⃣

#ارمیا روزها بود که #کلافه بود؛ روزها بود که گمشده داشت؛ #خوابهایش_کابوس بود. تمام خوابهایش #آیه بود و #کودکش...

#سیدمهدی بود و #لبخندش...

وقتی داستان آن #عملیات را شنید، خدایا... چطور توانست دانسته برود...؟!

امروز قرار بود مراسم در #ستاد_فرماندهی برای #شهدای عملیات گرفته شود.

از #خانواده‌ی_شهدا دعوت به عمل آمده بود؛ مقابل جایگاه ایستاده بودند. همه با لباسهای یک دست...

گروه موزیک
مینواخت و صدای #سرود_جمهوری_اسلامی در فضا پیچید و پس از آن نوای زیبایی به گوشها رسید: #شهید... #شهید... #شهید... ای تجلی ایمان...
#شهید... #شهید...

شعرخوانده میشد و #ارمیا نگاهش به #حاج_علی بود. آیه درمیان زنان بود...

#زنان_سیاهپوش..! نمیدانست کدامشان است اما حضور #سیدمهدی را حس میکرد.

#سیدمهدی انگار همه جا با #آیه‌اش بود. همه جوان بودند...بچه های کوچکی دورشان را #احاطه کرده بودند.

تا جایی که میدانست همه شان دو سه بچه داشتند، بچه هایی که تا همیشه #محروم از #پدر شدند...

مراسم برگزار شد و #لوحهای_تقدیر بزرگی که آماده شده بود را به دست #فرزند و یا #همسر_شهید میدادند.

نام #سیدمهدی علوی را که گفتند، زنی از روی #صندلی بلند شد.

#صاف قدم برمیداشت...! #یکنواخت راه میرفت، انگار #آیه هم یک #ارتشی شده بود؛

شاید اینهمه سال #همنفسی با یک #ارتشی سبب شده بود اینگونه به رخ بکشد اقتدار خانواده‌ی
#شهدای_ایران را...!

آیه مقابل #رئیس_عقیدتی_سیاسی_ارتش ایستاد، #لوح را به دست آیه داد.

آیه دست دراز کرد و #لوح را گرفت:
_ممنون...!

سخت بود... #فرمانده حرف میزد و آیه به #گمشده اش فکر میکرد... جای تو اینجاست، اینجا که جای من نیست #مرد_من...!

آنقدر #محو_خاطراتش بود که مکان و زمان را گم کرد. حرفها تمام شده بود و آیه هنوز عکس العملی نشان نداده بود:

_خانم علوی... #خانم_علوی...!

صدای #فرمانده_نیروی_زمینی بود. آیه به خود آمد و #نگاهش_هشیار شد:
_ببخشید.

-حالتون خوبه...؟
#آیه_لبخند_تلخی_زد:

_خوب...؟معنای خوب رو گُم کرده بود

#آیه راه رفته را برگشت... برگشت و رفت... رفت و جا گذاشت نگاه #مردی که نگاهش غم دارد
روز بعد همکاران #سیدمهدی برای تسلیت به خانه آمدند.

#ارمیا هم با آنان همراه شد. تا چند روِز قبل زیاد با کسی #دمخور نمیشد.

رفت و آمدی با کسی نداشت. در مراسم تشییع هیچ‌یک از #همکارانش نبود.

"چه کرده ای بامن #سید"

تمام کسانی که آمده بودند، در عملیات آخر همراه او بودند و تازه به #کشور بازگشته بودند.

هنوز َگرِد سفر از #تن_پاک نکرده بودند که به دیدار #خانواده_ی_شهدای رفتند.

آیه کنار #فخرالسادات نشسته بود.

#سیدمحمد پذیرایی میکرد با

#حلواوخرما.....



🌷نویسنده: #سنیه_منصوری

#ادامه_دارد

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊

#همسرانه

#همسر_شهید
#مدافع_حرم
#شهید_محمد_کامران

#محمد در آخرین #پیامک برایم نوشته بود : هرجا باشم عاشقتم . ایران باشم یا خارج ، هرجا باشم عاشقتم .
می‌گفت همسر #سادات داشتن هم خوب است و هم سخت . فکر اینکه همسرت دختر #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمی‌دهد و از طرفی قدم‌هایش #برکت زندگی است .
در انجام وظیفه و کارهایش #خلوص عجیبی داشت . یادم هست که می‌گفت من سر کارم #ساعتی را کنار دستم گذاشتم و مدت زمان چای خوردن و دستشویی رفتن‌هایم را حساب می‌کنم و از اضافه کاری‌هایم کم می‌کنم که حقی از #بیت‌المال به گردنم نماند .
#محمد خیلی #خوش_اخلاق بود . واقعاً اگر بگویم #اخم او را ندیدم ، گزافه نیست . حتی وقتی درمعراج #شهدا برای آخرین‌بار او را دیدم همان #لبخند زیبا و همیشگی را روی لب داشت .
خدا را شکر می‌کنم که محمد من هم #شهید شد . چون او #شهادت را دوست داشت . خیلی #شهادت را دوست داشت .

#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو


@shohada72_313
🍃بند دلم پاره شد و عکس های سنجاق شده به آن می رقصند و از مقابل چشمانم رد می شوند. عکس #فاطمه با پدرش، همان روزها که تنها فرزند خانواده بود و به قول #آقامهدی، مادرِ بابا بود. آنقدر محبت این دختر در دل پدر ریشه زده بود که مرهم #دلتنگی های پدر برای مادرش بود.

🍃صدای ترک های #دلم را می شنوم و این بار عکس #زهرا و پدر به من لبخند می زند. پرنسس بابا بود و عاشق پدر؛ اینکه #دخترها_بابایی‌اند را همه می دانند. زهرا هم با دستهای کوچکش برای آرزوی پدر دعا می کرد. اشک هایم سرازیر میشوند و چشمان تارشده از #اشکم، به عکس #محمدجواد و آقا مهدی روشن می شود همان لحظه وداع، محمد جواد در خواب بود، پدر با یک بوسه و یک نوازش که هنوز گرمایش بر تن پسر مانده، از او دل کند.

🍃اشک هایم از هم سبقت گرفته اند اما عکس #همسر_شهید، قصه جدیدی است. نذر کرده بود این بار خودش همسرش را راهی دفاع از حرم #حضرت_زینب کند. رفت پیش فرمانده و خواهش کرد که همسرش بازهم راهی شود. نشست و تمام لحظه های باقی مانده از حضور همسرش را نظاره کرد و بخاطرش سپرد. عکس هایی که شریک زندگی اش آماده می کرد برای #شهادتش، وصیت نامه ای که برای روز های نبودنش می نوشت. در ظاهر می خندید اما خدا می داند که در دلش چه می گذشت. اشک هایش این بار به دادش رسیدند.

🍃بدرقه کرد #همسرش و به یک چشم بر هم زدنی خود را در #معراج دید، در بالای سر پدر بچه هایش. فاطمه پنج ساله به چهره بابا نگاه می کرد و گریه می کرد. زهرای سه ساله چقدر شبیه #سه‌ساله_ارباب شده بود و سر بابا را نوازش می کرد. و اگر محمد جواد لب می گشود و بابا می گفت چه میشد. نسیمی می وزد و این بار آخرین عکس را می بینم. دل داغدار فاطمه و زهرا با سنگ سرد #مزار مرهم می یابد. همسر شهید درد و دل می کند با شهیدش از روزی که محمد جواد تب کرده بود و در خواب فقط سراغ #پدر را می گرفت....

#شهادتت_مبارک آقا مهدی، به حرمت نازدانه هایت دعایمان کن🤲

🌸به مناسبت سالروزشهادت
#شهیدمهدی_قره_محمدی

📅تاریخ تولد : ٢٨ شهریور ۱٣۵٨
📅تاریخ شهادت : ٢۱ آذر ۱٣٩۶
🕊محل شهادت : دیرالزور_سوریه

#گرافیست_الشهدا

📡 @shohada72_313
🍃#همسر_شهید:

🗯وقتے ڪه از مراسم وداع با شهید برگشتم ساعت ۱۱ صبح بود ڪه با همان چادر سیاه خسته بودم و خوابم برد. در خواب «حسین» را با همان لباس‌هاے خاڪے در ضریح حضرت بی‌بے زینب (س) دیدم. دستمال سفید در دستش بود و با لبخند گفت اجازه می‌دهے ضریح را تمیز ڪنم☺️. من هم با چادر سیاه ڪه به سر داشتم و با چشمان گریان روبه‌روے او ایستاده بودم. سرم را به علامت تأیید تڪان دادم. در صورتے ڪه من تا حالا نه سوریه رفته بودم ڪه ببینم ضریح بی‌بے زینب (س) به چه صورت است و نه عڪسے از آنجا دیده بودم. وقتے ڪه عڪس ضریح را به من نشان دادند دیدم دقیقاً همان چیزے است ڪه در خواب دیدم.😭

#شهید_مدافع_حرم_حسین_هریری🌷

#کپی_با_ذکر_منبع_بلامانع_می‌باشد
📡 @shohada72_313
•═┄•※🍃🌸🍃※•┄═•

#همسر_شهید_مسلم_خیزاب🌷

🔷همیشه یک ارادت خاصی به امام زمان (عج) داشتند تا آنجایی که محمدمهدی را یک جورایی هدیه از خود امام زمان (عج) می‌دانستند. قسمت ما شده بود با همدیگر به سوریه رفته بودیم و بنده آن موقع باردار نبودم و آزمایش‌های قبل از سفر این را می‌گفت. در حرم حضرت رقیه (س) چند لحظه سرم را روی پاهایم گذاشتم و خوابم برد. در عالم خواب و رؤیا دیدم که بچۀ هفت‌ماهه‌ای را به من دادند و گفتند که اسم ایشان محمدمهدی است و برای شماست.

👧وقتی بیدار شدم، یک عروسک کنارم افتاده بود. به آقا مسلم گفتم من هم‌چین خوابی را دیدم و وقتی بیدار شدم این عروسک کنار من بود. گفتند اجازه بده بپرسم ببینم برای کسی نیست؟ خب ایشان عربی به‌راحتی می‌توانستند صحبت کنند. با خادم‌های آنجا صحبت کردند و خادم‌ها گفتند که نه این هدیه حضرت رقیه (س) بوده برای شما و برای خودتان بردارید. ما این را به فال نیک گرفتیم و گفتیم خدا به ما یک دختر می‌دهد و اسمش را رقیه می‌گذاریم.

🩺وقتی ما از سوریه برگشتیم بنده سرماخوردگی شدیدی گرفتم و دکتر گفتند حتماً ایشان قبل از اینکه آمپول بزنند باید آزمایش بارداری جدید داشته باشند. هرچه به ایشان گفتیم که این آزمایش‌های بارداری برای ۱۵ روز پیش است و بنده باردار نیستم، گفتند که نه باید آزمایش و سونوگرافی بدهید. ما آزمایش و سونوگرافی را که دادیم دکتر گفتند: «آزمایش‌های قبلی شما را ببینم.» بنده نگران شدم که شاید بیماری بدی گرفتم که دکتر این‌گونه تعجب کرده است. دکتر با همکارشان آرام صحبت کردند و به بنده گفتند: «خانم چه کسی گفته شما باردار نیستید؟! شما ۴ ماه است که باردارید و بچه شما پسر است!»

خب خیلی ما تعجب کردیم. این را به فال نیک گرفتیم و گفتیم حضرت رقیه (س) مزد ما را داده است. محمدمهدی ظهر نیمه شعبان به دنیا آمد. ما همیشه دوست داشتیم اسم بچه خود را علی بگذاریم اما آقا مسلم گفتند چون امام زمان (عج) به ما یک عنایت ویژه داشتند و یک نگاهی به ما کردند اسمش را محمدمهدی بگذاریم.

💕چون هردو علاقه‌مندبه امام زمان (عج) بودیم عروسی‌مان نیزشب نیمه شعبان بودو برای امام زمان کارت دعوت نوشتیم.آقا مسلم با چند تا از دوستانشان صحبت کرده بودندو مداح آورده بودندو عروسی ‌مان بدون گناه برپا شد.خب ما دوتا خیلی خوشحال بودیم که این مراسم در شب نیمه شعبان اتفاق می‌افتد. محمدمهدی هم دقیقاً ظهر روز نیمه شعبان به دنیا آمدو آقامسلم میگفتنداینکه عروسی ما در شب نیمه شعبان بود و تولد محمدمهدی هم در روز نیمه شعبان بود یعنی اینکه امام زمان (عج) نگاهشان را از روی ما برنداشته است.

#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است👇
📡 @shohada72_313
إِلَهِی بِعِلْمِکَ بِی ارْفَقْ بِی
با آگاهی‌ات از حالِ من با من مدارا کن‌
خستگان را به مدارا خوش کن.

مناجات تائبین | آخرین دیدار ...
📌مراسم خاکسپاری شهید محمد بلباسی
#همسر_شهید

☑️ باما همراه باشید با مطالب مذهبی ، سیاسی ، روشنگری ، بصیرت افزایی و شهدایی

@shohada72_313


.
| #شهید_رضا_حاجـےزاده |
.

شهید حاجے زاده بےنهایت صبور بود. وقتے بحثمان مےشد، من نمے توانستم خودم را ڪنترل ڪنم، یڪسره غر مےزدم و با عصبانیت مےگفتم تو مقصرے، تو باعث این اتفاق شدے. او اصلا حرفے نمے زد وقتے هم مےدید من آرام نمے شوم مےرفت سمت در چون مے دانست طاقت دورے اش را ندارم.
آنقدر به همسرم وابسته بودم ڪہ واقعا دوست نداشتم لحظہ اے از من دور باشد. حتے جلوے مسجد رفتنش را مےگرفتم. او هم نقطه ضعفم را مےدانست و از من دور مےشد تا آرام شوم. روے پلہ جلوی در مےنشست و مےگفت: هر وقت آرام شدے بگو من بیام داخل. اصلا داد زدن بلد نبود.
.
.
💍[ #همسر_شهید ]
🥀[ #شهداییمـ


@shohada72_313
Forwarded from شهید مهدی‌ قره محمدی🏴 (فلاح🌹)
امشب #شب‌یلدا
یادی کنیم از #شهدا

🌹#همسر_شهید_قره_محمدی در خصوص آخرین تماس همسرش با او می‌گوید:

 آخرین بار گفت «من برای کاری به عقب برگشته ام  و هرطور شده تلفنی پیدا کردم که با تو تماس بگیرم چون شنیدن صدایت  به من انرژی می‌دهد. شما بچه ها را آماده کن که من طوری برمی‌گردم که #شب‌یلدا خانه باشم. چون پارسال نتوانستم کاری کنم که #یلدا به بچه ها خوش بگذره امسال کاری می کنم که خوش بگذره!»

خاطراتی از #حاج‌مهدی برای بچه هایش در #شب‌یلدای96
که این پدرخوش قول خودش را قبل #شب‌یلدا به بچه هایش😔😔 رساند.

#شهدا جان خود را برای ما فدا کردند و تا ما در امنیت و آرامش باشیم
ما مدیون شما و خانوادتون و همسر و فرزندان عزیزتان هستیم.😔😔

شهید مددفع حرم حاج مهدی‌ قره‌محمدی
@shahidmahdigharemohamadi
Forwarded from شهید مهدی‌ قره محمدی🏴 (فلاح🌹)
امشب #شب‌یلدا
یادی کنیم از #شهدا

🌹#همسر_شهید_قره_محمدی در خصوص آخرین تماس همسرش با او می‌گوید:

 آخرین بار گفت «من برای کاری به عقب برگشته ام  و هرطور شده تلفنی پیدا کردم که با تو تماس بگیرم چون شنیدن صدایت  به من انرژی می‌دهد. شما بچه ها را آماده کن که من طوری برمی‌گردم که #شب‌یلدا خانه باشم. چون پارسال نتوانستم کاری کنم که #یلدا به بچه ها خوش بگذره امسال کاری می کنم که خوش بگذره!»

خاطراتی از #حاج‌مهدی برای بچه هایش در #شب‌یلدای96
که این پدرخوش قول خودش را قبل #شب‌یلدا به بچه هایش😔😔 رساند.

#شهدا جان خود را برای ما فدا کردند و تا ما در امنیت و آرامش باشیم
ما مدیون شما و خانوادتون و همسر و فرزندان عزیزتان هستیم.😔😔

شهید مددفع حرم حاج مهدی‌ قره‌محمدی
@shahidmahdigharemohamadi
عاشـق آلبــالو 🍒بود
دو سـہ تا جعبه گرفتم
برایش شربت ومربا درسـت کنم .😇
خودش نشست کنارم
و درشـت هایش را سوا کرد☺️ .ازم خواسـت برایش فریز
کنم که زمستان ❄️ هم داشته باشـیم. .. الان آلبالو ها توی فریز هست ولی محسنم 💔...😔💚

راوے:#همسر_شهید🙃
#شهید_محسن_حججی

@shohada72_313
💠 تولد زینب جون❤️
به قلم #همسر_شهید_سالخورده
سیده نرگس قاسمی عزیز🌷


محمدم برای تولد یکسالگی دخترمون نبود..ماموریت بود..مبارزه باپژاک..

روز تولدش، یکی از دوستام
به من زنگ زد وگفت که قراره آقای #فیروزآبادی شون امشب بیان خونه مون ...
وشما هم بیاین ...

توی راه حاج عبدالرحیم متوجه میشه که
تولد زینب جونه ...
دیدم که یه جا نگه داشت و از قرار رفته بود
کیک تولد و شمع یکسالگی خریده بود و من خبرنداشتم ...🌿

رسیدیم به مهمونی ؛ بعد شام من و زینب توو اتاق بودیم که دیدم صدام میکنن ومیگن بیاین توو اتاق پذیرایی ...🌿

زینبو بغل کردم که ببرمش توو جمع ...
دیدم چراغا رو خاموش کردن و تا ما اومدیم
همه یکصدا میگفتن
تولد تولد تولدت مبارک زینب جون🌷💐🌾

جا خوردم وبا خوشحالی گفتم اینجا چه خبره ؟
خلاصه بقول معروف سورپرایز شده بودیم🌿🌷

حاج عبدالرحیم یک ذوق وشوقی داشت
که گفتنی نبود ...
برای زینب و بچه هاش شعر میخوند و فیلم میگرفتیم ...🌷🍃

بعدش زنگ زدیم به #محمدم و ...
زینب با باباش صحبت کردن ...❤️

دو تا آدم از جنس فرشته در کنارمون بودند
و چه زود از بین ما رفتن ...

اون شب شهیدعبدالرحیم با این کارش
میخواست زینبم جای خالی باباش رو
احساس نکنه🌷

خاطره ی اون سال ، تو ذهن ما موندگار
شد تا ابد 🍃🌹🍃

خودش بابای دوتا بچه بودی و میدونست
تو دل محمدم چی میگذره ...

تولد یکسالگی دخترم رو
شهید عبدالرحیم برگزار کرد ، درسته که در تولدهای سالهای بعد هر دو دوست آسمانی شدن ، اما مطمئنم که در کنارش حضور دارن و با شادی زینب شادی میکنن 🌷🌷

خاطره ای از همسر شهید سالخورده
از تولد یک سالگی زینب جان ...


#شهید_عبدالرحیم_فیروزآبادے
#شهید_محمدتقے_سالخورده


🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن أعدائهم🌹

🌹 #کانال_زندگی_به_سبک_شهدا🌹

@shohada72_313

🌹🌹🌹🌹🌹
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
همسر_شهید_عباس_بابایی : منو فرستادی خونه ی خدا اما خودت رفتی پیش خدا..شهادتت مبارک لحظه هایی از وداع جانسوز #همسر_شهید با پیکر #شهید_عباس_بابایی به روایت فیلم #شوق_پرواز

♦️باز ایام حج و یادی از خدایی شدن شهید بابایی عزیز و همسر شهید ... اما خدایی شدنی متفاوت😔

تقدیم به همسران صبور شهدا🌿🌸

🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن أعدائهم🌹

🌹 #کانال_زندگی_به_سبک_شهدا🌹

@shohada72_313
#همسر_شهید:
شاید شیرین‌ترین و جالب‌ترین قسمت این مراسم این بود که خطبه عقد این شهید والامقام به صورت تلفنی توسط رهبر معظم انقلاب خوانده شده است....

همسر شهید در روایت آن لحظات می‌گوید:
"نوید سر سفره عقد، قرآن را که دستش گرفت، نیت کرد و قرآن را باز کرد تا هر صفحه‌ای که آمد باهم بخوانیم؛ آیه اول صفحه را که دید، لبخند زد و با آرامش نگاهم کرد، چشمانش از شوق برق می‌زد، آیه ۲۳ سوره احزاب دلش را آرام کرده بود: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا» «برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند، پس برخی پیمان خویش گزاردند و بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا #شهید شدند مانند عبیده و حمزه و جعفر و برخی به انتظار فیض شهادت مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند»

متولد: ۱۶ تیر ماه ۱۳۶۵
شهادت: ۱۸ آبان ماه ۱۳۹۶

@shohada72_313
#عاشقانه_همسر_شهدا💛
#مدافع_عشق🌹


با چندتا از خانواده های
سپاه توی یه خونه ساکن شده بودیم🏢
یه روز که حمید از منطقه اومد،
به شوخی گفتم:

" دلم میخواد یه بار بیای و ببینی
اینجا رو زدن ومن هم کشته شدم
اونوقت برام بخونی
فاطمه جان شهادتت مبارک!"😓❤️


بعدشروع کردم به راه رفتن و این جمله رو تکرار کردم

دیدم ازحمید صدایی در نمیاد

نگاه کردم
دیدم داره گریه میکنه
جا خوردم

گفتم:
" تو خیلی بی انصافی!
هر روز میری توی آتش و منم چشم به راه تو،
اونوقت طاقت اشک ریختن من رو نداری
و نمیزاری من گریه کنم،‼️‼️

حالا خودت نشستی و جلوی من گریه میکنی؟😔😢

سرش رو بالا آورد و گفت:
"فاطمه جان به خداقسم اگه تونباشی💔
من اصلا از جبهه برنمیگردم"😭


#همسر_شهید_حمید_باکری

@shohada72_313
°•|🌿🌸

#عاشقانہ_شهدا

+همیشه باهاش شـوخے میڪردم
ومیگفتم:
اگه شربت شهادت آوردن
نخـوریابریز دور


_یادمه یه باربهم گفت:
اینجـا شربت شهادت پیدانمیشه چیڪارڪنم؟


+بهش گفتـم:
کارے نداره ڪه
خودت درست ڪن بده بقیه هم بخورند!

_خندیدوگفت:
این طورے خودم شهیدنمیشم ڪه
بقیه شهید میشن
شربت شهادت یه جورایے رمز بیـݧ من وآقاابوالفضل بود.


+یه بـار دیدم تو تلگرام یه پیام از یه مخاطب اومد که مـن نمیشناختم

متنش این بود:
#ملازم!
#مدافع هستـــم
اگه ڪارے داشتے به این خط پیام بده.
هنـوز هم شربـت نخـوردم.


#همسر_شهید #شهید_ابوالفضل_راه_چمنے

@shohada72_313
یک قاعده کلی در دفاع هایِ مقدسِ ما وجود داشته و دارد:

همیشه مرد برای دفاع میرود
و زن برای دفاع می ماند...

جنگ شد، مرد رفت #شهید شد، زن ماند حالا نوبتِ اوست میجنگد با نفس، با مردمی که بدتر از دشمن کنایه ها را همچون نیشترِ زهرآلود به قلبش میزنند با مشکلاتی که از در و دیوار خانه اش بالا میرود، با غمِ فراق کم نمی آورد، میداند تمام سختی ها برای صیقل دادن روحش است تا آماده ی #وصال شود خم شده اما باید بایستد اگر کم بیاورد جهاد مردش ناتمام می ماند و این زن است که جهاد مردش را به ثمر میرساند و کار او کمتر از #شهادت نیست...

#همسر_شهید
#جهاد_ادامه_دارد

@shohada72_313
براے خوشحاليتــ
از بودنتـ دستـ ڪشيده ام💔
از احساسم هرگز...! 😔

#شايد_عشق_همين_باشد


ندارمتــ اما
دوستــ دارمتــ ...❤️


#همسر_شهید 😓
#عاشقانه_شهدایی

@shohada72_313
ﺣـــﺎﻝِ ﻣــﻦ
ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ
ﺍﻣّــﺎ..
ﺧـﻮﺏ ﺭﺍ
ﻣﻌــﻨﺎ ﻧﮑــﻦ😔


ﺍﻧﺘـﻈــارِ
دﯾــﺪﻥِ
ﻣﺤﺒــﻮﺏ ﺭﺍ
ﻣﻌــﻨﺎ نکــن💔

#همسر_شهید
#شهید_محمد_بلباسی
@shohada72_313
Ещё